Friday, December 3, 2010

عروس اوین حلق‌آویز شد

عروس اوین حلق‌آویز شد


  دشهلا را هر کس به نامی خطاب می‌کرد، مامان شهلا، خاله شهلا، شهلا جان. او برای همه بچه‌ها مادری می‌کرد. گاهی سراغ ما بچه‌های سیاسی می آمد، سراغ زنان زندانیان سیاسی می‌رفت که نامشان در شهر پیچیده بود و سلام خانواده و دوستانش را به آنها می‌رساند و تحسین‌شان می‌کرد به خاطر شجاعت‌شان دانا دبیر








خبر کوتاه بود.«شهلا را اعدام کردند». این چهارشنبه‌های لعنتی اوین همیشه وقتی از راه می‌رسند، وقتی صدای اذان صبح می‌پیچد در حیاط زندان، انسانی سمت چوبه دار می‌رود و این چهارشنبه از سومین ماه سومین فصل سال، شهلا بود که بعد از هشت سال در صبحگاه خاکستری اوین اعدام شد






اینک در بند دو زندان اوین، عزاداری است. یکی از همبندی‌های شهلا می‌گوید:« شهلا را هر کس به نامی خطاب می‌کرد، مامان شهلا، خاله شهلا، شهلا جان. او برای همه بچه‌ها مادری می‌کرد. گاهی سراغ ما بچه‌های سیاسی می آمد، سراغ زنان زندانیان سیاسی می‌رفت که نامشان در شهر پیچیده بود و سلام خانواده و دوستانش را به آنها می‌رساند و تحسین‌شان می‌کرد به خاطر شجاعت‌شان.»






یکی دیگر از زندانیان بند زنان اوین می‌گوید: «شهلا همیشه بهترین لباس‌ها را می‌پوشید. موهای خرمایی رنگش را زیر نور آفتاب در حیاط زندان شانه می‌کرد. وقتی حرف می‌زد با عشق از ناصر یاد می‌کرد. بچه‌ها که اعتراض می‌کردند باز با لبخندی تلخ می‌گفت دوستش دارد.»






شهلا را «عروس اوین» هم خطاب می‌کردند، بس‌که عاشق زندگی بود. زندانیان با امیدهایی که او به بچه‌ها می‌داد انرژی می‌گرفتند. اما خود شهلا هر چهارشنبه این هشت سال را با وحشت از خواب می‌پرید. می‌گویند شهلا سرشار از غرور بود اما لحظات آخر التماس و زاری بسیار کرد و از خانواده سحرخیزان طلب بخشش کرد. ناصر محمدخانی ایستاده بود و شاهد این صحنه بود، بی تفاوت. انگار نه انگار که شهلا را به سمت چوبه‌دار می‌برند. خبرها از اوین حاکی از آن است که بند دو زندان سیاه پوش شده. امروز عروس اوین دیگر موهایش را کنار تور والیبال زندان اوین شانه نمی‌کند و با دامن‌های چین دارش با بچه‌ها احوال پرسی نمی‌کند




۱۰ آذر ۱۳۸۹



No comments:

Post a Comment