گفتوگوی روز/ یکی از عوامل قتلهای زنجیرهای:
گوگوش و گنجی آدم خودمان هستند!/ مسعود رجوی زنده است!/ به دستور رهبری تبرئه شدم!
اکبر خوشکوشک؛ فردی که در دوران قتلهای زنجیرهای به عنوان یکی از دستاندرکاران این قتلها مدتی بعد از دستگیری سعید امامی و دست اندکاران قتلها بازداشت شد؛ ناگهان سه، چهار سال پیش در انظار ظاهر شد و پس از چهارده سال لب به سخن و پاسخگویی گشود. بخشهایی از جدیدترین مصاحبهی او که از سوی سایت "انصاف نیوز" منتشر شده را در ادامه بخوانید:
مسعود رجوی زنده است و در اردن است، اما منافقین بنا به مصالح سازمانی خود مسعود رجوی را کنار گذاشتند و مریم قجر عضدانلو را آوردند بالا. میخواهند یک سازمان نویی را درست کنند تا گذشتهی تروریستی خود را پاک کنند، از همپالگی و همپیالگی صدام خود را مبرا کنند. ما از عمق سازمان منافقین اطلاعات خیلی خوبی داریم. مسعود، در آن بمباران قرارگاه اشرف مجروح شد. بعد موافقت کردند که برود در اردن بماند؛ زنده است، زندگیاش را میکند و سرحال هم هست.
***
جریانی که قتلهای زنجیرهای را مرتکب شدند، از آنطرف به گوش مقامات عالی رساندند که اینها بهدنبال شما هستند تا شما را محکوم کنند. تمام کسانی که قتلها را انجام دادند، از زید تا عمر دستگیر شدند، اقرار کردند و گفتند که ما اینکار را کردهایم. کد میآوردند؛ اما این کد نه به رهبری میخورد، نه به دفتر میخورد و نه به اطرافیان. این تندروها آمدند چه کردند؟ داشتند میگفتند که حکم قتل را مرحوم آیتالله خوشوقت داده است، که رابطهی سببی با فرزند یکی از مقامات عالی دارد. بعد آمدند از ترس خودشان برای اینکه فرار به جلو کنند، یک سناریو درست کردند. در سناریوی دوم دیگر وارد شدند و چه کردند؟ همهی آنهایی که دست داشتند را رها کردند، به غیر از سعید امامی و آقای مصطفی کاظمی و آقای صادق عالیخانی، اینها را رها نکردند و نگاه داشتند.
سعید امامی اصلا در آن دوره نه معاون امنیت بود و نه هیچ کارهی دیگری. بعد از قتلهای زنجیرهای کوی دانشگاه اتفاق افتاد. سعید امامی قبل از ماجرای قتلهای زنجیرهای، یک نامهای مینویسد که من نظرم این است که اگر بناست کار فرهنگی کنیم باید در مقابل این چیزها بایستیم. ایشان مشاور وزیر بود و کارهای هم نبود. این نامه را یکی از بچههای وزارت، از داخل وزارت بلند میکند و به روزنامهی سلام میدهد. سلام هم آنرا چاپ میکند و نتیجهاش میشود کوی دانشگاه. کوی دانشگاه تمام شده بود که نصفه شب ریختند و آتش زدند و اینها. من همه را میدانم ولی نمیگویم، چون نمیخواهم دوباره به زندان بروم. میدانم چه کسی دستور داد، چه کسی چهکار کرد.
***
گنجی کتاب عالیجناب سرخپوش منتشر کرد؛ آمدند یکسری دروغ سونای زعفرانیه و چه و چه و چه را، تخیلات خود را ریختند در آنجا. البته آقای گنجی را که رها کردند، این منبع، یک نهاد داخلی، در آنجاست. اکبر گنجی است، گوگوش است، اینها همه آدمهای خودمان هستند الحمدلله؛ بگذار بدانند، اینها سوختهاند.
***
اصلا از ما سوال نکردند که با قتلهای زنجیرهای چه ارتباطی داشتیم. من میگفتم بابا، آقای جواد آ... من که میدانم که چهکسی تو را اینجا گذاشته و منکه میدانم تو را چه کسی گذاشته که این پرونده را پیگیری کنی؟! مگر شما دنبال قتلهای زنجیرهای نیستید؟! اصلا من میگویم که آقا بسمالله الرحمن الرحیم من اکبر خوشکوشک هستم، به این رسیدم که اینها ناصبی هستند و من کشتمشان. بعد شما من را اعدام کنید و تمام شود برود دیگر.
گفتند برو دنبال کارِت؛ آن پرونده که تمام شده، چیزهای دیگر را بگو؛ چی بگو؟ از حسن خمینی بگو، احمد خمینی را چرا ...؟ صیاد شیرازی را چرا کشتی؟ بمب امام رضا را شما گذاشتید، بمب دادستانی را شما گذاشتید، شما اسراییل رفتید، شما بهایی هستید. بردند، یازده ماه زدند و داغان کردند و آوردند. پس از آن با نظر رهبری معظم انقلاب، سران سه قوه و ریاست مجمع تشخیص مصلحت از آن تبرئه شدیم.
***
یک وقتی، داریوش اقبالی خواننده را گرفتند، کردند زندان؛ همه گفتند که چون علیه شاه سیاسی خوانده او را به زندان انداختند، یعنی خواستند یک آدم فاسدی مثل داریوش اقبالی بشود رهبر ما و بگویند که این سیاسی است. البته شما این را بدان، اکبر گنجی، در اوج ۸۸، بلند میشود و میرود نزد رییس جمهور کشور غاصب اسراییل و از او خودکار میگیرد. در ۸۸ گوگوش که منبع ما است، ما فرستادیمش که برود، با اکبر گنجی، با هم، در یک میتینگ شرکت میکنند. به داخلیها میگویند ببینید اینها هشتادوهشتیها هستندها. میخواهند بگویند که شماها فتنهگر هستید و اینها هم رهبران شما هستند. به منبع زنگ میزند که سلام علیکم، برو این کار را بکن. اکبر گنجی منبع است.