Tuesday, March 9, 2010
حکایت این سوی دیوار اوین؛ تجمع های شبانه خانواده ها
شبکه جنبش راه سبز(جرس):از روی پل یادگار امام که رد شوید تابلوی بزرگ بازداشتگاه اوین را می بینید،اما از روی پل فقط تابلو و نمایی کوچک از سردر بازداشتگاه معلوم است.برای دیدن آن چه این شب ها روبروی زندان می گذرد باید پل را دور بزنید.از زیر گذر عبور کنید.به محوطه اصلی برسید و پایین پله هایی که زندان را به خیابان وصل می کند بایستید.
آیین شب های اوین،آیین چشم به راهی
اینجا جایی است که در ماه های پس از انتخابات ریاست جمهوری خانواده های زندانیان از غروب آفتاب تا پاسی از شب گردهم می آیند، نذر و نیاز می کنند و با چشمانی لبریز از امید، آزادی عزیزانشان را انتظار می کشند.خانواده هایی که از هر قشر و طبقه ای هستند ،چه آنها که خانه و زندگی خود را در شهرستان رها کرده و به امید آزادی عزیزانشان روانه تهران شده اند و چه کسانی که شب ها به جای نشستن زیر سقف خانه هایشان در تهران به منطقه ییلاقی و سرد اوین می آیند.هر یک از این خانواده ها داستان خودش را دارد.داستان دلهره ها،تشویش ها و البته امیدهایش را.
عبادتگاه اوین
محوطه روبروی اوین برای خانواده های زندانیان در حکم مکانی مقدس است. آنها در جوار دیوارهای زندان خود را در کمترین فاصله با عزیزانشان حس می کنند. حسی توام با تسکین روحی و آرامش روانی.
روی آسفالت همیشه گل آلود کنار سردر اوین پدر و مادرانی را می بینی که سجاده پهن کرده،نماز می خوانند و با دانه های تسبیح تکبیر می گویند.کسانی هم هستند که با خیره شدن به دیوارها و تصور این که روزی عزیزشان از در کوچک بالای پله ها پایین می آید آرام می شوند. بساط نذری همیشه به راه است.از آش و شله زرد و نان و پنیر گرفته تا خرما و شیرینی و شربت و شکلات.
در موج اول دستگیریهای پس از انتخابات ریاست جمهوری این خانواده های سیاستمداران و فعالان مطبوعاتی سرشناس بودند که شب ها جلوی اوین جمع می شدند اما با گسترش بازداشت ها در ماه های بعد حالا خانواده هایی را می بینی که تا پیش از این هیچ گاه دغدغه سیاست نداشته اند.با این حال اوین همه را با هم متحد کرده است.خانواده های زندانیان سرشناس با خانواده های زندانیان کمتر شناخته شده همکلام می شوند و امیدها و نگرانی های خود را با یکدیگر به اشتراک می گذارند، همان طور که در نذر و نیازها هم با یک دیگر شریک می شوند.
با فرارسیدن تولد هر یک از زندانیان نزدیکانش کیک و شمعی می آورند،کیک را با دیگران قسمت می کنند و شمع را دسته جمعی با آرزوی آزادی فوت می کنند.برنامه های تولد زندانیان تبدیل به یکی از آیین های اوین شده است.ایده هایی از این دست در همفکری میان خانواده ها زاده می شود.گاهی مسوولان زندان چیزی نمی گویند و گاه مخالفت می کنند .اما حتی وقتی مسوولان زندان مخالفت کنند خانواده ها کمی آن طرفتر از جلوی سردر اصلی زندان برنامه خود را برگزار می کنند.
برنامه افطاری های ماه رمضان این طور برگزارشد.کمی دورتر از محوطه اصلی زندان و در جایی همجوار اتوبان.حالا در آستانه نوروز خانواده های زندانیان در صدد تدارک برنامه ای برای تحویل سال نو مقابل زندان هستند. آنها بی صبرانه امیدوارند که در روزهای مانده تا عید ، شاهد در آغوش کشیدن عزیز در بندشان باشند ولی با این حال قرار گذاشته اند که اگر خبری از آزادی نشد سفره هفت سین را روی آسفالت کنار زندان پهن کرده و " حول حالنا الی احسن الحال" را از صمیم قلب طلب کنند.
فرصت دیدار نزدیک است
پایین پله های سیمانی اوین چشم ها به یک در کوچک فلزی دوخته می شود.دری که هر بار باز و بسته شدنش می تواند معنی آزادی یکی از زندانیان را داشته باشد.اما همیشه هم این طور نیست چرا که گاه زندانبان ها،گاه بازجوها و گاه سربازها از آن آمد و شد می کنند.
هر بار که قفل در باز می شود ده ها چشم برای لحظاتی به آن خیره می ماند.با آزادی هر یک از زندانیان امید به آزادی دیگران هم در دل ها زنده تر می شود.خیلی وقت ها پیش آمده که خانواده ها از آزادی عزیزشان بی خبر می مانند. مسوولان زندان معمولا خبر آزادی را به خانواده ها اطلاع نمی دهند و هر شب حوالی غروب اسامی کسانی را که قرار است همان شب آزاد شوند را اعلام می کنند.دلیل این کار جلوگیری از جمع شدن دوستان و آشنایان زندانی جلوی اوین است اما این کارها فقط به دردسرخانواده ها اضافه کرده است چرا که ناچارند شب های متوالی را کنار اوین بگذرانند تا بلکه شبی از شبها شاهد رهایی عزیزانشان باشند.البته در هفته های اخیر وضع کمی بهتر شده است و خانواده ها پس از آن که قرار وثیقه یا کفالت را تودیع می کنند می توانند امیدوار باشند که همان شب شاهد رهایی عزیزشان باشند اما این قاعده همیشه صدق نمی کند و گاه پیش می آید که خانواده ها تا چند شب پس از گذاشتن وثیقه و کفالت همچنان باید منتظر و بی تاب به در کوچک اوین خیره شوند.
با این حال وقتی آن در کوچک باز می شود و یکی از زندانیان از پله ها پایین می آید دیدنی ترین لحظات شب های اوین رقم می خورد.ابتدا سکوتی محض برقرار می شود تا همه مطمئن شوند کسی که بیرون آمده واقعا زندانی بوده است نه زندانبان و سرباز.لحظاتی بعد صدای سوت و کف با صدای صلوات و الله اکبر در فضا توام می شود.اعضای خانواده زندانی اگر آنجا باشند تا بالای پله ها می دوند و اشک شوق از چشم اکثر شب نشینان اوین جاری می شود.
سربازهای زندان نمی گذارند که اعضای خانواده ها روی پله ها بایستند.معمولا کسی به این بهانه جویی سربازها اعتراض نمی کند.کسی که آزاد شده است پایین می آید اما قبل از رفتن به آغوش خانواده با دل نگرانی خانواده سایر زندانی ها شریک می شود.خانواده هایی که از وضعیت فرزندان خود بی خبر مانده اند عکس عزیزانشان را به کسی که تازه آزاد شده نشان می دهند تا بلکه خبری از او بگیرند.در چشمهایشان امید و دلهره ای توامان است.
بعد از دستگیریهای روز عاشورا تعداد خانواده هایی که در بی خبری محض از فرزندانشان هستند بیشتر شده است.خانواده هایی هستند که اصلا نمی دانند فرزندشان کجا بازداشت شده است اما می گویند اوین تنها جایی است که می شناسد.
زندانیان تازه آزاد شده گاه تا ساعتی جلوی اوین می ایستند و از کسانی می گویند که با آنها هم بند بوده اند،از شرایط زندان می گویند و از رفتار بازجوها.
خود بازجوها هم گاهی میان مردم پیدایشان می شود ولی معمولا کسی اعتنایی نمی کند.در یکی دو هفته اخیر که تعداد آزادی ها به نسبت قبل بیشتر بوده است مسوولان زندان زمان آزادی ها را جلوتر انداخته اند.اگر قبلا از ساعت 8 تا 11 شب زندانیان را آزاد می کردند حالا از ساعت 4-5 عصرآزاد می کنند.این اتفاق دردسرخانواده ها را دو چندان کرده است چرا که باید زمان زیادتری را روبروی درهای اوین صرف کنند. با این حال حتی از ساعت 4 عصر هم ده ها نفر را روبروی اوین می بینی که به انتظار آزادی عزیزانشان نشسته اند و این یعنی خانواده ها از انتظار خسته نمی شوند.
اگر با آنان هم کلام شوید کلامی جز امیدواری را نمی شنوید.انتظار آنان را خسته نکرده است.آنان به آینده ای سبز ایمان دارند.امید به آینده زبان مشترک همه آنان است.این امید و اطمینان را نخستین بار از چشمان مادر سالخورده ای خواندم که مرا فرزند خطاب کرد.عکس دختر و پسر بازداشت شده اش را نشانم داد و گفت:" فردا روز بهتری است."
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment