Thursday, January 23, 2014

سایه‌ی رهبر در داووس سوییس

سایه‌ی رهبر در داووس سوییس

آقای خامنه‌ای برای حفظ تعادل خود میان دو جناح تندرو و عمل‌گرا و بهره‌بری مقتضی از آن‌ها، در واقع هم جای حامی می‌نشیند و هم جای قاضی. روحانی اینک در داووس به حمایت خامنه‌ای تکیه داده است.
روحانی در اجلاس داووس یک سخن‌رانی حرفه‌ای با تکیه بر دیپلماسی اقتصادی ارایه داد. او گفت که درهای ایران باز است، و خواست که سیاست‌مداران و سرمایه‌گذاران به ایران سفر کنند. او هم‌چنین افزود که روابط ایران و اروپا پس از یک دهه تنش به حالت کاملا عادی برخواهد گشت، و مذاکره‌ با آمریکا برای نخستین بار پس از سه دهه برقرار شده‌است.  رییس‌جمهوری ایران پیش از سخن‌رانی خود ملاقات‌هایی با مدیران بازار انرژی داشته‌است.
اما تا چه حد روحانی در بازاریابی خود موفق خواهد بود؟ از چند روز پیش بخشی از تحریم‌ها در پی توافق ژنو معلق شدند. از جمله‌ی این تحریم‌ها، بیمه‌ی نفت‌ ایران روی آب بود، که الان امکان آن مجددا برقرار شده‌است. هم‌چنین برنامه‌ی کاهش بیست درصدی خرید نفت ایران در هر شش‌ماه، متوقف شده‌است. به این ترتیب، ایران می‌تواند نفت خود را در سطح یک میلیون بشکه در روز به‌راحتی بفروشد.
اما مهم‌ترین موفقیت توافق ژنو، توقف تحریم‌های بیشتر بر ایران بوده‌است. کافی‌ است نگاهی به لیست تحریم‌هایی که کنگره‌ی آمریکا در نظر داشت به تحریم‌های موجود بیافزاید، بیندازیم. در صورت اعمال تحریم‌های بیشتر، اقتصاد ایران می‌رفت تا به یک فاجعه تبدیل شود، بازار مالی با نرخ ارز بسیار بالاتر روبرو شود، بازار کالا با تورمی شاید دوبرابر، و بازار کار با نرخ بیکاری ویران‌گر.
پس می‌شود انتظار داشت که توافق ژنو، اقتصاد ایران را از فاجعه نجات بدهد. ولی به نظر می‌آید چنین انتظاری، فاصله‌ی زیادی با ادعای آقای روحانی در عادی شدن روابط، و دعوت از سرمایه‌گذاران خارجی دارد.
چه ضمانت‌هایی این فاصله را کوتاه و مطمئن خواهد کرد؟ یک ضمانت به این ارزیابی حقوقی برمی‌گردد که تعلیق برخی تحریم‌ها، تا چه حد دست روحانی را باز گذاشت تا سخن‌رانی داووس خود را این‌قدر هیجان‌انگیز بنویسد. واضح است که روحانی در نطق خود محدودیت حقوقی تحریم‌های موجود را جدی نگرفت، و در رتوریک خود چندین قدم فراتر جاه‌طلبانه برداشت.
به نظرم این قدم‌های جاه‌طلبانه چندان بی‌راه نبود. از یک سو او می‌توانست بافت رژیم حقوقی تحریم‌ها را، مثال آن پشه‌بندی ببیند که سوراخ شده‌است و رفته رفته توسط واقعیت‌های بازار برچیده خواهد‌شد. به این ترتیب ایران عملا به بازار بین‌المللی برگشته‌است، و او می‌تواند از هم‌اکنون سرمایه‌گذاران تشنه‌ی خارجی را وسوسه کند.  
ضمانت دیگری که به روحانی اعتماد به نفس می‌دهد تا چنین دعوتی کند، و به سرمایه‌گذاران اطمینان می‌دهد تا دعوت وی را جدی بگیرند، به حمایت رهبر جمهوری اسلامی از وی بستگی دارد. حساسیت این موضوع بخصوص در روزهای اخیر، با وجود شایعاتی مبنی بر عدم رضایت رهبر از توافق ژنو، شدت گرفته‌است.
در گذشته نوشته‌ام که به باورم، میان آقایان خامنه‌ای، روحانی، و ظریف یک هم‌کاری گروهی شکل گرفته‌است. البته هرکدام از اعضای این تیم، نقش متفاوت خود را بازی می‌کنند. به ویژه، تفاوت نقش آقای خامنه‌ای از دو نفر دیگر کاملا قابل تشخیص است. اما این تفاوت به ملاحظات رهبری وی مربوط می‌شود، و الزاما نشان‌گر اختلاف میان آن‌ها نیست.
آقای خامنه‌ای در طول یک‌سال گذشته تلاش کرد تا چرخش بزرگ خود از «سیاست تهاجمی» به «دیپلماسی لبخند و نرمش قهرمانانه» را با کمترین هزینه‌ی ممکن هموار کند. اخیرا مطرح شد که وی ماه‌ها پیش از انتخابات ریاست‌ جمهوری، بدون دخالت دادن آقای احمدی‌نژاد، و به صورت پنهان از عموم، با آمریکا مشغول مذاکره‌ بوده‌است.
رهبر در مورد انتخابات موفق بود. او در این دوره به تیمی نیاز داشت که هم حاضر باشند بار چرخش سیاست خارجی‌ وی را به دوش بگیرند،‌ و هم ثبات سیاست داخلی را برهم‌ نزنند.  در این صورت، چه‌کسی بهتر از بالاترین مقام امنیتی برای شانزده‌ سال که لبخندهای دیپلماتیک دل‌نشینی هم دارد؟ بعلاوه‌ی این‌ها، سبد رای وی نیز از دیگر کاندیداهای دست‌چین‌شده سنگین‌تر است.
موفقیت رهبر در انتخابات چندان کم‌هزینه‌ هم نبود. برای اولین‌بار در تاریخ جمهوری اسلامی، مخالفان نظام را به رسمیت شناخت، و از آنان تقاضا کرد به پای صندوق بیایند.  البته که او می‌دانست مخالفان اگر رای بدهند، به همان کسی رای خواهند داد که به نظر او نیز مناسب می‌رسد. حق داشت این موفقیت خود را حماسه‌ی سیاسی بنامد، و تصریح کند که نتیجه‌ی انتخابات بسیاری را شگفت‌زده کرده است.
اما بخش اصلی هزینه‌‌ای که وی باید بپردازد، تازه در حال شکل‌گیری است. بی‌تردید نیروهای محافظه‌کاری که از نتایج انتخابات و چرخش رهبر شگفت‌زده شدند، به سرعت تلاش خواهند کرد تا قوای گذشته‌ی خود را بازیابند، و توازن قدرت سیاسی را به نفع خود تغییر دهند.
با چنین دورنمایی، یک راه برای کاهش هزینه‌ی چرخش در سیاست خارجی برای آقای خامنه‌ای فرار به جلو است. او در بازی کلاسیک خود تجربه‌ی زیادی اندوخته تا عقب بایستد، و فشار موجود را به قوه‌ی اجرایی منتقل کند.
بازی دوسویه‌ی آقای خامنه‌ای پیش از این، و در هنگام حضور آقای روحانی در نیویورک، آغاز شد.  او از یک سو گفت که باید از دیپلماسی دولت حمایت کرد، و از سوی دیگر اعلام کرد که به موفقیت آن و تعهدات غرب اعتماد ندارد.  
از دیگر بازی‌های کلاسیک آقای خامنه‌ای، استفاده‌ی وی از رتوریک تند سیاسی برای خوراک داخلی است. اسراییل را سگ نحس نجس نامید. اما همیشه در این نقش ظاهر نشد. در دیدار با فرماندهان سپاه که درست یک روز پس از دیدار آنان با رییس جمهور صورت گرفت، رهبر سخنان روحانی را تکرار کرد که سپاه نباید در جزییات سیاست دخالت کند.  به‌طور حتم سپاه هم کنار ننشسته تا فقط تماشاگر باشد.
آقای خامنه‌ای برای حفظ تعادل خود میان دو جناح تندرو و عمل‌گرا، و بهره‌بری مقتضی از آن‌ها، در واقع هم جای حامی می‌نشیند و هم جای قاضی. روحانی اینک در داووس به حمایت خامنه‌ای تکیه داده است.
رهبر حاضر است به دولت این امتیاز را بدهد تا نرمش قهرمانانه‌ی او را به نام خود ثبت کند. اما در ازای آن برای خود حاشیه‌ای می‌خرد تا در صورت لزوم کنار سپاه قرار بگیرد، و به دولت در مورد سستی و ضعف، عتاب کند. در جای قاضی نشستن، هم‌چنین ژست مناسبی را به آقای خامنه‌ای می‌بخشد تا غرب را نسبت به تجدید‌نظر وی در مورد نرمش قهرمانانه هم‌واره نگران نگه‌دارد

برای بزرگ نمایی روی عکسها کلیک کنید عکسها ار بی بی سی



برای بزرگ نمایی روی عکسها کلیک کنید

عکسها ار بی بی سی












اطلاعیه مترو تهران درباره خودکشی در ایستگاه گلبرگ روابط عمومی شرکت بهره برداری مترو تهران در پی خبر مرگ یک جوان در ایستگاه گلبرگ تهران اطلاعیه ای به شرح زیر صادر کرد: "پیرو اعلام خبر حادثه خودکشی یکی از مسافران در روز شنبه 28 دیماه در ایستگاه مترو گلبرگ و انعكاس خبر كذب از سوی برخی رسانه ها و آنچه که آن را توقیف اجناس دستفروش توسط مسئول ایستگاه مترو و تهدید به خودکشی وي عنوان کرده اند، عوامل ذیربط برای بررسی حادثه در محل وقوع خودکشی حاضر و با بازبینی فیلم های ضبط شده از طریق دوربین های تعبیه شده در ایستگاه دريافتند كه اين فرد جوان دستفروش نبوده و بدون هیچ نوع مشاجره لفظی، خودكشي كرده است و موارد مطروح از سوي برخي از رسانه ها از اساس كذب محض است. بدینوسیله ضمن ابراز تاسف و تاثر از رخداد پیش آمده و بی اساس خواندن مطالب کذب عنوان شده در برخی رسانه ها مبنی بر این که "مقتول به عنوان دستفروش! به خاطر توقیف اجناس خود توسط مسئول و يا متصدي ایستگاه دست به خودکشی زده است"، رسانه ها را به رعایت اخلاق و مصالح عمومی دعوت می کنیم." در همین رابطه : روایت‌های متناقض از مرگ جوان دستفروش در مترو تهران

اطلاعیه مترو تهران درباره خودکشی در ایستگاه گلبرگ
روابط عمومی شرکت بهره برداری مترو تهران در پی خبر مرگ یک جوان در ایستگاه گلبرگ تهران اطلاعیه ای به شرح زیر صادر کرد:
"پیرو اعلام خبر حادثه خودکشی یکی از مسافران در روز شنبه 28 دیماه در ایستگاه مترو گلبرگ و انعكاس خبر كذب از سوی برخی رسانه ها و آنچه که آن را توقیف اجناس دستفروش توسط مسئول ایستگاه مترو و تهدید به خودکشی وي عنوان کرده اند، عوامل ذیربط برای بررسی حادثه در محل وقوع خودکشی حاضر و با بازبینی فیلم های ضبط شده از طریق دوربین های تعبیه شده در ایستگاه دريافتند كه اين فرد جوان دستفروش نبوده و بدون هیچ نوع مشاجره لفظی، خودكشي كرده است و موارد مطروح از سوي برخي از رسانه ها از اساس كذب محض است.
بدینوسیله ضمن ابراز تاسف و تاثر از رخداد پیش آمده و بی اساس خواندن مطالب کذب عنوان شده در برخی رسانه ها مبنی بر این که "مقتول به عنوان دستفروش! به خاطر توقیف اجناس خود توسط مسئول و يا متصدي ایستگاه دست به خودکشی زده است"، رسانه ها را به رعایت اخلاق و مصالح عمومی دعوت می کنیم."
در همین رابطه :

روایت‌های متناقض از مرگ جوان دستفروش در مترو تهران

بازداشت دو نفر در ارتباط با حادثه خیابان جمهوری یک مقام قضایی از بازداشت مسئول ایستگاه‌ آتش‌نشانی مرتبط با حادثه خیابان جمهوری و راننده خودروی حامل نردبان اول خبر داد. این مقام قضایی به خبرنگار ایسنا گفت که پس از بررسی‌های صورت گرفته بازپرس پرونده دستور بازداشت مسئول ایستگاه‌ آتش‌نشانی مرتبط با حادثه آتش‌سوزی خیابان جمهوری و راننده خودروی حامل نردبان اول را داد و آن‌ها امروز بازداشت شدند. وی تاکید کرد که تحقیقات در این پرونده همچنان ادامه دارد.

بازداشت دو نفر در ارتباط با حادثه خیابان جمهوری

یک مقام قضایی از بازداشت مسئول ایستگاه‌ آتش‌نشانی مرتبط با حادثه خیابان جمهوری و راننده خودروی حامل نردبان اول خبر داد.
این مقام قضایی به خبرنگار ایسنا گفت که پس از بررسی‌های صورت گرفته بازپرس پرونده دستور بازداشت مسئول ایستگاه‌ آتش‌نشانی مرتبط با حادثه آتش‌سوزی خیابان جمهوری و راننده خودروی حامل نردبان اول را داد و آن‌ها امروز بازداشت شدند.
وی تاکید کرد که تحقیقات در این پرونده همچنان ادامه دارد.

جلوگیری از برگزاری جلسه‌ی ماهانه‌ی”جمع مشورتیِ”کانون نویسندگان ایران هنوز جوهر گزارش‌ها و عکس‌هایی که روزنامه‌ها از دیدار رسمی رییس قوه‌ی مجریه با شماری از نویسندگان و هنرمندان چاپ کرده بودند خشک نشده بود، هنوز صداهایی به باور خوش بشارت امیدواری از آن جلسه را می‌پراکندند که خبر رسید بار دیگر ماموران امنیتی از برگزاری جلسه‌ی ماهانه‌ی جمع مشورتی کانون نویسندگان ایران جلوگیری کرده‌اند. این جلسه قرار بود سه‌شنبه ۲۴ دی ماه در منزل یکی از اعضای کانون برگزار شود اما روز یک‌شنبه ماموران در تماس تلفنی ضمن احضار صاحب‌خانه به یکی از ادارات وزارت اطلاعات وی را وادار می‌کنند جلسه را منتفی کند. کانون نویسندگان ایران از آغاز تاسیس در سال ۱۳۴۷ همواره با فشار و سرکوب حاکمیت وقت مواجه بوده است. در دوره‌ی سوم فعالیت کانون، یعنی از اواخر دهه‌ی شصت خورشیدی تا کنون، فشارهای امنیتی بر آن بیشتر و نظام‌مندتر اعمال شده است. طوری که شرح آن مثنوی هفتاد من کاغذ می‌شود. با اولین تلاش-های اعضا برای راه‌اندازی مجدد کانون دستگاه سرکوب متوجه شد و به حرکت درآمد. از توهین‌ها و پرونده‌سازی‌های روزنامه‌ی کیهان تا تهدیدهای مقامات امنیتی – اطلاعاتی برای جلوگیری از برگزاری جلسات جمع مشورتی، از تحت فشار گذاشتن امضاکنندگان متن ۱۳۴ نویسنده برای بازپس‌گیری امضاهاشان تا اقدام برای به دره انداختن اتوبوس حامل نویسندگان، از ربودن یکی از نویسندگان تا احضار فعالان کانون به دادگاه برای بازداشتن آنها از تدارک برگزاری مجمع عمومی، از نقطه‌ی اوج قتل‌های سیاسی زنجیره‌ای، یعنی کشتن محمد مختاری و جعفر پوینده تا . . . همه و همه مقدمه‌ی خونبار آغاز رسمی دوره‌ی سوم فعالیت کانون بود. پس از تنفس نسبی در سال‌های ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۱ که کانون، البته با مشکلات فراوان، توانست سه دوره مجمع عمومی خود را حضوری و علنی برگزار کند، باز روال آشکار و پنهان فشارهای امنیتی شدت گرفت. درست روز مجمع عمومی سال ۱۳۸۱ از برگزاری آن جلوگیری کردند و کمی بعد تشکیل جلسه‌ی ماهانه‌ی جمع مشورتی را در فضای عمومی (پکا) ممنوع کردند. کانون برای برگزاری جلساتش به محل‌های عمومی نظیر کافه و رستوران روی آورد اما صاحبان این مکان‌ها با تهدید ماموران به ناچار درها را به روی کانون بستند. خانه‌‌های اعضای کانون تنها محل باقی مانده برای ادامه‌ی فعالیت‌های کانون بود. با این فرض که خانه مکانی خصوصی است و لابد از هجوم و تهدید باید مصون باشد. اما همین جاها نیز هنگام برگزاری مجمع عمومی بارها به محاصره‌ی ماموران امنیتی درآمد. کانون پس از چند بار ممنوعیت و محاصره و تهدید و احضار ناچار تن به انتخابات مکاتبه‌ای داد و هیئت دبیران خود را برگزید. از آغاز فعالیت هیئت دبیران اعضا و حتی منشی آن مکرر به مراکز امنیتی احضار شدند. بعضی به زندان گرفتار آمدند و برای برخی پرونده ساخته شد. بارها از نشست‌های ادبی، از بزرگ‌داشت‌ها، از برگزاری مراسم و مناسبت‌ها، از ... جلوگیری کردند. آخر کجای دنیا دیده یا شنیده شده که گروهی نویسنده را با نامه‌ی رسمی تهدید کنند که چنانچه در خانه‌ یا محل کار خود جلسه‌ای بگذارید، آنجا را پلمپ می‌کنیم؟ در این سال‌ها، حاکمیت برای تعطیل و بی‌اثر کردن کانون در کنار سرکوب و اعمال فشار بر فعالان این تشکل نویسندگان آزادی‌خواه، کوشید تا با ساختن تشکل‌های موازی، چهره‌سازی و به صحنه کشاندن برخی نویسندگان به هدف خود برسد، نویسندگانی که با پراکندن توهم نسبت به حاکمیت (که گویا فضای سیاسی را باز کرده است!) و، بدتر از آن، با تلاش برای از میان برداشتن مرز میان سرکوب‌گر و آزادی‌خواه در واقع نقش دلال مظلمه را ایفا کرده‌اند. اما جامعه‌ی تشنه‌ی آزادی بیان تشکل‌های خود را می‌سازد و آنها را که وجود دارند عزیز می-دارد. این است رمز بر باد شدن تشکل‌ها و چهره‌های بدلی. با این همه، اگر جلسه‌ی دیدار رسمی تعدادی نویسنده و هنرمند با رییس قوه‌ی مجریه نبود، شاید آنچه فهرست‌وار گفتیم باز ناگفته می‌ماند زیرا که در این سرزمین هر کس به فراخور حال خود از این ستم‌ها بسیار در خاطر دارد. اما هم‌زمانیِ ممنوعیت تشکیل جلسه‌ی جمع مشورتی کانون با برگزاری جلسه‌ی رییس دولت و شماری نویسنده و هنرمند و به ویژه آنچه در آن مجلس گفته شد، این پرسش را پیش کشید که چه رابطه‌ای میان آن آواز سر دادن‌ها پیرامون آزادی و هنر، زیرزمینی شدن اندیشه، آن ابراز خرسندیها و امیدواری‌ها با این تهدید و سرکوب وجود دارد؟ چنین دم خروسی را چه طور می‌شود با قسم حضرت عباس نادیده گرفت؟ مگر می‌شود از آزادی هنر سخن گفت و در همان حال فعالیت‌ تشکلی چون کانون نویسندگان ایران را که نزدیک به نیم قرن است پرچم آزادی بیان را برافراشته و آزادی را ضرورت ادبیات و هنر خلاق و پیشرو می‌داند ، ممنوع داشت؟ در دنیای سرراست، در دنیای شفاف آزادی، نه! نمی‌شود. اما در جهان تیره‌ی تحمیق و سانسور و یارگیری جناحی و مشروعیت‌طلبی، این دوگانه دو روی یک سکه‌اند. از یک سو سخن‌وری در باره‌ی الزامی بودن آزادی برای هنر و ادبیات و از سوی دیگر سرکوب مستقل‌ترین، باسابقه‌ترین و آزادی‌خواه‌ترین تشکل نویسندگان ایران! و فقط هم این نیست. اگر نگاه خود را از زرق و برق مجالس دولتی و لبخندها و مجامله پیرامون آزادی و هنر برگیریم و به دنیای واقعی نظر بیندازیم در آن هیچ تشکل مستقلی که آزادانه فعالیت کند، نمی‌بینیم. همه تارانده شده‌اند و موسسان و فعالانش یا در زندانند یا ناچار به سکوت شده‌اند؛ دستگاه سانسور همچنان فعالانه به کار خود مشغول است و آزادی بیان هنوز گوهری نایاب. مشکل اساسی نویسندگان و هنرمندان این سرزمین تعریف آزادی نیست بلکه نبودن آن است. ممکن است هر کس برای کسب این آزادی یا هر منفعت دیگری به راهی بیندیشد؛ از جمله همراهی با صاحبان قدرت. این را می‌شود حق شخصی او دانست، چنانکه نقد رفتار او را از جانب دیگران. اما کانون نویسندگان ایران دسترسی ادبیات و هنر به آزادی را ، حتی امید آن را ، از راه قدرتمداران آزادی‌ستیز ممکن نمی‌داند و صورت مسئله را با راه حل آن یکسان نمی‌پندارد. نزدیک به نیم قرن تجربه‌ی انواع دولت‌ها و حکومت‌ها این دیدگاه را تایید می‌کند. هر که ناموخت از گذشت روزگار / هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار. کانون نویسندگان ایران یکم بهمن ۱۳۹۲

جلوگیری از برگزاری جلسه‌ی ماهانه‌ی”جمع مشورتیِ”کانون نویسندگان ایران
هنوز جوهر گزارش‌ها و عکس‌هایی که روزنامه‌ها از  دیدار رسمی رییس قوه‌ی مجریه با شماری از نویسندگان و هنرمندان چاپ کرده بودند خشک نشده بود، هنوز صداهایی به باور خوش بشارت امیدواری از آن جلسه را می‌پراکندند که خبر رسید بار دیگر ماموران امنیتی از برگزاری جلسه‌ی ماهانه‌ی جمع مشورتی کانون نویسندگان ایران جلوگیری کرده‌اند. این جلسه قرار بود سه‌شنبه ۲۴ دی ماه در منزل یکی از اعضای کانون برگزار شود اما روز یک‌شنبه ماموران در تماس تلفنی ضمن احضار صاحب‌خانه به یکی از ادارات وزارت اطلاعات وی را وادار می‌کنند جلسه را منتفی کند.
کانون نویسندگان ایران از آغاز تاسیس در سال ۱۳۴۷ همواره با فشار و سرکوب حاکمیت وقت مواجه بوده است. در دوره‌ی سوم فعالیت کانون، یعنی از اواخر دهه‌ی شصت خورشیدی تا کنون، فشارهای امنیتی بر آن بیشتر و نظام‌مندتر اعمال شده است. طوری که شرح آن مثنوی هفتاد من کاغذ می‌شود. با اولین تلاش-های اعضا برای راه‌اندازی مجدد کانون دستگاه سرکوب متوجه شد و به حرکت درآمد. از توهین‌ها و پرونده‌سازی‌های روزنامه‌ی کیهان تا تهدیدهای مقامات امنیتی – اطلاعاتی برای جلوگیری از برگزاری جلسات جمع مشورتی، از تحت فشار گذاشتن امضاکنندگان متن ۱۳۴ نویسنده برای بازپس‌گیری امضاهاشان تا اقدام برای به دره انداختن اتوبوس حامل نویسندگان، از ربودن یکی از نویسندگان تا احضار فعالان کانون به دادگاه برای بازداشتن آنها از تدارک برگزاری مجمع عمومی، از نقطه‌ی اوج قتل‌های سیاسی زنجیره‌ای، یعنی کشتن محمد مختاری و جعفر پوینده تا . . . همه و همه مقدمه‌ی خونبار آغاز رسمی دوره‌ی سوم فعالیت کانون بود.
پس از تنفس نسبی در سال‌های  ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۱ که کانون، البته با مشکلات فراوان، توانست سه دوره مجمع عمومی خود را  حضوری و علنی برگزار کند، باز روال آشکار و پنهان فشارهای امنیتی شدت گرفت. درست روز مجمع عمومی سال ۱۳۸۱ از برگزاری آن جلوگیری کردند و کمی بعد تشکیل جلسه‌ی ماهانه‌ی جمع مشورتی را در فضای عمومی (پکا) ممنوع کردند. کانون برای برگزاری جلساتش به محل‌های عمومی نظیر کافه و رستوران روی آورد اما صاحبان این مکان‌ها با تهدید ماموران به ناچار درها را به روی کانون بستند. خانه‌‌های اعضای کانون تنها محل باقی مانده برای ادامه‌ی فعالیت‌های کانون بود. با این فرض که خانه مکانی خصوصی است و لابد از هجوم و تهدید باید مصون باشد. اما همین جاها نیز هنگام برگزاری مجمع عمومی بارها به محاصره‌ی ماموران امنیتی درآمد.
کانون پس از چند بار ممنوعیت و محاصره و تهدید و احضار ناچار تن به انتخابات مکاتبه‌ای داد و هیئت دبیران خود را برگزید. از آغاز فعالیت هیئت دبیران اعضا و حتی منشی آن مکرر به مراکز امنیتی احضار شدند. بعضی به زندان گرفتار آمدند و برای برخی پرونده ساخته شد. بارها از نشست‌های ادبی، از بزرگ‌داشت‌ها، از برگزاری مراسم و مناسبت‌ها، از ... جلوگیری کردند. آخر کجای دنیا دیده یا شنیده شده که گروهی نویسنده را با نامه‌ی رسمی تهدید کنند که چنانچه در خانه‌ یا محل کار خود جلسه‌ای بگذارید، آنجا را پلمپ می‌کنیم؟
در این سال‌ها، حاکمیت برای تعطیل و بی‌اثر کردن کانون در کنار سرکوب و اعمال فشار بر فعالان این تشکل نویسندگان آزادی‌خواه، کوشید تا با ساختن تشکل‌های موازی، چهره‌سازی و به صحنه کشاندن برخی نویسندگان به هدف خود برسد، نویسندگانی که با پراکندن توهم نسبت به حاکمیت (که گویا فضای سیاسی را باز کرده است!) و، بدتر از آن، با تلاش برای از میان برداشتن مرز میان سرکوب‌گر و آزادی‌خواه در واقع نقش دلال مظلمه را ایفا کرده‌اند. اما جامعه‌ی تشنه‌ی آزادی بیان تشکل‌های خود را می‌سازد و آنها را که وجود دارند عزیز می-دارد. این است رمز بر باد شدن تشکل‌ها و چهره‌های بدلی.
با این همه، اگر جلسه‌ی دیدار رسمی تعدادی نویسنده و هنرمند با رییس قوه‌ی مجریه نبود، شاید آنچه فهرست‌وار گفتیم باز ناگفته می‌ماند زیرا که در این سرزمین هر کس به فراخور حال خود از این ستم‌ها بسیار در خاطر دارد. اما هم‌زمانیِ ممنوعیت تشکیل جلسه‌ی جمع مشورتی کانون با برگزاری جلسه‌ی رییس دولت و شماری نویسنده و هنرمند و به ویژه آنچه در آن مجلس گفته شد، این پرسش را پیش کشید که چه رابطه‌ای میان آن آواز سر دادن‌ها پیرامون آزادی و هنر، زیرزمینی شدن اندیشه، آن ابراز خرسندیها و امیدواری‌ها با این تهدید و سرکوب وجود دارد؟ چنین دم خروسی را چه طور می‌شود با قسم حضرت عباس نادیده گرفت؟ مگر می‌شود از آزادی هنر سخن گفت و در همان حال فعالیت‌ تشکلی چون کانون نویسندگان ایران را که نزدیک به نیم قرن است پرچم آزادی بیان را برافراشته و آزادی را ضرورت ادبیات و هنر خلاق و پیشرو می‌داند ، ممنوع داشت؟ در دنیای سرراست، در دنیای شفاف آزادی، نه! نمی‌شود. اما در جهان تیره‌ی تحمیق و سانسور و یارگیری جناحی و مشروعیت‌طلبی، این دوگانه دو روی یک سکه‌اند.
از یک سو سخن‌وری در باره‌ی الزامی بودن آزادی برای هنر و ادبیات و از سوی دیگر سرکوب مستقل‌ترین، باسابقه‌ترین و آزادی‌خواه‌ترین تشکل نویسندگان ایران! و فقط هم این نیست. اگر نگاه خود را از زرق و برق مجالس دولتی و لبخندها و مجامله پیرامون آزادی و هنر برگیریم و به دنیای واقعی نظر بیندازیم در آن هیچ تشکل مستقلی که آزادانه فعالیت کند، نمی‌بینیم. همه تارانده شده‌اند و موسسان و فعالانش یا در زندانند یا ناچار به سکوت شده‌اند؛ دستگاه سانسور همچنان فعالانه به کار خود مشغول است و آزادی بیان هنوز گوهری نایاب.
مشکل اساسی نویسندگان و هنرمندان این سرزمین تعریف آزادی نیست بلکه نبودن آن است. ممکن است هر کس برای کسب این آزادی یا هر منفعت دیگری به راهی بیندیشد؛ از جمله همراهی با صاحبان قدرت. این را می‌شود حق شخصی او دانست، چنانکه نقد رفتار او را از جانب دیگران. اما کانون نویسندگان ایران دسترسی ادبیات و هنر به آزادی را ، حتی امید آن را ، از راه قدرتمداران آزادی‌ستیز ممکن نمی‌داند و صورت مسئله را با راه حل آن یکسان نمی‌پندارد. نزدیک به نیم قرن تجربه‌ی انواع دولت‌ها و حکومت‌ها  این دیدگاه را تایید می‌کند. هر که ناموخت از گذشت روزگار / هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار.

کانون نویسندگان ایران
یکم بهمن ۱۳۹۲ 

روحانی: می توان بازگشایی سفارت آمریکا در تهران غیرممکن نیست حسن روحانی در اظهاراتی در سوییس اعلام کرد که می توان در صورت تلاش متقابل،دشمنی بیش از سه دهه ای بین ایران وآمریکا را به دوستی تبدیل کرد. به گزارش عصر ایران به نقل از رویترز، روحانی روز گذشته و در نخستین روز سفر دو روزه اش به سوییس برای شرکت در نشست سالانه مجمع اقتصاد جهانی در شهر داووس در مصاحبه ای با تلویزیون "RTS"سوییس ضمن اعلام این مطلب گفت:" هیچ دشمنی جاودان و هیچ دوستی پایدار و ابدی نیست و ما باید تلاش کنیم تا دشمنی ها را به دوستی تبدیل کنیم." روحانی با اشاره به اینکه روابط ایران و آمریکا در سه دهه گذشته دارای مشکل بوده است افزود که ایجاد رابطه بهتر مستلزم همت و تلاش دو جانبه است. وی افزود:" این تلاش ها به منظور اعتماد سازی در دو طرف ضروری است. ایران دست دوستی به سمت همه کشورهای دنیا دراز کرده است و می خواهد با همه کشورهای جهان رابطه دوستانه داشته باشد." او در پاسخ به سؤالی درباره اینکه آیا صلح با باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا، امکان پذیر است؟ گفت: "هر اقدامی منوط به رفتارهاست. اگر دولت آمریکا به حقوق ملت ایران اعتراف کند و فضای مناسبی را برای پایان دادن به دشمنی فراهم کند در این صورت پاسخ ما مثبت است." روحانی درباره اینکه آیا آماده است با جان کری وزیر خارجه آمریکا در جریان کنفرانس داووس سوئیس، دست دهد گفت: "برنامه ای برای چنین دیداری نداریم." رئیس جمهور ایران همچنین در پاسخ به سؤالی درباره اینکه اگر اوباما دست خود را دراز کند آیا او با وی دست خواهد داد: "همه باید باهم فعالیت کنیم تا صلح برقرار شود." روحانی در پاسخ به سؤال دیگری درباره امکان بازگشایی سفارت آمریکا در تهران هم گفت: "چنین اقدامی غیرممکن نیست."

روحانی: می توان بازگشایی سفارت آمریکا در تهران غیرممکن نیست

حسن روحانی در اظهاراتی در سوییس اعلام کرد که می توان در صورت تلاش متقابل،دشمنی بیش از سه دهه ای بین ایران وآمریکا را به دوستی تبدیل کرد.
به گزارش عصر ایران به نقل از رویترز، روحانی روز گذشته و در نخستین روز سفر دو روزه اش به سوییس برای شرکت در نشست سالانه مجمع اقتصاد جهانی در شهر داووس در مصاحبه ای با تلویزیون "RTS"سوییس ضمن اعلام این مطلب گفت:" هیچ دشمنی  جاودان و هیچ دوستی پایدار و ابدی نیست و ما باید تلاش کنیم تا دشمنی ها را به دوستی تبدیل کنیم."
روحانی با اشاره به اینکه روابط ایران و آمریکا در سه دهه گذشته دارای مشکل بوده است افزود که ایجاد رابطه بهتر مستلزم همت و تلاش دو جانبه است.
وی افزود:" این تلاش ها به منظور اعتماد سازی در دو طرف ضروری است. ایران دست دوستی به سمت همه کشورهای دنیا دراز کرده است و می خواهد با همه کشورهای جهان رابطه دوستانه داشته باشد."
او در پاسخ به سؤالی درباره اینکه آیا صلح با باراک اوباما رئیس جمهور  آمریکا، امکان پذیر است؟ گفت: "هر اقدامی منوط به رفتارهاست. اگر دولت آمریکا به حقوق ملت ایران اعتراف کند و فضای مناسبی را برای پایان دادن به دشمنی فراهم کند در این صورت پاسخ ما مثبت است."
روحانی درباره اینکه آیا آماده است با جان کری وزیر خارجه آمریکا در جریان کنفرانس داووس سوئیس، دست دهد گفت: "برنامه ای برای چنین دیداری نداریم."
رئیس جمهور ایران همچنین در پاسخ به سؤالی درباره اینکه اگر اوباما دست خود را دراز کند آیا او با وی دست خواهد داد: "همه باید باهم فعالیت کنیم تا صلح برقرار شود."

روحانی در پاسخ به سؤال دیگری درباره امکان بازگشایی سفارت آمریکا در تهران هم گفت: "چنین اقدامی غیرممکن نیست."