مهاجرت برای رهایی از نگاه ناعادلانه جامعه ایران
زنانی در سالهای اخیر تنها به خاطر اطلاق نام «زن مطلقه» دست به مهاجرت زدهاند
زنان مطلقه مهاجر ساکن کمپهای شهرهای مختلف اروپا، فارغ از سختیهای مهاجرت و گذراندن روزهای نامطلوب، تنها در انتظار بازگشتشان به یک زندگی عادی و بیدغدغه هستند.
زنانی در میان مهاجران سالهای اخیر ایران حضور دارند که تنها به خاطر اطلاق نام «زن مطلقه» و رهایی از نگاه ناعادلانه جامعه ایران دست به مهاجرت زدهاند.
مشکلات سیاسی، فقدان آزادیهای فردی در دولتهای مختلف و یا دغدغههای اجتماعی روزمره از علل شایعی است که در سالهای اخیر موج مهاجرت را افزایش داده، اما در این بین زنانی که به واسطه معضلات و مشکلات جامعه ایران زیر فشارهای بسیار بوده و به این خاطر دست به مهاجرت زدهاند، رشد چشم گیری داشته است.
از جمله این عوامل میتوان به موانع و محدودیتهای گوناگون در مسیر پیشرفت شغلی و سیاسی زنان در اجتماع، خشونتهای خانگی، حجاب اجباری، مسایل اقتصادی و بسیاری از موراد دیگر اشاره کرد، اینها تنها نمونههایی از معضلات و مشکلاتی هستند که زنان در ایران از دیرباز با آنها دست به گریان بودهاند اما در این بین زنانی هم به خاطر داشتن عنوان «زن مطلقه» بیش از هم جنسان خود در محدودیت و فشار قرار دارند.
طبق آخرین آمار سازمان ثبت احوال ایران، تنها در ۱۰ماه اول سال گذشته۱۰۸هزار و ۴۵۵مورد طلاق در کشور ثبت شده و این بدان معناست که به همین میزان زن مطلقه به جامعه زنان ایران وارد شده است.
شاید به ظاهر در جامعه ایران، نگرش به موضوع طلاق کمی متعادلتر از گذشته شده اما نگرش درباره زنان مطلقه تغییر نکرده است و این زنان همچنان در جامعه ایران با مشکلات بسیاری رو به رو هستند.
«غزاله» که یک زن مطلقه است، با تایید بر تغییر نکردن نگاه جامعه به این موضوع میگوید: «زندگی برای یک زن مطلقه در ایران هنوز هم با وجود اینکه جامعه در ظاهر مدرن شده و مردم باز تر از قبل فکر میکنند، بسیار سخت است. دیدی که جامعه به شما به عنوان این زن دارد، بسیار توهین آمیز و غیرقابل تحمل است. برای مثال من به راحتی نمیتوانستم برای خودم خانه اجاره کنم. برای کار پیدا کردن با مشکل روبه رو بودم. هر مردی که متوجه میشد، من یک زن مطلقه هستم، خیلی سریع دوست داشت ارتباط نزدیکی با من داشته باشد.»
یک مددکار اجتماعی در ایران با اشاره به اینکه مشکلات روانی و اجتماعی این زنان در بسیاری از موارد به میزانی است که آنها مبتلا به افسردگی در درجات مختلف میشوند، میگوید: «در سالهای اخیر تعداد زنان مطلقه ای که به خاطر رهایی از دید منفی جامعه و به دست آوردن مجدد یک زندگی عادی تصمیم به مهاجرت گرفتهاند، رقم قابل توجه ای بوده است.»
«غزاله» هم که اخیرا از ایران مهاجرت کرده در رابطه با علت این تصمیم میگوید: «وقتی برای کار قانونی طلاق به دادگاه مراجعه کرده بودم، قاضی دادگاه برخورد بسیار توهین آمیزی با من داشت. حتی به من نگاه هم نمیکرد و مدام میگفت، مشکل شما مسئله جدی نیست که منجر به طلاق شود. این رفت و آمدها بارها ادامه داشت و هر بار با رفتارهای بسیار توهین آمیز همراه بود. احساس میکردم هیچ کسی در جامعه نیست که از من حمایت کند. احساس بی پناهی میکردم. زنی که در ایران شوهر ندارد و اسم زن مطلقه را یدک میکشد، بیشتر از بقیه زنان مشکلات دارد. همه این مسایل دست به دست هم داد که فکر کنم، با این وضعیت نمیتوانم در کشور خودم زندگی کنم و به مکان دیگری باید بروم. برای من تفاوتی نداشت که این مکان دوم کجا باشد. فقط نیاز به امنیت و آرامشی داشتم که تنها به خاطر طلاق از من گرفته شده بود. حتی به رفتن به ترکیه هم برای همیشه فکر کرده بودم. هر جایی غیر از ایران برای من گزینه بهتری بود.»
اگرچه در ابتدا تصمیم مهاجرت به اميد دست يافتن به آرامش، امنیت و یک زندگی بهتر است اما در اغلب موارد بسیار دشوار و با فراز و فرودهای بسیاری رو به روست چرا که مهاجرت به هر دليلی که صورت گرفته باشد، فرد مهاجر را با دنيايی تازه و ناآشنا مواجه میکند که حتی در مطلوبترين شرايط نيز خالی از دغدغه و نگرانی نيست.
«غزاله» نیز که با امید به دست آوردن همین آرامش، کشور را ترک کرده است در تشریح روزهای ابتدایی ورودش به کشور میزبان میگوید: «روزهای اول حتی با اینکه میدانستم در یک کشور امن هستم اما هنوز هم خیلی چیزها مرا میترساند. برای مثال وقتی در خیابان ماشینهای پلیس را میدیدم، بی اختیارم دستم به سمت موهایم میرفت. هنوز فکر میکردم که در ایران هستم و باید حجابم را درست کنم، فارغ از اینکه اصلا روسری ای در کار نیست. از سوی دیگر مسایل و مشکلات در جامعه جدید هم به سرعت آغاز شد. من زبان این کشور را نمیدانستم. برای انجام پیش پا افتاده ترین کارهایم به شدت دچار استرس میشدم. نمیدانستم پروسه مشخص شدن وضعیت اقامتم چطور و در چه زمانی حل میشود و مدام به اینکه در آینده چه اتفاقاتی در انتظارم هست، فکر میکردم. روزهای بسیار زیادی بود که فکر میکردم شاید حتی مهاجرت انتخاب درستی نبود. از بار مشکلاتم کاسته نشده و تنها جنس مشکلاتم تغییر کرده.»
کمپهای پناهندگی در کشور مقصد از مورادی است که باید هر متقاضی پناهندگی که به هر علتی وارد جامعه میزبان شده باشد، آن را تجربه کند.
«غزاله» هم که از نوزده ماه پیش در انتظار مشخص شدن وضعیتِ اقامت خود در کشور آلمان به سر میبرد، به سختی و ترسهایش در کمپهای پناهندگی اشاره کرده و میگوید: «زمانی که در ایران بودم در مورد کمپهای پناهندگی شنیده بودم اما تصورش را نمیکردم که این دوران به این اندازه تلخ، پر استرس و گاهی اوقات ترسناک باشد. اولین کمپ من در شهر براونشوایگ بود. تجربه بسیار بدی که بارها و بارها من را به فکر بازگشت به ایران انداخت. در این کمپ بسیاری از ترسها همان ترسهایی بودند که در ایران هم داشتم. بی اختیار شبها تختم را پشت در ورودی میکشیدم و از ترس اینکه کسی وارد اتاقم شود، تا صبح نمیتوانستم بخوابم. فقط به این امید که روزی از این کمپ خواهم رفت و این شرایط تمام میشود، این وضعیت را تحمل میکردم. در تمام سه ماه حضورم در این کمپ به این فکر میکردم، چرا در کشور خودم این قدر تنها به واسطه یک ازدواج ناموفق و داشتن عنوان زن مطلقه ، همه چیز برایم سخت شد که تن به مهاجرت دادم.»
اما برای «سوسن» زن مطلقه دیگرمشکلات جامعه میزبان تنها به کمپهای پناهندگی محدود نمیشود. او از طولانی شدن روند رسیدگی به وضعیت اقامتش نیز ناراضی است و میگوید: «اینکه تنها یک برگه به دستت میدهند و فقط در یک استان این کشور اجازه تردد داشته باشی، به نظرم منصفانه نیست. هر چند من نیازی به خروج، حتی از همین شهر را هم نمیبینم اما به نظرم این قانون بسیار غیرانسانی است. بسیاری اوقات حس زندانی بودن را به من القا میکند. ۱۹ماه هست که هر روز به انتظار گرفتن جوابی برای مشخص شدن وضعیت اقامتم، در صندوق پستم را باز میکنم اما هنوز هم منتظر هستم. به خاطر مشخص نشدن وضعیت اقامتم، امکان کار کردن ندارم. بارها و بارها به ادارههای دولتی مورد نظر مراجعه کردم و درخواست کردم که میخواهم کار کنم اما موافقت نمیکنند. تنها امکانی که در حال حاضر برای من وجود دارد، یک کلاس زبان است که نیمی از هزینه آن را هم خودم باید از کمک هزینهء دولتی پرداخت کنم.»
ترس از آینده ای نامشخص از دیگر دغدغههای ازنان پناهنده است. «رخساره» در همین خصوص میگوید: «گویا قرار است، زندگی ما همیشه با ترس همراه باشد. در ایران به شکل دیگری از مسایل میترسیدیم و اینجا به خاطر نامعلوم بودن وضعیت و اینکه نمیدانیم چه آینده ای در پیش رویمان هست با ترس روزگار میگذرانیم.»
وی در ادامه میگوید: «در ایران به خاطر رفتارها و برخوردهای دیگران با یک زن مطلقه دچار افسردگی شده بودم اما در اینجا باید به آن افسردگی، از دست دادن اعتماد به نفس و بسیاری از مسایل دیگر را هم اضافه کنم. من اینجا به حداقلها راضی شده ام. واقعا چیز زیادی نمیخواهم. فقط اینکه زودتر وضعیت اقامتم مشخص بشود و بتوانم یک بار دیگر رنگ آرامش را ببینم.»
«غزاله» در جواب به این سوال که حالا بعد از ۱۹ماه انتظار، در مورد تصمیمش برای مهاجرت چطور فکر میکند، میگوید: «اینجا همان طور که گفتم، وضعیت اصلا آسان نیست اما حداقل این امید را دارم که روزی این سختیها تمام میشود. تنها به این امید که پس از پایان این دوره دیگر هیچ کس به چشم یک زن مطلقه به من نگاه نمیکند و بسیاری از محدودیتهای ایران را به واسطه این عنوان ندارم. اینجا نگاه مردم آزارم نمیدهد. با کسی به واسطه خوب ندانستن زبان نمیتوانم، ارتباط داشته باشم اما نگاه مردم با وجود اینکه تنها هستم، برایم عادیست. من تنها برای اینکه مانند یک فرد معمولی دیده شوم ، تمام این سختیها را به جان خریدم.»
زنان تنهایی که به خاطر رهایی از نگاه ناعادلانه جامعه ایران دست به مهاجرت زدهاند را این روزها در بسیاری از کمپهای شهرهای مختلف اروپا میتوان یافت. زنانی که به خاطر اطلاق نامشان به عنوان زن مطلقه از جامعه رانده شده و حالا در کشور میزبان فارغ از سختیهای مهاجرت و گذراندن روزهای نامطلوب تنها در انتظار بازگشتشان به یک زندگی عادی و بیدغدغه هستند.
بدون شک، این عده از زنان که پا در چنین راه دشواری گذاشتهاند، تا حدودی از سختی راه و موانع پیش رو مطلع بودند اما نباید فراموش کرد، همگی آنها برای رهایی از محدودیتها و مشکلاتی که در ایران با آن دست به گریبان بودند، دست به این انتخاب زدند. انتخابی که بدون شک به همان میزان که که از موانع میکاهد، دغدغههای جدیدی را نیز بنا میکند