صادق هدایت ۱۱۲ ساله شد
آغاز کتاب بوف کور شاید از معروفترین جملاتی باشد که در ادبیات فارسی میان مردم دست به دست شده و استفاده شده است:
«در زندگی زخمهایی است که مثل خوره روح را در انزوا میخورند و میتراشند. این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد؛ چون عموما عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزء اتفاقات و پیشآمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سَبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی میکنند آن را با لبخند شکاک و تمسخرآمیز تلقی بکنند. زیرا بشر هنوز چاره و دوایی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی به توسط شراب و خواب مصنوعی به وسیلهی افیون و مواد مخدره است؛ ولی افسوس که تاثیر اینگونه داروها موقت است و به جای تسکین پس از مدتی بر شدت درد میافزاید.»
فرج سرکوهی نویسنده و منتقد ادبی در مورد مرگ هدایت چنین میگوید: «غروب روز ۱۹ فروردین سال ۱۳۳۰ ، ۹ آوریل ۱۹۵۱، صادق هدایت پس از سوزاندن برخی آثار منتشر نشده خود، در آپارتمانی در خیابان شامپونیه پاریس خوکشی کرد اما خودکشی فرهنگی او با مرگ شور نوشتن و شوق خلاقیت در او، از حدود ده سال پیش آغاز شده بود و هدایت در این ده سال، از ۲۰ ۱۳تا ۱۳۳۰، جز داستان کم ارزش «حاج آقا»، چند داستان کوتاه و چند ترجمه اثری درخور آثار پیشین خود خلق نکرده بود. صادق هدایت تنها بزرگترین و خلاقترین نویسنده معاصر ایران نیست که به علاوه، هم در آثار و هم در زندگی و مرگ خود، چون آهوی معروفی که نقاشی کرده است، نماد محزون و نجیب غربت روشنفکر مستقل، نقاد، خلاق و نوآور ایرانی، نماد زندگی تبعیدی در میهن و نماد انزوائی است که شکاف بین مردم و روشنفکر و بیگانگی فرهنگ غالب بر جامعه با روشنفکران مستقل، براین گروه کم شمار تحمیل و غربت در وطن، انزوا، سرخوردگی، یاس و تنهائی را به سرنوشت محتوم آنان بدل می کند.»
منصور کوشان نویسنده و شاعری که ۲۷ بهمن ۱۳۹۲ در اروپا درگذشت در مورد صادق هدایت چنین میگوید: « صادق هدایت، نه تنها از استثناهای زمان خود است، که هنوز هم از استثناهای تاریخ معاصر ایران است. هیچ نویسندهای چون او آگاهانه به فرهنگ و خرد کهن ایرانی عشق نورزیده است، هیچ داستاننویسی چون او در شناخت خرد و فرهنگ دودمان خود تلاش نکرده است و هیچ آفرینشگری چون او توأمان خرد گذشته را در پیوند با حال در اثرهایش متجلی نکرده است. در هستیشناسی متنهای صادق هدایت آن چه بیش از همه نمود مییابد، بازگشت به فرهنگ گذشته و احیای خرد ایرانی در جامعه معاصر است. جدا از متنهایی که در آنها هدایت به صراحت جان و خرد فرهنگ ایرانی و هستیشناسیِ ادبیات فارسی را میکاود، چون "زند و هومن یسن"، "گزارش گمانشکن"، "کارنامهی اردشیر بابکان"، "آمدن شاه بهرام ورجاوند"، "گجسته ابالیش"، "شهرستانهای ایرانشهر"، "جاماسبنامه" و ... در بنمایه بسیاری از داستانهایش، به ویژه بوف کور، جان و خرد فرهنگ ایرانی نشسته است. همه تلاش او در آفرینش بهترین داستانهایش حیات بخشیدن به نمادها، تمثیلها، استعارهها و نشانههای گمشده یا فراموش شده در فرهنگ کهن و ادبیات ایرانی است. محور تلاش هدایت حول آن چه میچرخد که در بعد از تجاوز عربها و نابخردیِ ایرانیهای مسلمان به مرور زمان عرصه تعالی و تکامل خود را از دست میدهد.»
آغاز کتاب بوف کور شاید از معروفترین جملاتی باشد که در ادبیات فارسی میان مردم دست به دست شده و استفاده شده است:
«در زندگی زخمهایی است که مثل خوره روح را در انزوا میخورند و میتراشند. این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد؛ چون عموما عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزء اتفاقات و پیشآمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سَبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی میکنند آن را با لبخند شکاک و تمسخرآمیز تلقی بکنند. زیرا بشر هنوز چاره و دوایی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی به توسط شراب و خواب مصنوعی به وسیلهی افیون و مواد مخدره است؛ ولی افسوس که تاثیر اینگونه داروها موقت است و به جای تسکین پس از مدتی بر شدت درد میافزاید.»
فرج سرکوهی نویسنده و منتقد ادبی در مورد مرگ هدایت چنین میگوید: «غروب روز ۱۹ فروردین سال ۱۳۳۰ ، ۹ آوریل ۱۹۵۱، صادق هدایت پس از سوزاندن برخی آثار منتشر نشده خود، در آپارتمانی در خیابان شامپونیه پاریس خوکشی کرد اما خودکشی فرهنگی او با مرگ شور نوشتن و شوق خلاقیت در او، از حدود ده سال پیش آغاز شده بود و هدایت در این ده سال، از ۲۰ ۱۳تا ۱۳۳۰، جز داستان کم ارزش «حاج آقا»، چند داستان کوتاه و چند ترجمه اثری درخور آثار پیشین خود خلق نکرده بود. صادق هدایت تنها بزرگترین و خلاقترین نویسنده معاصر ایران نیست که به علاوه، هم در آثار و هم در زندگی و مرگ خود، چون آهوی معروفی که نقاشی کرده است، نماد محزون و نجیب غربت روشنفکر مستقل، نقاد، خلاق و نوآور ایرانی، نماد زندگی تبعیدی در میهن و نماد انزوائی است که شکاف بین مردم و روشنفکر و بیگانگی فرهنگ غالب بر جامعه با روشنفکران مستقل، براین گروه کم شمار تحمیل و غربت در وطن، انزوا، سرخوردگی، یاس و تنهائی را به سرنوشت محتوم آنان بدل می کند.»
منصور کوشان نویسنده و شاعری که ۲۷ بهمن ۱۳۹۲ در اروپا درگذشت در مورد صادق هدایت چنین میگوید: « صادق هدایت، نه تنها از استثناهای زمان خود است، که هنوز هم از استثناهای تاریخ معاصر ایران است. هیچ نویسندهای چون او آگاهانه به فرهنگ و خرد کهن ایرانی عشق نورزیده است، هیچ داستاننویسی چون او در شناخت خرد و فرهنگ دودمان خود تلاش نکرده است و هیچ آفرینشگری چون او توأمان خرد گذشته را در پیوند با حال در اثرهایش متجلی نکرده است. در هستیشناسی متنهای صادق هدایت آن چه بیش از همه نمود مییابد، بازگشت به فرهنگ گذشته و احیای خرد ایرانی در جامعه معاصر است. جدا از متنهایی که در آنها هدایت به صراحت جان و خرد فرهنگ ایرانی و هستیشناسیِ ادبیات فارسی را میکاود، چون "زند و هومن یسن"، "گزارش گمانشکن"، "کارنامهی اردشیر بابکان"، "آمدن شاه بهرام ورجاوند"، "گجسته ابالیش"، "شهرستانهای ایرانشهر"، "جاماسبنامه" و ... در بنمایه بسیاری از داستانهایش، به ویژه بوف کور، جان و خرد فرهنگ ایرانی نشسته است. همه تلاش او در آفرینش بهترین داستانهایش حیات بخشیدن به نمادها، تمثیلها، استعارهها و نشانههای گمشده یا فراموش شده در فرهنگ کهن و ادبیات ایرانی است. محور تلاش هدایت حول آن چه میچرخد که در بعد از تجاوز عربها و نابخردیِ ایرانیهای مسلمان به مرور زمان عرصه تعالی و تکامل خود را از دست میدهد.»
24