Sunday, March 13, 2011

«خامنه‌ای؛ پادشاهی که لخت است»

هنوز از ادعای عطالله مهاجرانی مبنی بر پاک‌دامن بودن خانواده سید علی خامنه‌ای وقتی نگذشته که یکی از نزدیکان خانواده برای نخستین بار سخنانی می‌گوید که خلاف ادعای عضو «حلقه لندن» است. حمیدرضا فروزانفر، نوه خواهر بیمار آیت‌الله خامنه‌ای که به تازه‌گی از ایران بازگذشته و سید علی خامنه‌ای را فردی تکیده و بیمار با سایه‌هایی از اعتیاد می‌خواند. فروزانفر بر خلاف مهاجرانی، دامن خامنه‌ای و خاندان را پر از لکه می‌بیند و می‌گوید باید «لخت بودن پادشاه» را فریاد بزنیم.




داستان رفتن حمید‌رضا فروزانفر به ایران بیشتر به ماجراهای پلیسی شبیه است. وقتی شنید مادربزرگش سخت بیمار است، به یاد وضعیت پدربزرگش افتاد که نتوانست پیش از درگذشتش او را برای آخرین بار ببیند، چون این دانشجوی زبان‌شناسی در دوران انتخابات ۸۸، از طرفداران میرحسین بود و برای انتخاب موسوی سخت تلاش کرده بود و خانواده نمی‌خواستند هنگام بازگشت به ایران دچار مشکلی شود. حمیدرضا پیش از بازگشت به ایران با من تماس گرفت و در باره رفتن یا نرفتن مشورت کرد. با حمیدرضا از ماه‌ها پیش در تماس بودم، خیلی پیش از آنکه به فکر گفتگو با دکترمحمود مرادخانی، خواهرزاده آیت الله خامنه‌ای که او نیز ساکن فرانسه است بیافتم. به حمیدرضا پیشنهاد کردم از هر طریقی که می‌تواند، برای احتیاط هم که شده، برای دیدار اهالی بیت رهبری وقت بگیرد. حداقل اگر در فرودگاه دچار مشکلی می‌شد، داستانی برای ارائه می‌داشت، گرچه برای دیدار مادربزرگ می‌رفت، اما شاید دیدار اهالی بیت ضمانتی بر هموار شدن سفرش می‌شد. حمیدرضا می‌دانست این آخرین سفرش به تهران خواهد بود، اما باورش نمی‌شد وضعیت را طوری ببیند که دیگر نخواهد برگردد.



قبل از مسافرتش فیلمی کوتاه ضبط کردیم تا اگر مشکلی پیش آمد، برای پخش استفاده کنیم. خوشبختانه اتفاقی نیافتاد. یک روز از تهران به من خبر داد که از طریقی برای رفتن به بیت وقت گرفته. نگران بود.



حمیدرضا فروزانفر اما وقتی به بیت می‌رود، با نامی دیگر می‌رود...با نام خانوادگی پدربزرگش...ساعتش را هم از او می‌گیرند...



بعد از بازگشت از دیدار چند ساعته با مسعود خامنه‌ای و حضور در آن مجموعه، گفت حس عجیبی داشته که باید بعد از خروج از ایران برایم تعریف می‌کرد، ولی تاکید کرد که فیلمی را که ضبط کرده بودم را هنوز پاک نکنم، چون از ایران خارج نشده بود...



حمیدرضا درست روزی به بیت رهبری رفت که حیدر مصلحی و آیت الله شاهرودی و آیت‌الله جنتی با رهبری دیدار داشتند، درست یک روز قبل از نمایش تلوزیونی وزیر اطلاعات...



نوه خواهر رهبری، گفت که سید علی خامنه‌ای را هم دیده، یکی دو دقیقه، اما نماز جماعت را همه به امامت آیت الله جنتی خوانده‌اند، تنها مجتبی بوده که جدا از همه نماز می‌خوانده...گویی تافته‌ای جدا بافته است و احمد جنتی را به امامت قبول ندارد...



حمیدرضا می‌گوید که در این سفر سعی کرده گوشه‌هایی از خانواده و سابقه سید علی خامنه‌ای را از اطرافیان بیشتر بپرسد، تا ببیند چه اتفاق‌هایی در مسیر زندگی خامنه‌ای افتاده که امروز با چنین روحیه و رفتاری از رهبری روبرو می‌شویم، کسی که هیچگاه نتوانسته تحصیلات دوره دبیرستان را بر خلاف برادر بزرگ‌ترش تمام کند و آرزوی‌اش حضور در مجامع روشنفکری بوده است. کسی که در سنین ابتدایی درست نمی‌توانسته ببیند (پیش از آنکه برایش عینک بگیرند) و در خانواده تحقیر هم می‌شده است...فروزانفر می‌گوید که سید علی خامنه‌ای همیشه دلش خواسته در هر زمینه‌ای خود را کارشناس موضوع جا بزند، در حالی که اهل فن می‌دانند سواد خیلی چیزها را ندارد و فقط یک اشتیاق فروخفته تحقیر شده در دوران کودکی از سوی کسی است که از طرف پدر تایید نمی‌شده است.



حمیدرضا فروزانفر از رابطه خانواده‌های هاشمی رفسنجانی و خامنه‌ای می‌گوید که در سال‌های اخیر سرد هم شده است. او معتقد است که روند حذف هاشمی رفسنجانی از سوی خامنه‌ای در مسیر ۲۰ ساله حکومت ولی فقیه دوم، کاملا آگاهانه است و روند شکست‌های هاشمی این را نشان می‌دهد. گویی خامنه‌ای نمی‌تواند نافذ‌تر بودن نقش و حرف هاشمی را تحمل کند.



حمیدرضا در باره علت سفر مجتبی خامنه‌ای همراه با سعید امامی و خانواده‌های هر دو به لندن اشاره می‌کند، سفری که سال‌ها بعد با بچه‌دار شدن مجتبی خامنه‌ای منتهی، بعد از سال‌ها درمان همسرش، سفری که مجتبی و دختر حداد عادل تحت درمان باروری قرار گرفته‌اند و در همین سفر مجتبی با مسائل امنیتی علاقه‌مند می‌شود... دوستی امنیتی مجتبی که از نگاه اعضای خانواده جوانی مظلوم به نظر می‌آمده...



گفتگوی طولانی و چند قسمتی من با حمیدرضا در چند شماره منتشر خواهد شد

نوه خواهر رهبری: رفتار امروز خامنه‌ای، نتیجه کودکی تحقیر آمیز اوست

حمیدرضا فروازنفر، پزشک نیست، روان‌شناس نیست اما زبان شناسی می‌خواند و مهم‌ترین دلمشغولی‌اش «تحلیل گفتمان و گفتگو». از هر جایی که به ذهنش می‌رسیده سابقه دایی مادرش را گرفته تا بداند سید علی خامنه‌ای چگونه تبدیل به رهبر امروز شده. کسی که از «شماره۲» بودن متنفر است و به تازگی هاشمی رفسنجانی را به‌زیر کشیده است.




سید علی خامنه‌ای مانند هر انسان دیگر، نتیجه شرایط اجتماعی و خانوادگی و محیطی است. انسانی است که واکنش‌ها و رفتارش می‌توانسته ریشه در گذشته‌های دوری داشته باشد که بسیاری از محکومین به حکومت او، از آن بی‌اطلاع بوده‌اند. شایعات در باره کودکی او آنقدر زیاد است که نمی‌توان به سادگی به همه آنها توجه کرد.



حمیدرضا فروزانفر اما این اطلاعات را از مادربزرگش، خواهر بزرگ‌تر سید علی خامنه‌ای و دیگران جویا شده. از منابع دست‌اولی که دسترسی به آنها برای کمتر کسی امکان‌پذیر است. او در سفرش به ایران، که شاید آخرین سفرش هم بوده باشد، هر آنچه توانسته جویا شده. اولین قسمت گفتگوی من با حمیدرضا فروزانفر در باره گذشته کسی است که نمی‌خواهد «شماره ۲» باشد. کسی که کودکی و نوجوانی چندان دل‌چسبی را تجربه نکرده، کسی که نتوانسته حتی دیپلم بگیرد...بر خلاف برادر بزرگ‌تر، سید محمد خامنه‌ای که لیسانس حقوق گرفت و به سینما می‌رفته و ...







آقای فروزانفر! منبع مهم شما برای شناخت سید علی خامنه‌ای که بود؟



مادر بزرگم. از افراد و منابع دیگری هم بوده. مادر بزرگم بزرگ‌ترین فرد از خانواده خامنه‌ای است که در قید حیات‌اند. بزرگ‌تر از سید محمد و سید علی.



مادر بزرگم یک علاقه درونی به برادرانش دارد، با توجه به اینکه اصلا آدمی سیاسی نیست و تا حدود زیادی هم مذهبی است و مثل یک خواهر بزرگ که برادرانش را دوست دارد از برادرانش صحبت می‌کند. در مقابل ممکن است خواهرشان که همسر آقای شیخ علی تهرانی هستند، یک چنین دیدگاهی را نداشته باشند.







حالا با عنایت به همین شناخت، آقای خامنه‌ای چگونه تبدیل به چیزی شدند که امروز شاهدش هستیم؟ آیا می‌تواند ریشه در دوران کودکی شان داشته باشد؟



اصلا یک دفعه‌ای اینجوری نشدند. چیزی که الان آقای خامنه‌ای هست، حاصل یک روند تدریجی چندین ساله است. و این تغییرات را ما سال به‌سال می‌دیدیم، کاملا واضح و آشکار بود در طول این بیست سالی که ما هر دفعه برای دیدن ایشان می‌رفتیم. مسلما ریشه در دوران کودکی دارد. ایشان را در رقابت با برادرشان محمد باید ارزیابی کرد. محمد خامنه‌ای پسر شیطانی بود که سینما می‌رفت، قرتی بود دور از چشم خانواده مطابق مد روز لباس می‌پوشید. علی رغم فضای خانوادگی و مخالفت پدر «حقوق» خواند، و کسی که همیشه مورد عتاب بود، محمد بود، در مقابل «علی» یک آدم ظاهرساز و دورو و ریاکار که برای آنکه خودش را عزیز بکند و خودش را در دل پدر جا بکند خیلی کارها می‌کرد که لج بقیه اعضای خانواده را هم در می‌آورد. در یک فضای پادگانی [بزرگ شد] که آدم‌ها تبدیل به «آدم خوبه» و «آدم بده» می‌شوند، یعنی تو خوبی به خاطر آنکه همه چیزهایی که پدرت می‌خواهد را رعایت می‌کنی و تو بدی به خاطر اینکه داری شیطنت می‌کنی.



اگر معتقد باشیم که اینها همه‌اش از محیط به انسان منتقل می‌شود، باید یک روان‌شناس برجسته بیاید با اطلاعات دقیق‌تر، رفتار آقای خامنه‌ای را روانکاوی کند، مسلما به نکات خیلی خیلی زیادتری از دوران کودکی‌اش خواهد رسید که به شخصیت الانش دارد معنا می‌دهد.



آقای خامنه‌ای تا دوران ابتدایی در مدرسه مشکل بینایی داشتند بدون اینکه خودشان یا خانواده در جریان باشند.این را یک بار خودشان در جمع تعریف کردند برای ما. حتی آن طرف خیابان را تیره و تار می‌دیدند، تا یک روزی که از جلوی عینک فروشی رد می‌شده و تصادفا عینکی را می‌زند و می‌گوید فضا برای من روشن شد و انگار دوباره متولد شدم. تصور کنید یک آدم در خانواده با چشم‌های ضعیفش چقدر می‌توانسته مورد تمسخر قرار گیرد و او را مثلا «دست و پا چلفتی» خوانده باشند، تحقیر شده باشد و اعتماد به نفس‌اش زیر سوال رفته باشد...این‌ها اتفاقاتی هست که می‌افتد...حتی در مورد یک حادثه کوچک در بزرگ‌سالی، می‌آیند به گذشته نقب می‌زنند به دوران کودکی که چه اتفاق خاصی در دوران کودکی افتاده که این آدم الان این‌جوری شده. به نظر من این اتفاق خیلی مهمی بوده.



به نظر من سید علی خامنه‌ای تحت تاثیر یک حس تحقیر در درون مانده از سنین نوجوانی به خاطر نبود اعتماد به نفس و عزت نفس است، که آنرا تا مقطع مهمی نداشته...آقای خامنه‌ای همیشه دلش می‌خواسته در محافل ادبی و روشنفکری در آن مقطع (جوانی) شرکت کند که با مخالفت همیشگی خانواده روبرو می‌شده...هیچوقت نتوانسته تحصیلات دبیرستانی‌اش را تمام کند و از یک مقطعی مجبور بوده به حوزه علمیه برود. یک موجود پا در هوا. یک علاقه‌ای در این بچه از بین رفته و وقتی بعدها رهبر می‌شود، خود را رهبر فرزانه می‌بیند که روشنفکرها و شعرا و سینماگران را دعوت می‌کند نمود پیدا می‌کند. سواد آکادمیک ندارد و هر چه دارد از شنیده‌هاست، یک غم بزرگ هم دارد که چرا نتوانسته برود دنبال این فضاها، در عین حال هم نمی‌خواهد خود را از تک و تا بیاندازد. وقتی ما همیشه با او صحبت می‌کنیم، چون کار من هم علوم انسانی هست و افراد زیادی را دیده‌ام که در این زمینه کار می‌کنند، همیشه یک جوری صحبت می‌کنند که انگار کارشناس آن موضوع هستند، در صورتی که مثلا فردی که واردتر باشد، متوجه می‌شود که نه، این سواد نیست، این یک اشتیاق فروخفته تحقیر شده است در دوران کودکی، چون از طرف پدر تایید نمی‌شده. ارجاع همیشگی‌اش به ادبیات جهان بینوایان ویکتور هوگوست و دشمن خونی احمد محمود و احمد شاملوست. علت شور و شوق آقای خامنه‌ای به عرصه هنرهم واقعی نیست. بیشتر یک جور ارضای آن حس فروخفته درونی خودش است.







یعنی ایشان حس می‌کنند بر همه حوزه‌ها ولایت دارند؟



به نظر من از یک عقده فروخفته می‌آید. برای اینکه با مخالفت پدر و مادرش روبرو می‌شده، نهی می‌کردند از حضورشان در عرصه‌های روشنفکری، یک بچه چهارم-پنجم ابتدایی دائما توی سرش می زده‌اند که «تو دست و پاچلفتی هستی، استکان می‌شکنی، لیوان می شکنی»...چون نمی‌دیده. می‌خواهم یک تصویری را برای شما شکل بدهم که همه اینها در دوران کودکی شکل گرفته و حالا وقتی وارد عرصه اجتماع می‌شود، شناخته می‌شود، وارد مبارزات انقلابی می‌شود، همه اینها [مشکلات و عقده‌های روانی] با او همراه است. بعدها که می‌شود رهبر انقلاب، یک عرصه کاملا وسیع را در اختیار دارد که بتواند آن عقده‌های فروخفته را باز کند. این البته تعبیر من است چون بارها دیده‌ام. با دعوت از نویسندگان و قشر روشنفکر جامعه دارد یک جوری آن عقده فروخفته را ارضا می‌کند. یعنی می‌گوید اگر چه من نتوانستم این کار را انجام بدهم، ولی آنهایی که من آرزوی دیدنشان و خواندن کتاب‌هایشان را داشتم، الان می‌آیند دست‌بوس و به سمت من. فکر می‌کنم [آقای خامنه‌ای] ارضا می‌شود به این شکل. من یک جور ارضای روحی را دارم می‌بینم.







به عبارت بهتر، شما آقای خامنه‌ای را تحت تاثیر عوامل مختلف می‌بینید...مثل اعتیاد به مواد مخدر...



بله، از سنین جوانی







یعنی کسی که به خاطر مشکلات روحی آمده سراغ مواد مخدر و تحت تاثیر اطرافیان هم قرار می‌گیرد.



درست است.





اما از عوامل دیگر تاثیرگذار، اگر تاریخچه زندگی ایشان را ورق بزنیم به علی اکبر هاشمی رفسنجانی می‌رسیم که قبل از انقلاب با ایشان در ارتباط بوده، کمک‌شان کرده و به عبارتی عامل رهبر شدن سید علی خامنه‌ای است. ما در روزهایی هستیم که آن دوستی در بازی قدرت، رنگ دیگری گرفته و انگار آقای هاشمی از قدرت کنار گذاشته شده. افراد خانواده شما چه نگاهی به خانواده هاشمی داشته است؟



چیز که من خبر دارم این است که خانواده‌های خامنه‌ای و هاشمی رابطه‌ای معمولی بوده و همدیگر را تحمل می‌کرده‌اند. مثلا اگر در مراسم عروسی یکی از پسرها بوده، و آقای هاشمی با خانواده دعوت می‌شده، رابطه بین خانم آقای خامنه‌ای و خانم آقای رفسنجانی چیز دل‌چسبی نبوده است. یعنی حاضر بوده‌اند چون دعوت شده بودند، ولی رابطه صمیمانه‌ای نداشته‌اند. اما اگر روند حذف آقای هاشمی رفسنجانی را در طول این سال‌ها در نظر بگیرید، بعد از بیست سال رهبری آقای خامنه‌ای، به یک نکته مهمی می‌رسید. از دیدگاه من آقای خامنه‌ای نمی‌توانسته عقده دوم بودن را تحمل کند. عقده‌ای که به او بگویند «از عهده کاری بر نمی‌آیی». این روند بیست ساله برای من اینچنین تحلیل می‌شود که «آقای هاشمی آمده مرا رهبر کرده، اما من یک آدم گردن‌کلفت قوی و محبوب مثل هاشمی رفسنجانی را نمی‌توانم تحمل کنم. من دارم مسیری را می‌چینم که او خود به خود حذف شود». اگر شما مسیر بیست ساله را نگاه کنید، می‌بینید که پایه‌های این مسیر مستحکم‌تر شده. با آنکه در منظر عمومی با هم رفیق‌اند، اما ببینید تا همین انتخاب آقای احمدی‌نژاد و بعد از آن که می‌گویند «نظر من به ایشان[احمدی‌نژاد] نزدیک‌تر است».



یک عقده‌ای این وسط وجود دارد که آقای خامنه‌ای نمی‌تواند کسی را بالاتر از خودش بپذیرد و در راس ببیند. و نمی‌تواند ببیند کلام کسی از او موثرتر و نافذتر باشد. این با روند «ولی امر مسلمین» شدن ایشان هم تطبیق می‌کند. یعنی تمام عوامل سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جامعه را شما بگیرید و بیایید جلو، به علاوه، خصوصیات اخلاقی خود آقای خامنه‌ای که از دوران کودکی به همراه آورده، یک پسری که توی سرش می زدند، سرخورده بوده به خاطر کارهایی که می‌کرده، در عین حال برای کسب محبوبیت مجبور بوده جلوی پدرش خیلی کارها را انجام بدهد که بگوید «من دارم به حرف شما گوش می‌دهم» و همیشه نفر دوم خانواده بوده، محمد(برادر بزرگتر) خیلی موفق‌تر از علی توی زندگی خانوادگی‌اش جلو آمده...لیسانس گرفته توی آن مقطع، آقای خامنه‌ای اما، حتی دیپلمش را نگرفته و وارد حوزه علمیه شده...تمام اینها را بگذارید کنار همدیگر، نتیجه‌اش می‌شود این که خیلی راحت دارد تلاش می‌کند که این آدم [هاشمی] را حذف کند، و تلاش می‌کند که خودش نفر اول همه چیز باشد، احمدی‌نژاد این وسط چه‌کاره است؟ احمدی‌نژاد یک ابزار است برای اینکه این مسیر را برای اقای خامنه‌ای هموار می‌کند. این تحلیل من است. چیزی که من از نزدیک با توجه به خصوصیات اخلاقی این آدم دارم می‌بینم و تحلیل می‌کنم.
---

اعتراض رهبری به هتاکان

اعتراض رهبری به هتاکان

توصیف انتقادی علی خامنه ای

توصیف انتقادی علی خامنه ای


اوباش مهاجم و هتاک

مومن اند، مخلص اند، خوبند!







علی خامنه ای روز پنجشنبه گذشته با اعضای مجلس خبرگان رهبری که به دیدار او رفته بودند ملافات کرده و مطابق رسم همیشگی برای آنها سخنرانی کرد. بجای آن که خبرگان او را نصیحت کنند، او خبرگان را نصیت و راهنمائی کرد!



خامنه ای در این دیدار، با اشاره غیر مستقیم به ماجرای بازداشت فائزه هاشمی در پارکینگ شاه عبدالعظیم همراه با رکیک ترین فحش های ناموسی از جانب فرمانده عملیات بازداشت گفت:



«فضای اهانت و هتک حرمت، مخالف اسلام، خلاف شرع و خلاف عقل سیاسی است و موجب خشم خداوند می شود. برخی جوانان با اخلاص، مومن و خوب، متأسفانه تصور می کنند که اینگونه اقدامات وظیفه است، اما این رفتارها دقیقا خلاف و عکس وظیفه است.»



بدین ترتیب، مشخص شد که از نگاه آقای خامنه ای آن اوباشی که بالا و پائین فائزه هاشمی را در پارکینگ حرم شاه عبدالعظیم به دهان آورده و شمارش کرده بودند، جوانان با اخلاص، مومن و خوبی هستند، اما به هنگام انجام وظیفه، آن کلمات از دهانشان در می آید!



هرکس که فیلم بازداشت فائزه هاشمی را دیده باشد و یا شاهد شب های یورش همین برادران خوب و مخلص و مومن به خانه شیخ مهدی کروبی بوده باشد، در توصیف مهاجمین، تعبیر دیگری غیر از تعبیر علی خامنه ای را دارد. آنها مشتی لات و اوباش هستند که زیر نام بچه حزب الهی جمع شده و در رکاب مصباح یزدی و روح الله حسینیان، شریعتمداری و احمد جنتی، احمد خاتمی و حسین فدائی نماینده مجلس، سردار نقدی و سردار طائب انجام وظیفه می کنند و فردا که ماموریتشان تمام شود، می روند دنبال چاقو کشی در محلات و باج گیری. یعنی همان داستانی که در سالهای پیش از کودتای 28 مرداد وجود داشت و همان پایانی که اوباش آن سالها پیدا کردند.



همین تعبیر در بیانیه پایانی جلسه اخیر مجلس خبرگان رهبری نیز تکرار شده و خواهان برخورد با مهاجمین، هتاکان و ... شدند.



آنها که آن بیانیه را صادر کردند خوب می دانند که رهبران اوباش و هتاکان درکنار دستشان در آن مجلس نشسته بودند و اگر واقعا کسی قصد برخورد با اوباش و باصطلاح بچه حزب الهی ها را داشت، در همان مجلس باید گریبان 5 تا 6 نفری را می گرفت که اتفاقا در جمع هیات رئیسه مجلس هم حضور داشتند!

پرده ها کم کم بالا می رود

پرده ها کم کم بالا می رود


یک باند 17 نفره، قصد

قبضه مجلس خبرگان را داشت





بحث انگیز ترین حادثه در مجلس خبرگان انتخاب رهبری، یعنی انتقال ریاست این مجلس از هاشمی به مهدوی کنی، بتدریج موجب کنار رفتن پرده هائی می شود که در روزهای اول و دوم این انتقال کنار نرفته و اخباری در ارتباط با آن منتشر نشده بود. از جمله شمار حاضران در جلسه که اکنون مشخص شده 81 نفر بوده اند و تعداد آراء مهدوی کنی که اکنون رسما 64 رای اعلام شده است. اما این هنوز به معنای راه یافتن به عمق آنچه که در مجلس خبرگان گذشت نیست. یعنی ناکامی گروه بندی جنتی- مصباح- محمد یزدی برای قبضه این مجلس و سپس تعیین تکلیف برای علی خامنه ای برای اجرای آنچه که این سه نفر، با آتش بیاری امثال احمد خاتمی می گویند. از جمله راه انداختن یک قتل عام سیاسی از زندانیان پس از کودتای 22 خرداد و حتی اعدام موسوی و کروبی و …



در ادامه این نقشه، اختیار جابجائی و برگماری ها در سپاه و ارتش و نیروی انتظامی را هم می خواستند دراختیار بگیرند. هنوز جزئیات این ماجراهای پشت پرده بیرون نزده، اما از لابلای آنچه که تاکنون منتشر شده نیز می توان حدس زد، چه توطئه ای در کار بوده و هاشمی رفسنجانی با کمک مهدوی کنی چه پشت پائی به این گروه زد.







آنچه که به نقل از روزنامه ها و سایت ها و شخصیت های حکومتی جمهوری اسلامی در ادامه میخوانید، عملا تائید کننده آن موضعی است که پیک نت، بلافاصله در واکنش به تغییر رئیس مجلس خبرگان اتخاذ کرده و آنرا تحت عنوان "یادداشت سردبیری" منتشر کرد.



روزنامه "خبر" نوشت و سایت تابناک نیز آن را بازتاب داد:



«آیت الله محمد رضا مهدوی کنی با 64 رای از 81 نفر حاضر در مجلس خبرگان بعنوان رئیس جدید این مجلس انتخاب شد.



حجت الاسلام محمود علوی نماینده مجلس خبرگان از تهران، دراین ارتباط گفت:



جریانی در مجلس خبرگان از نقشه های خود دست بر نداشته و بخاطر ناخشنودی از انتخاب شخصیت معتدل و میانه روئی مانند آیت الله مهدوی کنی برای ریاست مجلس خبرگان در محافل خود قصد برنامه ریزی برای آرای ممتنعی را دارد که برخی نمایندگان مجلس خبرگان به آیت الله مهدوی کنی دادند. این جریان مصمم است تا با انتساب آرای سفید به اشخاص، مسیر اختلاف بین نمایندگان مجلس خبرگان را دنبال کند.



اگر آیت الله مهدوی کنی این مسئولیت را نمی پذیرفتند بعید بود با حضور افراد دیگر به عنوان نامزد ریاست مجلس خبرگان آیت الله هاشمی رفسنجانی از حضور در عرصه نامزدی ریاست مجلس خبرگان اعلام انصراف بکنند و طبیعی است ممکن بود فضای پر التهابی بوجود بیاید. آیت الله مهدوی کنی از انصراف ایت الله هاشمی تعبیر به تفویض مسئولیت ریاست مجلس خبرگان به خودشان را کردند که تعبیر بزرگوارانه و کریمانه ای بود.



دشمنان نظام و انقلاب در هیچ شرایطی از تلاش برای اختلاف بر نمی دارند. ممکن است برخی از دوستان نادان نیز نادانسته در مسیر اهداف آنان حرکت کرده و در زمین دشمن بازی کنند. همانگونه که می بینیم سایت های دبیرخانه مجلس خبرگان و مجمع تشخیص مصلحت نظام مورد حمله سایبری دشمن قرار گرفته است که جنگ روانی را با این حرکت کلید.



اگر آن 17 رای نیز به آیت الله مهدوی کنی داده می شد حساب اینها از جوسازی ها جدا می شد.



احمد توکلی نماینده مجلس نیز روزگذشته در وبلاگ خود، به نقل از آیت الله حائری شیرازی نوشت: «هاشمی سقوط نکرد؛ او نصیحت پذیرفت و صعود خواهد کرد و آنها که در این فتنه اخیر نصیحت نپذیرفتند سقوط کردند.»