Monday, November 9, 2009
تفسیر روزنامه یونگه ولت" ارگان چپ آلمان
تفسیر روزنامه یونگه ولت" ارگان چپ آلمان- ترجمه رضا نافعی
بوش دو میدان جنگی افغانستان و عراق را تحویل اوباما داد،
و او ایران را بعنوان میدان سوم به این دو میدان خواهد افزود
نخستین جنگ تاریخ
که پایان آن مشخص نیست
از سال 2006 تاکنون تعداد نیروهای اشغالگر 10 برابر و جنگنده های طالبان 3برابر شده است. این ارقام تخمینی در گزارشی ذکر شده که در آغاز ماه اکتبر، یک سازمان اطلاعاتی آمریکا به پرزیدنت اوباما عرضه کرد. بجای 7000 شورشی، طبق تخمین های اطلاعاتی، امروز25000 شورشی در برابر اشغالگران ایستاده اند. "جنگ جهانی" علیه "اسلام خشونت گرا" که نومحافظه کاران آمریکا بلافاصله پس از رخداد 11 سپتامبر اعلام کردند، تبدیل به یک واقعیت شده است. همانطور که نقشه آنرا کشیده و اعلام کردند، این یک جنگ جهانی است، که می تواند دهها سال بطول انجامد. ولی بطور قطع طولانی تر از مجموع طول زمان دو جنگ جهانی گذشته خواهد بود. این نخستین جنگ تاریخ است که پایانش مشخص نیست. جنگی که از آغاز بنیادش بر دهها سال گذاشته شده است. جنگی که گسترش آن مسلم ولی گسترش جغرافیائی آن را نمی توان بطور مشخص پیش بینی کرد. جورج بوش دو میدان جنگ تحویل باراک اوباما داد، افغانستان و عراق. اوباما میدان دیگری در همین منطقه بر آن خواهد افزود و منطقه را در شرایطی بد تر از آنچه تحویل گرفت تحویل خواهد داد. برای جمهوری خواهان، نو محافظه کاران، لابی هوادار اسرائیل، و جنگ افروزان با نفوذ در حزب خودش کافیست که از اوباما اندک تردید دیپلماتیک مشاهده شود و یا حتی او برای سازش آمادگی نشان دهد تا او را بعنوان "نرم" و "مردد" تخریب و بی اعتبار کنند. تقریبا دوسوم از کسانی که در امریکا مورد پرسش قرار گرفته اند خواستار توسل به خشونت در برابر ایران هستند. بویژه وقتی به آنها گفته شود که برای پیشگیری از "دست یابی ایران به بمب" چاره دیگری نیست. نه تنها 71 در صد از جمهوریخواهان بلکه 51 در صد از هواداران اوباما هم این عقیده را دارند. به این صورت جنگ با ایران را خیلی بهتر از تشدید جنگ در افغانستان می توان به "افکار عمومی" آمریکا قبولاند. دو سوم از مردم آمریکا اعتقادی به موفقیت تشدید جنگ در افغانستان ندارند.
برگرفته از یونگه ولت 04.11.2009
نوشته: کنوت مِلِنتین- ترجمه رضا نافعی
وبلاگ "آینده ما"
تحلیل. دستگاه زمامداری اوباما بخش فعالی از دستگاه فعال نظامی آمریکاست که امیدی هم به متوقف کردن فعالیت آن نیست: جنگ در افغانستان ممکن است به پاکستان هم گسترش یابد ، خروج نیروهای نظامی امریکا از عراق روز بروز بیشتر مورد تردید قرار می گیرد شبیخون به ایران….
دخالت نظامی ناتو در افغانستان، که نخست توسط نیروهای نظامی آمریکا صورت گرفت، روز 7 اکتبر 2001 آغاز شد. حاکمیت طالبان بر افغانستان، که در بخش های بزرگی از کشور مطلوب مردم نبود، طی چند هفته فروپاشید. امروز که هفت سال از آن تاریخ می گذرد، ژنرال آمریکائی "استانلی مک کریستال"، فرمانده کل نیروهای مداخله گر در هندو کش می گوید اگر هر چه زودتر 40000 تا 60000 سرباز دیگر در اختیار او گذاشته نشود ” ماموریت” با شکست مواجه خواهد گشت.
هم اکنون 63000 نیروی مسلح آمریکائی و 35 هزار نیروی مسلح از کشورهای دیگر، رویهم رفته قریب 100 هزار نیروی نظامی اشغالگر در افغانستان اند. تعداد سربازان ناتو از سال 2006 تا کنون بیش از سه برابر شده است و اگر آغاز دخالت را مبداء قرار دهیم تعداد نیروها 10 برابر شده است. از سوی دیگر، از سال 2006 تاکنون تعداد نیروهای جنگنده طالبان نیز 3برابر شده است. این ارقام تخمینی در گزارشی ذکر شده که در آغاز ماه اکتبر، یک سازمان اطلاعاتی آمریکا به پرزیدنت اوباما عرضه کرد. بجای 7000شورشی، طبق تخمین های اطلاعاتی، امروز25000 شورشی در برابر اشغالگران ایستاده اند.(الجزائر 9.10.2009)
نتیجه روشن است: هرچه تعداد نیروهای مسلحی که به کشوری با سوابق تاریخی و سیاسی – اجتماعی افغانستان فرستاده شود بهمان نسبت نخست با مخالفت مردم مواجه می گردد و بعد مخالفت به مقاومت مسلحانه می انجامد. در چنین شرایطی هر قدر هم که قدرت مادی و تکنیکی نیروهای اشغالگر بر نیروهای شورشی بچربد، مبارزه نظامی با شورش بطور قطع با شکست روبرو می شود. در چنین وضعیتی، همانطور که در اواخر سال های شصت و اوائل سال های هفتاد در ویتنام مشاهده شد، مسئله به عقب انداختن اعتراف به شکست و وارد آوردن تلفات خسارات هرچه بیشتر به نیروهای شورشی وحامیان غیر نظامی آنهاست. یعنی کشتار بیشتر انسان ها. طبق تخمین های محتاطانه تعداد قربانیان انسانی در ویتنام به بیش از یک میلیون نفر بالغ گردید.
بر خلاف جنگ ویتنام در آنزمان در جنوب خاوری آسیا، امروز افغانستان یک منطقه جغرافیائی محدو و منزوی نیست، بلکه بخشی از یک راهبرد (استراتژی) تجاوزکار است که از سواحل شرقی مدیترانه آغاز می شود و تا مرز چین و هند و روسیه را در بر می گیرد. از جمله شبه جزیره عرستان سعودی و کشور های آسیای مرکزی را (که سابقا بخشی از خاک اتحاد شوروی بودند). "جنگ جهانی" علیه "اسلام خشونت گرا" که نومحافظه کاران آمریکا بلافاصله پس از رخداد 11 سپتامبر اعلام کردند، تبدیل به یک واقعیت شده است. و همانطور که نقشه آنرا کشیده و اعلام کردند، این یک جنگ جهانی است، که می تواند دهها سال بطول انجامد. ولی بطور قطع طولانی تر از مجموع طول زمان دو جنگ جهانی گذشته. این نخستین جنگ تاریخ است که پایانش مشخص نیست. جنگی که از آغاز بنیادش بر دهها سال گذاشته شده است، جنگی که گسترش آن مسلم ولی گسترش جغرافیائی آن را نمی توان، بطور مشخص پیش بینی کرد. این در عین حال جنگی است که نه دلیل آن روشن است و نه مفهوم "پیروزی" را می توان در آن مشخص کرد.
اسیر سخنان خویشتن
جورج بوش دو میدان جنگ تحویل باراک اوباما داد ، افغانستان و عراق. اوباما میدان دیگری در همین منطقه بر آن خواهد افزود و منطقه را در شرایطی بد تر از آنچه تحویل گرفت، تحویل خواهد داد. البته به این دلیل نمی توان او را متهم به فریبکاری سیاسی کرد: این درست است که او قبل از انتخابات قول داد که از حضور نظامی امریکا در عراق بکاهد ولی این تصمیم برای آن بود که بخش عمده ای از نیروهای آزاد شده را به میدان جنگ با شورشیان در افغانستان اعزام دارد. اوباما در زمان مبارزات انتخاباتی خود، برای گسترش جنگ مداخله جویانه به کشور هم مرز پاکستان چنان بی ملاحظه و تهاجمی پا به میدان گذاشت که نه تنها هیلاری کلینتون رقیب انتخاباتی او از حزب خودش، بلکه جان مک کین، حریف انتخاباتی اش از حزبِ جمهوریخواه نیز از او فاصله گرفتند. اوباما، در دوران مبارزات انتخاباتیش، در مورد ایران هم همیشه ”احتمال جنگ” را باز نگه داشت، به این معنی که یا ایران باید تن به پذیرش تمام خواست ها بدهد،- از متوقف کردن صنایع اتمی غیر نظامی خود تا چشم پوشی از حمایت حزب الله و حماس- یا تن به پذیرفتن جنگ بدهد. و از آنجا که آمریکا هم اکنون برای مقابله های جنگی حداکثر نیرو و توان خود را تا مرز ممکن بکار گرفته، با امکانات فعلی، آمریکا دیگر توان گسترش جنگ در افغانستان و آغاز جنگ با ایران را ندارد، مگر آنکه ظرفیت و توانائی کنونی نظامی آمریکا افزایش یابد. از این رو اوباما در دوران مبارزات انتخاباتی اش خواستار سربازان بیشتر و افزایش بودجۀ مستقیم جنگی شد.
افزون بر این، اوباما خود را اسیر اظهارات تند خویش کرده، که بخش عمده آن از افسانه و دروغ مایه گرفته است. از جمله برای توجیه جنگ در افغانستان و پاکستان که گویا اقداماتی پیشگیرانه برای دفع ضربات القاعده است و هم چنین این ادعا که ایران می خواهد به بمب اتمی دست یابد و بیش از یک گام با این هدف فاصله ندارد. ادعائی که هیچ سندی برای اثبات آن وجود ندارد. برای جمهوری خواهان، نو محافظه کاران، لابی هوادار اسرائیل، و جنگ افروزان با نفوذ در حزب خودش کافیست که از اوباما اندک تردید دیپلماتیک مشاهده شود و یا حتی او برای سازش آمادگی نشان دهد تا او را بعنوان "نرم" و "مردد" تخریب و بی اعتبار کنند.
بنظر می رسد نه هزینه سر سام آور الدرم بلدرم های نظامی حکومت هشت ساله بوش در عرصه جهانی برای هشیار کردن اکثریت آمریکائی ها کافی بوده و نه دروغ های به اثبات رسیده و آبروریزی جنگ عراق برای پایان بخشیدن به خوش باوری آنها. طبق نظر خواهی های صورت گرفته، تقریبا دوسوم از کسانی که مورد پرسش قرار گرفته اند خواستار توسل به خشونت در برابر ایران هستند. بویژه وقتی به آنها گفته شود که برای پیشگیری از "دست یابی ایران به بمب" چاره دیگری نیست. نه تنها 71 در صد از جمهوریخواهان بلکه 51 در صد از هواداران اوباما هم این عقیده را دارند. البته 63 در صداز پرسش شوندگان کوشش های جاری برای حل مسالمت آمیز مسئله را مورد تایید قرار می دهند. در عین حال در صد توسل به این شیوه را از همان آغاز بیهوده می دانند. 78 در صد خواستار اِعمال محاصره اقتصادی هستند ولی فقط 32 در صد معتقدند که این شیوه می تواند به نتیجه مثبت بیانجامد. (Pew Research Center, 6.10.20 ) .
به این صورت جنگ با ایران را خیلی بهتر از تشدید جنگ در افغانستان می توان به "افکار عمومی" آمریکا قبولاند. دو سوم از مردم آمریکا اعتقادی به موفقیت تشدید جنگ در افغانستان ندارند.
تفاوتی با خط مشی بوش در کار نیست
در این روزها در واشنگتن در بارۀ "باز خوانی راهبرد در بارۀ مجموعه منطقه" گفتگو می شود. در درجه اول، گفتگو در بارۀ افغانستان و پاکستان مورد نظر است که اوباما در آغاز دوران زمامداریش هر دو را با هم میدان جنگ مشترک نامید. سیاستگران و نظامیان آمریکائی برای آسانی بیان با دو علامت اختصاری که از نام دو کشور ساخته اند آنرا "افپاک" می خوانند، این که پاکستان هنوز هم رسما هم پیمان راهبردی آمریکا محسوب می شود چندان مایه شامانی نیست. بهر حال پاکستان بر خلاف افغانستان کشور تسخیر شده ای نیست که علی الاصول استقلالش محترم شمرده نشود.
این که یکبار دیگر هم ظاهرا گفتگو در بارۀ راهبرد تازه ضرورت یافته است حکایت از درماندگی عمیق دارد. زیرا اوباما در 27 مارس طی یک نطق پر طمطراق سخن از "راهبرد بنیادین نوین برای افغانستان و پاکستان" به میان آورد. از این راهبرد نوین، غیر از اعزام 21 هزار سرباز دیگر به این منطقه، که آن هم مدت هاست صورت گرفته، دیگر نشانی دیده نشده است. آنچه پرزیدنت در بارۀ عمران و آبادی افغانستان و آموزش به نیروهای انتظامی گفت اصلا شکل مشخص نیافت. که تازه آنهم نه تنها "نو" نبود؛ بلکه اقناع کننده هم نبود. از آغاز جنگ تاکنون آمریکا 31 تا 32 میلیارد دلار برای "کمک" های نظامی و غیر نظامی هزینه کرده است – که البته بدلائل گوناگون مؤثر هم نبوده اند.
اوباما در سخنرانی ماه مارس خود گفت که نیروهای نظامی افغانستان که در حال حاضر 90 هزار نفر است باید تا سال 2011 به 134هزار نفر افزایش یابد و نیروی پلیس از 80 هزار نفر به 160هزار نفر افزایش یابد. البته جورج بوش کار های مشابهی انجام داد و سرانجام هم شکست خورد. علت شکست، علتی اساسی است و با افزودن بر تعداد نفرات حل نمی شود تجربۀ هشت سال گذشته نادرستی این راه ها را نشان داده است.
نکتۀ مرکزی در"مباحثات راهبردی نوین" که در واشنگتن جریان دارد خواست ژنرال مک کریستال است که خواستار اعزام 40هزار سرباز دیگر شده که با آن رقم نیروهای اشغالگر ناتو به 140هزار نفر بالغ خواهد گشت. گویا این نیروها باید در شمال و باختر افغانستان متمرکز گردند که تا کنون محل استقرار نیروهای آلمانی و ایتالیائی بوده است. تا سال گذشته این مناطق نسبتا آرام محسوب می شدند ولی امروز دیگر شورش در این مناطق هم بالا گرفته است.
گرچه ژنرال گزارش خود را در ماه اوت به اوباما عرضه کرده بود ولی پرزیدنت تا امروز موافقت خود را به تعویق انداخته است. در آغاز دلیلی که برای این تعویق اظهار می داشت این بود که راه درست آنست که اول در بارۀ راهبرد صحبت شود بعد در بارۀ تعداد سربازانی که برای انجام راهبرد ضروری است. پرزیدنت بعدا گفت اول باید یک انتخابات درست در افغانستان انجام شود و پس از آن که در افغانستان یک دولت نو روی کار آمد ، باید در بارۀ افزایش نیروی نظای سخن گفت.
ظاهرا گویا این موضوع در حوزۀ رهبری پیرامون اوباما مورد مناقشه است. برنامه ای که رسانه ها به جو بایدن معاون اوباما نسبت می دهند عبارتست از بکار بردن بمب افکن های بی سرنشین و نیز عملیات گروه های ویژه علیه پاکستان. با اجرای این برنامه نیازی به افزایش نفرات نظامی نیست. این گفته ها متکی بر اظهارات منابع ناشناس از درون حوزۀ رهبری است ولی خود او تا کنون سخنی نگفته است.
حملات هوائی با بمب افکن های بی سر نشین به اهداف واقع در شمال غربی پاکستان، از ماه اوت 2008، یعنی زمانی که بوش هنوز زمامدار بود، درست همزمان با استعفای پرویز مشرف، دیکتاتور پیشین پاکستان بشدت افزایش یافت. اوباما از ماه ژانویه، که زمام کار را بدست گرفت، بر تعداد بمباران ها افزود. این عملیات از لحاظ نظامی چندان مؤثر نیستند ولی بشدت بر احساسات ضد آمریکائی می افزایند. اگر گزارش جرائد درست باشد، خواست جو بایدن مبنی بر حملات کماندوئی به خاک پاکستان چشمگیر تر خواهد بود. تاکنون فقط یکبار عملیاتی از این دست، در سپتامبر 2008 صورت گرفته است. طبق گزارش های محلی نیروهای ویژۀ آمریکا، بسیاری از اهالی محل را که دخالتی در امور نداشتند بویژه زنان و کودکان را به قتل رساندند. معلوم نیست، فرمان محرمانه پرزیدنت بوش، که انجام چنین عملیاتی را مجاز می شمرد هنوز هم معتبر است یا این که اوباما آنرا لغو کرده است.
خروج از عراق قطعی نیست
اوباما در مبارزات انتخاباتی خود خواستار انتقال "میدان نادرست" جنگ (عراق) به میدان ”درست" جنگ ( افغانستان ) شد. در آنزمان اینطور بنظر می رسید که با انتقال نیروهای اشغالگرآمریکا از عراق به هندو کش، این نیروها تقویت خواهند شد، بدون آنکه بر ظرفیت های نیروی نظامی آمریکا بیش از حد فشار آید. تا کنون 23 هزار سرباز از عراق خارج شده اند که برابر است با افزایش نیروهای جنگنده آمریکائی در افغانستان ( باضافۀ 21هزار نفر). اما هرنوع افزایش بیشتر نیروهای آمریکائی در هندوکش مسئله آفرین خواهد شد، زیرا قرار است خروج گروه بعدی از عراق در بهار 2010 صورت گیرد و این تاریخ را هم جلو نمی توان انداخت.
آمریکا،از سی ام ماه ژوئن، دست کم در حرف، واحد رزمندۀ بیشتری در شهرهای عراق مستقر نکرده است. قرار است جابجائی بزرگ بعدی نیروها پس از انتخابات صورت گیرد، که طبق قانون اساسی باید تا پایان ماه ژانویه 2010 صورت گرفته باشد. پس از این تاریخ دیگر نباید نیروهای نظامی آمریکائی در عراق بمانند. قرار است تا 31 اگوست 2010 دیگر سرباز آمریکائی در عراق حضور نداشته باشد. تا آنزمان باید تعدادسربازان آمریکائی که فعلا 120هزار نفر است به 5000 نفر کاهش یابد. از آن پس گویا آنها فقط بکار آموزش و مشاورۀ با نیروهای محلی خواهند پرداخت. و سرانجام در پایان سال 2010 باید همۀ نیروهای نظامی از عراق خارج شده باشند .
اوباما با دادن این قول که جنگ عراق را پایان خواهد داد کارزار انتخاباتی بسیار موفقی را پشت سر نهاد. ولی برنامه خروج سپاهیان آمریکا از عراق را جورج بوش در 2008 ، آخرین سال زمامداری خویش، با دولت عراق منعقد ساخته بود. در حال حاضر چنین بنظر نمی رسد که اوباما قصد دارد با شتاب برنامه جورج بوش را بانجام برساند، بلکه برعکس در پی بتعویق انداختن آن و شاید حتی به شکست کشاندن آنست.
یکی از علل عمدۀ آن انتخابات عراق است. ماههاست که احزاب عراق بر سر جزئیات اجرای انتخابات با هم در مشاجره هستند، بی آنکه گامی به حل مشکل نزدیک شده باشند . و اگر در آخرین لحظه نتوانند با هم به توافق برسند باید انتخابات را یک تا دو ماه به تعویق بیاندازند که کاری است خلاف قانون اساسی . ژنرالRay Odierno سرفرمانده نیروهای آمریکا در عراق اعلام کرده که "برای جلوگیری از عملیات خوشنتبار" تا دو ماه پس از انتخابات از تعداد نیروهای آمریکائی کاسته نخواهد شد . به تعویق انداختن انتخابات متضمن این خطر است که هم آغاز خروج نیروها را بعقب بیاندازد و هم از تعداد سربازانی که باید خارج شوند بکاهد. نظامیان آمریکائی از هم اکنون سخن از آن می گویند که نه تنها 5000 بلکه 75 هزار سرباز آمریکائی باید در عراق بمانند. ولی اتخاذ تصمیم در این مورد به بعد از انتخابات موکول خواهد شد.
امروز، بنظر نظامیان تصمیم گیرنده در پنتاگون، اجرای قراردادی که بوش سال گذشته پس از ماه ها مذاکره ، با دولت عراق، منعقد ساخته و ظاهرا خیلی هم دقیق بوده، الزامی نیست . Michele Flournoy معاون سیاسی وزارت دفاع آمریکا در روز های گذشته در کمسیون کنگرۀ آمریکا گفت :” اجرای این قرارداد وابسته به شرائط است. و جا برای ارزیابی تازه و تصحیح دارد. اگر ضرورت ایجاب کند می توانیم مطابق با مناسبات جدید آنرا مورد ارزیابی مجدد قرار دهیم” ( واشنگتن پست 22.10.2009).
معنی این سخن آنست که تاریخ تعیین شده برای خروج ” قطعی ” ده ها هزار سرباز آمریکائی از عراق ، 31 دسامبر 2011 بتعویق افتد ، نکته ای که تا کنون چند بار مطرح شده است. عملیات تروریستی پر سر وصدا نظیر انچه در پایان ماه اکتبر در در بغداد ، در منطقه ادارات دولتی ، رخ داد ، باین بحث دامن بزند. یگانه نکته ای که منطقی بنظر می رسد این است که مقامات واشنگتن ، نیروهای نظامی خود را به برخی از شهرهای عراق باز گردانند.
سازش با ایران؟
در بارۀ تمام محاسبات مربوط به تعداد نیروهای نظامی آمریکا و استراتژی آمریکا در عراق و افغانستان بحث های علنی صورت می گیرد مگر در مورد مجهول بزرگ در این رابطه . حتی اشاره ای هم باین نمی شود که در نشست های هفتگی شورای بزرگ جنگ در کاخ سفید راجع به این مجهول هم صحبت می شود. در حالی که کاملا روشن است و کمترین تردیدی وجود ندارد که در صورت جنگ با ایران تمام این محاسبات و نقشه ها بدور ریخته خواهد شد . زیرا واکنشی که ایران حتما نشان خواهد داد بشدت بر وضع ” امنیت ” در عراق ، افغانستان و حتی پاکستان تاثیر منفی خواهد داشت. در چنین حالتی کل برنامه خروج نیروهای آمریکا از عراق فورا از دستور کار خارج می شود و چه بسا که تاثیراتی هم در وضع لبنان ومناطق فلسطینی که در اشغال اسرائیل است داشته باشد.
نخستین پرسش این است که آیا اوباما و گروه رهبری پیرامون او ، آنطور فعلا مشاهده می شود ، حاضر به سازش با ایران هست؟ پرسش بعدی این است که آیا دولت او می تواند و مصمم باجرای چنین سیاستی و قبولاندن آن به جامعه آمریکا هست ؟ سیاستی که بلافاصله با توفانی از تبلیغات مخالف جمهوریخواهان، لابی هوادار اسرائیل روبرو خواهد شد ؟ در حال که مسئولان امر باید این را نیز بدانند که سازش با ایران بیش از یک مصالحه نیست. بکار گرفتن محاصره اقتصادی ، که کنگره قانون آنرا هم بتصویب رسانده است ، فقط می تواند تصمیم به سازش یا آغاز جنگ را بتعویق بیاندازد.
اما امکان اوباما برای جلب ” افکار عمومی ” آمریکا بسود مصالحه ناچیز است. زیرا نه خود او، نه وزیر خارجه اش، ونه نزدیکترین اعضای تیم او مانند دنیس راس مشاوره او در مسائل خاور نزدیک که پیوسته با مردم فریبی بر طبل بمب اتمی ایران می کوبد ، هیچ کدام گامی به این سو بر نمی دارند. اوباما در کشمکش هائی که بر سر مناطق اشغالی فلسطین با نتانیاهو نخست وزیر راست گرای اسرائیل داشت ، شکست سختی خورد . زیرا نه تنها مجموع لابی هوادار اسرائیل با او به مخالفت برخاستند، بلکه حتی نمایندگان با نفوذ حزب خودش نیز به او هجوم آوردند. با توجه باین وضعیت بعید است که اوباما مخاطره کند و سیاست مصالحه با ایران را در پیش گیرد . تازه قطعی هم نیست که بین اوباما و منتقدانش بر سر برخورد با ایران اختلاف هست . جز این که تاکتیک او ایجاد یک اجماع وسیع بین المللی برای جنگ با ایران است.
واقعیت این است که بزودی فصل انتخابات در آمریکا فرامی رسد و در این انتخابات بخت آنها که خواستار بر خورد خشونت بار با ایران هستند بیشتر از هواداران خط مشی عاقلانه است. در 2 نوامبر 2010 مجموع نمایندگان کنگره و 36 تن از سناتور ها ی سنای آمریکا که صد عضو دارد باید از نوانتخاب شوند . اکثرنامزدهای مناطق حساس انتخاباتی می کوشند تا خود را ” دوست صد در صد اسرائیل” نشان دهند و هوادار خط مشی سخت علیه ایران . سال 2011 سال تدارک مقدمات برای انتخابات ریاست جمهوری است که در 6 نوامبر2012 صورت خواهد گرفت.
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment