دین ابزار کسب و کاردرویشان نیست، ولایت فقیه را نمیپذیرند، بسیاری از این دینگریزان به آنان میپیوندند و شبکهای سراسری دارند، خانقاههایشان رقیب مساجد است...این برای نظام رسمی و روحانیون حکومتی قابل تحمل نیست.
درویشان ایرانی اکثرا شیعهاند، تشکیلات ندارند، در پی کسب قدرت نبوده و نیستند، رویکرد تهاجمی ندارند، مبشر عشقاند و نه تنفر و خشونت، و بسیاری از آنها به مقدسان شیعه ارادت دارند. در زندگی شخصی نیز افرادی ساده زیستاند و اکثرا ثروت چندانی هم ندارند. با فرض این واقعیتها چرا باید رژیمی تا دندان مسلح، دارای ماشین سرکوب و سازماندهی سراسری پادگانی، برخوردار از درآمدهای نفتی سرشار و اسلامگرا باید از این افراد بترسد؟ رژیمی که مدعی است اکثریت مردم خواهان جمهوری اسلامی هستند چرا باید از تعدادی درویش بهراسد؟
پنج دلیل برای این ترس و متعاقب آن سرکوب آنها- فارغ از سلسله و فرقه و گروه- به شکل جلوگیری از برگزاری مراسم، تخریب و با خاک یکسان کردن حسینیهها و خانقاهها (مثلا در کرج، اصفهان، قم و بروجرد)، بازداشت و ضرب و جرح و پروندهسازی برای دراویش به چشم می خورد:
ولایت بدون قدرت
درویشان به ولایت خداوند و ولایت علی باور دارند و نه ولایت فقیه. خمینی در حقیقت مفهوم ولایت به معنای رهبری معنوی را از عرفان گرفت و به فقه پیوند زد تا راه را برای کسب قدرت مطلقهی اسلامگرایان و توجیه ولایت فقیه برای تحصیلکردگان مذهبی باز کند. باور به ولایت خداوند و علی درویشان را از لحاظ سیاسی در اردوگاه عرفیگرا قرار میدهد چون خدا و علی حضور واقعی و نایب و نماینده ندارند تا قدرت مطلقه را به دست گیرند و دولت را با مذهب بیآمیزند. اما ولایتگرایان اسلامگرا خواهان باور و تبعیت همگانی از فردی هستند که نایب امام زمان معرفی میشود و در واقع حافظ منافع و دغدغههای سازمان روحانیت و دستگاه دیوانسالاری دینی هستند. هر گروهی که امکان جذب دارد و به ولایت فقیه باور ندارد جایی در گسترهی عمومی کشور ندارد.
خانقاه/حسینیه
وجود خانقاه یا حسینیهی دراویش بدین معنی است که گروهی از دینداران مراسم و پرستشگاه خود را بدون نیاز به روحانیت دارند و افراد با فاصله گرفتن از روحانیت به سراغ آنها میروند. برای آن که این اتفاق نیفتد باید حسینیهها و خانقاههای آنها تخریب و با خاک یکسان شود. اسلامگرایان حاکم چون خود با اتکا به شبکهای که در مساجد درست کردند توانستند پس از سقوط رژیم قدرت خود را تحکیم کنند از هر گونه محل اجتماع افراد حتی در حد کافه و رستوران میهراسند چه برسد به خانقاه و حسینیه. روحانیت شیعه در قم از این گونه اعمال کاملا حمایت کرده است.
بدیل دین رسمی
اکثر دیندارانی که از دین فقهی و روحانیت زده شده و فاصله میگیرند در اولین گام بیدین نمیشوند یا به ادیان دیگر نمیپیوندند بلکه به سراغ همان دین اما شکل غیر فقهیاش میروند. شعائر دینی پس از دورهای برای افراد به صورت عادت در میآیند و آنها نمیتوانند حتی در صورت تردید این عادات را به سادگی کنار بگذارند. پیوستن به درویشان این امکان را به افراد میدهد که دیندار باشند اما نه به صورت مقلد این و آن بلکه به دنبال معنا در دینداری خود بگردند و هرچه را که مضر و مزاحم می یابند کنار بگذارند. دین غیر فقهی در ایران عمدتا در قالب عرفان تجلی یافته است و معرفان آن نیز عرفا و درویشان بودهاند. دراویش در حوزهی عمومی و برای تودهی مردم نمایندگان شناخته شدهی این دین غیر فقهی هستند.
دین درویشان عبادت و معنویت را دارد بدون سنگسار و قطع دست و مضاربه و خمس و زکات. مقامات جمهوری اسلامی به خوبی از زده شدن اکثریت جمعیت کشور از دین فقهی آگاهی دارند و میدانند که در صورت آزاد بودن درویشان و فعالیت گروههای عرفانگرا و معنویتگرا بخش عظیمی از جامعه به سراغ آنها می روند. بنابراین، جلوگیری از فعالیت درویشان نوعی اختلال در بازار دین به نفع روحانیت است تا کس دیگری در این بازار کالایی عرضه نکند.
شبکهی سراسری
علت دیگر ترس اسلامگرایان فقه مدار از درویشان شبکهی سراسری آنهاست. در هر جای ایران که بروید بالاخره گروهی را که مرام درویشی دارند میتوان یافت حتی اگر تحت فشار حکومت نتوانند محلی برای خود داشته باشند. در برخی نقاط درویشها بیشتر و در برخی نقاط کمترند اما نوع مرام و مسلک آنها به گونهای است که بالاخره افرادی را به خود جذب میکنند. اسلامگرایان حاکم به شدت از این شبکه در هراسند و با تخریب محلهای تجمع و بازداشت کردن افراد شناخته شدهتر درویشان تلاش میکنند این شبکه را مضمحل سازند.
عدم ارتزاق از دین
عدم ارتزاق از دین
درویشان بر خلاف روحانیون از دین ارتزاق نمیکنند و دین ابزار کسب و کار آنها نیست. آنها دینداری مردم را ابزار معیشت و نهادسازی و تداوم سنت فرهنگی خویش قرار نمیدهند. در سنت درویشی خمس و زکات و کفاره وجود ندارد تا همانند روحانیون از قبال آنها یا تحت عنوان آنها به فربه سازی نهادها و حسابهای بانکی خود در داخل و خارج اقدام کنند. همین امر درویشان را به عنوان یک گروه معنوی برای دینداران بسیار جذابتر از روحانیون میسازد. درویشان از روحانیون بسیار «روحانی» تر هستند چون روحانیت یک نهاد کاملا دنیوی است که در بازار دین به فروش کالای تقلبی معنوی میپردازد. به همین دلیل است که حکومت تلاش میکند رابطهی دراویش و بقیهی جامعه را قطع کند و تجمعات آنها را به کنج خانههایشان بفرستد.
کارت سفید سرکوب
و اما چرا حکومت در سرکوب دراویش و دیگر اقلیتهای دینی و قومی و معنوی مانعی بر سر راه خود نمیبیند؟
۱. هنگامی که یک اقلیت یا گروه در ایران سرکوب میشود متاسفانه دیگر اقلیتها و گروهها سکوت میکنند گویی سرکوب هیچگاه به سراغ آنها نخواهد آمد. به همین دلیل آسیای سرکوب به نوبت به سراغ گروهها و اقوام و اقلیتهای دینی و معنوی میرود.
۲. احزاب و گروههای سیاسی موجود و فعال در ایران تنها به حکومت وفادارند (به این شرط میتوانند مجوز فعالیت بگیرند) و نمیخواهند این وفاداری را قربانی دفاع از حقوق یک گروه یا فرد سازند. البته هنگامی که ماشین سرکوب به سراغ آنها میآید هزینهی این رفتار را میپردازند.
۳. دولتها و نهادهای خارجی در عکس العمل در برابر سرکوبها بسیار کند یا بیتفاوت عمل میکنند. علی رغم اظهار بیتوجهی رژیم به واکنشهای جهانی این واکنشها برای جمهوری اسلامی اهمیت دارد و در پی این واکنشها معمولا به فحاشی میپردازند. به عنوان نمونه چند گزارش احمد شهید موجب انواع فحاشیها به وی شده است.
۴. شهروندان ایرانی حتی به صورت تک تک نیز واکنش درخور را به این سرکوبها نشان نمیدهند. اگر تنها یک سال شهروندان ایرانی مراسم عاشورا را به دلیل نقض حقوق دینی دیگران تحریم کنند و کسی در تکیهها و مساجد حضور پیدا نکند حکومت دست از سر ادیان و فرق دیگر برخواهد داشت. همانطور که شیعیان برای برگزاری مراسم عاشورا به آزادی نیاز دارند دیگر دینداران و اهل فرق نیز بدون آزادی نمیتوانند مراسم خود را برگزار کنند.