Monday, January 3, 2011

با بازداشت کودتائی رهبران جنبش سبز

با بازداشت کودتائی رهبران جنبش سبز


دره‌ای که زیر پای حاکمیت

دهان بازکرده، عمیق تر می‌شود







ستاد کودتای 22 خرداد برای بازداشت شماری از سران جنبش سبز و در راس آنها "میرحسین موسوی" و "مهدی کروبی" دورخیز برداشته است. این دور خیز به "آخرین پرش" در دوران طولانی سرکوب مردم و بازداشت و زندانی کردن شمار بسیاری از اصلاح طلبان و دولتمداران 30 سال گذشته جمهوری اسلامی و همچنین فعالان سیاسی و مدنی ختم خواهد شد؟ و آیا این "آخرین پرش"، رکورد ماندگار در خیانت به انقلاب 57 خواهد بود و یا حاکمیت خائن به انقلاب، رکوردهای دیگری نیز از خود باقی خواهد گذاشت؟



پاسخ قاطع به این سئوالات، در گرو بسیاری از تحولات و بالا و پائین شدن توازن نیروها در راس و بدنه حاکمیت- از جمله نیروی نظامی آن- از یکسو، و نیروی مقاومت مردم از سوی دیگر در داخل کشور و معادلاتی دارد که حکومت برای معامله با قدرت‌های جهانی – در راس آنها امریکا- بدان نیازمند است.



بنابراین، در صورت چنین رویدادی، فصلی نوین و برگ تازه‌ای در دفتر حیات جمهوری اسلامی باز می‌شود، که پیش بینی آن هم برای حاکمیت و هم برای هر نیروی سیاسی دشوار است. اما، این دشواری تا آن حد نیست که نتوان حدس زد، که جمهوری اسلامی آخرین ظرفیت‌های تحولات داخلی و حفظ نظام، باور مردم به امکان تحولات مسالمت آمیز و مخالفت با دخالت خارجی در امور ایران و حتی باورهای مذهبی خود را از دست می‌دهد. این نتایج، آنقدر قابل حدس هست، که فردی در راس حاکمیت، مانند هاشمی رفسنجانی به بهانه دیدار با برخی طلاب حوزه علمیه قم آن را بر زبان آورد و بگوید که «با مدیریت کنونی کشور، به سمت سقوط نظام می‌رویم و نظام بعدی "سکولار" خواهد بود.»



(با آن که این دیدار و سخنان هاشمی رفسنجانی درباره شدت گرفتن بیماری خامنه‌ای و تلاش وی برای جانشین ساختن فرزندش "مجتبی" بر تخت ولایت و ضرورت تغییر اصول مربوط به تمرکز قدرت در قانون اساسی، از سوی مجمع مصلحت نظام تکذیب شده، اما نه تنها ماهیت نزدیک به واقعیت این نظرات، بلکه برخی اطلاعاتی که در محافل بالای حاکمیت دهان به دهان می‌شود، این دیدار و این گفته‌های هاشمی رفسنجانی را تائید می‌کند.)



سخن ما نه بر سر آن نکاتی است که از قول هاشمی رفسنجانی نقل شده و او خود آن را تکذیب نکرده، بلکه بر سر دلیل شتاب گرفتن توطئه‌ها و دورخیز کودتاچی‌ها برای پریدن از دره ایست که با بازداشت رهبران شناخته شده جنبش سبز زیر پایش دهان باز می‌کند.



حتی اگر معتمدترین تیم پزشکی نیز از سلامت علی خامنه‌ای گزارش منتشر کند، شتاب رویدادها و توطئه‌ها چنین گزارشی را تکذیب می‌کند. بنابراین، بخشی از شتاب و فشار برای بازداشت رهبران شناخته شده جنبش سبز ناشی از همین مسئله است. یعنی تلاش برای هموار ساختن جاده سنگلاخ خلاء قدرت، پس از پایان عمر علی خامنه‌ای. کافی است به اسامی کسانی که در روزها و هفته‌های اخیر خود را برای بازداشت رهبران جنبش سبز به آب و آتش می‌زنند و به قیمت یک خونریزی وسیع خیابانی می‌خواهند به چنین هدفی برسند توجه کرده و سابقه آنها در رویدادهای خونین 30 سال گذشته و کودتای 22 خرداد و رویدادهای پس از آن مرور شود. تمام کسانی که در این لیست جای می‌گیرند، اعضای ستاد کودتا و متهمین درجه اول و دوم کودتای 22 خرداد و حوادث پس از آن هستند. اگر این دلیل را قبول داشته باشیم که بخش مهمی از انگیزه کودتای 22 خرداد، حفظ قدرت و انتقال مهندسی شده آن به گروهی از فرماندهان سپاه و شماری از اعضای مجلس خبرگان و شورای نگهبان و چهره‌هائی در بیت رهبری بوده است، آنگاه پافشاری برای ادامه کودتا و بازداشت و حتی فرصت سازی برای سر به نیست کردن چهره‌های تاثیر گذار جنبش سبز و اصلاح طلبان قابل درک تر می‌شود.



آیا، آنچه شاهد آن هستیم، امری تازه و بدیع در جمهوری اسلامی است؟ آیا این توطئه‌ها، تماما ساخت داخل کشور است و قدرت‌های خارجی در آن دست ندارند و توسط عوامل نفوذی خود در دل حاکمیت، آن را هدایت نمی کنند؟



ما، با مرور رویدادهای 30 سال گذشته و بویژه مقاطع تعیین کننده این سه دهه، می‌گوئیم: توطئه‌ای که امروز آن را پیش می‌برند، نه تنها مسبوق به سابقه است، بلکه از تمام تجربه گذشته برای اجرای آن استفاده می‌شود. و در ادامه نیز می‌افزائیم: حتی برای لحظه‌ای تردید نداریم که عوامل نفوذی در دل حاکمیت، پشت کودتای 22 خرداد و حوادث پس از آن قرار دارند و اکنون نیز گام‌های بعدی را هدایت می‌کنند.



به گذشته بازگردیم:



در سال 1364، آمریکا توسط عوامل نفوذی خود، امکان مسموم کردن آیت الله خمینی و پایان حیات او را بدست آورده بود، اما پس از مشورت با دوستان اروپائی خود، به این نتیجه رسید که مرگ ناگهانی وی اوضاع را از کنترل خارج می‌کند، درحالیکه با در اختیار داشتن امکانات نفوذی موجود و گسترش شبکه‌ها می‌توان اوضاع را تا پایان عمر طبیعی آیت الله خمینی تحت کنترل داشت.



هاشمی رفسنجانی، پس از درگذشت آیت الله خمینی، با اشاره به اسنادی که دراین زمینه امریکائی‌ها منتشر کرده بودند، یکبار اشاره به این مسئله کرد، که باید امیدوار بود، با توجه به شتاب گیری توطئه‌ها و با توجه به این که اخیرا نیز در مصاحبه‌ای گفت: "دشمن در میان ما نفوذ کرده"، متن و یا شرح دقیق تر این ماجرا را فاش کند.



آنها که توسط عوامل خود در راس حاکمیت جمهوری اسلامی توان مسموم کردن آیت الله خمینی را داشتند و از آن صرفنظر کردند، قطعا توان و امکان توطئه برکناری آیت الله منتظری از جانشینی آیت‌الله خمینی، توطئه ادامه جنگ و فرسودن توان و ظرفیت انقلاب 57، قتل عام زندانیان سیاسی در سال 1367، تغییر قانون اساسی در آستانه درگذشت آیت الله خمینی و گنجاندن اختیارات سلطنتی برای ولی فقیه و "رهبر" در آن… تا رسیدن به لحظه کنونی را بسیار گسترده تر و وسیع تر از سال 1364 دارند. آنها که تا قلب بیت محدود و معدود آیت الله خمینی توانسته بودند نفوذ کنند، چگونه می‌توان تصور کرد که تا نهان ترین بخش‌های نهاد بسیار وسیع و گسترده بیت علی خامنه‌ای نفوذ نکرده باشند؟ در میان فرماندهان آلوده به قدرت و ثروت سپاه حضور نداشته باشند؟ سرنخ شورای نگهبان دراختیارشان نباشد؟ کارگزار در جمع دولتی‌ها نداشته باشند؟ از محرمانه‌ترین فعالیت‌های نظامی و اتمی جمهوری اسلامی با اطلاع نباشند؟



حتی با همین مرور بسیار کوتاه و ذکر چند سرفصل بالا نیز می‌توان تصویر دقیق تری از کودتای 22 خرداد و رویدادهای پس از آن و فشار کنونی کودتاچی‌ها برای بازداشت رهبران جنبش سبز و خاتمه دادن به هرگونه ظرفیت و امکان درونی جمهوری اسلامی برای تحولات و فشرده‌تر ساختن خشم مردم داشت. خشمی که با تنگناهای دم‌ افزون اقتصادی متراکم تر شده و امید به راه حلی از خارج کشور را، در غیاب هر جانشین داخلی تقویت می‌کند.



اگر اینها توطئه نیست، پس نام "توطئه" چیست و چه تعریفی از توطئه می‌توان ارائه داد؟



آنها که توانستند احمد خمینی را به آلت فعل بسیاری از توطئه‌ها و جنایت‌ها در دوران آیت‌الله خمینی تبدیل کنند و سپس خود را از سر راه بردارند، از تبدیل مجتبی خامنه‌ای به یک احمد خمینی دیگر و تبدیل او به آلت اجرای استراتژی از هم پاشیدگی ایران، غرق کردن آن در یک جنگ داخلی و تقسیم ایران به چند کشور و سپس هم سرنوشت ساختن او با احمد خمینی عاجزند؟



ما بجای هفت قدم به سوی قبله برداشتن و سپس قسم خوردن، هفتاد قدم به سوی تجربه جهانی برداشته و بجای قسم خوردن، برگ برگ تاریخ را در صحت آنچه دربالا به آن اشاره شد، با صدای بلند قرائت می‌کنیم.



رویدادهای ماه‌های آخر حکومت هیتلر در آلمان و تلاش ژنرال‌های نظامی و امنیتی او برای رهائی از چنگ هیتلر و سازش با امریکا و انگلیس را در کتاب تاریخی و مستند "جولیان سیمینوف" در رمان "لحظات هفدهگانه بهاران" دنبال کنید. کتابی که از بخش‌های مستند آن یک سریال 12 قسمتی در زمان اتحاد شوروی ساخته شد و در سالهای اول تاسیس جمهوری اسلامی نیز با دقت قابل ستایش دوبله به فارسی شده و با نام "جنگ سرد" از تلویزیون پخش شد. نمایشی که دیگر هرگز تکرار نشد. ایکاش اکنون که ملت ایران از دیدن آن محروم اند، لااقل در جمع فرماندهان اطراف علی خامنه‌ای و اعضای بیت و مشاوران او و بویژه پسرانش این سریال را نه یکبار، که چندین بار به نمایش بگذارند، تا آینده را در آن ببینند!



دوران رهبری استالین در اتحاد شوروی را پس از جنگ دوم جهانی باید مرور تاریخی کرد تا دید که عوامل نفوذی انگلستان چگونه توانستند تا زیر جلد کیش شخصیت آن رهبر بی بدلیل جنگ میهنی و تبدیل روسیه عقب مانده به کشور بزرگ صنعتی و اتمی اتحاد شوروی نفوذ کرده و تصفیه‌های خانمان برانداز را در ارتش سرخ و حزب کمونیست اتحاد شوروی بدست و به تائید او سازمان بدهند.



آنها که با زنده یاد احسان طبری نزدیکی داشته و زمزمه‌های پر افسوس و با احتیاط او را بخاطر دارند، اشارات او در این زمینه را فراموش نکرده‌اند و ما تردید نداریم که متن نوشته‌ها و گفته‌های مستند او دراین زمینه دراختیار مقامات جمهوری اسلامی است.



به دوران رهبری گورباچف باز گردیم و آن گزارش دقیق؛ کوتاه و فوری مارگارت تاچر به ریگان، پس از اولین دیدار مستقیم با گورباچف در لندن باز گردیم، که در آن نوشت: "ما با این مرد راه درازی را میتوانیم طی کنیم."



این راه دراز را تا فروپاشی اتحاد شوروی با گورباچف پیش رفتند. رهبری که تاچر در همان گزارش خود روی خودبزرگ بینی و خودپرستی او انگشت گذاشته بود.



این نمونه‌ها کافی نیست، تا بدانیم کهنه کاران جهانی، روزنه‌های رخنه را در کدام شخصیت‌ها و در کجای حاکمیت‌ها پیدا می‌کنند و چگونه این روزنه‌ها را با حوصله و طی زمان با سوزن، تبدیل به غار می‌کنند؟



کودتای 22 خرداد و شتاب توطئه‌ها برای بازداشت رهبران جنبش سبز را جز این درک نمی کنیم، و این درک و شناخت راه توده نیست، بلکه درک و شناختی است که حاصل تجربه رهبران چهره در نقاب خاک کشیده است که به ما رسیده است و وظیفه ملی و میهنی ماست که آن را با صدای بلند و با صراحت کامل بیان کنیم.

راه توده 299 13 دیماه 1389

No comments:

Post a Comment