محمدرضا رحیمی، حلقه فساد خیابان فاطمی. مدتهاست که نام معاون اول محمود احمدینژاد، با حلقه فاطمی گره خورده است. اکنون سخنان تازه اسفندیار رحیممشایی، نزدیکترین یار احمدینژاد و الیاس نادران، نمایندهای که از ابتدا پیگیر این قضیه بوده، باعث شده است تا بار دیگر نام محمدرضا رحیمی در کنار "مفاسد اقتصادی" و "حلقه فساد خیابان فاطمی" بر سر زبانها بیفتد. مشایی ازاو حمایت کرده ونادران از موافقت احمدی نژاد برای محاکمه وی خبر داده؛هر چند سایتی به نام شفاف این خبر را تکذیب کرده و به نقل از دفتررئیس دولت آن را«جعلی،فاقدصحت وبرآمده ازذهنیت ناصواب نویسندگان»دانسته است.
عباس جعفریدولتآبادی، دادستان تهران، اعلام کرد: "حلقههای مختلفی در پرونده فساد مالی معاون رئیس جمهور تشکیل شده که در حال بررسی است. حلقه اول این پرونده به دادگاه رفته و تحقیقات از حلقه دوم همچنان ادامه دارد."
الیاس نادران، نمایندهای که پیش از دیگران پیگیر پرونده رحیمی است هم روز گذشته خواستار آن شد که طرح "تحقیق و تفحص از عملکرد دیوان محاسبات در مجلس هفتم" در دستور کار مجلس قرار گیرد.
وی همچنین در یک جلسه دانشجویی با اعلام اینکه برای رسیدن این پرونده به نقطه بیبازگشت، دست به "انتحار" زده بود، گفت: "امروز بحمدالله موانع انجام بازجويي، احضار و محاكمه برداشته شده و روز گذشته نيز شنيدم كه رئيسجمهور علنا اعلام داشته كه با انجام اين محاكمهها مخالفتي ندارد و آن را رويكرد مثبتي قلمداد كرده است. اطلاعاتي كه من دارم طبيعتا اطلاعاتي نيست كه قابل استناد قضايي باشد اما اين نكته تاكيد شده كه رحيمي حتما حداقل در حد افرادي كه تا به حال در زندان بودند، استحقاق اين محاكمهها را دارد و بايد اين محاكمهها انجام شود تا مردم مطلع شوند."
در روزهای گذشته اخباری در رسانههای اصولگرا منتشر شده بود که احمدی نژاد نیز از رسیدگی به پرونده معاون خود استقبال و مانور تبلیغاتی بر روی این موضوع را غیرعادی قلمداد کرده و برگزاری دادگاه را منطقیترین راه برای روشن شدن حقیقت دانسته است.
این مسایل باعث شد که در چند روز گذشته، شایعه تغییر رحیمی نیز به طور گستردهای مطرح شود. رحیمی خود در این باره، گفت: "تا احمدینژاد هست، من معاون اول هستم." مسالهای که به نوعی با تایید اسفندیار رحیممشایی، – فردی که گفته میشود بسیاری از تغییرات در دولت با نظر وی بوده است، – مواجه شد: "برداشت من این است كه رییسجمهور در اینكه آقای رحیمی در آنجا بماند مصممتر نیز شده است."
پیش از این و در آخرین روزهای آذرماه، غلامحسین محسنیاژهای، سخنگوی قوهقضاییه، در یک کنفرانس خبری با بيان اينکه اتهاماتی متوجه رحیمی است، اعلام کرده بود که وی بايد به اين اتهامات پاسخ دهد. اژهای در سخنان خود اضافه کرده بود که: "با توجه به اظهارات و مدارک موجود در پرونده، اتهاماتی متوجه معاون اول ریيسجمهور است اما درباره قطعيت اين اتهام بايد منتظر ماند تا وی از خود دفاع کند."
سخنان اژهای باعث شد که محمدرضا رحیمی اعلام کند کنفرانسی خبری، با موضوع "تشریح علل و عوامل برخی شبهات و افترائات و دلایل اصرار برخی به تکرار اکاذیب و نقض آشکار قانون اساسی" برگزار خواهد کرد. اما در حالی که رحیمی، پیش از این سخنان اژهای را نشانه "ادامه روند برخوردهای تخریبی علیه دولت خدمتگزار" دانسته بود، به طور ناگهانی، نشست خبری خود را لغو و علت آن را اجتناب از اقدامی اعلام کرد که: "ممکن است تکدر خاطر رهبر فرزانه انقلاب و دغدغه مردم شریف ایران را در پی داشته باشد."
حلقه فساد خیابان فاطمی
داستان خیابان فاطمی از آن جا آغاز شد که صادق لاريجانی، رييس قوه قضاييه، دراسفندماه سال گذشته، از بازداشت يک باند فساد اقتصادی در يک شرکت دولتی خبر داد و گفت: "افراد اين باند توانستهاند با جعل اسناد دولتی و قضايی، ميلياردها تومان به حقوق مردم و بيتالمال خسارت وارد کنند که فقط اختلاس يک نفر از آنان شش ميليارد تومان است."
در پی انتشار این خبر، سایت پارلماننیوز، نوشت که "یک مقام ارشد دولتی در راس این شبکه قرار دارد و مدیر یک شرکت بیمهای و تعدادی از مدیران و کارکنان دولت نیز در شبکه مزبور عضویت دارند." پارلماننیوز – که توسط فراکسیون اصلاحطلبان مجلس هشتم اداره میشود - همچنین نوشته بود که: "تلاشهایی در جریان است تا با موافقت مقامات مافوق، این مسوول کنارهگیری کند تا مقدمات بررسی پرونده فراهم شود."
در همان زمان محمدرضا رحیمی، در یک کنفرانس مطبوعاتی، با اشاره به پروندهای که رییس قوهقضاییه خبر از برخورد با آن را داده بود، گفته بود که این مورد "تتمه" پرونده بزرگتری بوده که قبلا مورد رسیدگی قرار گرفته و مبلغ آن "چند صد میلیارد تومان" بوده است: "این شرکت، یک شرکت بیمهای است که تخلفاتی از سال ۸۳ و ۸۴ داشته و دیوان محاسبات در سال ۸۶ با بخش عمدهای از آنها برخورد کرده و متخلفان برای مجازات معرفی شدهاند."
اما سخنان صادق لاریجانی، آغازی بود بر متهم شدن محمدرضا رحیمی در یک پرونده بزرگ فساد اقتصادی. چند روز پس از سخنان لاریجانی، ۲۱۶ تن از نمایندگان مجلس در نامهای سرگشاده، با اشاره به بازداشت اعضای یک "باند فساد اقتصادی" تاکید کردند: "برخی افراد با مسوولیتهای بالای اجرایی نقش موثرتری از اعضای بازداشت شده در این پرونده ها داشتهاند".
در همان زمان، زمزمههایی از احتمال فشار بر قوهقضاییه برای عدم رسیدگی به این پرونده وجود داشت. مسالهای که باعث شد دو روز پس از تعطیلات نوروزی، ۲۳۳ نماينده مجلس در نامهای به رييس قوه قضاييه با اشاره به اينکه "بر اساس اخبار موثق در مورد مبارزه با مفاسد دانهدرشتها فشارهايی متوجه جنابعالی شده است" از وی خواستند مبارزه با فساد را از "بالا" شروع کند "خواه متهم از مسوولان بلندپايه کشور باشد خواه فرزند مقامات باشند."
چند روز پس از نامه نمایندگان مجلس، الیاس نادران، از جمله اصولگرایان ساکن پارلمان، در سخنانی اعلام کرد که: "مقام عالی رتبه دولتی که برای او در قوه قضایيه پرونده بزرگ فساد اقتصادی تشکيل شده، محمدرضا رحيمی، معاون اول محمود احمدی نژاد است."
وی با اشاره به اينکه "افرادی که در بحث مفاسد اقتصادی از رحيمی معاون اول ریيس جمهور دفاع میکنند از ميزان دخالت وی در شبکه مفاسد اقتصادی که اخيرا اعضای آن دستگير شدهاند، اطلاعی ندارند"، گفته بود: "آقای رحيمی رييس حلقه فساد در خيابان فاطمی است که نسبت به جمعآوری منابع از محل منابع فاسد و توزيع آن تصميمگيری میکرده است و اکنون تقريبا همه اعضای اين شبکه فاسد اقتصادی در خيابان فاطمی دستگير شدهاند، الا معاون اول فعلی رییس جمهور."
وی سپس درباره حلقه خیابان فاطمی گفته بود: "شبکه فساد اقتصادی خيابان فاطمی متشکل از افرادی به اسامی جابر ابدالی، الياس محمودی، مسعودی و برخی افراد بوده که همه اين افراد دستگير شدهاند. در مورد اين که گفته میشود رحيمی در توزيع پولها نقش نداشته و چکها را جابر ابدالی امضا میکرده است هم بايد گفت حساب و چکها از جابر ابدالی است اما خط موجود در چکها مربوط به فرد ديگری است و مشخص کردن اينکه خط متعلق به چه کسی است کار سختی نيست و مهمتر از توزيع پول منشا فاسدی است که پولها از آن تامين شده و رحيمی بايد نسبت به آن به مردم و دستگاه قضايی پاسخ دهد."
نادران با انتقاد از مسوولیت رحیمی در بحث مبارزه با مفاسد اقتصادی، اعلام کرده بود که فساد وی در حد شهرام جزایری است.
به دنبال سخنان نادران و سپس شکایت سه تن از نمایندگان اصولگرای مجلس از رحیمی، – الیاس نادران، احمد توکلی و علیرضا زاکانی، – علی مطهری، دیگر نماینده اصولگرای مجلس نیز درباره این پرونده چنین اظهارنظر کرد: "قراین نشان میدهد که اتهام رحیمی در پرونده خیابان فاطمی جدی است و آقای احمدینژاد که منادی شعار عدالتخواهی است، باید در برخورد با اتهامات رحیمی پیشقدم شود.قوهقضائیه تا کنون کوتاهی کرده است و باید بدون ملاحظه مقام و منصب افراد به اتهامات مسوولان بلندپایه نیز رسیدگی کند."
این سخنان اما، با واکنش شدید اطرافیان احمدینژاد روبهرو شد. مجتبی هاشمی ثمره، مشاور ارشد احمدینژاد، از دادستان کل کشور خواست که به این موضوع رسیدگی کند و "نسبت به کسانی که اهانت میکنند و تهمت میزنند اعلام جرم کند." اسفندیار رحیممشایی این سخنان را در جهت "تضعیف دولت" ارزیابی کرد. خود رحیمی نیز اعلام کرد که اگر این اتهامات ثابت شود، حاضر است دست خود را قطع کند.
سخنان نادران درباره باند حلقه فاطمی، اما با واکنش دیگر افرادی که نادران از آنها اسم برده بود، روبهرو شد. الیاس محمودي، رییس سابق حفاظت اطلاعات قوهقضاییه و مجتمع قضایی مبارزه با مفاسد اقتصادی در زمان رياست هاشمي شاهرودي – که پس از فرار شهرام جزایری از زندان، از سمت خود برکنار شده بود، درباره عضویت خود در شبکه فساد اقتصادی و دستگیریاش اعلام کرد: "من سرباز نظام جمهوری اسلامی و دعاگو و فرمانبردار مقام معظم رهبری و دوستدار همه خدمتگزاران ملت هستم." وي در حالي كه نادران را با عنوان "وکیل منتخب خودمان" مورد خطاب قرار داده بود، اضافه کرد: "آنچه درباره دستگیری بنده و یا تحت تعقیب قرار گرفتنام به دلیل ارتباط با خانهای در فاطمی بیان شده صحت ندارد و بنده مسعودی و ابدالی را نمیشناسم و با آنکه دورهای با آقای رحیمی در ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی همکاری داشتم اما 3 سال است توفیق زیارت این برادر عزیز را نداشتم."
اما همزمان با تشدید اتهامات علیه رحیمی، وی اعلام کرد که بحث فساد مالی، برای "القای شبهه" در جامعه است و آنر ا کار دشمنان خود خواند: "در دوران ریاست بر دیوان محاسبات مجلس دو موضوع تخلفات در بیمه و معوقات بانکی را پیگیری می کردیم و حالا همان کسانی که صاحب پولهای معوقه هستند و در بیمه سواستفاده کردهاند، در جامعه القای شبهه میکنند".
همزمان با جنگ رسانهای نزدیکان احمدینژاد و اصولگرایان منتقد آنان، سایت جهاننیوز – نزدیک به علیرضا زاکانی – در خبری ویژه اعلام کرد: "فردی تحت عنوان (میم) که مدتها یار غار دانهدرشت اقتصادی بوده، تلاش میکرد با استفاده از موقعیت خود در دولت، از دستگیر شدن فرار کند. دستگیری این فرد که گفته میشود اطلاعات قابل توجهی از وقایع مربوط به خانه فاطمی دارد، میتواند فرآیند رسیدگی به پرونده دانهدرشت اقتصادی مقیم دولت را تسریع ببخشد."
اما سخنان این نمایندگان باعث شد تا رحیمی از آنان به قوهقضاییه شکایت برد. وی با اعلام شکایت از احمد توکلی، علیرضا زاکانی و الیاس نادران، آنان را متهم به تهمت زنی کرد. شکایتی که بنا به گفته احمد توکلی، چند روز پیش، حکم منع تعقیب آن، برای متشاکیان صادر شده است.
اما همزمان با درگیریها بر سر این پرونده، برخی سایتهای خبری نزدیک به جنبش سبز، اعلام کردند که در پی دیدار محمود احمدینژاد با رهبر جمهوریاسلامی، رسیدگی به این پرونده تا آینده نامعلوم منتفی شده است: "احمدینژاد مشخصا از رهبر جمهوری اسلامی خواستار توقف رسیدگی به جرایم مالی و اتهاماتی مبنی بر فسادِ اقتصادیِ رحیمی میشود و با این استدلال که باز کردن این پرونده، کل انتخابات را زیر سوال می برد و با زیر سوال رفتن انتخابات نیز، نظام زیر سئوال خواهد رفت، وی را مجاب به صدور دستور توقف این مساله می کند."
این اخبار حکایت از آن داشت که احمدینژاد نزد آیتالله خامنهای رفته و شرعا شهادت داده که: "مبالغ یاد شده تنها در راه انتخابات هزینه شده و هرگز به هیچ مصرف دیگری (شخصی یا خانوادگی) نرسیده است و باز کردن این پرونده، کل انتخابات را زیر سوال میبرد"
همزمان با انتشار این خبر، الیاس نادران نماینده پیگیر این پرونده نیز اعلام کرد: "ما دنبال شکایت خود هستیم ولی مصلحت نظام از هر چیزی بالاتر است." و علی مطهری نیز طی اظهاراتی، با چرخشی قابل توجه نسبت به سخنان قبلی خود، گفت: "نام بردن از معاون اول رییسجمهور و متهم کردن او در رسانهها کار درستی نبود."
سکوت درباره این پرونده اما دیری نپایید. اوایل مهرماه بود که محسنیاژهای، دادستان کل کشور، درباره سرنوشت این پرونده چنین اظهارنظر کرد: "تاكنون براي بيش از 60 نفر قرار مجرميت صادر و كيفر خاص آن صادر شده است و طبعا پرونده مرحله به مرحله جلو ميرود و هر فردي كه در مظان اتهام باشد بايد دير يا زود پاسخگو باشد."
محمدرضا رحیمی کیست؟
محمدرضا رحیمی، که اکنون به عنوان معاول احمدینژاد مشغول به کار است، از جمله کردهای شیعه مذهب است. این دانشآموخته حقوق دانشگاه تهران كار خود را در دستگاه قضايي استان كردستان آغاز كرد و مدتي دادستان قروه و سنندج بود. رحيمي در دورههای دوم تا چهارم از قروه و سپس سنندج به مجلس راه يافت، اما هنوز بيش از يك سال از حضورش در مجلس چهارم نگذشته بود كه در سال 72 با آمدن علیمحمد بشارتی به وزارت كشور به عنوان استاندار كردستان منصوب شد. وی همچنین ریاست دانشکده حقوق واحد تهران مرکز دانشگاه آزاد را هم داشتهاست.
در كردستان او درگير يک پرونده مالي در مورد زمينهاي دانشگاه آزاد نيز شد که تا مدتها همچنان گشوده ماند. گفته میشود وی در زمان حضور هاشمیرفسنجانی در کردستان، کشاورزان را مجبور کرده بود تراکتورهای خود را به گونهای قرار دهند که از بالا جمله "درود بر هاشمی" با استفاده از این تراکتورها مشخص شود.
در جريان انتخابات رياست جمهوری سال 76 رحيمی تلاش زیادی برای انتخاب ناطقنوری به خرج داد. اين تلاش تا بدانجا ادامه يافت كه او در شامگاه روز اول خرداد 76 كه تبليغات كانديداها پايان يافته بود، بر صفحه تلويزيون شبكه استانی كردستان ظاهر شد و علنا مردم را به رای دادن به ناطق نوری فراخواند.
پس از مشخص شدن ریز آرای انتخابات، مشخص شد به جز مازندران، کردستان تنها استانی بوده است که در آن آرای خاتمی کمتر از رقیب وی بوده؛به گونهای که در برخی از شهرها میزان مشارکت بالای صد درصد بود. در آن زمان دولت خاتمی از وی شکایت کردو تنها 20 روز پس از سرکار آمدن دولت، وی از سمت خود برکنار شد. در همان مقطع روزنامه سلام نوشت رحیمی به همراه چند تن از اطرافیان خود، اقدام به ساختن 250 هزار برگه رای به نام ناطقنوری کرده بودند و زمانی که از وی دلیل این کار سئوال شد، اعلام کرده بود که: "قرار بود بقیه استانداران نیز همین کار را بکنند."
وی پس از آن مدتی به عنوان مشاور در قوهقضاییه مشغول بود اما با آغاز به کار مجلس هفتم، به سمت رییس دیوان محاسبات رسیدو اعلام کرد که مدرك دكتراي خود را از موسسهای در فرانسه گرفته است.
اما نام وی پس از سالها، زمانی مجددا رسانهای شد که به عنوان رییس دیوان محاسبات اعلام کرد قرارداد صادرات گاز ايران به امارات موسوم به كرسنت، موجب ضرر 21 ميليارد دلاری ايران میشود و بدين شكل، مسوولان و مقامات پيشين وزارت نفت را متهم به فساد در اين پرونده کرد. اما به زودی مشخص شد که محاسبات و دادههای وي در اين پرونده از پايه نادرست بوده است. چندی بعد روزنامه کیهان، در یادداشتی، کردان و رحیمی را متهم کرد که مشغول مذاکره برای دریافت پورسانت از طرف اماراتی هستند تا این قرارداد را به سرانجام برسانند.
در همان سال نخست دولت نهم، رحیمی كه يکي از مسوولان بركنار شدهی شرکت بيمه ايران را به عنوان بازرس همان شرکت تعيين کرده بود، گزارشي از عملكرد بيمه ايران را، توسسط همان بازرس برای احمدینژاد فرستاد. گزارش كه حاوی اطلاعات سراسر نادرستی بود، باعث شد كه احمدینژاد دستور برکناری مديرعامل و تمام اعضای شرکت بيمه ايران را بدهد. رحيمی سپس فهرستی حاوی نام 119 شخص حقيقی و حقوقی را به عنوان بدهکاران كلان نظام بانکي در اختيار احمدینژاد قرار داد. فهرستی كـــه در آن تقريبا همهی اسامی و اطلاعات مخدوش بود و باعث خشم و اعتراض نمايندگان مجلس هفتم شد.
اما جنحالها بر سر رحیمی، از زمان استیضاح کردان و متهم شدن وی به دروغ گفتن درباره مدرک تحصیلی بالا گرفت.کردان در زمان ریاست رحیمی بر دانشکده حقوق دانشگاه آزاد، در این دانشگاه تدریس میکرد.همزمان با استیضاح کردان، علیرضا زاکانی مدرک رحیمی را قُلِ دوم مدرک کردان توصیف کرده بود. احمد توکلی رییس مرکز پژوهشهای مجلس نیز مدرک رحیمی را "قطعا مدرکی قلابی و مشابه مدرک کردان" دانسته بود. برخی نمایندگان مجلس در مورد مدرک کارشناسی ارشد او هم تردید نمودهاند. گفته میشود رحیمی مدرک فوق لیسانس خود را در رشته جامعهشناسی در سال ۱۳۷۹ از دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز دریافت کرده است. غلامعباس توسلی از چهرههای برجسته نهضت آزادی استاد راهنمای وی بودهاست. این در حالی است که او در زمان حضور در دانشگاه آزاد نامههای اداری را با عنوان دکتر امضا مینمودهاست.
دیگر جنجال پیرامون رحیمی در زمان استیضاح کردان، پرداخت چک ۵ میلیون تومانی به نمایندگان مجلس در ازای پس گیری استیضاح علی کردان بود. بنا به گفته سایت الف، طراح و آمر این طرح کسی جز رحیمی – که در آنز مان معاون حقوقی و پارلمانی احمدینژاد بود، نبوده است.
پس از انتصاب رحیمی به عنوان معاون اول احمدینژاد، سایت جهاننیوز نوشت: "رد پای یکی از مسولان در باند فساد بیمهای کرج دیده میشود، یک چهره جنجالی و مسوول که دارای اتهامات متعدد فساد مالی و سیاسی است و در حال حاضر دارای مسئولیت است، متهم به همکاری و شراکت با یک باند فساد مالی در بیمه شهرستان کرج است."
سایت الف نیز از قول احمد توکلی نوشت: "جناب محمد رضا رحیمی، لابد اطلاع دارید آقایان جابر عبدالی، حمزهنویس و مسعودی در چه شرایطی هستند. من به عنوان نماینده مردم شریف ایران انتظار دارم توضیح بفرمایید که چکهای چند میلیارد تومانی و چند صد میلیون تومانی که به حساب شما واریز شدهاست از چه حسابهایی و مربوط به چه افرادی است؟"
سایت سفیر نیز درباره اتهامات مالی رحیمی نوشت:" جناب آقای رحیمی بسیار شایسته و البته لازم است طبق فرمایشات موکد رهبر معظم انقلاب در مورد مبارزه با مفاسد اقتصادی توضیح دهند که چرا از ایشان در پرونده مربوط به «ج. ع» و آقای «م» از مسوولان استانداری تهران که اکنون در بازداشت به سر میبرد و پرونده این دو نفر که به اتهامهایی همچون سوء استفاده مالی و جعل امضاء در قوه قضائیه مفتوح میباشد نام برده شده است؟ آیا آقای معاون اول اساسا ارتباطی با این دو نفر داشته است یا خیر؟ و آیا با این افراد در موارد اتهامی همکاری داشته است یا خیر؟"
در آخرین مورد نیز وی متهم شده که حلقه فساد اقتصادی را راهاندازی کرده است که در رسانهها از آن با نام "حلقه فاطمی" نام برده میشود. آیا رحیمی که تاکنون بسیاری از مشکلات را پشت سرگذاشته است، قادر به عبور از این مانع نیز خواهد بود؟
Monday, December 27, 2010
تمجید خامنهای از "کلثوم ننه"
رهبر جمهوری اسلامی، از کتاب "کلثوم ننه" تمجید و آن را کتابی موفق در "مبارزه با خرافات" معرفی کرد. سایت اصولگرای الف، این سخنان را با عنوان "نظر رهبر معظم انقلاب درباره یک کتاب" منتشر کرده است.
به نوشته این سایت، آیتالله خامنهای در مورد این کتاب که فردی به نام "آقا جمال خوانساری" آن را به رشته تحریر درآورده، گفته است: "در كنار ترويج و تبليغ معارف اصيل دينى و اسلام ناب، بايد با خرافات مبارزه كرد. كسانى دارند روزبهروز خرافات جديدى را وارد جامعه ما مىكنند. مبارزه با خرافات را بايد جدى بگيريد."
جمال الدين، فرزند محقق خوانساری معروف به آقا جمال خوانساری یکی از مشهورترین روحانیون شيعه در قرن دوازدهم هجری است. شرح شفا و اشارات ابن سینا و ترجمه قرآن و صحیفه سجادیه به فارسی از آثار این روحانی شیعه است.
کتاب کلثوم ننه یکی دیگر از آثار آقا جمال خوانساری است که رهبر جمهوری اسلامی آن را کتابی موفق در مبارزه با خرافات توصیف کرده است.
آیتالله خامنهای در خصوص این کتاب افزوده: "آقا جمال خوانساری سيصد سال پيش براى اينكه خرافات را برملا كند، كتابى به نام كلثوم ننه را نوشت كه الان هست."
رهبر جمهوری اسلامی اضافه کرده که این کتاب اخیرا چاپ مجدد شده است و این چاپ را برای او هم اورده اند.
به گفته آیتالله خامنه ای: "آقا جمال خوانساری {در این کتاب} با زبان طنز، معروفترين خرافات زمان خودش را به زبان فتواى فقهاى زنان درآورده و مىگويد زنان پنج فقيه بزرگ دارند. يكیش كلثوم ننه است، يكى دده بزمآراست، يكى بىبىشاه زينب است، يكى، فلان است. آن وقت از قول اينها مثلا در باب محرم و نامحرم، در باب طهارت و نجاست و در باب انواع و اقسام چيزها، مطالبى را نقل مىكند."
آیتالله خامنهای افزوده: "عالم دینی به این چیزها می پردازد."
او در پایان تعریف خود از کتاب کلثوم ننه گفت: "ما خيال مىكنيم اگر با يك مطلبى كه مورد عقيده مردم است و خرافى و خلاف واقع است، مقاومت كرديم، بر خلاف شئون روحانى عمل كردهايم؛ نه، شأن روحانى اين است."
جمهوری اسلامی و ترویج خرافات
تاکید رهبر جمهوری اسلامی بر مبارزه با خرافات در شرایطی بیان شده که نگرانی از گسترش خرافات در جامعه ایران و بخصوص در میان اقشار سنتی و مذهبی افزایش یافته است.
منتقدان و بسیاری از ناظران، حکومت جمهوری اسلامی و سیاستهای آن را دلیل اصلی گسترش خرافات در جامعه ایران می دانند.
این عده می گویند حکومت مذهبی ایران با ترویج دیدگاه های انحرافی و برجسته کردن مسائل غیرواقعی و تحریف مسائل دینی در رسانه هایی مانند صدا و سیما و از تریبون هایی مانند هیئت ها و نمازهای جمعه، عملا به گسترش خرافات در جامعه می پردازد.
دامن زدن به موضوعاتی مانند "مهدویت" و طرح مسائل غیرمستند درباره وقایعی مانند عاشورا، از جمله مواردی است که منتقدان آنها را به عنوان نمونه هایی از ترویج سازمان یافته خرافات در جامعه توسط حکومت جمهوری اسلامی اعلام می کنند.
این در حالی است که برخی رسانه ها و حتی مراجع تقلید نزدیک به حکومت نیز با تایید گسترش خرافات در جامعه ایران، خواهان مقابله با آن شده اند.
آیتالله ناصر مکارم شیرازی، از مراجع تقلید حامی آیتالله خامنهای از جمله این روحانیون است. او تیرماه امسال با انتقاد از "گسترش خرافات در خصوص مهدویت" گفته بود: "متأسفانه در حال حاضر برخی گروههای منحرف از مهدویت سواستفادههای فراوانی میکنند که مدعیان دروغین مهدویت و کسانی که ادعای رؤیت میکنند از جمله گروه هایی هستند که از مهدویت به نفع منافع نامشروع شخصی خود بهره میگیرند و باید مانع گسترش و فعالیتهای آنها شد."
احمدی نژاد و مهدویت
محمود احمدی نژاد از بدو روی کار آمدن در سال 84 بارها گفته یکی از وظایف اصلی و در حقیقت اصلی ترین وظیفه دولت خود را مهیا کردن شرایط برای ظهور امام زمان می داند. وی در اردیبشهت 86 در کرمان تصریح کرده بود: "ماموریت داریم کشور را به کشور امام زمان تبدیل کنیم."
وی در آن هنگام توضیح نداده بود که "این ماموریت" از جانب چه کسی به وی محول شده است.
احمدی نژاد در ابتدای تمام سخنرانی های خود دعای فرج امام زمان را می خواند. هنگامی که رئیس دولت کنونی، شهردار تهران بود، اسفندیار رحیم مشایی که در آن زمان رئیس سازمان فرهنگی ـ هنری شهرداری تهران بود با هماهنگی احمدی نژاد اقدام به تهیه و انتشار نقشه "مسیر عبور امام زمان هنگام ظهور" کرده بود. منابع خبری از رحیم مشایی به عنوان رابط امام زمان با احمدی نژاد نام می برند و حضور طولانی او در هندوستان و شرکت در جلسات آموزش ارتباط با امور ماوراء الطبیعه را در این راستا ارزیابی می کنند.
شایعات گسترده ای درباره قرار دادن یک صندلی یا بشقاب خالی در جلسات هیات دولت به ریاست احمدی نژاد وجود دارد که حتی یک بار توسط یکی از نمایندگان اصولگرای مجلس هفتم هم تایید شد؛ هرچند شخص احمدی نژاد و دیگر مقامات دولت آن را رد کردند.
یکی از جنجالی ترین سخنان احمدی نژاد درباره امام زمان مربوط به اظهارات وی در جمع خانواده شهدا و ایثارگران اصفهان است که 13 آذر سال گذشته بیان شد.
او در آن دیدار مدعی شده بود اسنادی در اختیار دارد که بر مبنای آنها آمریکا می خواهد جلو ظهور امام زمان را بگیرد.
احمدی نژاد همچنین در اردیبهشت 87 در مشهد گفت مدیریت کشور و دولت او با امام زمان است. وی در آن سخنرانی با اشاره به انتقادات صورت گرفته علیه او در جریان سخنرانی در دانشگاه کلمبیا گفته بود: "در آنجا يک لحظه بعد ياد امام عصر افتادم. گفتم: ای عزيز، من مطمئن هستم که اين صحنه را به نفع اسلام جمع و جور می کنی و مديريت خواهی کرد. می دانم جمع خواهی کرد."
از صفویه شروع شد
تاکید احمدی نژاد بر مقوله مهدویت حتی با واکنش روزنامه محافظه کاری مانند "جمهوری اسلامی" مواجه شده است.
این روزنامه نزدیک به طیف سنتی روحانیت و حوزه علمیه، بارها احمدی نژاد، جریان حامی او و حتی محمدتقی مصباح یزدی (روحانیای که بسیاری او را نظریه پرداز جریان احمدی نژاد می دانند) را به ترویج خرافه متهم کرده است.
مسیح مهاجری، مدیرمسئول این روزنامه نیز روز 3 آبان سال 1386 با انتقاد شدید از "مدعیان دولت امام زمانی" گفت: "این افراد مدعي مي شوند دولت وقت در زمان آنها دولت امام زمان است يا مدعي مي شوند که امام زمان همين حالا در حال ظهور است. سابقه اين بحث ها به زمان صفويه برمي گردد."
در همین حال ترویج خرافات درباره عزاداری های ایام عزاداری ماه محرم نیز در سالهای گذشته همواره از سوی مسئولان حکومت اسلامی مورد انتقاد قرار گرفته اما اقدامی برای مقابله با آن انجام نشده است.
انجام برخی اعمال مانند قمه زنی، حمل علامت و... همراه با مداحی ها و روضه خوانی های غیرمستند، از جمله مواردی است که ناظران و حتی بسیاری از روحانیون حکومتی و مقامات نظامی جمهوری اسلامی آنها را از مصادیق خرافه عنوان می کنند.
مجمع روحانیون مبارز، اصلی ترین تشکل روحانی جریان اصلاح طلب در ایران، در بیانیه ای که به مناسبت فرارسیدن ماه محرم سال جاری صادر کرد، با انتقاد از افزایش خرافات در عزاداری های محرم، خواستار "هوشیاری در برابر انحراف هایی که به نام دین بوجود می آید چه به صورت تحریف حقایق دینی و وارانه جلوه دادن آن و چه به صورت رفتارهای ناشایستی که صورت می گیرد" شد.
به نوشته این سایت، آیتالله خامنهای در مورد این کتاب که فردی به نام "آقا جمال خوانساری" آن را به رشته تحریر درآورده، گفته است: "در كنار ترويج و تبليغ معارف اصيل دينى و اسلام ناب، بايد با خرافات مبارزه كرد. كسانى دارند روزبهروز خرافات جديدى را وارد جامعه ما مىكنند. مبارزه با خرافات را بايد جدى بگيريد."
جمال الدين، فرزند محقق خوانساری معروف به آقا جمال خوانساری یکی از مشهورترین روحانیون شيعه در قرن دوازدهم هجری است. شرح شفا و اشارات ابن سینا و ترجمه قرآن و صحیفه سجادیه به فارسی از آثار این روحانی شیعه است.
کتاب کلثوم ننه یکی دیگر از آثار آقا جمال خوانساری است که رهبر جمهوری اسلامی آن را کتابی موفق در مبارزه با خرافات توصیف کرده است.
آیتالله خامنهای در خصوص این کتاب افزوده: "آقا جمال خوانساری سيصد سال پيش براى اينكه خرافات را برملا كند، كتابى به نام كلثوم ننه را نوشت كه الان هست."
رهبر جمهوری اسلامی اضافه کرده که این کتاب اخیرا چاپ مجدد شده است و این چاپ را برای او هم اورده اند.
به گفته آیتالله خامنه ای: "آقا جمال خوانساری {در این کتاب} با زبان طنز، معروفترين خرافات زمان خودش را به زبان فتواى فقهاى زنان درآورده و مىگويد زنان پنج فقيه بزرگ دارند. يكیش كلثوم ننه است، يكى دده بزمآراست، يكى بىبىشاه زينب است، يكى، فلان است. آن وقت از قول اينها مثلا در باب محرم و نامحرم، در باب طهارت و نجاست و در باب انواع و اقسام چيزها، مطالبى را نقل مىكند."
آیتالله خامنهای افزوده: "عالم دینی به این چیزها می پردازد."
او در پایان تعریف خود از کتاب کلثوم ننه گفت: "ما خيال مىكنيم اگر با يك مطلبى كه مورد عقيده مردم است و خرافى و خلاف واقع است، مقاومت كرديم، بر خلاف شئون روحانى عمل كردهايم؛ نه، شأن روحانى اين است."
جمهوری اسلامی و ترویج خرافات
تاکید رهبر جمهوری اسلامی بر مبارزه با خرافات در شرایطی بیان شده که نگرانی از گسترش خرافات در جامعه ایران و بخصوص در میان اقشار سنتی و مذهبی افزایش یافته است.
منتقدان و بسیاری از ناظران، حکومت جمهوری اسلامی و سیاستهای آن را دلیل اصلی گسترش خرافات در جامعه ایران می دانند.
این عده می گویند حکومت مذهبی ایران با ترویج دیدگاه های انحرافی و برجسته کردن مسائل غیرواقعی و تحریف مسائل دینی در رسانه هایی مانند صدا و سیما و از تریبون هایی مانند هیئت ها و نمازهای جمعه، عملا به گسترش خرافات در جامعه می پردازد.
دامن زدن به موضوعاتی مانند "مهدویت" و طرح مسائل غیرمستند درباره وقایعی مانند عاشورا، از جمله مواردی است که منتقدان آنها را به عنوان نمونه هایی از ترویج سازمان یافته خرافات در جامعه توسط حکومت جمهوری اسلامی اعلام می کنند.
این در حالی است که برخی رسانه ها و حتی مراجع تقلید نزدیک به حکومت نیز با تایید گسترش خرافات در جامعه ایران، خواهان مقابله با آن شده اند.
آیتالله ناصر مکارم شیرازی، از مراجع تقلید حامی آیتالله خامنهای از جمله این روحانیون است. او تیرماه امسال با انتقاد از "گسترش خرافات در خصوص مهدویت" گفته بود: "متأسفانه در حال حاضر برخی گروههای منحرف از مهدویت سواستفادههای فراوانی میکنند که مدعیان دروغین مهدویت و کسانی که ادعای رؤیت میکنند از جمله گروه هایی هستند که از مهدویت به نفع منافع نامشروع شخصی خود بهره میگیرند و باید مانع گسترش و فعالیتهای آنها شد."
احمدی نژاد و مهدویت
محمود احمدی نژاد از بدو روی کار آمدن در سال 84 بارها گفته یکی از وظایف اصلی و در حقیقت اصلی ترین وظیفه دولت خود را مهیا کردن شرایط برای ظهور امام زمان می داند. وی در اردیبشهت 86 در کرمان تصریح کرده بود: "ماموریت داریم کشور را به کشور امام زمان تبدیل کنیم."
وی در آن هنگام توضیح نداده بود که "این ماموریت" از جانب چه کسی به وی محول شده است.
احمدی نژاد در ابتدای تمام سخنرانی های خود دعای فرج امام زمان را می خواند. هنگامی که رئیس دولت کنونی، شهردار تهران بود، اسفندیار رحیم مشایی که در آن زمان رئیس سازمان فرهنگی ـ هنری شهرداری تهران بود با هماهنگی احمدی نژاد اقدام به تهیه و انتشار نقشه "مسیر عبور امام زمان هنگام ظهور" کرده بود. منابع خبری از رحیم مشایی به عنوان رابط امام زمان با احمدی نژاد نام می برند و حضور طولانی او در هندوستان و شرکت در جلسات آموزش ارتباط با امور ماوراء الطبیعه را در این راستا ارزیابی می کنند.
شایعات گسترده ای درباره قرار دادن یک صندلی یا بشقاب خالی در جلسات هیات دولت به ریاست احمدی نژاد وجود دارد که حتی یک بار توسط یکی از نمایندگان اصولگرای مجلس هفتم هم تایید شد؛ هرچند شخص احمدی نژاد و دیگر مقامات دولت آن را رد کردند.
یکی از جنجالی ترین سخنان احمدی نژاد درباره امام زمان مربوط به اظهارات وی در جمع خانواده شهدا و ایثارگران اصفهان است که 13 آذر سال گذشته بیان شد.
او در آن دیدار مدعی شده بود اسنادی در اختیار دارد که بر مبنای آنها آمریکا می خواهد جلو ظهور امام زمان را بگیرد.
احمدی نژاد همچنین در اردیبهشت 87 در مشهد گفت مدیریت کشور و دولت او با امام زمان است. وی در آن سخنرانی با اشاره به انتقادات صورت گرفته علیه او در جریان سخنرانی در دانشگاه کلمبیا گفته بود: "در آنجا يک لحظه بعد ياد امام عصر افتادم. گفتم: ای عزيز، من مطمئن هستم که اين صحنه را به نفع اسلام جمع و جور می کنی و مديريت خواهی کرد. می دانم جمع خواهی کرد."
از صفویه شروع شد
تاکید احمدی نژاد بر مقوله مهدویت حتی با واکنش روزنامه محافظه کاری مانند "جمهوری اسلامی" مواجه شده است.
این روزنامه نزدیک به طیف سنتی روحانیت و حوزه علمیه، بارها احمدی نژاد، جریان حامی او و حتی محمدتقی مصباح یزدی (روحانیای که بسیاری او را نظریه پرداز جریان احمدی نژاد می دانند) را به ترویج خرافه متهم کرده است.
مسیح مهاجری، مدیرمسئول این روزنامه نیز روز 3 آبان سال 1386 با انتقاد شدید از "مدعیان دولت امام زمانی" گفت: "این افراد مدعي مي شوند دولت وقت در زمان آنها دولت امام زمان است يا مدعي مي شوند که امام زمان همين حالا در حال ظهور است. سابقه اين بحث ها به زمان صفويه برمي گردد."
در همین حال ترویج خرافات درباره عزاداری های ایام عزاداری ماه محرم نیز در سالهای گذشته همواره از سوی مسئولان حکومت اسلامی مورد انتقاد قرار گرفته اما اقدامی برای مقابله با آن انجام نشده است.
انجام برخی اعمال مانند قمه زنی، حمل علامت و... همراه با مداحی ها و روضه خوانی های غیرمستند، از جمله مواردی است که ناظران و حتی بسیاری از روحانیون حکومتی و مقامات نظامی جمهوری اسلامی آنها را از مصادیق خرافه عنوان می کنند.
مجمع روحانیون مبارز، اصلی ترین تشکل روحانی جریان اصلاح طلب در ایران، در بیانیه ای که به مناسبت فرارسیدن ماه محرم سال جاری صادر کرد، با انتقاد از افزایش خرافات در عزاداری های محرم، خواستار "هوشیاری در برابر انحراف هایی که به نام دین بوجود می آید چه به صورت تحریف حقایق دینی و وارانه جلوه دادن آن و چه به صورت رفتارهای ناشایستی که صورت می گیرد" شد.
۷۶ درصد خصوصی سازی در تسلط شبه دولتی ها
کمتر از پنج روز از افشای معامله غیرقانونی یک ارگان وابسته به سپاه پاسداران برای تصاحب شرکت مخابرات ایران، انتشار سومین گزارش كميسيون ويژه نظارت و پيگيري اجراء اصل (44) قانون اساسي که روز گذشته در صحن مجلس قرائت و با "سکوت" نماینده دولت همراه شد، شش نماینده مجلس در نطق های جداگانه ای از فساد دولتی در واگذاری شرکت ها پرده برداشتند و فاش کردند که بیش از 85 درصد از واگذاری ها به جای بخش خصوصی متوجه "شبه دولتی ها" بوده است.
در این میان یک نماینده مجلس از نقش محرابیان، وزیر صنایع و معادن دولت احمدی نژاد در واگذاری سهام ایران خودرو به اعضای هیات مدیره آن پرده برداشت و فاش کرد که وی برای انجام این معامله "جلسه محرمانه" ترتیب داده است.
در گزارش روز گذشته كميسيون ويژه نظارت و پيگيري اجراء اصل (44) قانون اساسي آمده است: "با واگذاري سهام حدود 300 شركت از ابتداي سال 1384 تاكنون به ميزان 699.542 ميليارد ريال حاصل شده كه مبلغ 342.108 ميليارد ريال آن بابت سهام عدالت، 118.642 ميليارد ريال بابت رد ديون به موسسات عمومي غير دولتي و 238.792 ميليارد ريال يعني حدود 34 درصد نيز از طريق بورس و مزايده واگذار گرديده است. حدود 90 درصد اين مبلغ از طريق بورس و حدود 10 درصد از طريق مزايده بوده و از مجموع اين مبلغ حدود 75 درصد آن از طريق فروش بلوكي صورت گرفته كه از اين ميزان نيز 76 درصد آن به موسسات عمومي غير دولتي و شبه دولتي واگذار شده است. شايان ذكر است كه نيمي از اين مبلغ، مربوط به شركت مخابرات است و با اين حساب (34×76×75%= 5/19%)حدود 5/19 درصد كل واگذاريها به صورت بلوكي و حدود 5/17 درصد به صورت رد ديون و حدود 49 درصد به صورت سهام عدالت بوده و از آنجا كه برخي از همين ميزان سهام نيز توسط شركتهاي وابسته به نهادها و موسسات عمومي غير دولتي و نيز شركتهاي موسوم به «شبه دولتي» از طريق بورس خريداري گرديده است، لذا سهم بخش خصوصي حقيقي حداكثر 5/13 درصد از كل واگذاريها ميباشد".
در بخش دیگری از این گزارش، در تعریف "شبه دولتی ها" نیز آمده است: "اين شركتها با تعريفي كه در جامعه متداول است در قالب شركت خصوصي وارد بازار سرمايه و خريد سهام از بورس ميگردند ولي ماهيت دولتي و يا وابسته به نهادهاي حكومتي دارند و باعث عدم حضور حقيقي بخش خصوصي ميشوند. اين نوع شركتها نه تحت حاكميت و نظارت دولت و مجلس و دستگاههاي نظارتي قرار دارند و نه قواعد رقابت پذيري بخش خصوصي را رعايت ميكنند".
بنا به نوشته سایت آفتاب، این گزارش درحالی قرائت شد که نماینده ای که از سوی دولت برای پاسخگویی حضور یافته بود، پس از استماع گزارش به هیات رئیسه مجلس اعلام کرد حرفی برای گفتن ندارد و به این ترتیب وقت جلسه بین 6 نماینده توزیع شد تا جزئیات بیشتری از معاملات غیرقانونی دولت را افشاء کنند.
در میان نمایندگانی که روز گذشته در نطق خود به تشریح ابعاد معاملات غیرقانونی دولت پرداختند، موسی الرضا ثروتی، نماینده بجنورد علاوه بر تایید سخنان همکارانش درباره سهم واقعی بخش خصوصی از واگذاری ها و یکه تازی شبه دولتی ها، به معامله سهام شرکت سایپا اشاره کرد.
به نوشته ایلنا، ثروتی، واگذاری سایپا را از "عجایب قرن" دانست و گفت: "شركتهای زیر مجموعه سایپا، سهام سایپا را خریده اند و این از اعجاب قرن است".
او به نقش محرابیان، وزیر صنایع دولت احمدی نژاد و یکی از بستگان نزدیک وی در این معامله اشاره کرد و افزود: "وزیر صنایع جلسه محرمانه می گذارد كه دوباره این سهام را برای دولت بخرند! كما اینكه سهام ایران خودرو و سایپا را خود دولت خریده است".
علاوه بر نمایندگان مجلس، کارشناسان اقتصادی نیز در گفت و گو با برخی رسانه های داخلی، به مواردی از این معاملات غیرقانونی اشاره کرده اند.
بنا به نوشته ایسنا، محمد نقیزاده، که این خبرگزاری وی را "کارشناس اقتصادی" معرفی کرده، گفته است: "به جز واگذاری سهام عدالت و برخی واگذاریهای دیگر، اکثر واگذاریهای اخیر در راستای اجرای اصل 44 قانون اساسی، از دولت به شبه دولتیها بوده یا برای رد دیون انجام شده است.... به عنوان مثال، بازرگانی پتروشیمی با نام MPC فعالیت دارد و برند ایران در زمینه پتروشیمی است؛ این برند تنها به یک شرکت واگذار شد. در حالی که میتوانستیم با واگذاری این شرکت به بخشهای مختلف، صادرات کشور را توسعه دهیم".
در همین حال، افزایش انتقادها و اشاره مستقیم نمایندگان به رسوایی در واگذاری سهام مخابرات، روز گذشته باعث شد تا مدیر عامل این شرکت در گفت و گویی که سایت "الف"، نزدیک به احمد توکلی آن را بازتاب داده، شورای رقابت و سازمان خصوصی سازی را مسئول بزرگترین معامله صوری دولت احمدی نژاد بداند.
به نوشته الف، صابرفيضي مديرعامل شركت مخابرات گفته است: "واگذاري سهام اين شركت با تأييد شوراي رقابت و جمعبندي نظرات وزارت اقتصاد و نمايندگان پيشگامان كوير يزد صورت گرفته است. اين بحثي است كه سازمان خصوصيسازي بايد به آن جواب دهد و در اين بحث، ما كسي بوديم كه با اين مجموعه فروخته شديم و بنابراين در اين واگذاري نقشي نداشتيم".
در این میان یک نماینده مجلس از نقش محرابیان، وزیر صنایع و معادن دولت احمدی نژاد در واگذاری سهام ایران خودرو به اعضای هیات مدیره آن پرده برداشت و فاش کرد که وی برای انجام این معامله "جلسه محرمانه" ترتیب داده است.
در گزارش روز گذشته كميسيون ويژه نظارت و پيگيري اجراء اصل (44) قانون اساسي آمده است: "با واگذاري سهام حدود 300 شركت از ابتداي سال 1384 تاكنون به ميزان 699.542 ميليارد ريال حاصل شده كه مبلغ 342.108 ميليارد ريال آن بابت سهام عدالت، 118.642 ميليارد ريال بابت رد ديون به موسسات عمومي غير دولتي و 238.792 ميليارد ريال يعني حدود 34 درصد نيز از طريق بورس و مزايده واگذار گرديده است. حدود 90 درصد اين مبلغ از طريق بورس و حدود 10 درصد از طريق مزايده بوده و از مجموع اين مبلغ حدود 75 درصد آن از طريق فروش بلوكي صورت گرفته كه از اين ميزان نيز 76 درصد آن به موسسات عمومي غير دولتي و شبه دولتي واگذار شده است. شايان ذكر است كه نيمي از اين مبلغ، مربوط به شركت مخابرات است و با اين حساب (34×76×75%= 5/19%)حدود 5/19 درصد كل واگذاريها به صورت بلوكي و حدود 5/17 درصد به صورت رد ديون و حدود 49 درصد به صورت سهام عدالت بوده و از آنجا كه برخي از همين ميزان سهام نيز توسط شركتهاي وابسته به نهادها و موسسات عمومي غير دولتي و نيز شركتهاي موسوم به «شبه دولتي» از طريق بورس خريداري گرديده است، لذا سهم بخش خصوصي حقيقي حداكثر 5/13 درصد از كل واگذاريها ميباشد".
در بخش دیگری از این گزارش، در تعریف "شبه دولتی ها" نیز آمده است: "اين شركتها با تعريفي كه در جامعه متداول است در قالب شركت خصوصي وارد بازار سرمايه و خريد سهام از بورس ميگردند ولي ماهيت دولتي و يا وابسته به نهادهاي حكومتي دارند و باعث عدم حضور حقيقي بخش خصوصي ميشوند. اين نوع شركتها نه تحت حاكميت و نظارت دولت و مجلس و دستگاههاي نظارتي قرار دارند و نه قواعد رقابت پذيري بخش خصوصي را رعايت ميكنند".
بنا به نوشته سایت آفتاب، این گزارش درحالی قرائت شد که نماینده ای که از سوی دولت برای پاسخگویی حضور یافته بود، پس از استماع گزارش به هیات رئیسه مجلس اعلام کرد حرفی برای گفتن ندارد و به این ترتیب وقت جلسه بین 6 نماینده توزیع شد تا جزئیات بیشتری از معاملات غیرقانونی دولت را افشاء کنند.
در میان نمایندگانی که روز گذشته در نطق خود به تشریح ابعاد معاملات غیرقانونی دولت پرداختند، موسی الرضا ثروتی، نماینده بجنورد علاوه بر تایید سخنان همکارانش درباره سهم واقعی بخش خصوصی از واگذاری ها و یکه تازی شبه دولتی ها، به معامله سهام شرکت سایپا اشاره کرد.
به نوشته ایلنا، ثروتی، واگذاری سایپا را از "عجایب قرن" دانست و گفت: "شركتهای زیر مجموعه سایپا، سهام سایپا را خریده اند و این از اعجاب قرن است".
او به نقش محرابیان، وزیر صنایع دولت احمدی نژاد و یکی از بستگان نزدیک وی در این معامله اشاره کرد و افزود: "وزیر صنایع جلسه محرمانه می گذارد كه دوباره این سهام را برای دولت بخرند! كما اینكه سهام ایران خودرو و سایپا را خود دولت خریده است".
علاوه بر نمایندگان مجلس، کارشناسان اقتصادی نیز در گفت و گو با برخی رسانه های داخلی، به مواردی از این معاملات غیرقانونی اشاره کرده اند.
بنا به نوشته ایسنا، محمد نقیزاده، که این خبرگزاری وی را "کارشناس اقتصادی" معرفی کرده، گفته است: "به جز واگذاری سهام عدالت و برخی واگذاریهای دیگر، اکثر واگذاریهای اخیر در راستای اجرای اصل 44 قانون اساسی، از دولت به شبه دولتیها بوده یا برای رد دیون انجام شده است.... به عنوان مثال، بازرگانی پتروشیمی با نام MPC فعالیت دارد و برند ایران در زمینه پتروشیمی است؛ این برند تنها به یک شرکت واگذار شد. در حالی که میتوانستیم با واگذاری این شرکت به بخشهای مختلف، صادرات کشور را توسعه دهیم".
در همین حال، افزایش انتقادها و اشاره مستقیم نمایندگان به رسوایی در واگذاری سهام مخابرات، روز گذشته باعث شد تا مدیر عامل این شرکت در گفت و گویی که سایت "الف"، نزدیک به احمد توکلی آن را بازتاب داده، شورای رقابت و سازمان خصوصی سازی را مسئول بزرگترین معامله صوری دولت احمدی نژاد بداند.
به نوشته الف، صابرفيضي مديرعامل شركت مخابرات گفته است: "واگذاري سهام اين شركت با تأييد شوراي رقابت و جمعبندي نظرات وزارت اقتصاد و نمايندگان پيشگامان كوير يزد صورت گرفته است. اين بحثي است كه سازمان خصوصيسازي بايد به آن جواب دهد و در اين بحث، ما كسي بوديم كه با اين مجموعه فروخته شديم و بنابراين در اين واگذاري نقشي نداشتيم".
انتقال زندانی سیاسی محکوم به اعدام علی صارمی به نقطۀ نامعلومی
انتقال زندانی سیاسی محکوم به اعدام علی صارمی به نقطۀ نامعلومی
بنابه گزارشات رسیده به "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران" زندانی سیاسی علی صارمی 62 ساله و محکوم به اعدام بعد از ظهر امروز از بند 2 زندان گوهردشت خارج به نقطۀ نامعلومی منتقل شد .
روز دوشنبه 6 دی ماه حوالی ساعت 13:30 زندانی سیاسی علی صارمی که محکوم به اعدام می باشد به طور ناگهانی و غیر معمول از بند 2 خارج و به نقطۀ نامعلومی منتقل شد. پیگیریهای مستمر همبندیانش از مسئولین زندان جهت اطلاع محل انتقال او تا به حال بی نتیجه بوده است و حرفهای ضد ونقیضی در این باره اظهار می دارند.
بعضی از آنها به زندانیان سیاسی گفته اند که به زندان اوین منتقل شده است. زندانیان سیاسی از نحوۀ انتقال و برخوردهای ضد و نقیض مسئولین زندان مشکوک هستند و در نگرانی فزاینده ای بسر می برند که امکان دارد او را برای اجرای حکم اعدام منتقل کرده اند. از طرفی دیگر حکم های اعدام روزهای سه شنبه معمولا به اجرا می گذارند.
رژیم ولی فقیه معمولا از ترس واکنشها بین المللی و در عمل انجام شده قرار دادن مردم ایران و جهانیان از شیوۀ ناگهانی اعدام زندانیان سیاسی استفاده می کنند همانند اعدام 5 زندانی سیاسی در 19 شهریور سال جاری می باشد.
بنابه گزارشات رسیده به "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران" زندانی سیاسی علی صارمی 62 ساله و محکوم به اعدام بعد از ظهر امروز از بند 2 زندان گوهردشت خارج به نقطۀ نامعلومی منتقل شد .
روز دوشنبه 6 دی ماه حوالی ساعت 13:30 زندانی سیاسی علی صارمی که محکوم به اعدام می باشد به طور ناگهانی و غیر معمول از بند 2 خارج و به نقطۀ نامعلومی منتقل شد. پیگیریهای مستمر همبندیانش از مسئولین زندان جهت اطلاع محل انتقال او تا به حال بی نتیجه بوده است و حرفهای ضد ونقیضی در این باره اظهار می دارند.
بعضی از آنها به زندانیان سیاسی گفته اند که به زندان اوین منتقل شده است. زندانیان سیاسی از نحوۀ انتقال و برخوردهای ضد و نقیض مسئولین زندان مشکوک هستند و در نگرانی فزاینده ای بسر می برند که امکان دارد او را برای اجرای حکم اعدام منتقل کرده اند. از طرفی دیگر حکم های اعدام روزهای سه شنبه معمولا به اجرا می گذارند.
رژیم ولی فقیه معمولا از ترس واکنشها بین المللی و در عمل انجام شده قرار دادن مردم ایران و جهانیان از شیوۀ ناگهانی اعدام زندانیان سیاسی استفاده می کنند همانند اعدام 5 زندانی سیاسی در 19 شهریور سال جاری می باشد.
حمله آيت الله حائري شيرازي به مشايی/
حمله آيت الله حائري شيرازي به مشايی/
مشايی: موسيقی زيباست
حائري شيرازي: عقل هابيل نميتواند از حريم الهي حرام و حلال خبر داشته باشد!
آيت الله حائري شيرازي با انتقاد از برخي مواضع در رابطه با موسيقي، گفت: حلال و حرام حريم الهي هستند، عقل هابيل نميتواند از حريم الهي حرام و حلال خبر داشته باشد، قبل از اينکه حکم موضوع از حريم الهي صادر شده باشد، آنچه حضرت هابيل زيبا دانسته روشن است و آنچه را به علم خود عمل کرده مشخص است.
به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) منطقه فارس، اين عضو مجلس خبرگان رهبري در نامهاي به اسفنديار مشائي آورده است: در رابطه با مساله زيباي موسيقي و حکم آن به نظر ميرسد مطالبي بايد ارائه شود چه عنوان مناظره داشته باشد، چه نداشته باشد، زيرا رئيس جمهور طبق قانون اساسي اولين شخصيت بعد از مقام منيع رهبريست، نسبت به دوستي رئيس جمهور و صميميت ايشان با شما نيازي به بحث نيست، پس نتيجه ميگيرم مطلبي که شما بيان کردهايد و موقعيتي که درآن قرار داريد ارزش بيان مطلبي را دارد.
وي با بيان اينكه شما زيبا بودن را دليل حليت آن دانستهايد، ميافزايد: حلال و حرام حريم الهي هستند، عقل هابيل نميتواند از حريم الهي حرام و حلال خبر داشته باشد قبل از اينکه حکم موضوع از حريم الهي صادر شده باشد آنچه حضرت هابيل زيبا دانسته روشن است و آنچه را به علم خود عمل کرده مشخص است و نتيجه عمل به علم که عين تقوا است، مشخص است.
حائري در ادامه اين نامه ميافزايد: شما به خوبي مي دانيد که موسي (ع) مامور شد هفتاد نفر متقي را براي حضور در محضر مقدس الهي در حرمي که بي تقوا در آن راه ندارد انتخاب کند و به او فرموده بود در اين حرم بي تقوا قبول نمي شود، اگر آمد هلاک مي شود .موسي (ع)اين پيامبر اولوالعزم الهي انتخاب خود را کرد، اما هيچ يک از هفتاد نفر زنده نماندند، سر انسانها حرم الهي است، خداست که از اسرار انسانها مطلع است حال در شان حضرت هابيل همين بس که اگر در ميان آن هفتاد نفر بود زنده مي ماند.زيرا خدا از سر او خبر داشت و قرباني اورا قبول کرد إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ شما بخوبي مي دانيد وقتي قرباني قابيل قبول نشد به حضرت هابيل گفت : تورا خواهم کشت و حضرت هابيل در جوابش فرمود: خداوند فقط از متقين قبول مي کند تا اينجا همه چيز به خوبي پيش رفته است، بحث در زيبايي شناسي حضرت هابيل است و رابطه زيبايي با حلال و حرام، امروز اگر کسي شما را تهديد به قتل کند و شما بتوانيد از خود دفاع کنيد به او چه مي گوييد شما پاسخ مي دهيد عقل من به من حکم مي کند از خودم دفاع کنم. اگر شما به حريم من آمدي و در حين دفاع من کشته شدي من مقصر نيستم حتي ديه تو بر عهده من نيست.
نماينده پيشين ولي فقيه در فارس در اين نامه با بيان اينكه دفاع مظلوم زيباست، آورده است: حسين بن علي و پدرش که قهرمانان بسياري بدست آنها کشته شده بودند، کار زيبايي انجام دادند، اما شما از کجا دانستيد دفاع از خود کار زيبايست که از آن بفهميد هرچه زيباست حلال است موسيقي هم زيباست حلال است، هم دفاع از خود مي کنم و هم از موسيقي دفاع مي کنم چون هردو زيبا هستند پس هردو حلال هستند.
وي همچنين ادامه مي دهد: حضرت هابيل نگفت از خودم دفاع مي کنم زيرا زيبايي دفاع از خود را درک نکرد، چون انسان است وَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ حضرت هابيل دفاع نکردن را زيبا ديد و اعلام کرد از خودم دفاع نخواهم کرد.
حائري با اشاره به آيه شريفه "َئِن بَسَطتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَاْ بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لَأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخَافُ اللّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ إِنِّي أُرِيدُ أَن تَبُوءَ بِإِثْمِي وَإِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ وَذَلِكَ جَزَاء الظَّالِمِينَ"، در ادامه نامه خود آورده است: معناي آيه براي شما روشن است اگر امروز شما بجاي آن حضرت بوديد مي گفتيد: نه اجازه مي دهم خودم مقتول شوم و نه اجازه مي دهم تو قاتل شوي. من نمي خواهم تو اهل جهنم شوي.
وي همچنين خطاب به مشايي تصريح كرده است: شما مي گوييد در گوشم طنين انداز است که انصر أخاك ظالما أو مظلوما پرسيدند نصرت مظلوم درست است. چگونه برادر ظالم را نصرت کنم فرمودند جلوي ظلم او را بگير نگذار ظلم کند اين بهترين نصرت است همه اظهارات شما زيباست، اما چرا هابيل مطالب ديگري را زيبا مي ديد، چرا دفاع از خود را حرام مي ديد، چرا دفاع نکردن از خود را حلال مي ديد، چون هنوز اين احکام از حريم الهي صادر نشده بود.
امام جمعه سابق شيراز در ادامه نامه خود خطاب به مشايي آورده است: قرآن سپس مي گويد فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ شما جايگاه فاء فَطَوَّعَتْ را به خوبي مي شناسيد اظهارات قبلي قابيل يک تهديد بيشتر نبود به مرحله عزم نرسيده بود اظهارات هابيل عليه السلام به ترديدهاي قابيل پايان داد قبل از اظهارات حضرت هابيل هنوز نفس قابيل راضي به قتل نشده بود. اين اظهارات کار را تمام کرد قرآن سپس مي گويد قابيل قابل اصلاح بود اگر اين اظهارات هابيل نبود و فرصت فکر کردن براي او پيدا مي شد چنين اتفاقي نمي افتاد قرآن ادامه مي دهد فَبَعَثَ اللّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءةَ أَخِيهِ قَالَ يَا وَيْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ شما به خوبي مي دانيد درک عجز از کمالات است از انصاف است قابيل انصاف مي دهد من به اندازه يک کلاغ نمي فهمم او بلد است لاشه را چال کنم و من بلد نيستم من چرا از کار خدا بدم آمد من چرا زيبايي کار خدا را نفهميدم قبول نشدن قرباني من زيبا بود، اما من زيبا شناس نبودم اي کاش اين عجز را که الآن دارم قبلا درک کرده بودم و از فرمان خدا عصباني نمي شدم.
وي در ادامه نوشته است: قرآن ادامه مي دهد مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا اگر اين قتل چند سال قبل اتفاق افتاده بود و کسي حضرت آدم را قبل از صاحب فرزند کشته بود اثري از ديگر انسان ها باقي نمي ماند خداوند زيبايي دفاع و زشتي قتل نفس را اندازه گيري مي کند اگر هابيل اعلام دفاع کرده بود احتمال داشت با گذشت زمان قابيل اصلاح شود و هابيل دو ثواب برده بود حفظ جان خود و فرصت هدايت برادر.
حائري شيرازي در پايان نامه خود آورده است: جناب آقاي مشايي ما زيبايي شناس نيستيم وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِث چه بسا آنچه ما زيبا مي دانيم زيبا نباشد و آنچه ما زيبا نمي دانيم همان زيبا باشد.
مشايی: موسيقی زيباست
حائري شيرازي: عقل هابيل نميتواند از حريم الهي حرام و حلال خبر داشته باشد!
آيت الله حائري شيرازي با انتقاد از برخي مواضع در رابطه با موسيقي، گفت: حلال و حرام حريم الهي هستند، عقل هابيل نميتواند از حريم الهي حرام و حلال خبر داشته باشد، قبل از اينکه حکم موضوع از حريم الهي صادر شده باشد، آنچه حضرت هابيل زيبا دانسته روشن است و آنچه را به علم خود عمل کرده مشخص است.
به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) منطقه فارس، اين عضو مجلس خبرگان رهبري در نامهاي به اسفنديار مشائي آورده است: در رابطه با مساله زيباي موسيقي و حکم آن به نظر ميرسد مطالبي بايد ارائه شود چه عنوان مناظره داشته باشد، چه نداشته باشد، زيرا رئيس جمهور طبق قانون اساسي اولين شخصيت بعد از مقام منيع رهبريست، نسبت به دوستي رئيس جمهور و صميميت ايشان با شما نيازي به بحث نيست، پس نتيجه ميگيرم مطلبي که شما بيان کردهايد و موقعيتي که درآن قرار داريد ارزش بيان مطلبي را دارد.
وي با بيان اينكه شما زيبا بودن را دليل حليت آن دانستهايد، ميافزايد: حلال و حرام حريم الهي هستند، عقل هابيل نميتواند از حريم الهي حرام و حلال خبر داشته باشد قبل از اينکه حکم موضوع از حريم الهي صادر شده باشد آنچه حضرت هابيل زيبا دانسته روشن است و آنچه را به علم خود عمل کرده مشخص است و نتيجه عمل به علم که عين تقوا است، مشخص است.
حائري در ادامه اين نامه ميافزايد: شما به خوبي مي دانيد که موسي (ع) مامور شد هفتاد نفر متقي را براي حضور در محضر مقدس الهي در حرمي که بي تقوا در آن راه ندارد انتخاب کند و به او فرموده بود در اين حرم بي تقوا قبول نمي شود، اگر آمد هلاک مي شود .موسي (ع)اين پيامبر اولوالعزم الهي انتخاب خود را کرد، اما هيچ يک از هفتاد نفر زنده نماندند، سر انسانها حرم الهي است، خداست که از اسرار انسانها مطلع است حال در شان حضرت هابيل همين بس که اگر در ميان آن هفتاد نفر بود زنده مي ماند.زيرا خدا از سر او خبر داشت و قرباني اورا قبول کرد إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ شما بخوبي مي دانيد وقتي قرباني قابيل قبول نشد به حضرت هابيل گفت : تورا خواهم کشت و حضرت هابيل در جوابش فرمود: خداوند فقط از متقين قبول مي کند تا اينجا همه چيز به خوبي پيش رفته است، بحث در زيبايي شناسي حضرت هابيل است و رابطه زيبايي با حلال و حرام، امروز اگر کسي شما را تهديد به قتل کند و شما بتوانيد از خود دفاع کنيد به او چه مي گوييد شما پاسخ مي دهيد عقل من به من حکم مي کند از خودم دفاع کنم. اگر شما به حريم من آمدي و در حين دفاع من کشته شدي من مقصر نيستم حتي ديه تو بر عهده من نيست.
نماينده پيشين ولي فقيه در فارس در اين نامه با بيان اينكه دفاع مظلوم زيباست، آورده است: حسين بن علي و پدرش که قهرمانان بسياري بدست آنها کشته شده بودند، کار زيبايي انجام دادند، اما شما از کجا دانستيد دفاع از خود کار زيبايست که از آن بفهميد هرچه زيباست حلال است موسيقي هم زيباست حلال است، هم دفاع از خود مي کنم و هم از موسيقي دفاع مي کنم چون هردو زيبا هستند پس هردو حلال هستند.
وي همچنين ادامه مي دهد: حضرت هابيل نگفت از خودم دفاع مي کنم زيرا زيبايي دفاع از خود را درک نکرد، چون انسان است وَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ حضرت هابيل دفاع نکردن را زيبا ديد و اعلام کرد از خودم دفاع نخواهم کرد.
حائري با اشاره به آيه شريفه "َئِن بَسَطتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَاْ بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لَأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخَافُ اللّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ إِنِّي أُرِيدُ أَن تَبُوءَ بِإِثْمِي وَإِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ وَذَلِكَ جَزَاء الظَّالِمِينَ"، در ادامه نامه خود آورده است: معناي آيه براي شما روشن است اگر امروز شما بجاي آن حضرت بوديد مي گفتيد: نه اجازه مي دهم خودم مقتول شوم و نه اجازه مي دهم تو قاتل شوي. من نمي خواهم تو اهل جهنم شوي.
وي همچنين خطاب به مشايي تصريح كرده است: شما مي گوييد در گوشم طنين انداز است که انصر أخاك ظالما أو مظلوما پرسيدند نصرت مظلوم درست است. چگونه برادر ظالم را نصرت کنم فرمودند جلوي ظلم او را بگير نگذار ظلم کند اين بهترين نصرت است همه اظهارات شما زيباست، اما چرا هابيل مطالب ديگري را زيبا مي ديد، چرا دفاع از خود را حرام مي ديد، چرا دفاع نکردن از خود را حلال مي ديد، چون هنوز اين احکام از حريم الهي صادر نشده بود.
امام جمعه سابق شيراز در ادامه نامه خود خطاب به مشايي آورده است: قرآن سپس مي گويد فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ شما جايگاه فاء فَطَوَّعَتْ را به خوبي مي شناسيد اظهارات قبلي قابيل يک تهديد بيشتر نبود به مرحله عزم نرسيده بود اظهارات هابيل عليه السلام به ترديدهاي قابيل پايان داد قبل از اظهارات حضرت هابيل هنوز نفس قابيل راضي به قتل نشده بود. اين اظهارات کار را تمام کرد قرآن سپس مي گويد قابيل قابل اصلاح بود اگر اين اظهارات هابيل نبود و فرصت فکر کردن براي او پيدا مي شد چنين اتفاقي نمي افتاد قرآن ادامه مي دهد فَبَعَثَ اللّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءةَ أَخِيهِ قَالَ يَا وَيْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ شما به خوبي مي دانيد درک عجز از کمالات است از انصاف است قابيل انصاف مي دهد من به اندازه يک کلاغ نمي فهمم او بلد است لاشه را چال کنم و من بلد نيستم من چرا از کار خدا بدم آمد من چرا زيبايي کار خدا را نفهميدم قبول نشدن قرباني من زيبا بود، اما من زيبا شناس نبودم اي کاش اين عجز را که الآن دارم قبلا درک کرده بودم و از فرمان خدا عصباني نمي شدم.
وي در ادامه نوشته است: قرآن ادامه مي دهد مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا اگر اين قتل چند سال قبل اتفاق افتاده بود و کسي حضرت آدم را قبل از صاحب فرزند کشته بود اثري از ديگر انسان ها باقي نمي ماند خداوند زيبايي دفاع و زشتي قتل نفس را اندازه گيري مي کند اگر هابيل اعلام دفاع کرده بود احتمال داشت با گذشت زمان قابيل اصلاح شود و هابيل دو ثواب برده بود حفظ جان خود و فرصت هدايت برادر.
حائري شيرازي در پايان نامه خود آورده است: جناب آقاي مشايي ما زيبايي شناس نيستيم وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِث چه بسا آنچه ما زيبا مي دانيم زيبا نباشد و آنچه ما زيبا نمي دانيم همان زيبا باشد.
ادبیات بازداشت و بازجویی در چهار نامه به خامنهای
ادبیات بازداشت و بازجویی در چهار نامه به خامنهای
نامههای زندانیان سیاسی به علی خامنهای به عنوان رهبر کشور (و دیگر مقامات نظام) و بیان آنچه بر آنها در زمان بازداشت و زندان گذشته بخشی مهم از ادبیات سیاسی معاصر ایران است. این نامهها برای آنان که میخواهند بدانند چرا زندانی سیاسی در ایران دست به اعتصاب غذا زده و جان و سلامت خود را به خطر میاندازد دریچههای تازهای را گشوده و نیز به فهم دنیای ذهنی و عینی زندانیان سیاسی جمهوری اسلامی یاری میرسانند.
این نامهها که علیرغم فراتر نشستن خامنهای از مسئولیت و پاسخگویی وی را مستقیماً به عنوان مسئول آنچه بر نویسندگان آنها رفته مورد خطاب قرار میدهند به خوبی نگرش حکومت به حقوق افراد و بالاخص رفتار آن با زندانیان سیاسی را بازتاب میدهند. همچنین نامههای اخیر نمایانگر تغییر نگرش مخالفان مذهبی حکومت از تلقی خود به عنوان اسلامگرایان باورمند به ابدی و عادل و آرمانی بودن جمهوری اسلامی به عنوان مخالفان و منتقدان حکومتی استبدادی و جائر هستند.
بخشهایی از چهار نامه انتخاب شده از افرادی با گرایشهای مختلف سیاسی- مذهبی (کارگزاران، ادوار تحکیم، مجمع اسلامی بانوان و حزب توده) الگوی واحدی از رفتار حکومتی پلیسی و غلبه نیروهای امنیتی و نظامی بر دستگاه قضایی را در برابر منتقدان نظام به نمایش میگذارند.
نامه کیانوری که وقایع سال ۱۳۶۱ را توضیح میدهد از این جهت انتخاب شد که نشان داده شود رفتارهای ناشایست مذکور (بازداشت شب هنگام، فحاشی، شکنجه، گروگانگیری و کشاندن پای اعضای خانواده، غارت خانه و لوازم شخصی، و صحنهسازی) بخشی از یک الگوی واحد و جزئی از جوهره جمهوری اسلامیاند و اصولاً این نظام با تمسک به این روشها قوام و تداوم یافته است. دغدغههای منعکس شده در این نامهها نیز حقوق بشر «انسان بما هو انسان» است و نه حقوق مسلمان یا شیعه یا فردی کمونیست.
مدعاهای این نامهها به تواتر در نامهها و یاداشتهای زندانیان دیگر سیاسی مورد اشاره واقع شده و از این جهت در وثاقت آنها تردیدی نیست: «ماموران وزارت اطلاعات در روزهای بازداشت، هم مرا کتک زدهاند و هم به ناموس و خانوادهام فحش دادهاند. این رفتار هیولاگون مأموران وزارت اطلاعات، در مورد آقایان سید مصطفی تاجزاده، عبدالله مومنی، حمزه کرمی، محمدرضا رجبی، و بسیاری دیگر نیز صورت پذیرفته است. هم کتک زدهاند، هم فحشهای ناموسی دادهاند، و هم کله بعضی را در کاسه مستراح فرو بردهاند.» (محمد نوریزاد، ادوار نیوز، ۱۹ آبان ۱۳۸۹) با توجه به تحت فشار بودن این افراد امکان توافق آنها بر ادعای دروغ صفر است.
نوشتن نامه برای بیان مظالمی که بر یک فرد رفته است روش بیان غالب در دوران مشروطه بوده است، زمانی که مخالفان و مردم عادی از یک رسانه برای ابراز نظر محروم بودند. اینکه امروز فعالان سیاسی و مدنی که امکان اداره انواع رسانهها را دارند به این رسانه رو میکنند بیانگر بسته شدن همه منافذ ابراز نظر تحت حکومت ولی فقیه است.
همه نویسندگان این نامهها که از فرط غیر انسانی بودن رفتار بازجویان سوررئال مینمایند میدانند که خامنهای نه این نامهها را خواهد خواند و نه به آنها توجهی خواهد کرد. آنها این نامهها را برای آگاهیرسانی به عموم مینویسند اما چون حکومت این گونه اعمال را انکار میکند خامنهای به عنوان صادرکننده دستور حمله و بازداشت و شکنجه مورد خطاب قرار میگیرد.
حمزه کرمی به علی خامنهای
«اینجانب [را] در تاریخ ۲۷ خرداد ۸۸ در حالی که در منزل دخترم در حال استراحت بوده نزدیک ساعت یک نصف شب به طور فجیعی با محاصره کل منطقه از سوی نیروهای امنیتی و شکستن درب ورودی ساختمان و وارد شدن به آپارتمان دخترم با کفش و بدون ارائه حکم و بد اخلاقی و فحاشی به دختر و داماد و همسرم دستگیر نموده و به بند ۲۰۹ و سپس به بند ۲۴۰ زندان اوین منتقل نمودند.
۱۳۸ روز یعنی چهارماه و نیم در انفرادی به سر بردم . بازجوییها از همان ابتدا با کتک و سیلی و مشت و لگد آغاز شد... در طول مدت بازجویی ۱۵ بار در حین بازجویی یا پس از آن بیهوش شدم... از جمله فشارهای روحی تهدید بنده به اعدام و مرگ بود که هر روز بازجوی بنده مرا به خاطر همکاری با هاشمیها مستحق مرگ میدانست و نوید آن را میداد. مسئله دیگر تهدید به تجاوز و همچنین تهدید به استعمال بطری توسط بازجوها بود. یا تهدید به ارسال و اعزام بنده به بندهای عمومی مخوف که افراد خلاف در آن سپری میکنند و ظاهراً حسب گفته بازجوها در آن بندها به افراد جدیدالورود تجاوز جنسی مینمایند... یک روز صدای خانمی از فاصله چند سلول آن طرفتر حین بازجویی میآمد که در حال گریه و زاری بود و بازجویم اعلام کرد که این صدای دختر شما زینب است که دارد شکنجه میشود و من با شنیدن این خبر دنیا بر سرم خراب شد. زیرا دخترم فرزندی خردسال دارد و تا یک ماه به لحاظ روحی و روانی به هم ریخته بودم. زیرا وقتی بنده را تهدید به تجاوز و … مینمودند با دختری جوان چه میکردند؟ از طرفی نگران فرزند دخترم بودم که بدون مادر چگونه سپری مینماید. تا اینها پس از یک ماه تماس تلفنی با منزلم داشتم و متوجه شدم بازجویم دروغ میگفته و دخترم دستگیر نشده است...
اصرار بازجویم با فحش و کتککاری مخصوص خود مبنی بر اینکه اعتراف کنم با کلیه خانمهایی که ایام انتخابات با بنده تماس داشتهاند رابطه داشتهام ، از جمله خانم... که بابت پیگیری صحت مدرک... با من تماس داشت و یا خانمها فائزه و فاطمه هاشمی و ... تفتیش مسائل شخصی و خصوصی همراه با فشار و شکنجه، آنها هر از گاهی اعلام میکردند فلان خانم خبرنگار که دستگیر شده است اعتراف کرده که با تو رابطه داشته است و بدین صورت مرا شکنجه روحی میکردند... آنها اعلام کردند اگر روز دادگاه من متن مورد نظر بازجوها را نخوانم خانمی در جلسه علنی دادگاه بلند خواهد شد و علیه تو در دادگاه افشاگری خواهد کرد که تو با او رابطه داشتهای...
بازجوها...از اینجانب علیه دیگران تکنویسی میخواستند و وقتی من نمینوشتم کتکم میزدند. مینوشتم باز هم کتکم میزدند که تو نوشتهای ولی همهاش را ننوشته ای... از جمله کارهایی که بازجوها میکردند نگهداری اینجانب در کنار دیوار به صورت ایستاده تا ساعتهای متمادی بود. کتککاری، زدن با سیلی، پس گردنی، لگد و مشت به شکم و سایر اعضای بدنم به طوری که بنده در دو مرحله دچار خونریزی شدم و چندین روز خونریزی ادامه داشت. در آن ایام هر چه اصرار میکردم مرا به پزشک و دکتر نشان بدهند تا معاینه کنند آنها به بهانه اینکه بند ۲۴۰ پزشک ندارد (آن موقع بند ۲۴۰ فاقد پزشک و بهداری بود و بیماران را برای معاینه به بند ۲۰۹ میبردند) از رسیدگی پزشکی طفره میرفتند... فرو کردن سرم در چاه توالت و آزار جنسی و روحی در این زمینه...
یکی از بازجویان بارها گلوی مرا میفشرد، در حدی که بیهوش میشدم و با کتک و لگد مرا شکنجه مینمود... فرو کردن سرم در چاه توالت و آزار جنسی و روحی در این زمینه... توهین و تحقیر بنده نزد همبندان و دوستانم که در سلولهای دیگر بودند و توهین و تحقیر آنها نزد بنده و شکستن و خرد کردن شخصیت و غرور بنده و سایرین... توهین و تحقیر و اتهام بستن به همسرم و دخترانم... نگهداری طولانی مدت بنده در انفرادی ۱۳۸ روز در ۲۴۰ و در مرحله دوم نگهداری بنده به مدت ۱۰۰ روز به اتفاق یکی دیگر از متهمان بدون هر گرونه بازجویی... فحاشیهای بسیاری که از بیان آنها شرم دارم... بیش از ۱۵ بار در مدت زندان در حین بازجوییها و پس از آن بیهوش شدم.» (سایت ایرانیان انگلیس، دوم شهریور ۱۳۸۹)
عبدالله مومنی به علی خامنهای
«در جریان دستگیری درحالی که گاز اشکآور که تا پیش از آن در خیابانها استفاده میشد در فضای بسته مرا به حالت خفگی انداخته و امکان هرگونه تحرکی را از من سلب کرده بود مأموران دست بردار نبوده و با کینه و دشمنی چنان مرا به زیر مشت و لگد گرفتند که با بینی، دهان و دندانهایی خونین و دستان و پاهایی زنجیرشده به مسئولانشان در زندان اوین تحویل شدم؛ و جالب آنکه وقتی به مأموران که حدود ۲۰ نفر بودند در برابر فحاشی و ضرب و شتم میگفتم که از شما به قاضی شکایت میکنم، با فحشهای رکیک آنها و الفاظ وقیحانه به خودم و قاضی مواجه میشدم. این البته دستگرمی آغاز کار بازجویان بر روی جسم و روح من بود. از همان ابتدای بازداشت درحالی که مدام در گوشم میخواندند که «نظام ترک برداشته» با این وعده مواجه بودم که «شماها اعدام خواهید شد».
انتظار تحقق این وعده تا مدتها، بارها وقتی در طی شبانه و روز بدون هیچ توضیحی مرا از سلولی به سلولی دیگر و از بندی به بندی دیگر منتقل میکردند، مرا در بیم و هراس نسبت به ادامه حیات خویش قرار میداد. طی ۸۶ روز انفرادی هیچ وقت آسمان را ندیدم و طی هفت ماه بازداشت در بندهای امنیتی ۲۰۹ و ۲۴۰ تنها شش بار از «حق هواخوری» برخوردار شدم و پس از دوران انفرادی و حتی پایان بازجویی و برگزاری دادگاه هر دو هفته تنها یک بار اجازه تماس تلفنی کوتاهی آن هم با حضور بازجو با خانواده را داشتم...
پس از بازداشت به شرح فوق، روانه انفرادی در سلول ۱۰۱ بند ۲۰۹ اوین شدم و در بدو ورود متوجه وجود مدفوع در زیر موکت سلول شده و اعتراض کردم، پاسخم این بود که «شایسته بیشتر از این نیستی»... هر سلول انفرادی [بند ۲۴۰] را تقسیم به دو سلول کرده بودند با ابعاد ۱.۶ در ۲.۲ متر (به شکلی که عرض سلول از قد من کوتاهتر بوده و تنها در یک وضعیت امکان درازکشیدن داشتم). یک سطل فلزی که بر سر چاه توالت جهت اجابت مزاج گزارده بودند و یک شیرآب در بالای آن نیز داخل سلولی به همین اندازه بود تا زندانی برای نیازهای اولیه نیز از سلول بیرون آورده نشود. در فضای قبر مانند سلول و سکوت گورستانی بند، متأسفانه وضعیت سلول نیز به شکلی بود که جهت قبله به سمت سطل فلزی مذکور بوده و فاصله سجدهگاه زندانی با آن حدود یک وجب بود و نورافکنی هم ۲۴ ساعته روشن بود تا مبادا زندانی هوس خواب در سر بپرورد...
درکنار انفرادی، بیخوابیهای مکرر در نتیجه جلسات بازجویی چند ساعته و ایستادن بر روی یک پا و ضرب و شتم و سیلیهای پیاپی نیز ترجیعبند این روزها بود. فشارها و آزار ناشی از عدم اطاعت از خواست بازجویان آنقدر بود که گاهی باعث میشد در حین بازجویی از هوش بروم. گاهی نیز که گویی باید مشت آهنین از آستین بازجو بیرون میآمد، چنین میشد و چندین بار آنچنان بازجوی پرونده، گلویم را تا حد خفگی میفشرد که بیهوش برزمین میافتادم و تا روزها از شدت درد در ناحیه گلو، خوردن آب و غذا برایم زجرآور میشد... بازجویان حتی از فریاد و نالههای من نیز در هنگام ضرب و شتم علیه دیگر زندانیان استفاده میکردند به طوری که بعدها از برخی زندانیان شنیدم که با ترتیب دادن جلسات بازجویی همزمان ضجههای من را به گوش سایر زندانیان میرساندهاند تا آنها را نیز بدین وسیله تحت فشار و شکنجه روحی و روانی قرار دهند...
مرتباً میخواستند به روابط و مسائل اخلاقی ناکرده خود نیز اعتراف کنم و وقتی میگفتم این سخنان درست نیست و من نمیتوانم علیه خود به دروغ اعتراف کنم با فحشهای رکیک و ضرب و شتم و این پاسخ آنها روبهرو میشدم که فاحشهای را در دادگاه میآوریم تا علیه تو اعتراف کند و بگوید که رابطه نامشروع با تو داشته است... بازجویان در تمام طول بازجویی بارها به مادر مرحومهام که زنی مؤمنه و مادر شهید است ، با بدترین وجه ممکنه، مورد فحش وناسزا و الفاظ رکیک قرار میدادند، همسر فداکارم، بارها به رغم آنکه زنی مسلمان و مؤمنه و همسر شهید است (و با آنکه میدانستند من با همسر برادر شهیدم ازدواج نمودهام) به عنوان... مینامیدند و خواهرن و نوامیس مرا به فجیعترین وجه ممکن با لقب... مورد دشنام و توهین قرار میدادند. این ابراز مکرر الفاظ ناشایست از مدافعین نظام اسلامی شامل حال برادر شهیدم نیز میشد...
پس از ساعتی بازگشتند و پرسیدند که آیا آنچه باید را نوشتهای یا نه؟ و من نیز بیان داشتم همان را که به شما قبلاً هم گفته بودم نوشتم. کاغذ را از من گرفتند و خواندند. پس از خواندن کاغذ بازجویی، به من هجوم آورده و با مشت و لگد و سیلی به جان من افتادند و به خود و خانوادهام تا جای ممکن فحاشی کردند و پس از کتککاری مفصل و تحقیر و توهین گفتند «به تو اثبات میکنیم که حرامزاده و ولد زنا هستی». این سخنان عصبانیت مرا نیز برانگیخت و به درگیر شدن من با آنان نیز منجر شد که البته نتیجه آن فرو کردن سر من در چاه توالت بود، آن چنان که کثافتهای درون توالت به دهان و حلق من وارد و به مرحله خفگی رسیدم.» (تاریخ نامه مرداد ۱۳۸۹، جرس، ۱۸ شهریور ۱۳۸۹)
فاطمه کروبی به علی خامنهای
«علی به جرم نانوشته شرکت و کمک به حفاظت از پدر دستگیر و به مسجد امیرالمومنین (ع) برده شد و در خانه خدا این محل امن الهی در کنار سایر بازداشتشدگان کتک خورد و ناسزا شنید. هنگامی که اسامی بازداشتشدگان را یادداشت میکردند، اوباشهایی که امروز در لباس ضابطان قرار گرفتهاند به هویت علی پی بردند و پس از ۱۰ دقیقه و کسب اجازه از مسئولان ارشد خود، او را از جمع جدا کرده و به شدت مورد ضرب و جرح قرار دادند... آنان در کنار ضرب و جرح شدید فیزیکی علی با به کارگیری سخیفترین و زشتترین الفاظ نسبت به فاطمه و مهدی کروبی او را تحت فشار روحی قرار دادند و در قبال اعتراض علی نسبت به آن اهانتها و شکستن حرمت مسجد، نه تنها خشونت فیزیکی و زبانی را افزایش دادند بلکه این مرد ۳۷ ساله را در خانه خدا تهدید به … کردند- مجازات ارتکاب آن فعل در قانون مجازات اسلامی مرگ است. خدا میداند این جماعت وقیح با دست بازی که دارند بر سر جوانان کم سن و سال این کشور چه آورده و میآورند...
...در هنگام انتقال بازداشتشدگان آنان علی را از جمع جدا کرده و به گارد ویژه به سرکردگی افراد فاسدی میسپارند که دور جدید شکنجه او آغاز میگردد. در هنگام شکنجه از او فیلم گرفته و با افتخار از اینکه فرزند مهدی کروبی در اسارت آنان است با زشتترین الفاظ به مهدی کروبی و خانواده او توهین میکنند. هنگامی که دستور انتقال و آزادی علی به پایگاه خیابان شهید مطهری میرسد، مأمور شکنجه ضمن اظهار تأسف میگوید اگر ۲۴ ساعت دیگر اینجا بودی جنازهات را تحویل میدادم.» (۲۴ بهمن ۱۳۸۹)
نورالدین کیانوری به خامنهای
«صبحدم روز ۱۷ بهمن ماه ۱۳۶۱ ساعت ۳:۳۰ تا ۴ پس از نیمه شب گروهی از پاسداران با بازکردن در خانه به اطاق خواب ما در منزل دخترمان ریختند و دستور دادند که من فوراً لباس بپوشم. این آقایان تنها حکم بازداشت مرا در دست داشتند. اما نه تنها مرا، بلکه همسرم را هم بدون داشتن حکم بازداشت کردند. به آن هم بسنده نکرده دخترمان را هم که در کارهای سیاسی ما نه سر پیاز بود و نه ته پیاز، او را هم بدون حکم، بازداشت کردند. تصور نفرمایید که به اینهم بسنده کردند، نه! فرزند ۱۱ ساله افسانه دخترمان و نوه ما را هم بازداشت کردند و همه ما را به بازداشتگاه ۳۰۰۰، یعنی کمیته مشترک دوران شاه که من در آنجا مدتها (پیش از کودتای ۲۸ مرداد) بازداشت و محاکمه و زندانی شده بودم بردند.
پس از آزاد شدن افسانه دخترمان (که پس از شکنجه و یک سال و نیم زندانی بدون محکومیت آزاد شد) معلوم شد که آقایان بازداشتکنندگان در غیاب ما خانه را «غارت» کردند. هر چیز گرانبها را از سکههای طلای متعلق به افسانه (سکههایی که طی سالها بمناسبت اعیاد و روز تولد خود از بستگانش دریافت کرده بود) گرفته، تا مقداری اشیای قیمتی که من در سفرهای خود به عنوان هدیه دریافت کرده بودم، تا حتی مدارک تحصیلی من (از تصدیق ششم ابتدایی گرفته تا تا بالاترین سند علمی من که حکم پروفسوری آکادمی شهرسازی و معماری جمهوری دمکراتیک آلمان بود) به غارت بردند و تاکنون که هفت سال از آن زمان میگذرد، با وجود دهها بار درخواست افسانه و من، اصلاً کوچکترین اثری هم از آنها پیدا نشده است. ظاهراً آقایان بازداشتکننده ما، این اشیای گران بها را به عنوان غنائم جنگی در جنگ مسلمانان علیه کفار برای خود به غنیمت برداشتهاند.
در مورد اکثر بازداشتشدگان از همان روز اول بازداشت و در مورد من چند روز پس از بازداشت، شکنجه به معنای کامل خود با نام نوین «تعزیر» آغاز گردید. شکنجه عبارت بود از شلاق با لوله لاستیکی تا حد آش و لاش کردن کف پا. در مورد شخص من در همان اولین روز شکنجه آن قدر شلاق زدند که نه تنها پوست کف دو پا، بلکه بخش قابل توجهی از عضلات از بین رفت و معالجه آن تا دوباره پوست بیاورد، درست سه ماه طول کشید و در این مدت هر روز پانسمان آن نو میشد و تنها پس از 3 ماه من توانستم از هفتهای یکبار حمام رفتن بهرهگیری کنم.
رادیو فردا، مجید محمدی (جامعهشناس) : نوع دوم شکنجه که به مراتب از شلاق وحشتناکتر است دستبند قپانی است. تنها کسی که دستبند قپانی خورده میتواند درک کند که دستبند قپانی آن هم ۸ تا ۱۰ ساعت متوالی در هر شب، یعنی چه؟ در مورد من، پس از این که شلاق اولیه که با فحش و توهین و توسری و کشیده تکمیل میشد سودی نداد، یعنی آقایان نتوانستند در مورد دروغ شاخدار ساخته شده که در زیر آن را شرح خواهم داد از من تأیـیدی بگیرند، مرا به دستبند قپانی بردند. ۱۸ شب پشت سر هم مرا ساعت ۸ بعدازظهر به اطاقی واقع در اشکوب دوم میبرند و دستبند قپانی میزدند و این جریان تا ساعت ۵ تا ۶ صبح یعنی ۹ تا ۱۰ ساعت طول میکشید. تنها هر ساعت مأمور مربوطه میآمد و دستها را عوض میکرد. چون ممکن است شما ندانید که دستبند قپانی چگونه است، آن را توضیح میدهم.
این شکنجه عبارت از اینست که یک دست از بالای شانه و دست دیگر را از پشت به هم نزدیک میکنند و بین مچ دو دست یک دستبند فلزی زده و با کلید آن را تن میکنند. درد این شکنجه وحشتناک است. طی ۱۸ شب که من زیر این شکنجه قرار داشتم و دو بار هم در تعویض ساعت به ساعت آن «غفلت» شد و از ساعت ۱۲ نیمه شب تا پنج صبح به همان حال باقی ماندم. علت اینکه چرا این قدر طول کشید این بود که من به آنچه میخواستند به «زور» اعتراف کنم، تسلیم نشدم.
من ۱۸ کیلوگرم از وزن خود را از دست دادم و تنها پوست و استخوان از من باقی ماند، تا آن حد که بدون کمک یک نفر حتی یک پله هم نمیتوانستم بالا بروم و برای رفتن به دستشویی هم محتاج به کمک نگهبان بودم. پیامد این شکنجه وحشتناک که هنوز هم باقی است، این است که دست چپ من نیمه فلج است و دو انگشت کوچک هر دو دستم که در آغاز کاملاً بیحس شده بود، هنوز نیمه بیحس هستند. یادآوری میکنم که من در آن زمان ۶۸ ساله بودم.
همسرم مریم را آن قدر شلاق زدند که هنوز پس از هفت سال، شب هنگام خوابیدن کف پاهایش درد میکند. البته این تنها شکنجه «قانونی» بود که به انواع توهین و با رکیکترین ناسزاگوییها تکمیل میشد (فاحشه، رئـیس فاحشهها و...) آنقدر سیلی و توسری به او زدهاند که گوش چپ او شنواییاش را از دست داده است. یادآور میشوم که او در آن زمان پیر زنی ۷۰ ساله بود.
خواهش میکنم عجله نفرمایید و نیاندیشید که بدترین نوع شکنجه (تعزیر) همین بود. نه، از این بدتر هم دو نوع دیگر بود. نوع اول شکنجه جسمی بود و آن این جور بود که فرد را دستبند قپانی میزدند و با طنابی به حلقهای که در سقف شکنجهخانه کار گذاشته شده بود آویزان میکردند و او را به بالا میکشیدند، تا تمام وزن بدنش روی شانهها و سینه و دستهایش فشار غیر قابل تحمل وارد آورد.
درد این شکنجه نسبت به دستبند قپانی ساده شاید ۱۰ برابر باشد. حتی افراد ورزیدهای مانند دوست عزیز ما آقای عباس حجری که ۲۵ سال در زندانهای مخوف شاه مردانه پایداری کرد، چندین بار از هوش رفت. آقایان به این هم بسنده نکرده و او را مانند تاب تلو تلو میدادند.
دوست هنوز زنده ما آقای محمدعلی عمویی که با آقای حجری و پنج جوانمرد دیگر از سازمان افسری حزب توده ایران پس از کودتای امریکایی - انگلیسی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به زندان افتاده و مانند یارانش ۲۵ سال در همه زندانهای مخوف شاه معدوم مردانه پایداری کرد، شاهد زنده این شکنجههاست. البته نه شاهد دیدار، بلکه خود او زیر این شکنجهها قرار گرفته است.
آقای عباس حجری که مردی ورزیده بود در اثر این شکنجه وحشتناک، دست راستش تا حد سه چهارم فلج شده بود تا آنجا که نمیتوانست با آن غذا بخورد. مرا مسلماً به علت آنکه دیگر جانی برایم باقی نمانده بود از این شکنجه معاف داشتند.
نوع دوم، شکنجه روحی بود. این نوع شکنجه که در مورد من عملی شد، از همه شکنجههای دیگر دردناکتر بود. این شکنجه چگونه بود؟ پس از اینکه آقایان از تحمیل اعترافات به من با شکنجهها و باهدفی که در بالا شرحش را دادم، ناامید شدند، سه بار مرا زیر این «آزمایش» قرار دادند. بار اول مرا به اطاق شکنجه بردند. مریم همسرم را که چشمش را بسته و دهانش را با دستمالی که در آن فرو کرده بودند، بسته بودند روی تخت شلاق خوابانده و دهان مرا هم گرفتند و در برابر چشم من به پای لخت او شلاق زدن را آغاز کردند.
این جریان پیش از شلاقزدنهای شدید مریم که در بالا یادآور شدم بود. آقایان برای اینکه دست خود را به یک چنین کار ننگینی که بدون تردید قابل دفاع نبود، آلوده نکرده باشند، یکی از افراد تودهای، به نام حسن قائمپناه را که برای فرار از فشار تن به پستی داده بود مأمور شلاق زدن کردند. پس از نشان دادن این منظره، مرا به پشت در سلول شکنجهگاه بردند و به زمین نشاندند و از من اعتراف میخواستند تا شلاق زدن به پای همسرم را که من صدای ضربات شلاق و ناله همسرم را میشنیدم، پایان دهند. پس از چند دقیقه چون من حاضر به پذیرش آنچه از من میخواستند، نشدم (قبول طرح کودتا) مرا به سلول خودم برگرداندند...
... چون من باز هم تسلیم نظریات آقایان نشدم، بار دوم - باز هم مرا به اطاق شکنجه بردند. این بار دخترم افسانه را خوابانده بودند و همان فرد پست در برابر چشم "آقایان" مشغول به شلاق زدن به پای برهنه او بود. باز هم مرا پشت در نشاندند و به گوش کردن نالههای دخترم مجبور کردند و از من خواستند که خواسته آنان را بپذیرم و چون حاضر نشدم بار سوم باز هم مرا شبی به اطاق شکنجه بردند.
این بار همسرم مریم را دستبند قپانی زده و به سقف آویزان کرده بودند. او پاهایش هنوز روی زمین بود. مرا به پشت در شکنجهگاه آوردند و گفتند اگر اعتراف نکنی، مریم را بالا خواهیم کشید. چون من حاضر به اعتراف نشدم دستور دادند که مریم را به بالا بکشند. من تنها صدای نالههای مریم را که چون دهانش با دستمال بسته بود، به طور مبهم شنیدم. پس از مدتی آقای «یاسر» که در درون شکنجهگاه بود فریاد زد متهم از حال رفته، دکتر را بیآورید و مرا به سلول خود برگرداندند.
... پس از چند هفته که بازپرسیها به طور کلی در بخش عمومیاش پایان یافته بود، بازپرس مستقیم من آقای «مجتبی» به من گفت که این جریان سوم یک صحنهسازی بود و نالهها را هم «یاسر» با صدای زنانه و مبهم میکرده است. پس از دیدار کوتاهی که با همسرم مریم داشتم او هم این حقیقت را تأیید کرد و گفت او را بالا نکشیدند، تنها پنچ دقیقه نگه داشتند.» (نوشته شده در ۱۶ بهمن ۱۳۶۸)
نامههای زندانیان سیاسی به علی خامنهای به عنوان رهبر کشور (و دیگر مقامات نظام) و بیان آنچه بر آنها در زمان بازداشت و زندان گذشته بخشی مهم از ادبیات سیاسی معاصر ایران است. این نامهها برای آنان که میخواهند بدانند چرا زندانی سیاسی در ایران دست به اعتصاب غذا زده و جان و سلامت خود را به خطر میاندازد دریچههای تازهای را گشوده و نیز به فهم دنیای ذهنی و عینی زندانیان سیاسی جمهوری اسلامی یاری میرسانند.
این نامهها که علیرغم فراتر نشستن خامنهای از مسئولیت و پاسخگویی وی را مستقیماً به عنوان مسئول آنچه بر نویسندگان آنها رفته مورد خطاب قرار میدهند به خوبی نگرش حکومت به حقوق افراد و بالاخص رفتار آن با زندانیان سیاسی را بازتاب میدهند. همچنین نامههای اخیر نمایانگر تغییر نگرش مخالفان مذهبی حکومت از تلقی خود به عنوان اسلامگرایان باورمند به ابدی و عادل و آرمانی بودن جمهوری اسلامی به عنوان مخالفان و منتقدان حکومتی استبدادی و جائر هستند.
بخشهایی از چهار نامه انتخاب شده از افرادی با گرایشهای مختلف سیاسی- مذهبی (کارگزاران، ادوار تحکیم، مجمع اسلامی بانوان و حزب توده) الگوی واحدی از رفتار حکومتی پلیسی و غلبه نیروهای امنیتی و نظامی بر دستگاه قضایی را در برابر منتقدان نظام به نمایش میگذارند.
نامه کیانوری که وقایع سال ۱۳۶۱ را توضیح میدهد از این جهت انتخاب شد که نشان داده شود رفتارهای ناشایست مذکور (بازداشت شب هنگام، فحاشی، شکنجه، گروگانگیری و کشاندن پای اعضای خانواده، غارت خانه و لوازم شخصی، و صحنهسازی) بخشی از یک الگوی واحد و جزئی از جوهره جمهوری اسلامیاند و اصولاً این نظام با تمسک به این روشها قوام و تداوم یافته است. دغدغههای منعکس شده در این نامهها نیز حقوق بشر «انسان بما هو انسان» است و نه حقوق مسلمان یا شیعه یا فردی کمونیست.
مدعاهای این نامهها به تواتر در نامهها و یاداشتهای زندانیان دیگر سیاسی مورد اشاره واقع شده و از این جهت در وثاقت آنها تردیدی نیست: «ماموران وزارت اطلاعات در روزهای بازداشت، هم مرا کتک زدهاند و هم به ناموس و خانوادهام فحش دادهاند. این رفتار هیولاگون مأموران وزارت اطلاعات، در مورد آقایان سید مصطفی تاجزاده، عبدالله مومنی، حمزه کرمی، محمدرضا رجبی، و بسیاری دیگر نیز صورت پذیرفته است. هم کتک زدهاند، هم فحشهای ناموسی دادهاند، و هم کله بعضی را در کاسه مستراح فرو بردهاند.» (محمد نوریزاد، ادوار نیوز، ۱۹ آبان ۱۳۸۹) با توجه به تحت فشار بودن این افراد امکان توافق آنها بر ادعای دروغ صفر است.
نوشتن نامه برای بیان مظالمی که بر یک فرد رفته است روش بیان غالب در دوران مشروطه بوده است، زمانی که مخالفان و مردم عادی از یک رسانه برای ابراز نظر محروم بودند. اینکه امروز فعالان سیاسی و مدنی که امکان اداره انواع رسانهها را دارند به این رسانه رو میکنند بیانگر بسته شدن همه منافذ ابراز نظر تحت حکومت ولی فقیه است.
همه نویسندگان این نامهها که از فرط غیر انسانی بودن رفتار بازجویان سوررئال مینمایند میدانند که خامنهای نه این نامهها را خواهد خواند و نه به آنها توجهی خواهد کرد. آنها این نامهها را برای آگاهیرسانی به عموم مینویسند اما چون حکومت این گونه اعمال را انکار میکند خامنهای به عنوان صادرکننده دستور حمله و بازداشت و شکنجه مورد خطاب قرار میگیرد.
حمزه کرمی به علی خامنهای
«اینجانب [را] در تاریخ ۲۷ خرداد ۸۸ در حالی که در منزل دخترم در حال استراحت بوده نزدیک ساعت یک نصف شب به طور فجیعی با محاصره کل منطقه از سوی نیروهای امنیتی و شکستن درب ورودی ساختمان و وارد شدن به آپارتمان دخترم با کفش و بدون ارائه حکم و بد اخلاقی و فحاشی به دختر و داماد و همسرم دستگیر نموده و به بند ۲۰۹ و سپس به بند ۲۴۰ زندان اوین منتقل نمودند.
۱۳۸ روز یعنی چهارماه و نیم در انفرادی به سر بردم . بازجوییها از همان ابتدا با کتک و سیلی و مشت و لگد آغاز شد... در طول مدت بازجویی ۱۵ بار در حین بازجویی یا پس از آن بیهوش شدم... از جمله فشارهای روحی تهدید بنده به اعدام و مرگ بود که هر روز بازجوی بنده مرا به خاطر همکاری با هاشمیها مستحق مرگ میدانست و نوید آن را میداد. مسئله دیگر تهدید به تجاوز و همچنین تهدید به استعمال بطری توسط بازجوها بود. یا تهدید به ارسال و اعزام بنده به بندهای عمومی مخوف که افراد خلاف در آن سپری میکنند و ظاهراً حسب گفته بازجوها در آن بندها به افراد جدیدالورود تجاوز جنسی مینمایند... یک روز صدای خانمی از فاصله چند سلول آن طرفتر حین بازجویی میآمد که در حال گریه و زاری بود و بازجویم اعلام کرد که این صدای دختر شما زینب است که دارد شکنجه میشود و من با شنیدن این خبر دنیا بر سرم خراب شد. زیرا دخترم فرزندی خردسال دارد و تا یک ماه به لحاظ روحی و روانی به هم ریخته بودم. زیرا وقتی بنده را تهدید به تجاوز و … مینمودند با دختری جوان چه میکردند؟ از طرفی نگران فرزند دخترم بودم که بدون مادر چگونه سپری مینماید. تا اینها پس از یک ماه تماس تلفنی با منزلم داشتم و متوجه شدم بازجویم دروغ میگفته و دخترم دستگیر نشده است...
اصرار بازجویم با فحش و کتککاری مخصوص خود مبنی بر اینکه اعتراف کنم با کلیه خانمهایی که ایام انتخابات با بنده تماس داشتهاند رابطه داشتهام ، از جمله خانم... که بابت پیگیری صحت مدرک... با من تماس داشت و یا خانمها فائزه و فاطمه هاشمی و ... تفتیش مسائل شخصی و خصوصی همراه با فشار و شکنجه، آنها هر از گاهی اعلام میکردند فلان خانم خبرنگار که دستگیر شده است اعتراف کرده که با تو رابطه داشته است و بدین صورت مرا شکنجه روحی میکردند... آنها اعلام کردند اگر روز دادگاه من متن مورد نظر بازجوها را نخوانم خانمی در جلسه علنی دادگاه بلند خواهد شد و علیه تو در دادگاه افشاگری خواهد کرد که تو با او رابطه داشتهای...
بازجوها...از اینجانب علیه دیگران تکنویسی میخواستند و وقتی من نمینوشتم کتکم میزدند. مینوشتم باز هم کتکم میزدند که تو نوشتهای ولی همهاش را ننوشته ای... از جمله کارهایی که بازجوها میکردند نگهداری اینجانب در کنار دیوار به صورت ایستاده تا ساعتهای متمادی بود. کتککاری، زدن با سیلی، پس گردنی، لگد و مشت به شکم و سایر اعضای بدنم به طوری که بنده در دو مرحله دچار خونریزی شدم و چندین روز خونریزی ادامه داشت. در آن ایام هر چه اصرار میکردم مرا به پزشک و دکتر نشان بدهند تا معاینه کنند آنها به بهانه اینکه بند ۲۴۰ پزشک ندارد (آن موقع بند ۲۴۰ فاقد پزشک و بهداری بود و بیماران را برای معاینه به بند ۲۰۹ میبردند) از رسیدگی پزشکی طفره میرفتند... فرو کردن سرم در چاه توالت و آزار جنسی و روحی در این زمینه...
یکی از بازجویان بارها گلوی مرا میفشرد، در حدی که بیهوش میشدم و با کتک و لگد مرا شکنجه مینمود... فرو کردن سرم در چاه توالت و آزار جنسی و روحی در این زمینه... توهین و تحقیر بنده نزد همبندان و دوستانم که در سلولهای دیگر بودند و توهین و تحقیر آنها نزد بنده و شکستن و خرد کردن شخصیت و غرور بنده و سایرین... توهین و تحقیر و اتهام بستن به همسرم و دخترانم... نگهداری طولانی مدت بنده در انفرادی ۱۳۸ روز در ۲۴۰ و در مرحله دوم نگهداری بنده به مدت ۱۰۰ روز به اتفاق یکی دیگر از متهمان بدون هر گرونه بازجویی... فحاشیهای بسیاری که از بیان آنها شرم دارم... بیش از ۱۵ بار در مدت زندان در حین بازجوییها و پس از آن بیهوش شدم.» (سایت ایرانیان انگلیس، دوم شهریور ۱۳۸۹)
عبدالله مومنی به علی خامنهای
«در جریان دستگیری درحالی که گاز اشکآور که تا پیش از آن در خیابانها استفاده میشد در فضای بسته مرا به حالت خفگی انداخته و امکان هرگونه تحرکی را از من سلب کرده بود مأموران دست بردار نبوده و با کینه و دشمنی چنان مرا به زیر مشت و لگد گرفتند که با بینی، دهان و دندانهایی خونین و دستان و پاهایی زنجیرشده به مسئولانشان در زندان اوین تحویل شدم؛ و جالب آنکه وقتی به مأموران که حدود ۲۰ نفر بودند در برابر فحاشی و ضرب و شتم میگفتم که از شما به قاضی شکایت میکنم، با فحشهای رکیک آنها و الفاظ وقیحانه به خودم و قاضی مواجه میشدم. این البته دستگرمی آغاز کار بازجویان بر روی جسم و روح من بود. از همان ابتدای بازداشت درحالی که مدام در گوشم میخواندند که «نظام ترک برداشته» با این وعده مواجه بودم که «شماها اعدام خواهید شد».
انتظار تحقق این وعده تا مدتها، بارها وقتی در طی شبانه و روز بدون هیچ توضیحی مرا از سلولی به سلولی دیگر و از بندی به بندی دیگر منتقل میکردند، مرا در بیم و هراس نسبت به ادامه حیات خویش قرار میداد. طی ۸۶ روز انفرادی هیچ وقت آسمان را ندیدم و طی هفت ماه بازداشت در بندهای امنیتی ۲۰۹ و ۲۴۰ تنها شش بار از «حق هواخوری» برخوردار شدم و پس از دوران انفرادی و حتی پایان بازجویی و برگزاری دادگاه هر دو هفته تنها یک بار اجازه تماس تلفنی کوتاهی آن هم با حضور بازجو با خانواده را داشتم...
پس از بازداشت به شرح فوق، روانه انفرادی در سلول ۱۰۱ بند ۲۰۹ اوین شدم و در بدو ورود متوجه وجود مدفوع در زیر موکت سلول شده و اعتراض کردم، پاسخم این بود که «شایسته بیشتر از این نیستی»... هر سلول انفرادی [بند ۲۴۰] را تقسیم به دو سلول کرده بودند با ابعاد ۱.۶ در ۲.۲ متر (به شکلی که عرض سلول از قد من کوتاهتر بوده و تنها در یک وضعیت امکان درازکشیدن داشتم). یک سطل فلزی که بر سر چاه توالت جهت اجابت مزاج گزارده بودند و یک شیرآب در بالای آن نیز داخل سلولی به همین اندازه بود تا زندانی برای نیازهای اولیه نیز از سلول بیرون آورده نشود. در فضای قبر مانند سلول و سکوت گورستانی بند، متأسفانه وضعیت سلول نیز به شکلی بود که جهت قبله به سمت سطل فلزی مذکور بوده و فاصله سجدهگاه زندانی با آن حدود یک وجب بود و نورافکنی هم ۲۴ ساعته روشن بود تا مبادا زندانی هوس خواب در سر بپرورد...
درکنار انفرادی، بیخوابیهای مکرر در نتیجه جلسات بازجویی چند ساعته و ایستادن بر روی یک پا و ضرب و شتم و سیلیهای پیاپی نیز ترجیعبند این روزها بود. فشارها و آزار ناشی از عدم اطاعت از خواست بازجویان آنقدر بود که گاهی باعث میشد در حین بازجویی از هوش بروم. گاهی نیز که گویی باید مشت آهنین از آستین بازجو بیرون میآمد، چنین میشد و چندین بار آنچنان بازجوی پرونده، گلویم را تا حد خفگی میفشرد که بیهوش برزمین میافتادم و تا روزها از شدت درد در ناحیه گلو، خوردن آب و غذا برایم زجرآور میشد... بازجویان حتی از فریاد و نالههای من نیز در هنگام ضرب و شتم علیه دیگر زندانیان استفاده میکردند به طوری که بعدها از برخی زندانیان شنیدم که با ترتیب دادن جلسات بازجویی همزمان ضجههای من را به گوش سایر زندانیان میرساندهاند تا آنها را نیز بدین وسیله تحت فشار و شکنجه روحی و روانی قرار دهند...
مرتباً میخواستند به روابط و مسائل اخلاقی ناکرده خود نیز اعتراف کنم و وقتی میگفتم این سخنان درست نیست و من نمیتوانم علیه خود به دروغ اعتراف کنم با فحشهای رکیک و ضرب و شتم و این پاسخ آنها روبهرو میشدم که فاحشهای را در دادگاه میآوریم تا علیه تو اعتراف کند و بگوید که رابطه نامشروع با تو داشته است... بازجویان در تمام طول بازجویی بارها به مادر مرحومهام که زنی مؤمنه و مادر شهید است ، با بدترین وجه ممکنه، مورد فحش وناسزا و الفاظ رکیک قرار میدادند، همسر فداکارم، بارها به رغم آنکه زنی مسلمان و مؤمنه و همسر شهید است (و با آنکه میدانستند من با همسر برادر شهیدم ازدواج نمودهام) به عنوان... مینامیدند و خواهرن و نوامیس مرا به فجیعترین وجه ممکن با لقب... مورد دشنام و توهین قرار میدادند. این ابراز مکرر الفاظ ناشایست از مدافعین نظام اسلامی شامل حال برادر شهیدم نیز میشد...
پس از ساعتی بازگشتند و پرسیدند که آیا آنچه باید را نوشتهای یا نه؟ و من نیز بیان داشتم همان را که به شما قبلاً هم گفته بودم نوشتم. کاغذ را از من گرفتند و خواندند. پس از خواندن کاغذ بازجویی، به من هجوم آورده و با مشت و لگد و سیلی به جان من افتادند و به خود و خانوادهام تا جای ممکن فحاشی کردند و پس از کتککاری مفصل و تحقیر و توهین گفتند «به تو اثبات میکنیم که حرامزاده و ولد زنا هستی». این سخنان عصبانیت مرا نیز برانگیخت و به درگیر شدن من با آنان نیز منجر شد که البته نتیجه آن فرو کردن سر من در چاه توالت بود، آن چنان که کثافتهای درون توالت به دهان و حلق من وارد و به مرحله خفگی رسیدم.» (تاریخ نامه مرداد ۱۳۸۹، جرس، ۱۸ شهریور ۱۳۸۹)
فاطمه کروبی به علی خامنهای
«علی به جرم نانوشته شرکت و کمک به حفاظت از پدر دستگیر و به مسجد امیرالمومنین (ع) برده شد و در خانه خدا این محل امن الهی در کنار سایر بازداشتشدگان کتک خورد و ناسزا شنید. هنگامی که اسامی بازداشتشدگان را یادداشت میکردند، اوباشهایی که امروز در لباس ضابطان قرار گرفتهاند به هویت علی پی بردند و پس از ۱۰ دقیقه و کسب اجازه از مسئولان ارشد خود، او را از جمع جدا کرده و به شدت مورد ضرب و جرح قرار دادند... آنان در کنار ضرب و جرح شدید فیزیکی علی با به کارگیری سخیفترین و زشتترین الفاظ نسبت به فاطمه و مهدی کروبی او را تحت فشار روحی قرار دادند و در قبال اعتراض علی نسبت به آن اهانتها و شکستن حرمت مسجد، نه تنها خشونت فیزیکی و زبانی را افزایش دادند بلکه این مرد ۳۷ ساله را در خانه خدا تهدید به … کردند- مجازات ارتکاب آن فعل در قانون مجازات اسلامی مرگ است. خدا میداند این جماعت وقیح با دست بازی که دارند بر سر جوانان کم سن و سال این کشور چه آورده و میآورند...
...در هنگام انتقال بازداشتشدگان آنان علی را از جمع جدا کرده و به گارد ویژه به سرکردگی افراد فاسدی میسپارند که دور جدید شکنجه او آغاز میگردد. در هنگام شکنجه از او فیلم گرفته و با افتخار از اینکه فرزند مهدی کروبی در اسارت آنان است با زشتترین الفاظ به مهدی کروبی و خانواده او توهین میکنند. هنگامی که دستور انتقال و آزادی علی به پایگاه خیابان شهید مطهری میرسد، مأمور شکنجه ضمن اظهار تأسف میگوید اگر ۲۴ ساعت دیگر اینجا بودی جنازهات را تحویل میدادم.» (۲۴ بهمن ۱۳۸۹)
نورالدین کیانوری به خامنهای
«صبحدم روز ۱۷ بهمن ماه ۱۳۶۱ ساعت ۳:۳۰ تا ۴ پس از نیمه شب گروهی از پاسداران با بازکردن در خانه به اطاق خواب ما در منزل دخترمان ریختند و دستور دادند که من فوراً لباس بپوشم. این آقایان تنها حکم بازداشت مرا در دست داشتند. اما نه تنها مرا، بلکه همسرم را هم بدون داشتن حکم بازداشت کردند. به آن هم بسنده نکرده دخترمان را هم که در کارهای سیاسی ما نه سر پیاز بود و نه ته پیاز، او را هم بدون حکم، بازداشت کردند. تصور نفرمایید که به اینهم بسنده کردند، نه! فرزند ۱۱ ساله افسانه دخترمان و نوه ما را هم بازداشت کردند و همه ما را به بازداشتگاه ۳۰۰۰، یعنی کمیته مشترک دوران شاه که من در آنجا مدتها (پیش از کودتای ۲۸ مرداد) بازداشت و محاکمه و زندانی شده بودم بردند.
پس از آزاد شدن افسانه دخترمان (که پس از شکنجه و یک سال و نیم زندانی بدون محکومیت آزاد شد) معلوم شد که آقایان بازداشتکنندگان در غیاب ما خانه را «غارت» کردند. هر چیز گرانبها را از سکههای طلای متعلق به افسانه (سکههایی که طی سالها بمناسبت اعیاد و روز تولد خود از بستگانش دریافت کرده بود) گرفته، تا مقداری اشیای قیمتی که من در سفرهای خود به عنوان هدیه دریافت کرده بودم، تا حتی مدارک تحصیلی من (از تصدیق ششم ابتدایی گرفته تا تا بالاترین سند علمی من که حکم پروفسوری آکادمی شهرسازی و معماری جمهوری دمکراتیک آلمان بود) به غارت بردند و تاکنون که هفت سال از آن زمان میگذرد، با وجود دهها بار درخواست افسانه و من، اصلاً کوچکترین اثری هم از آنها پیدا نشده است. ظاهراً آقایان بازداشتکننده ما، این اشیای گران بها را به عنوان غنائم جنگی در جنگ مسلمانان علیه کفار برای خود به غنیمت برداشتهاند.
در مورد اکثر بازداشتشدگان از همان روز اول بازداشت و در مورد من چند روز پس از بازداشت، شکنجه به معنای کامل خود با نام نوین «تعزیر» آغاز گردید. شکنجه عبارت بود از شلاق با لوله لاستیکی تا حد آش و لاش کردن کف پا. در مورد شخص من در همان اولین روز شکنجه آن قدر شلاق زدند که نه تنها پوست کف دو پا، بلکه بخش قابل توجهی از عضلات از بین رفت و معالجه آن تا دوباره پوست بیاورد، درست سه ماه طول کشید و در این مدت هر روز پانسمان آن نو میشد و تنها پس از 3 ماه من توانستم از هفتهای یکبار حمام رفتن بهرهگیری کنم.
رادیو فردا، مجید محمدی (جامعهشناس) : نوع دوم شکنجه که به مراتب از شلاق وحشتناکتر است دستبند قپانی است. تنها کسی که دستبند قپانی خورده میتواند درک کند که دستبند قپانی آن هم ۸ تا ۱۰ ساعت متوالی در هر شب، یعنی چه؟ در مورد من، پس از این که شلاق اولیه که با فحش و توهین و توسری و کشیده تکمیل میشد سودی نداد، یعنی آقایان نتوانستند در مورد دروغ شاخدار ساخته شده که در زیر آن را شرح خواهم داد از من تأیـیدی بگیرند، مرا به دستبند قپانی بردند. ۱۸ شب پشت سر هم مرا ساعت ۸ بعدازظهر به اطاقی واقع در اشکوب دوم میبرند و دستبند قپانی میزدند و این جریان تا ساعت ۵ تا ۶ صبح یعنی ۹ تا ۱۰ ساعت طول میکشید. تنها هر ساعت مأمور مربوطه میآمد و دستها را عوض میکرد. چون ممکن است شما ندانید که دستبند قپانی چگونه است، آن را توضیح میدهم.
این شکنجه عبارت از اینست که یک دست از بالای شانه و دست دیگر را از پشت به هم نزدیک میکنند و بین مچ دو دست یک دستبند فلزی زده و با کلید آن را تن میکنند. درد این شکنجه وحشتناک است. طی ۱۸ شب که من زیر این شکنجه قرار داشتم و دو بار هم در تعویض ساعت به ساعت آن «غفلت» شد و از ساعت ۱۲ نیمه شب تا پنج صبح به همان حال باقی ماندم. علت اینکه چرا این قدر طول کشید این بود که من به آنچه میخواستند به «زور» اعتراف کنم، تسلیم نشدم.
من ۱۸ کیلوگرم از وزن خود را از دست دادم و تنها پوست و استخوان از من باقی ماند، تا آن حد که بدون کمک یک نفر حتی یک پله هم نمیتوانستم بالا بروم و برای رفتن به دستشویی هم محتاج به کمک نگهبان بودم. پیامد این شکنجه وحشتناک که هنوز هم باقی است، این است که دست چپ من نیمه فلج است و دو انگشت کوچک هر دو دستم که در آغاز کاملاً بیحس شده بود، هنوز نیمه بیحس هستند. یادآوری میکنم که من در آن زمان ۶۸ ساله بودم.
همسرم مریم را آن قدر شلاق زدند که هنوز پس از هفت سال، شب هنگام خوابیدن کف پاهایش درد میکند. البته این تنها شکنجه «قانونی» بود که به انواع توهین و با رکیکترین ناسزاگوییها تکمیل میشد (فاحشه، رئـیس فاحشهها و...) آنقدر سیلی و توسری به او زدهاند که گوش چپ او شنواییاش را از دست داده است. یادآور میشوم که او در آن زمان پیر زنی ۷۰ ساله بود.
خواهش میکنم عجله نفرمایید و نیاندیشید که بدترین نوع شکنجه (تعزیر) همین بود. نه، از این بدتر هم دو نوع دیگر بود. نوع اول شکنجه جسمی بود و آن این جور بود که فرد را دستبند قپانی میزدند و با طنابی به حلقهای که در سقف شکنجهخانه کار گذاشته شده بود آویزان میکردند و او را به بالا میکشیدند، تا تمام وزن بدنش روی شانهها و سینه و دستهایش فشار غیر قابل تحمل وارد آورد.
درد این شکنجه نسبت به دستبند قپانی ساده شاید ۱۰ برابر باشد. حتی افراد ورزیدهای مانند دوست عزیز ما آقای عباس حجری که ۲۵ سال در زندانهای مخوف شاه مردانه پایداری کرد، چندین بار از هوش رفت. آقایان به این هم بسنده نکرده و او را مانند تاب تلو تلو میدادند.
دوست هنوز زنده ما آقای محمدعلی عمویی که با آقای حجری و پنج جوانمرد دیگر از سازمان افسری حزب توده ایران پس از کودتای امریکایی - انگلیسی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به زندان افتاده و مانند یارانش ۲۵ سال در همه زندانهای مخوف شاه معدوم مردانه پایداری کرد، شاهد زنده این شکنجههاست. البته نه شاهد دیدار، بلکه خود او زیر این شکنجهها قرار گرفته است.
آقای عباس حجری که مردی ورزیده بود در اثر این شکنجه وحشتناک، دست راستش تا حد سه چهارم فلج شده بود تا آنجا که نمیتوانست با آن غذا بخورد. مرا مسلماً به علت آنکه دیگر جانی برایم باقی نمانده بود از این شکنجه معاف داشتند.
نوع دوم، شکنجه روحی بود. این نوع شکنجه که در مورد من عملی شد، از همه شکنجههای دیگر دردناکتر بود. این شکنجه چگونه بود؟ پس از اینکه آقایان از تحمیل اعترافات به من با شکنجهها و باهدفی که در بالا شرحش را دادم، ناامید شدند، سه بار مرا زیر این «آزمایش» قرار دادند. بار اول مرا به اطاق شکنجه بردند. مریم همسرم را که چشمش را بسته و دهانش را با دستمالی که در آن فرو کرده بودند، بسته بودند روی تخت شلاق خوابانده و دهان مرا هم گرفتند و در برابر چشم من به پای لخت او شلاق زدن را آغاز کردند.
این جریان پیش از شلاقزدنهای شدید مریم که در بالا یادآور شدم بود. آقایان برای اینکه دست خود را به یک چنین کار ننگینی که بدون تردید قابل دفاع نبود، آلوده نکرده باشند، یکی از افراد تودهای، به نام حسن قائمپناه را که برای فرار از فشار تن به پستی داده بود مأمور شلاق زدن کردند. پس از نشان دادن این منظره، مرا به پشت در سلول شکنجهگاه بردند و به زمین نشاندند و از من اعتراف میخواستند تا شلاق زدن به پای همسرم را که من صدای ضربات شلاق و ناله همسرم را میشنیدم، پایان دهند. پس از چند دقیقه چون من حاضر به پذیرش آنچه از من میخواستند، نشدم (قبول طرح کودتا) مرا به سلول خودم برگرداندند...
... چون من باز هم تسلیم نظریات آقایان نشدم، بار دوم - باز هم مرا به اطاق شکنجه بردند. این بار دخترم افسانه را خوابانده بودند و همان فرد پست در برابر چشم "آقایان" مشغول به شلاق زدن به پای برهنه او بود. باز هم مرا پشت در نشاندند و به گوش کردن نالههای دخترم مجبور کردند و از من خواستند که خواسته آنان را بپذیرم و چون حاضر نشدم بار سوم باز هم مرا شبی به اطاق شکنجه بردند.
این بار همسرم مریم را دستبند قپانی زده و به سقف آویزان کرده بودند. او پاهایش هنوز روی زمین بود. مرا به پشت در شکنجهگاه آوردند و گفتند اگر اعتراف نکنی، مریم را بالا خواهیم کشید. چون من حاضر به اعتراف نشدم دستور دادند که مریم را به بالا بکشند. من تنها صدای نالههای مریم را که چون دهانش با دستمال بسته بود، به طور مبهم شنیدم. پس از مدتی آقای «یاسر» که در درون شکنجهگاه بود فریاد زد متهم از حال رفته، دکتر را بیآورید و مرا به سلول خود برگرداندند.
... پس از چند هفته که بازپرسیها به طور کلی در بخش عمومیاش پایان یافته بود، بازپرس مستقیم من آقای «مجتبی» به من گفت که این جریان سوم یک صحنهسازی بود و نالهها را هم «یاسر» با صدای زنانه و مبهم میکرده است. پس از دیدار کوتاهی که با همسرم مریم داشتم او هم این حقیقت را تأیید کرد و گفت او را بالا نکشیدند، تنها پنچ دقیقه نگه داشتند.» (نوشته شده در ۱۶ بهمن ۱۳۶۸)
دادگاه نسرین ستوده به دلیل اعتراض وکلا نسبت به صلاحیت دادگاه تشکیل نشد، اما قاضی به دلیل اخلال در نظم دادگاه، نسرین ستوده را به 5 روز زندان محکوم کرد
دادگاه نسرین ستوده به دلیل اعتراض وکلا نسبت به صلاحیت دادگاه تشکیل نشد، اما قاضی به دلیل اخلال در نظم دادگاه، نسرین ستوده را به 5 روز زندان محکوم کرد
مدرسه فمینیستی: دادگاه نسرین ستوده، وکیل دادگستری و فعال جنبش زنان برگزار نشد. امروز 6 دی ماه 1389قرار بود دادگاه رسیدگی به دومین پرونده نسرین ستوده در شعبه 26 دادگاه انقلاب به ریاست قاضی پیرعباسی برگزار شود، اما به دو دلیل دادگاه برگزار نشد: اول آن که وکلای نسرین ستوده دادگاه را برای رسیدگی به نوع اتهام وارده به نسرین ستوده فاقد صلاحیت دانستند، چرا که اتهام نسرین در پرونده دوم اش، عدم رعایت حجاب در یک فیلم ویدئویی از سخنرانی اش ذکر شده و رسیدگی به چنین اتهامی به نظر وکلای نسرین ستوده در صلاحیت دادگاه انقلاب نیست.
دلیل دوم نیز که سبب شد دادگاه نسرین ستوده تشکیل نشود، به خاطر اعتراض نسرین ستوده نسبت به بیرون کردن یکی از همکارانش از دادگاه به شکلی کاملا غیرمحترمانه بود. زیرا جلسه رسیدگی به پرونده وی قاعدتا علنی بود و حتا بر اساس گفته رضا خندان، همسر نسرین ستوده، جلسه دادگاه از همان ابتدا توسط دوربین کاملا حرفه ای که معلوم نبود از کدام سازمان است، به طور کامل ضبط می شد. این درحالی بود که آقای کیخسروی یکی از وکلای دادگستری را که برای حضور در دادگاه نسرین ستوده حاضر شده بود، به شکل کاملا غیرمودبانه ای از سالن دادگاه بیرون کردند و همین باعث شد که نسرین ستوده نسبت به غیرقانونی بودن این عمل اعتراض کند، چرا که معتقد بود اگر دادگاه علنی است و فیلمبرداری هم می تواند انجام شود پس چرا باید از حضور افراد، آن هم یک وکیل دادگستری، جلوگیری به عمل آید.
رضا خندان در این باره گفت: «به من و خواهر و برادر نسرین برای حضور در دادگاه اجازه دادند و آقای کیخسروی هم که وکیل دادگستری هستند به داخل دادگاه انقلاب آمده بودند اما متاسفانه سربازی به شکل خیلی غیرمحترمانه ای او را از سالن دادگاه بیرون انداخت و این باعث شد که نسرین ستوده به روش دوگانه قاضی نسبت به علنی بودن دادگاه اعتراض کند یعنی علنی بودن برای سازمان هایی که دوربین فیلمبرداری آورده بودند و غیرعلنی بودن برای همکار وکیل اش.»
رضا خندان سپس افزود: «به دلیل اعتراض نسرین و در ادامه نشان دادن این اعتراض با عدم پاسخگویی به سئوالات در خصوص پرونده، قاضی دادگاه به دلیل اخلال در نظم دادگاه، حکم 5 روز زندان برای نسرین ستوده صادر کرد و رسیدگی به پرونده نسرین نیز موکول به تصمیم دادگاه تجدیدنظر در مورد ایرادات شکلی وکلای نسرین شد. در واقع حالا باید ببینیم که اعتراض وکلای نسرین در دادگاه تجدید نظر مورد قبول واقع می شود یا نه و اگر بشود که پرونده به دادگاه دیگری برای رسیدگی ارجاع داده می شود».
مدرسه فمینیستی: دادگاه نسرین ستوده، وکیل دادگستری و فعال جنبش زنان برگزار نشد. امروز 6 دی ماه 1389قرار بود دادگاه رسیدگی به دومین پرونده نسرین ستوده در شعبه 26 دادگاه انقلاب به ریاست قاضی پیرعباسی برگزار شود، اما به دو دلیل دادگاه برگزار نشد: اول آن که وکلای نسرین ستوده دادگاه را برای رسیدگی به نوع اتهام وارده به نسرین ستوده فاقد صلاحیت دانستند، چرا که اتهام نسرین در پرونده دوم اش، عدم رعایت حجاب در یک فیلم ویدئویی از سخنرانی اش ذکر شده و رسیدگی به چنین اتهامی به نظر وکلای نسرین ستوده در صلاحیت دادگاه انقلاب نیست.
دلیل دوم نیز که سبب شد دادگاه نسرین ستوده تشکیل نشود، به خاطر اعتراض نسرین ستوده نسبت به بیرون کردن یکی از همکارانش از دادگاه به شکلی کاملا غیرمحترمانه بود. زیرا جلسه رسیدگی به پرونده وی قاعدتا علنی بود و حتا بر اساس گفته رضا خندان، همسر نسرین ستوده، جلسه دادگاه از همان ابتدا توسط دوربین کاملا حرفه ای که معلوم نبود از کدام سازمان است، به طور کامل ضبط می شد. این درحالی بود که آقای کیخسروی یکی از وکلای دادگستری را که برای حضور در دادگاه نسرین ستوده حاضر شده بود، به شکل کاملا غیرمودبانه ای از سالن دادگاه بیرون کردند و همین باعث شد که نسرین ستوده نسبت به غیرقانونی بودن این عمل اعتراض کند، چرا که معتقد بود اگر دادگاه علنی است و فیلمبرداری هم می تواند انجام شود پس چرا باید از حضور افراد، آن هم یک وکیل دادگستری، جلوگیری به عمل آید.
رضا خندان در این باره گفت: «به من و خواهر و برادر نسرین برای حضور در دادگاه اجازه دادند و آقای کیخسروی هم که وکیل دادگستری هستند به داخل دادگاه انقلاب آمده بودند اما متاسفانه سربازی به شکل خیلی غیرمحترمانه ای او را از سالن دادگاه بیرون انداخت و این باعث شد که نسرین ستوده به روش دوگانه قاضی نسبت به علنی بودن دادگاه اعتراض کند یعنی علنی بودن برای سازمان هایی که دوربین فیلمبرداری آورده بودند و غیرعلنی بودن برای همکار وکیل اش.»
رضا خندان سپس افزود: «به دلیل اعتراض نسرین و در ادامه نشان دادن این اعتراض با عدم پاسخگویی به سئوالات در خصوص پرونده، قاضی دادگاه به دلیل اخلال در نظم دادگاه، حکم 5 روز زندان برای نسرین ستوده صادر کرد و رسیدگی به پرونده نسرین نیز موکول به تصمیم دادگاه تجدیدنظر در مورد ایرادات شکلی وکلای نسرین شد. در واقع حالا باید ببینیم که اعتراض وکلای نسرین در دادگاه تجدید نظر مورد قبول واقع می شود یا نه و اگر بشود که پرونده به دادگاه دیگری برای رسیدگی ارجاع داده می شود».
افزایش نگرانی ها در خصوص اجرای مخفیانه حکم اعدام حبیب الله لطیفی
افزایش نگرانی ها در خصوص اجرای مخفیانه حکم اعدام حبیب الله لطیفی
خبرگزاری هرانا – از روز گذشته تا کنون کلیه تلفن های عمومی زندان مرکزی سنندج قطع شده است و نگرانی در خصوص اجرای حکم اعدام حبیب الله لطیفی افزایش یافته است.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، علی رغم تلاش های گسترده صورت گرفته برای تائید سلامتی حبیب الله لطیفی تا لحظه تنظیم خبر تماس های تلفنی کلیه بندها در زندان مرکزی سنندج قطع شده است.
خانواده های سایر زندانیان سیاسی محبوس در این زندان نیز موفق به تماس با زندانیان خود نشده اند.
سازمان عفو بین الملل ضمن اعلام خبر بازداشت برخی از اعضای خانواده حبیب الله لطیفی از اجرای مخفیانه حکم اعدام این زندانی سیاسی اعلام نگرانی کرده است.
این در حالی است که روز گذشته وکیل این زندانی در گفتکو با رسانه های برون مرزی خبر از تعلیق دو ماهه اجرای حکم اعدام این زندانی سیاسی داده است.
شایان ذکر است در 19 اردی بهشت ماه سال جاری با قطع تلفن های زندان اوین 5 زندانی سیاسی به نام های فرزاد کمانگر، فرهاد وکیلی، علی حیدریان، شیرین علم هویی و مهدی اسلامیان در این زندان شبانه اعدام شدند.
خبرگزاری هرانا – از روز گذشته تا کنون کلیه تلفن های عمومی زندان مرکزی سنندج قطع شده است و نگرانی در خصوص اجرای حکم اعدام حبیب الله لطیفی افزایش یافته است.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، علی رغم تلاش های گسترده صورت گرفته برای تائید سلامتی حبیب الله لطیفی تا لحظه تنظیم خبر تماس های تلفنی کلیه بندها در زندان مرکزی سنندج قطع شده است.
خانواده های سایر زندانیان سیاسی محبوس در این زندان نیز موفق به تماس با زندانیان خود نشده اند.
سازمان عفو بین الملل ضمن اعلام خبر بازداشت برخی از اعضای خانواده حبیب الله لطیفی از اجرای مخفیانه حکم اعدام این زندانی سیاسی اعلام نگرانی کرده است.
این در حالی است که روز گذشته وکیل این زندانی در گفتکو با رسانه های برون مرزی خبر از تعلیق دو ماهه اجرای حکم اعدام این زندانی سیاسی داده است.
شایان ذکر است در 19 اردی بهشت ماه سال جاری با قطع تلفن های زندان اوین 5 زندانی سیاسی به نام های فرزاد کمانگر، فرهاد وکیلی، علی حیدریان، شیرین علم هویی و مهدی اسلامیان در این زندان شبانه اعدام شدند.
گری سیک : احمدی نژادمشغول رقابت با خامنه ای است
گری سیک : احمدی نژادمشغول رقابت با خامنه ای است
رپز آنلاین . فریبا امینی: گری سیک استاد روابط عمومی و بین المللی دانشگاه کلمبیا و مشاور سابق رئیس جمهور آمریکا، جیمی کارتر، که وب سایت خلیج 2000 را مدیریت می کنددر مصاحبه با روزازرابطه جمهوری اسلامی و آمریکا و همچنین نقش احمدی نژاد در هرم قدرت در ایران سخن گفته است. به باور وی "احمدی نژاد مشغول رقابت با خامنه ای سر میزان نفوذ است. درواقع هم متکی و هم صالحی هنگام به قدرت رسیدن احمدی نژاد در سال 2005 در فهرست مورد نظر وی جای داشتند. احمدی نژاد در آن زمان صالحی را ترجیح می داد اما رهبر ایران متکی را ترجیح می داد و شغل را به او داد. من به این موضوع را به عنوان رقابت داخلی بر سر قدرت نگاه می کنم. باید بگویم احمدی نژاد تلاش می کند قدرت ریاست جمهوری را بیش از هر زمان دیگر تثبیت کند."
همانطور که می دانید، احمدی نژاد اخیراً منوچهر متکی را برکنار کرد، در حالیکه او یک عضو بانفوذ در همراهان وی بود. چرا این حرکت جدی باید اکنون انجام شود؟ برخی می گویند دلیلش اظهارات متکی خطاب به کلینتون بوده، برخی دیگر نیز اصرار دارند که علت آن، این است که احمدی نژاد به آهستگی اما با اطمینان در حال چیدن طرفداران خود به قدرت است. برداشت شما چیست؟
خواندن فکر احمدی نژاد همیشه مشکل است. او گاهی کارهای عجیبی می کند. اما این مسأله واقعاً بث تعجب من نمی شود. او به طور جدی در فکر قرار دادن دستگاه سیاست خارجی ایران در زیر چتر دفتر ریاست جمهوری بود. او به دلایل عملی بسیاری، پرسنل وزارت خارجه را با طرفداران خودش تعویض کرده؛ رهبر عالی ایران هم به او گفته بودکه نمی تواند افراد منتصب خود را به کار بگیرد اما احمدی نژاد کار خودش را کرد و آن افراد را به عنوان مشاورش در نقاط مختلف دنیا به کار گرفت. او در حال رقابت با رهبر ایران بر سر قدرت است. آنطور که من می فهمم، این پیامی برای خامنه ای است. احمدی نژاد مشغول رقابت با خامنه ای بر سر میزان نفوذ است. درواقع هم متکی و هم صالحی هنگام به قدرت رسیدن احمدی نژاد در سال 2005 در فهرست مورد نظر وی جای داشتند. احمدی نژاد در آن زمان صالحی را ترجیح می داد اما رهبر ایران متکی را ترجیح می داد و شغل را به او داد. من به این موضوع را به عنوان رقابت داخلی بر سر قدرت نگاه می کنم. باید بگویم احمدی نژاد تلاش می کند قدرت ریاست جمهوری را بیش از هر زمان دیگر تثبیت کند.
نیروی دریایی آمریکا اخیراً در اطلاعیه ها و مکالمات رسمی خود، از خلیج فارس با عنوان خلیج عربی نام برده است. می دانیم که این مایه تنش است و ایرانیان متعلق به تمامی طیف ها را نگران می کند. چرا نیروی دریایی آمریکا تصمیم گرفته در این شرایط این کار را بکند؟ آیا این یک اقدام اشتباه و برخلاف سابقه جغرافیایی نیست که نام یک مکان و یا آبراه بزرگ را که از عهد یونان قدیم خلیج فارس خوانده می شد، تغییر دهد؟
نمی توانم توضیح بدهم که چرا نیروی دریایی آمریکا در این شرایط خاص این کار را کرده است، اما ارتش آمریکا روابط رسمی و پایگاه هایی در سراسر منطقه خلیج دارد. نیروی دریایی از تأسیسات و توافقاتی که فکر می کنم با تک تک کشورهای عربی حاشیه خلیج وجود دارد، پشتیبانی می کند. تمام آن کشورها بدون استثنا نام خلیج را خلیج عربی می خوانند و این کار از مدت ها پیش در زمان ناصر انجام می شد، کسی که این کار را برای تحریک ایران انجام می داد. ثابت شد که این کار مؤثر بود. هیچ چیز ایرانی ها را بیش از خواندن نام خلیج فارس به نامی دیگر تحریک نمی کند. این یک احساس کلی است که از مستبدان گرفته تا انقلابیون و سپاه انقلاب، در میان همه وجود دارد. آنها همگی متفق القول هستند که باید این محدوده آبی را خلیج فارس خواند. من هم آن را خلیج فارس می خوانم. اما نیروی دریایی در یک محیط نظامی و با حمایت کشورهای عربی که این محدوده آبی را خلیج عربی می خوانند، فعالیت می کند. بنابراین تصور می کنم نیروی دریایی نشان می دهد با کدام طرف است. کشورهایی که همکاری می کنند، از این لغت استفاده می کنند. بنابراین اجازه بدهید کاری را که می خواهند انجام دهند. سازمانی که نام اماکن جغرافیایی را در سراسر دنیا رصد می کند، دست به این کار نزده و سالهاست که این محل را خلیج فارس خوانده و هنوز هم همین نام را به کار می برد. در واقع نیروی دریایی در حال اعلام استقلال از هیأت جغرافیایی است...
درمورد اسناد ویکی لیکس و در خصوص اظهارات ملک عبدالله درباره ایران چه نظری دارید؟ البته این چیز جدیدی نیست. می دانستیم که اغلب دولت های عربی از ایران هسته ای در هراسند. در عین حال، دولت ایران چندان اهمیتی به این ابراز نظره نمی دهد. ولی آیا شما فکر می کنید انتشار چنین اسنادی سبب بروز اصطکاک بیشتر میان ایران و همسایگانش خواهد شد؟ رامی خوری، روزنامه نگار لبنانی در مطلبی نوشت رهبران عربی در مواجهه با ایران ترحم انگیزهستند. من نقل قول می کنم: "غافلگیر کننده ترین افشاگری، البته واقعاً افشاگری نیست زیرا ما از چندین دهه پیش درباره آن هشدار داده بودیم، این است که دولت های عربی که صدها و صدها میلیارد دلار صرف خرید تسلیحات از آمریکا و سایر کشورهای خارجی کرده اند، هنوز خود را در برابر آنچه قدرت و نفوذ فزاینده ایران در منطقه می خوانند، کاملاً درمانده، آسیب پذیر و مرعوب احساس می کند. رهبران مختلف عربی که گفته می شود از آمریکا خواسته اند عجله کند و کاری درباره پیشرفت توانمندی هسته ای ایران بکند، پرده از ناتوانی ظاهری در مراقبت از کشور و شهروندان خود برمی دارند." نظر شما درباره این مطالب چیست؟
من در همایش های مختلف رهبران و روزنامه نگاران عربی را ملاقات کرده ام و تصور می کنم نه فقط رهبران عرب، بلکه تقریباً در برخورد با هرکس دیگر، دیدگاه کلی درباره ایران همینطور بود. از نظر من در همه این مطالب یک طنز تلخ وجود دارد. چرا ایران این همه نفوذ و قدرت دارد؟ پاسخ من این است که آمریکا پس از یازدهم سپتامبر به افغانستان رفت و به طالبانی ضربه زد که دشمن ایران بود. بعدش عراق را اشغال کرد و صدام حسین را سرنگون کرد، صدامی که از نظر غرب بدترین دشمن ایران بود. ناگهان ایران خود را بدون هیچ دشمن بالفطره، البته به جز ایالات متحده، یافت. لازم به گفتن نیست که با خلاصی از دست همه دشمنان، نفوذ و قدرت ایران رشد قابل توجهی کرد. ما این کار را به خاطر آنها انجام دادیم. من فکر می کنم باید صادق باشیم و قبول کنیم که این کار را کرده ایم. حتی اگر قصدمان در آن زمان این نبود، اما این کار را کردیم و حالا باید از خودمان بپرسیم که در قبال شرایطی که خودمان ایجاد کرده ایم، باید چه کار کرد؟ بخش اعظم نگرانی اعراب در خصوص ایران، تنها به معضل هسته ای اختصاص ندارد. فکر می کنم مهمترین عامل نگرانی آنها پیشینه شیعی ایران و نفوذ آنها در کشورهایشان است. و این نگرانی دو برابر شده است زیرا عراق نیز اکنون یک دولت شیعه دارد و به همین دلیل برای اولین بار در تاریخ، نفوذ ایران با صدای شیعه همراه شده است. ضمناً جالب است که دولت شیعه بغداد به تهران نزدیک است. برخی از کشورهای عربی در خفا می گویند که واقعاً می خواهند بدانند آیا این دسیسه ای از سوی آمریکا برای تبدیل ایران به کشور شماره یک در منطقه است یا خیر. از نظر بسیاری از آمریکایی ها، این غیرعقلانی به نظر می رسد.
به هرحال آمریکا از طریق اعمال فشار بر ایران زمان زیادی را صرف جنگ با این کشور کرده است، اما اعراب به رشد فزاینده و گسترش شیعه گرایی ایران از طریق حزب الله و روابطش با سوریه نگاه می کنند. برژینسکی آن را هلال بحران خوانده است. فکر می کنم بسیاری از رهبران شیعه نگران نفوذ و استیلای شیعه گرایی هستند. اصولاً این ها کشورهایی با اکثریت سنی هستند و جمعیت شیعه را شهروندان درجه دوم محسوب می کنند و با آنها چنین برخوردی داشته اند. آنها همیشه از جمعیت بیشتر شیعه نگران بوده اند. شیعیان در عراق و لبنان در اکثریت هستند و نفوذ فراوانی در سوریه و نیز بحرین دارند. آنها در عربستان نیز در نزدیکی میادین نفتی متمرکز هستند، بنابراین این رژیم ها دلایلی برای نگرانی خود دارند. اگر بنا بود گروه های شیعه جای پای خود را محکمتر کنند، استیلای اعراب سنی در خاورمیانه به طور چشمگیری از دست می رفت. من فکر می کنم این مسأله به همراه معضل هسته ای، عامل نگرانی آنهاست.
شما در وبلاگ تان گفته اید، "اعتقاد ندارم که ویکی لیکس در روزنامه نگاری سهیم است. من اسناد منتشر شده از سوی آرشیو امنیت ملی را که به مکالمات و نوشته های دولت ایالات متحده مربوط می شود، به طور مرتب می خوانم، برخی از آنها کاملاً جدید هستند و بر اساس قانون آزادی دسترسی به اطلاعات در اختیار قرار می گیرند. هرچند اطلاعات ویکی لیکس بسیار آگاهی بخش هستند و فایده بسیاری برای کار من دارند، اما من آن را روزنامه نگاری نمی دانم. آنها مکالمات را ننوشته اند و تنها به عنوان یک رابط و مجرایی برای انتقال مدارک تولیده شده با مصارف دیگر توسط دولت ایالات متحده عمل می کنند." چرا فکر می کنید این روزنامه نگاری نیست؟ و ضمناً آیا فکر می کنید ویکی لیکس امنیت ملی آمریکا را به مخاطره انداخته است؟
بخش اعظم اسنادی که منتشر شده، بسیار ملایم و معمولی است. اگر در روزنامه ستونی نوشته باشید و یا اینکه یک دیپلمات آمریکایی ابراز نظر علنی می کرد، مردم متوجه آن می شدند. اما بخش اعظم آنچه برملا شده، چیزهایی است که ما خودمان می دانستیم. من از تحسین کنندگان آرشیو امنیت ملی هستم که اسناد آمریکا را طبقه بندی می کند؛ بخش زیادی از مکالمات دیپلماتیک توسط آنها طبقه بندی شده است. آنها گاهی این اسناد را به صورت کتاب منتشر می کنند. در مجموع من فکر نمی کنم کار ویکی لیکس روزنامه نگاری باشد؛ یعنی اینکه اطلاعاتی را که از سوی بقیه نوشته شده، بردارید و منتشر کنید. فکر نمی کنم آنها خودشان را روزنامه نگار به حساب بیاورند. ویکی لیکس همان کارانتشار را به شیوه ای متفاوت انجام می دهد. آنها حجم انبوهی از اسناد را سرهم کرده اند و در حال انتشار آن هستند.
البته معنایش این نیست که می شود آنها را تحت تعقیب قرار داد. چیزی که مرا بیش از همه درباره ویکی لیکس و آسانژ آزار می دهد، این است که آنها ادعا کرده اند قصد دارند دسیسه های دولتی برای به راه انداختن جنگ را خنثی کنند. من کاملاً طرفدار در هم شکستن دسیسه های دولت هستم. من اسناد را به طور مرتب مرور کرده ام و تا اینجا حتی به یک افشاگری برخورد نکرده ام که نشان از یک دسیسه دولتی داشته باشد. ممکن است چیزهای خجالت آوری برای دولت وجود داشته باشد اما من اصلاً چیزی به عنوان دسیسه که ما را به سوی جنگ پیش برد، نمی بینم. من به اسناد ویکی لیکس نگاه می کنم تا ببینم چیز به درد بخوری در آن پیدا می شود یا خیر؛ درست مثل کاری که با اسناد آرشیو امنیت ملی می کنم. البته یقینا اعتقاد دارم این اسناد را نباید اینچنین علنی کرد. مقدار زیادی از سخنان سطحی پشت سر بقیه در آن وجود دارد که ممکن است برای برخی هیجان انگیز باشد، اما چیزی درباره چهارچوب سیاسی یک کشور و یا توان آن برای انجام کاری که سعی در انجامش را دارد، بازگو نمی کند. من از ویکی لیکس به وجد نیامدم. واقعاً تحت تأثیر قرار نگرفتم. ادعای آنها برای نجات دنیا اعتباری ندارد.
درباره بحران فعلی حقوق بشر در ایران چه نظری دارید؟ اخبار ناراحت کننده تری از دستگیری هرکسی در هر جایی بدست می رسد. دولت آمریکا یا اتحادیه اروپا و دیگران باید چه کاری بکنند یا بگویند که تا حالا گفته نشده یا انجام نشده؟ چگونه می توان دولت ایران را در برابر نقض مستمر حقوق بشر پاسخگو کرد؟
من بخش عمده ای از زندگی خودم را در ارتباط با سازمان دیده بان حقوق بشر و سایر سازمان های حقوق بشر گذرانده ام. فکر می کنم آنها کار بزرگی انجام می دهند و افرادی هستند که خود را وقف تلاش برای بهبود اوضاع حقوق بشر در سراسر دنیا کرده اند. من از اهداف آنها قویاً پشتیبانی می کنم. شما می توانید مردم را بشناسید و به همه بگوئید آنها چه کار می کنند، چیزی که برخی از آن شرمسار خواهند شد. شما به دنیا می گویید فلان دولت یا فلان گروه از مردم در حال انجام چه کارهایی هستند و در عین حال نمی خواهند که شما بدانید تا به این وسیله توجه کسی جلب نشود. اما شما متوجه می شوید، در واقع تحقیق می کنید و مستقیماً به حقایق دست پیدا می کنید و آن را برای بقیه دنیا منتشر می کنید تا باعث رسوایی چنان دولت هایی شود. مسلماً دولت آمریکا قادر به انجام این کار است و من طرفدار قاطع این هستم که بدانم ایران در چه مواردی با شهروندانش رفتار نامناسب دارد. من شخصاً فکر می کنم دخالت زیاده از حد آمریکا فاجعه خواهد بود. دخالت در امور داخلی ایران در گذشته، فاجعه بار بوده است. من طرفدار قراردادن ایران در انظار عموم هستم و ایران به این مسأله توجه می کند. وقتی دنیا به موارد نقض حقوق بشر در ایران نگاه می کند، این باعث شرمساری این کشور می شود. مثال خوب آن هم قضیه سنگسار زنی است که ابتدا به زنا متهم شد اما بعداً متهم به ارتکاب قتل شد. اعتراض گسترده جهانی برای توقف این مجازات به راه افتاد. اما در عین حال، ما نمی توانیم مشکلات ایران را حل کنیم. ما حتی نمی توانیم این کار را برای خودمان بکنیم.
درحالیکه به انتهای سال 2010 و آغاز سال جدید نزدیک می شویم، آیا فکر می کنید ایران و آمریکا بر سر معضل هسته ای به توافقی برسند؟ نقش اسرائیل در اینجا چیست؟
من خیلی خوشحالم که آمریکا پای گفتگو با ایران نشسته است. فکر می کنم به سختی می توان در خصوص تغییر رویکرد ایران خوش بین بود. در عین حال از دنیس راس شنیدم هر دو کشور از مذاکره حرف می زنند اما در واقع، تشدید فشار و وضع تحریم بیشتر را ترجیح می دهند. وقتی به دولت آمریکا نگاه می کنم، تأکید آن بیشتر بر روی تحریم است نه خود مذاکره. سالهاست که من طرفدار مذاکره بوده ام اما به نظر من، ما این کار را هیچوقت به طور جدی انجام نداده ایم. مایلم شاهد تلاش های خلاقانه تری از سوی آمریکا باشم و البته از نقطه نظر واقعگرایانه به موضوع نگاه می کنم. ایران در بحبوحه نبرد داخلی است و با تغییرات زیادی در دولت همراه بوده است. از آنچه که قبلاً جامعه تحت استیلای روحانیون و مبتنی بر قانون اساسی بود به جامعه نظامی گرا و تحت استیلای سپاه پاسداران تغییر می کند. این مسیری است که ایران در پیش گرفته است. این شرایط بسیار غم انگیزی است اما اگر اوضاع در ایران تغییر کند، نمی توانم بگویم که حاکمان جدید و یا افرادی که طرز فکر بسیار بسته ای دارند و به الهی بودن دولت خود اعتقاد دارند، در موضعی خواهند بود که درباره مذاکره با آمریکا تصمیم بگیرند. مایلم شاهد آن باشم که آمریکا دید بازتری برای گفتگو داشته باشد. پیشرفت هایی رخ داده اما در ضمن مایلم شاهد برداشتن قدم هایی از سوی ایران در این مسیر باشم. در عین حال، این یک بازی دوطرفه است، البته فکر می کنم اسرائیل هم با جلب توجه به سوی ایران، نقشی را برعهده دارد. این نقشی است که آنها ایفا می کنند. گاهی سازنده است و گاهی هم نیست. اما به نظر می رسد اسرائیل درگیر آن مذاکرات نیست. من فکر می کنم باید راهی برای آن پیدا کنیم. خوش بینی هایی دارم ولی با چیزهایی که از گذشته دیدم، در عین حال بدبین هم هستم.
در این کشور فشار شدیدی بر روی رئیس جمهور اوباما وجود داشته و مجلس در نهایت لایحه معافیت های مالیاتی را تصویب کرد. آیا فکر می کنید جمهوری خواهان و دموکرات ها در سال 2011 درباره این مساله، شکاف بیشتری پیدا کنند؟
تصور اینکه آنچه در گذشته شاهد بودیم، یک جنگ بوده، دشوار است. امضای لایحه مالیات و بسط فواید آن، یک رویداد بزرگ بود. ممکن است کسی این شرایط را دوست نداشته باشد اما دستاورد بزرگی بود. حدس من این است که اگر لایحه مالیات سبب بهبود اقتصاد شود، چیزی که تمام اقتصاد دان ها برای دو سال آینده پیش بینی می کنند، در این صورت دست اوباما بازتر خواهد شد. ضمناً او نشان داده که می تواند با جمهوری خواهان نیز کار کند. بنابراین باید منتظر بمانیم و ببینیم. وقتی آنها قدرت را در کنگره و سنا در دست نداشتند، رویکردی را انتخاب کردند که هیچ کاری نکنند و با همه چیز مخالفت کنند. اکنون آنها مجلس را در اختیار دارند و رقابت در سنا نیز شدید است؛ بنابراین آنها مسؤول خواهند بود و پاسخ منفی به همه چیز دیگر نمی تواند برایشان یک خط مشی باشد.
رپز آنلاین . فریبا امینی: گری سیک استاد روابط عمومی و بین المللی دانشگاه کلمبیا و مشاور سابق رئیس جمهور آمریکا، جیمی کارتر، که وب سایت خلیج 2000 را مدیریت می کنددر مصاحبه با روزازرابطه جمهوری اسلامی و آمریکا و همچنین نقش احمدی نژاد در هرم قدرت در ایران سخن گفته است. به باور وی "احمدی نژاد مشغول رقابت با خامنه ای سر میزان نفوذ است. درواقع هم متکی و هم صالحی هنگام به قدرت رسیدن احمدی نژاد در سال 2005 در فهرست مورد نظر وی جای داشتند. احمدی نژاد در آن زمان صالحی را ترجیح می داد اما رهبر ایران متکی را ترجیح می داد و شغل را به او داد. من به این موضوع را به عنوان رقابت داخلی بر سر قدرت نگاه می کنم. باید بگویم احمدی نژاد تلاش می کند قدرت ریاست جمهوری را بیش از هر زمان دیگر تثبیت کند."
همانطور که می دانید، احمدی نژاد اخیراً منوچهر متکی را برکنار کرد، در حالیکه او یک عضو بانفوذ در همراهان وی بود. چرا این حرکت جدی باید اکنون انجام شود؟ برخی می گویند دلیلش اظهارات متکی خطاب به کلینتون بوده، برخی دیگر نیز اصرار دارند که علت آن، این است که احمدی نژاد به آهستگی اما با اطمینان در حال چیدن طرفداران خود به قدرت است. برداشت شما چیست؟
خواندن فکر احمدی نژاد همیشه مشکل است. او گاهی کارهای عجیبی می کند. اما این مسأله واقعاً بث تعجب من نمی شود. او به طور جدی در فکر قرار دادن دستگاه سیاست خارجی ایران در زیر چتر دفتر ریاست جمهوری بود. او به دلایل عملی بسیاری، پرسنل وزارت خارجه را با طرفداران خودش تعویض کرده؛ رهبر عالی ایران هم به او گفته بودکه نمی تواند افراد منتصب خود را به کار بگیرد اما احمدی نژاد کار خودش را کرد و آن افراد را به عنوان مشاورش در نقاط مختلف دنیا به کار گرفت. او در حال رقابت با رهبر ایران بر سر قدرت است. آنطور که من می فهمم، این پیامی برای خامنه ای است. احمدی نژاد مشغول رقابت با خامنه ای بر سر میزان نفوذ است. درواقع هم متکی و هم صالحی هنگام به قدرت رسیدن احمدی نژاد در سال 2005 در فهرست مورد نظر وی جای داشتند. احمدی نژاد در آن زمان صالحی را ترجیح می داد اما رهبر ایران متکی را ترجیح می داد و شغل را به او داد. من به این موضوع را به عنوان رقابت داخلی بر سر قدرت نگاه می کنم. باید بگویم احمدی نژاد تلاش می کند قدرت ریاست جمهوری را بیش از هر زمان دیگر تثبیت کند.
نیروی دریایی آمریکا اخیراً در اطلاعیه ها و مکالمات رسمی خود، از خلیج فارس با عنوان خلیج عربی نام برده است. می دانیم که این مایه تنش است و ایرانیان متعلق به تمامی طیف ها را نگران می کند. چرا نیروی دریایی آمریکا تصمیم گرفته در این شرایط این کار را بکند؟ آیا این یک اقدام اشتباه و برخلاف سابقه جغرافیایی نیست که نام یک مکان و یا آبراه بزرگ را که از عهد یونان قدیم خلیج فارس خوانده می شد، تغییر دهد؟
نمی توانم توضیح بدهم که چرا نیروی دریایی آمریکا در این شرایط خاص این کار را کرده است، اما ارتش آمریکا روابط رسمی و پایگاه هایی در سراسر منطقه خلیج دارد. نیروی دریایی از تأسیسات و توافقاتی که فکر می کنم با تک تک کشورهای عربی حاشیه خلیج وجود دارد، پشتیبانی می کند. تمام آن کشورها بدون استثنا نام خلیج را خلیج عربی می خوانند و این کار از مدت ها پیش در زمان ناصر انجام می شد، کسی که این کار را برای تحریک ایران انجام می داد. ثابت شد که این کار مؤثر بود. هیچ چیز ایرانی ها را بیش از خواندن نام خلیج فارس به نامی دیگر تحریک نمی کند. این یک احساس کلی است که از مستبدان گرفته تا انقلابیون و سپاه انقلاب، در میان همه وجود دارد. آنها همگی متفق القول هستند که باید این محدوده آبی را خلیج فارس خواند. من هم آن را خلیج فارس می خوانم. اما نیروی دریایی در یک محیط نظامی و با حمایت کشورهای عربی که این محدوده آبی را خلیج عربی می خوانند، فعالیت می کند. بنابراین تصور می کنم نیروی دریایی نشان می دهد با کدام طرف است. کشورهایی که همکاری می کنند، از این لغت استفاده می کنند. بنابراین اجازه بدهید کاری را که می خواهند انجام دهند. سازمانی که نام اماکن جغرافیایی را در سراسر دنیا رصد می کند، دست به این کار نزده و سالهاست که این محل را خلیج فارس خوانده و هنوز هم همین نام را به کار می برد. در واقع نیروی دریایی در حال اعلام استقلال از هیأت جغرافیایی است...
درمورد اسناد ویکی لیکس و در خصوص اظهارات ملک عبدالله درباره ایران چه نظری دارید؟ البته این چیز جدیدی نیست. می دانستیم که اغلب دولت های عربی از ایران هسته ای در هراسند. در عین حال، دولت ایران چندان اهمیتی به این ابراز نظره نمی دهد. ولی آیا شما فکر می کنید انتشار چنین اسنادی سبب بروز اصطکاک بیشتر میان ایران و همسایگانش خواهد شد؟ رامی خوری، روزنامه نگار لبنانی در مطلبی نوشت رهبران عربی در مواجهه با ایران ترحم انگیزهستند. من نقل قول می کنم: "غافلگیر کننده ترین افشاگری، البته واقعاً افشاگری نیست زیرا ما از چندین دهه پیش درباره آن هشدار داده بودیم، این است که دولت های عربی که صدها و صدها میلیارد دلار صرف خرید تسلیحات از آمریکا و سایر کشورهای خارجی کرده اند، هنوز خود را در برابر آنچه قدرت و نفوذ فزاینده ایران در منطقه می خوانند، کاملاً درمانده، آسیب پذیر و مرعوب احساس می کند. رهبران مختلف عربی که گفته می شود از آمریکا خواسته اند عجله کند و کاری درباره پیشرفت توانمندی هسته ای ایران بکند، پرده از ناتوانی ظاهری در مراقبت از کشور و شهروندان خود برمی دارند." نظر شما درباره این مطالب چیست؟
من در همایش های مختلف رهبران و روزنامه نگاران عربی را ملاقات کرده ام و تصور می کنم نه فقط رهبران عرب، بلکه تقریباً در برخورد با هرکس دیگر، دیدگاه کلی درباره ایران همینطور بود. از نظر من در همه این مطالب یک طنز تلخ وجود دارد. چرا ایران این همه نفوذ و قدرت دارد؟ پاسخ من این است که آمریکا پس از یازدهم سپتامبر به افغانستان رفت و به طالبانی ضربه زد که دشمن ایران بود. بعدش عراق را اشغال کرد و صدام حسین را سرنگون کرد، صدامی که از نظر غرب بدترین دشمن ایران بود. ناگهان ایران خود را بدون هیچ دشمن بالفطره، البته به جز ایالات متحده، یافت. لازم به گفتن نیست که با خلاصی از دست همه دشمنان، نفوذ و قدرت ایران رشد قابل توجهی کرد. ما این کار را به خاطر آنها انجام دادیم. من فکر می کنم باید صادق باشیم و قبول کنیم که این کار را کرده ایم. حتی اگر قصدمان در آن زمان این نبود، اما این کار را کردیم و حالا باید از خودمان بپرسیم که در قبال شرایطی که خودمان ایجاد کرده ایم، باید چه کار کرد؟ بخش اعظم نگرانی اعراب در خصوص ایران، تنها به معضل هسته ای اختصاص ندارد. فکر می کنم مهمترین عامل نگرانی آنها پیشینه شیعی ایران و نفوذ آنها در کشورهایشان است. و این نگرانی دو برابر شده است زیرا عراق نیز اکنون یک دولت شیعه دارد و به همین دلیل برای اولین بار در تاریخ، نفوذ ایران با صدای شیعه همراه شده است. ضمناً جالب است که دولت شیعه بغداد به تهران نزدیک است. برخی از کشورهای عربی در خفا می گویند که واقعاً می خواهند بدانند آیا این دسیسه ای از سوی آمریکا برای تبدیل ایران به کشور شماره یک در منطقه است یا خیر. از نظر بسیاری از آمریکایی ها، این غیرعقلانی به نظر می رسد.
به هرحال آمریکا از طریق اعمال فشار بر ایران زمان زیادی را صرف جنگ با این کشور کرده است، اما اعراب به رشد فزاینده و گسترش شیعه گرایی ایران از طریق حزب الله و روابطش با سوریه نگاه می کنند. برژینسکی آن را هلال بحران خوانده است. فکر می کنم بسیاری از رهبران شیعه نگران نفوذ و استیلای شیعه گرایی هستند. اصولاً این ها کشورهایی با اکثریت سنی هستند و جمعیت شیعه را شهروندان درجه دوم محسوب می کنند و با آنها چنین برخوردی داشته اند. آنها همیشه از جمعیت بیشتر شیعه نگران بوده اند. شیعیان در عراق و لبنان در اکثریت هستند و نفوذ فراوانی در سوریه و نیز بحرین دارند. آنها در عربستان نیز در نزدیکی میادین نفتی متمرکز هستند، بنابراین این رژیم ها دلایلی برای نگرانی خود دارند. اگر بنا بود گروه های شیعه جای پای خود را محکمتر کنند، استیلای اعراب سنی در خاورمیانه به طور چشمگیری از دست می رفت. من فکر می کنم این مسأله به همراه معضل هسته ای، عامل نگرانی آنهاست.
شما در وبلاگ تان گفته اید، "اعتقاد ندارم که ویکی لیکس در روزنامه نگاری سهیم است. من اسناد منتشر شده از سوی آرشیو امنیت ملی را که به مکالمات و نوشته های دولت ایالات متحده مربوط می شود، به طور مرتب می خوانم، برخی از آنها کاملاً جدید هستند و بر اساس قانون آزادی دسترسی به اطلاعات در اختیار قرار می گیرند. هرچند اطلاعات ویکی لیکس بسیار آگاهی بخش هستند و فایده بسیاری برای کار من دارند، اما من آن را روزنامه نگاری نمی دانم. آنها مکالمات را ننوشته اند و تنها به عنوان یک رابط و مجرایی برای انتقال مدارک تولیده شده با مصارف دیگر توسط دولت ایالات متحده عمل می کنند." چرا فکر می کنید این روزنامه نگاری نیست؟ و ضمناً آیا فکر می کنید ویکی لیکس امنیت ملی آمریکا را به مخاطره انداخته است؟
بخش اعظم اسنادی که منتشر شده، بسیار ملایم و معمولی است. اگر در روزنامه ستونی نوشته باشید و یا اینکه یک دیپلمات آمریکایی ابراز نظر علنی می کرد، مردم متوجه آن می شدند. اما بخش اعظم آنچه برملا شده، چیزهایی است که ما خودمان می دانستیم. من از تحسین کنندگان آرشیو امنیت ملی هستم که اسناد آمریکا را طبقه بندی می کند؛ بخش زیادی از مکالمات دیپلماتیک توسط آنها طبقه بندی شده است. آنها گاهی این اسناد را به صورت کتاب منتشر می کنند. در مجموع من فکر نمی کنم کار ویکی لیکس روزنامه نگاری باشد؛ یعنی اینکه اطلاعاتی را که از سوی بقیه نوشته شده، بردارید و منتشر کنید. فکر نمی کنم آنها خودشان را روزنامه نگار به حساب بیاورند. ویکی لیکس همان کارانتشار را به شیوه ای متفاوت انجام می دهد. آنها حجم انبوهی از اسناد را سرهم کرده اند و در حال انتشار آن هستند.
البته معنایش این نیست که می شود آنها را تحت تعقیب قرار داد. چیزی که مرا بیش از همه درباره ویکی لیکس و آسانژ آزار می دهد، این است که آنها ادعا کرده اند قصد دارند دسیسه های دولتی برای به راه انداختن جنگ را خنثی کنند. من کاملاً طرفدار در هم شکستن دسیسه های دولت هستم. من اسناد را به طور مرتب مرور کرده ام و تا اینجا حتی به یک افشاگری برخورد نکرده ام که نشان از یک دسیسه دولتی داشته باشد. ممکن است چیزهای خجالت آوری برای دولت وجود داشته باشد اما من اصلاً چیزی به عنوان دسیسه که ما را به سوی جنگ پیش برد، نمی بینم. من به اسناد ویکی لیکس نگاه می کنم تا ببینم چیز به درد بخوری در آن پیدا می شود یا خیر؛ درست مثل کاری که با اسناد آرشیو امنیت ملی می کنم. البته یقینا اعتقاد دارم این اسناد را نباید اینچنین علنی کرد. مقدار زیادی از سخنان سطحی پشت سر بقیه در آن وجود دارد که ممکن است برای برخی هیجان انگیز باشد، اما چیزی درباره چهارچوب سیاسی یک کشور و یا توان آن برای انجام کاری که سعی در انجامش را دارد، بازگو نمی کند. من از ویکی لیکس به وجد نیامدم. واقعاً تحت تأثیر قرار نگرفتم. ادعای آنها برای نجات دنیا اعتباری ندارد.
درباره بحران فعلی حقوق بشر در ایران چه نظری دارید؟ اخبار ناراحت کننده تری از دستگیری هرکسی در هر جایی بدست می رسد. دولت آمریکا یا اتحادیه اروپا و دیگران باید چه کاری بکنند یا بگویند که تا حالا گفته نشده یا انجام نشده؟ چگونه می توان دولت ایران را در برابر نقض مستمر حقوق بشر پاسخگو کرد؟
من بخش عمده ای از زندگی خودم را در ارتباط با سازمان دیده بان حقوق بشر و سایر سازمان های حقوق بشر گذرانده ام. فکر می کنم آنها کار بزرگی انجام می دهند و افرادی هستند که خود را وقف تلاش برای بهبود اوضاع حقوق بشر در سراسر دنیا کرده اند. من از اهداف آنها قویاً پشتیبانی می کنم. شما می توانید مردم را بشناسید و به همه بگوئید آنها چه کار می کنند، چیزی که برخی از آن شرمسار خواهند شد. شما به دنیا می گویید فلان دولت یا فلان گروه از مردم در حال انجام چه کارهایی هستند و در عین حال نمی خواهند که شما بدانید تا به این وسیله توجه کسی جلب نشود. اما شما متوجه می شوید، در واقع تحقیق می کنید و مستقیماً به حقایق دست پیدا می کنید و آن را برای بقیه دنیا منتشر می کنید تا باعث رسوایی چنان دولت هایی شود. مسلماً دولت آمریکا قادر به انجام این کار است و من طرفدار قاطع این هستم که بدانم ایران در چه مواردی با شهروندانش رفتار نامناسب دارد. من شخصاً فکر می کنم دخالت زیاده از حد آمریکا فاجعه خواهد بود. دخالت در امور داخلی ایران در گذشته، فاجعه بار بوده است. من طرفدار قراردادن ایران در انظار عموم هستم و ایران به این مسأله توجه می کند. وقتی دنیا به موارد نقض حقوق بشر در ایران نگاه می کند، این باعث شرمساری این کشور می شود. مثال خوب آن هم قضیه سنگسار زنی است که ابتدا به زنا متهم شد اما بعداً متهم به ارتکاب قتل شد. اعتراض گسترده جهانی برای توقف این مجازات به راه افتاد. اما در عین حال، ما نمی توانیم مشکلات ایران را حل کنیم. ما حتی نمی توانیم این کار را برای خودمان بکنیم.
درحالیکه به انتهای سال 2010 و آغاز سال جدید نزدیک می شویم، آیا فکر می کنید ایران و آمریکا بر سر معضل هسته ای به توافقی برسند؟ نقش اسرائیل در اینجا چیست؟
من خیلی خوشحالم که آمریکا پای گفتگو با ایران نشسته است. فکر می کنم به سختی می توان در خصوص تغییر رویکرد ایران خوش بین بود. در عین حال از دنیس راس شنیدم هر دو کشور از مذاکره حرف می زنند اما در واقع، تشدید فشار و وضع تحریم بیشتر را ترجیح می دهند. وقتی به دولت آمریکا نگاه می کنم، تأکید آن بیشتر بر روی تحریم است نه خود مذاکره. سالهاست که من طرفدار مذاکره بوده ام اما به نظر من، ما این کار را هیچوقت به طور جدی انجام نداده ایم. مایلم شاهد تلاش های خلاقانه تری از سوی آمریکا باشم و البته از نقطه نظر واقعگرایانه به موضوع نگاه می کنم. ایران در بحبوحه نبرد داخلی است و با تغییرات زیادی در دولت همراه بوده است. از آنچه که قبلاً جامعه تحت استیلای روحانیون و مبتنی بر قانون اساسی بود به جامعه نظامی گرا و تحت استیلای سپاه پاسداران تغییر می کند. این مسیری است که ایران در پیش گرفته است. این شرایط بسیار غم انگیزی است اما اگر اوضاع در ایران تغییر کند، نمی توانم بگویم که حاکمان جدید و یا افرادی که طرز فکر بسیار بسته ای دارند و به الهی بودن دولت خود اعتقاد دارند، در موضعی خواهند بود که درباره مذاکره با آمریکا تصمیم بگیرند. مایلم شاهد آن باشم که آمریکا دید بازتری برای گفتگو داشته باشد. پیشرفت هایی رخ داده اما در ضمن مایلم شاهد برداشتن قدم هایی از سوی ایران در این مسیر باشم. در عین حال، این یک بازی دوطرفه است، البته فکر می کنم اسرائیل هم با جلب توجه به سوی ایران، نقشی را برعهده دارد. این نقشی است که آنها ایفا می کنند. گاهی سازنده است و گاهی هم نیست. اما به نظر می رسد اسرائیل درگیر آن مذاکرات نیست. من فکر می کنم باید راهی برای آن پیدا کنیم. خوش بینی هایی دارم ولی با چیزهایی که از گذشته دیدم، در عین حال بدبین هم هستم.
در این کشور فشار شدیدی بر روی رئیس جمهور اوباما وجود داشته و مجلس در نهایت لایحه معافیت های مالیاتی را تصویب کرد. آیا فکر می کنید جمهوری خواهان و دموکرات ها در سال 2011 درباره این مساله، شکاف بیشتری پیدا کنند؟
تصور اینکه آنچه در گذشته شاهد بودیم، یک جنگ بوده، دشوار است. امضای لایحه مالیات و بسط فواید آن، یک رویداد بزرگ بود. ممکن است کسی این شرایط را دوست نداشته باشد اما دستاورد بزرگی بود. حدس من این است که اگر لایحه مالیات سبب بهبود اقتصاد شود، چیزی که تمام اقتصاد دان ها برای دو سال آینده پیش بینی می کنند، در این صورت دست اوباما بازتر خواهد شد. ضمناً او نشان داده که می تواند با جمهوری خواهان نیز کار کند. بنابراین باید منتظر بمانیم و ببینیم. وقتی آنها قدرت را در کنگره و سنا در دست نداشتند، رویکردی را انتخاب کردند که هیچ کاری نکنند و با همه چیز مخالفت کنند. اکنون آنها مجلس را در اختیار دارند و رقابت در سنا نیز شدید است؛ بنابراین آنها مسؤول خواهند بود و پاسخ منفی به همه چیز دیگر نمی تواند برایشان یک خط مشی باشد.
تفهیم اتهام جدید به دو فعال دانشجویی، بهاره هدایت و مجید توکلی
تفهیم اتهام جدید به دو فعال دانشجویی، بهاره هدایت و مجید توکلی
کلمه / مجید توکلی و بهاره هدایت، دو فعال دانشجویی زندانی، با انتقال به شعبه چهار دادسرای اوین، با تفهیم اتهامات جدید روبهرو شدهاند.
بنابر گزارشهای رسیده به کلمه، بازپرس شعبه ۴ دادسرای اوین، اتهامات “تبلیغ علیه نظام” و ” اقدام علیه امنیت از طریق تبانی علیه نظام” را به این دو دانشجوی زندانی تفهیم کرده است. بازپرس اعلام کرده که این دو زندانی به همراه یکدیگر و با همراهی رسانههای خارجی اقدام به تبانی علیه نظام کردهاند.
گفته می شود این اتهامات ظاهرا مربوط به نامهی منتسب به این دو فعال دانشجویی باشد که به مناسبت ۱۶ آذر (روز دانشجو) در رسانهها منتشر شد و در محافل دانشجویی داخل و خارج از کشور بازتاب گستردهای داشت.
بازپرس مستقر در دادسرای اوین از بهاره هدایت و مجید توکلی خواسته است، انتساب این نامه به خود را طی یک مصاحبه تلویزیونی تکذیب کنند، و گفته که در غیر اینصورت پروندهی جدیدی با اتهامات مذکور برای آنان تشکیل شده و به دادگاه ارسال خواهد شد.
بهاره هدایت و مجید توکلی که هماکنون یک سال است در زندان به سر میبرند، از سوی دادگاه، به ترتیب به ۹ سال و نیم و ۸ سال حبس تعزیری محکوم شدهاند.
بهاره هدایت از هفته گذشته و به دنبال ممنوع الملاقات شدن خود، دست به اعتصاب غذا زده است. گزارشهای رسیده از زندان اوین در روزهای گذشته، حاکی از وخامت حال این فعال دانشجویی زندانی دارد، به طوریکه او بارها به بهداری اوین انتقال یافته است.
کلمه / مجید توکلی و بهاره هدایت، دو فعال دانشجویی زندانی، با انتقال به شعبه چهار دادسرای اوین، با تفهیم اتهامات جدید روبهرو شدهاند.
بنابر گزارشهای رسیده به کلمه، بازپرس شعبه ۴ دادسرای اوین، اتهامات “تبلیغ علیه نظام” و ” اقدام علیه امنیت از طریق تبانی علیه نظام” را به این دو دانشجوی زندانی تفهیم کرده است. بازپرس اعلام کرده که این دو زندانی به همراه یکدیگر و با همراهی رسانههای خارجی اقدام به تبانی علیه نظام کردهاند.
گفته می شود این اتهامات ظاهرا مربوط به نامهی منتسب به این دو فعال دانشجویی باشد که به مناسبت ۱۶ آذر (روز دانشجو) در رسانهها منتشر شد و در محافل دانشجویی داخل و خارج از کشور بازتاب گستردهای داشت.
بازپرس مستقر در دادسرای اوین از بهاره هدایت و مجید توکلی خواسته است، انتساب این نامه به خود را طی یک مصاحبه تلویزیونی تکذیب کنند، و گفته که در غیر اینصورت پروندهی جدیدی با اتهامات مذکور برای آنان تشکیل شده و به دادگاه ارسال خواهد شد.
بهاره هدایت و مجید توکلی که هماکنون یک سال است در زندان به سر میبرند، از سوی دادگاه، به ترتیب به ۹ سال و نیم و ۸ سال حبس تعزیری محکوم شدهاند.
بهاره هدایت از هفته گذشته و به دنبال ممنوع الملاقات شدن خود، دست به اعتصاب غذا زده است. گزارشهای رسیده از زندان اوین در روزهای گذشته، حاکی از وخامت حال این فعال دانشجویی زندانی دارد، به طوریکه او بارها به بهداری اوین انتقال یافته است.
حمله هدفمند به تاسیسات اتمی نطنز
حمله هدفمند به تاسیسات اتمی نطنز
دويچه وله / بنا به گزارش جدیدی از سوی "موسسه علوم و امنیت بینالمللی در هامبورگ" ویروس استاکسنت آسیب گستردهای به تاسیسات اتمی نطنز وارد کرده است. این ویروس به صورت هدفمند برای تخریب تدریجی سانتریفوژهای ایران طراحی شده است.
پژوهشگران موسسه علوم و امنیت بینالمللی در هامبورگ (ISIS) اعلام کردند که احتمالا ویروس استاکسنت بیش از آنچه که در گمانهزنیهای رسانهها و اظهارات مقامات ایرانی تاکنون عنوان شده، به تاسیسات اتمی ایران خسارت وارد کرده است. این موسسهی تحقیقاتی با آژانس بینالمللی انرژی اتمی در وین نیز همکاری داشته و یکی از معتبرترین موسسات علمی در زمینه انرژی و تسلیحات اتمی به شمار میآید.
در گزارش پژوهشگران این موسسه آمده است که ویروس مخرب استاکسنت احتمالاَ بیش از هزار سانتریفوژ در تاسیسات اتمی نطنز را از کار انداخته است. دستگاههای سانتریفوژ برای غنیسازی اورانیوم به کار گرفته میشوند.
پژوهشگران این موسسه در یک ارزیابی محتاطانه مینویسند: «اگر ویروس استاکسنت به قصد نابودی تمامی سانتریفوژها در تاسیسات غنیسازی اورانیوم به کار گرفته شده باشد، به هدف خود نرسیده است. اما اگر هدف این ویروس مخرب، اخلال در کار بخشی از سانتریفوژها و در پی آن جلوگیری از پیشرفت اتمی ایران برای مدت زمانی مشخص بوده باشد، احتمالاَ به هدف خود دست یافته است.»
محمود احمدینژاد نیز در اواخر نوامبر امسال در یک نشست خبری اعتراف کرد که «تعداد محدودی از سانتریفوژها» دچار اختلال فنی شدهاند. احمدینژاد دلیل این مشکلات فنی را نصب قطعات الکترونیکی آلوده به برنامهای مخرب ذکر کرد. اما موسسه پژوهشی هامبورگ تاکید میکند که مشکلات فنی در نطنز به مراتب گستردهتر از اعترافات مقامات ایرانی بوده است.
فعالیت موسسه علوم و امنیت بینالمللی در هامبورگ بیش از همه در زمینه انرژی اتمی و دستیابی کشورهای مختلف به جنگافزارهای هستهای است. کارشناسان این موسسه برای تهیه گزارش خود از تحقیقات شرکت نرمافزاری "سیمانتک" درباره ویروس استاکسنت و اطلاعات آژانس انرژی اتمی استفاده کردهاند.
گزارش موسسه علوم و امنیت بینالمللی تاکید میکند که از نیمه دوم سال ۲۰۰۹ میلادی مشکلات فنی در تاسیسات اتمی نطنز آشکار شد. در این مدت حدود هزار سانتریفوژ، یعنی ده درصد سانتریفوژهای موجود، دچار اشکال فنی شده و پیش از ژانویه ۲۰۱۰ از چرخهی غنیسازی اورانیوم خارج شدند.
پژوهشگران این موسسه تصریح میکنند که دلایلی دیگر نظیر قطعات معیوب یا نصب اشتباه سانتریفوژها میتوانند دلیل اشکالات فنی باشند، اما تمامی اطلاعات موجود نشان میدهند که ویروس استاکسنت عامل اصلی تخریب سانتریفوژها بوده است. به گفته کارشناسان این ویروس موفق به تخریب تدریجی و پنهانی سانتریفوژها شده است.
طراحی هدفمند ویروس استاکسنت علیه سانتریفوژهای ایران
به گفته کارشناسان این موسسه، احتمالاَ سانتریفوژهای ایران با فرکانس ۱۰۶۴ هرتس کار میکنند، اما ویروس استاکسنت به دفعات چرخش سانتریفوژها را تا ۱۴۱۰ هرتس افزایش داده و سپس با کاهش آن به ۲ هرتس سبب خرابی تدریجی آنان شده است.
در کنار انتشار جزییات فنی، گزارش موسسه هامبورگ به دو موضوع مهم اشاره میکند؛ نخست آنکه همه اطلاعات و شواهد حاکی از آن است که هدف ویروس استاکسنت، تخریب خزنده، پنهانی و تدریجی تاسیسات اتمی ایران بوده است.
موضوع دوم نیز اشاره به این مطلب دارد که ویروس استاکسنت برای آسیبرسانی هدفمند به سانتریفوژهای ایران طراحی شده است. به گفتهی کارشناسان این موسسه، آگاهی از فرکانس سانتریفوژهای نطنز مستلزم درز اطلاعات پیش از این حملهی ویروسی به تاسیسات اتمی ایران بوده است.
در هیچ یک از گزارشهای ایران یا آژانس انرژی اتمی به جزییات کارکرد سانتریفوژها در نطنز اشارهای نشده است. به گفته کارشناسان این موسسه آلمانی، بازرسان آژانس انرژی اتمی اطلاعی از فرکانس سانتریفوژهای ایران نداشته و طراحان ویروس استاکسنت، اطلاعات خود را از کانالهای دیگری بدست آوردهاند.
دويچه وله / بنا به گزارش جدیدی از سوی "موسسه علوم و امنیت بینالمللی در هامبورگ" ویروس استاکسنت آسیب گستردهای به تاسیسات اتمی نطنز وارد کرده است. این ویروس به صورت هدفمند برای تخریب تدریجی سانتریفوژهای ایران طراحی شده است.
پژوهشگران موسسه علوم و امنیت بینالمللی در هامبورگ (ISIS) اعلام کردند که احتمالا ویروس استاکسنت بیش از آنچه که در گمانهزنیهای رسانهها و اظهارات مقامات ایرانی تاکنون عنوان شده، به تاسیسات اتمی ایران خسارت وارد کرده است. این موسسهی تحقیقاتی با آژانس بینالمللی انرژی اتمی در وین نیز همکاری داشته و یکی از معتبرترین موسسات علمی در زمینه انرژی و تسلیحات اتمی به شمار میآید.
در گزارش پژوهشگران این موسسه آمده است که ویروس مخرب استاکسنت احتمالاَ بیش از هزار سانتریفوژ در تاسیسات اتمی نطنز را از کار انداخته است. دستگاههای سانتریفوژ برای غنیسازی اورانیوم به کار گرفته میشوند.
پژوهشگران این موسسه در یک ارزیابی محتاطانه مینویسند: «اگر ویروس استاکسنت به قصد نابودی تمامی سانتریفوژها در تاسیسات غنیسازی اورانیوم به کار گرفته شده باشد، به هدف خود نرسیده است. اما اگر هدف این ویروس مخرب، اخلال در کار بخشی از سانتریفوژها و در پی آن جلوگیری از پیشرفت اتمی ایران برای مدت زمانی مشخص بوده باشد، احتمالاَ به هدف خود دست یافته است.»
محمود احمدینژاد نیز در اواخر نوامبر امسال در یک نشست خبری اعتراف کرد که «تعداد محدودی از سانتریفوژها» دچار اختلال فنی شدهاند. احمدینژاد دلیل این مشکلات فنی را نصب قطعات الکترونیکی آلوده به برنامهای مخرب ذکر کرد. اما موسسه پژوهشی هامبورگ تاکید میکند که مشکلات فنی در نطنز به مراتب گستردهتر از اعترافات مقامات ایرانی بوده است.
فعالیت موسسه علوم و امنیت بینالمللی در هامبورگ بیش از همه در زمینه انرژی اتمی و دستیابی کشورهای مختلف به جنگافزارهای هستهای است. کارشناسان این موسسه برای تهیه گزارش خود از تحقیقات شرکت نرمافزاری "سیمانتک" درباره ویروس استاکسنت و اطلاعات آژانس انرژی اتمی استفاده کردهاند.
گزارش موسسه علوم و امنیت بینالمللی تاکید میکند که از نیمه دوم سال ۲۰۰۹ میلادی مشکلات فنی در تاسیسات اتمی نطنز آشکار شد. در این مدت حدود هزار سانتریفوژ، یعنی ده درصد سانتریفوژهای موجود، دچار اشکال فنی شده و پیش از ژانویه ۲۰۱۰ از چرخهی غنیسازی اورانیوم خارج شدند.
پژوهشگران این موسسه تصریح میکنند که دلایلی دیگر نظیر قطعات معیوب یا نصب اشتباه سانتریفوژها میتوانند دلیل اشکالات فنی باشند، اما تمامی اطلاعات موجود نشان میدهند که ویروس استاکسنت عامل اصلی تخریب سانتریفوژها بوده است. به گفته کارشناسان این ویروس موفق به تخریب تدریجی و پنهانی سانتریفوژها شده است.
طراحی هدفمند ویروس استاکسنت علیه سانتریفوژهای ایران
به گفته کارشناسان این موسسه، احتمالاَ سانتریفوژهای ایران با فرکانس ۱۰۶۴ هرتس کار میکنند، اما ویروس استاکسنت به دفعات چرخش سانتریفوژها را تا ۱۴۱۰ هرتس افزایش داده و سپس با کاهش آن به ۲ هرتس سبب خرابی تدریجی آنان شده است.
در کنار انتشار جزییات فنی، گزارش موسسه هامبورگ به دو موضوع مهم اشاره میکند؛ نخست آنکه همه اطلاعات و شواهد حاکی از آن است که هدف ویروس استاکسنت، تخریب خزنده، پنهانی و تدریجی تاسیسات اتمی ایران بوده است.
موضوع دوم نیز اشاره به این مطلب دارد که ویروس استاکسنت برای آسیبرسانی هدفمند به سانتریفوژهای ایران طراحی شده است. به گفتهی کارشناسان این موسسه، آگاهی از فرکانس سانتریفوژهای نطنز مستلزم درز اطلاعات پیش از این حملهی ویروسی به تاسیسات اتمی ایران بوده است.
در هیچ یک از گزارشهای ایران یا آژانس انرژی اتمی به جزییات کارکرد سانتریفوژها در نطنز اشارهای نشده است. به گفته کارشناسان این موسسه آلمانی، بازرسان آژانس انرژی اتمی اطلاعی از فرکانس سانتریفوژهای ایران نداشته و طراحان ویروس استاکسنت، اطلاعات خود را از کانالهای دیگری بدست آوردهاند.
Subscribe to:
Posts (Atom)