Tuesday, June 30, 2009
مصاحبه با خواهر یکی از جان باختگان شنبه خونین اشکان گفت می روم و بر می گردم
اشکان سهرابی نوجوان 18 ساله ای بود که در آخرین شنبه خرداد ماه بر اثر اصابت گلوله ای که از سوی نیروهای امنیتی و بسیج شلیک شد، در گذشت. محل زندگی خانواده اشکان در حدفاصل تقاطع رودکی وسرسبیل، محل شهادت اوست. با پی گیری های زیاد، بالاخره الهام سهرابی، خواهراشکان را پیدا کردم و با اوبه گفتگو می نشینم. الهام 29 ساله و داغدار برادر، می گوید:
شهادت اشکان را تسلیت می گویم. قبل از هرچیزی بگویید الان اوضاع روحی خانواده در چه حالی است؟
ممنونم. متاسفانه اتفاقی که برای اشکان افتاد، غم بزرگی را به خانواده ما آورده است. هنوز همه در شوک وبهت هستیم ونبودن اشکان در میان خودمان رانپذیرفته ایم. پدرم در وضعیت اسفناکی قرار دارد و مادرم به شدت بی تابی می کند. مادرمن ناراحتی قلبی دارد و شرایط موجود را نمی تواند تحمل کند.
درباره اشکان برایمان بگویید.
اوبرادر کوچک من، متولد 1368، بسیار باهوش وبا استعداد در زمینه درسی وورزشی و به شدت پسر مهربان و دلسوزی بود. تمام این صفاتی راکه به او می دهم همه می دانند و حتما آن را تایید خواهند کرد. بازیگوشی اشکان برای همه شیرین بود. سعی می کرد همواره همه را خوشحال نگاه دارد و با وجود سن و سال کمی که داشت تصمیم های عاقلانه ای می گرفت.
درچه رشته ای ورزش می کرد؟
سالها در رشته تکنوادو کار می کرد. کمربند مشکی این رشته را داشت و قهرمانی های زیادی را هم در کارنامه داشت. درانجام امورخود به شدت جدی وسختگیر بود.
در روز حادثه خود شما کجا بودید؟
من به همراه مادرم در منزل بودیم. اشکان تازه از باشگاه برگشته بود. به ما گفت مردم در خیابان ها در حال تظاهرات هستند و همه جا را آتش گرفته است. گفت که با زحمت به منزل رسیده است و نیروهای گارد ویژه همه خیابان های اطراف را بسته اند ومردم را متفرق می کنند. مادرم از من خواست که مانع ازبرگشتن اشکان به خیابان شوم. من هم تمام تلاشم را کردم که حواس اشکان را به مسائلی غیر از خیابان بکشانم اما شلوغی های خیابان ما هرلحظه بیشترمی شد. مردم به کوچه ها ومنازل پناه می بردند. صدای شعارهای مختلفی را می شنیدیم و صدای تیراندازی وبوی گاز اشگ آور همه جا را گرفته بود. ازاشکان خواستم که به خیابان نرود. اما او آخرین حرفش را به من زدو ازخانه خارج شد: "نگران نباش، برمی گردم."
و به این ترتیب آخرین دیدار اشکان با شمابود.
بله. آخرین بار اورا دیدم که ازخانه خارج شد.
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment