Monday, April 26, 2010

20 سال مهره چینی در حاکمیت

بعد از یورش ارتش صدام حسین به ایران و اعلام جنگ مسلحانه سازمان مجاهدین خلق، یعنی دو رویداد خونین و تاثیر گذار در مسیر جمهوری بیرون آمده از انقلاب 57، یورش به حزب توده ایران بزرگترین گام در راه آن فاجعه ای بود، که ما امروز بعنوان حاکمیت نظامی در جمهوری اسلامی شاهد آن هستیم.
در جریان جنگی که می توانست در همان مقطع فتح خرمشهر متوقف شود، اما دست های پنهان در حاکمیت جمهوری اسلامی توانستند طمع فتح کربلا و نجف چون سفره ای حاضر و آماده در برابر رهبری وقت جمهوری اسلامی پهن کنند و مانع آن شوند، صدها نیروی مذهبی از انقلاب گذشته قربانی شدند. هم در جریان جنگ و هم در جریان توطئه هائی که در جبهه های جنگ علیه این نیروها سازمان داده شد.
در حادثه دوم؛ یعنی اعلام جنگ مسلحانه مجاهدین خلق نیز دهها نیروی زبده روحانی و غیر روحانی طرفدار اجرای آرمان های انقلاب به خاک و خون کشیده شدند. از جمله در دو انفجار مهیب حزب جمهوری اسلامی و دفتر نخست وزیر. در همین ماجرا نیز مانند توطئه ادامه جنگ با عراق، دهها نیروی بی تجربه و کم تجربه سازمان مجاهدین خلق عملا مجری اهداف استراتژیک ارتجاعی ترین نیروی در حاکمیت و حاشیه حاکمیت شدند و جاده را برای انحراف بزرگ انقلاب از مسیر خود آماده کردند.
بعد از این دو موفقیت مخالفان جهانی انقلاب 57 که در راس آنها امریکا و بزرگترین کشورهای اروپائی قرار داشتند و همچنین مخالفان داخلی انقلاب که در ارگان های اطلاعاتی و امنیتی و نظامی رخنه کرده بودند و نقش مشاور و کارشناس را در کنار کاربدستان اصلی جمهوری اسلامی به چنگ آورده بودند، نوبت به گام بزرگ رسید. یعنی حذف وجدان بیدار انقلاب 57 از صحنه: "حزب توده ایران"
این حدف در دو یورش انجام شد. اولی در 17 بهمن ماه 1361 و دومی در 10 اردیبهشت 1362.
این گام بزرگ و فاجعه بار با طراحی سازمان اطلاعاتی انگلستان و بدست نیروهائی که در سپاه پاسداران، کمیته های وقت، ارگان های اطلاعاتی و بالاخره، به کمک شبکه هفت توی موتلفه اسلامی و حجتیه انجام شد. به همان سبک و اتهامی که از شب کودتای 22 خرداد علیه سازمان مجاهدین انقلاب، جبهه مشارکت، ملی مذهبی ها، رهبران دانشجوئی، مسئولین ستادهای انتخاباتی موسوی و کروبی و... آغاز شد و همچنان ادامه دارد. یورش به حزب توده ایران یک کودتای خزنده بود، اما کودتا علیه نتیجه واقعی انتخابات 22 خرداد، کودتائی چنان آشکار بود که فرماندهان نظامی سپاه با افتخار از آن یاد کرده و آن را تائید کردند. تقریبا تمام نیروهائی که در سال 1361-1362 درجریان یورش به حزب توده ایران یا مبهوت شده و سکوت پیشه کرده بودند و یا با موج ضد توده ای همراه شده و این یورش را تائید کردند، امروز خود اسیر پنجه این کودتا هستند. تفاوت نمی کند که روحانی بودند یا غیر روحانی، چپ مذهبی بودند و یا ملی مذهبی. نماینده مجلس بودند و یا عضو دولت، در قوه قضائیه بودند و یا در حوزه های علمیه.
بدین ترتیب است که وقتی امروز می گوئیم یورش به حزب توده ایران گام بزرگ در راه فاجعه امروز بود، بسیار دور از ذهن است که قربانیان کودتای 22 خرداد این برداشت و تفسیر ما را از آن یورش تائید نکنند. از آیت الله هائی نظیر موسوی اردبیلی و سیدحسین موسوی تبریزی، تا دکتر ابراهیم یزدی و برخی اعضای رهبری سازمان مجاهدین انقلاب و جبهه مشارکت. همه آنها، در گرماگرم حوادث آن سالهای دور و با خوش خیالی استواری موقعیت خویش در حاکمیت و عمر نوحی که برای آیت الله خمینی تصور کرده بودند، هشدارهای آستانه یورش اول به حزب توده ایران و هشدارهای بین یورش اول و یورش دوم را جدی نگرفتند. رقص مرگ بخش اطلاعاتی سپاه پاسداران در زندان توحیه – کمیته مشترک ضد خرابکاری زمان شاه- و همچنین جنون اسدالله لاجوردی و اطرافیانش در زندان اوین را موقتی تصور کردند. درحالیکه آنها سرگرم استواری سنگر فتح شده، برای سالهای پس از آیت الله خمینی و به مسلخ بردن کارگزاران دوران او و مریدان و مقلدان و شاگران روحانی او بودند. این دقیق ترین طرحی بود که انگلیس و امریکا توانستند مشترکا علیه انقلاب 57 به اجرا بگذارند. همچنان که اعتقاد داریم، این هر دو، هنوز فصل های پایانی سناریوی خود را اجرا نکرده اند. فصلی که اگر موفق به اجرای آن شوند، نه تنها ته مانده دفتر انقلاب 57 را بکلی جمع خواهند کرد، بلکه ایران را به چند قسمت نیز تقسیم خواهند کرد. از جمله نتایج ادامه سیاست جنگی – اتمی کنونی حاکمیت جمهوری اسلامی، می تواند به تحقق همین سناریو بیانجامد.
این مقدمه با هدف باز کردن چشم هائی که در دهه اول جمهوری اسلامی در خواب بودند نیست، زیرا گروه بزرگی از آنها در طول 8 سال ریاست جمهوری محمد خاتمی و بویژه در عمر 4 ساله مجلس ششم از خواب برخاستند و آنها که هنوز برای بیداری دنده به دنده می شدند با کودتای 22 خرداد، وحشت زده از خواب برخاسته اند. بنابراین، بحث نه بر سر بیدار کردن، بلکه بر سر مقابله هوشیارانه با حاکمیت کودتائی، حرکت منسجم و مسلط به تجربه 3 دهه گذشته برای همراهی با جنبش سبز و هوشیاری و بیداری ملی است. با این نگاه است که ما با آن بخش از سخنان اخیر میرحسین موسوی در دیدار با ملی مذهبی ها کاملا موافقیم که 70 میلیون جمعیت ایران را باید به صحنه آورد. کاری که گاندی در هندوستان کرد و آقای خمینی در انقلاب 57. این بسیج ملی ممکن و عملی است، زیرا همانقدر که نیرنگ و دروغ و چپاول و خرافات و خیانت در آنسو(جبهه حاکمیت) قرار دارد، حقیقت و آرمان خواهی ملی و عزم ایجاد تحول در ایران در اینسو(جبهه مردم) است.
در ادامه این سرمقاله، مطالعه دقیق نخستین اعلامیه کمیته مرکزی حزب توده ایران، که پس از یورش اول به حزب توده ایران در تهران صادر شد را توصیه می کنیم. آن را بخوانید، به جوانان سبز توصیه کنید آن را بخوانند و با حوادث کنونی در کشور مقایسه کنند. این بیانیه درهمین شماره راه توده منتشر شده است.

راه توده 264 26.04.2010

No comments:

Post a Comment