دو خبر واقعی
در مقابل خبرهای دروغ حکومتی
بعد از آن همه خبر دروغ که از میان دروغ های حکومتی جمع کرده و منتشر کرده اید، این دو خبر را بعنوان اخبار حقیقی منتشر کنید:
1- چند روز پیش یك اكیپ از رادیو و تلویزیون، یكی از دوستان را وسط خیابان گیر می اندازند كه با ایشان مصاحبه كند. دوست ما عتراض می كند و می گوید كه من " با كودتا چیان مصاحبه نمی كنم!"
مسئول اكیپ فوق جلوی بقیه افراد اكیپ و نیز چند نفر از رهگذرها بلند بلند می گوید اشكالی ندارد، ما هم جای شما بودیم مصاحبه نمی كردیم. ما هم از خودتان هستیم، ما هم مثل شما هستیم.
2- از دكتر پزشكیان وزیر بهداشت دولت خاتمی و نماینده كنونی مجلس از تبریز، در محافل نزدیک به مجلس نقل می شود که گفته است: موسوی محاصره است. ما گاهی پیش خاتمی می رویم و ایشان را می بینیم . اینها ( منظور احمدی نژاد و..) خیلی حماقت می كنند. نمی فهمند! یکی از آنها که در آن جمع گفته است: كسانی كه شركت مخابرات 50 میلیارد دلاری را از چنگ ملت با قیمت 16 میلیارد دلار در آوردند، تمام شركت نفت و وزارت نفت را تصرف كرده اند، نیرو گاه ها، صنایع پتروشیمی، تاید واتر، صدرا و... را تصاحب کرده اند فكر نمی كنم نفهم باشند. خوب هم می فهمند، بویژه آنهایی كه در پشت جریان هستند خیلی می فهمند و به احتمال زیاد دستشان در دست خارجی هاست
Friday, December 10, 2010
مذاکرات جلیلی و همراهان، امریکائی ها در ژنو
مذاکرات جلیلی و همراهان، امریکائی ها در ژنو
وعده ها و تعهدها
در دیدار محرمانه با امریکائی ها
خبرگزاری های بزرگ جهانی، آغاز به انتشار گزارش هائی کرده اند که بموجب آنها تیم مذاکره کننده اتمی جمهوری اسلامی به سرپرستی "جلیلی" دبیر شورای عالی امنیت جمهوری اسلامی، در جریان سفر به ژنو در سوئیس، با هیات نمایندگی امریکا، جدا از مذاکرات جاری گروه 1+5 دیدار و چند نوبت مذاکره محرمانه کرده است.
روز گذشته، فیلیپ کراولی یکی از سخنگویان وزارت خارجه امریکا که با سیل سئوالات خبرنگاران دراین ارتباط روبرو شده بود، تنها در یک جمله چنین گفت:
"برنز" معاون سیاسی وزارت امورخارجه امریکا دیدارهائی کوتاه و مذاکراتی با هیات ایرانی داشته است.
او اضافه کرد: برخی افراد دیگری نیز دراین مذاکرات حضور داشته اند که چون مذاکرات غیر رسمی بوده، اشاره به اسامی آنها ضرورت ندارد! همچنان که درباره محتوای مذاکرات نیز نمی توان اکنون اطلاعاتی را دراختیار شما گذاشت. در مجموع، ما به نتیجه مذاکرات 1+5 امیدواریم.
با توجه به این که موضوع اصلی دراین مذاکرات توقف غنی سازی در ایران و تحویل اورانیوم غنی شده به روسیه و فرانسه است و نخستین گام برای کاهش تحریم ها نیز همین اقدام از سوی ایران پیش بینی می شود، می توان حدس زد که ایران در مذاکرات محرمانه با هیات امریکائی، در همین ارتباط تعهد و یا وعده داده است.
پیش از دور جدید مذاکرات 1+5 و حرکت هیات ایرانی به طرف ژنو، نهاوندیان رئیس اتاق بازرگانی جان کلام را در ارتباط با نتیجه این مذاکرات گفته بود. او در مصاحبه ای که مطبوعات داخل کشور نیز منتشر کردند گفت: مذاکرات باید براساس پایان تحریم ها باشد.
معنای این جمله جز این نیست که توقف غنی سازی و پیشنهادهای دیگر را بپذیرید و با امریکائی ها به تفاهم برسید تا بلکه "تحریم" ها متوقف شود.
وعده ها و تعهدها
در دیدار محرمانه با امریکائی ها
خبرگزاری های بزرگ جهانی، آغاز به انتشار گزارش هائی کرده اند که بموجب آنها تیم مذاکره کننده اتمی جمهوری اسلامی به سرپرستی "جلیلی" دبیر شورای عالی امنیت جمهوری اسلامی، در جریان سفر به ژنو در سوئیس، با هیات نمایندگی امریکا، جدا از مذاکرات جاری گروه 1+5 دیدار و چند نوبت مذاکره محرمانه کرده است.
روز گذشته، فیلیپ کراولی یکی از سخنگویان وزارت خارجه امریکا که با سیل سئوالات خبرنگاران دراین ارتباط روبرو شده بود، تنها در یک جمله چنین گفت:
"برنز" معاون سیاسی وزارت امورخارجه امریکا دیدارهائی کوتاه و مذاکراتی با هیات ایرانی داشته است.
او اضافه کرد: برخی افراد دیگری نیز دراین مذاکرات حضور داشته اند که چون مذاکرات غیر رسمی بوده، اشاره به اسامی آنها ضرورت ندارد! همچنان که درباره محتوای مذاکرات نیز نمی توان اکنون اطلاعاتی را دراختیار شما گذاشت. در مجموع، ما به نتیجه مذاکرات 1+5 امیدواریم.
با توجه به این که موضوع اصلی دراین مذاکرات توقف غنی سازی در ایران و تحویل اورانیوم غنی شده به روسیه و فرانسه است و نخستین گام برای کاهش تحریم ها نیز همین اقدام از سوی ایران پیش بینی می شود، می توان حدس زد که ایران در مذاکرات محرمانه با هیات امریکائی، در همین ارتباط تعهد و یا وعده داده است.
پیش از دور جدید مذاکرات 1+5 و حرکت هیات ایرانی به طرف ژنو، نهاوندیان رئیس اتاق بازرگانی جان کلام را در ارتباط با نتیجه این مذاکرات گفته بود. او در مصاحبه ای که مطبوعات داخل کشور نیز منتشر کردند گفت: مذاکرات باید براساس پایان تحریم ها باشد.
معنای این جمله جز این نیست که توقف غنی سازی و پیشنهادهای دیگر را بپذیرید و با امریکائی ها به تفاهم برسید تا بلکه "تحریم" ها متوقف شود.
ویدیوهای 15 آذر ، دانشگاه تهران
1) زندانی سیاسی آزاد باید گردد
2) دانشجو می میرد ، ذلت نمی پذیرد
3) پارچه ی سبز ، زندانی سیاسی آزاد باید گردد
4) مرگ بر دیکتاتور
5) یا حسین میر حسین
6)نصر من الله و فتح القریب ، مرگ بر این دولت مردم فریب
7) یار دبستانی
سایت کلمه از مراسم
تجمع بزرگ دانشجویان و استادان دو دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران، ظهر روز دوشنبه (۱۵ آذر) در سالن دانشکده فنی دانشگاه تهران شد.
به گزارش کلمه، در این گردهمایی که به مناسبت سالروز شهادت سه آذر اهورایی در ۱۶ آذر ۳۲ و تحت عنوان “امید، رساترین اعتراض” برگزار شد چهره های اصلاح طلبی چون حجتالاسلام مجید انصاری، دکتر الهه کولایی، حجتالاسلام دکتر محسن رهامی و دکتر حمید رضا جلایی پور به سخنرانی پرداختند.
گفتنی است انجمن اسلامی دانشگاه تهران و علوم پزشکی خواستار سخنرانی سیدمحمد خاتمی در جمع دانشجویان در مراسم ۱۶ آذر بود، که با مخالفت مسئولان دانشگاه تهران روبهرو شد.
بنا به گزارش های رسیده به کلمه دانشجویان در این مراسم پارچه و دیگر نمادهای سبز را همراه با خود به سالن شهید چمران آورده بودند تا بار دیگر حمایت و هنبستگی خود را با جنبش سبز مردم ایران اعلام کنند.
یکی از دانشجویان سبزی که در این مراسم حضور داشته برای کلمه از این مراسم نوشته است:
15 آذر دانشگاه تهران
ساعت ۱۲ دانشکده فنی در حال پر شدن است. همه منتظرند تا درها باز شوند و داخل تالار چمن بروند. انتظامات انجمن جلوی در ایستاده بود. کم کم داشتیم خسته می شدیم تا این که در باز شد. وارد شدیم. چمران در حال انفجار بود تعداد زیادی از دوستانمان بیرون ماندند. داخل خیلی صمیمی و گرم بود!
برنامه با تعدادی آهنگ آشنا شروع شد. همخوانانی تمام چمران جوی غلیظ از همبستگی ایجاد کرده بود.
سخنرانان با تشویق حضار وارد شدند. سخنران اول حجه الاسلام و المسلمین رهامی بود. به احترام کسانی که سر پا بودند، پشت تریبون سر پا سخنرانی کرد. سخنرانی او پیرامون مساله کوی و مسایل امنیتی کشور بود و این که با ستاره و توبیخ نمی توان دانشگاه را ساکت کرد.
سپس دکتر الهه کولایی که بین دو کلاس خود به مراسم آمده بود درباره پاسخ دادن به پرسش های مدرنیته در جامعه امروز ایران صحبت کرد و این که محققین باید آزاد باشند.
پس از دکتر کولایی محی الدین فاضلیان دبیر انجمن اسلامی بیانیه ی آن انجمن را قرائت کرد. در این بیانیه در چند قسمت به مطالبات دانشجویان در عرصه ی دانشگاه، دولت، مجلس و قوه قضاییه پرداخته شده بود.
سپس حجه الاسلام انصاری به سخنرانی پرداخت و بیشتر به فعالیتهای اقتصادی دولت پرداخت و نسبت به تخلف از قانون و عدم تمکین دولت به قانون هشدار داد. او درخواست کرد که با توجه به وجود ۶ کانال صدا و سیما تریبونی در اختیار او و امثال او داده شود تا نظراتشان را بیان کنند. او در آخر در این زمینه برای مناظره اعلام آمادگی کرد.
پس از سخنرانی حجه الاسلام انصاری کلیپی پخش شد که از مصدق شروع کرده و تکه هایی از سخنان بازرگان، شریعتی، طالقانی، مطهری، امام و . . . پخش شد و سپس به صحناتی از انقلاب، دفاع مقدس، درگذشت امام (که با سکوت سنگین سالن همراه شد) واقعه کوی ۷۸، استعفای دسته جمعی مجلس ششم، کوی ۸۸ و ۱۶ آذر ۸۸ و اتفاقات خیابان های تهران در سال ۸۸ و سرکوب مردم و توهین به سید حسن خمینی در ۱۴ خرداد و حمله به حسینیه جماران در سخنرانی خاتمی و . . . پخش شد و سپس مراسم انجمن اسلامی در روز دانشجو سال های گذشته پخش شد.
بعد از پخش کلیپ قرار بود دکتر ظریفیان سخنرانی کنند که به دلیل مشکلاتی نتوانستند حاضر شوند. در بین تشویق و غافلگیری حضار دکتر محمدرضا جلایی پور روی سن آمده و شروع به سخنرانی کرد. او در این سخنرانی از آخرین تحقیقاتش گفت که درباره جنبش دانشجویی ایران بود. او مطالبات جنبش را مردم سالاری و فضای باز نقد دانست و تاکید کرد که این مطالبات همچنان باقیست. به اعتقاد او جنبش دانشجویی ایران هیچگاه به دنبال قدرت نبوده و مدنی تر از جنبش دانشجویی فرانسه عمل کرده. او اعلام کرد که برای تمام ادعاهایش مستندات خود را در مقالات خود ارائه کرده است.
در پایان مجری جلسه برنامه انجمن اسلامی دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران را با شعار “یا حسین” به پایان برد و نسبت دادن هر گونه برنامه ی دیگری را در روز ۱۶ آذر ۸۹ به انجمن اسلامی غیر واقعی دانست و اعلام کرد انجمن اسلامی در روز ۱۶ آذر هیچ برنامه ای ندارد.
2) دانشجو می میرد ، ذلت نمی پذیرد
3) پارچه ی سبز ، زندانی سیاسی آزاد باید گردد
4) مرگ بر دیکتاتور
5) یا حسین میر حسین
6)نصر من الله و فتح القریب ، مرگ بر این دولت مردم فریب
7) یار دبستانی
سایت کلمه از مراسم
تجمع بزرگ دانشجویان و استادان دو دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران، ظهر روز دوشنبه (۱۵ آذر) در سالن دانشکده فنی دانشگاه تهران شد.
به گزارش کلمه، در این گردهمایی که به مناسبت سالروز شهادت سه آذر اهورایی در ۱۶ آذر ۳۲ و تحت عنوان “امید، رساترین اعتراض” برگزار شد چهره های اصلاح طلبی چون حجتالاسلام مجید انصاری، دکتر الهه کولایی، حجتالاسلام دکتر محسن رهامی و دکتر حمید رضا جلایی پور به سخنرانی پرداختند.
گفتنی است انجمن اسلامی دانشگاه تهران و علوم پزشکی خواستار سخنرانی سیدمحمد خاتمی در جمع دانشجویان در مراسم ۱۶ آذر بود، که با مخالفت مسئولان دانشگاه تهران روبهرو شد.
بنا به گزارش های رسیده به کلمه دانشجویان در این مراسم پارچه و دیگر نمادهای سبز را همراه با خود به سالن شهید چمران آورده بودند تا بار دیگر حمایت و هنبستگی خود را با جنبش سبز مردم ایران اعلام کنند.
یکی از دانشجویان سبزی که در این مراسم حضور داشته برای کلمه از این مراسم نوشته است:
15 آذر دانشگاه تهران
ساعت ۱۲ دانشکده فنی در حال پر شدن است. همه منتظرند تا درها باز شوند و داخل تالار چمن بروند. انتظامات انجمن جلوی در ایستاده بود. کم کم داشتیم خسته می شدیم تا این که در باز شد. وارد شدیم. چمران در حال انفجار بود تعداد زیادی از دوستانمان بیرون ماندند. داخل خیلی صمیمی و گرم بود!
برنامه با تعدادی آهنگ آشنا شروع شد. همخوانانی تمام چمران جوی غلیظ از همبستگی ایجاد کرده بود.
سخنرانان با تشویق حضار وارد شدند. سخنران اول حجه الاسلام و المسلمین رهامی بود. به احترام کسانی که سر پا بودند، پشت تریبون سر پا سخنرانی کرد. سخنرانی او پیرامون مساله کوی و مسایل امنیتی کشور بود و این که با ستاره و توبیخ نمی توان دانشگاه را ساکت کرد.
سپس دکتر الهه کولایی که بین دو کلاس خود به مراسم آمده بود درباره پاسخ دادن به پرسش های مدرنیته در جامعه امروز ایران صحبت کرد و این که محققین باید آزاد باشند.
پس از دکتر کولایی محی الدین فاضلیان دبیر انجمن اسلامی بیانیه ی آن انجمن را قرائت کرد. در این بیانیه در چند قسمت به مطالبات دانشجویان در عرصه ی دانشگاه، دولت، مجلس و قوه قضاییه پرداخته شده بود.
سپس حجه الاسلام انصاری به سخنرانی پرداخت و بیشتر به فعالیتهای اقتصادی دولت پرداخت و نسبت به تخلف از قانون و عدم تمکین دولت به قانون هشدار داد. او درخواست کرد که با توجه به وجود ۶ کانال صدا و سیما تریبونی در اختیار او و امثال او داده شود تا نظراتشان را بیان کنند. او در آخر در این زمینه برای مناظره اعلام آمادگی کرد.
پس از سخنرانی حجه الاسلام انصاری کلیپی پخش شد که از مصدق شروع کرده و تکه هایی از سخنان بازرگان، شریعتی، طالقانی، مطهری، امام و . . . پخش شد و سپس به صحناتی از انقلاب، دفاع مقدس، درگذشت امام (که با سکوت سنگین سالن همراه شد) واقعه کوی ۷۸، استعفای دسته جمعی مجلس ششم، کوی ۸۸ و ۱۶ آذر ۸۸ و اتفاقات خیابان های تهران در سال ۸۸ و سرکوب مردم و توهین به سید حسن خمینی در ۱۴ خرداد و حمله به حسینیه جماران در سخنرانی خاتمی و . . . پخش شد و سپس مراسم انجمن اسلامی در روز دانشجو سال های گذشته پخش شد.
بعد از پخش کلیپ قرار بود دکتر ظریفیان سخنرانی کنند که به دلیل مشکلاتی نتوانستند حاضر شوند. در بین تشویق و غافلگیری حضار دکتر محمدرضا جلایی پور روی سن آمده و شروع به سخنرانی کرد. او در این سخنرانی از آخرین تحقیقاتش گفت که درباره جنبش دانشجویی ایران بود. او مطالبات جنبش را مردم سالاری و فضای باز نقد دانست و تاکید کرد که این مطالبات همچنان باقیست. به اعتقاد او جنبش دانشجویی ایران هیچگاه به دنبال قدرت نبوده و مدنی تر از جنبش دانشجویی فرانسه عمل کرده. او اعلام کرد که برای تمام ادعاهایش مستندات خود را در مقالات خود ارائه کرده است.
در پایان مجری جلسه برنامه انجمن اسلامی دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران را با شعار “یا حسین” به پایان برد و نسبت دادن هر گونه برنامه ی دیگری را در روز ۱۶ آذر ۸۹ به انجمن اسلامی غیر واقعی دانست و اعلام کرد انجمن اسلامی در روز ۱۶ آذر هیچ برنامه ای ندارد.
سخنرانی افشاگرانه ی محتشمی پور در خصوص تقلب در انتخابات
سخنرانی افشاگرانه ی محتشمی پور در خصوص تقلب در انتخابات
نامه سرگشاده جمعی از دانشجویان منع شده از تحصیل کورد
کمیته گزارشگران حقوق بشر- امسال نیز به مانند سالیان پیش، تعدادی از دانشجویان کورد داوطلب آزمون کارشناسی ارشد جهت ادامه تحصیلات با مشکل روبرو شدند.
این دانشجویان به هنگام دریافت کارنامه آزمون دولتی وآزاد به جای دریافت کارنامه با عبارتهایی جالب از قبیل عدم وجود کارنامه برای داوطلبی با آن مشخصات در سایت دانشگاه آزاددر ویا درخواست حضور درتاریخ 9-3- 1389هسته مرکزی گزینش دانشجو واقع در سازمان سنجش کشور مواجه شدند که به رغم گذشت 6 ماه از مراجعه ایشان به هسته گزینش تاکنون هیچگونه جوابی به این افراد داده نشده است و همچنان در بلاتکلیفی به سر می برند.
دانشجویان مذکور در نامه ای به وزییر علوم که تصویر آن در اختیار کمیته گزارشگران حقوق بشر قرار گرفته است، ضمن درخواست رفع بلاتکلیفی از وضعیت خویش در ادامه با تاکید بر این حق قانونی، تصمیم قاطع خود را درپیگیری خواسته خود از تمامی مجاری ممکن اعلام کرده اند.
بنا به اظهار این دانشجویان نامه آنها اکنون در پیچ وخمهای اداری سرگردان است. اسامی دانشجویانی که نامه را امضا کرده اند عبارتند از1. محمد صالح ایومن 2.وحید بهرامی 3.آرش صالح 4.دلیر اسکندری که همگی از فعالین دانشجویی سابق کورد و از مسئولین سابق اتحادیه ی دمکراتیک دانشجویان کورد می باشند.
گفتنی است که با وجود انکار مسئولان دولتی در سطوح مختلف مبنی بر عدم وجود «دانشجوی ستاره دار» تا کنون بیش از 217 دانشجوی ستاره دار و محروم از تحصیل شناسایی شده اند و در هفته گذشته نیز کمپین بین المللی حقوق بشر به مناسبت شانزدهم آذر و روز دانشجو، گزارش جامعی از روند محروم کردن دانشجویان از تحصیلات عالی به دلایل سیاسی و مذهبی منتشر کرد.
متن نامه این دانشجویان در پی می آید:
وزیر محترم علوم، تحقیقات و فناوری، جناب آقای کامران دانشجو
با سلام
احتراما، اینجانبان، جمعی از داوطلبان آزمون کارشناسی ارشد دانشگاه های آزاد و دولتی در سال 89، به استحضار می رسانیم در زمان اعلام نتایج آزمون متاسفانه با عدم اعلام نتایج خود مواجه شدیم که در سایت سازمان سنجش به جای کارنامه، عبارت "درصورت تمایل در تاریخ مقرر به هسته گزینش سازمان سنجش مراجعه نمایید"، درج شده بود. به هنگام مراجعه با برگه ای حاوی سوالاتی در مورد اعتقادات و فعالیت های سیاسی، اجتماعی و دانشجویی، مشابه بازجویی های معمول نهادهای امنیتی مواجه گردیدیم و جالب تر از آن اعلام نتیجه آزمون دانشگاه آزاد برخی از ما بود که به جای کارنامه، عبارت "داوطلبی با چنین مشخصاتی وجود ندارد" درج شده بود.
این در حالی است که چندسالی است، مقامات عالی کشور در سطوح مختلف در تکذیب و انکار وجود پدیده دانشجوی ستاره دار و ممنوعیت ادامه تحصیل فعالین دانشجویی اهتمام جدی داشته اند و این تناقض در اعمال و اقوال، بسی تامل برانگیز می نماید.
با این اوصاف، از جنابعالی به عنوان مسئول ذیربط در کسوت وزیر علوم، تحقیقات و فناوری، مصراً و موکداً تقاضای پیگیری و اقدام عاجل جهت روشن شدن وضعیت خود را داریم و در ضمن با توجه به گذشت 4 ماه از مراجعه به هسته گزینش سازمان سنجش و عدم دریافت پاسخ و بلاتکلیفی و اهمیت موضوع و ارتباط غیرقابل انکار آن با آینده مان، حق پیگیری این امر را از تمامی مجاری قانونی در صورت عدم رسیدگی تا حصور نتیجه برای خود محفوظ می دانیم.
محمدصالح ایومن وحید بهرامی آرش صالح دلیر اسکندری
رونوشت جهت اطلاع:
ریاست محترم مجلس شورای اسلامی، جناب اقای لاریجانی فراکسیون محترم نمایندگان کورد مجلس شورای اسلامی نمایندگان محترم شهرستان های سنندج و مریوان در مجلس شورای اسلامی
جمعی از دانشجویان منع شده از تحصیل کورد
این دانشجویان به هنگام دریافت کارنامه آزمون دولتی وآزاد به جای دریافت کارنامه با عبارتهایی جالب از قبیل عدم وجود کارنامه برای داوطلبی با آن مشخصات در سایت دانشگاه آزاددر ویا درخواست حضور درتاریخ 9-3- 1389هسته مرکزی گزینش دانشجو واقع در سازمان سنجش کشور مواجه شدند که به رغم گذشت 6 ماه از مراجعه ایشان به هسته گزینش تاکنون هیچگونه جوابی به این افراد داده نشده است و همچنان در بلاتکلیفی به سر می برند.
دانشجویان مذکور در نامه ای به وزییر علوم که تصویر آن در اختیار کمیته گزارشگران حقوق بشر قرار گرفته است، ضمن درخواست رفع بلاتکلیفی از وضعیت خویش در ادامه با تاکید بر این حق قانونی، تصمیم قاطع خود را درپیگیری خواسته خود از تمامی مجاری ممکن اعلام کرده اند.
بنا به اظهار این دانشجویان نامه آنها اکنون در پیچ وخمهای اداری سرگردان است. اسامی دانشجویانی که نامه را امضا کرده اند عبارتند از1. محمد صالح ایومن 2.وحید بهرامی 3.آرش صالح 4.دلیر اسکندری که همگی از فعالین دانشجویی سابق کورد و از مسئولین سابق اتحادیه ی دمکراتیک دانشجویان کورد می باشند.
گفتنی است که با وجود انکار مسئولان دولتی در سطوح مختلف مبنی بر عدم وجود «دانشجوی ستاره دار» تا کنون بیش از 217 دانشجوی ستاره دار و محروم از تحصیل شناسایی شده اند و در هفته گذشته نیز کمپین بین المللی حقوق بشر به مناسبت شانزدهم آذر و روز دانشجو، گزارش جامعی از روند محروم کردن دانشجویان از تحصیلات عالی به دلایل سیاسی و مذهبی منتشر کرد.
متن نامه این دانشجویان در پی می آید:
وزیر محترم علوم، تحقیقات و فناوری، جناب آقای کامران دانشجو
با سلام
احتراما، اینجانبان، جمعی از داوطلبان آزمون کارشناسی ارشد دانشگاه های آزاد و دولتی در سال 89، به استحضار می رسانیم در زمان اعلام نتایج آزمون متاسفانه با عدم اعلام نتایج خود مواجه شدیم که در سایت سازمان سنجش به جای کارنامه، عبارت "درصورت تمایل در تاریخ مقرر به هسته گزینش سازمان سنجش مراجعه نمایید"، درج شده بود. به هنگام مراجعه با برگه ای حاوی سوالاتی در مورد اعتقادات و فعالیت های سیاسی، اجتماعی و دانشجویی، مشابه بازجویی های معمول نهادهای امنیتی مواجه گردیدیم و جالب تر از آن اعلام نتیجه آزمون دانشگاه آزاد برخی از ما بود که به جای کارنامه، عبارت "داوطلبی با چنین مشخصاتی وجود ندارد" درج شده بود.
این در حالی است که چندسالی است، مقامات عالی کشور در سطوح مختلف در تکذیب و انکار وجود پدیده دانشجوی ستاره دار و ممنوعیت ادامه تحصیل فعالین دانشجویی اهتمام جدی داشته اند و این تناقض در اعمال و اقوال، بسی تامل برانگیز می نماید.
با این اوصاف، از جنابعالی به عنوان مسئول ذیربط در کسوت وزیر علوم، تحقیقات و فناوری، مصراً و موکداً تقاضای پیگیری و اقدام عاجل جهت روشن شدن وضعیت خود را داریم و در ضمن با توجه به گذشت 4 ماه از مراجعه به هسته گزینش سازمان سنجش و عدم دریافت پاسخ و بلاتکلیفی و اهمیت موضوع و ارتباط غیرقابل انکار آن با آینده مان، حق پیگیری این امر را از تمامی مجاری قانونی در صورت عدم رسیدگی تا حصور نتیجه برای خود محفوظ می دانیم.
محمدصالح ایومن وحید بهرامی آرش صالح دلیر اسکندری
رونوشت جهت اطلاع:
ریاست محترم مجلس شورای اسلامی، جناب اقای لاریجانی فراکسیون محترم نمایندگان کورد مجلس شورای اسلامی نمایندگان محترم شهرستان های سنندج و مریوان در مجلس شورای اسلامی
جمعی از دانشجویان منع شده از تحصیل کورد
سپاه پاسداران: خاكستر فتنه همچنان داغ است
سایت عصر ایران: مسوول مركز مطالعات سیاسی كل سپاه پاسداران گفت: بعد از گذشت بیش از یكسال از جریان فتنه و آشوبگری در كشور، همچنان خاكستر فتنه داغ است.
سردار 'سیامك گرمابدری' روز پنجشنبه در همایش یك روزه ایثارگران فرهنگی مازندران تحت عنوان 'یاوران ولایت' در ساری افزود: دشمنان، سال گذشته آن فتنه و آشوب را در كشور به راه انداختند تا نظام اسلامی را برای همیشه ساقط كنند.
وی كه در جمع شماری از فرهنگیان ایثارگر اداره كل آموزش و پرورش استان سخن می گفت، اظهار داشت: جریان فتنه یك مسئله عادی نیست، ابعاد فتنه و آشوبگری سال گذشته آنقدر زیاد بود كه ملت ولایتمدار ما تلخی های آن را هرگز فراموش نمی كند.
مسوول مركز مطالعات سیاسی كل سپاه تصریح كرد: دشمنان انقلاب و نظام اسلامی دست از توطئه و شیطنت بر نداشته و عاقلانه ترین فكر و اندیشه این است كه باید به هر شكل ممكن این توطئه ها را رصد کرده و در نطفه خفه كنیم و نگذاریم ریشه بدواند.
سردار 'سیامك گرمابدری' روز پنجشنبه در همایش یك روزه ایثارگران فرهنگی مازندران تحت عنوان 'یاوران ولایت' در ساری افزود: دشمنان، سال گذشته آن فتنه و آشوب را در كشور به راه انداختند تا نظام اسلامی را برای همیشه ساقط كنند.
وی كه در جمع شماری از فرهنگیان ایثارگر اداره كل آموزش و پرورش استان سخن می گفت، اظهار داشت: جریان فتنه یك مسئله عادی نیست، ابعاد فتنه و آشوبگری سال گذشته آنقدر زیاد بود كه ملت ولایتمدار ما تلخی های آن را هرگز فراموش نمی كند.
مسوول مركز مطالعات سیاسی كل سپاه تصریح كرد: دشمنان انقلاب و نظام اسلامی دست از توطئه و شیطنت بر نداشته و عاقلانه ترین فكر و اندیشه این است كه باید به هر شكل ممكن این توطئه ها را رصد کرده و در نطفه خفه كنیم و نگذاریم ریشه بدواند.
قاضی مقیسه خطاب به محمد نوری زاد:گم شو بیرون مزدور اجنبی!
قاضی مقیسه خطاب به محمد نوری زاد:گم شو بیرون مزدور اجنبی!
قاضی مقیسه ، بعد از سه دقیقه ! فقط سه دقیقه دادگاه با “گم شو برو بیرون مزدور اجنبی” به محمد نوری زاد اعلام حکم کرد…
محمد نوری زاد نویسنده و جهادگر سابق که به خاطر انتقاد به رهبر و نوشتن چند نامه نزدیک به یکسال است که در زندان به سر می برد. چندی پیش وزارت اطلاعات شکایتی را از وی پیگیری کرد که نوری زاد شرحش را در نامه ای نوشت. وی نیز در آخرین نامه ی خود خطاب به رئیس قوه قضائیه، به خاطر بازداشت ها و شکنجه های برخی ماموران وزارت اطلاعات شکایت کرد. در همین راستا وی ممنوع الملاقات اعلام شد. و بعد از آن هیچ خبری از این نویسنده ی زندانی در دست نیست. یکی از متهمان سیاسی که روز سه شنبه (۱۶ آذر) به دادگاه انقلاب مراجعه کرده بود متنی را در اختیار سایت رسمی دکتر محمد نوری زاد قرار داده است که به شرح زیر است:
پشت در اتاق قاضی مقیسه نشسته بودم که صدای داد و فریاد توجه همه را جلب کرد. صدای “گم شو بیرون اجنبی مزدور” و “می دهم شلاق بزنندت” از اتاق بیرون می آمد. بلافاصله در اتاق باز شد و دیدم دکتر محمد نوری زاد با رنگی پریده از در بیرون آمد. او را در آغوش کشیدم. او گفت: فلانی ، من را ممنوع الملاقات کرده اند و در همین فرصت بدون هیچ تفهیم اتهامی و حق وکیلی من را به دو سال حبس به خاطر اعتراض به شکنجه های ماموران وزارت اطلاعات محکوم کردند. به قاضی گفتم من هیچ برگه ای را امضا نمی کنم و او عصبانی شد شروع کرد به فریاد که تو بیماری و بعد از سه دقیقه ! فقط سه دقیقه دادگاه با “گم شو برو بیرون مزدور اجنبی” اعلام حکم کرد.
خانم ملکی، همسر محمد نوری زاد نیز این خبر و محکومیت وی را تایید و متذکر شدند که مدت چند هفته است که از حال وی بی خبر اند. این در حالی ست که مدت کوتاهی از درخواست ملاقات حضوری همسران زندانیان سیاسی به رئیس قوه قضائیه نمی گذرد.
#طبق پیامی که جناب آقای نوریِزاد از طریق این دوست به خانوادهی خود رساندهاست ، وی پس از گذراندن ۱۱۰ روز حبس در قرنطینه، که هفتاد روز آن را در روزه بهسربردهاست ، از روز شنبه ۸۸/۰۹/۲۰ ، در اعتراض به دادگاه نمایشی سهدقیقهای مبنی بر شکایت وزارت اطلاعات ، و نیز بیاهمیتی مسئولان نسبت به بیماری وی ، دست به اعتصاب غذای خشک خواهد زد.
قاضی مقیسه ، بعد از سه دقیقه ! فقط سه دقیقه دادگاه با “گم شو برو بیرون مزدور اجنبی” به محمد نوری زاد اعلام حکم کرد…
محمد نوری زاد نویسنده و جهادگر سابق که به خاطر انتقاد به رهبر و نوشتن چند نامه نزدیک به یکسال است که در زندان به سر می برد. چندی پیش وزارت اطلاعات شکایتی را از وی پیگیری کرد که نوری زاد شرحش را در نامه ای نوشت. وی نیز در آخرین نامه ی خود خطاب به رئیس قوه قضائیه، به خاطر بازداشت ها و شکنجه های برخی ماموران وزارت اطلاعات شکایت کرد. در همین راستا وی ممنوع الملاقات اعلام شد. و بعد از آن هیچ خبری از این نویسنده ی زندانی در دست نیست. یکی از متهمان سیاسی که روز سه شنبه (۱۶ آذر) به دادگاه انقلاب مراجعه کرده بود متنی را در اختیار سایت رسمی دکتر محمد نوری زاد قرار داده است که به شرح زیر است:
پشت در اتاق قاضی مقیسه نشسته بودم که صدای داد و فریاد توجه همه را جلب کرد. صدای “گم شو بیرون اجنبی مزدور” و “می دهم شلاق بزنندت” از اتاق بیرون می آمد. بلافاصله در اتاق باز شد و دیدم دکتر محمد نوری زاد با رنگی پریده از در بیرون آمد. او را در آغوش کشیدم. او گفت: فلانی ، من را ممنوع الملاقات کرده اند و در همین فرصت بدون هیچ تفهیم اتهامی و حق وکیلی من را به دو سال حبس به خاطر اعتراض به شکنجه های ماموران وزارت اطلاعات محکوم کردند. به قاضی گفتم من هیچ برگه ای را امضا نمی کنم و او عصبانی شد شروع کرد به فریاد که تو بیماری و بعد از سه دقیقه ! فقط سه دقیقه دادگاه با “گم شو برو بیرون مزدور اجنبی” اعلام حکم کرد.
خانم ملکی، همسر محمد نوری زاد نیز این خبر و محکومیت وی را تایید و متذکر شدند که مدت چند هفته است که از حال وی بی خبر اند. این در حالی ست که مدت کوتاهی از درخواست ملاقات حضوری همسران زندانیان سیاسی به رئیس قوه قضائیه نمی گذرد.
#طبق پیامی که جناب آقای نوریِزاد از طریق این دوست به خانوادهی خود رساندهاست ، وی پس از گذراندن ۱۱۰ روز حبس در قرنطینه، که هفتاد روز آن را در روزه بهسربردهاست ، از روز شنبه ۸۸/۰۹/۲۰ ، در اعتراض به دادگاه نمایشی سهدقیقهای مبنی بر شکایت وزارت اطلاعات ، و نیز بیاهمیتی مسئولان نسبت به بیماری وی ، دست به اعتصاب غذای خشک خواهد زد.
میر حسین موسوی: عزاداران معترض را از پلها به پایین انداختند، با ماشین از روی پیکر بیدفاع آنان گذشتند و فریاد وا اسلاما سر دادند!
میر حسین موسوی: عزاداران معترض را از پلها به پایین انداختند، با ماشین از روی پیکر بیدفاع آنان گذشتند و فریاد وا اسلاما سر دادند!
یادداشتی از میرحسین موسوی به مناسبت ماه محرم
به گزارش کلمه، متن کامل یادداشت میرحسین موسوی به مناسبت ماه محرم به شرح زیر است:
یسم الله الرحمن الرحیم
ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه الاتخافوا و لاتحزنوا و ابشروا بالجنه التی کنتم توعدون (فصلت، ۳۰)
اینک بار دیگر در ماه محرم هستیم و در آستانه سالروز بزرگداشت نهضتی که قرنها پیش برای بازگرداندن انسان به جایگاه والایی که در آفرینش او درآمیخته شده برپاشد و درخشانترین نمونهی انسانی زمان و زمانه، فریاد برپایی حق و افشای باطل را با همه رنجهایی که در انتظارش بود، بر سکوت ذلتبار ترجیح داد. حسین زمانی به پا خاست که بازماندهی دستاوردهای نهضت نیای خود را در معرض تندبادهای تمامیتطلبی تشنگان قدرت یافت و ذبح دین در پای برج و باروی کاخ ستمگری و خودکامگی مشاهده کرد. حسین میدید که باطل را لباس حق میپوشانند و حق را باطل جلوه میدهند. حسین میدید که این بار ارادهی قدرتطلبان، نه تنها دستیابی به تمامیت قدرت، بلکه نگهداشت آن به هر قیمت و با تکیه بر زر و زور و تزویر است، که اینجا خود دین است که هدف آماج خودکامگان قرار گرفته، که دیگر سکوت نیست که میتواند به بقای کورسوی نور ایمان کمک کند، که زمانهی ایستادگی در مقابل همهی کسانی است که به نام جانشینی پیامبر و امارت بر مؤمنان، چوب حراج بر دین و دینداری زده اند تا دمی بیش بر مسند قدرت تکیه زنند.
حسین میدانست که ملات سنگهای کاخ قدرت، دروغ است و فریاد حقیقتخواهی است که به زوال آن میانجامد. حسین میدانست که در این راه چه رنجهای بزرگی در انتظار اوست: مفتیان مزدبگیر، او را به خروج از دین و ایجاد فتنه متهم خواهند کرد، خاندان پیامبر را در محاصرهی تنگناها و بیحرمتیهای پیاپی قرار خواهند داد، و او را بر سر دوراهی انتخاب میان زندگی ذلتبار یا ایستادگی برای حقخواهی قرار خواهند داد؛ و او ایستادن را برگزید. حسین سکوت را شکست تا دین نیای خویش را از هلاکت نجات دهد و رهبری قیامی را برعهده گرفت که نه در هوای قدرت و شهرت، که در کوشش برای راست کردن کجیها و پاک کردن پلیدیها هویت مییافت. و چنین شد که آزادزنان و آزادمردانی که پس از او آمدند، از هر مذهب و دینی که بودند، حسین را سرمشق جاودانهی آزادیخواهی دانستند.
قرنها بعد، انقلابی اسلامی در سرزمینی با فرهنگ و تمدنی دیرینه و مردمانی که در شناخت مصالح خود در جهانی دگرگونشده در این بخش از دنیا، پیشتاز بودن خود را پیش از آن با انقلاب مشروطه، نهضت ملی شدن نفت و قیام پانزده خرداد و تولید گفتمان آزادیخواهی، عدالت و استقلالطلبی برای پیشرفت و دستیابی به جامعهای که در آن انسانها به آسایش مادی و سعادت معنوی برسند به اثبات رسانده بود، رخ داد. همهی ما به یاد داریم که سیل خروشان معترضان در روزهای تاسوعا و عاشورای سال ۱۳۵۷ چگونه طومار نظامی مستبد را درهم پیچید که همه راههای اصلاح را بسته، امکان هرگونه انتقاد و مخالفت از راههای مسالمتآمیز را از میان برده و در واپسین سالهای عمر خود، دچار خیالبافیهایی شده بود که بیش از هرچیز ناشی از دور ماندن از واقعیت های موجود در جامعه بود.
حاکمان مستبد آنچنان در حلقهی محدود متملقان و ثناگویان خود محصور بودند که بجای آن که صدای ترکخوردنهای فزایندهی مشروعیت حاکمیت خود را بشنوند، در اوهام خویش به دنبال شنیدن صدای حمایت از قدرتهای ماورایی بودند، غافل از آن که بزرگترین سرمایهی هر کشور، پشتیبانی مردم آن از دولتمردان از طریق مشارکت آزادانه و آگاهانهی آنهاست، غافل از آن که اعتبار را باید در ارتقای زندگی روزمرهی مردم جستجو کرد،و غافل از آن که اقتدار را از راه قلوب مردم باید یافت، نه از طریق رزمایشها و نمایش زرادخانهها. و چنین شد که مردمان این دیار روی از صاحبان قدرت گرداندند و بزرگترین انقلاب مسالمتآمیز مردمی قرن، پدیدار شد.
میلیونها مردمی که در روزهای تاسوعا و عاشورا به میدان آمدند، خواستههای بیش از صدسالهی خویش را در ندای مردی بازشناختند که پایمردیاش در راه را آزموده بودند. در راهپیماییهای آن روزها، هرکس با باور و ایمان و رنگ و بوی خود حضور می یافت، بیگانههای دیروز به دیرآشنایان امروز تبدیل میشدند، خودخواهیها به دیگرخواهی، و منها به ما. از فردای پیروزی در شوق ساختن و آباد کردن ویرانهای که پیش چشمانشان بود، دست در دست یکدیگر دادند به مهر. حتی آنگاه که اختلاف نظرها بالا گرفت، در برابر دشمن متجاوز همدل شدند و از آب و خاک اجدادیشان دفاع کردند. و کیست که از یاد ببرد که همهجای ایران، میدان حماسه بود: جبهه و پشت جبهه، کارخانه و مزرعه، مدرسه و دانشگاه، خانه و اداره، همه و همه صحنهی تلاش و جهاد برای پاسداشت از این سرزمین شد. و کیست که از یاد ببرد در زمانی که به ناچار تن به صلح داده شد، همین مردم رنجدیده اما پایدار، در مقابل چندچهرگانی که به دامان و یاری متجاوز پناه آورده بودند، قدعلم کردند و بدینگونه نشان دادند که تصمیم برای ترک جنگ، نه از روی بزدلی و بیاعتقادی، که از سر درایت و آیندهبینی است. نشان دادند که خطای رهبرانشان را با ایمان به صداقت آنان بخشودنی میدانند و اعتراف به خطا نه تنها از اعتبار رهبرانشان نمیکاهد، که محبوبیتشان را در قلوب مردم بیشتر میکند. نشان دادند که دینی را که برای جنگ و صلحش منطق داشته باشد، راهنمای عمل خویش قرار داده اند. نشان دادند که در نزد آنان، باور دینی به منزلهی راهنمایی است که در تندبادهای پر شن و خاک روزگاران، آنان را به منزلگه مقصود نزدیک میسازد. از همین رو بود که هرگاه خود را از راه دور میدیدند، برای تصحیح مسیر اقدام کردند: دوم خرداد و ۲۲ خرداد نشان از همین هوشیاری دارد.
اما صد افسوس که اقتدارگرایانی که انحصار در قدرت را تنها راه دوام خود میدانند، این بار به این خواستههای برحق وقعی ننهادند. اقتدارگرایان که با تمامی امکانات و رسانهها در مقابل خواست اکثریت صفآرایی کرده بودند، زهرآگینترین تیرهای تهمت و افترا را به سینهی مردمی که خواهان تغییر بودند، رها کردند، هنگامی که به علت استقبال و حضور بیسابقهی مردم از شیوههای معمولشان برای تقلب و تخلف در روند رأیگیری طرفی نبستند، چاره را در کودتای انتخاباتی دیدند: شمارش آرا را کنار نهادند، پیروزیشان را اعلام و ابلاغ کردند، به ستادهای مخالفانشان یورش بردند و به دستگیری چهرههای فعال پرداختند. و آنگاه که مردم خشمگین و سرخورده برای اعتراضی آرام و مسالمتجویانه به خیابانها ریختند تا مطالبهی حق مسلمشان در احترام به رأیهایشان کنند، ریختن خونشان را مباح دانستند و ماجراهای خونین کوی دانشگاه و کهریزک و مانند آن را آفریدند.
به یاد دارید که در عاشورای سال گذشته با عزاداران معترض چه کردند: آنها را از پلها به پایین انداختند، با ماشین از روی پیکر بیدفاع آنان گذشتند، سینهی مالامال از عشقشان را هدف گلوله قرار دادند، و آنگاه بیشرمانه عکسالعمل مردم خشمگین را با نمایش ناقص و گزینشی در رسانههایشان، شورش دستنشاندههای استکبار نامیدند و فریاد وا اسلاما سر دادند! آیا آن کس که ماشین پلیس دوبار از روی او رد شد، آمریکایی بود یا کسانی که از روی پل به پایین پرتاب شدند دستنشاندهی آمریکا و اسرائیل؟ یا کسانی که در ظهر عاشورا حسین حسین گویان مورد تیر مستقیم گرفتند از لشگر یزید و عمروعاص و ابنزیاد؟ پس از آن هم به دستگیری تعداد زیادی زن و مرد از بهترین فرزندان این انقلاب و آّب و خاک پرداختند تا فریادها را در گلو خفه کنند. غافل از آنکه خشم فروخوردهی مردم آگاه و مظلوم بسیار خطرناکتر از فریادهای تظلمخواهی آنها خواهد بود.
همراهان سبزاندیش. دین و دینداری در این روزها دوران سختی را میگذراند و بسیاری از شما در این روزها میپرسید چگونه میتوان با این همه سیاهکاریها که به نام دین انجام میشود، جوانان روشن ضمیر این مرز و بوم را از امواج پیدرپی دینگریزی نجات داد؟ پاسخ این همراه کوچک شما این است که دینگریزی هنگامی زمینهی گسترش پیدا میکند که دینی که ترویج میشود با بدیهیترین اصول اخلاقی مثل صداقت و پرهیز از دروغ در تضاد باشد، به نام دینداری دست به جنایات هولناک زده شود، تهمت و دروغ برای از میدان بهدر کردن معترضین از تریبونهای مقدس نمازجمعه، نه تنها مجاز که مستحب تلقی شود، با بخشنامه همهی منابر و مساجد برای رواج تهمت و دروغ بر ضد معترضین بسیج شود و چشم به احقاق حقوق کارگران و معلمان در همین مکانهای مقدس بسته شود و شکافهای طبقاتی و فساد و فحشای بیسابقه ناشی از فقر و طلاق و بیکاری، پدیدههای عادی تلقی شوند؛ و در چنین شرایطی، یک جوان چگونه میتواند تشخیص دهد اینهمه ظلم و خشونت و نفرت که از سوی صاحبان تریبونهای رسمی، آمرانه به عنوان اسلام معرفی میشود، ربطی به اسلام ندارد. و او که شاهد مظلوم انبوه مشکلات اقتصادی و فرهنگی و حضور گستردهی دروغ در همهی صحنههاست، چگونه باور کند حفظ نظام در حفظ ارزشهای اخلاقی و اسلامی و منافع ملی، و نه بر حفظ افراد بر مسند قدرت به هر قیمت، استوار است؟ او اکنون به جای چهرهی اصلی دین که چهرهی محبت رحمانی است، با چهرهی عبوسی که جز خشونتورزی و تحکم، زبان دیگری ندارد، روبهروست. او شاهد است که چگونه حقوق مردم بدانگونه که در قانون اساسی آمده، نادیده گرفته میشود، و تفکیک قوا که مانع بزرگی بر سر راه پیدایش انباشت قدرت غیرپاسخگوست، به طور مرتب نقض میشود، و استقلال قضا و قاضی و دادگاه توسط مسئولان امنیتی از میان میرود، و مجلس که باید در رأس امور باشد، تحت امر قرار میگیرد، ماجراجوییهای بیخردانه در سیاست خارجی باب میشود، و نظامیان به جای انجام وظایف قانونی خود سر از عرصههای سوداگری و مالاندوزی در میآورند، و هیچ صدای مخالفی تحمل نمیشود. و زندانها پر از زنان و مردانی است که این نگاه حاکم بر دولتمداران را بر نمیتابند.
بر ماست که در این دوران بحرانزده، کاری زینبی کنیم و پیام راستین دین را با چهرهی فطرتپسندانهی آن به تشنگان حقیقت برسانیم. بر ماست که یاد بگیریم و به دیگران نیز یاد بدهیم که عمل نادرست مدعیان دینداری به حساب دین گذاشته نشود. بر ماست که ماجرای راستین انقلابی را که در این دیار به نام دین برپا شد، برای نسلی که آنچه میداند یا از طریق رسانههای تحریفگر رسمی و یا از طریق روایتگران ناهمدل با آن است، بازگو کنیم و در این بازگویی، از نقد منصفانهی گذشته نهراسیم و در عین حال، از نفی دستاوردهای بزرگ آن پرهیز کنیم. بر ماست که همچون زینب با بازگویی حقیقت، ملات کاخ دروغ را زائل کنیم. بر ماست که همچون تمامی خاندان حسین ، زنده نگه داشتن یاد شهدای گرانقدر انقلاب، جنگ و حوادث پس از انتخابات و آزادزنان و آزادمردان دربندمان را وظیفهی همیشگی خود بدانیم، و بر ماست که در این ماه پرخاطره، با برپایی مراسم و شرکت در مجالس بزرگداشت حماسهی حسینی، به حفظ نهادهای مدنی سنتی کمک کنیم.
یادداشتی از میرحسین موسوی به مناسبت ماه محرم
به گزارش کلمه، متن کامل یادداشت میرحسین موسوی به مناسبت ماه محرم به شرح زیر است:
یسم الله الرحمن الرحیم
ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه الاتخافوا و لاتحزنوا و ابشروا بالجنه التی کنتم توعدون (فصلت، ۳۰)
اینک بار دیگر در ماه محرم هستیم و در آستانه سالروز بزرگداشت نهضتی که قرنها پیش برای بازگرداندن انسان به جایگاه والایی که در آفرینش او درآمیخته شده برپاشد و درخشانترین نمونهی انسانی زمان و زمانه، فریاد برپایی حق و افشای باطل را با همه رنجهایی که در انتظارش بود، بر سکوت ذلتبار ترجیح داد. حسین زمانی به پا خاست که بازماندهی دستاوردهای نهضت نیای خود را در معرض تندبادهای تمامیتطلبی تشنگان قدرت یافت و ذبح دین در پای برج و باروی کاخ ستمگری و خودکامگی مشاهده کرد. حسین میدید که باطل را لباس حق میپوشانند و حق را باطل جلوه میدهند. حسین میدید که این بار ارادهی قدرتطلبان، نه تنها دستیابی به تمامیت قدرت، بلکه نگهداشت آن به هر قیمت و با تکیه بر زر و زور و تزویر است، که اینجا خود دین است که هدف آماج خودکامگان قرار گرفته، که دیگر سکوت نیست که میتواند به بقای کورسوی نور ایمان کمک کند، که زمانهی ایستادگی در مقابل همهی کسانی است که به نام جانشینی پیامبر و امارت بر مؤمنان، چوب حراج بر دین و دینداری زده اند تا دمی بیش بر مسند قدرت تکیه زنند.
حسین میدانست که ملات سنگهای کاخ قدرت، دروغ است و فریاد حقیقتخواهی است که به زوال آن میانجامد. حسین میدانست که در این راه چه رنجهای بزرگی در انتظار اوست: مفتیان مزدبگیر، او را به خروج از دین و ایجاد فتنه متهم خواهند کرد، خاندان پیامبر را در محاصرهی تنگناها و بیحرمتیهای پیاپی قرار خواهند داد، و او را بر سر دوراهی انتخاب میان زندگی ذلتبار یا ایستادگی برای حقخواهی قرار خواهند داد؛ و او ایستادن را برگزید. حسین سکوت را شکست تا دین نیای خویش را از هلاکت نجات دهد و رهبری قیامی را برعهده گرفت که نه در هوای قدرت و شهرت، که در کوشش برای راست کردن کجیها و پاک کردن پلیدیها هویت مییافت. و چنین شد که آزادزنان و آزادمردانی که پس از او آمدند، از هر مذهب و دینی که بودند، حسین را سرمشق جاودانهی آزادیخواهی دانستند.
قرنها بعد، انقلابی اسلامی در سرزمینی با فرهنگ و تمدنی دیرینه و مردمانی که در شناخت مصالح خود در جهانی دگرگونشده در این بخش از دنیا، پیشتاز بودن خود را پیش از آن با انقلاب مشروطه، نهضت ملی شدن نفت و قیام پانزده خرداد و تولید گفتمان آزادیخواهی، عدالت و استقلالطلبی برای پیشرفت و دستیابی به جامعهای که در آن انسانها به آسایش مادی و سعادت معنوی برسند به اثبات رسانده بود، رخ داد. همهی ما به یاد داریم که سیل خروشان معترضان در روزهای تاسوعا و عاشورای سال ۱۳۵۷ چگونه طومار نظامی مستبد را درهم پیچید که همه راههای اصلاح را بسته، امکان هرگونه انتقاد و مخالفت از راههای مسالمتآمیز را از میان برده و در واپسین سالهای عمر خود، دچار خیالبافیهایی شده بود که بیش از هرچیز ناشی از دور ماندن از واقعیت های موجود در جامعه بود.
حاکمان مستبد آنچنان در حلقهی محدود متملقان و ثناگویان خود محصور بودند که بجای آن که صدای ترکخوردنهای فزایندهی مشروعیت حاکمیت خود را بشنوند، در اوهام خویش به دنبال شنیدن صدای حمایت از قدرتهای ماورایی بودند، غافل از آن که بزرگترین سرمایهی هر کشور، پشتیبانی مردم آن از دولتمردان از طریق مشارکت آزادانه و آگاهانهی آنهاست، غافل از آن که اعتبار را باید در ارتقای زندگی روزمرهی مردم جستجو کرد،و غافل از آن که اقتدار را از راه قلوب مردم باید یافت، نه از طریق رزمایشها و نمایش زرادخانهها. و چنین شد که مردمان این دیار روی از صاحبان قدرت گرداندند و بزرگترین انقلاب مسالمتآمیز مردمی قرن، پدیدار شد.
میلیونها مردمی که در روزهای تاسوعا و عاشورا به میدان آمدند، خواستههای بیش از صدسالهی خویش را در ندای مردی بازشناختند که پایمردیاش در راه را آزموده بودند. در راهپیماییهای آن روزها، هرکس با باور و ایمان و رنگ و بوی خود حضور می یافت، بیگانههای دیروز به دیرآشنایان امروز تبدیل میشدند، خودخواهیها به دیگرخواهی، و منها به ما. از فردای پیروزی در شوق ساختن و آباد کردن ویرانهای که پیش چشمانشان بود، دست در دست یکدیگر دادند به مهر. حتی آنگاه که اختلاف نظرها بالا گرفت، در برابر دشمن متجاوز همدل شدند و از آب و خاک اجدادیشان دفاع کردند. و کیست که از یاد ببرد که همهجای ایران، میدان حماسه بود: جبهه و پشت جبهه، کارخانه و مزرعه، مدرسه و دانشگاه، خانه و اداره، همه و همه صحنهی تلاش و جهاد برای پاسداشت از این سرزمین شد. و کیست که از یاد ببرد در زمانی که به ناچار تن به صلح داده شد، همین مردم رنجدیده اما پایدار، در مقابل چندچهرگانی که به دامان و یاری متجاوز پناه آورده بودند، قدعلم کردند و بدینگونه نشان دادند که تصمیم برای ترک جنگ، نه از روی بزدلی و بیاعتقادی، که از سر درایت و آیندهبینی است. نشان دادند که خطای رهبرانشان را با ایمان به صداقت آنان بخشودنی میدانند و اعتراف به خطا نه تنها از اعتبار رهبرانشان نمیکاهد، که محبوبیتشان را در قلوب مردم بیشتر میکند. نشان دادند که دینی را که برای جنگ و صلحش منطق داشته باشد، راهنمای عمل خویش قرار داده اند. نشان دادند که در نزد آنان، باور دینی به منزلهی راهنمایی است که در تندبادهای پر شن و خاک روزگاران، آنان را به منزلگه مقصود نزدیک میسازد. از همین رو بود که هرگاه خود را از راه دور میدیدند، برای تصحیح مسیر اقدام کردند: دوم خرداد و ۲۲ خرداد نشان از همین هوشیاری دارد.
اما صد افسوس که اقتدارگرایانی که انحصار در قدرت را تنها راه دوام خود میدانند، این بار به این خواستههای برحق وقعی ننهادند. اقتدارگرایان که با تمامی امکانات و رسانهها در مقابل خواست اکثریت صفآرایی کرده بودند، زهرآگینترین تیرهای تهمت و افترا را به سینهی مردمی که خواهان تغییر بودند، رها کردند، هنگامی که به علت استقبال و حضور بیسابقهی مردم از شیوههای معمولشان برای تقلب و تخلف در روند رأیگیری طرفی نبستند، چاره را در کودتای انتخاباتی دیدند: شمارش آرا را کنار نهادند، پیروزیشان را اعلام و ابلاغ کردند، به ستادهای مخالفانشان یورش بردند و به دستگیری چهرههای فعال پرداختند. و آنگاه که مردم خشمگین و سرخورده برای اعتراضی آرام و مسالمتجویانه به خیابانها ریختند تا مطالبهی حق مسلمشان در احترام به رأیهایشان کنند، ریختن خونشان را مباح دانستند و ماجراهای خونین کوی دانشگاه و کهریزک و مانند آن را آفریدند.
به یاد دارید که در عاشورای سال گذشته با عزاداران معترض چه کردند: آنها را از پلها به پایین انداختند، با ماشین از روی پیکر بیدفاع آنان گذشتند، سینهی مالامال از عشقشان را هدف گلوله قرار دادند، و آنگاه بیشرمانه عکسالعمل مردم خشمگین را با نمایش ناقص و گزینشی در رسانههایشان، شورش دستنشاندههای استکبار نامیدند و فریاد وا اسلاما سر دادند! آیا آن کس که ماشین پلیس دوبار از روی او رد شد، آمریکایی بود یا کسانی که از روی پل به پایین پرتاب شدند دستنشاندهی آمریکا و اسرائیل؟ یا کسانی که در ظهر عاشورا حسین حسین گویان مورد تیر مستقیم گرفتند از لشگر یزید و عمروعاص و ابنزیاد؟ پس از آن هم به دستگیری تعداد زیادی زن و مرد از بهترین فرزندان این انقلاب و آّب و خاک پرداختند تا فریادها را در گلو خفه کنند. غافل از آنکه خشم فروخوردهی مردم آگاه و مظلوم بسیار خطرناکتر از فریادهای تظلمخواهی آنها خواهد بود.
همراهان سبزاندیش. دین و دینداری در این روزها دوران سختی را میگذراند و بسیاری از شما در این روزها میپرسید چگونه میتوان با این همه سیاهکاریها که به نام دین انجام میشود، جوانان روشن ضمیر این مرز و بوم را از امواج پیدرپی دینگریزی نجات داد؟ پاسخ این همراه کوچک شما این است که دینگریزی هنگامی زمینهی گسترش پیدا میکند که دینی که ترویج میشود با بدیهیترین اصول اخلاقی مثل صداقت و پرهیز از دروغ در تضاد باشد، به نام دینداری دست به جنایات هولناک زده شود، تهمت و دروغ برای از میدان بهدر کردن معترضین از تریبونهای مقدس نمازجمعه، نه تنها مجاز که مستحب تلقی شود، با بخشنامه همهی منابر و مساجد برای رواج تهمت و دروغ بر ضد معترضین بسیج شود و چشم به احقاق حقوق کارگران و معلمان در همین مکانهای مقدس بسته شود و شکافهای طبقاتی و فساد و فحشای بیسابقه ناشی از فقر و طلاق و بیکاری، پدیدههای عادی تلقی شوند؛ و در چنین شرایطی، یک جوان چگونه میتواند تشخیص دهد اینهمه ظلم و خشونت و نفرت که از سوی صاحبان تریبونهای رسمی، آمرانه به عنوان اسلام معرفی میشود، ربطی به اسلام ندارد. و او که شاهد مظلوم انبوه مشکلات اقتصادی و فرهنگی و حضور گستردهی دروغ در همهی صحنههاست، چگونه باور کند حفظ نظام در حفظ ارزشهای اخلاقی و اسلامی و منافع ملی، و نه بر حفظ افراد بر مسند قدرت به هر قیمت، استوار است؟ او اکنون به جای چهرهی اصلی دین که چهرهی محبت رحمانی است، با چهرهی عبوسی که جز خشونتورزی و تحکم، زبان دیگری ندارد، روبهروست. او شاهد است که چگونه حقوق مردم بدانگونه که در قانون اساسی آمده، نادیده گرفته میشود، و تفکیک قوا که مانع بزرگی بر سر راه پیدایش انباشت قدرت غیرپاسخگوست، به طور مرتب نقض میشود، و استقلال قضا و قاضی و دادگاه توسط مسئولان امنیتی از میان میرود، و مجلس که باید در رأس امور باشد، تحت امر قرار میگیرد، ماجراجوییهای بیخردانه در سیاست خارجی باب میشود، و نظامیان به جای انجام وظایف قانونی خود سر از عرصههای سوداگری و مالاندوزی در میآورند، و هیچ صدای مخالفی تحمل نمیشود. و زندانها پر از زنان و مردانی است که این نگاه حاکم بر دولتمداران را بر نمیتابند.
بر ماست که در این دوران بحرانزده، کاری زینبی کنیم و پیام راستین دین را با چهرهی فطرتپسندانهی آن به تشنگان حقیقت برسانیم. بر ماست که یاد بگیریم و به دیگران نیز یاد بدهیم که عمل نادرست مدعیان دینداری به حساب دین گذاشته نشود. بر ماست که ماجرای راستین انقلابی را که در این دیار به نام دین برپا شد، برای نسلی که آنچه میداند یا از طریق رسانههای تحریفگر رسمی و یا از طریق روایتگران ناهمدل با آن است، بازگو کنیم و در این بازگویی، از نقد منصفانهی گذشته نهراسیم و در عین حال، از نفی دستاوردهای بزرگ آن پرهیز کنیم. بر ماست که همچون زینب با بازگویی حقیقت، ملات کاخ دروغ را زائل کنیم. بر ماست که همچون تمامی خاندان حسین ، زنده نگه داشتن یاد شهدای گرانقدر انقلاب، جنگ و حوادث پس از انتخابات و آزادزنان و آزادمردان دربندمان را وظیفهی همیشگی خود بدانیم، و بر ماست که در این ماه پرخاطره، با برپایی مراسم و شرکت در مجالس بزرگداشت حماسهی حسینی، به حفظ نهادهای مدنی سنتی کمک کنیم.
جوابیه حشمت الله طبرزدی به صحبت های اخیر دادستان تهران
جوابیه حشمت الله طبرزدی به صحبت های اخیر دادستان تهران
خبرگزاری هرانا - دادستان تهران عباس جعفری دولت ابادی روز سه شنبه 16 اذر در نشست خبری نسبت به پاره ای مسایل اظهار نظر كرد.
وی در بخشی از صحبت هایش اظهار داشت، در خصوص كسانی از جریان فتنه كه لایحه دفاعیه خود را چاپ كردهاند، اعلام جرم كردهایم و آنها را تحت تعقیب قرار میدهیم. دو نفر از محكومان جریان فتنه متن لایحه خود را چاپ كرده كه آنها را تعقیب میكنیم.
در همین راستا حشمت الله طبرزدی جوابیه ای را در زندان تنظیم و آنرا در اختیار خبرگزاری هرانا قرار داده است که به شرح زیر است:
اینجانب این محكمه را عادلانه نمیدانستم ، این محکمه فرمایشی و در جهت اراده ی دستگاه امنیتی و در خدمت حکومت بود، دستگاه امنیتی- قضایی به صورت فله ای، واهی و غیر مستدل، اتهامات گوناگونی را متوجه من کرده اند و دستگاه امنیتی، از قاضی خواستار اشد مجازات و تبعید برای من شده بودند.دادگاه مطابق اصل 168 قانون اساسی برگزار نمی شود. من رای این دادگاه نظامی- امنیتی را قبول نداشتم.
هم چنین دو وکیل مدافعم، خانم نسرین ستوده و محمد اولیایی فرد بازداشت و هنوز زندانی هستند، اقای جهانگیر محمودی هم محكوم شده اند و خانم گیتی پورفاضل و اقای محمدعلی دادخواه تحت فشار هستند.
حال اقای دولت ابادی چگونه انتظار داشتند در حالی كه دادگاه نظامی - امنیتی بر خلاف قانون اساسی تشكیل شده است من متن دفاعیات خود را منتشر نكنم؟
چگونه انتظار دارد در حالی كه وكلای من یا در زندان هستند یا تحت فشار هستند و به پرونده من دسترسی نداشتند متن دفاعیات خود را منتشر نكنم؟
وی در بخش دیگری از این نامه اشاره میكند، انتشار دفاعیات در حالی كه دادگاه غیر صالح در جهت اراده دستگاه امنیتی به من 9 سال و 74 ضربه شلاق تحمیل كرده است را حق مسلم خود میدانستم، دادگاه در حالی این رای را به من تحمیل كرد كه پیش از این و برطبق همین روندهای ناعادلانه 11 سال حبس ( كه بخشی از ان حبس در سلول انفرادی بود ) را گذراندم و این محكمه تحت اراده حكومت، كدام حقوق شهروندی من را مراعات كرد. با تفاسیر ارایه شده ارایه دفاعیه را از حقوق شهروندی خود میدانم.
حشمت الله طبرزدی این نكته لطیف را هم اشاره كرده اند كه اقای دولت ابادی ایا رهبر حزب یا تشكلی است كه در خطاب به مردم انها را برای 9 دی هوشیاری میدهد تا به خیابان بیایند؟
خبرگزاری هرانا - دادستان تهران عباس جعفری دولت ابادی روز سه شنبه 16 اذر در نشست خبری نسبت به پاره ای مسایل اظهار نظر كرد.
وی در بخشی از صحبت هایش اظهار داشت، در خصوص كسانی از جریان فتنه كه لایحه دفاعیه خود را چاپ كردهاند، اعلام جرم كردهایم و آنها را تحت تعقیب قرار میدهیم. دو نفر از محكومان جریان فتنه متن لایحه خود را چاپ كرده كه آنها را تعقیب میكنیم.
در همین راستا حشمت الله طبرزدی جوابیه ای را در زندان تنظیم و آنرا در اختیار خبرگزاری هرانا قرار داده است که به شرح زیر است:
اینجانب این محكمه را عادلانه نمیدانستم ، این محکمه فرمایشی و در جهت اراده ی دستگاه امنیتی و در خدمت حکومت بود، دستگاه امنیتی- قضایی به صورت فله ای، واهی و غیر مستدل، اتهامات گوناگونی را متوجه من کرده اند و دستگاه امنیتی، از قاضی خواستار اشد مجازات و تبعید برای من شده بودند.دادگاه مطابق اصل 168 قانون اساسی برگزار نمی شود. من رای این دادگاه نظامی- امنیتی را قبول نداشتم.
هم چنین دو وکیل مدافعم، خانم نسرین ستوده و محمد اولیایی فرد بازداشت و هنوز زندانی هستند، اقای جهانگیر محمودی هم محكوم شده اند و خانم گیتی پورفاضل و اقای محمدعلی دادخواه تحت فشار هستند.
حال اقای دولت ابادی چگونه انتظار داشتند در حالی كه دادگاه نظامی - امنیتی بر خلاف قانون اساسی تشكیل شده است من متن دفاعیات خود را منتشر نكنم؟
چگونه انتظار دارد در حالی كه وكلای من یا در زندان هستند یا تحت فشار هستند و به پرونده من دسترسی نداشتند متن دفاعیات خود را منتشر نكنم؟
وی در بخش دیگری از این نامه اشاره میكند، انتشار دفاعیات در حالی كه دادگاه غیر صالح در جهت اراده دستگاه امنیتی به من 9 سال و 74 ضربه شلاق تحمیل كرده است را حق مسلم خود میدانستم، دادگاه در حالی این رای را به من تحمیل كرد كه پیش از این و برطبق همین روندهای ناعادلانه 11 سال حبس ( كه بخشی از ان حبس در سلول انفرادی بود ) را گذراندم و این محكمه تحت اراده حكومت، كدام حقوق شهروندی من را مراعات كرد. با تفاسیر ارایه شده ارایه دفاعیه را از حقوق شهروندی خود میدانم.
حشمت الله طبرزدی این نكته لطیف را هم اشاره كرده اند كه اقای دولت ابادی ایا رهبر حزب یا تشكلی است كه در خطاب به مردم انها را برای 9 دی هوشیاری میدهد تا به خیابان بیایند؟
مراسم سالگرد مختاری و پوینده زیر فشار سنگین نیروهای امنیتی!
مراسم سالگرد مختاری و پوینده زیر فشار سنگین نیروهای امنیتی!
دویچه وله : کانون نویسندگان ایران در بیانیه ای که هفته گذشته منتشر شد اطلاع داد که روزجمعه ۱۹ آذر، آرامگاه محمد مختاری و محمدجعفر پوینده را با حضور خانواده و یاران این دو، گلباران خواهد کرد.
این دو عضو کانون نویسندگان ایران در سال ۱۳۷۷ در جریان جنایاتی که به «قتلهای زنجیرهای» معروف شد، کشته شدند. پروانه اسکندری، داریوش فروهر وعلیاکبر سعیدیسیرجانی، دیگر قربانیان این سلسله قتلها هستند. گروهی، کاظم سامی، احمد تفضلی و ابراهیم زالزاده را نیز حلقههایی از همین «زنجیره» میدانند.
همزمان با شروع مراسم با ناصر زرافشان تماس گرفتیم. گردهمایی کوتاه بود، با یک دقیقه سکوت آغاز شد و با خواندن بیانیه به پایان رسید. به گفته ناصر زرافشان، احتمال داده میشد حتی همین مراسم کوتاه هم هرآن برهم زده شود: « ما از بدو ورود با اخطار صریح حضرات مواجه بودیم که این تجمع غیرقانونیست و برای جلوگیری از آن مأموریت دارند. به هر کیفیت بود من یک دقیقه سکوت دادم. بعد از یکی از دوستان خواهش کردم که بیانیهی کانون را به این مناسبت خواند و همین هم زیر فشار سنگین کسانی که درصدد ممانعت بودند، صورت گرفت. بعد از خواندن بیانیهی کانون با فشار و اصرار نیروهایی که اینجا بودند تعدادی متفرق شدند،. بعضی هم هنوز به صورت پراکنده دوروبر گورستان هستند».
ناصر زرافشان، تخمین دقیقی از عده حاضران نداشت. به گمانش حاضران چند صد نفر بودند و«مخاطبینی خاص»: «متأسفانه بین نیروهای سیاسی این کشور هم این مشکل وجود دارد. مثلا دوستان اصلاحطلب و دوم خردادی در این جور مناسبتها به گمان من به خطا ، کاملا خودشان را کنار میکشند. بنابراین آن کسانی که هستند مخاطبین خاص امثال مختاری یا کانون نویسندگان بودهاند».
در پایان مراسم نیروهای امنیتی موبایل و دوربین بسیاری از حاضران را گرفتند و پوسترها را پاره کردند.
ناصر زرافشان از جمله وکلای خانوادههای قربانیان "قتلهای زنجیرهای" است و به دلیل قبول وکالت شاکیان این پرونده، متحمل پنج سال زندان شده است. او در باره "هزینه" این مراسم میگوید: «به همین فکر میکردم، قبل از این که شما زنگ بزنید. بههرحال هرچه بادا باد».
ناصر رزافشان میگوید که بیانیه کانون نویسندگان، «مرور این دهـ دوازده ساله است. بهخصوص در پرتو حوادثی که ظرف یکسال و نیم گذشته اتفاق افتاده است». در بیانیه آمده که با گذشت ۱۲ سال بر همگان روشن شده است که «قتلهای زنجیرهای جریانی برای حذف فیزیکی دگراندیشان و آزادی خواهان بود.»
بیانیه کانون نویسندگان تاکید کرده که این قتلها «سراسر ایران را به لرزه درآورد» با این همه عاملان واقعی این قتلها هرگز به مردم معرفی نشدند. «اصلاح طلبانی که نخست برای جراحی این غده سرطانی عزم جزم کرده بودند، در نهایت عقب نشستند» و آمران و عاملان قتلهای زنجیرهای «دست به کار توطئههای تازه برضد آزادیخواهان شدند که کشتار جوانان در کهریزک از جمله آن است.»
کانون نویسندگان در بیانیه خود نوشته که بهای آزادی در این سرزمین همچنان سنگین است. آغاز بیانیه چنین است:
آن شب که شهر را از تابوت بیرون کشیدند
گودال دستهجمعی ما را ستارهها نشان کردند
مریم انصاری
دویچه وله : کانون نویسندگان ایران در بیانیه ای که هفته گذشته منتشر شد اطلاع داد که روزجمعه ۱۹ آذر، آرامگاه محمد مختاری و محمدجعفر پوینده را با حضور خانواده و یاران این دو، گلباران خواهد کرد.
این دو عضو کانون نویسندگان ایران در سال ۱۳۷۷ در جریان جنایاتی که به «قتلهای زنجیرهای» معروف شد، کشته شدند. پروانه اسکندری، داریوش فروهر وعلیاکبر سعیدیسیرجانی، دیگر قربانیان این سلسله قتلها هستند. گروهی، کاظم سامی، احمد تفضلی و ابراهیم زالزاده را نیز حلقههایی از همین «زنجیره» میدانند.
همزمان با شروع مراسم با ناصر زرافشان تماس گرفتیم. گردهمایی کوتاه بود، با یک دقیقه سکوت آغاز شد و با خواندن بیانیه به پایان رسید. به گفته ناصر زرافشان، احتمال داده میشد حتی همین مراسم کوتاه هم هرآن برهم زده شود: « ما از بدو ورود با اخطار صریح حضرات مواجه بودیم که این تجمع غیرقانونیست و برای جلوگیری از آن مأموریت دارند. به هر کیفیت بود من یک دقیقه سکوت دادم. بعد از یکی از دوستان خواهش کردم که بیانیهی کانون را به این مناسبت خواند و همین هم زیر فشار سنگین کسانی که درصدد ممانعت بودند، صورت گرفت. بعد از خواندن بیانیهی کانون با فشار و اصرار نیروهایی که اینجا بودند تعدادی متفرق شدند،. بعضی هم هنوز به صورت پراکنده دوروبر گورستان هستند».
ناصر زرافشان، تخمین دقیقی از عده حاضران نداشت. به گمانش حاضران چند صد نفر بودند و«مخاطبینی خاص»: «متأسفانه بین نیروهای سیاسی این کشور هم این مشکل وجود دارد. مثلا دوستان اصلاحطلب و دوم خردادی در این جور مناسبتها به گمان من به خطا ، کاملا خودشان را کنار میکشند. بنابراین آن کسانی که هستند مخاطبین خاص امثال مختاری یا کانون نویسندگان بودهاند».
در پایان مراسم نیروهای امنیتی موبایل و دوربین بسیاری از حاضران را گرفتند و پوسترها را پاره کردند.
ناصر زرافشان از جمله وکلای خانوادههای قربانیان "قتلهای زنجیرهای" است و به دلیل قبول وکالت شاکیان این پرونده، متحمل پنج سال زندان شده است. او در باره "هزینه" این مراسم میگوید: «به همین فکر میکردم، قبل از این که شما زنگ بزنید. بههرحال هرچه بادا باد».
ناصر رزافشان میگوید که بیانیه کانون نویسندگان، «مرور این دهـ دوازده ساله است. بهخصوص در پرتو حوادثی که ظرف یکسال و نیم گذشته اتفاق افتاده است». در بیانیه آمده که با گذشت ۱۲ سال بر همگان روشن شده است که «قتلهای زنجیرهای جریانی برای حذف فیزیکی دگراندیشان و آزادی خواهان بود.»
بیانیه کانون نویسندگان تاکید کرده که این قتلها «سراسر ایران را به لرزه درآورد» با این همه عاملان واقعی این قتلها هرگز به مردم معرفی نشدند. «اصلاح طلبانی که نخست برای جراحی این غده سرطانی عزم جزم کرده بودند، در نهایت عقب نشستند» و آمران و عاملان قتلهای زنجیرهای «دست به کار توطئههای تازه برضد آزادیخواهان شدند که کشتار جوانان در کهریزک از جمله آن است.»
کانون نویسندگان در بیانیه خود نوشته که بهای آزادی در این سرزمین همچنان سنگین است. آغاز بیانیه چنین است:
آن شب که شهر را از تابوت بیرون کشیدند
گودال دستهجمعی ما را ستارهها نشان کردند
مریم انصاری
آنچه در زير ميخوانيد شرح درد فراغ و غم از دست دادن فرزند جوان خانواده عليپور از زبان خواهر جان باخته راه آزادي كاوه سبز عليپور است , جان باخته راه آزادي كاوه سبزعليپوردرروز30 خرداد88 براثراصابت گلوله به سرش به شهادت رسيد،پس از شهادت او را در شهر مادري اش ،رشت به خاك سپردند.
آنچه در زير ميخوانيد شرح درد فراغ و غم از دست دادن فرزند جوان خانواده عليپور از زبان خواهر جان باخته راه آزادي كاوه سبز عليپور است , جان باخته راه آزادي كاوه سبزعليپوردرروز30 خرداد88 براثراصابت گلوله به سرش به شهادت رسيد،پس از شهادت او را در شهر مادري اش ،رشت به خاك سپردند.
درتماس باخانواده شهيد كاوه سبزعليپور ، مادر شهيد،گوشي رابرداشتندكه بعد ازمتوجه شدن موضوع مصاحبه نتوانستندصحبت كنند وازياد فرزندشان به گريه افتادند و به بعد موكول كردند در تماس مجدد،مادر همچنان ياراي صحبت نداشتند,و باخواهرشهيد صحبت كوتاهي كرديم.ضمن عذرخواهي ازايشان كه باعث ناراحتي شان شديم صحبت با خواهرِ كاوه را در ذيل مياوريم.
- با سلام و تشكر از وقتي كه در اختيار ما قرار داديد , اگر امكان داره در ابتدا براي ما شرح مختصري از كاوه داده و بگوييد چندسال داشت وميزان تحصيلات و كارش چه بود؟
- با سلام ,كاوه 24ساله بود و ديپلم انساني داشت،او علاقمند به هنر نيز بود , هنرجوي رشته بازيگري بودند.البته در مدتي نيز دوره پرستاري وامدادگري را گذارنده بود و مداركي هم در اين رابطه گرفته بودند.او در حين شهادتش شغل آزاد داشت.
- ميتوانيد لطفا كمي از خصوصيات خاص كاوه و همچنين وعلاقمندي هايش براي ما بگوييد؟
- كاوه به كار بازي گري علاقه خيلي زيادي داشت. حتي سالهاي قبل هم رفته بود وتست داده بود و قبول شده بود.خيلي دوست داشت در اين حرفه كارش را ادامه بدهد،بدليل ميزان و شدت علاقه اش، ماهم تشويقش كرديم كه حرفه اي را كه دوست دارد ادامه بدهد.به فوتبال هم خيلي علاقه داشت ومدتي به اين رشته پرداخته بود آقاي گل شده بود ومدرك ولوح تقدير به عنوان آقاي گل به وي داده شده بود واسمش را آقاي گل گذاشته بودند.درورزش زرنگ بود.حدود يكي ، دو سال كشتي كارميكرد ولي به سطح حرفه اي نرسيد.اما به هنر واينكه در اجتماع معروف بشود،خيلي علاقه داشت وميخواست دردنيا اسمش باشد . فكرميكنم اينجوري هم شد و يك جوري به آرزويش رسيده است ولي نه آنطور كه در ابتدا در رابطه با بازيگري در نظرش بود،او اما معروف شد و در اجتماع و مردم ايران نامش باقي ماند.
- آيا شما خاطره اي از كاوه داريد كه براي ما و خوانندگان بگوييد؟
- بله ,كاوه عاشق كمك به ديگران بود, عاشق كمك به ديگران بودمخصوصا سالمندان را خيلي دوست داشت و سعي ميكرد كه در هر رابطه اي كه آنان نيازمند كمك باشند به آنان كمك كند.من يكي دو بار با وي به كهريزك رفته بودم براي سالمندها و نيازمندان گوسفند قرباني كرده بود وداده بود.او طوري بود كه مرا نيز در رابطه با كمك به مستمندان و سالمندان تشويق ميكرد و در كارهايش مرا نيز با خودش همراه ميبرد و سعي ميكرد كه شريك كارهاي خير خودش قرار دهد و من از او ياد ميگرفتم.
- با توجه به خصوصيات انساني كه از كاوه براي ما گفتيد بعد از شهادتش جو محل و خانواده به چه صورت بود ؟
- ما هنوز هم باورمان نمي شود , مردم محله، بيشتر از شيرين زباني ومهرباني اش ميگفتند . يادش مي كردند توي شرين زباني بودنش چون واقعا همه دوستش داشتند. هم توي فاميل وهم توي همكارها همه توي شيرين زباني دوستش داشتند. به خاطرشيرين زباني ومهرباني اش،شهادتش همه را متاثركرده بود . ميگفتند ديگركسي نيست كه باهاشون شوخي كند وسربه سرشان بگذارد.آخر كاوه، درخانه به مادركمك ميكرد. سربه سرما ميگذاشت و هميشه يك جوري كمك كار بود.
( در اين نقطه غم دوري و فراغ خواهر گرامي كاوه را در خود فرو برد طوري كه صداي ايشان غمگين گشت ,مقداري در فكر فرو رفت و گفت،ديگرحضورذهن ندارم وسخت است و نميتوانم ادامه بدهم)
- با تشكر فراوان از اينكه وقت خودتان را دراختيار ما قرارداديد و براي شما آرزوي صبر ميكنيم و خواهشمنديم ازمادركاوه حتما معذرت خواهي بكنيد وبگوييدكه مي دانيم برايتان زنده كرده آن لحظات سخت است ولي براي انعكاس گوشه اي ازخاطرات وي بايديادش راگرامي وراهشان را زنده بداريم .
- خواهش ميكنم , با تشكر از شما
یک زندانی در رجایی شهر خودکشی کرد
یک زندانی در رجایی شهر خودکشی کرد
خبرگزاری هرانا – یک زندانی که به اتهام مالی در زندان رجایی شهر کرج محبوس بود دست به خودکشی زد.
بنا به اطلاع گزارشگران خبرگزاری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران"هرانا" روح الله نوروزی که به اتهام مالی در زندان رجایی شهر کرج محبوس بوده است به دلیل 11 ماه بلاتکلیفی اقدام به خودکشی کرده است.
مسئولین زندان پس از گذشت چند ساعت اقدام به مداوای این زندانی کردند و نامبرده هم اکنون در بهداری زندان بسر می برد.
شایان ذکر است، عدم رسیدگی پزشکی به زندانیان محبوس در زندان رجایی شهر همواره یکی از دغدغه های اصلی زندانیان این زندان است.
خبرگزاری هرانا – یک زندانی که به اتهام مالی در زندان رجایی شهر کرج محبوس بود دست به خودکشی زد.
بنا به اطلاع گزارشگران خبرگزاری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران"هرانا" روح الله نوروزی که به اتهام مالی در زندان رجایی شهر کرج محبوس بوده است به دلیل 11 ماه بلاتکلیفی اقدام به خودکشی کرده است.
مسئولین زندان پس از گذشت چند ساعت اقدام به مداوای این زندانی کردند و نامبرده هم اکنون در بهداری زندان بسر می برد.
شایان ذکر است، عدم رسیدگی پزشکی به زندانیان محبوس در زندان رجایی شهر همواره یکی از دغدغه های اصلی زندانیان این زندان است.
اعطای جایزه "روزنامهنگار سال" به عبدالرضا تاجیک
اعطای جایزه "روزنامهنگار سال" به عبدالرضا تاجیک
دویچه وله : مراسم اعطای جوایز آزادی مطبوعات که جایزه "روزنامهنگار سال" یکی از آنهاست امسال روز ۹ دسامبر در پاریس برگزار شد. میشائیل ردیسکه، عضو رهبری سازمان گزارشگران بدون مرز و از اعضای هیئت داوران بینالمللی جوایز یادشده، در سخنرانی خود در مراسم پاریس، علت برگزیدهشدن تاجیک به عنوان "روزنامهنگار سال" را چنین توضیح داد: «تاجیک از جمله شجاعترین روزنامهنگاران و فعالان حقوق بشر در ایران به شمار میآید. او به رغم پیامدهای خطیر و پررنج فعالیتهایش، سالها به تلاشهای خود در دفاع از حق آزادی بیان ادامه داده است.»
عبدالرضا تاجیک در روزنامههای متعددی همچون "فتح"، "بنیان"، "شرق"، "بهار" و"کارگزاران" به عنوان نویسنده یا دبیر بخش سیاسی فعالیت کرده است. او در سالهای اخیر از اعضای "کانون مدافعان حقوق بشر درایران" بوده که شیرین عبادی و تعدادی از وکلای هوادار حقوق بشر در سال ۱۳۸۱ بنیاد گذاشتند.
آقای تاجیک روز ۲۲ خرداد سال جاری، یعنی در سالگرد انتخابات مناقشهبرانگیز ریاستجمهوری در ایران، برای سومین بار در طول یک سال دستگیر شد. به گفته آقای ردیسکه، تاجیک به طور متوسط سالانه ۱۰ بار برای بازجویی به دادگاه یا دوائر امنیتی احضار شده و در زندان نیز مورد شکنجه و آزارهای سختی قرار گرفته است.
از سرنوشت عبدالرضا تاجیک پس از آخرین دستگیری خبری در دست نبود. سرانجام پس از چند هفته خانواده او توانستند با وی ملاقات کنند. او در این ملاقات از وضعیت بد خود خبر داد و گفت که در زندان اوین و در حضور معاون دادستان مورد «هتک حرمت» قرار گرفته است. نامه سرگشادهای که خانواده تاجیک در این رابطه به رئیس قوهی قضائیه نوشتند همچنان بیتاثیر مانده و صرفاَ تکذیب مقامهای قضایی را به دنبال داشته است. درعین حال، پروین تاجیک، خواهر عبدالرضا تاجیک، آبان ماه امسال به دلیل اطلاعرسانی پیرامون وضعیت برادرش در زندان، به "اقدام تبلیغی علیه نظام و تشویش اذهان عمومی" متهم و به یک سال و نیم زندان محکوم شد.
جایزه "رسانه سال"، یکی دیگر از جوایز آزادی مطبوعات گزارشگران بدون مرز، در سال ۲۰۱۰ به "رادیو شابل" از سومالی تعلق گرفت. این رادیو معروفترین فرستنده خصوصی سومالی است و کارکنان آن پیوسته آماج خشونت و تهدیدهای گروههای مسلح اسلامگرا در کشورشان هستند. با این همه، رادیو شابل کار خود را در کشوری که درگیر هرج و مرج و جنگ داخلی است و از فقدان یک دولت مرکزی رنج میبرد همچنان ادامه میدهد. از سال ۲۰۰۷ تا کنون دو رئیس شابل در پی سوءقصد کشته شدهاند.
این دومین باریاست که جایزهی گزارشگران بدون مرز به یک ایرانی اهدا میشود. پیش از این در سال ۲۰۰۱ رضا علیجانی، روزنامهنگار، نویسنده و سردبیر نشریهی توقیف شدهی “ایران فردا”، برندهی این جایزه شد.
جایزه آزادی مطبوعات و حقوق بشر امسال برای نوزدهمین بار اعطا شد. هیئت داوران این جایزه را شماری از روزنامهنگاران و فعالان حقوق بشر از کشورهای مختلف تشکیل میدهند.
دویچه وله : مراسم اعطای جوایز آزادی مطبوعات که جایزه "روزنامهنگار سال" یکی از آنهاست امسال روز ۹ دسامبر در پاریس برگزار شد. میشائیل ردیسکه، عضو رهبری سازمان گزارشگران بدون مرز و از اعضای هیئت داوران بینالمللی جوایز یادشده، در سخنرانی خود در مراسم پاریس، علت برگزیدهشدن تاجیک به عنوان "روزنامهنگار سال" را چنین توضیح داد: «تاجیک از جمله شجاعترین روزنامهنگاران و فعالان حقوق بشر در ایران به شمار میآید. او به رغم پیامدهای خطیر و پررنج فعالیتهایش، سالها به تلاشهای خود در دفاع از حق آزادی بیان ادامه داده است.»
عبدالرضا تاجیک در روزنامههای متعددی همچون "فتح"، "بنیان"، "شرق"، "بهار" و"کارگزاران" به عنوان نویسنده یا دبیر بخش سیاسی فعالیت کرده است. او در سالهای اخیر از اعضای "کانون مدافعان حقوق بشر درایران" بوده که شیرین عبادی و تعدادی از وکلای هوادار حقوق بشر در سال ۱۳۸۱ بنیاد گذاشتند.
آقای تاجیک روز ۲۲ خرداد سال جاری، یعنی در سالگرد انتخابات مناقشهبرانگیز ریاستجمهوری در ایران، برای سومین بار در طول یک سال دستگیر شد. به گفته آقای ردیسکه، تاجیک به طور متوسط سالانه ۱۰ بار برای بازجویی به دادگاه یا دوائر امنیتی احضار شده و در زندان نیز مورد شکنجه و آزارهای سختی قرار گرفته است.
از سرنوشت عبدالرضا تاجیک پس از آخرین دستگیری خبری در دست نبود. سرانجام پس از چند هفته خانواده او توانستند با وی ملاقات کنند. او در این ملاقات از وضعیت بد خود خبر داد و گفت که در زندان اوین و در حضور معاون دادستان مورد «هتک حرمت» قرار گرفته است. نامه سرگشادهای که خانواده تاجیک در این رابطه به رئیس قوهی قضائیه نوشتند همچنان بیتاثیر مانده و صرفاَ تکذیب مقامهای قضایی را به دنبال داشته است. درعین حال، پروین تاجیک، خواهر عبدالرضا تاجیک، آبان ماه امسال به دلیل اطلاعرسانی پیرامون وضعیت برادرش در زندان، به "اقدام تبلیغی علیه نظام و تشویش اذهان عمومی" متهم و به یک سال و نیم زندان محکوم شد.
جایزه "رسانه سال"، یکی دیگر از جوایز آزادی مطبوعات گزارشگران بدون مرز، در سال ۲۰۱۰ به "رادیو شابل" از سومالی تعلق گرفت. این رادیو معروفترین فرستنده خصوصی سومالی است و کارکنان آن پیوسته آماج خشونت و تهدیدهای گروههای مسلح اسلامگرا در کشورشان هستند. با این همه، رادیو شابل کار خود را در کشوری که درگیر هرج و مرج و جنگ داخلی است و از فقدان یک دولت مرکزی رنج میبرد همچنان ادامه میدهد. از سال ۲۰۰۷ تا کنون دو رئیس شابل در پی سوءقصد کشته شدهاند.
این دومین باریاست که جایزهی گزارشگران بدون مرز به یک ایرانی اهدا میشود. پیش از این در سال ۲۰۰۱ رضا علیجانی، روزنامهنگار، نویسنده و سردبیر نشریهی توقیف شدهی “ایران فردا”، برندهی این جایزه شد.
جایزه آزادی مطبوعات و حقوق بشر امسال برای نوزدهمین بار اعطا شد. هیئت داوران این جایزه را شماری از روزنامهنگاران و فعالان حقوق بشر از کشورهای مختلف تشکیل میدهند.
جنتی هم افشاگری ميکند! : جواني را استاندار يك استان کرده اند كه كمترين تجربه مديريتي را در كارنامه خود ندارد/ در يك منطقه آزاد فردي بدون شايستگي بر سر كار گذاشته شده است
جنتی هم افشاگری ميکند! : جواني را استاندار يك استان کرده اند كه كمترين تجربه مديريتي را در كارنامه خود ندارد/ در يك منطقه آزاد فردي بدون شايستگي بر سر كار گذاشته شده است
ايلنا :خطيب نماز جمعه اين هفته تهران ، از مواضع دبير شوراي امنيت ملي در نشست ژنو تقدير و تشكر كرد و گفت : آقاي جليلي در اين نشست از موضع بالا صحبت كرده و به طرف غربي اعلام كرد چون ايران از مسئله هستهاي گذر كرده ديگر جاي بحثي براي حقوق مسلم ملت ايران وجود ندارد .
به گزارش خبرنگار ايلنا، احمد جنتي در خطبه دوم نماز جمعه اين هفته تهران، همه را به تقوا دعوت كرد و افزود : اگر باران ميخواهيم ، اگر ميخواهيم توطئهها محكوم شود و انقلاب مردم ما عزيز شود ، همه بايد تقوا داشته باشند.
جنتي خطاب به "دشمنان" نظام جمهورياسلامي ايران گفت: اگر تمام قدرتهاي دنيا جمع شوند اين ملت تحت لواي رهبري هيچگاه تسليم نخواهند شد.
خطيب موقت نماز جمعه تهران درادامه به تشكيل شوراي عالي انقلاب فرهنگي در سال 63 اشاره كرد و افزود: امام بزرگوار با اين ابتكار خود نشان دادهاند كه علاوه بر انقلاب سياسي، كشور نياز به انقلاب فرهنگي دارد تا اين فرهنگ ساخته شده توسط غربيها را عوض كند.
دبير شوراي نگهبان به بيان سير فعاليتهاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي اشاره كرد و گفت: در حال حاضر شورا كه زير نظر مقام رهبري فعاليت ميكند خلاقيت بيشتري يافته ، اما هنوز كارهاي نكرده بيشتر از كارهاي انجام داده شده است.
جنتي در بخشي ديگر از سخنانش ، رعايت انضباط اجتماعي، خودباوري، داشتن روحيه كار جمعي و سختكوشي را از نيازهاي امروز جامعه دانست .
خطيب موقت تهران به عنوان نصيحة لائمة المسلمين گفت: بنده كه اين سخن را ميخواهم بگويم نه متهم به مخالفت با دولت، نه رئيسجمهور هستم و هميشه هم از ارزشها دفاع كردهام اما بايد در مملكت شايستگي حاكم شود چرا كه در غير اينصورت بسياري از مسائل به هم ميخورد.
وي از اينكه جواني كم سن را كه تجربه مديريتي ندارد به استانداري برگزيدهاند ، انتقاد كرد و گفت: جواني را استاندار يك استان بزرگ و داراي مسائل اقتصادي و اختلافي كردهاند كه كمترين تجربه مديريتي را در كارنامه خود ندارد ، آيا اين اقدام درست است؟ مگر حساب و كتاب در كار نيست؟
جنتي ادامه داد: آيا زماني كه حزباللهي تسليم نميشوند بايد درو يا طردشان كرد؟ ما سنگ حزبالله را بر سينه ميزنيم و هرچه داريم از حزبالله است . اگر هر جايي ببينيم حزبالله در حال تضعيف است قطعاً در مقابل آن خواهيم ايستاد.
خطيب موقت نماز جمعه تهران با بيان اينكه اگر ميتوانستم از راههاي ديگر جلوي فسادها را بگيرم حتماً اين كار را ميكردم اظهار كرد: در يك منطقه آزاد فردي بدون شايستگي بر سر كار گذاشته شده است كه در يك معامله انجام شده ، بيش از 400 ميليارد تومان از مال مردم، ناديده گرفته شده است و زميني را ارزن فروخته و اين مقدار به او تخفيف دادهاند. اين را بايد به چه كسي گفت؟
دبير شوراي نگهبان افزود: به برادر خوبم آقاي رئيسجمهور بايد بگويم كه هرچند شما به دنبال اجراي هدفمند كردن يارانهها بوده و تلاش شبانه روزي داريد و نيروهاي خوب و وزرايي را انتخاب كردهايد كه با برخي از وزراي گذشته قابل قياس نيست اما از شما انتظار ميرود كه همه كارهاي شما درست بوده باشد و هيچ نقطه ضعفي نداشته باشيد.
ايلنا :خطيب نماز جمعه اين هفته تهران ، از مواضع دبير شوراي امنيت ملي در نشست ژنو تقدير و تشكر كرد و گفت : آقاي جليلي در اين نشست از موضع بالا صحبت كرده و به طرف غربي اعلام كرد چون ايران از مسئله هستهاي گذر كرده ديگر جاي بحثي براي حقوق مسلم ملت ايران وجود ندارد .
به گزارش خبرنگار ايلنا، احمد جنتي در خطبه دوم نماز جمعه اين هفته تهران، همه را به تقوا دعوت كرد و افزود : اگر باران ميخواهيم ، اگر ميخواهيم توطئهها محكوم شود و انقلاب مردم ما عزيز شود ، همه بايد تقوا داشته باشند.
جنتي خطاب به "دشمنان" نظام جمهورياسلامي ايران گفت: اگر تمام قدرتهاي دنيا جمع شوند اين ملت تحت لواي رهبري هيچگاه تسليم نخواهند شد.
خطيب موقت نماز جمعه تهران درادامه به تشكيل شوراي عالي انقلاب فرهنگي در سال 63 اشاره كرد و افزود: امام بزرگوار با اين ابتكار خود نشان دادهاند كه علاوه بر انقلاب سياسي، كشور نياز به انقلاب فرهنگي دارد تا اين فرهنگ ساخته شده توسط غربيها را عوض كند.
دبير شوراي نگهبان به بيان سير فعاليتهاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي اشاره كرد و گفت: در حال حاضر شورا كه زير نظر مقام رهبري فعاليت ميكند خلاقيت بيشتري يافته ، اما هنوز كارهاي نكرده بيشتر از كارهاي انجام داده شده است.
جنتي در بخشي ديگر از سخنانش ، رعايت انضباط اجتماعي، خودباوري، داشتن روحيه كار جمعي و سختكوشي را از نيازهاي امروز جامعه دانست .
خطيب موقت تهران به عنوان نصيحة لائمة المسلمين گفت: بنده كه اين سخن را ميخواهم بگويم نه متهم به مخالفت با دولت، نه رئيسجمهور هستم و هميشه هم از ارزشها دفاع كردهام اما بايد در مملكت شايستگي حاكم شود چرا كه در غير اينصورت بسياري از مسائل به هم ميخورد.
وي از اينكه جواني كم سن را كه تجربه مديريتي ندارد به استانداري برگزيدهاند ، انتقاد كرد و گفت: جواني را استاندار يك استان بزرگ و داراي مسائل اقتصادي و اختلافي كردهاند كه كمترين تجربه مديريتي را در كارنامه خود ندارد ، آيا اين اقدام درست است؟ مگر حساب و كتاب در كار نيست؟
جنتي ادامه داد: آيا زماني كه حزباللهي تسليم نميشوند بايد درو يا طردشان كرد؟ ما سنگ حزبالله را بر سينه ميزنيم و هرچه داريم از حزبالله است . اگر هر جايي ببينيم حزبالله در حال تضعيف است قطعاً در مقابل آن خواهيم ايستاد.
خطيب موقت نماز جمعه تهران با بيان اينكه اگر ميتوانستم از راههاي ديگر جلوي فسادها را بگيرم حتماً اين كار را ميكردم اظهار كرد: در يك منطقه آزاد فردي بدون شايستگي بر سر كار گذاشته شده است كه در يك معامله انجام شده ، بيش از 400 ميليارد تومان از مال مردم، ناديده گرفته شده است و زميني را ارزن فروخته و اين مقدار به او تخفيف دادهاند. اين را بايد به چه كسي گفت؟
دبير شوراي نگهبان افزود: به برادر خوبم آقاي رئيسجمهور بايد بگويم كه هرچند شما به دنبال اجراي هدفمند كردن يارانهها بوده و تلاش شبانه روزي داريد و نيروهاي خوب و وزرايي را انتخاب كردهايد كه با برخي از وزراي گذشته قابل قياس نيست اما از شما انتظار ميرود كه همه كارهاي شما درست بوده باشد و هيچ نقطه ضعفي نداشته باشيد.
مادر مجيد دري : مجيد جان من مادر توهستم،اگر تو را روي كوه قاف هم بگذارند،من حتماً مستمر براي ديدارت ميايم
دفتر خاطرات ما”- به بهانه مصاحبه با مادر مجيد دري
دفتر خاطرات ما اما مشحون ازدرد و رنج و شادي و شور و شيدايي است. زيبايي و شادابي،عشق به زندگي ،آنگاه كه نخواستيم به پلشتي بيالايندش! و خنده و لبخند، آنگاه كه نخواستيم روي لبانمان جراحي اش كنند!دفتر و كتابي مملو از بغض،گريه وفرياد شكسته در گلو،غم و شادي،وغريو و فرياد پيروزي، استقامت و ايستادگي است!
اما،ما كيستيم؟ ما فريادهاي در گلو خفه شده ترانه ايم، كه بيگناه او را شريرانه مورد تجاوز قرار دادند و عاقبت جسم بيجانش را چون ققنوس در آتش سوختند!
ما كيستم؟ نگاه مظلومانه ندا،در حين به خاك افتادنش!آنگاه كه تير بر سينه و گلويش نشست، او با چشماني باز همه ما را نظاره ميكرد و هنوز هم نظاره گر ماست!.
ما كيستيم؟،خون ِفواره شده ، در صورت تير خورده علي حسن پور و قلب شكافته شده محرم،فرق شكسته امير ارشد تاجمير و مهدي فرهادي فر!
ما كيستيم؟ سر و صورتِ شكافته شده و متورم حسين اختر زند كه در بالاي تراست او را به پايين پرت كرده و در جا به شهادت رساندند!
ما كيستيم،قلبِ شكافته شده رامين رمضاني،همو كه با گلوله هاي جانيان به شهادت رسيد!
ما كيستيم؟چشمِ در انتظار، شبنم سهرابي، كه در زير چرخهاي جنايتكارانه نيروي انتظامي باز ماند و به ياد دختر خردسالش بود كه چه آينده اي خواهد داشت؟!
ما كيستيم؟ فرياد سهراب اعرابي ، محمود محبي 19 و اشكان سهرابي و حسام حنيفه 20ساله ، بر عليه ظلم!،نگاه مظلومانه شاهرخ رحماني!،بدن له شده امير جوادي فر در كهريزك!
ما كيستيم؟قلب و بدن پاره شده داوود صدري با گلوله هاي بسيج، آنگاه كه با نگاهي آتشين جان باخت!
ماكيستيم؟نگاه شوخ و شنگ كاوه سبز علي پور و مهرباني هايش با همه براي سر حال نگاهداشتن آنان
ماكيستيم؟چشمان در انتظار مشتري،براي امرار معاش سعيد عباسي،فروشنده كفش و كيف!
ماكيستيم؟ چشمان منتظر مادر سعيد اسماعيلي خان ببين،كارگر كارخانه در جاده كرج كه با باتوم فرقش را ضربه زدند!
ما كيستيم؟مادر سرور برومند و دخترش فاطمه،همانهايي كه بي هيچ گناهي نشسته در خانه به گلوله بسته شدند!
ما كيستيم؟خون لخته بسته در قفسه سينه رامين آقا زاده قهرماني كه بر اثر شكنجه و آويزان نمودنش در زندان چند روزي دوام نياورد و جان باخت!
ما كيستيم؟چشمان هراس آلود كاوه مير اسداللهي، هنگامي كه اصابت گلوله بر بدن مادرش، فاطمه سمسار پور را نظاره ميكرد!
ما كيستيم؟بدن له و لورده شده فرزاد جشني كه براي امرار معاش خود و خانواده اش به پايتخت آمده بود!
ما كيستيم؟صداي ساز تنبور كيانوش و لحظات عشق به زندگي و پرندگان و گياهان و طبيعت، موقعي كه او پرندگان را دانه ميداد و كوهستان را صفا ميبخشيد!
ما كيستيم؟فرياد اعتراض محسن روح الاميني و محمد كامراني ، كه در زير شكنجه ناجوانمردان در كهريزك با خشم ميگفتند كه شما جنايتكاريد و مسلمان نيستيد!
ما كيستيم؟ نگاه مهربانانه و كمك به مستمندان و اقوام محمد راسخي نيا به همه اهل محل، كه همه با ياد عباس،او را باب الهوائج ميخواندند!
ما كيستيم،آنكه در روز مبعث زاده شده !و در روز عاشورا به تير اشقياي دوران فرقش شكافت!،مصطفي كريم بيگي، همو كه مادرش نام ”برگزيده” را بياد محمد مصطفي بر اوگذاشت!
ما كيستيم؟ فرياد و ضجه قلب نيمه ايستاده در ميان خون فرزند،ما نگاه مجنون وار پدر جانباخته،”محمد جواد پرنداخت” هستيم،موقعي كه در ميان خونش وقتي كه او را از بلنداي پل به پايين پرت كردند و در جا جانباخت و در خون خود غسل نمود! نه!،ما اصلاً همان” خون او” كه در امتداد عاشورا يعني ”خون خدا” و خون همه جانباختگان بر عليه ظلم در كل تاريخ هستيم!
خلاصه اينكه ما كيستيم؟ما محمودها،مجتبي ها،مصطفي ها و مسعودها .... هاي ديگريم!
ما البته صداي شلاق بر بدن بازداشتي ها و زندانيان و فعالين حقوق بشريم.ما لحظات قطره قطره آب شدن زندانيان در اعتصابيم كه بدون هيچ قانوني آنان را در اسارت حبس نموده اند.
ما نگاه فرزندان همين زندانيان در پشت شيشه هاي كابين، در حين ملاقاتيم.!
ما شب بيداري مادران در راهيم، كه براي ديدار و ملاقات فرزندان زنداني بيگناهشان، بايستي 36 ساعت در ميان قطار و اتوبوس چمپاته زده و زانو بغل كنند و در سوز و سرما و هزار مشكلات ديگر طي طريق كنند، تا اينكه يك نيم ساعتي فرزند دلبندشان را ببينيد.آري مادر مجيد ميگفت كه چه كنم! نميتوانم نروم،او را اگر به ” كوه قاف” هم ببرند من ميروم و او را مي بينم!
اما ما فرياد همه آنانيم.،به همين دليل هم،هميشه و در همه حال ميخواهيم كه اين فرياد باقي بماند!
مجيد دري در نامه اش در زندان بهبهان نوشته بود كه
چه كسچه کسي مي خواهد
من و تو ما نشويم؟!
خانه اش ويران باد…
آري دفتر خاطرات مجيد را كه در قوطي شير ميخواست به بيرون از زندان بفرستد، مأموران پركينه نگهداشته و شايد هم كه از بين بردند،اما ما همه، من و شما و همه ما خود دفتر خاطراتيم.!
اين ماييم كه بايستي هميشه ياد آنان را گرامي بداريم و وظيفه و وجدان انساني ماست كه هميشه فرياد آنان باشيم و هميار خانواده ها و مادران داغدار و پريشان احوالشان.!
مجيد در نامه اش نوشته بود:
به نام آزادي که هرگاه گلويي يک بار طعمش را چشيد،حبس و تبعيد و اعدام و زنجير برايش بياثر ميشود.
سلام بر آزادي!سلام بر خونهاي پاکي که به پايت ريختند و سرهاي والايي که به راهت رفتند و عمرهايي که در آبياري درختت سپري گشت.
چندي پيش يعني صبح روز شنبه از اوين به زندان بهبهان آوردندم. حکمم محارب بود و در بيدادگاه قاضي پيرعباسي نامي که حتي اجازه دفاع به من و وکلايم را نداد محکوم شدم.
مصاديق حکم محاربهام تن هر انساني را ميلرزاند! محارب شدم از آنرو که نخواستم ونتوانستم حيواني زندگي کنم .اگر دفاع از حق تحصيل که حق مسلم و غير قابل انکار هر فردي حرب است، من محاربم! اگر کمک به زندانيان سياسي و تفقد و دلجويي از خانوادههايشان حرب است، من يک محاربم و اگر جمعآوري اسامي کشتهشدگان و بازداشتشدگان و گرفتن وکيل براي کساني که معلوم نيست توسط چه کسي، کجا و چرا دستگير شدهاند حرب است، من يک محاربم. باري! من يک محاربم و در هر زمان و هر مکان به محارب بودن خود ميبالم و افتخار ميکنم که اين جنگ آيا شرف ندارد به صد صلح؟!
بله اين دفتركه نه! ”سينه خاطرات” هميشه باقي است و هميشه و هر لحظه كلمه به كلمه آن خود گوياي يك حقيقت است كه” ظلم ماندني نيست”!.پس ما مجدداً به كوردلان ميگوييم ما را از چه ميترسانيد! ما در كنار اين مردم ايستاده ايم و نام و ياد و عزمشان را فرياد ميزنيم!
ما به سراغ مادر مجيد رفته و صحبت كوتاهي با او داشتيم كه آنرا در ذيل مياوريم
”وحيد صالحي”
آنچه در زير ميخوانيد مصاحبه كوتاهي با مادر دانشجوي زنداني مجيد دري است :
- سلام مادر , حال شما خوب است ؟
- سلام , متشكرم , خيلي ممنون از اينكه به ياد ما هستيد و احوال ما را ميپرسيد،راستش الان خوب نيستم،.مريض احوال هستم،اما ميگذرانيم.
-آيا شما از مجيد خبري داريد چه زمانهاي ميتوانيد براي ديدار او برويد , مرخصي به او ميدهند ؟
-بحمدالله مجيد خيلي خوب است،روحيه اش كه عالي است و هميشه روحيه اش خوب بوده،هر از چند وقت يكبار تماس ميگيرد،مشكل عينك داشت كه گفت شماره عينكش را داده است تا برايش در آنجا اقدام كنند و بگيرند،اما نميدانيم حل شده ايا خير؟ روزهاي چهارشنبه معمولا ملاقات است، ميدانيد كه خيلي مسير طولاني است ،حدوداً 1300 كيلومتر راه رفت و 1300 كيلومتر راه برگشت است و ما واقعاً خسته ميشويم،بچه ها كه نميتوانند مستمر بيايند،من هم هر بار رفته و برگشته ام مريض شدم،رفتم دكتر و بيمارستان و توي خونه بستري بودم كه بهتر شدم،اما به ديدارش ميروم،چكار كنم،او بچه من است نميتوانم كه او را نبينم.
.در رابطه با مرخصي , ما كه بارها و بارها براي درخواست مرخصي اقدام كرده ايم و خودم چندين بار براي مرخصي او تقاضا داده ام،ميدانيد كه همه امورات مجيد در دادستاني تهران دنبال ميشود و فقط در بهبهان زنداني است،من خودم چندين بار به دادستاني نامه براي مرخصي داده ام،او الان 1.5 سال است كه زندان است و مرخصي نيامده ،اما هر بار كه اقدام ميكنم،ميگويند باشد شما برويد، ما استعلام ميكنيم،اگر قرار شد كه براي مرخصي بيايد به شما زنگ زده و ميگوييم،اما تا كنون هيچكس حتي يكبارهم پاسخ مرا نداد.حتي قبل از بردنش به بهبهان هم ما خيلي تلاش كرديم كه او را نبرند،چندين جا نامه نوشته و بردم به دادستاني،دادگستري،قوه قضاييه همه جا دادم كه نبريد و.. اما كسي گوش نداد و بردند.
مادر گفت مجيد سه وكيل داشت،خانم محمدي،آقاي اولياي فر و اقاي مشكاتي ،حتي به وكليش نيز داديم كه اقدام كند،اما اصلاً مورد توجه قرار نميگيرد،اين حرفها كه اينجا نيست،وكيلش حتي در قبل از دادگاه هم او را نديده بود،خانم محمدي او را فقط در موقع دادگاه ديده است،سه وكيل داشت،كه يكي آقاي اوليايي فر بود كه الان خودش زندان است و به خانم محمدي هم جوابي نميدهند.
مدارك مجيد را هم به ما نداده اند،حتي حكم او را هم به ما نداده اند كه داشته باشيم.
الان هم هر جا ميرويم كه كار مجيد را دنبال كنيم،مدارك او را ميخواهند،ديروز قوه قضايي يا دادستان رفته بودم،گفتند كه مداركش را بدهيد،اما هيچ مدركي دست ما نيست و به ما نميدهند،گفتيم كه مدرك دست ما نيست. وسايل مجيد را و مدارك مانند حساب پس انداز،شناسنامه،كارت شناسايي،كارت ملي و...كه از سر كارش برده اند را چندين بار خواسته ايم،اما هيچكس پاسخگو نيست و هر كس يك حرفي ميزند و يكبار ميگويند به اينجا برود،يكبار ميگويند برو آنجا و ... فقط ما را ميخواهند خسته كنند و هيچي ،حتي به وكيلش خانم محمدي هم هيچ پاسخي در اين رابطه نميدهند كه اين وسايل و مدارك مجيد كجاست.حتي حكم مجيد را هم به ما نداده اند.! خودش حتي دو بار رفت تقاضا داد كه وسايلش را در زندان به ما بدهند كه هيچكس ترتيب اثر نداد
حتي رفتيم براي دستگاه موبايليش به احمدي نامي در دادسراي اوين مراجعه كرديم كه تحويل بگيريم،اما چيزي بدست ما ندادند.گفتند كه برويد ما برايتان تلفن ميزنيم كه تلفن هم تا كنون نزدند كه ببينيم اصلا مداركش كجا هست،وسيله هايش را كجا برده اند.
خانم محمدي هم چند بار گفتيم چند بار رفته نتيجه نگرفته و نميدانم بالاخره فعلاً چيزي در دست نداريم از مجيد
قبل از بردن به بهبهان حتي چند بار خانم محمدي نيز براي ملاقاتش مراجعه كرد كه هي مستمر اين روز و انروز ميكردند و آخرش هم بردند و او نديد و موفق نشده بود مجيد را ببيند،خلاصه اينكه امسال اصلا موفق به ديدارش نشده،اما نميدانم قبلا ديده است يا خير”
- مادر بعنوان مادر مجيد چه پيامي در دوران و ايام و روز دانشجو براي بچه هاي ديگر داريد ؟
- من خيلي حضور ذهن ندارم،پيام كه بجز صبر و استقامت چيز ديگري نميتوانيم داشته باشيم،تقاضاي آزادي بچه مون را داريم،راهمون دوره ،من و پدرش پير هستيم و نميتوانيم برويم،از اينكه همه كسانيكه تا كنون با ما همراهي كردند و اظهار همدردي با ما داشتند،همه خانواده ما با آنان اظهار قدر داني ميكنيم و اميدواريم كه همه آزاد بشوند و همه خوشحال شوند،مجيد هم بيايد،ما هم خوشحال ميشويم
مجيد الان كه زندان است،اينها ما را مجازات كرده اند كه اين همه راه را برويم و بيايم،البته براي او هم فرق دارد،اما نه به اون صورت!
- دراين نقطه از مصاحبه مادر شروع به گريه كرده و گفتند :
با اين رفتن و آمدن خواستند كه ما را آزار برسانند،او در زندان است ولي من مادر پير چكار بايستي بكنم،خيلي سخته،دلمون تنگ ميشه ،الان 25 روز است كه او را نديده ام،اينجا كه بود هر هفته يك ربع ميرفتم و او را ميديدم و ميامدم،الان با اين شرايط اصلاً توان رفتن و تردد ندارم،آنها با اينكارشان خواستند كه ما را اذيت كنند،هر وقت ميروم و ميايم مريض ميشوم،من مادرم،مجيد خودش ميدانست كه ما مشكل داريم ميگفت كه مادر نياييد،اما من گفتم،خير مجيد جان من مادر توهستم،اگر تو را روي كوه قاف هم بگذارند،من حتماً مستمر براي ديدارت ميايم،بالاخره اينها اين كار را با ما كرده اند،تو ناراحت نباش.
- با تشكر فراوان از وقتي كه در اختيار ما قرارد اديد . خدانگهدارتان .
- خواهش ميكنم مادر جان من از شما ممنونم كه همراهي ميكنيد و اسم مجيد را مياوريد كه فراموش نشود خيلي ممنونم از شما دستتان درد نكند
كانون حمايت از خانواده هاي جان باختگان و بازداشتي ها
دفتر خاطرات ما اما مشحون ازدرد و رنج و شادي و شور و شيدايي است. زيبايي و شادابي،عشق به زندگي ،آنگاه كه نخواستيم به پلشتي بيالايندش! و خنده و لبخند، آنگاه كه نخواستيم روي لبانمان جراحي اش كنند!دفتر و كتابي مملو از بغض،گريه وفرياد شكسته در گلو،غم و شادي،وغريو و فرياد پيروزي، استقامت و ايستادگي است!
اما،ما كيستيم؟ ما فريادهاي در گلو خفه شده ترانه ايم، كه بيگناه او را شريرانه مورد تجاوز قرار دادند و عاقبت جسم بيجانش را چون ققنوس در آتش سوختند!
ما كيستم؟ نگاه مظلومانه ندا،در حين به خاك افتادنش!آنگاه كه تير بر سينه و گلويش نشست، او با چشماني باز همه ما را نظاره ميكرد و هنوز هم نظاره گر ماست!.
ما كيستيم؟،خون ِفواره شده ، در صورت تير خورده علي حسن پور و قلب شكافته شده محرم،فرق شكسته امير ارشد تاجمير و مهدي فرهادي فر!
ما كيستيم؟ سر و صورتِ شكافته شده و متورم حسين اختر زند كه در بالاي تراست او را به پايين پرت كرده و در جا به شهادت رساندند!
ما كيستيم،قلبِ شكافته شده رامين رمضاني،همو كه با گلوله هاي جانيان به شهادت رسيد!
ما كيستيم؟چشمِ در انتظار، شبنم سهرابي، كه در زير چرخهاي جنايتكارانه نيروي انتظامي باز ماند و به ياد دختر خردسالش بود كه چه آينده اي خواهد داشت؟!
ما كيستيم؟ فرياد سهراب اعرابي ، محمود محبي 19 و اشكان سهرابي و حسام حنيفه 20ساله ، بر عليه ظلم!،نگاه مظلومانه شاهرخ رحماني!،بدن له شده امير جوادي فر در كهريزك!
ما كيستيم؟قلب و بدن پاره شده داوود صدري با گلوله هاي بسيج، آنگاه كه با نگاهي آتشين جان باخت!
ماكيستيم؟نگاه شوخ و شنگ كاوه سبز علي پور و مهرباني هايش با همه براي سر حال نگاهداشتن آنان
ماكيستيم؟چشمان در انتظار مشتري،براي امرار معاش سعيد عباسي،فروشنده كفش و كيف!
ماكيستيم؟ چشمان منتظر مادر سعيد اسماعيلي خان ببين،كارگر كارخانه در جاده كرج كه با باتوم فرقش را ضربه زدند!
ما كيستيم؟مادر سرور برومند و دخترش فاطمه،همانهايي كه بي هيچ گناهي نشسته در خانه به گلوله بسته شدند!
ما كيستيم؟خون لخته بسته در قفسه سينه رامين آقا زاده قهرماني كه بر اثر شكنجه و آويزان نمودنش در زندان چند روزي دوام نياورد و جان باخت!
ما كيستيم؟چشمان هراس آلود كاوه مير اسداللهي، هنگامي كه اصابت گلوله بر بدن مادرش، فاطمه سمسار پور را نظاره ميكرد!
ما كيستيم؟بدن له و لورده شده فرزاد جشني كه براي امرار معاش خود و خانواده اش به پايتخت آمده بود!
ما كيستيم؟صداي ساز تنبور كيانوش و لحظات عشق به زندگي و پرندگان و گياهان و طبيعت، موقعي كه او پرندگان را دانه ميداد و كوهستان را صفا ميبخشيد!
ما كيستيم؟فرياد اعتراض محسن روح الاميني و محمد كامراني ، كه در زير شكنجه ناجوانمردان در كهريزك با خشم ميگفتند كه شما جنايتكاريد و مسلمان نيستيد!
ما كيستيم؟ نگاه مهربانانه و كمك به مستمندان و اقوام محمد راسخي نيا به همه اهل محل، كه همه با ياد عباس،او را باب الهوائج ميخواندند!
ما كيستيم،آنكه در روز مبعث زاده شده !و در روز عاشورا به تير اشقياي دوران فرقش شكافت!،مصطفي كريم بيگي، همو كه مادرش نام ”برگزيده” را بياد محمد مصطفي بر اوگذاشت!
ما كيستيم؟ فرياد و ضجه قلب نيمه ايستاده در ميان خون فرزند،ما نگاه مجنون وار پدر جانباخته،”محمد جواد پرنداخت” هستيم،موقعي كه در ميان خونش وقتي كه او را از بلنداي پل به پايين پرت كردند و در جا جانباخت و در خون خود غسل نمود! نه!،ما اصلاً همان” خون او” كه در امتداد عاشورا يعني ”خون خدا” و خون همه جانباختگان بر عليه ظلم در كل تاريخ هستيم!
خلاصه اينكه ما كيستيم؟ما محمودها،مجتبي ها،مصطفي ها و مسعودها .... هاي ديگريم!
ما البته صداي شلاق بر بدن بازداشتي ها و زندانيان و فعالين حقوق بشريم.ما لحظات قطره قطره آب شدن زندانيان در اعتصابيم كه بدون هيچ قانوني آنان را در اسارت حبس نموده اند.
ما نگاه فرزندان همين زندانيان در پشت شيشه هاي كابين، در حين ملاقاتيم.!
ما شب بيداري مادران در راهيم، كه براي ديدار و ملاقات فرزندان زنداني بيگناهشان، بايستي 36 ساعت در ميان قطار و اتوبوس چمپاته زده و زانو بغل كنند و در سوز و سرما و هزار مشكلات ديگر طي طريق كنند، تا اينكه يك نيم ساعتي فرزند دلبندشان را ببينيد.آري مادر مجيد ميگفت كه چه كنم! نميتوانم نروم،او را اگر به ” كوه قاف” هم ببرند من ميروم و او را مي بينم!
اما ما فرياد همه آنانيم.،به همين دليل هم،هميشه و در همه حال ميخواهيم كه اين فرياد باقي بماند!
مجيد دري در نامه اش در زندان بهبهان نوشته بود كه
چه كسچه کسي مي خواهد
من و تو ما نشويم؟!
خانه اش ويران باد…
آري دفتر خاطرات مجيد را كه در قوطي شير ميخواست به بيرون از زندان بفرستد، مأموران پركينه نگهداشته و شايد هم كه از بين بردند،اما ما همه، من و شما و همه ما خود دفتر خاطراتيم.!
اين ماييم كه بايستي هميشه ياد آنان را گرامي بداريم و وظيفه و وجدان انساني ماست كه هميشه فرياد آنان باشيم و هميار خانواده ها و مادران داغدار و پريشان احوالشان.!
مجيد در نامه اش نوشته بود:
به نام آزادي که هرگاه گلويي يک بار طعمش را چشيد،حبس و تبعيد و اعدام و زنجير برايش بياثر ميشود.
سلام بر آزادي!سلام بر خونهاي پاکي که به پايت ريختند و سرهاي والايي که به راهت رفتند و عمرهايي که در آبياري درختت سپري گشت.
چندي پيش يعني صبح روز شنبه از اوين به زندان بهبهان آوردندم. حکمم محارب بود و در بيدادگاه قاضي پيرعباسي نامي که حتي اجازه دفاع به من و وکلايم را نداد محکوم شدم.
مصاديق حکم محاربهام تن هر انساني را ميلرزاند! محارب شدم از آنرو که نخواستم ونتوانستم حيواني زندگي کنم .اگر دفاع از حق تحصيل که حق مسلم و غير قابل انکار هر فردي حرب است، من محاربم! اگر کمک به زندانيان سياسي و تفقد و دلجويي از خانوادههايشان حرب است، من يک محاربم و اگر جمعآوري اسامي کشتهشدگان و بازداشتشدگان و گرفتن وکيل براي کساني که معلوم نيست توسط چه کسي، کجا و چرا دستگير شدهاند حرب است، من يک محاربم. باري! من يک محاربم و در هر زمان و هر مکان به محارب بودن خود ميبالم و افتخار ميکنم که اين جنگ آيا شرف ندارد به صد صلح؟!
بله اين دفتركه نه! ”سينه خاطرات” هميشه باقي است و هميشه و هر لحظه كلمه به كلمه آن خود گوياي يك حقيقت است كه” ظلم ماندني نيست”!.پس ما مجدداً به كوردلان ميگوييم ما را از چه ميترسانيد! ما در كنار اين مردم ايستاده ايم و نام و ياد و عزمشان را فرياد ميزنيم!
ما به سراغ مادر مجيد رفته و صحبت كوتاهي با او داشتيم كه آنرا در ذيل مياوريم
”وحيد صالحي”
آنچه در زير ميخوانيد مصاحبه كوتاهي با مادر دانشجوي زنداني مجيد دري است :
- سلام مادر , حال شما خوب است ؟
- سلام , متشكرم , خيلي ممنون از اينكه به ياد ما هستيد و احوال ما را ميپرسيد،راستش الان خوب نيستم،.مريض احوال هستم،اما ميگذرانيم.
-آيا شما از مجيد خبري داريد چه زمانهاي ميتوانيد براي ديدار او برويد , مرخصي به او ميدهند ؟
-بحمدالله مجيد خيلي خوب است،روحيه اش كه عالي است و هميشه روحيه اش خوب بوده،هر از چند وقت يكبار تماس ميگيرد،مشكل عينك داشت كه گفت شماره عينكش را داده است تا برايش در آنجا اقدام كنند و بگيرند،اما نميدانيم حل شده ايا خير؟ روزهاي چهارشنبه معمولا ملاقات است، ميدانيد كه خيلي مسير طولاني است ،حدوداً 1300 كيلومتر راه رفت و 1300 كيلومتر راه برگشت است و ما واقعاً خسته ميشويم،بچه ها كه نميتوانند مستمر بيايند،من هم هر بار رفته و برگشته ام مريض شدم،رفتم دكتر و بيمارستان و توي خونه بستري بودم كه بهتر شدم،اما به ديدارش ميروم،چكار كنم،او بچه من است نميتوانم كه او را نبينم.
.در رابطه با مرخصي , ما كه بارها و بارها براي درخواست مرخصي اقدام كرده ايم و خودم چندين بار براي مرخصي او تقاضا داده ام،ميدانيد كه همه امورات مجيد در دادستاني تهران دنبال ميشود و فقط در بهبهان زنداني است،من خودم چندين بار به دادستاني نامه براي مرخصي داده ام،او الان 1.5 سال است كه زندان است و مرخصي نيامده ،اما هر بار كه اقدام ميكنم،ميگويند باشد شما برويد، ما استعلام ميكنيم،اگر قرار شد كه براي مرخصي بيايد به شما زنگ زده و ميگوييم،اما تا كنون هيچكس حتي يكبارهم پاسخ مرا نداد.حتي قبل از بردنش به بهبهان هم ما خيلي تلاش كرديم كه او را نبرند،چندين جا نامه نوشته و بردم به دادستاني،دادگستري،قوه قضاييه همه جا دادم كه نبريد و.. اما كسي گوش نداد و بردند.
مادر گفت مجيد سه وكيل داشت،خانم محمدي،آقاي اولياي فر و اقاي مشكاتي ،حتي به وكليش نيز داديم كه اقدام كند،اما اصلاً مورد توجه قرار نميگيرد،اين حرفها كه اينجا نيست،وكيلش حتي در قبل از دادگاه هم او را نديده بود،خانم محمدي او را فقط در موقع دادگاه ديده است،سه وكيل داشت،كه يكي آقاي اوليايي فر بود كه الان خودش زندان است و به خانم محمدي هم جوابي نميدهند.
مدارك مجيد را هم به ما نداده اند،حتي حكم او را هم به ما نداده اند كه داشته باشيم.
الان هم هر جا ميرويم كه كار مجيد را دنبال كنيم،مدارك او را ميخواهند،ديروز قوه قضايي يا دادستان رفته بودم،گفتند كه مداركش را بدهيد،اما هيچ مدركي دست ما نيست و به ما نميدهند،گفتيم كه مدرك دست ما نيست. وسايل مجيد را و مدارك مانند حساب پس انداز،شناسنامه،كارت شناسايي،كارت ملي و...كه از سر كارش برده اند را چندين بار خواسته ايم،اما هيچكس پاسخگو نيست و هر كس يك حرفي ميزند و يكبار ميگويند به اينجا برود،يكبار ميگويند برو آنجا و ... فقط ما را ميخواهند خسته كنند و هيچي ،حتي به وكيلش خانم محمدي هم هيچ پاسخي در اين رابطه نميدهند كه اين وسايل و مدارك مجيد كجاست.حتي حكم مجيد را هم به ما نداده اند.! خودش حتي دو بار رفت تقاضا داد كه وسايلش را در زندان به ما بدهند كه هيچكس ترتيب اثر نداد
حتي رفتيم براي دستگاه موبايليش به احمدي نامي در دادسراي اوين مراجعه كرديم كه تحويل بگيريم،اما چيزي بدست ما ندادند.گفتند كه برويد ما برايتان تلفن ميزنيم كه تلفن هم تا كنون نزدند كه ببينيم اصلا مداركش كجا هست،وسيله هايش را كجا برده اند.
خانم محمدي هم چند بار گفتيم چند بار رفته نتيجه نگرفته و نميدانم بالاخره فعلاً چيزي در دست نداريم از مجيد
قبل از بردن به بهبهان حتي چند بار خانم محمدي نيز براي ملاقاتش مراجعه كرد كه هي مستمر اين روز و انروز ميكردند و آخرش هم بردند و او نديد و موفق نشده بود مجيد را ببيند،خلاصه اينكه امسال اصلا موفق به ديدارش نشده،اما نميدانم قبلا ديده است يا خير”
- مادر بعنوان مادر مجيد چه پيامي در دوران و ايام و روز دانشجو براي بچه هاي ديگر داريد ؟
- من خيلي حضور ذهن ندارم،پيام كه بجز صبر و استقامت چيز ديگري نميتوانيم داشته باشيم،تقاضاي آزادي بچه مون را داريم،راهمون دوره ،من و پدرش پير هستيم و نميتوانيم برويم،از اينكه همه كسانيكه تا كنون با ما همراهي كردند و اظهار همدردي با ما داشتند،همه خانواده ما با آنان اظهار قدر داني ميكنيم و اميدواريم كه همه آزاد بشوند و همه خوشحال شوند،مجيد هم بيايد،ما هم خوشحال ميشويم
مجيد الان كه زندان است،اينها ما را مجازات كرده اند كه اين همه راه را برويم و بيايم،البته براي او هم فرق دارد،اما نه به اون صورت!
- دراين نقطه از مصاحبه مادر شروع به گريه كرده و گفتند :
با اين رفتن و آمدن خواستند كه ما را آزار برسانند،او در زندان است ولي من مادر پير چكار بايستي بكنم،خيلي سخته،دلمون تنگ ميشه ،الان 25 روز است كه او را نديده ام،اينجا كه بود هر هفته يك ربع ميرفتم و او را ميديدم و ميامدم،الان با اين شرايط اصلاً توان رفتن و تردد ندارم،آنها با اينكارشان خواستند كه ما را اذيت كنند،هر وقت ميروم و ميايم مريض ميشوم،من مادرم،مجيد خودش ميدانست كه ما مشكل داريم ميگفت كه مادر نياييد،اما من گفتم،خير مجيد جان من مادر توهستم،اگر تو را روي كوه قاف هم بگذارند،من حتماً مستمر براي ديدارت ميايم،بالاخره اينها اين كار را با ما كرده اند،تو ناراحت نباش.
- با تشكر فراوان از وقتي كه در اختيار ما قرارد اديد . خدانگهدارتان .
- خواهش ميكنم مادر جان من از شما ممنونم كه همراهي ميكنيد و اسم مجيد را مياوريد كه فراموش نشود خيلي ممنونم از شما دستتان درد نكند
كانون حمايت از خانواده هاي جان باختگان و بازداشتي ها
بی خبری از وضعيت دو مادر عزادار بازداشتی
آژانس ايران خبـــــــــــــر: به گزارش كانون حمايت از خانواده هاي جان باختگان و بازداشتي ها روز يكشنبه 14 آذر مراسمي بمناسبت تولد امير ارشد تاجمير در بهشت زهرا بر سرمزار وي برگزار گرديده بود كه تعدادي از دوستان و خانواده هاي جانباختگان و مادران عزادار در اين مراسم شركت كرده بودند.در خاتمه نيروي انتظامي وماموران حاكميت، ميني بوس حامل تعدادي از ما دران عزادار و خانواده هاي جانباختگان را كه تعداد 12 نفر در آن بودند،را كلاً بازداشت كرده و به اطلاعات شهر ري منتقل كرده بودند. اين مادران پس از ساعت ها بازجويي و... نهايتاً بجز سه نفر آزاد گرديدند،خانمها ندا مستقيمي و حكيمه شكري و مهدي رمضاني فر(پدر جان باخته رامين رمضاني فر) تا كنون آزاد نگرديده اند و هنوز اطلاعي از مادران بازداشتي در دست نيست و مشخص نيست كه اين مادران و آقاي رمضاني به كجا انتقال داده شده اند.
وضعيت بحراني رضا شهابي در اثر اعتصاب غذاي خشک
آژانس ايران خبـــــــــــــر: بر اساس خبر موثقي که از زندان اوين دريافت شده است رضا شهابي کارگر زنداني در بند ۲۰۹ زندان اوين از روز شنبه ۱۳ آذر ۸۹ دست به اعتصاب غذاي خشک زده است و هم اکنون از نظر جسمي در وضعيتي بحراني به سر ميبرد.
به گزارش کميته هماهنگي براي کمک به ايجاد تشکل هاي کارگري، به دليل فشار جسمي و روحي وارده شده به شهابي براي اعتراف در مورد اتهامات کذب مطرح شده عليه وي و نتيجتا بروز دردهايي در ناحيه کمر و کتف و عفونت دندان و دهان و نيز به علت اعتصاب غذاي که به دليل اعتراض به بازداشت بي مورد وي و طولاني شدن دوره ي بازداشتش انجام گرفته ،اوضاع جسمي او در حالت بحراني قرار گرفته تا جايي که نيمه ي سمت چپ بدنش بي حس شده است.
رضا شهابي کارگر و عضو هيات مديره ي سنديکاي کارگران شرکت واحد در روز ۲۲ خرداد ۸۹ از محل کار ربوده شد و در مدت نزديک به ۶ ماه که در بند ۲۰۹ زندان اوين تحت بازجويي قرار گرفته ،تحت انواع فشار هاي روحي و جسمي قرار گرفته است تا اتهامات کذب طرح شده عليه خود را بپذيرد.اين در حالي است که در ۱۹ مهرماه با اعلام کتبي از سوي شعبه دوم بازپرسي امنيت مستقر در زندان اوين ، خانواده ي او براي آزاديش وثيقه ي ۶۰ ميليون توماني توديع کرده بودند.بازجوي او با اعتراض به مبلغ تعيين شده درخواست وثيقه ي ۱۰۰ ميليون توماني کرده است و اين موضوع را نيز به طور کتبي به رضا شهابي ابلاغ کرده اند اما تا کنون در اين مورد هيچ اعلامي به خانواده ي وي انجام نشده است.
با وجود اينکه مدت دو ماه از صدور نامه ي آزادي شهابي گذشته مقامات قضايي و امنيتي براي اعمال فشار عليه رضا وخانواده اش از پاسخ دادن به سرنوشت پرونده ي قضايي رضا طفره رفته اند و هر دو منبع قضايي دادگاه انقلاب (واقع در خيابان معلم ) و بازپرسي شعبه دوم مستقر در اوين به طور کلي از در اختيار داشتن پرونده ي رضا اعلام بي اطلاعي ميکنند!
رضا شهابي به دليل اوضاع وخيم جسمي به علت ۶ ماه حبس و نيز دست زدن به اعتصاب غذاي خشک هم اکنون در اوضاع بحراني و خطرناکي از لحاظ جسمي قرار گرفته است و جان و سلامت وي به شدت در مخاطره افتاده است.
به گزارش کميته هماهنگي براي کمک به ايجاد تشکل هاي کارگري، به دليل فشار جسمي و روحي وارده شده به شهابي براي اعتراف در مورد اتهامات کذب مطرح شده عليه وي و نتيجتا بروز دردهايي در ناحيه کمر و کتف و عفونت دندان و دهان و نيز به علت اعتصاب غذاي که به دليل اعتراض به بازداشت بي مورد وي و طولاني شدن دوره ي بازداشتش انجام گرفته ،اوضاع جسمي او در حالت بحراني قرار گرفته تا جايي که نيمه ي سمت چپ بدنش بي حس شده است.
رضا شهابي کارگر و عضو هيات مديره ي سنديکاي کارگران شرکت واحد در روز ۲۲ خرداد ۸۹ از محل کار ربوده شد و در مدت نزديک به ۶ ماه که در بند ۲۰۹ زندان اوين تحت بازجويي قرار گرفته ،تحت انواع فشار هاي روحي و جسمي قرار گرفته است تا اتهامات کذب طرح شده عليه خود را بپذيرد.اين در حالي است که در ۱۹ مهرماه با اعلام کتبي از سوي شعبه دوم بازپرسي امنيت مستقر در زندان اوين ، خانواده ي او براي آزاديش وثيقه ي ۶۰ ميليون توماني توديع کرده بودند.بازجوي او با اعتراض به مبلغ تعيين شده درخواست وثيقه ي ۱۰۰ ميليون توماني کرده است و اين موضوع را نيز به طور کتبي به رضا شهابي ابلاغ کرده اند اما تا کنون در اين مورد هيچ اعلامي به خانواده ي وي انجام نشده است.
با وجود اينکه مدت دو ماه از صدور نامه ي آزادي شهابي گذشته مقامات قضايي و امنيتي براي اعمال فشار عليه رضا وخانواده اش از پاسخ دادن به سرنوشت پرونده ي قضايي رضا طفره رفته اند و هر دو منبع قضايي دادگاه انقلاب (واقع در خيابان معلم ) و بازپرسي شعبه دوم مستقر در اوين به طور کلي از در اختيار داشتن پرونده ي رضا اعلام بي اطلاعي ميکنند!
رضا شهابي به دليل اوضاع وخيم جسمي به علت ۶ ماه حبس و نيز دست زدن به اعتصاب غذاي خشک هم اکنون در اوضاع بحراني و خطرناکي از لحاظ جسمي قرار گرفته است و جان و سلامت وي به شدت در مخاطره افتاده است.
مالزی، برزخ سوداگران ایرانی مواد مخدر
ايران خبـــــــــــــر: شمار ایرانیان ساکن مالزی حدود ۷۰ هزار نفر تخمین زده میشود. بین ۱۰ تا ۱۴ هزار نفر از این عده سرگرم تحصیل در مراکز آموزش عالی این کشورند و تعداد قابل توجهی نیز به تدریس در دانشگاهها، فعالیتهای فرهنگی یا تجارت مشغول هستند.
اخبار مربوط به موفقیتهای شغلی یا دستاوردهای فرهنگی و هنری ایرانیان ساکن مالزی کم نیستند، اما نشریات محلی به موازات پوشش این خبرها، از همکاری برخی ایرانیان با باندهای قاچاق مواد مخدر یا مشارکت آنان در داد وستد ”شیشه“ و ”متامفتامین“ نیز گزارش میدهند.
آمار ایرانیان دستگیر شده به اتهام قاچاق مواد مخدر در مالزی، از ۱۶ نفر در سال ۲۰۰۹ به ۱۳۸ نفر در سال ۲۰۱۰ رسیده است. ابوسمان یوسف، جانشین وزیر کشور مالزی، با اعلام این خبر افزوده که ۱۲۱ نفر از این افراد، قاچاقچیان حرفهای هستند.
سوداگران مواد مخدر در مالزی با خطر اعدام روبهرو هستند. بنابر قانونی که در ماه ژانویه سال ۲۰۱۰به تصویب رسید، حمل و قاچاق بیش از ۵ گرم ماده مخدر به این کشور، محکومیت مرگ را در پی دارد. با این همه، کمتر هفتهای است که روزنامههای مالزی از کشف مواد جاسازی شده در بدن یا چمدان مسافران ایرانی در فرودگاه کوالالامپور خبر ندهند.
شیشه، اصلیترین ماده مخدری است که در سالهای اخیر به مالزی قاچاق میشود. پلیس مالزی میگوید که بیشترین قاچاقچیان دستگیر شده مواد مخدر، تبعه نیجریه، ترکیه، ایران و بلغارستان هستند و مواد مخدر در بار هوایی پروازهای تهران و از طریق تراتزیت از دوبی، ارمنستان، کیش، دوجه و کلمبو به این کشور راه مییابند.
پلیس مالزی موفق شده در آخرین اقدام، دو کیلوگرم ”متامفتامین“ از چمدان سه ایرانی کشف کند که از طریق بحرین به مالزی سفر کرده بودند. اداره مبارزه با مواد مخدر مالزی، پیشتر از دستگیری یک گروه ۹ نفره ایرانی خبر داده بود که قصد وارد کردن ۶۰۰ کپسول از ماده ”متامفتامین“ به ارزش ۶۴۱ هزار دلار به این کشور را داشتند.
یکی از سنگینترین پروندههای قاچاق را یک زوج ایرانی مقیم مالزی دارند که پلیس از خانه آنها، ۲۰۰ کیلوگرم ماده روانگردان شیشه به ارزش یک میلیون و سیصد هزار دلار کشف و ضبط کرده است.
شوک خبری دیگر، بازداشت دو ورزشکار و یک مأمور حراست سازمان تربیتبدنی در مالزی به اتهام قاچاق مواد مخدر در آغاز سال جاری شمسی بود.
دلایل و انگیزهها
گروهی میگویند که علت اصلی افزایش قاچاق مواد مخدر در آسیای شرقی، اوضاع بد اجتماعی و اقتصادی ایران و سود بسیار بالای این سوداگری است . به گفته ناظران، رواج گردشگری در کنار رونق بازار مواد مخدرصنعتی، موجب شده که بسیاری شهروندان ایرانی به صرافت پولدار شدن از راه قاچاق بیفتند.
درآمد بالای فروش مواد مخدر در آسیای شرقی موجب شده که شبکههای قاچاق، گروهی را با پرداخت هزینه سفر و اقامت در مالزی، به انتقال وسایل و بستههایی وادارند که در آنها شیشه یا متامفتامین جاسازی شده است. برخی مسافران، تازه هنگام لو رفتن و دستگیری، متوجه نقش خود در در این سوداگری میشوند.
دادگاه عالی مالزی، بهتازگی دو زن جوان ایرانی را که متهم به قاچاق مواد مخدر بودند، تبرئه کرده است. این دو در ۵ فوریه سال ۲۰۰۹ به اتهام حمل حدود یک کیلوگرم شیشه در فرودگاه کوالالامپور دستگیر شده بودند. دلیل آزادی آنها این بود که برچسب هواپیمایی کیفهای حاوی مواد مخدر، با هویت این دو تطابق نداشت و دادستان نیز نتوانست ثابت کند که وسایل داخل کیف متعلق به آنها بوده است.
افزابش دادوستد مواد مخدر در مالزی توسط ایرانیان، به امضای تفاهمنامهای بین مسئولان دو کشور انجامیده است. مقامات امنیتی و انتظامی ایران تاکید دارند که سوداگران مواد مخدر با ”باندهای مافیایی“ ارتباط دارند. معاون وزیر کشور مالزی نیز یادآوری کرده که این جرم، ”فراملی“ است و مقابله با آن، نیازمند به همکاری همه کشورهاست.
جانشینان وزیران کشور ایران و مالزی، تفاهمنامه مبارزه با قاچاق مواد مخدر و مبادله اطلاعات را در تاریخ پنجم مهر ماه ۱۳۸۹ در تهران به امضا رساندهاند. این در حالی است که کنسول ایران در مالزی در دهم آبان ماه، بزرگنمایی قاچاق مواد مخدر در این کشور را توطئهای حساب شده برای تخریب وجهه ایرانیان در منطقه دانسته و اطلاعرسانی رسانههای جمعی مالزی در قبال سوداگران ایرانی را ”عجولانه“ و ”مغرضانه“ خوانده است.
منبع : سايت راديو آلمان , مهیندخت مصباح, تحریریه: فرید وحیدی
اخبار مربوط به موفقیتهای شغلی یا دستاوردهای فرهنگی و هنری ایرانیان ساکن مالزی کم نیستند، اما نشریات محلی به موازات پوشش این خبرها، از همکاری برخی ایرانیان با باندهای قاچاق مواد مخدر یا مشارکت آنان در داد وستد ”شیشه“ و ”متامفتامین“ نیز گزارش میدهند.
آمار ایرانیان دستگیر شده به اتهام قاچاق مواد مخدر در مالزی، از ۱۶ نفر در سال ۲۰۰۹ به ۱۳۸ نفر در سال ۲۰۱۰ رسیده است. ابوسمان یوسف، جانشین وزیر کشور مالزی، با اعلام این خبر افزوده که ۱۲۱ نفر از این افراد، قاچاقچیان حرفهای هستند.
سوداگران مواد مخدر در مالزی با خطر اعدام روبهرو هستند. بنابر قانونی که در ماه ژانویه سال ۲۰۱۰به تصویب رسید، حمل و قاچاق بیش از ۵ گرم ماده مخدر به این کشور، محکومیت مرگ را در پی دارد. با این همه، کمتر هفتهای است که روزنامههای مالزی از کشف مواد جاسازی شده در بدن یا چمدان مسافران ایرانی در فرودگاه کوالالامپور خبر ندهند.
شیشه، اصلیترین ماده مخدری است که در سالهای اخیر به مالزی قاچاق میشود. پلیس مالزی میگوید که بیشترین قاچاقچیان دستگیر شده مواد مخدر، تبعه نیجریه، ترکیه، ایران و بلغارستان هستند و مواد مخدر در بار هوایی پروازهای تهران و از طریق تراتزیت از دوبی، ارمنستان، کیش، دوجه و کلمبو به این کشور راه مییابند.
پلیس مالزی موفق شده در آخرین اقدام، دو کیلوگرم ”متامفتامین“ از چمدان سه ایرانی کشف کند که از طریق بحرین به مالزی سفر کرده بودند. اداره مبارزه با مواد مخدر مالزی، پیشتر از دستگیری یک گروه ۹ نفره ایرانی خبر داده بود که قصد وارد کردن ۶۰۰ کپسول از ماده ”متامفتامین“ به ارزش ۶۴۱ هزار دلار به این کشور را داشتند.
یکی از سنگینترین پروندههای قاچاق را یک زوج ایرانی مقیم مالزی دارند که پلیس از خانه آنها، ۲۰۰ کیلوگرم ماده روانگردان شیشه به ارزش یک میلیون و سیصد هزار دلار کشف و ضبط کرده است.
شوک خبری دیگر، بازداشت دو ورزشکار و یک مأمور حراست سازمان تربیتبدنی در مالزی به اتهام قاچاق مواد مخدر در آغاز سال جاری شمسی بود.
دلایل و انگیزهها
گروهی میگویند که علت اصلی افزایش قاچاق مواد مخدر در آسیای شرقی، اوضاع بد اجتماعی و اقتصادی ایران و سود بسیار بالای این سوداگری است . به گفته ناظران، رواج گردشگری در کنار رونق بازار مواد مخدرصنعتی، موجب شده که بسیاری شهروندان ایرانی به صرافت پولدار شدن از راه قاچاق بیفتند.
درآمد بالای فروش مواد مخدر در آسیای شرقی موجب شده که شبکههای قاچاق، گروهی را با پرداخت هزینه سفر و اقامت در مالزی، به انتقال وسایل و بستههایی وادارند که در آنها شیشه یا متامفتامین جاسازی شده است. برخی مسافران، تازه هنگام لو رفتن و دستگیری، متوجه نقش خود در در این سوداگری میشوند.
دادگاه عالی مالزی، بهتازگی دو زن جوان ایرانی را که متهم به قاچاق مواد مخدر بودند، تبرئه کرده است. این دو در ۵ فوریه سال ۲۰۰۹ به اتهام حمل حدود یک کیلوگرم شیشه در فرودگاه کوالالامپور دستگیر شده بودند. دلیل آزادی آنها این بود که برچسب هواپیمایی کیفهای حاوی مواد مخدر، با هویت این دو تطابق نداشت و دادستان نیز نتوانست ثابت کند که وسایل داخل کیف متعلق به آنها بوده است.
افزابش دادوستد مواد مخدر در مالزی توسط ایرانیان، به امضای تفاهمنامهای بین مسئولان دو کشور انجامیده است. مقامات امنیتی و انتظامی ایران تاکید دارند که سوداگران مواد مخدر با ”باندهای مافیایی“ ارتباط دارند. معاون وزیر کشور مالزی نیز یادآوری کرده که این جرم، ”فراملی“ است و مقابله با آن، نیازمند به همکاری همه کشورهاست.
جانشینان وزیران کشور ایران و مالزی، تفاهمنامه مبارزه با قاچاق مواد مخدر و مبادله اطلاعات را در تاریخ پنجم مهر ماه ۱۳۸۹ در تهران به امضا رساندهاند. این در حالی است که کنسول ایران در مالزی در دهم آبان ماه، بزرگنمایی قاچاق مواد مخدر در این کشور را توطئهای حساب شده برای تخریب وجهه ایرانیان در منطقه دانسته و اطلاعرسانی رسانههای جمعی مالزی در قبال سوداگران ایرانی را ”عجولانه“ و ”مغرضانه“ خوانده است.
منبع : سايت راديو آلمان , مهیندخت مصباح, تحریریه: فرید وحیدی
شرح شکنجههای سپاه پاسداران در شکواییه قربانیان
این سند توسط 3تن از متهمین پرونده به نامهای سعید ملکپور، شهروز وزیری و وحید اصغری به امضا رسیده است.
متن نامه بدین شرح است:
ارائهی گزارش شکنجه وحشیانه من و بیاعتبار دانستن اعترافها و بازجوییها و تحقیقات پرونده ”شکواییه“
به قاضی محترم شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی جناب آقای صلواتی
رو نوشت به دادسرای نظامی تهران
اینجانب که مدت بیش از ۲۲ماه است که بهعنوان متهم در بازداشت موقت بهسر میبرم و این مدت بازداشت را که با شکنجههای جسمی و روحی و روانی ددمنشانه وحشتناک متعدد طویلالمدت همراه بود و آثار عواقب بدی روی بنده داشت را با نوع موارد اتهامی تخصیص داده شد به بنده متناسب و همگون نمیدانم و خواستار توجه به موارد زیر هستم:
طی پروندهسازی و جرمسازی برای بنده پروژه بزرگنمایی اتهامات در جهت اغفال دادگاه و قاضی توسط بازجویان پرونده دنبال شد که موجب اظهار شخص بنده که خاطی نیستم گردید و حالات سالم روحی و روانی بنده را عمیقا تغییر داد (طبق گواهی پزشکی قانونی و روانپزشک بهداری اوین) بازجویان مسبب تغییر حالات و جابهجایی و شکستگی جمجمه سر، دماغ و مهره پشت کمر و گردن من و خونریزی بینی داخلی سطحی و خونریزی لثه و دست و پای بنده شد و ضربههای مغزی ایجاد حالات کوفتگی بدن و پاها و ضربات شلاق و باتوم و شیلنگ و ضربههای سنگین دست بهسر و مغز و گوشها و صورت بیدفاع من و لگد به پاها و شکم و سر و خونریزی لثه و دست و پای بنده زدند و ضربههای مغزی و ایجاد حالات کوفتگی بدن و پاها و ضربات شلاق و باتوم ساعتها در طول شب و روز ادامه داشت و برای همه به کار میرفت و خودم در صحنه حاضر بودم که دیگران را آزار و اذیت میکردند. بازجویان و کارشناسان خودسر قوه قضاییه و سپاهیان پدافند سایبری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی علاوه بر آن تنبیههای بدون حکم قانونی و غیرشرعی، فحشهای رکیک و توهینهای ناموسی و جنسی به من و خانوادهام و حتی خانواده خودشان و خدا و پیغمبر (العیاذبالله) و رهبر و غیره پشت سر هم میدادند.
در حالی که شخصیت و شعور و موقعیت اجتماعی من بالا و محترم است و اتهامات وارده را قبول ندارم زیرا بازجویان با جعل و تزویر در عنصر معنوی جرم و دست کاری در سايت علمی و اهداف من در راهاندازی و اداره سایتها توسط عناصر تلقین نیات و اهداف بدو وعده آزادی تبرئه و یا با زور و اجبار و اکراه و شکنجه باعث تحریف و دستبرد در نیات بنده شدند.
اگر مرا به پزشکی قانونی اعزام کنید، گواهی پزشکی قانونی را برای اثبات صدق گفتارم ارائه مینمایم و بازجویان و مسئولان شکنجهگر در دادگاه حاضر شوند {… } ابراز کنند خودشان که شکنجهها را مرتکب نشدند اگر انکار کردند و خدا دروغگویان را دوست ندارد آنها ماهها شبانه مرا بهطور غیرقانونی از اوین تحویل گرفته و به شکنجهگاه مخفی سپاه به اسم رمز ’شرکت’ که در مکان مجهول قرار دارد و فرا قانونی عمل میکند با چشمبند و دستبند میبردند و بهخاطر هدفشان که ایجاد انحراف و سوءاستفاده {… } از پرونده بود شروع به گذاشتن من در کمد تنگ و تاریک با حیوانات موزی و سیاه چال و وان حمام (همراه با دستبند و پا بند) و کیسههای هوا خفه کننده و ضدهوا و اکسیژن روی سر و روی من انداختند (دقیقا عین کیسههای مخصوص گوانتانامو و ابوغریب) و مرا شدیداً به چوببسته و بهحالات کاسه سر و به سمت پایین آویزان کردند با طناب و دستبند و شلاق و سیلی میزدند.
متناوباً تا غیرحقیقت و غیرواقع بود و خواست آنها بود را بنویسم و امضا کنم و در مقابل دوربین همکاران سانسورچیشان (صدا و سیما) اعترافهای بزرگ و دروغین بکنم (که بهطور غیرقانونی در برنامه شوک برنامه ویژه سپاه شبکه یک و اخبار 3۰: 2۰ و سایت غیرقانونی گرداب متعلق به سپاه پخش و توزیع شد بدون اجازه از ما و دادگاه در حالی که من محکوم نیستم و متهم و اتهامات را که ساخته و پرداخته پرورده خودشان است را قبول ندارم و دادگاه هم حکمی نداده است مبنی بر اینکه من مجرمم!).
آنها با نشاندادن چسب قطرهای بزرگ و تیزی و ضربه زدن به شکم و پهلو با پنجه بوکس و گذاشتن چاقو زیر گلویم و روی رگ دستم و تهدید به قتل و تجاوز جنسی چند نفره به من بهزور هر چه میخواستند را تلقین میکردند و با وعده و اجبار از من اعتراف غیرواقعی و کذب و امضا و اثر انگشت و نوار مصاحبهی ویدئویی جعلی بارها گرفتند. اثبات مستند وقایع ذکر شده توسط گواهی و اعلام شکایت خودم و امضا و اثر انگشت شاهدان و متهمین دیگر همبندی که خود نیز توسط آزار و اذیت این تیم بازجویی و شکنجه قرار گرفتند، صورت میپذیرد. بنده توان ارائه مشروح گزارش وقایع شکنجهی چند ساعته و چندین ماهه را دارم و بدین وسیله با اعلام گواهی عدم رعایت و اجرای قوانین اساسی، آ.د.ک.ب.ق حفظ حقوق شهروندی و آییننامهی سازمان زندانها (مواد آن مستندات موجود است) از قاضی تحقیق قاسم زاده بازپرس ویژهی امنیت و بازپرس همکار و دستور دهندهی شکنجهگران محمد محمدی موسوی و بازجویان شکنجهگر و سایر افراد و دخیل دیگر، شکایت و تظلمخواهی میکنم و تمامی اعترافها و اثر انگشت ذیل آنان را فاقد اعتبار و وجاهت قانونی میدانم و بر علیه افراد ذکر شده اعلام جرم مینمایم. نزد خدا و قانون خدا آنها دروغ واهی دشنام و اتهام {… } و زنا و دزدی و جاسوسی و غیره به بنده نسبت دادند. به اختیار خودشان که باید توسط مراجع صالحه پیگیری شده و مجازات گردند و چون در پروندهی اینجانب دست برده شده است درخواست کارشناس رسمی دادگستری میکنم.
گواهی میشود که تمام جرایم موضوع قانون منع شکنجه مصوب مجلس شورای اسلامی در سال ۱۳۸۱ توسط بازجویان و مسئولان قضایی روی من و شاهدان نیز اتفاق افتاده است:
اینجانب سعید ملکپور فرزند حسین راجع به رفتار بازجوها، شکنجه، حبسهای طویلالمدت انفرادی بدون ملاقات و تلفن، گرفتن اعتراف و اقرار تحت فشار روحی و روانی و طبق دیکتهی بازجویان و همچنین تهدید خود و خانواده، ضرب و شتم، فحاشی و توهین که از مورخ ۱۳مهرماه ۱۳۸۷ شروع و تا 19/11/88 ادامه داشته حاضر به ادای شهادت در دادگاه محترم میباشم.
با احترام سعید ملکپور 24/12/1388
بنده شهروز وزیری، فرزند مظاهر، در خصوص شکنجهی روحی و روانی و جسمی و حبس طویلالمدت انفرادی و توهین و فحش و ضربوجرح توسط بازجویان سپاه و گرفتن اقرار زوری و دیکتهشده و عدم تماس قانونی با خانواده و نداشتن وکیل از تاریخ 24/12/1387 تا 19/11/1388حاضر بهشهادت در دادگاه محترم میباشم.
شهروز وزیری 16/12/1388
درباره موارد اتهامی از قبیل راهاندازی سایتهای غیردینی و غیره نکتهی مهم این است که در راستای قوانین و مجاری جریان آزاد اطلاعات در محیط اینترنت بنده اقدام به اختصاص فضا و دامنه به فعالان حقوقبشری، زندانیان سیاسی و دانشجویان دستگیر شده که زیر شکنجه بودند از قبیل احمد باطبی، فعالان حقوق زنان و وبلاگهای نظیر زهرا.اچ.بیداتکام و پناهندههای اجتماعی و سیاسی مقیم خارج از ایران نمودم و سایت آنان را مدیریت و پشتیبانی فنی و مالی مینمودم که خلاف قوانین الهی که متضمن رعایت حقوقبشر و افراد است، نبوده است و هرآنچه را از نوشته و محتویات درون سایتهای ایشان بود با مسئولیت خود ایشان است نه بنده و ایراد جرم براندازی نرم و جنگ سایبری به بنده که یک اتهام سیاسی است موجب میشود تا من الزاماً با حضور هیأت منصفه محاکمه شوم. اگر قوانین بخواهد برای اولین بار در مورد من اجرا شود من خودم هیچ تولید و تهیهای نداشتم از آن اوایل ورود به اینترنت تا بهحال هیچ نوشته و مطلبی از خود ارائه نکردم و فقط حمایت کنندهی سایتهایی بودم که ضد نظام و ضد انقلاب و ضددین شناخته شدهاند.
جزئیات اتهامات من چنین است:
مدیریت سایت احمد باطبی – ارتباط با گروهکهای ضدانقلاب هم چون کومله و عامل فراری دادن احمد باطبی از مسببان ۱۸تیر ۷۸ در نتیجهی این ارتباطات و شناخت، اخذ ماهیانه ۱۰۰۰ تا ۳۰۰۰دلار از کنسولگریهای آمریکا در راستای جنگ نرم علیه نظام مقدس ج.ا.ا، جاسوسی برای سی.آی.ای و منافقین و ارتباط مستقیم با منافقین، تبلیغ استخدام کارمند برای سازمان در سایتهای خود، ارتباط و همکاری و ساپورت مالی و خطدهی به سایتهای علیرضا نوریزاده و سلطنتطلبان دیگر، سایت گویا نیوز و شرکت آمریکایی و ضددین ایران گویا، ارائه پیشنهاد همکاری و ساپورتهای فنی و مالی و تبلیغی گروهها و سازمانها و نشریات حقوقبشری از قبیل سازمان دیدبان حقوقبشر و نشریه لوموند فارسی و سایت تبلیغاتی علیه نظام mitras.org و غیره اداره شرکتهای مختلف در آمریکا و بهرهبرداری از آنها در راستای جنگ نرم علیه نظام ج.ا.ا و… اینها در حالیست که دارند بنده را با قانون سمعی و بصری (قانون صدا و سیما و سینما!) در دادگاه انقلاب! و قاضی که تخصصش رسیدگی به جرایم رایانهای نیست! محاکمه میکنند و پیشاپیش با پروندهسازیها و بزرگنماییهای خود طبق آیهی ۳۳۰ سورهی مائده درخواست اعدام نیز کردهاند در کیفر خواست!
بنده باید در دادگاه جرایم رایانهای با قانون جرایم رایانهای توسط قاضی جرایم رایانهای و کارشناس فنی قوهی قضاییه محاکمه شوم و این حق من است.
بنده اعترافهای زیر شکنجه و آزار خود را فاقد وجاهت قانونی و شرعی میدانم تماماً و قصد خود را در ایجاد و ادارهی سایتها در جهت مقاصد علمی اعلام میکنم. بنده به علت رشتهی تحصیلیام ’مهندسی کامپیوتر’ و احاطهام به اینترنت اقدام به واکاوی، پژوهش و روانشناسی و تجارت در محیط سایبر نمودهام چنانکه بازجویان و بازپرس پرونده به علت بیسوادی و کارنشناسی دست گذاشتهاند روی اقدامات سخیفی چون معرفی من به قاضی بیاطلاع پرونده بهعنوان گیرنده و دریافت کنندهی ایمیلهای خبری از سایت رادیو آمریکا و بی.بی.سی فارسی و نیویورک تایمز و عضویت در سایت بالاترین و ایران پروکسی و تهیهی خبر برای بی.بی.سی و گویا نیوز و بالاترین و ایرانیان دات کام و معرفی خوانندگان رپ هم چون خانم ’آتش’ برای اولین بار در رسانههایی هم چون بی.بی.سی و برنامهی بهزاد بلور و ترویج فرهنگ موسیقی رپ از این طریق، و ادارهی چندین سایت خبری ضدنظام و خبرگزاری آنلاین و جاسوسی از سپاه و نیروگاههای انرژی هستهای از طریق دریافت اختصاصی خبر و عکس و فیلم بهطور محرمانه از افراد متخصص، مرتبط و منافق و ارائهی آن در سایت خبری خود و ترویج فرهنگ هالیوود و پشتیبانی از پروژههای سیا و موساد در هالیوود از طریق سایت خبری انگلیسی- سینمایی خود و راهاندازی و اداره مخفیانه دهها پروکسی و فیلترشکن در جهت تسهیل افراد مقیم ایران برای دسترسی به سایتهای ضد انقلاب و رادیوهای آنلاین بیگانه و ضربه زدن به سپاه از طرق انتشار و عکسهای کشتار سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در شمال کشور ایران و تبلیغ علیه نظام اسلامی و انتشار متنهای ’آموزش برپایی تظاهرات بدون خشونت و راهپیماییهای آرام و نافرمانی مدنی’ در اینترنت و تبلیغ سایتهای افراد ضد انقلاب و ایران در سایتهای خود و در اخبار سایتهای خبری- تحلیلی خود و راهاندازی سایتهای لینکستان سیاسی- خبری ضدنظام و ضددین، حتی خریداری 2پیراهن و تیشرت با آرم سیمرغ و ایران و از سایت پسر مسعود بهنود ضد انقلاب فراری، آقای ’بینا بهنود’ که مقیم نیویورک است نیز همراه با موارد بالا برای من جرم تلقی شده است درحالیکه جرم انگاری چنین مواردی خلاف قوانین نص صحیح قرآن کریم است.
تمام کارهایی که کردهام و سبب ایراد اتهام از جانب قوهی قضاییه شده است به من، در جهت دفاع از حقوق اولیه و اساسی بشر و علم بوده است و با خرافات و ارتجاع مبارزه کردهام (۱۴۹ ال عمران) و مدافعان حقوقبشر از من و اعمالم و نیتم حمایت میکنند. وقتی حقیقت را میفهمند پس دستگاه عدالت ج. ا. ا پروندهی مرا به سبب عقیده و طرز فکر و نوع فکر و نوع نگاهم سیاسی کردهاند و کارهایی روی من انجام دادهاند که تماماً جزء موارد نادر نقض حقوقبشر است. یعنی حتی آنها از پاشیدن ادرار روی صورت بنده دریغ نکردهاند و اتهامات خود را به من نسبت دادند. چنین اتهاماتی که در اصل کوچک بودن هنگام بازجویی و دخالت کارشناسانه سپاه به یکباره هزاران بار و بهاندازه ۹۹% کل جرمی که مرتکب شدهام بزرگنمایی و پروندهسازی شدهاند برای دادگاه اسلامی! و اغراض سیاسی و شخصی و دستهای پنهان و آشکار و قوانین جاهلانه و ناقص و وجود کارشناسان در امر بررسی و بازجویی و کارشناسی پرونده و اعترافگیریهای دروغین از من به ضرب و زور شکنجه و… باعث شده تا کار من بزرگ جلوه داده شود و دروغهای ساخته شده را واقعی جلوه داده و با تغییر در عنصر معنوی جرم به ریا، وارد پروندهام کنند و کذبها را بیدانشی مسئولان قضایی و ضابطان قضایی که فرق کامپیوتر و اینترنت را نمیدانند (واقعاً نمیدانند) و تعریف لغوی آنها را نیز لااقل نمیدانند و نمیفهمند باعث خبط موضوع و درست درک نکردن آن شده است. مثلاًًًًًًًً در برگههای ابقاء و قرار و بازجویی از من و یا در قوانین ’سمعی و بصری’ مصوب مجلس شورای اسلامی و… حتی، چنین نوشته میشود که ایشان اقدام به راهاندازی و اداره سایتهای کامپیوتری! میکند و بر علیه نظام که این یعنی راهاندازی و ادارهی کافینت نه سایتهای اینترنتی! زیرا سایت اینترنتی در همه جا معنی کافینت را میدهد و با سایت اینترنتی در وب گاه فرق میکند! قابل ذکر است که اتهامات من در اروپا و آمریکا و کانادا و اقیانوسیه نه تنها جرم و اتهام شمرده نمیشود بلکه جایزه و پاداش هم برای اداره کنندگان چنین سایتهای اختصاص مییابد مانند جایزههای طراحی وب، وبلاگنویسی، آزادی بیان، حقوقبشر و سلامت و پزشکی و روان پزشکی و غیره و اقدام من قانونی و شرعی بوده است طبق قوانین آن کشورها و قوانین بینالمللی و سازمان ملل متحد و قوانین الهی قرآن کریم. امیدوارم ریاست قوهی قضاییه که نگرانی خود را نسبت به پروندهسازیهای کاذب همچون دیگر روسای قوهی قضاییه نشان دادهاند و اظهار کردهاند: دادسراها نباید اجازهی پروندهسازیهای خارج از دادسراها را به ضابطین قضایی بدهند. کار قضایی نیز رسیدگی به حق است.
بنابراین نباید وظایف خود را به دستگاههای دیگر محول کند، اینکه قاضی اختیار کارهای قضایی را در دست این نیروها قرار دهد و آنها نیز برگهی سفیدی در اختیار داشته باشند و شروع به پروندهسازی کنند، خلاف قانون است. امروز استنطاق و بازجوییها بهگونهای است که برخی از مراجع اطلاعاتی و امنیتی افراد را دستگیر و آن را در بازداشتگاههای خصوصی خود مورد بازجویی قرار میدهند و آنگاه آن را به سازمان زندانها ربط میدهند. بازجویی کار قاضی است. اقراری که در حضور قاضی نباشد اقرار نیست و وجههی قانونی ندارد. کدام حقوقدان و متفکر اسلامی چنین بازجوییهایی که در برخی بازداشتگاههای خصوصی میشود را اقرار میداند؟! اقرار؛ مبانی خاص خود را دارد. اقرار فرد باید علیه خود باشد نه علیه دیگران بنده این مطالب را تحت تاثیر حقوقبشری که برخی کشورها مدعی آن هستند نمیگویم. خود آنها بزرگترین ظلم و نقضهای حقوقبشری را مرتکب میشوند، ما داعیهدار علی هستیم و عدلی که او میگوید قاضی حق ندارد به یکی از دو طرف پرونده لبخند بزند و با طرف دیگر با اخم نگاه کند، علی اینها را ظلم شناخته است. باید اجازه داد که متهم از خود دفاع کند، قاضی نباید زود قضاوت کند و برآن مبنا مبادرت به صدور کیفر خواست کند، این خلاف قانون اساسی و اسلام است ’ (14/2/86 بهنقل از خبرگزاریها)، (نقل از هاشمی شاهرودی، از هفتهنامه ’شهروند امروز’ ویژه نوروز ۱۳۸۷)، رفع ظلم از من و بقیه کنند و صدای تظلمخواهی بشر را در بیدادگاههای ج. ا. ا بشنوند.
حق پایدار است و آخرت پایندهتر است، آیا به تفکر در نمیآیید؟ الآن هنوز که هنوز است هیچ وقت اجازهی ملاقات با وکیل و بررسی پرونده را به من نمیدهند در حضور وکلایم آقای ذوالقدر و امین شرعی حتی در داخل صحن دادگاه اجازهی حرف زدن و احوالپرسی نیز به من با وکیلم نمیدهند! این پرونده احتیاج به کارشناسی من از یک طرف و کارشناسان فنی قوهی قضاییه (متخصصین در جرایم رایانهای و فناوری اطلاعات) از یک طرف دیگر دارد و بدون کارشناسی و نبودن اجازهی ملاقات با وکلایم این دادگاه و محاکمه فاقد وجاهت قانونی است و ظلم در حق متهم است. بارها آنان سایتهایی که متعلق به دیگران است به من به کذب نسبت دادهاند درحالیکه که بنده در تولید و تهیهی آنها هیچ اختیار و دخالتی نداشتهام و در ویدئوهای زیر شکنجه وادارم کردهاند تا باطبی را جاسوس اسراییل بنامم و حسین درخشان را جاسوس وزارت اطلاعات ایران و سیا! بهخاطر دریافت عکسهای تمسخر رهبر و سران نظام و امامان شیعه در ایمیلم به اجبار و اتفاقی اتهامات توهین به امامان و توهین به رهبری و تشویش اذهان عمومی در بارجوییها به من بستند درحالیکه دریافت آن ایمیلها به اختیار خودم نبوده است بهخاطر آگهیهای گوگل و استراتژیست گوگل بودن و دریافت پول از آن موسسهی عظیم فناوری جستجو، اتهام تحصیل مال نامشروع به بنده زدهاند! در حالی که چنین مواردی خندهدار است و آنها فعالیت غیرقانونی ندارند و موسسهای تجاریاند. شدیداً اسرار دارند که من عضو منافقین هستم و در شاخهی فرهنگی آنان فعالیت میکنم و اتهام بزرگم به کذب همین است! در حالی که هیچ ارتباطی با آنها نداشتهام و هیچ یک از آنها را ملاقات نکردهام و شناختی ندارم از آنان! آیا این اغراض نیست؟!
به یک برادرم که شبانه او را مثل من از خانهاش ربوده و دزدیده بودند بدون نشاندادن حکم قضایی و غیره و به اوین منتقل کرده بودند، اتهام کذب تبلیغ علیه نظام زدهاند در حالی که ایشان فعالیتی نداشته است و روحش هم خبردار نیست و از اینترنت و کامپیوتر هم چیزی نمیداند! برادر دیگرم نیز که در ترکیه به سازمان ملل پناهنده است و هیچ یار و یاوری ندارد و آوارهاش کردهاند به اتهام اداره سایتهای ضددینی و ضدنظام و تبلیغ علیه نظام فشار آوردهاند تا وبلاگش را تعطیل کند و تهدیدش کردهاند که او را به قتل میرسانند و اگر پایش به ایران برسد و یا دیپورتش کنند زیر شکنجه او را میکشند.
آنها را ترساندهاند شدیداً و گفتهاند به آنها که تحت تعقیب سپاه هستند و تلفنهایشان در حال شنود است و حق فعالیت وبی ندارند. طبعاً برای فشار بر من به آنها نیز فشار آوردهاند و میآورند غافل از اینکه من فقط در حال انجام رسالت خویش بودم و هستم در حق ابناء بشر و مرا از شما ترس و گریزی نیست تا زمانی که هر دو تسلیم حق شویم و یا داوری را به روز ’بازپرس’ (قیامت) واگذار کنیم.
جز این نیست که خداوند بهترین داور است. دادستان و قاضی صلواتی از شکنجههای سپاه و بازجویان باخبرند در اوین ولی نه تنها آنها را انکار میکنند بلکه مرا که میگویم ۶۰سال است که در اوین شکنجه میکنند و آدم میکشند و به زندانیان سیاسی آزار میرسانند را دیوانه میخوانند زیرا گوشهایشان به حقیقت باز نیست و اینگونه خدا به دلها و گوشهای آنان مهر میزند.
بعد از دکتر احمد باطبی، عکاس، وکیل و اینک مدیر سایت او هم به زندان افتادهاند و مردمانی سعی در خراب کردن آنان در اذهان دارند که خود خرابی برای مملکت و بشریت به بار آوردهاند و اهل اصلاح نیستند.
همه اینها در حالی است که من نفر و رتبه سوم مسابقات احکام در کشورم و قرآن کریم را به زبان انگلیسی در اینترنت و آمریکای شمالی چاپ و انتشار دادم و بازجوها برای این مورد هم پاپوش مضحکی دوختند به خیال خودشان و آن قرآن را قران سنیها دانستهاند! در حالی که قرآن کریم یکی است و هیچ تغییری در آن قابل لحاظ نیست نه از طرف شیعیان (که تفسیرهای خود را در ترجمه قرآن وارد نمودهاند) و چه از طرف سنیها و افراد دیگر (که قرآن باید بدون تفسیر به رأی باشد).
مطابق قوانین ذیل از کارشناسان و بازجویان و بازپرس و قاضی پرونده و سپاه (پدافند سایبری) اعلام شکایت و تظلمخواهی بهعنوان شاکی ستم دیده مینمایم و از دادسرای محترم نظامی تهران و از دادسرای انتظامی قضات توقع رسیدگی به شکایت قانونی بنده و رفع ظلم و آثار ظلم مینمایم و در مقام احقاق حق خواستار توجه به مواد شمرده شده مستند و مستدل ذکر شده زیر هستم:
مادههای ۱۲۴، ۱۴۱، ۱۴۳، ۱۴۴، ۱۴۵، ۱۴۶، ۱۵۱، ۱۵۳، ۲۷۱، ۲۷۷، ۴۴۶، ۵۱۳، ۵۱۴، ۵۷۰، ۵۷۴، ۵۷۶، ۵۷۸، ۵۷۹، ۵۸۰، ۵۸۲، ۵۸۳، ۵۸۴، ۵۸۷، ۵۹۷، ۶۰۸، ۶۰۹، ۶۱۷، ۶۲۸، ۶۶۸ و ۶۶۹ قانون مجازات اسلامی.
مادههای ۲۰، ۲۳، ۳۳، ۳۴، ۳۶، ۳۷، ۳۸، ۳۹، ۱۶۹، ۱۷۳و ۲۰۲ قانون اساسی ج. ا. ا
مادههای (تبصره ماده ۵۹)، ۳۹، ۱۲۹، ۱۳۱، ۱۹۰، ۱۹۶، ۲۰۵ و ۲۱۰ قانون آئین دادرسی کیفری
و قانون حفظ حقوق متهمین، قانون احترام به آزادیهای مشروع و حفظ حقوق شهروندی، آئیننامه سازمان زندانها، میثاقهای بینالمللی و ملی و قانون منع شکنجه و قانون آئین دادرسی کیفری بینالمللی به همراه مادههای ذکر شده فوق هیچ یک روی من انجام نگرفت و انجام نگرفت و رعایت نشد و همچنان افراد خودسر سپاه و قوه قضاییه و دخالتهای بیجا و ظالمانه وزارت اطلاعات که بنده خود شاهد عینیش بودهام و به تجربه در نقض حقوقبشر و متهمین پیوسته دخیلند و این غدههای سرطانی همچنان دارند به کار خویش تحت حمایتهای دولت و مجلس و قوه قضاییه ادامه میدهند و از هیچ چیز حتی خدا ابایی ندارند و من آنها را ارشاد کرده و به ترس از خدا فرا میخوانم و روزی را به یاد میآورم که طومار ظلم و تعدی بر چیده شود در آینده. پس آیا گوش شنوایی هست؟
من از روزی ترساندمتان که قوانین خدا که روی زمین گذاشته شده است به درستی و با عدالت کامل بهطور تام و فرا گیر روی همه اجرا شود در زمین. پس منتظر چنین روزی باشید که من هم با شما از منتظران (اوامر الهی). نیاز به یادآوری است که با این وضع روحی و روانی و جسمی بنده بعد از حبسهای انفرادی طویلالمدت و شکنجههای گوناگون، هنوز حتی یک روز هم مرخصی نداشتهام و تبدیل قرار صورت نگرفته است و هنوز از پایین تا بالا روی ادعاهای دروغین خود اصرار میورزند.
وحید اصغری - 19اسفند ۸۸
تی شرت آقا و امام به بازار آمد-آی خونه دار و بچه دار زنبیلو وردار و بیار
تی شرت آقا و امام به بازار آمد-آی خونه دار و بچه دار زنبیلو وردار و بیار
مژده ای دل که تی شرت آقا باز آمد – جمله اطناب ولایت به پیشواز آمد
مژده به اهل علم و ادب و منطق و فلسفه و هنر که انتظار به سر رسید و سرانجام تی شرت آقا و امام به بازار آمد.
لازم به ذکر است اولویت اول و آخر فقط و فقط با برادران بسیجی ذوب شده در ولایت می باشد (ارایه کارت بسیج لازم است).
با توجه به قرار گرفتن سر آقا و امام در موقعیت خاصی از تی شرت، امکان فروش به خواهران بسیجی وجود ندارد مگر این که ممه شان را لولو برده باشد.
در ضمن ممکن است برادران ذوب شده بخواهند هی ضرت و ضرت روی صورت آقا دست بکشند و به صورتشان بمالند که از لحاظ شرعی دارای محل اشکال است. بوسیدن عکس آقا و امام رو که دیگه اصلن حرفشو نزن.
خواهران علاقه مند می توانند درخواست های خود را به بیت رهبری بفرستند که در صورت استقبال، تی شرت خجسته خانم برایشان ارسال خواهد شد.
محل پخش: دم منزل ولایت
توجه: برای بردن ساندیس اشانتیون، کیسه پلاستیک همراه داشته باشید.
گروه نشر آثار آقا
ما اهل کوفه نیستیم ——– علی تنها بماند
مژده ای دل که تی شرت آقا باز آمد – جمله اطناب ولایت به پیشواز آمد
مژده به اهل علم و ادب و منطق و فلسفه و هنر که انتظار به سر رسید و سرانجام تی شرت آقا و امام به بازار آمد.
لازم به ذکر است اولویت اول و آخر فقط و فقط با برادران بسیجی ذوب شده در ولایت می باشد (ارایه کارت بسیج لازم است).
با توجه به قرار گرفتن سر آقا و امام در موقعیت خاصی از تی شرت، امکان فروش به خواهران بسیجی وجود ندارد مگر این که ممه شان را لولو برده باشد.
در ضمن ممکن است برادران ذوب شده بخواهند هی ضرت و ضرت روی صورت آقا دست بکشند و به صورتشان بمالند که از لحاظ شرعی دارای محل اشکال است. بوسیدن عکس آقا و امام رو که دیگه اصلن حرفشو نزن.
خواهران علاقه مند می توانند درخواست های خود را به بیت رهبری بفرستند که در صورت استقبال، تی شرت خجسته خانم برایشان ارسال خواهد شد.
محل پخش: دم منزل ولایت
توجه: برای بردن ساندیس اشانتیون، کیسه پلاستیک همراه داشته باشید.
گروه نشر آثار آقا
ما اهل کوفه نیستیم ——– علی تنها بماند
ویکی لیکس:بزرگترین شرکت داروئی جهان داوروهایش را روی کودکان آفریقائی تست کرده وبعدازمرگ آنهابه روشهای غیراخلاقی متوسل شد
اسناد منتشر شده توسط ویکی لیکس نشان میدهد که شرکت آمریکائی فایزر (Pfizer)، بزرگترین کمپانی داروسازی جهان، بعد از اینکه به طور غیرقانونی داروی جدید ضد مننژیتش را بر روی کودکان آفریقائی امتحان کرد، و باعث مرگ و معلولیت صدها کودک شد، سعی کرده است که با استفاده از روشهای غیر اخلاقی مانع شکایت حقوقی بر علیه خود شود. این مدارک نشان میدهد که شرکت فایرز با اجیر کردن ماموران تحقیق خواسته است بر ضد دادستان نیجریه مدارک فساد پیدا کنند، تا بتواند با تهدید این دادستان به افشای این مدارک مانع پیگیری او از ...
WikiLeaks cables: Pfizer 'used dirty tricks to avoid clinical trial payout'Cables say drug giant hired investigators to find evidence of corruption on Nigerian attorney general to persuade him to drop legal action
The world's biggest pharmaceutical company hired investigators to unearth evidence of corruption against the Nigerian attorney general in order to persuade him to drop legal action over a controversial drug trial involving children with meningitis, according to a leaked US embassy cable.
Pfizer was sued by the Nigerian state and federal authorities, who claimed that children were harmed by a new antibiotic, Trovan, during the trial, which took place in the middle of a meningitis epidemic of unprecedented scale in Kano in the north of Nigeria in 1996.
Last year, the company came to a tentative settlement with the Kano state government which was to cost it $75m.
But the cable suggests that the US drug giant did not want to pay out to settle the two cases – one civil and one criminal – brought by the Nigerian federal government.
The cable reports a meeting between Pfizer's country manager, Enrico Liggeri, and US officials at the Abuja embassy on 9 April 2009. It states: "According to Liggeri, Pfizer had hired investigators to uncover corruption links to federal attorney general Michael Aondoakaa to expose him and put pressure on him to drop the federal cases. He said Pfizer's investigators were passing this information to local media."
The cable, classified confidential by economic counsellor Robert Tansey, continues: "A series of damaging articles detailing Aondoakaa's 'alleged' corruption ties were published in February and March. Liggeri contended that Pfizer had much more damaging information on Aondoakaa and that Aondoakaa's cronies were pressuring him to drop the suit for fear of further negative articles."
The release of the Pfizer cable came as:
• The American ambassador to London denounced the leak of classified US embassy cables from around the world. In tomorrow'sGuardian Louis Susman writes: "This is not whistleblowing. There is nothing laudable about endangering innocent people. There is nothing brave about sabotaging the peaceful relations between nations on which our common security depends."
• It emerged that Julian Assange had been transferred to the segregation unit in Wandsworth prison and had distanced WikiLeaks from cyber attacks on MasterCard, Visa, PayPal and other organisations.
• Other newly released cables revealed that China is losing patience with the failure of the Burmese regime to reform, and disclosed US fears that Europe will cave in to Serbian pressure to partition Kosovo.
While many thousands fell ill during the Kano epidemic, Pfizer's doctors treated 200 children, half with Trovan and half with the best meningitis drug used in the US at the time, ceftriaxone. Five children died on Trovan and six on ceftriaxone, which for the company was a good result. But later it was claimed Pfizer did not have proper consent from parents to use an experimental drug on their children and there were questions over the documentation of the trial. Trovan was licensed for adults in Europe, but later withdrawn because of fears of liver toxicity.
The cable claims that Liggeri said Pfizer, which maintains the trial was well-conducted and any deaths were the direct result of the meningitis itself, was not happy about settling the Kano state cases, "but had come to the conclusion that the $75m figure was reasonable because the suits had been ongoing for many years costing Pfizer more than $15m a year in legal and investigative fees".
In an earlier meeting on 2 April between two Pfizer lawyers, Joe Petrosinelli and Atiba Adams, Liggeri, the US ambassador and the economic section, it had been suggested that Pfizer owed the favourable outcome of the federal cases to former Nigerian head of state Yakubu Gowon.
He had interceded on Pfizer's behalf with the Kano state governor, Mallam Ibrahim Shekarau – who directed that the state's settlement demand should be reduced from $150m to $75m – and with the Nigerian president. "Adams reported that Gowon met with President Yar'Adua and convinced him to drop the two federal high court cases against Pfizer," the cable says.
But five days later Liggeri, without the lawyers present, enlarged on the covert operation against Aondoakaa.
The cable says Liggeri went on to suggest that the lawsuits against Pfizer "were wholly political in nature".
He alleged that Médecins sans Frontières, which was in the same hospital in Kano, "administered Trovan to other children during the 1996 meningitis epidemic and the Nigerian government has taken no action".
MSF – which was the first to raise concerns about the trial – vehemently denies this. Jean-Hervé Bradol, former president of MSF France, said: "We have never worked with this family of antibiotic. We don't use it for meningitis. That is the reason why we were shocked to see this trial in the hospital."
There is no suggestion that the attorney general was swayed by the pressure. However, the dropping of the federal cases provoked suspicion in Nigeria. Last month, the Nigerian newspaper Next ran a story headlined, "Aondoakaa's secret deal with Pfizer".
The terms of the agreement that led to the withdrawal of the $6bn federal suit in October 2009 against Pfizer "remain unknown because of the nature of [the] deal brokered by … Mike Aondoakaa", it said. Pfizer and the Nigerian authorities had signed a confidentiality agreement. "The withdrawal of the case, as well as the terms of settlement, is a highly guarded secret by the parties involved in the negotiation," the article said.
Aondoakaa expressed astonishment at the claims in the US cable when approached by the Guardian. "I'm very surprised to see I became a subject, which is very shocking to me," he said. "I was not aware of Pfizer looking into my past. For them to have done that is a very serious thing. I became a target of a multinational: you are supposed to have sympathy with me … If it is true, maybe I will take legal action."
In a statement to the Guardian, Pfizer said: "The Trovan cases brought by both the federal government of Nigeria and Kano state were resolved in 2009 by mutual agreement. Pfizer negotiated the settlement with the federal government of Nigeria in good faith and its conduct in reaching that agreement was proper. Although Pfizer has not seen any documents from the US embassy in Nigeria regarding the federal government cases, the statements purportedly contained in such documents are completely false.
"As previously disclosed in Pfizer's 10-Q filing in November 2009, per the agreement with the federal government, Nigeria dismissed its civil and criminal actions against the company. Pfizer denied any wrongdoing or liability in connection with the 1996 study. The company agreed to pay the legal fees and expenses incurred by the federal government associated with the Trovan litigation. Pursuant to the settlement, payment was made to the federal government's counsel of record in the case, and there was no payment made to the federal government of Nigeria itself. As is common practice, the agreement was covered by a standard confidentiality clause agreed to by both parties."
WikiLeaks cables: Pfizer 'used dirty tricks to avoid clinical trial payout'Cables say drug giant hired investigators to find evidence of corruption on Nigerian attorney general to persuade him to drop legal action
The world's biggest pharmaceutical company hired investigators to unearth evidence of corruption against the Nigerian attorney general in order to persuade him to drop legal action over a controversial drug trial involving children with meningitis, according to a leaked US embassy cable.
Pfizer was sued by the Nigerian state and federal authorities, who claimed that children were harmed by a new antibiotic, Trovan, during the trial, which took place in the middle of a meningitis epidemic of unprecedented scale in Kano in the north of Nigeria in 1996.
Last year, the company came to a tentative settlement with the Kano state government which was to cost it $75m.
But the cable suggests that the US drug giant did not want to pay out to settle the two cases – one civil and one criminal – brought by the Nigerian federal government.
The cable reports a meeting between Pfizer's country manager, Enrico Liggeri, and US officials at the Abuja embassy on 9 April 2009. It states: "According to Liggeri, Pfizer had hired investigators to uncover corruption links to federal attorney general Michael Aondoakaa to expose him and put pressure on him to drop the federal cases. He said Pfizer's investigators were passing this information to local media."
The cable, classified confidential by economic counsellor Robert Tansey, continues: "A series of damaging articles detailing Aondoakaa's 'alleged' corruption ties were published in February and March. Liggeri contended that Pfizer had much more damaging information on Aondoakaa and that Aondoakaa's cronies were pressuring him to drop the suit for fear of further negative articles."
The release of the Pfizer cable came as:
• The American ambassador to London denounced the leak of classified US embassy cables from around the world. In tomorrow'sGuardian Louis Susman writes: "This is not whistleblowing. There is nothing laudable about endangering innocent people. There is nothing brave about sabotaging the peaceful relations between nations on which our common security depends."
• It emerged that Julian Assange had been transferred to the segregation unit in Wandsworth prison and had distanced WikiLeaks from cyber attacks on MasterCard, Visa, PayPal and other organisations.
• Other newly released cables revealed that China is losing patience with the failure of the Burmese regime to reform, and disclosed US fears that Europe will cave in to Serbian pressure to partition Kosovo.
While many thousands fell ill during the Kano epidemic, Pfizer's doctors treated 200 children, half with Trovan and half with the best meningitis drug used in the US at the time, ceftriaxone. Five children died on Trovan and six on ceftriaxone, which for the company was a good result. But later it was claimed Pfizer did not have proper consent from parents to use an experimental drug on their children and there were questions over the documentation of the trial. Trovan was licensed for adults in Europe, but later withdrawn because of fears of liver toxicity.
The cable claims that Liggeri said Pfizer, which maintains the trial was well-conducted and any deaths were the direct result of the meningitis itself, was not happy about settling the Kano state cases, "but had come to the conclusion that the $75m figure was reasonable because the suits had been ongoing for many years costing Pfizer more than $15m a year in legal and investigative fees".
In an earlier meeting on 2 April between two Pfizer lawyers, Joe Petrosinelli and Atiba Adams, Liggeri, the US ambassador and the economic section, it had been suggested that Pfizer owed the favourable outcome of the federal cases to former Nigerian head of state Yakubu Gowon.
He had interceded on Pfizer's behalf with the Kano state governor, Mallam Ibrahim Shekarau – who directed that the state's settlement demand should be reduced from $150m to $75m – and with the Nigerian president. "Adams reported that Gowon met with President Yar'Adua and convinced him to drop the two federal high court cases against Pfizer," the cable says.
But five days later Liggeri, without the lawyers present, enlarged on the covert operation against Aondoakaa.
The cable says Liggeri went on to suggest that the lawsuits against Pfizer "were wholly political in nature".
He alleged that Médecins sans Frontières, which was in the same hospital in Kano, "administered Trovan to other children during the 1996 meningitis epidemic and the Nigerian government has taken no action".
MSF – which was the first to raise concerns about the trial – vehemently denies this. Jean-Hervé Bradol, former president of MSF France, said: "We have never worked with this family of antibiotic. We don't use it for meningitis. That is the reason why we were shocked to see this trial in the hospital."
There is no suggestion that the attorney general was swayed by the pressure. However, the dropping of the federal cases provoked suspicion in Nigeria. Last month, the Nigerian newspaper Next ran a story headlined, "Aondoakaa's secret deal with Pfizer".
The terms of the agreement that led to the withdrawal of the $6bn federal suit in October 2009 against Pfizer "remain unknown because of the nature of [the] deal brokered by … Mike Aondoakaa", it said. Pfizer and the Nigerian authorities had signed a confidentiality agreement. "The withdrawal of the case, as well as the terms of settlement, is a highly guarded secret by the parties involved in the negotiation," the article said.
Aondoakaa expressed astonishment at the claims in the US cable when approached by the Guardian. "I'm very surprised to see I became a subject, which is very shocking to me," he said. "I was not aware of Pfizer looking into my past. For them to have done that is a very serious thing. I became a target of a multinational: you are supposed to have sympathy with me … If it is true, maybe I will take legal action."
In a statement to the Guardian, Pfizer said: "The Trovan cases brought by both the federal government of Nigeria and Kano state were resolved in 2009 by mutual agreement. Pfizer negotiated the settlement with the federal government of Nigeria in good faith and its conduct in reaching that agreement was proper. Although Pfizer has not seen any documents from the US embassy in Nigeria regarding the federal government cases, the statements purportedly contained in such documents are completely false.
"As previously disclosed in Pfizer's 10-Q filing in November 2009, per the agreement with the federal government, Nigeria dismissed its civil and criminal actions against the company. Pfizer denied any wrongdoing or liability in connection with the 1996 study. The company agreed to pay the legal fees and expenses incurred by the federal government associated with the Trovan litigation. Pursuant to the settlement, payment was made to the federal government's counsel of record in the case, and there was no payment made to the federal government of Nigeria itself. As is common practice, the agreement was covered by a standard confidentiality clause agreed to by both parties."
Subscribe to:
Posts (Atom)