Wednesday, October 14, 2009

رستم پور: به ندرت کسی در صدا و سیما با حاکمیت همراه است


مهدی رستم پور، مجری نام آشنای تلويزيون دولتی ايران که همراه تيم کشتی این کشور برای شرکت در مسابقات جهانی، به دانمارک رفته بود اکنون شايعه پناهندگی اش را تاييد می کند.

شايعه ای که مقامات رسمی فدراسيون کشتی جمهوری اسلامی ايران آن را رد می کردند. او که صاحب امتياز و مدير مسئول مجله ورزشی دنيای کشتی است – مجله ای که چندی پيش به دليل مشکلات مالی از انتشار بازماند- برای اولين بار در گفت و گويی بی پرده با رادیو فردا از پشت پرده سياست های ورزشی و رسانه ای تلويزيون دولتی ايران می‌گويد

آقای رستم پور، آيا برنامه ريزی قبلی کرده بوديد که به اين سفر بياييد و اين آخرين ديدارتان با ايران باشد؟ و پس از آن ديگر به ايران بازنگرديد؟


همه چيز بعد از انتخابات ۲۲ خرداد اتفاق افتاد و در ذهنم شکل گرفت. بعد از آن وقايع وحشتناکی که در ايران رخ داد. مسابقات جهانی دانمارک در پيش بود.

من هم يکی از اعضا تيم اعزامی ايران بودم. کاروان تقريبا پر تعدادی در قالب تماشاچی، همراه، خبرنگار و دو تيم کشتی آزاد و فرنگی بوديم. آمديم به کشور دانمارک. من به هر حال تا روز آخر در کنار تيم ملی ماندم.

سعی کردم ماموريت اداری ام را مثل هميشه به طورکامل انجام دهم. هر دو تيم نتايج بسيار خوبی گرفتند. سوای مسئوليت خبرنگاری که داشتم تا جايی که می توانستم در قالب کمک فکری به بچه های تيم و تشويق و تهييج آنها،هر کاری که ازدستم برمی آمد را انجام دادم.

ولی وقتی رقابت ها به پايان رسيد از مجموعه تيم جدا شدم و همراه با کاروانی که ازايران آمده بود برنگشتم .


رفتيد جايی پنهان شديد؟ و يا اينکه ديگر با آنها نبوديد؟ آيا می دانستند که مهدی رستم پور تصميم گرفته است ديگر به ايران بازنگردد؟

واقعا هيچ کس مطلع نبود. چه در ايران و چه در دانمارک. تصميم فوق العاده سختی بود.


چرا؟

دور شدن از وطن. آنهم با اين وضعيت ،طبيعتا مشقات بسيار زيادی خواهد داشت. که در همين مدت کوتاه، شاهد گوشه هايی از آن بوده‌ام. اما واقعا از اين تصميم پشيمان نيستم. برای اينکه فکر می کنم دستکم اينکارم پيامی برای آقای احمدی نژاد و مسئولين جمهوری اسلامی ايران به همراه داشته باشد مبنی بر اينکه واقعا بيايند و اين نارضايتی را در تمام سطوح جامعه مشاهده کنند.

اين نارضايتی به يک قشر خاصی محدود نيست. اينکه با پخش کردن چند اعتراف (اجباری ) و مقصر دانستن علوم انسانی و رسانه های – به قول خودشان – بيگانه، نمی شود پاسخ مطالبات مردم را داد.

من هم از عرصه ورزش که حرفهای ناگفته بسياری دارد و کمتر به آن پرداخته شده است به عنوان يک خبرنگار با اينکارم می خواهم اعتراضم را نشان دهم.


من در نهايت متوجه نشدم که آيا تصميم شما آنی بود؟

واقعيت قضيه اين است که نه کسی برای من دعوت نامه فرستاده بود و نه کسی تشويقم کرده بود. اين يک تصميم شخصی بود. با هيچ کس هم در ميانش نگذاشتم. کسی هم در صدد نبود که مرا وسوسه کند. يا وعده ای به من داده باشد. اين تصميمی بود که پس از فضای انتخابات و محدوديت های روز به روز عرصه خبر – که هر روز تنگ تر و تنگ تر می شد- در من ايجاد شد.

«ورزش ما محدود به زمین بازی نیست»


اما من فکر نمی‌کنم اين محدوديت فضای رسانه‌ای در حوزه ورزش هم نمود عينی داشته باشد؟

اتفاقا اين قضيه نکته مهمی است . کما اينکه من ديدم در رسانه های ايرانی خارج از کشور هم که به شدت مورد استقبال مردم هستند ، محدوديت هايی که در حوزه سياسی و اجتماعی و معضلات اقتصادی و حتی زيست محيطی وجود دارند مورد ارزيابی و بررسی قرار می گيرند.

ولی وقتی صحبت به ورزش می رسد صرفا به اعلام نتايج مسابقات ورزشی اکتفا می کنند- يعنی آنچه که بر روی تلکس های داخلی هم می شود ديد- به طور مثال شما در جمهوری چک ساکن هستيد. خبر اين است که تيم اسپارتا پراگ چند گل زد و چند گل خورد. ولی ورزش ما به هيچ وجه محدود به نتايجی که در زمين بازی گرفته می شود نيست .


شما می‌خواهيد بگوييد که پشت پرده ورزش، مسائل پنهان بسياری وجود دارد که گفته نمی شود؟

طبيعتاً همين طور است. به طور مثال آقای علی آبادی به عنوان يکی از نزديکان آقای احمدی نژاد و رييس سازمان ورزش، بعد از چهار سال با نتايج بسيار ضعيف و اتفاقات بی سابقه ای درحوزه مسائل کاری اش از کار کناره گرفت – اين حرف را صرفا به عنوان يک خبرنگار يا مفسر ورزشی نمی زنم بلکه به عنوان يک آرشيوويست ورزش که نسبت به تاريخ ورزش ايران آگاهی داشته و علاقه‌مند هستم می‌گويم – آقای علی آبادی رفت.

ولی دريغ از يک فرصت کوتاه برای نقد عملکرد او ! که خطاها، اشتباهات و تناقضات بسياری طی دوره چهار ساله مديريت او وجود داشت. ايشان به سادگی رفت و پرونده عملکرد چهارساله شان بسته شد. در اين زمينه هيچ صحبتی در رسانه های فراگير مطرح نگرديد.


پس مجموعه اين مسائل شما را به اين تصميم رساند؟

بله . من از ايران تصميم گرفته بودم. وقتی مسابقات به پايان رسيد و همه تيم مهيای بازگشت شدند من از مجموعه تيم جدا شدم.


اعضای تيم کنجکاو نشدند که مهدی رستم پور که با ما بود کجا رفت؟ حتما رسانه های داخلی را در اين مدت مطالعه کرده ايد؟آقای يزدانی خرم گفته است که مهدی رستم پور يک خبرنگار بوده و خبرنگاران الزامی ندارند که حتما با تيم برگردند. می توانند ديرتر برگردند. يعنی اينکه توجيه می کنند که شما ممکن است ديرتر بازگرديد؟

فکر می کنم بازنگشتن من به ايران با اين مصاحبه ديگر جنبه رسمی پيدا می کند. اين اولين گفت و گوی رسانه ای است که من در خارج از ايران داشته ام . و فکر می کنم از اين پس بايد واکنش ها را بررسی کرد.


چه پاسخی برای آقای يزدانی خرم داريد که گفته بودند شما قطعا پناهنده نشده ايد؟

طبيعتا اين اقدام من برای هر کسی که در عرصه ورزش ايران فعال است غير منتظره بود. در بين اعضا تيم در دانمارک هم کمترين ظن به من می رفت. البته موضوع پناهنده شدن اعضا تيم های ورزشی امروز ديگر فراگير شده است . به اين دليل است که با تيم های ورزشی در هنگام اعزام سختگيری زيادی می شود. صرف نظر از اينکه کلا اخذ ويزا مشکل است . خود فدراسيونها هم ناگزير به سخت گيری هستند.


چگونه؟

مثلا با اخذ وجه و ضمان و چک و سفته. عين يک معامله ملکی که انجام می شود خروج از کشور نيز مشمول اين مقررات شده است.


ولی شما برای خروجتان هيچ وجه ضمانی نپرداخته ايد؟

من قبلا چندين بار برای مسابقات مختلف از ايران خارج شده بودم . هيچ وقت هم چنين ذهنيتی برای ماندگاری نداشتم . ولی فضا به قدری ناگهانی در ايران تغيير کرد که تصميمات آنی هم در پی آن تغييرات اتخاذ شد.

«دگردیسی جمهوری اسلامی»


خانواده شما چطور؟ چون آقای يزدانی خرم گفته بودند که اگر رستم پور قصد پناهندگی داشت حتما همسرش را هم با خودش می برد؟
من تا لحظه ای که از ايران خارج شدم به ياد ندارم که همسری داشته باشم يا ازدواج کرده باشم . اين صحبتی است که بعد از خروج من از ايران مطرح شد و من آن را تکذيب می کنم.

تا جايی که من می دانم مهدی رستم پور ، وقتی در ايران بود، جزو سه نفر تحليل گر برتر کشتی بود که در ايران فعاليت داشت . مجله ای برای خودش تحت عنوان دنيای کشتی منتشر می کرد . چرا آدمی که چنين گذشته ای دارد . در يک سيستم جا افتاده و شناخته شده است . می تواند رشد کند و ببالد . تصميم می گيرد همه اين گذشته را تخريب کند. بيايد به خارج از کشور. و همه چيز را از صفر شروع کند؟
تمام سيستم های برقرار در نظام جمهوری اسلامی ايران بعد از حوادث ۲۲ خرداد ماه دچار دگرديسی شدند. يا خواهند شد.


اين دگرديسی يعنی چه ؟

مصاحبه هايی که بر روی سايت ها درباره وضعيت کشورمان می بينيد. رسانه هايی که طی اين چهار ساله مجوز فعاليت گرفتند. خبرگزاری های خلق الساعه ای که تاسيس شدند . چهره هايی که قبلا در فضای سياسی و اجتماعی ايران حضور نداشتند.


مثلا چه کسانی ؟

همين سردارانی که صحبت می کنند ودر خلال صحبت هايشان هيچ نشانه ای از اميدواری نسبت به روزهای آینده وجود ندارد. حتی حرفهايشان التهابات جامعه را بيشتر می کند.


اين موضوع چه توجيهی دارد که شما پل های پشت سرتان را خراب کنيد؟

بهترين بستر برای اينکه يک خبرنگار بتواند کارش را انجام دهد اين است که صدای آزادی داشته باشد. اما سانسور بعد از ۲۲ خرداد ماه در جامعه ايران بيشتر از گذشته شده است.

«خبرنگار تبدیل به صدای دولت می شود»


می توانيد نمودهای بارزی اين سانسور را نام ببريد؟

اين سانسورآنقدر فراگير است که به طور کلی نقد را در فضای جامعه از بين برده است . يعنی خبرنگار تبديل به صدای دولت می شود. دولتی که مشروعيت مردمی هم ندارد. کما اينکه آقای احمدی نژاد در تاييد دوران چهار ساله آقای علی آبادی گفتند که ايشان نتيجه عالی گرفته است . خود آقای علی آبادی هم به عملکردشان نمره ۱۷ دادند! آقای احمدی نژاد هم گفتند کسانی که موفقيت ورزشی را صرفا در کسب مدال می بينند سخت در اشتباهند. در اين کلام پيامی مستتر است.

فضای امروز امکان نقد را از بين برده است. برنامه های انتقادی در تلويزيون به کلی حذف شده اند. برنامه ی دايره طلايی که يک برنامه منتقد بود در چند ماه اخير يک يا دو بار پخش شده است. در حالی که در گذشته به طور روتين هر هفته پخش می شد.

برنامه ۹۰ بعد از مدتها به خاطر فشار زيادی که مردم به صدا و سيما وارد کردند به روی آنتن رفت . مطالب بسياری در مورد برنامه ۹۰ در نشريات به چاپ رسيد تا در نهايت صدا و سيما ناچار شد اين امتياز را به مردم بدهد و برنامه نود در حالی که بسيار هم تحت فشار بود دوباره روی آنتن برود.


شما خودتان در برنامه دايره طلايی حضور داشتيد؟ می توانيد بگوييد که اين برنامه ای که شما آن را انتقادی می دانيد درگير چه بايد

ها و اما و اگرهايی بود که شما ترجيح داديد ديگر در آن فعاليت نکنيد و آن بايدها تبديل به انگيزه شما برای مهاجرتتان شد؟

نکته مهمی که نبايد فراموش شود اين است که در خود صدا و سيما به غير از مديران بالادست – که ما آنها را نمی بينيم – به ندرت می توانيد کسی را پيدا کنيد که با حاکميت همراه باشد. اما سانسورهای نهادينه شده که بيرون از چهارچوب آن نمی شد برنامه ای ساخت وجود دارند. اگر چه در صدا و سيما نيروهای زبده و متخصصی در قالب تصويربردار، گرافيست، گزارشگر، و خبرنگار وجود دارد که امکان اطلاع رسانی آزاد برايشان مهيا نيست . من سعی می کردم تا جايی که خطوط قرمزها به من اجازه می داد کار کنم ، خطوط قرمزی که هيچ کس از آن سر در نمی آورد و هيچ وقت هم به شکل مکتوب به شما داده نمی شد.
بستگی دارد که در کدام مقطع زمانی باشی . بارها اين جمله را می شنوی که شرايط حساس است بهتر است کمتر انتقاد کنيد. الان ولادت است . الان وفات است . الان مذاکرات هسته ای در جريان است . اين خطوط قرمز شکل مشخصی ندارد. مثل سانسور در اداره کتاب می ماند. عبارتی در يک کتاب مجوز انتشار ندارد و در کتاب ديگری به چاپ می رسد.


عليرغم همه اين توضيحات هنوز هم برای من روشن نيست که چه چيزی در عالم ورزش وجود دارد که مهدی رستم پور دلش می خواسته بگويد و نمی توانسته ؟ و احساس می کند وظيفه خبری اش را به خوبی انجام نداده ، پس بهتر است از ايران خارج شود؟

می توانم تيتر وار به چند مورد اشاره کنم که معتقدم به هيچکدامشان تا به حال پرداخته نشده است. ورزش بانوان که دختران ايرانی فوق العاده از اين بابت در مضيقه هستند.

چه در مناسبات بين المللی و برون مرزی و چه در عرصه رقابت های داخلی با محدوديت های وحشتناکی مواجهند. عزل و نصب های بی رويه و برنامه ريزی نشده ، شما فکر کنيد در تيم پرسپوليس آقای حبيب کاشانی رفت، آقای مصطفوی به سر کار آمد . او هم رفت و عباس انصاری فر آمد. او هم رفت و باز هم آقای کاشانی برگشت .... از دست دادن کرسيهای بين المللی برای ورزش کشور، بخصوص در طول چند سال اخير که کاملا نمود عينی داشت.

ولی کمتر بازتاب می يافت. ساخت و سازهای بی رويه و غير استاندارد که در زمان آقای علی آبادی در قالب شرکت توسعه و تجهيز انجام می شد و بی نتيجه بود.

ورزشگاه هايی که ساخته شد ولی باز هم ديديم که برای برگزاری بازيهای کشورهای اسلامی – که اصلا هم برگزار نشد- باز هم ورزشگاه های قديمی مبنای کار قرار گرفت.

البته همين برگزار نشدنش هم جای صحبت بسيار دارد. مسئله محدوديت های ورزشی اقليت های مذهبی. مسئله مواجهه با ورزشکاران اسرائيلی که تبديل به يک موضوع مضحکه ورزشی شده است و کسی جرات نمی کند نسبت به آن اعتراض کند. ابراز همدردی دروغين با ملت فلسطين در مسابقاتی که هيچ گونه بازتابی هم ندارد و اينکه نبايد با حريف اسرائيلی مواجه شد. فسادهای مالی گسترده در عرصه فوتبال که اين روزها کار آنقدر بيخ پيدا کرد که به محروميت صوری چند نفر انجاميد و ......


در اين مدت آيا مقامات جمهوری اسلامی سعی کرده اند با شما تماس بگيرند؟

به من که دسترسی نداشته اند.


به هيچ عنوان دنبالتان نبودند؟

گويا يکی دو نفر از مسئولين همراه تيم ايران ، در دانمارک ماندند. يکی دو کشور اطراف را هم گشتند و از ايرانی های ساکن اين کشورها هم پرس و جو کردند. به هر حال فرقی هم نمی کند. اگر اين افراد همين الان هم اينجا حضور داشته باشند – من به هر حال با يک رسانه فراگير دارم مصاحبه می کنم – اين مصاحبه حتما به گوش آنان هم خواهد رسيد. اين تصميمی است که گرفته ام و فکر می کنم برگشت ناپذير باشد.

No comments:

Post a Comment