دویچه وله : سخنگوی کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس ایران میگوید: «یکی از برنامههای وزارت علوم، اسلامی کردن و نزدیک کردن دانشگاهها از نظر شکل و محتوا به آموزهها و ارزشهای اسلامی است.»
نورالله حیدری در مصاحبه با خبرگزاری دانشجویان ایران، ایسنا تصریح کرد: «طبق اظهارات کامران دانشجو این وزارتخانه مصمم است که در سال جاری دانشگاهها را از لحاظ شکل و محتوا به آموزهها و ارزشهای اسلامی و بطور کلی اسلامی کردن دانشگاهها نزدیک کند.»
وی افزود: «بدین صورت که از نظر شکلی در مورد مراودات، نوع پوشش و تعاملات بین دانشجویان و از لحاظ محتوایی نیز رابطه با درس، کتب و نوع تدریس و بومی کردن دانش اسلامی و به نوعی استقلال علمی تجدیدنظری صورت گیرد.»
به نظر منتقدان، این اظهارات مبنای علمی ندارد و کمکی به سطح علمی دانشگاههای ایران نخواهد کرد. برخی این نگرانی را ابراز میکنند که دور جدید از جداسازیهای جنسیتی آغاز گردد.
چندی پیش شورای گسترش آموزش عالی، طرح راهاندازی دو دانشگاه دخترانه در تهران را تصویب کرد. طبق این طرح، دانشگاههای رفاه و ابرار، مخصوص خانمها در گروههای علوم انسانی، علوم فنی و مهندسی تاسیس خواهند شد.
کابوس انقلاب فرهنگی دوم
در چند سال اخیر به دلایل مختلف تعدادی از دانشجویان و استادان دانشگاهها از ادامه تدریس باز ماندهاند. منتقدان حکومت ایران میگویند دولت محمود احمدینژاد در پی انجام «انقلاب فرهنگی دوم» است.
اسلامی کردن دانشگاهها از سالهای اولیه انقلاب اسلامی در ایران مورد توجه حکومت بوده است. سال ۱۳۵۹با انجام «انقلاب فرهنگی» طرح اسلامی کردن دانشگاههای پیگیری شد. هدف از این طرح پاکسازی استادان و دانشجویانی که از دید حکومت، «غربزده و لیبرال» بهشمار میرفتند، عنوان شد.
این اقدامات به عنوان بخشی از برنامهٔ حکومت برای مبارزه با فرهنگ غرب در ایران محسوب میشد. در این زمان محتوای کتابهای درسی توسط شورای عالی انقلاب فرهنگی، مورد بازبینی قرارگرفت. همچنین از نظر ظاهری نیز دانشجویان دانشگاههای مقید به رعایت برخی مقررات سختگیرانه شدند.
در طول سه دهه پس از انقلاب بحث اسلامی کردن دانشگاههای در دورههای مختلف مورد توجه قرار گرفت. با انتخاب محمود احمدینژاد به ریاست دولت نهم در سال ۱۳۸۴ دولت وی رویکردی سختگیرانهای را در قبال دانشگاههای و دانشجویان در پیش گرفت.
مسوولان دولتی از پاکسازی دانشگاهها از اساتید لیبرال خبر دادند. آیتالله خامنهای رهبر جمهوری اسلامی نیز، ریشه مشکلات را در محتوای علوم انسانی که در دانشگاههای ایران تدریس میشود دانست.
این سخنان پس از آن ابراز شد که بسیاری از دانشجویان و اساتید دانشگاهها در جریان اعتراضات پس از انتخابات جنجالی سال ۸۸ حضور فعالی داشتند. رهبر ایران علوم انسانی را یکی از ابزارهای غرب برای تهاجم به انقلاب اسلامی قلمداد کرد.
آیتالله خامنهای مدعی شد: «مبنای علوم انسانی غرب که در دانشگاههای کشور به صورت ترجمهای تدریس میشود، جهان بینی مادی و متعارض با مبانی قرآنی و دینی است، در حالی که پایه و اساس علوم انسانی را باید در قرآن جستجو کرد.»
به مدت کوتاهی پس ازاین اظهارات، وزارت علوم اعلام کرد پذیرش دانشجو در ۱۲ رشته علوم انسانی و هنر متوقف شده است.
بر این اساس رشتههایی چون علوم اجتماعی، علوم سیاسی، حقوق و روانشناسی از جمله گروههای درسی هستند که پذیرش دانشجو در آنها متوقف شد. مسوولان این وزارتخانه اعلام کردند که این توقف برای بازنگری متون درسی این رشتهها صورت گرفته است.
به باور کارشناسان تجربه سه دهه اخیر نشان داده است که دانشگاه در مقابل فشارهای حکومت مقاومت کرده است. گرچه در این میان هزینه زیادی به دانشجویان و اساتید منتقد وارد شده است.
هزینهای که بخشی از آن متوجه منافع ملی ایران است. افزایش مهاجرات نخبگان علمی که به «فرار مغزها» تعبیر میشود را میتوان یکی از نتایج فشار به دانشگاهها و دانشگاهیان در طول سالهای پس از انقلاب اسلامی دانست.
Wednesday, April 6, 2011
انتقال چهار زندانی محکوم به اعدام به قرنطینه زندان ارومیه
انتقال چهار زندانی محکوم به اعدام به قرنطینه زندان ارومیه
آژانس خبری موکریان : بعد از ظهر امروز چهار زندانی محکوم به اعدام به دستور مسئولین زندان ارومیه به قرنطینه این زندان منتقل شدند. به گزارش آژانس خبری موکریان، اسامی دو تن از این زندانیان مسعود قوی پنجه و خالد اسماعیلی اعلام شده است. تا لحظه تنظیم خبر از علت انتقال این چهار زندانی که اتهام دو تن از آنها قاچاق مواد می باشد هیچ اطلاعی در دست نیست.
آژانس خبری موکریان : بعد از ظهر امروز چهار زندانی محکوم به اعدام به دستور مسئولین زندان ارومیه به قرنطینه این زندان منتقل شدند. به گزارش آژانس خبری موکریان، اسامی دو تن از این زندانیان مسعود قوی پنجه و خالد اسماعیلی اعلام شده است. تا لحظه تنظیم خبر از علت انتقال این چهار زندانی که اتهام دو تن از آنها قاچاق مواد می باشد هیچ اطلاعی در دست نیست.
برگزاری دادگاه دو فعال سیاسی در اهواز
برگزاری دادگاه دو فعال سیاسی در اهواز
*انجمن جهانی حقوق بشر: ایران جلوی مداوای زندانیان سیاسی را میگیرند
برگزاری دادگاه دو فعال سیاسی در اهواز
جلسه دادگاه فرهاد باغبانی و مهندس رضا کرمانی به اتهام عضویت در حزب پان ایرانیست و تبلیغ علیه نظام ۱۰ صبح دوشنبه پانزدهم فروردین ماه جاری در شعبه ۴ دادگاه انقلاب اهواز برگزار شد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، در این جلسه که بیش از ۳ ساعت به طول انجامید قاضی کیاستی با استناد به حکم صادره در سال ۱۳۸۱ توسط شعبه یکم دادگاه انقلاب تهران و همچنین با استناد به نامه رییس اداره اطلاعات خوزستان، فعالیت این حزب سیاسی قدیمی را غیرقانونی و مخالف نظام عنوان کرد. قاضی پرونده در پایان صدور حکم درباره این دو متهم را منوط به استعلام از وزارت اطلاعات نمود.
مهندس رضا کرمانی ۷۷ ساله دبیرکل اسبق حزب پان ایرانیست ساکن کرج و فرهاد باغبانی روزنامه نگار و عضو جوان این حزب در خوزستان اسفندماه ۱۳۸۸ در فرودگاه اهواز توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده و پس از چند روز با قید وثیقه آزاد شدند.
انجمن جهانی حقوق بشر: مقامات ایران جلوی مداوای زندانیان سیاسی را میگیرند
دویچه وله : انجمن جهانی حقوق بشر روز چهارشنبه (۱۷ فروردین / ۶ آوریل) در شهر فرانکفورت آلمان طی بیانیهای اعلام کرد که مقامات ایران جلوی مداوای زندانیان سیاسی در این کشور را میگیرند. انجمن جهانی حقوق بشر این اقدام مسئولان دولتی ایران را با برنامهریزی قبلی میداند. در این بیانیه همچنین آمده است که انجمن نمونههای فراوانی در تایید این موضوع جمعآوری کرده است که نشان میدهند مسئولان دولتی ایران جلوی رسیدن داروهای حیاتی زندانیان سیاسی به آنها را گرفتهاند. یکی از نمونههای ذکر شده از طرف انجمن جهانی حقوق بشر نمونه محسن دگمه چی است که در ماه مارس ۲۰۱۱ به خاطر جلوگیری مسئولان زندان از مداوا ی پزشکی او درگذشت.
*انجمن جهانی حقوق بشر: ایران جلوی مداوای زندانیان سیاسی را میگیرند
برگزاری دادگاه دو فعال سیاسی در اهواز
جلسه دادگاه فرهاد باغبانی و مهندس رضا کرمانی به اتهام عضویت در حزب پان ایرانیست و تبلیغ علیه نظام ۱۰ صبح دوشنبه پانزدهم فروردین ماه جاری در شعبه ۴ دادگاه انقلاب اهواز برگزار شد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، در این جلسه که بیش از ۳ ساعت به طول انجامید قاضی کیاستی با استناد به حکم صادره در سال ۱۳۸۱ توسط شعبه یکم دادگاه انقلاب تهران و همچنین با استناد به نامه رییس اداره اطلاعات خوزستان، فعالیت این حزب سیاسی قدیمی را غیرقانونی و مخالف نظام عنوان کرد. قاضی پرونده در پایان صدور حکم درباره این دو متهم را منوط به استعلام از وزارت اطلاعات نمود.
مهندس رضا کرمانی ۷۷ ساله دبیرکل اسبق حزب پان ایرانیست ساکن کرج و فرهاد باغبانی روزنامه نگار و عضو جوان این حزب در خوزستان اسفندماه ۱۳۸۸ در فرودگاه اهواز توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده و پس از چند روز با قید وثیقه آزاد شدند.
انجمن جهانی حقوق بشر: مقامات ایران جلوی مداوای زندانیان سیاسی را میگیرند
دویچه وله : انجمن جهانی حقوق بشر روز چهارشنبه (۱۷ فروردین / ۶ آوریل) در شهر فرانکفورت آلمان طی بیانیهای اعلام کرد که مقامات ایران جلوی مداوای زندانیان سیاسی در این کشور را میگیرند. انجمن جهانی حقوق بشر این اقدام مسئولان دولتی ایران را با برنامهریزی قبلی میداند. در این بیانیه همچنین آمده است که انجمن نمونههای فراوانی در تایید این موضوع جمعآوری کرده است که نشان میدهند مسئولان دولتی ایران جلوی رسیدن داروهای حیاتی زندانیان سیاسی به آنها را گرفتهاند. یکی از نمونههای ذکر شده از طرف انجمن جهانی حقوق بشر نمونه محسن دگمه چی است که در ماه مارس ۲۰۱۱ به خاطر جلوگیری مسئولان زندان از مداوا ی پزشکی او درگذشت.
شوهرم از دست رفته،
محسن دگمه چی، بازاری سرشناس که به ده سال حبس تعزیری در زندان رجایی شهرمحکوم شده بود در حالی درگذشت که خانواده او از برگزاری مراسم ترحیم منع و مجبور به ترک منزل شخصی خود شدند.اینک مریم النگی، همسر او در مصاحبه با "روز" می گوید او را هم تهدید به بازداشت کرده اند.
خانم النگی پیش از این و مهرماه 88 بازداشت و بعد از 70 روز با قرار وثیقه آزاد شد. او می گوید بازداشت اش در راستای تحت فشار قرار دادن همسرش صورت گرفته بود.
آقای دگمه چی اولین زندانی سیاسی نیست که در زندان، به دلیل بیماری فوت میکند. پیش از او و طی سالهای گذشته، امیدرضا میرصیافی، وبلاگ نویس و امیرحسین حشمت ساران، دبیر کل جبهه اتحاد ملی ایران در زندان فوت شدند و نزدیکان آنها اعلام کردند "بی توجهی مسئولان زندان و عدم دریافت کمکهای پزشکی" از علل اصلی جان باختن آنها بوده است.
اکبر محمدی، فعال دانشجویی و ناخدا یکم البرز قاسمی شال از جمله دیگر زندانیان سیاسی بودند که طی سالهای گذشته در زندان جان باخته اند.
مسئولان زندان و مقامات قضایی تاکنون درباره جان باختن این زندانیان سیاسی در زندان هیچ توضیحی ارائه نداده اند.
مصاحبه "روز" با مریم النگی، همسر محسن دگمه چی را در ذیل بخوانید.
خانم دگمه چی 8 روز از درگذشت همسر شما می گذرد اما شما به منزل شخصی تان بازنگشته اید. چرا؟
روز تشییع پیکر همسرم از بهشت زهرا که می آمدم مرا بازداشت کردند و ابتدا تعهد گرفتند که هیچ مراسمی برای ختم برگزار نکنیم. به خانواده هم گفته بودند تااز خانه بیرون نروند و چراغ های آن خانه خاموش نشود مرا آزاد نمیکنند. وقتی آزادم کردند دیگر اجازه نداشتم به خانه برگردم و با پسرم به منزل خواهرم آمده ام.
چه کسانی شما را بازداشت کردند و به چه دلیل گفته اند نباید منزل تان باشید؟
از پلیس امنیت بودند؛ بعد از خاکسپاری، مرا بردند بعد هم پسرم را آوردند. مدارک یکی از بستگان را هم گرفته بودند و می گفتند باید تعهد دهید که هیچ مراسمی نگیرید. حدود 6 ساعت بازداشت بودم. یک بازجویی کامل انجام دادند درباره خودم، همسرم و خانواده ام و گفتند که تا از خانه بیرون نروید و چراغ های خانه خاموش و درها قفل نشود اینها ا آزاد نمی کنیم و بعد از گرفتن تعهد و... آزادم کردند. شاید می ترسیدند مردم به خانه ما بیایند یا ختمی برگزار شود؛ نمیدانم در هر صورت الان می ترسم به خانه ام برگردم چون تهدید کرده اند که برایم قرار بازداشت صادر میکنند.
شما پیش از این نیز مدتی بازداشت شده بودید. چه اتهامی به شما تفهیم کرده بودند؟
بله من 10 مهرماه 88 بازداشت و بعد از 70 روز یعنی 25 آذر ماه همان سال با قرار وثیقه آزاد شدم. اتهام اقدام علیه امنیت ملی را به من تفهیم کردند.
آیا شما فعالیت خاصی داشتید؟ این اتهام را بر چه مبنایی به شما وارد کرده اند؟
نه من هیچ فعالیتی نداشتم و این اتهام را رسما رد میکنم؛ در ارتباط با پرونده همسرم مرا بازداشت کرده بودند و میخواستند او را بیشتر تحت فشار قرار دهند.
"ارتباط با سازمان مجاهدین خلق و کمک مالی به خانواده های زندانیان سیاسی" دو اتهامی است که درباره همسر شما مطرح بوده، آیا شما و همسرتان این اتهام ها را قبول داشتید؟
درباره اتهام ارتباط با سازمان مجاهدین خلق به هیچ عنوان. من رسما اعلام میکنم که همسر من هیچ ارتباطی با این سازمان نداشت و این اتهام را به دلیل سابقه محکومیت سیاسی همسرم به او نسبت دادند. همسر من از زندانیان سیاسی دهه 60 بود و به اتهام هواداری سازمان مجاهدین خلق، بیش از 7 سال در حبس بود. او در دهه شصت محکومیت خود را کشید اما اکنون مجددا او را به همان اتهامی به زندان بردند و محاکمه کردند که قبلا و سالها پیش محکومیتش را کشیده و هزینه اش را داده بود. در اصل برای یک اتهام دو بار هزینه داد. اما درباره کمک مالی به خانواده های زندانیان سیاسی نیز باید بگویم همین مساله را نیز به مجاهدین خلق ربط دادند و گفتند که شما به خانواده های زندانیان مجاهدین کمک مالی میکردید. در حالیکه برای من که قبلا خود زندانی بوده و با درد و رنج زندانیان و خانواده هایشان آشنا بود اصلا فرقی نمی کند زندانی چه عقایدی دارد و متعلق و وابسته به کدام گروه سیاسی هست یا نیست. اما دادستان این کمک ها را داخلی حساب نمیکرد یعنی می گفت شما به سازمان مجاهدین خلق کمک کرده اید. در حالیکه کمک های همسرم فارغ از گرایش های سیاسی افراد به خانواده هایشان بوده است. حتی غیر از زندانیان سیاسی، به خانواده های عادی هم کمک میکرد. آدم خیری بود؛ وقتی می شنید دختر یتیمی در حال ازدواج است خود داوطلب می شد و مثلا می گفت یخچالش را من می خرم. به خانه های سالمندان و کودکان بی سرپرست که در پرورشگاهها بودند خیلی کمک میکرد. اما آقایان از کارهای خیری که این همه سال همسرم انجام داده یکی دو مورد را در آوردند که اتهام زندانی ای که همسرم به خانواده شان کمک کرده بود، هواداری یا ارتباط با سازمان مجاهدین خلق بوده، همین را بزرگ کردند و گفتند تو به این سازمان کمک مالی میکردی.
این کمک ها به چه صورتی بود؟ آیا کمک ها بلا عوض بوده؟
نه. بیشتر به صورت قرض بود یعنی به خانواده های زندانیانی که نیاز داشتند همسرم قرض میداد. خیلی از این خانواده ها این قرض ها را به مرور باز گردانده اند. به دادستان هم گفتم که این مبالغ برگشته و پول ها پیش من است اما خب قبول نکردند
همسر شما پش از آزادی از زندان در دهه شصت تا پیش از بازداشت جز این کمک های مالی که می گویید آیا فعالیت خاصی داشت؟
نه به هیچ عنوان؛ او بازاری و به کار خود مشغول بود. هیچ نوع فعالیت سیاسی نداشت. بارها به دادستان تهران گفتم که همسر من نه چیزی نوشته نه در تظاهراتی شرکت کرده و نه فعالیتی داشته اما خب همین که سابقه زندانی سیاسی بودن در دهه شصت را داشت گویا کافی بود که او را محکوم کنند.
گویا یکی از فرزندان شما در عراق و در قرارگاه اشرف است؛ گفته می شد که یکی از اتهامات همسرتان سفر به عراق و اشرف بوده. این مساله صحت دارد؟
من دو فرزند دارم یک پسر 20 ساله که با من زندگی میکند و یک دختر که در قرارگاه اشرف است اما همسر من هیچ ارتباطی نداشت و هیچ وقت هیچ سفری به عراق یا اشرف نداشته است.
ممکن است به عقب برگردیم و بفرمایید همسرتان کجا و چگونه بازداشت شد؟
16 شهریور 88 او را در دفتر کارش بازداشت کردند. بعد آمدند منزل و یه سری وسایل شخصی او را با خود بردند. بعد هم که به 10 سال حبس در تبعید یعنی در زندان رجایی شهر محکومش کردند.
اکنون گفته شده که همسر شما به دلیل ابتلا به بیماری سرطان فوت کرده است. پیش از بازداشت همسرتان آیا ایشان مشکل جسمی خاصی داشتند؟
نه خیر هیچ مشکلی نداشت و کاملا سالم بود.در اصل بیماری در شهریور 89 یعنی دقیقا یکسال بعد از بازداشت و در زندان شروع شد. سه ماه در بردن او به پزشک تعلل کردند و رسیدگی نشد وقتی تصمیم به بردن او پیش متخصص گرفتند که دیگر کار از کار گذشته بود. او را به بیمارستان بردند و جراحی شکم انجام دادند. بخشی از لوزالمعده اش را درآوردند و همان موقع تشخیص دادند که سرطان دارد. اما مساله این است که هیچ کسی در این مدت کوتاه جانش را از دست نمیدهد و با دارو و رسیدگی پزشکی، بیماری کنترل می شود اما همسر من از درمان محروم بود و ظرف 95 روز از آغاز بیماری اش جان باخت. در هیچ کجای دنیا چنین مورد نادری را نمی بینیم. همسر من 53 سال داشت و پزشکان می گفتند در این سن چنین اتفاقی نادر است.
براساس قانون همسر شما به عنوان یک زندانی که در حال سپری کردن دوران محکومیت خود بود حق استفاده از مرخصی داشت آیا هیچ وقت به ایشان مرخصی دادند؟ پی گیری های شما در این زمینه به کجا کشید و چه پاسخی به دنبال داشت؟
هیچ وقت مرخصی ندادند؛ حتی یک روز. هر روز می رفتم و درخواست میکردم اما می گفتند نمی شود، نمی توانیم مرخصی بدهیم. پیش قاضی پرونده، دادستان و معاون دادستان رفتم. 5 روز کاری هفته من هر روز پشت درهای دادستانی بودم، اینقدر رفته بودم که دیگر همه مرا می شناختند.می گفتند جرم همسرت سنگین است و مرخصی نمی دهیم.
یکی از هم بندی های سابق همسرتان اعلام کرده وقتی درباره وضعیت او با دادستان تهران سخن گفته، آقای دادستان گفته "قرار نیست همه اینها با اعدام بمیرند". آیا عمدا به وضعیت همسر شما رسیدگی نکردند؟
می توانست با جریان رسیدگی پزشکی اصلا چنین فاجعه ای رخ ندهد. بارها رفتم و گفتم با هر میزان وثیقه ای که میخواهید فقط چند روز مرخصی بدهید؛ مرخصی روی تخت بیمارستان تا تحت مداوا قرار گیرد و باز او را به زندان ببرید، اما تا این حد را هم موافقت نکردند. خودتان از همین می توانید بفهمید چه اتفاقی افتاده. همسر من تنها 6 ماه دوره شیمی درمانی داشت، اگر انجام می شد این اتفاق نمی افتاد.....
برخی اخبار حکایت از این دارد که همسرتان را در بیمارستان با زنجیر و دستبند به تخت بسته بودند آیا این قضیه صحت دارد؟
این مساله مربوط به دفعه قبلی است که همسرم را بیمارستان بردند. اوایل اسفند ماه که او را به بیمارستان و برای شیمی درمانی بردند با زنجیر به تخت می بستند. همسرم می گفت تا زنجیرها را باز نکنید حاضر به شیمی درمانی نمی شوم. او را به زندان بازگرداندند و سه هفته در درمان و شیمی درمانی تاخیر شد. اینقدر این طرف و آن طرف رفتم، نامه نوشتم، حرف زدم و خواهش کردم که این بار که او را بیمارستان بردند دیگر زنجیر و دستبند نبستند؛اما 4 تا 5 مامور مدام بالای سر او در اتاق حضور داشتند.
آخرین بار کی با همسرتان دیدار کردید؟ وضعیت ایشان به چه صورتی بود؟
حدود ساعت 4 بعد از ظهر هشت فروردین آخرین دیدارم با همسرم بود؛ اصلا فکر نمی کردم ساعاتی بعد چنین اتفاقی خواهد افتاد. 5 هفته بود که لب به هیچ غذایی نزده بود و ضعف بسیار شدید داشت و تنها چیزی که بدنش دریافت میکرد سرم بود. فشارهای روحی شدید و دردهای وحشتناکی داشت که کل توانش را گرفته بود. چند روز بود رسما به من می گفت "برو فقط دعا کن خدا مرا راحت کند یا اینوری شوم یا آنوری، دیگر تحمل ندارم". آخرین باری هم که او را دیدم پرسید برایم دعا کردی راحت شوم؟ گفتم من همیشه دعا میکنم برای تو....
چگونه از درگذشت همسرتان مطلع شدید؟
روز بعد از این ملاقات از زندان گوهردشت به من زنگ زدند گفتند بیا از همسرت نامه داری. گفتم چه نامه ای؟ همسر من که بیمارستان است. صدای پچ پچ از آن سوی خط می آمد و کلمه فوت را شنیدم با عصبانیت داد زدم جریان چیه و چه اتفاقی افتاده؟ قضیه را گفتند رفتم بیمارستان دیدم بله درست است.
با توجه به اینکه به گفته شما عدم رسیدگی پزشکی به وضعیت همسرتان باعث درگذشت او شده، این مساله را پی گیری خواهید کرد؟
چگونه پی گیری کنم؟ اگر میخواستند جوابی بدهند که بیش از صد نامه نوشتم حداقل به یکی از آنها جواب میدادند. اصلا برایشان اهمیتی ندارد که همسرم از بین رفته. گویی اینجا این مسائل عادی است. من به چه کسی می توانم شکایت کنم؟ اصلا از چه کسی می توانم شکایت کنم؟ چه کسی می تواند به درد من برسد؟ آیا ارگانی هست که حاضر باشد صدای مرا بشنود؟ با این غم بزرگ تازه باید دور از خانه ام باشم و نتوانم به خانه خودم بروم. نه تنها غم از دست دادن همسرم هست بلکه باید نگران سرنوشت خودم و پسرم باشم فقط امیدوارم قضیه به همین جا ختم شود و طبق گفته های خودشان برای من و فرزندم مشکلی پیش نیاورند و بتوانم بعد از این با پسرم زندگی کنم.
خانم دگمه چی اگر در پایان صحبت خاصی دارید لطفا بفرمایید.
الان در ایران خانواده های زندانیان سیاسی، جزو مظلوم ترین اقشار هستند؛ زندانیان دیگری داریم که بیمارند؛ امیدوارم همسر من آخرین مورد باشد و دیگر برای کسی چنین مساله ای پیش نیاید. به عنوان یک انسان حداقل به مسائل این زندانیان رسیدگی کنند. همسر من بیچاره می گفت اجازه بدهید من درمان شوم تا هر وقت خواستید بعد مرا در زندان نگهدارید اما اجازه ندادند. تنها اگر 6 ماه دوره شیمی درمانی را طی میکرد الان همسرم زنده بود اما نگذاشتند، حالا کاش به داد بقیه زندانیان برسند و فکر نکنند وقتی می گویند زندانی سیاسی نداریم مردم باور میکنند.
خانم النگی پیش از این و مهرماه 88 بازداشت و بعد از 70 روز با قرار وثیقه آزاد شد. او می گوید بازداشت اش در راستای تحت فشار قرار دادن همسرش صورت گرفته بود.
آقای دگمه چی اولین زندانی سیاسی نیست که در زندان، به دلیل بیماری فوت میکند. پیش از او و طی سالهای گذشته، امیدرضا میرصیافی، وبلاگ نویس و امیرحسین حشمت ساران، دبیر کل جبهه اتحاد ملی ایران در زندان فوت شدند و نزدیکان آنها اعلام کردند "بی توجهی مسئولان زندان و عدم دریافت کمکهای پزشکی" از علل اصلی جان باختن آنها بوده است.
اکبر محمدی، فعال دانشجویی و ناخدا یکم البرز قاسمی شال از جمله دیگر زندانیان سیاسی بودند که طی سالهای گذشته در زندان جان باخته اند.
مسئولان زندان و مقامات قضایی تاکنون درباره جان باختن این زندانیان سیاسی در زندان هیچ توضیحی ارائه نداده اند.
مصاحبه "روز" با مریم النگی، همسر محسن دگمه چی را در ذیل بخوانید.
خانم دگمه چی 8 روز از درگذشت همسر شما می گذرد اما شما به منزل شخصی تان بازنگشته اید. چرا؟
روز تشییع پیکر همسرم از بهشت زهرا که می آمدم مرا بازداشت کردند و ابتدا تعهد گرفتند که هیچ مراسمی برای ختم برگزار نکنیم. به خانواده هم گفته بودند تااز خانه بیرون نروند و چراغ های آن خانه خاموش نشود مرا آزاد نمیکنند. وقتی آزادم کردند دیگر اجازه نداشتم به خانه برگردم و با پسرم به منزل خواهرم آمده ام.
چه کسانی شما را بازداشت کردند و به چه دلیل گفته اند نباید منزل تان باشید؟
از پلیس امنیت بودند؛ بعد از خاکسپاری، مرا بردند بعد هم پسرم را آوردند. مدارک یکی از بستگان را هم گرفته بودند و می گفتند باید تعهد دهید که هیچ مراسمی نگیرید. حدود 6 ساعت بازداشت بودم. یک بازجویی کامل انجام دادند درباره خودم، همسرم و خانواده ام و گفتند که تا از خانه بیرون نروید و چراغ های خانه خاموش و درها قفل نشود اینها ا آزاد نمی کنیم و بعد از گرفتن تعهد و... آزادم کردند. شاید می ترسیدند مردم به خانه ما بیایند یا ختمی برگزار شود؛ نمیدانم در هر صورت الان می ترسم به خانه ام برگردم چون تهدید کرده اند که برایم قرار بازداشت صادر میکنند.
شما پیش از این نیز مدتی بازداشت شده بودید. چه اتهامی به شما تفهیم کرده بودند؟
بله من 10 مهرماه 88 بازداشت و بعد از 70 روز یعنی 25 آذر ماه همان سال با قرار وثیقه آزاد شدم. اتهام اقدام علیه امنیت ملی را به من تفهیم کردند.
آیا شما فعالیت خاصی داشتید؟ این اتهام را بر چه مبنایی به شما وارد کرده اند؟
نه من هیچ فعالیتی نداشتم و این اتهام را رسما رد میکنم؛ در ارتباط با پرونده همسرم مرا بازداشت کرده بودند و میخواستند او را بیشتر تحت فشار قرار دهند.
"ارتباط با سازمان مجاهدین خلق و کمک مالی به خانواده های زندانیان سیاسی" دو اتهامی است که درباره همسر شما مطرح بوده، آیا شما و همسرتان این اتهام ها را قبول داشتید؟
درباره اتهام ارتباط با سازمان مجاهدین خلق به هیچ عنوان. من رسما اعلام میکنم که همسر من هیچ ارتباطی با این سازمان نداشت و این اتهام را به دلیل سابقه محکومیت سیاسی همسرم به او نسبت دادند. همسر من از زندانیان سیاسی دهه 60 بود و به اتهام هواداری سازمان مجاهدین خلق، بیش از 7 سال در حبس بود. او در دهه شصت محکومیت خود را کشید اما اکنون مجددا او را به همان اتهامی به زندان بردند و محاکمه کردند که قبلا و سالها پیش محکومیتش را کشیده و هزینه اش را داده بود. در اصل برای یک اتهام دو بار هزینه داد. اما درباره کمک مالی به خانواده های زندانیان سیاسی نیز باید بگویم همین مساله را نیز به مجاهدین خلق ربط دادند و گفتند که شما به خانواده های زندانیان مجاهدین کمک مالی میکردید. در حالیکه برای من که قبلا خود زندانی بوده و با درد و رنج زندانیان و خانواده هایشان آشنا بود اصلا فرقی نمی کند زندانی چه عقایدی دارد و متعلق و وابسته به کدام گروه سیاسی هست یا نیست. اما دادستان این کمک ها را داخلی حساب نمیکرد یعنی می گفت شما به سازمان مجاهدین خلق کمک کرده اید. در حالیکه کمک های همسرم فارغ از گرایش های سیاسی افراد به خانواده هایشان بوده است. حتی غیر از زندانیان سیاسی، به خانواده های عادی هم کمک میکرد. آدم خیری بود؛ وقتی می شنید دختر یتیمی در حال ازدواج است خود داوطلب می شد و مثلا می گفت یخچالش را من می خرم. به خانه های سالمندان و کودکان بی سرپرست که در پرورشگاهها بودند خیلی کمک میکرد. اما آقایان از کارهای خیری که این همه سال همسرم انجام داده یکی دو مورد را در آوردند که اتهام زندانی ای که همسرم به خانواده شان کمک کرده بود، هواداری یا ارتباط با سازمان مجاهدین خلق بوده، همین را بزرگ کردند و گفتند تو به این سازمان کمک مالی میکردی.
این کمک ها به چه صورتی بود؟ آیا کمک ها بلا عوض بوده؟
نه. بیشتر به صورت قرض بود یعنی به خانواده های زندانیانی که نیاز داشتند همسرم قرض میداد. خیلی از این خانواده ها این قرض ها را به مرور باز گردانده اند. به دادستان هم گفتم که این مبالغ برگشته و پول ها پیش من است اما خب قبول نکردند
همسر شما پش از آزادی از زندان در دهه شصت تا پیش از بازداشت جز این کمک های مالی که می گویید آیا فعالیت خاصی داشت؟
نه به هیچ عنوان؛ او بازاری و به کار خود مشغول بود. هیچ نوع فعالیت سیاسی نداشت. بارها به دادستان تهران گفتم که همسر من نه چیزی نوشته نه در تظاهراتی شرکت کرده و نه فعالیتی داشته اما خب همین که سابقه زندانی سیاسی بودن در دهه شصت را داشت گویا کافی بود که او را محکوم کنند.
گویا یکی از فرزندان شما در عراق و در قرارگاه اشرف است؛ گفته می شد که یکی از اتهامات همسرتان سفر به عراق و اشرف بوده. این مساله صحت دارد؟
من دو فرزند دارم یک پسر 20 ساله که با من زندگی میکند و یک دختر که در قرارگاه اشرف است اما همسر من هیچ ارتباطی نداشت و هیچ وقت هیچ سفری به عراق یا اشرف نداشته است.
ممکن است به عقب برگردیم و بفرمایید همسرتان کجا و چگونه بازداشت شد؟
16 شهریور 88 او را در دفتر کارش بازداشت کردند. بعد آمدند منزل و یه سری وسایل شخصی او را با خود بردند. بعد هم که به 10 سال حبس در تبعید یعنی در زندان رجایی شهر محکومش کردند.
اکنون گفته شده که همسر شما به دلیل ابتلا به بیماری سرطان فوت کرده است. پیش از بازداشت همسرتان آیا ایشان مشکل جسمی خاصی داشتند؟
نه خیر هیچ مشکلی نداشت و کاملا سالم بود.در اصل بیماری در شهریور 89 یعنی دقیقا یکسال بعد از بازداشت و در زندان شروع شد. سه ماه در بردن او به پزشک تعلل کردند و رسیدگی نشد وقتی تصمیم به بردن او پیش متخصص گرفتند که دیگر کار از کار گذشته بود. او را به بیمارستان بردند و جراحی شکم انجام دادند. بخشی از لوزالمعده اش را درآوردند و همان موقع تشخیص دادند که سرطان دارد. اما مساله این است که هیچ کسی در این مدت کوتاه جانش را از دست نمیدهد و با دارو و رسیدگی پزشکی، بیماری کنترل می شود اما همسر من از درمان محروم بود و ظرف 95 روز از آغاز بیماری اش جان باخت. در هیچ کجای دنیا چنین مورد نادری را نمی بینیم. همسر من 53 سال داشت و پزشکان می گفتند در این سن چنین اتفاقی نادر است.
براساس قانون همسر شما به عنوان یک زندانی که در حال سپری کردن دوران محکومیت خود بود حق استفاده از مرخصی داشت آیا هیچ وقت به ایشان مرخصی دادند؟ پی گیری های شما در این زمینه به کجا کشید و چه پاسخی به دنبال داشت؟
هیچ وقت مرخصی ندادند؛ حتی یک روز. هر روز می رفتم و درخواست میکردم اما می گفتند نمی شود، نمی توانیم مرخصی بدهیم. پیش قاضی پرونده، دادستان و معاون دادستان رفتم. 5 روز کاری هفته من هر روز پشت درهای دادستانی بودم، اینقدر رفته بودم که دیگر همه مرا می شناختند.می گفتند جرم همسرت سنگین است و مرخصی نمی دهیم.
یکی از هم بندی های سابق همسرتان اعلام کرده وقتی درباره وضعیت او با دادستان تهران سخن گفته، آقای دادستان گفته "قرار نیست همه اینها با اعدام بمیرند". آیا عمدا به وضعیت همسر شما رسیدگی نکردند؟
می توانست با جریان رسیدگی پزشکی اصلا چنین فاجعه ای رخ ندهد. بارها رفتم و گفتم با هر میزان وثیقه ای که میخواهید فقط چند روز مرخصی بدهید؛ مرخصی روی تخت بیمارستان تا تحت مداوا قرار گیرد و باز او را به زندان ببرید، اما تا این حد را هم موافقت نکردند. خودتان از همین می توانید بفهمید چه اتفاقی افتاده. همسر من تنها 6 ماه دوره شیمی درمانی داشت، اگر انجام می شد این اتفاق نمی افتاد.....
برخی اخبار حکایت از این دارد که همسرتان را در بیمارستان با زنجیر و دستبند به تخت بسته بودند آیا این قضیه صحت دارد؟
این مساله مربوط به دفعه قبلی است که همسرم را بیمارستان بردند. اوایل اسفند ماه که او را به بیمارستان و برای شیمی درمانی بردند با زنجیر به تخت می بستند. همسرم می گفت تا زنجیرها را باز نکنید حاضر به شیمی درمانی نمی شوم. او را به زندان بازگرداندند و سه هفته در درمان و شیمی درمانی تاخیر شد. اینقدر این طرف و آن طرف رفتم، نامه نوشتم، حرف زدم و خواهش کردم که این بار که او را بیمارستان بردند دیگر زنجیر و دستبند نبستند؛اما 4 تا 5 مامور مدام بالای سر او در اتاق حضور داشتند.
آخرین بار کی با همسرتان دیدار کردید؟ وضعیت ایشان به چه صورتی بود؟
حدود ساعت 4 بعد از ظهر هشت فروردین آخرین دیدارم با همسرم بود؛ اصلا فکر نمی کردم ساعاتی بعد چنین اتفاقی خواهد افتاد. 5 هفته بود که لب به هیچ غذایی نزده بود و ضعف بسیار شدید داشت و تنها چیزی که بدنش دریافت میکرد سرم بود. فشارهای روحی شدید و دردهای وحشتناکی داشت که کل توانش را گرفته بود. چند روز بود رسما به من می گفت "برو فقط دعا کن خدا مرا راحت کند یا اینوری شوم یا آنوری، دیگر تحمل ندارم". آخرین باری هم که او را دیدم پرسید برایم دعا کردی راحت شوم؟ گفتم من همیشه دعا میکنم برای تو....
چگونه از درگذشت همسرتان مطلع شدید؟
روز بعد از این ملاقات از زندان گوهردشت به من زنگ زدند گفتند بیا از همسرت نامه داری. گفتم چه نامه ای؟ همسر من که بیمارستان است. صدای پچ پچ از آن سوی خط می آمد و کلمه فوت را شنیدم با عصبانیت داد زدم جریان چیه و چه اتفاقی افتاده؟ قضیه را گفتند رفتم بیمارستان دیدم بله درست است.
با توجه به اینکه به گفته شما عدم رسیدگی پزشکی به وضعیت همسرتان باعث درگذشت او شده، این مساله را پی گیری خواهید کرد؟
چگونه پی گیری کنم؟ اگر میخواستند جوابی بدهند که بیش از صد نامه نوشتم حداقل به یکی از آنها جواب میدادند. اصلا برایشان اهمیتی ندارد که همسرم از بین رفته. گویی اینجا این مسائل عادی است. من به چه کسی می توانم شکایت کنم؟ اصلا از چه کسی می توانم شکایت کنم؟ چه کسی می تواند به درد من برسد؟ آیا ارگانی هست که حاضر باشد صدای مرا بشنود؟ با این غم بزرگ تازه باید دور از خانه ام باشم و نتوانم به خانه خودم بروم. نه تنها غم از دست دادن همسرم هست بلکه باید نگران سرنوشت خودم و پسرم باشم فقط امیدوارم قضیه به همین جا ختم شود و طبق گفته های خودشان برای من و فرزندم مشکلی پیش نیاورند و بتوانم بعد از این با پسرم زندگی کنم.
خانم دگمه چی اگر در پایان صحبت خاصی دارید لطفا بفرمایید.
الان در ایران خانواده های زندانیان سیاسی، جزو مظلوم ترین اقشار هستند؛ زندانیان دیگری داریم که بیمارند؛ امیدوارم همسر من آخرین مورد باشد و دیگر برای کسی چنین مساله ای پیش نیاید. به عنوان یک انسان حداقل به مسائل این زندانیان رسیدگی کنند. همسر من بیچاره می گفت اجازه بدهید من درمان شوم تا هر وقت خواستید بعد مرا در زندان نگهدارید اما اجازه ندادند. تنها اگر 6 ماه دوره شیمی درمانی را طی میکرد الان همسرم زنده بود اما نگذاشتند، حالا کاش به داد بقیه زندانیان برسند و فکر نکنند وقتی می گویند زندانی سیاسی نداریم مردم باور میکنند.
تجمع خانواده دستگیر شدگان روز 13 فروردین ماه آذربایجان که روز دوشنبه با حمله ماموران امنیتی در تبریز به صحنه شعارهای تند و درگیری با نیروهای امنیتی تبدیل شده بود، دیروز نیز با بی نتیجه ماندن پیگیری خانواده زندانیان ادامه داشت.
همزمان سازمان عفو بین الملل در بیانیه ای با اشاره بازداشت قریب به 70 شهروند آذربایجانی در تبریز و حدود 20 نفر دیگر در ارومیه، خواهان آزادی سریع و بی قید و شرط و مشخص شدن محل نگهداری بازداشت شدگان شده است.
فعالان آذربایجانی نیز در مصاحبه با روز پیش بینی می کنند در صورت ادامه بی توجهی مقامات جمهوری اسلامی، دامنه اعتراضات مردم به شرایط زیست محیطی خود در شهرهای آذربایجان گسترده تر و منجر به طرح خواسته های سیاسی خواهد شد.
مقامات پاسخ نمی دهند
به دنبال فراخوان فعالان مدنی و محیط زیستی آذربایجان، روز 13 فروردین ماه یک گردهمایی اعتراضی نسبت به وضعیت دریاچه ارومیه در در میدان آذربایجان تبریز و پارک ائللرباغی ارومیه برگزار شد.
به گزارش منابع خبری آذربایجان در پی این تجمع ۷۰ نفر در تبریز و بیش از 20 نفر ددر ارومیه بازداشت شدند.
به گزارش وبسایت خبری آداپ، انجمن دفاع از زندانیان سیاسی آذربایجانی در ایران "نیروهای انتظامی به معترضین و همچنین اشخاص دارای لباس یا علامت های سرخ رنگ، حمله و بسیاری از آنها را بازداشت و عدهای را زخمی کردند."
سعید خضرلو، رسول رضوی، داوود شیری، صمد كریمی، حسن خویی، حبیب پورولی، حسین عبدالهی، حامد حسینی، جلیل علمدار میلانی، حجت مختارزاده، علی سلیمی، رحیم طربناک، علی بالنده، کاضم واحدی، سعید سیامی، علی باباپور و الیاس شکری از جمله بازداشت شدگانی هستند که منابع خبری آذربایجان به اسامی آنها اشاره کرده اند.
بر اساس ویدیوهایی که در شبکه های اجتماعی منتشر شده، تظاهر کنندگان شعارهایی چون "دریاچه ارومیه تشنه است"، "مرگ دریاچه ارومیه مرگ آذربایجان است"، "دریاچه ارومیه را محافظت کنید"، "یاشاسین آذربایجان" و "سدها را باز کنید و دریاچه ارومیه را پر کنید" را سرداده اند.
به گزارش عفو بین الملل تعدادی از بازداشت شدگان این تجمع آزاد شده اند، اما همچنان از محل نگهداری و وضعیت تعدادی از آنها اطلاعی در دست نیست.
از طرفی پایگاه خبری "دانشجو نیوز" گزارش داده است که روز دوشنبه، 15 فروردین، خانواده های گروهی از بازداشت شدگان در تبریز در مقابل زندان این شهر تجمع کرده اند.
بنا بر این گزارش، مامورین زندان تبریز با حمله به تجمع کنندگان سعی در پراکنده کردن آنها داشته اند.
مقامات قضایی هم هیچ پاسخی به خانواده ها نداده اند و پیگیری مردم بی نتیجه مانده است.
در واکنش به بازداشت های گسترده روز 13 فروردین سازمان عفو بین المل، در اطلاعیه ای که روز سه شنبه 16 فروردین بر پایگاه اطلاع رسانی این سایت قرار گرفت از مقامات جمهوری اسلامی خواست تا "به سرعت و بدون قید و شرط"، حبیب پورولی، جلیل علمدار میلانی، علی سلیمی، سعید صیامی و سعید خیضرلو و معترضان دیگر را آزاد کنند.
این سازمان حقوق بشری اعلام کرده کسانی که در ارتباط با ابراز نظرات خود به طور مسالمت آمیز و شرکت در تجمعات صلح آمیز دستگیر شده اند، زندانی عقیده به حساب میایند.
عفو بین الملل در ادامه از شهروندان آذربایجانی خواسته است در نامه ای که رونوشت آن نهادهای جمهوری اسلامی ارسال می شود از مقامات جمهوری اسلامی بخواهند هر چه سریعتر محل نگهداری بازداشت شدگان را مشخص کنند و اطمینان دهند که آنان در معرض شکنجه و بدرفتاری های دیگر قرار نگرفته و به وکیل، اعضا خانواده خود و امکانات درمانی مورد نیاز دسترسی خواهند داشت.
سازمان عفو بین الملل، در اطلاعات تکمیلی بیانیه خود نوشته است: "زبان آذربایجانی های ایران ترکی و بیشترشان مسلمان شیعه میباشند. آنها بزرگترین اقلیت در ایران بوده و قریب 25 تا 30 درصد جمعیت این کشور را تشکیل میدهند. بیشتر آذربایجانیها در شمال و شمال غرب کشور و همچنین در تهران بسر میبرند. با اینکه عموما بخوبی در جامعه ایرانی ترکیب شده اند اما در سالهای اخیر بصورت فزاینده ای درخواست حقوق فرهنگی و زبانی بیشتر از جمله اجرای حق تحصیل به زبان ترکی آذربایجانی که در قانون اساس ایران آمده است مینمایند."
هشدار نماینده مجلس
اعتراضات مردم تبریز، ارومیه و برخی دیگر از شهرهای آذربایجان در واکنش به پایین آمدن سطح آب دریاچه ارومیه طی سالهای گذشته انجام گرفته است. بر اساس گزارشهای منتشر شده سطح آب دریاچه ارومیه نسبت به سال گذشته در همین زمان ۲۷ سانتیمتر پایینتر رفته است.
کیومرث کلانتری، مدیرکل محیط زیست آذربایجان غربی پیش از این گفته بود: "براثر این کاهش، سطح شورهزارهای سواحل دریاچه به شدت در حال افزایش است."
او یادآوری کرده: "ورودی آب دریاچه ارومیه نیز در همین مدت ۱/۵ میلیارد متر مکعب نسبت به سال قبل کاهش نشان میدهد."
پیشتر برخی از نمایندگان این منطقه در مجلس شورای اسلامی به نسبت به پیامدهای این بحران زیست محیطی هشدار داده بودند.
چند ماه پیش، جواد جهانگیرزاده نماینده ارومیه در مجلس گفته بود: "مسئولان یا عمق فاجعه را نمیدانند یا مردم را بازی میدهند زیرا تغییر شیوه های آبیاری دو استان آذربایجان غربی و شرقی بیش از ۳ هزار میلیارد تومان پول نیاز دارد".
به گفته این نماینده مجلس: "اگر به همین منوال به مشکلات دریاچه ارومیه بیتوجهی شود این دریاچه کاملا از بین خواهد رفت و اگر این دریاچه دچار مشکل شود باید صدها میلیارد دلار سرمایهگذاری مجدد شود. یک تا ۱۰ میلیارد تن نمکی که باد از این دریاچه از غرب به شرق کشور میبرد میتواند زندگی ۱۳ میلیون نفر را تحت تاثیر قرار دهد و حتی زندگی مردم تهران را هم دچار مشکل کند".
اعتراضات ریشه دار
در چنین شرابطی فعالان آذربایجانی معتقدند نادیده گرفتن این خواسته زیست محیطی منجر به دامنه دار شدن اعتراضات مردمی و مطرح شدن دیگر خواسته ها در این مناطق می شود.
وحید قره باغلی، فعال حقوق بشر آذربایجان در این مورد به روز می گوید: "باحضور پررنگ مردم تبریز به نظر می رسد که شهروندان آذربایجانی بیش از گذشته به مسائل پیرامون خود حساسیت دارند و ما امیدواریم حکومت جمهوری اسلامی هم این حساسیت را ببیند و تبعات آن را در نظر بگیرد، چون اگر این امر صورت نگیرد ممکن است این حساسیت ها به اعتراضات عمومی تبدیل شود. به نظر ما در حال حاضر این پتانسیل بیش از هر زمان دیگری در این مناطق وجود دارد."
او همچنین معتقدست این اعتراضات ریشه در سلسه اعتراضاتی دارد که از چند سال گذشته در مناطق آذربایجان وجود داشته است.
به اعتقاد آقای قره باغلی: "اگر حکومت نسبت به این خواسته ها بی توجه باشد وبه جای گفتگو و چاره اندیشی برای حل مسائل راه دیگری چون سرکوب در پیش بگیرد، مردم را در برابر خود قرار خواهد داد. در غیر این صورت اعتراضات دامنه دار خواهد شد. مردم نمی خواهند همانطور که فرهنگ و زبان آنها از بین می رود طبیعت و زیست محیطشان نیز از بین برود. این مساله،مساله ای جدی است."
همزمان سازمان عفو بین الملل در بیانیه ای با اشاره بازداشت قریب به 70 شهروند آذربایجانی در تبریز و حدود 20 نفر دیگر در ارومیه، خواهان آزادی سریع و بی قید و شرط و مشخص شدن محل نگهداری بازداشت شدگان شده است.
فعالان آذربایجانی نیز در مصاحبه با روز پیش بینی می کنند در صورت ادامه بی توجهی مقامات جمهوری اسلامی، دامنه اعتراضات مردم به شرایط زیست محیطی خود در شهرهای آذربایجان گسترده تر و منجر به طرح خواسته های سیاسی خواهد شد.
مقامات پاسخ نمی دهند
به دنبال فراخوان فعالان مدنی و محیط زیستی آذربایجان، روز 13 فروردین ماه یک گردهمایی اعتراضی نسبت به وضعیت دریاچه ارومیه در در میدان آذربایجان تبریز و پارک ائللرباغی ارومیه برگزار شد.
به گزارش منابع خبری آذربایجان در پی این تجمع ۷۰ نفر در تبریز و بیش از 20 نفر ددر ارومیه بازداشت شدند.
به گزارش وبسایت خبری آداپ، انجمن دفاع از زندانیان سیاسی آذربایجانی در ایران "نیروهای انتظامی به معترضین و همچنین اشخاص دارای لباس یا علامت های سرخ رنگ، حمله و بسیاری از آنها را بازداشت و عدهای را زخمی کردند."
سعید خضرلو، رسول رضوی، داوود شیری، صمد كریمی، حسن خویی، حبیب پورولی، حسین عبدالهی، حامد حسینی، جلیل علمدار میلانی، حجت مختارزاده، علی سلیمی، رحیم طربناک، علی بالنده، کاضم واحدی، سعید سیامی، علی باباپور و الیاس شکری از جمله بازداشت شدگانی هستند که منابع خبری آذربایجان به اسامی آنها اشاره کرده اند.
بر اساس ویدیوهایی که در شبکه های اجتماعی منتشر شده، تظاهر کنندگان شعارهایی چون "دریاچه ارومیه تشنه است"، "مرگ دریاچه ارومیه مرگ آذربایجان است"، "دریاچه ارومیه را محافظت کنید"، "یاشاسین آذربایجان" و "سدها را باز کنید و دریاچه ارومیه را پر کنید" را سرداده اند.
به گزارش عفو بین الملل تعدادی از بازداشت شدگان این تجمع آزاد شده اند، اما همچنان از محل نگهداری و وضعیت تعدادی از آنها اطلاعی در دست نیست.
از طرفی پایگاه خبری "دانشجو نیوز" گزارش داده است که روز دوشنبه، 15 فروردین، خانواده های گروهی از بازداشت شدگان در تبریز در مقابل زندان این شهر تجمع کرده اند.
بنا بر این گزارش، مامورین زندان تبریز با حمله به تجمع کنندگان سعی در پراکنده کردن آنها داشته اند.
مقامات قضایی هم هیچ پاسخی به خانواده ها نداده اند و پیگیری مردم بی نتیجه مانده است.
در واکنش به بازداشت های گسترده روز 13 فروردین سازمان عفو بین المل، در اطلاعیه ای که روز سه شنبه 16 فروردین بر پایگاه اطلاع رسانی این سایت قرار گرفت از مقامات جمهوری اسلامی خواست تا "به سرعت و بدون قید و شرط"، حبیب پورولی، جلیل علمدار میلانی، علی سلیمی، سعید صیامی و سعید خیضرلو و معترضان دیگر را آزاد کنند.
این سازمان حقوق بشری اعلام کرده کسانی که در ارتباط با ابراز نظرات خود به طور مسالمت آمیز و شرکت در تجمعات صلح آمیز دستگیر شده اند، زندانی عقیده به حساب میایند.
عفو بین الملل در ادامه از شهروندان آذربایجانی خواسته است در نامه ای که رونوشت آن نهادهای جمهوری اسلامی ارسال می شود از مقامات جمهوری اسلامی بخواهند هر چه سریعتر محل نگهداری بازداشت شدگان را مشخص کنند و اطمینان دهند که آنان در معرض شکنجه و بدرفتاری های دیگر قرار نگرفته و به وکیل، اعضا خانواده خود و امکانات درمانی مورد نیاز دسترسی خواهند داشت.
سازمان عفو بین الملل، در اطلاعات تکمیلی بیانیه خود نوشته است: "زبان آذربایجانی های ایران ترکی و بیشترشان مسلمان شیعه میباشند. آنها بزرگترین اقلیت در ایران بوده و قریب 25 تا 30 درصد جمعیت این کشور را تشکیل میدهند. بیشتر آذربایجانیها در شمال و شمال غرب کشور و همچنین در تهران بسر میبرند. با اینکه عموما بخوبی در جامعه ایرانی ترکیب شده اند اما در سالهای اخیر بصورت فزاینده ای درخواست حقوق فرهنگی و زبانی بیشتر از جمله اجرای حق تحصیل به زبان ترکی آذربایجانی که در قانون اساس ایران آمده است مینمایند."
هشدار نماینده مجلس
اعتراضات مردم تبریز، ارومیه و برخی دیگر از شهرهای آذربایجان در واکنش به پایین آمدن سطح آب دریاچه ارومیه طی سالهای گذشته انجام گرفته است. بر اساس گزارشهای منتشر شده سطح آب دریاچه ارومیه نسبت به سال گذشته در همین زمان ۲۷ سانتیمتر پایینتر رفته است.
کیومرث کلانتری، مدیرکل محیط زیست آذربایجان غربی پیش از این گفته بود: "براثر این کاهش، سطح شورهزارهای سواحل دریاچه به شدت در حال افزایش است."
او یادآوری کرده: "ورودی آب دریاچه ارومیه نیز در همین مدت ۱/۵ میلیارد متر مکعب نسبت به سال قبل کاهش نشان میدهد."
پیشتر برخی از نمایندگان این منطقه در مجلس شورای اسلامی به نسبت به پیامدهای این بحران زیست محیطی هشدار داده بودند.
چند ماه پیش، جواد جهانگیرزاده نماینده ارومیه در مجلس گفته بود: "مسئولان یا عمق فاجعه را نمیدانند یا مردم را بازی میدهند زیرا تغییر شیوه های آبیاری دو استان آذربایجان غربی و شرقی بیش از ۳ هزار میلیارد تومان پول نیاز دارد".
به گفته این نماینده مجلس: "اگر به همین منوال به مشکلات دریاچه ارومیه بیتوجهی شود این دریاچه کاملا از بین خواهد رفت و اگر این دریاچه دچار مشکل شود باید صدها میلیارد دلار سرمایهگذاری مجدد شود. یک تا ۱۰ میلیارد تن نمکی که باد از این دریاچه از غرب به شرق کشور میبرد میتواند زندگی ۱۳ میلیون نفر را تحت تاثیر قرار دهد و حتی زندگی مردم تهران را هم دچار مشکل کند".
اعتراضات ریشه دار
در چنین شرابطی فعالان آذربایجانی معتقدند نادیده گرفتن این خواسته زیست محیطی منجر به دامنه دار شدن اعتراضات مردمی و مطرح شدن دیگر خواسته ها در این مناطق می شود.
وحید قره باغلی، فعال حقوق بشر آذربایجان در این مورد به روز می گوید: "باحضور پررنگ مردم تبریز به نظر می رسد که شهروندان آذربایجانی بیش از گذشته به مسائل پیرامون خود حساسیت دارند و ما امیدواریم حکومت جمهوری اسلامی هم این حساسیت را ببیند و تبعات آن را در نظر بگیرد، چون اگر این امر صورت نگیرد ممکن است این حساسیت ها به اعتراضات عمومی تبدیل شود. به نظر ما در حال حاضر این پتانسیل بیش از هر زمان دیگری در این مناطق وجود دارد."
او همچنین معتقدست این اعتراضات ریشه در سلسه اعتراضاتی دارد که از چند سال گذشته در مناطق آذربایجان وجود داشته است.
به اعتقاد آقای قره باغلی: "اگر حکومت نسبت به این خواسته ها بی توجه باشد وبه جای گفتگو و چاره اندیشی برای حل مسائل راه دیگری چون سرکوب در پیش بگیرد، مردم را در برابر خود قرار خواهد داد. در غیر این صورت اعتراضات دامنه دار خواهد شد. مردم نمی خواهند همانطور که فرهنگ و زبان آنها از بین می رود طبیعت و زیست محیطشان نیز از بین برود. این مساله،مساله ای جدی است."
Subscribe to:
Posts (Atom)