Sunday, January 24, 2010

موسوی رهبر انقلابی چنین جنبشی است


آغوش سبز را باز کنیم
برای گرسنگان و تهی دستان
روزنت "ندای سبز"



پس از هفت ماه وقت آن رسیده است که بپرسیم کدام یک از شعارهای اصلی پس از انتخابات، محتوای مشخصا طبقاتی داشته‌اند؟ غیر از این است که واردات کالای ارزان چینی کارگران‌مان را به بیکاری کشانده است، پس چه طور آن‌ها را در شعار علیه چین سهیم نمی‌دانیم؟ گاه "مدنی" بودن اعتراضات را به طبقه متوسطی بودن آن تعبیر می‌کنند، اما این چه توهینی است که کارگران و زحمتکشان کشورمان را غیرمدنی تلقی می‌کنیم؟ واقعیت این است که بخش چشم‌گیری از زحمتکشان از پیش از انتخابات دوشادوش دیگر گروه‌های جامعه برای تغییر وضعیت تلاش کرده‌اند و در تمام این ماه‌ها همراه جنبش بوده‌اند. این مساله که بسیاری از خانواده‌هایی که عزیزانشان به شهادت رسیده یا بازداشت شده‌اند گرفتار تنگنای مالی هستند خود گویای ماهیت طبقاتی گونه‌گون جنبش است. مساله این است که از طرفی این اقشار به رسانه‌ها دست‌رسی کمتری دارند تا بتوانند حرف خود را بزنند و از طرف دیگر اصلاح طلبانی که به رسانه دسترسی دارند هم چنان به مانند هشت سال اصلاحات از توجه به واقعیت فقر و تبعیض غافلند. هم چنین باید توجه کنیم که سیاست‌های اقتصادی فعلی احمدی‌نژاد علاوه بر فشار غیرقابل تحملی که به اقشار فرودست وارد می‌کند، همان طبقه متوسط را هم به فقری روزافزون خواهد کشاند. اتفاقی تلخ که گروه‌های بزرگی از جامعه را در رنجی مشترک سهیم خواهد کرد.

اگر چه تا امروز زندگی روزمره از مبارزه جدا بوده است، اما با جدی‌تر شدن جنبش و رسیدن به لحظات سرنوشت‌سازِ پیش‌ رو، این تفکیک از میان خواهد رفت. اگر هم اکنون ابتکار عمل در دست جنبش سبز است که با زندگی کردن و مبارزه پیش می رود، و با تغییر رفتارهای روزمره‌ (چون تغییرعادات مصرفی، سرپیچی از خواسته‌های دولت کودتا، كم‌کاری و اعتصاب و...) علاوه بر مقاومت و حفظ جایگاه فعلی، طرف مقابل را به عقب می راند، در ماه‌های پیشِ رو برای حفظ زندگی روزمره ناچار به مبارزه روزمره‌ایم. گرانی و فقری که در ماه‌های آینده به طور فزاینده سراغ قشرهای مختلفی از جامعه می‌آید عرصه را بر فرودستان جامعه زودتر تنگ خواهد کرد. جنبش سبز از هم اکنون باید در اندیشه پشتیبانی و پیوند با اعتراضات آنانی باشد که از پی اجرای طرح تحول اقتصادی احمدی‌نژاد، برای طلب یکی از ساده‌ترین حقوق خود، یعنی نان، به خیابان خواهند آمد. موسوی برخلاف اکثر اصلاح طلبانی که مشارکتشان در انقلاب بهمن 57 را تنها به جزئی سپری شده از سابقه تاریخی خود بدل کرده و به نحوی تناقض آمیز در پی مبرا کردن خویش از بعضی پیامدهای آن هستند، انقلاب 57 را به متن مبارزه امروزش پیوند زده است. در نقد وضعیت حاکم بر کشور، برخلاف بسیاری که آن را حاصل انقلاب دانسته و از این مسیر انقلاب را زیر سوال می‌برند، میرحسین موسوی بر آرمان‌های انقلاب پای فشاری کرده و انحراف از انقلاب را مسبب کاستی‌های کشور تلقی می‌کند. پس از چهار سال و چند ماه زمامداری احمدی نژاد به راحتی می‌توان از کنار شعارهای به ظاهر عدالت‌خواهانه او گذشت و آن چه که اساس سیاست اقتصادی او بوده است را به نقد کشید: خصوصی‌سازی، آزادسازی تجاری، تعدیل ساختاری و... که سیاست‌هایی بر جای مانده از دوران هاشمی رفسنجانی هستند و توسط همان کارگزاران (مانند جمشید پژویان) به اجرا در آمده و اقتصاد ملی را به این وضع اسفبار کشانده‌اند. اما سیاست اقتصادی میرحسین موسوی و مشاورانش (اساتید اقتصادی که اینک به جرم تبیین همان سیاست‌ها در زندانند) به جای چوب حراج زدن به صنایع ملی به تقویت آن تکیه می‌کند. بیان علت رجحان این جهت‌گیری اقتصادی به سیاست‌های دست راستی احمدی نژاد و اصلاح طلبان و هاشمی رفسنجانی فرصت دیگری می‌طلبد اما نتیجه بلافصل این سیاست آن است که تقسیم‌بندی کاذب طبقاتی در جنبش سبز را از میان می‌برد.









«روزهای پر حادثه و نامنتظر پس از انتخابات فرصت تحلیل آن را از ما گرفته اند. اگر چه همه می دانیم که جنبش سبز از دل یک رای و پیگیری آن در قالب شعار «رای من کجاست؟» زاییده شد اما کمتر به این پرداخته‌ایم که چرا موج سبز پیش از انتخابات آن چنان اقبالی یافت که توانست سه روز بعد از انتخابات، بدون داشتن رسانه و تشکیلاتی قابل توجه، انقلاب را تا آزادی در نوردد و سپس به صورت جنبشی ریشه‌دار در تمامی مبارزه‌های حق طلبانه ایران و با گستره‌ای ملی تثبیت شود. یکی از اصلی‌ترین شاخصه‌های موج سبز پیش از انتخابات و جنبش سبز کنونی حضور میرحسین موسوی در آن است که اگر چه نقش یک رهبر سنتی را بازی نمی‌کند، از مهم‌ترین عناصر پیش‌برنده‌اش است.

بی آن که بخواهیم به ضرورت تبلیغ و شورآفرینی میرحسین موسوی را به قهرمانی اسطوره‌ای (و غیر تاریخی) تقلیل دهیم، با نقد و بررسی او و حلقه اصلی مشاورانش می‌توانیم به درک دقیق‌تری از ماهیت جنبش سبز دست پیدا کنیم. چرا میرحسین موسوی بود که زبان گویای بسیاری از معترضان و مخالفان وضع حاکم بر کشور شد؟ تفاوت‌های او با دیگر چهره‌های برجسته اصلاح طلب چیست؟ چرا عزم دیگران برای ریاست جمهوری چون موسوی راسخ نبود؟ چرا دیگران با وجود شجاعت فراوانش و طرح شعارهای جسورانه نتوانستند حمایتی عمومی مانند موسوی جلب کنند؟ و بسی دیگر چراها، اگر علت اصلی اقبال به موسوی، حمایت وسیع احزاب و گروه‌های اصلاح طلب از موسوی بود چرا این حمایت نتوانست چهار سال پیشتر آرای چندانی برای مصطفی معین به ارمغان بیاورد؟ درست است که مقایسه دو وضعیت تاریخی مستلزم ملاحظات زیادی است، اما سوال‌هایی از این دست نشان می‌دهند که هر کسی نمی‌توانست جای میرحسین موسوی را بگیرد و جایگاه فعلی وی نه یک تصادف تاریخی که حاصل تطابق ویژگی‌های او با ضرورت زمانه است.

میرحسین چه دارد که دیگر اصلاح طلبان نداشتند؟ مبنایی‌ترین تفاوت موسوی و اغلب اصلاح طلبان انقلابی‌گری او است. او برخلاف اکثر اصلاح طلبانی که مشارکتشان در انقلاب بهمن 57 را تنها به جزئی سپری شده از سابقه تاریخی خود بدل کرده و به نحوی تناقض آمیز در پی مبرا کردن خویش از بعضی پیامدهای آن هستند، انقلاب 57 را به متن مبارزه امروزش پیوند زده است. در نقد وضعیت حاکم بر کشور، برخلاف بسیاری که آن را حاصل انقلاب دانسته و از این مسیر انقلاب را زیر سوال می‌برند، میرحسین موسوی بر آرمان‌های انقلاب پای فشاری کرده و انحراف از انقلاب را مسبب کاستی‌های کشور تلقی می‌کند. هم چنین در تقابل با طیف‌هایی از اپوزیسیون خارج نشین که تصویری افراطی، آلوده به جنون انتقامجویی، دفعی و برون زا از انقلاب را ترویج می‌کنند، منادی انقلابی اجتماعی است که اگر چه با تغییرات تُند و تسویه حساب خونین با ساختار قدرت سیاسی همراه نیست، در جریان پیشرفت مبارزه مناسبات اساسی جامعه را از درون دگرگون می‌کند. انقلابی‌گری میرحسین سیاست او را به اخلاق گره می‌زند. این وجه ممیزه دیگر او از اصلاح طلبان است. اخلاقی که در عین نجابت، اهل مدارا با ظلم نیست. حقیقت را پای مصلحت قربانی نمی‌کند و اگر تعهدی داد پیگیر تحقق آن خواهد ماند. این اخلاق‌گرایی درست در نقطه مقابل نسبی‌گرایی ترویج شده در دوره اصلاحات است. سیاست میرحسین از مسیر شگردهای عملگرایانه‌ای که تکنوکرات‌ها پیشنهاد می‌کنند نمی‌گذرد. و سرانجام یکی از دیگر تفاوت‌های بارز موسوی با اصلاح طلبان در نقطه‌ای است که آنان با احمدی‌نژاد تشابه دارند: اقتصاد. پس از چهار سال و چند ماه زمامداری احمدی نژاد به راحتی می‌توان از کنار شعارهای به ظاهر عدالت‌خواهانه او گذشت و آن چه که اساس سیاست اقتصادی او بوده است را به نقد کشید: خصوصی‌سازی، آزادسازی تجاری، تعدیل ساختاری و... که سیاست‌هایی بر جای مانده از دوران هاشمی رفسنجانی هستند و توسط همان کارگزاران (مانند جمشید پژویان) به اجرا در آمده و اقتصاد ملی را به این وضع اسفبار کشانده‌اند. اما سیاست اقتصادی میرحسین موسوی و مشاورانش (اساتید اقتصادی که اینک به جرم تبیین همان سیاست‌ها در زندانند) به جای چوب حراج زدن به صنایع ملی به تقویت آن تکیه می‌کند. بیان علت رجحان این جهت‌گیری اقتصادی به سیاست‌های دست راستی احمدی نژاد و اصلاح طلبان و هاشمی رفسنجانی فرصت دیگری می‌طلبد اما نتیجه بلافصل این سیاست آن است که تقسیم‌بندی کاذب طبقاتی در جنبش سبز را از میان می‌برد.

برخلاف تبلیغاتی که احمدی‌نژاد و بازوی رسانه‌ای کودتا بر آن اصرار دارند، اقشار فرودست حامیان دربست آن‌ها نیستند. کسانی که در تجمعات بزرگ پیش و پس از انتخابات حضور داشته‌اند به چشم دیده‌اند که گستره مردم آن چنان وسیع است که نمی‌توان مبارزه را محدود به یک یا چند قشر و طبقه خاص قلمداد کرد، یا قشر و گروهی را از آن بیرون گذاشت. هم چنین دیده‌ایم که احمدی نژاد به هیچ حربه‌ای نمی‌تواند در سفرهای استانی‌اش تماشاچی چندانی برای نطق‌های خود بسیج کند، که علامت دروغ بودن تقسیم‌بندی مرکز- پیرامون تبلیغ شده توسط حامیان او است؛ تقسیم‌بندی نادرستی که تهران را یکپارچه مرفه می‌داند و اعتراضش را از سر شکم‌سیری، و دیگر مناطق کشور را محروم و فقیر و طرفدار احمدی‌نژاد. البته برخی از هواداران جنبش سبز نیز به اشتباه به این تقسیم‌بندی دامن می‌زنند و اصرار دارند که جنبش سبز جنبش طبقه متوسط است. اما کدام طبقه متوسط؟ پس از هفت ماه وقت آن رسیده است که بپرسیم کدام یک از شعارهای اصلی پس از انتخابات محتوای مشخصا طبقاتی داشته‌اند؟ غیر از این است که واردات کالای ارزان چینی کارگران‌مان را به بیکاری کشانده است، پس چه طور آن‌ها را در شعار علیه چین سهیم نمی‌دانیم؟ گاه "مدنی" بودن اعتراضات را به طبقه متوسطی بودن آن تعبیر می‌کنند، اما این چه توهینی است که کارگران و زحمتکشان کشورمان را غیرمدنی تلقی می‌کنیم؟ واقعیت این است که بخش چشم‌گیری از زحمتکشان از پیش از انتخابات دوشادوش دیگر گروه‌های جامعه برای تغییر وضعیت تلاش کرده‌اند و در تمام این ماه‌ها همراه جنبش بوده‌اند. این مساله که بسیاری از خانواده‌هایی که عزیزانشان به شهادت رسیده یا بازداشت شده‌اند گرفتار تنگنای مالی هستند خود گویای ماهیت طبقاتی گونه‌گون جنبش است. مساله این است که از طرفی این اقشار به رسانه‌ها دست‌رسی کمتری دارند تا بتوانند حرف خود را بزنند و از طرف دیگر اصلاح طلبانی که به رسانه دسترسی دارند هم چنان به مانند هشت سال اصلاحات از توجه به واقعیت فقر و تبعیض غافلند. هم چنین باید توجه کنیم که سیاست‌های اقتصادی فعلی احمدی‌نژاد علاوه بر فشار غیرقابل تحملی که به اقشار فرودست وارد می‌کند، همان طبقه متوسط را هم به فقری روزافزون خواهد کشاند. اتفاقی تلخ که گروه‌های بزرگی از جامعه را در رنجی مشترک سهیم خواهد کرد.

اگر چه تا امروز زندگی روزمره از مبارزه جدا بوده است، اما با جدی‌تر شدن جنبش و رسیدن به لحظات سرنوشت‌سازِ پیش‌ رو، این تفکیک از میان خواهد رفت. اگر هم اکنون ابتکار عمل در دست جنبش سبز است که با زندگی کردن مبارزه خود، پیش رویم و با تغییر رفتارهای روزمره‌مان (چون تغییرعادات مصرفی، سرپیچی از خواسته‌های دولت کودتا، كم‌کاری و اعتصاب و...) علاوه بر مقاومت و حفظ جایگاه فعلی، طرف مقابل را به عقب برانیم، در ماه‌های پیشِ رو برای حفظ زندگی روزمره ناچار به مبارزه روزمره‌ایم. گرانی و فقری که در ماه‌های آینده به طور فزاینده سراغ قشرهای مختلفی از جامعه می‌آید عرصه را بر فرودستان جامعه زودتر تنگ خواهد کرد. جنبش سبز از هم اکنون باید در اندیشه پشتیبانی و پیوند با اعتراضات آنانی باشد که از پی اجرای طرح تحول اقتصادی احمدی‌نژاد برای طلب یکی از ساده‌ترین حقوق خود، یعنی نان، به خیابان خواهند آمد.»

دولت به بانک ها گفته، آه در بساط ندارد!

دولت به بانک ها گفته، آه در بساط ندارد!
شورش در بانک ها
فریاد "یاحسین، میرحسین" در بازار



«دو بانك ملی و ملت که هر دو حساب "سیبا" و "جام" دارند قصد دارند حجم وسیعی از پول های مردم را که در اختیار دارند، برای بازپرداخت بدهی های خود به بدهکاران بزرگ قبل از عیدنوروز ضبط کنند. بهانه این مسدود سازی اینست که برای محاسبات پایان سال مجبورند حساب ها را برای مدتی ببندند.»

این چکیده آن خبری است که از چند روز پیش در تهران و سپس در سراسر ایران دهان به دهان شد و یورش مردم به بانک های فوق الذکر برای بیرون کشیدن پولشان آغاز شد.

روز گذشته بانك ملت در بازار ( بازار فرش فروشان ) با ازدحام و شلوغی بی سابقه روبرو بود و هر لحظه بر شمار مراجعه کنندگانی که پول خود را طلب می کردند افزوده می شد.

ساعت 11 و نیم باجه پرداخت اعلام كرد كه موجودی ندارد و میتواند حواله بین بانكی صادر كند كه با مخالفت اكثر مشتریان روبرو شد .

رئیس شعبه به مشتریانی كه برای برداشت پول مراجعه كرده بودند اعلام كرد كه ورشكستگی این بانك شایعه است و نیاز به خالی كردن حسابها نیست، ولی با اصرار مشتریان برای گرفتن پولشان روبرو شد. درگیری لفظی چنان بالا گرفت که منجر به دخالت مامور بانك شد و همین دخالت درگیری را شدیدتر کرد.


لحظاتی بعد ماموران یگان وی‍ژه وارد شعبه مذكور شدند و همه را به بدترین شكل و حتی زدن باتوم بیرون كردند و درب بانك را به روی مشتریان بستند. مشتریان کتک خورده و از بانک اخراج شده سپس در بیرون از بانک شعار "یاحسین- میرحسین" را آغاز کردند.

تعدادی از حجره ها و مغازه های اطراف با شنیدن شعار یا حسین میر حسین بلافاصله كركره ها را پایین كشیدند و بازار فرش فروشان در حالت امنیتی فرو رفت و نیروهای ضد شورش در اطراف بانك مستقر شدند.

از روز شنبه اخباری از جلسات محرمانه دولت به خارج از ساختمان ریاست جمهوری راه پیدا کرده بود که در ارتباط با ورشکستگی بانک ها بود. در همین جلسات که احمدی ن‍ژاد و رئیس بانك مركزی و همچنین ریاست چند بانك دولتی، از جمله دو بانك ملی و ملت در آن حضور داشتند گزارشات محرمانه بحران بانک ها به احمدی ن‍‍ژاد داده شد و دو بانک ملت و ملی ورشكستگی خود را اعلام کرده و از دولت خواستند به آنها كمك اضطراری بشود.

اخبار این جلسه بسرعت در محافل بالای بازار تهران زیر گوشی نقل شد و بدنبال آن شماری از صاحبان شرکت های بزرگ تجاری تصمیم گرفتند نقدینگی شركت خود را از این دو بانك خارج كنند. این تصمیم با همزمان شد با تصمیم جدید بانک ها مبنی بر مخالفت با پرداخت 15 میلیون به بالا. به این ترتیب راهكار برگشت چك برای برداشت كل موجودی حساب در دستور این سرمایه داران قرار گرفت.

از جمعه گذشته مردم ورشكستگی 2 بانك ملت و ملی را از طریق اس ام اس بصورت وسیع به یکدیگر خبر دادند.

در اصفهان

شعب بانك ملی در اصفهان نیز روز گذشته با هجوم بی سابقه مردم برای برداشت پول از حسابهایشان روبرو شدند. صف های طولانی در مقابل باجه های بانك ملی در اصفهان بخصوص شعبه های چهار باغ و 33 پل و حضور نیروهای امنیتی در داخل شعب بانك ملی نشانه وحشت از شورش مردم در بانک ها داشت. تا اینکه شعبه چهارباغ ساعت 12 با كمبود نقدینگی روبرو شد و مردمی را كه ساعت ها در صف منتظر بودند بیرون کردند و در بانك را به روی مشتریان بستند. این آغاز شعارهای مردم در خارج از محوطه بانک بود.



در بانك ملی شهر مرند



مردم وقتی در بانك ملی مرند با جواب مسئولین بانك مبنی بر اینكه

- پولی برای پرداخت نداریم

- باید منتظر مشتری برای دریافت پول بمانیم

- ساعت 2 بعد از ظهر مراجعه كنید

ساعت ها در صف منتظر ماندند و متوجه شدند كه در صندوق مرکزی بانك مبلغ 500 میلیون تومان برای یك شخص خاص! كنار گذاشته شده است. اعتراض ها آغاز شد و درگیری میان مردم و ماموران بانک آغاز شد. سرانجام مردم با فریادهای اعتراضی خود را به پشت باجه مذكور رساندند که با دخالت مامور بانك خشونت و درگیری فیزیكی تشدی شد. در این فاصله عده ای شروع به برداشتن اسكناس ها و چك پولها ( 500 میلیون) در آن شدند و بقیه نیز به سمت پولها هجوم بردند. آژیر بانك به صدا در آمد.

اما اكنون در خبرهای رسمی این خبر به شكل دیگری بازتاب یافته كه در اینجا میبینید :



در صادقیه تهران



گزارش دریافتی: درگیری پلیس با مردم در بانك ملی شعبه تیراژه (صادقیه) موجب مجروح شدن یكی از مشتریان بانك و بسته شدن در بانك به روی مشریان شد. مردم برای برداشت حساب خود از صبح زود به بانك مراجعه كرده بودند که با صندوق های خالی بانك روبرو شدند. مردم با فریاد خواهان پول خود و نقد کردن چک هائی شدند که در حسابشان موجود بود ولی مسئولین شعبه مذكور بعلت كمبود نقدینگی در همان ساعات اولیه صبح از پرداخت آن عاجز بودند.

كارمندان بانك نیز دلیل كمبود نقدینگی را ناشی آن میدانند که تعداد زیادی از مشتریان دانه درشت آنها ده ها و صدها میلیونی خود را روز گذشته شنبه از حسابشان بیرون کشیده اند.

سایر شعب بانكها نیز روز گذشته كم و بیش همین شرایط را داشته اند.

در اغلب شعب بانک ملی رئیس شعبه از مشتریان خواسته بود كه یا از حواله بین بانكی استفاده كنند و یا منتظر بمانند كه از شعبه مركزی برای آنها اعتبار برسد. اما پس از نیم ساعت انتظار به جای رسیدن اعتبار، نیروهای امنیتی سر رسیدند و در داخل شعبه ها با مردم درگیر شدند.

ماموران ضد شورش به مشتریان بانک ها دستور خروج از بانک را دادند كه اغلب با اعتراض مشتریان روبرو شد. در شعبه صادقیه یكی از ماموران با پرتاب یك جا خودكاری به سوی یك مشتری كه زن میانسالی بود، از ترس مردم حاضر و ناظر این صحنه خود با صدای بلند شروع به ناسزا دادن به مسئولین و نظام کرد. آن زن میانسان در این ماجرا دچار شکستگی سر شد كه بلافاصله توسط مردم به بیمارستان منتقل شد. آن مامور سرگردی بود که روی سینه اش نوشته شده بود"ابراهیم قرآنی".

سرانجام توانستند مردم را بیرون کرده و درهای بانك را ببندند. كمبود نقدینگی به حدی بود كه رئیس شعبه دستور خالی كردن اسكناس های دستگاه خود پرداز را نیز داده بود.



در رامهرمز


در بانك ملی شعبه امام خمینی شهر رامهرمز ماموران به سوی مردم معترضی که در بانک و مقابل آن جمع شده بودند تیراندازی کردند که در نتیجه آن یك پیرمرد از ناحیه پا تیر خورد.

دیپلماسی نظامی در منطقه

دیپلماسی نظامی در منطقه
جانشین فرمانده نیروی دریائی
سفیر ج. اسلامی در عراق شد



چند خبرگزاری و مطبوعات عربی منطقه خلیج فارس مدعی شده اند که حداقل 6 تن از فرماندهان عملیاتی و اطلاعاتی سپاه پاسداران که در بغداد ماموریت اجرا می کرده اند، خود را تسلیم نیروهای امریکائی مستقر دراین کشور کرده اند. این که آنها به فرمان تهران و هدایت شده و با هدف ماموریت های جدید خود را تسلیم امریکائی ها کرده اند و یا با انگیزه های متفاوت شخصی دست به چنین عملی زده اند معلوم نیست، اما تعیین یک سفیر نظامی برای سفارتخانه جمهوری اسلامی درعراق می تواند هر دو احتمال را تقویت کند.

"حسن دانافر" که اکنون بعنوان سفیر جمهوری اسلامی در عراق معرفی شده، یکی از افسران ارشد سپاه و از فرماندهان واحد قدس این سپاه بوده است. درعین حال، وی از جمله اعضای هیات هيئت ايرانى مذاكره كننده با هيئت امريكايى در گفتگوهايى بود كه در بغداد صورت گرفت.

"دانافر" قبلا جانشين فرماندهى نيروى دريايى سپاه پاسداران بوده است. وی 48 سال سن دارد و به زبانهاى عربى و كُردى مسلط است. قرار است حسن كاظمى قمى سفير سابق جمهوری ا سلامی در عراق که وی نیز از افسران سپاه قدس است ناظر بازسازى ساختمان های ائمه و عتبات عاليات شود.

باند احمدی نژاد- مصباح

پس از 31 سال
باند احمدی نژاد- مصباح
در جلد رهبری مجاهدین خلق؟

محمد خاتمی و مهدی کروبی بطور جداگانه به دیدار خانواده دکتر علیرضا بهشتی رفتند. همه آنها که سالهای 58 تا 60 را بخاطر دارند می دانند که تمام حمله مجاهدین خلق متوجه آیت الله بهشتی بود. آنها مرگ بهشتی را می خواستند و سرانجام نیز با انفجار حزب جمهوری اسلامی به این آرزو رسیدند. در همان سالها، یکبار آیت الله بهشتی، پس از دیدار با آیت الله خمینی که آن زمان در قم مستقر بود، در مدرسه فیضه قم سخنرانی کرد. او که بعد از آیت الله طالقانی پرقدرت ترین روحانی ناطق در جمهوری اسلامی بود، دراین سخنرانی عمدتا علیه اتحاد شوروی وقت سخن گفت و به نوعی دلجوئی از ارتجاع خفته در قم.

پس از بازگشت به تهران، در جلسه هفتگی حزب جمهوری اسلامی دلیل این سخنرانی را از او سئوال کردند. آیت الله بهشتی گفت: شما از پشت صحنه خبر ندارید. نمی دانید آقایان روحانیون در قم چه فشاری به امام و ما می آورند. صد رحمت به مجاهدین!

مجاهدین کار خود را تمام کردند، اما میراثی باقی ماند بنام قانون اساسی و جمهوری که تمام کردن کار آنها به همان روحانیونی واگذار شد که آیت الله بهشتی از فشار آنها نالیده بود. روحانیونی نظیر شیخ محمد یزدی، احمد جنتی، احمد خاتمی، مصباح یزدی، حائری شیرازی و دیگرانی که روح الله حسینیان، آن زمان انگشت کوچک دست آنها بود و امثال احمدی نژاد پادوی فرامین و فتواهای آنها. آن انگشت کوچک ها و پادوها امروز مجریان دولتی و قضائی همان ارتجاع خفته در قم هستند که البته دیگر خفته نیست، بلکه بسیار هم بیدار است. چنان بیدار که آهسته آهسته علی خامنه ای را محاصره کرد و او را به درون قلعه خود بُرد و تبدیل به سخنگو و مجری فرامین خود کرد. بگذریم که او از همان سالهای اول جمهوری اسلامی نیز نشان داده بود که در پی "قدرت" حاضر به هر معامله ای هست و با همین حساب، جلوی میرحسین موسوی که برگزیده آیت الله خمینی بود ایستاد تا در همین قلعه برای خود جا باز کند. در آن دوران برای آن ایستادگی ها، امثال عسگراولادی پدرخوانده موتلفه اسلامی به وی "مرحبا" می گفتند و آیت الله گلپایگانی که هم وزن مذهبی آیت الله خمینی بود، در قم برایش چشمک می زدند.

آنها که امروز کار جمهوری اسلامی را می خواهند تمام کنند، در آن سالها مجاهدین خلق را آلت دست خود کردند و ابتدا بدست آنها حزب جمهوری اسلامی و دفتر نخست وزیر را منفجر کردند، تا جاده را برای امروز خود هموار کنند و امروز رحم به خانواده آقای خمینی و خانواده آیت الله بهشتی ندارند. آنها می خواستند طناب به گردن آیت الله منتظری بیاندازند. (سخنان تلفنی شیخ محمد یزدی و احمدی جنتی که اولی برای رهبری یورش به بیت آیت الله منتظری به قم رفته بود و دومی در تهران گزارش حمله را می گرفت و رهنمود می داد. جنتی در همان تماس تلفنی گفته بود، بیخود این دست و آن دست کردید. حبس خانگی فایده ندارد. طناب می انداختید گردنش و از خانه بیرونش می آوردید و می بردید جائی که من هم خبر نداشته باشم.) اینها تاریخ جمهوری اسلامی و سرگذشت انقلابی است که به 31 سالگی رسیده است. و تازه بخش اندکی از آن!

بازگردیم به دیدار کروبی با خانواده آیت الله بهشتی. خانواده ای که در سال انقلاب در ایستگاه قلهک تهران و در یک خانه کوچک زندگی می کرد و معلوم نیست دکتر بهشتی که امروز در زندان کودتاست آن زمان چند ساله بود!

مهدی کروبی در این دیدار در پاسخ به این سوال همسر آیت الله بهشتی که آیا آیت اله بهشتی و خانواده ایشان در جمهوری اسلامی حرمتی دارند؟ گفت:

این خانواده برای این نظام هزینه ی سنگینی داده و فرزندان شهید بهشتی در مسیر عمل و دانش قرار گرفتند و هیچ مسئولیتی در این نظام مطالبه نکردند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی همگان شاهد ذکاوت و درایت آن مرحوم در روند تدوین قانون اساسی که اتفاقا این روزها بخش اعظم آن در عمل به فراموشی سپرده شده است، بودند. آیت اله بهشتی نزد امام جایگاهی ویژه داشت و اولین رئیس دستگاه قضائی کشور با حکم امام بود.

در شرائط عجیبی بسر می بریم و باید شاهد دستگیری یاران انقلاب، زندان رفته های قبل از انقلاب، رزمنده های دوران دفاع مقدس، فرزندان شهدای بزرگ این نظام و فرزندان غیور این سرزمین باشیم. در شرائطی قرار گرفته ایم که برای اولین بار بعد از انقلاب پل ارتباطی مان با سیستم برای حل مشکل زندانیان قطع می باشد و راه رایزنی در این باب بسته است.

عکس : تولد ندا + يک نماهنگ از يک گروه آمريکایی





يگ گروه موزيک آمريکایی به نام "33 سال" اين آهنگ را برای تولد ندا خوانده است.
Neda Aghasoltan known as Angel of Freedom in Iran, The song dedicated by "33 Years", an Alternative Music Band in US to Neda's Followers. Iran's Freedom of Expression made subtitles for it and celebrates Neda's 27th Birthday