Wednesday, December 15, 2010

داستان پلو نذری امام حسین

حسین می‌گوید: «فقط کافی است ظهر عاشورا در کوچه های اطراف بازار قدم بزنید. حاجی‌ بازاری‌هایی نذری می‌دهند که تا دیروز نزول خوری می‌کردند.»...جلوی خانه حبیب الله عسگراولادی هم شلوغ است....«این آقا که برای کمیته امداد کارکرده و این‌همه فقیر دیده‌است و می‌داند مردم چه می‌کشند چطور به خودش اجازه می‌دهد این بریز و به پاش‌ها را انجام دهد؟»





«جلوی آن خانه شلوغ است، محمد می‌گفت امشب اینجا نذری خوبی می‌دهند. قیمه‌های این نذری از بقیه جاها پر گوشت ‌ت است».سارا می‌خندد و با انگشت کوچه شهید مقدم را نشان می‌دهد و‌می‌گوید:«تو هنوز آدم نشدی و قیمه می‌خوری؟ این کوچه رو برو تو. زرشک پلو با ران مرغ نذری می‌دهند. خواهرم در آخرین بررسی‌هایش فهمیده صاحبخانه یکی از کله گنده‌های بازار است. می‌گویند جزو شرکای بزرگ صادرات سپاه هم هست. باید زنش را ببینی، خواهرم می‌گوید نوک دماغش را از چادر می‌گذارد بیرون اما سالی سه چهار بار می‌رود دبی.»



«ببین محرم است و قیمه نذری، بقیه این غذا ها چند سالی است که مد شده و هر کسی برای چشم و هم چشمی یک شکل جدید اختراع می‌کند. می‌گویند باید روز عاشورا برویم بازار تهران.آنجا محشر است. کلی از حجره‌داران خط و نشان‌هایشان را با نذری که می‌دهند بهم حالی می‌کنند.» حسین خودش پسر یک فرش فروش در بازار است و گه گاهی به بازار می‌رود . او از دیدن این صحنه‌ها و شنیدن ماجرای پشت پرده نذری‌ها متاسف است و می‌گوید:«طرف در عمرش یک رکعت نماز نخوانده و به هیچ چیز اعتقاد ندارد، محرم که می‌آید مشکی می‌پوشد و نذری می‌دهد آنهم از پول نزول خوری و گران فروشی‌هایی که در طول سال داشته.وقتی در مکالمات روزانه آنها شرکت می‌کنم واقعا بهت زده می‌شوم.»



«این سیستم نذری دادن‌ها در محرم و بریز و بپاشی که می‌شود بعد از انقلاب و خصوصا بعد از دوران جنگ شدت بیشتری گرفته. مساله این است که عده زیادی با این کار دنبال وجاهت دولتی و پیش بردن کارهای خود در سیستم اداری – سیاسی جمهوری اسلامی می‌گردند. مثلا نذری‌هایی که در ادارات و شرکت‌ها باب شده شکلی از چشم و هم چشمی‌های رایج در سیستم است.»



کریم معتقد است که دوران لوطی گری‌ها و زورآزمایی‌ها در دسته‌های عزاداری به پایان رسیده و اینک هر کس به فراخور کار خود و موقعیت و جایگاهش دنبال نذری دادن است. او رضای خدا و خلوص نیت را زیر سوال می‌برد و می‌گوید: «این‌همه اسراف، این‌همه نذری که در خیابان بالای شهر داده می‌شود و بین یک عده ثروتمند پخش می‌شود، اگر واقعا کسی دنبال نیت خیر است چرا همین پول هنگفت که مثلا کباب می‌دهند یا خورش فسنجان، را صرف مستمندان نمی‌کند و در جنوب شهر و محلات پایین بی سر و صدا کاری نمی‌کند؟»



سوده می‌خندد و در حالی که صدای موسیقی کویتی پور از ماشینش شنیده می‌شود می‌گوید: «این نذری دادن ها و دنبال نذری گشتن‌ها هم شده سرگرمی این روزهای ما جوان‌ها. یکی از ما مسئول شناسایی محل، قبل از نذری است. یکی زودتر می‌رود و در صف می‌ایستد. بعضی جاها فقط به هر فرد یک غذا می‌دهند برای همین باید تعداد کسانی که در صف می‌ایستند بیشتر باشد. یکی از بچه‌ها رانندگی می‌کند و نذری‌ها و بچه‌های در صف را منتقل می‌کند.»



«در طول دهه محرم، بعضی خانه‌ها هر شب نذری می‌دهند. بعضی جاها فقط عاشورا و تاسوعا نذری می‌دهند. بعضی روضه‌خوانی‌ها فقط به کسانی نذری می‌دهند که در مراسم شرکت کرده باشند. بعضی در را باز می‌کنند و تک تک از لای در نذری را بین مردمی که صف کشیده‌اند تقسیم می‌کنند.»



رضا می‌گوید:«دوسال پیش در منطقه دارآباد همسر یکی از سران کشور نذری می‌داد. غذای مرغوب با گوشت فراوان. فسنجان عالی. مردم صف کشیده بودند با قابلمه و بادیه جلوی خانه آنها. من که از بستگان این خانه بودم در زدم و صاحبخانه لای در را آرام باز کرد تا به درون بروم. مردم شروع کردند به مشت زدن به در. محوطه جلوی در شلوغ شده بود و همه خسته بودند. وقتی من با دو قابلمه بزرگ از در بیرون آمدم. جمعیت شروع کردند به بد و بیراه گفتن و فحش دادن به سران نظام که همه چیز شده پارتی بازی. خجالت‌زده، زدم به چاک . مردمی که جلوی در ایستاده بودند اما از ناسزا گفتن دست بر نمی‌داشتند. آنجا بود که فهمیدم چقدر همه چیز مصنوعی است. هم آن خانم می‌دانست آدمهایی که پشت در هستند از او بدشان می‌آید و هم مردمی که جلوی در منتظر نذری بودند می‌دانستند صاحبخانه کیست. این وسط فقط مساله یک ظرف غذا بود و این خجالت آور است.»



جلوی خانه حبیب الله عسگراولادی هم شلوغ است. او که ساکن محله عین الدوله تهران است هر سال نذری می‌دهد. بخشی از میهمان‌ها دعوت می‌شوند و باقی هم بین مردم پخش می‌شود. نرگس می‌گوید:«غذای این خانه عالی است. بهترین برنج، بهترین روغن، با گوشت فراوان. کافی است که یک بار محرم غذای نذری این خانه را بخوری. دیگر دلت غذای جای دیگر را نمی‌خواهد. با این وجود سوال من این است این آقا که برای کمیته امداد کارکرده و اینهمه فقیر دیده‌است و می‌داند مردم چه می‌کشند چطور به خودش اجازه می‌دهد این بریز و به پاش ها را انجام دهد؟»



«آدم‌هایی را می‌بینم که در صف ایستاده‌اند و به نذری دهنده فحش هم می‌دهند و بعد غذا را می‌گیرند و نوش جان می‌کنند. دختر پسرهایی را دیده‌ام که نذری می‌گیرند و بعد هم دنبال مشروب خوب می‌گردند که با غذا نوش جان کنند. کسانی را می‌شناسم که یک ماه محرم آشپزخانه شان تعطیل است و از این محله به آن محله می روند برای غذای مجانی . امام حسین هم شده بازیچه دست عده‌ای» این را زهرا می‌گوید و بعد در حالیکه به شدت ناراحت است با خشم ادامه می‌دهد:« اینهمه فقیر در شهر است، اینهمه یتیم. بجای اینهمه بریز و به پاش هر کدام از این آقایون و خانم ها اگر یک سال غذای یک خانواده فقیر و بی سرپرست را به عهده می‌گرفتند کارها خیلی بهتر درست می‌شد. قرار است یاد امام حسین زنده نگه داشته شود؟ با چای و خرما هم می‌شود این کار را کرد. تازه بخش اعظم این نذری ها در محله‌های مرفه پخش می‌شود که کسانی که نذری می‌گیرند نمی‌دانند گرسنگی یعنی چه.»



حسین می‌گوید: «فقط کافی است ظهر عاشورا در کوچه های اطراف بازار قدم بزنید. حاجی‌ بازاری‌هایی نذری می‌دهند که تا دیروز نزول خوری می‌کردند.»



«آیا راه دیگری برای جذب کمک‌ها و نذروات وجود ندارد؟ آیا اینهمه مشکل در جامعه نمی‌تواند با این پول‌های هنگفت که صرف غذای امام حسین می‌شود حل شود؟ آیا واقعا می‌توان باور داشت که پشت این نذری دادن‌های تجملاتی باور به امام حسین و قیام عاشورا وجود دارد؟» نگار مکث می‌کند و می‌گوید:« من به همین علت هیچ وقت نذری نمی‌خورم.»



سارا در ماشین را باز می‌کند و پویا و کامران و سپیده سوار ماشین می‌شوند. دست هر کدام یک ظرف یک بار مصرف سفید است. سارا صدای موسیقی را بلند می‌کند، شیشه‌ها را بالا می‌کشد و داد می زند:«ته دیگ همه غذاها مال خودمه.»



ماشین در پیچ جاده لواسان محو می‌شود. آنها به سمت ویلای‌شان می‌روند تا عصر تعطیل تاسوعا را با هم خوش بگذرانند.

No comments:

Post a Comment