Monday, January 17, 2011

مصاحبه همشهری با شیخ جعفر شجونی

مصاحبه همشهری با شیخ جعفر شجونی


از دهان این یکی

خیلی خبرها بیرون آمده





مجله همشهری ماه، در شماره 64 خود، مصاحبه ای دارد با شیخ جعفر شجونی عضو جامعه روحانیت تهران. ( البته این جامعه هنوز "مبارز" را یکدک می کشد و خود را سخنگوی روحانیت ایران می نامد!)



شیخ جعفر شجونی، از روحانیون منبری پیش از انقلاب است که بعد از انقلاب به هر طنابی که تصور می کرد طناب قدرت و ثروت است آویزان شد. از جمله به طناب بنی صدر، زیرا آیت الله بهشتی دست رد به سینه اش گذاشته بود. بعد از بنی صدر، مرید موتلفه اسلامی شد و تا احمدی نژاد آمد سر کار، به فدائیان اسلام پیوست و شد مرید احمدی نژاد. کلام و استدلال هایش به روحانیون ماهانه بگیر طیب در میدان تره بار تهران می ماند. حتی بعد از 30 و چند سال که از انقلاب می گذرد. مدتی هم برای مجاهدین خلق سینه چاک می کرد. همانگونه که دورانی هم برای نهضت آزادی چنین می کرد. اهل باد قدرت است، اما نه مفت و مجانی! به همین دلیل وقتی می گوید نه به سابقه، بلکه به حال افراد باید نگاه کرد، در حقیقت بیش از آنکه منظورش میرحسین موسوی و یا آیت الله صانعی و کروبی و منتظری باشد، میخواهد از خودش دفاع کند.



از آنجا که اهل مطالعه و فکر کردن نیست و خصلت منبری اش را حفظ کرده، در مصاحبه ای که با همشهری کرده، خبرهای زیادی از دهانش در رفته است. از جمله شکاف در جامعه روحانیت، شکاف در موتلفه اسلامی، بحث های پش پرده ای که به گوشش رسیده و ...



به مجموعه این دلائل، مصاحبه اش را باید حوصله کرد و خواند و خبرهایش را بیرون کشید.











به نظر شما چرا برخی از خواص، آن حوادث پس از انتخابات را به‌وجود آوردند؟







هیچ چیز این دنیا تعجب ندارد زیرا به قول بعضی‌ها «انا فی کل لحظه رجل» من در هر لحظه برای خودم مردی هستم. ما در تاریخ زیاد داریم که انسان‌های خوب در یک لحظه فریب شیطان را خوردند و زمین‌گیر شدند. انسان قابل تغییر است. حالا این تغییرات یا از توارث است یا از تلقین یا از تقلید یا از محیط. این چهار تا 25درصدی هم هستند، صددرصدی نیستند. به قول علما سبب ناقصه است نه کامل. یعنی ممکن است یک آدمی بسیار خوب باشد فرزندش بد درآید. یا یک آدمی بسیار بد باشد فرزندش خوب درآید. این تغییرات به‌خاطر اختیار انسان است. او که مجبور نیست!



ما زمانی باور نمی‌کردیم مجاهدین خلق اینجور بشوند. روزگاری بود که هجوم مارکسیسم و کمونیسم زیاد بود حتی ایدئولوگ‌های مارکسیست‌ها در زندان به ما می‌گفتند آن بهشتی که شما روی منبر می‌گویید دروغ است؛ بهشت واقعی اتحاد جماهیر شوروی است.



در مقابل آنها، مجاهدین خلق بودند که نماز می‌خواندند، روزه می‌گرفتند، تفسیر قرآن می‌کردند و تفسیر نهج‌البلاغه می‌کردند. حتی برخی از علمای ما فریب ظاهر فریبنده اینها را خوردند. به امام(ره) نامه نوشتند در نجف که شما دو نفر از اینها را بپذیر به نام‌های حسین روحانی و تراب حق‌شناس. امام (ره) نمی‌پذیرفت. همین آقای دعایی روزنامه اطلاعات می‌گفت من با امام (ره) قهر کردم که چرا اینها را نمی‌پذیرد. دست آخر امام (ره) پذیرفت. خب اینها در ظاهر هم ریش دارند، هم قرآن می‌خوانند ولی وقتی با امام(ره) صحبت کردند ایشان فرمودند من عقیده‌ای به مبارزه مسلحانه ندارم. ما می‌خواهیم انقلاب کنیم. بعدها فرمودند که اینها آمده بودند نهج‌البلاغه تفسیر کنند دیدم معاد اینها مشکل دارد.



ما در زندان اوین عضو مجاهدینی داشتیم که پیش‌نماز می‌ایستاد ولی مارکسیست بود. به او گفته بودند از لحاظ تاکتیکی مدتی نماز بخوان.



محیط و دوست بد هم تاثیر دارد. پس اصل مطلب این است که انسان قابل تغییر است. ما باید احتمال بدهیم که شاید فریب خورده یا تلقین بد شده یا محیط بد داشته است.



شما معتقدید اینها جزو کدام دسته هستند؟



حالا من از اینها مقدس‌تر بگویم. من در دفترم دو جلد کتاب ولایت فقیه دارم که آقای منتظری با دست خودش به من داده است. ولایت فقیه یعنی چه؟ یعنی کار باید دست فقیه باشد.



حالا همین آقای منتظری با آن کتاب ولایت فقیه به خاتمی می‌گوید چرا به آقای خامنه‌ای نامه نمی‌نویسی بگویی چرا در کارهای دولت مداخله می‌کنی؟! اگر همین مدیریت آیت‌الله خامنه‌ای در سال گذشته نبود ایران رفته بود. آن کسی که ایرانی است می‌خواهد جبهه ملی باشد، نهضت آزادی باشد، می‌خواهد اهل زرتشت و اوستا باشد، باید بفهمد که ایران را دست نیرومند این ولی فقیه نجات داد وگرنه اینجا اوکراین و گرجستان بود.



خدایی وطن را نجات داد. این فرد چه دخالتی دارد؟ آقای احمدی‌نژاد دیروز آقای متکی را برداشت، اصلا دفتر ایشان ورودی به مساله داشت؟ همیشه بزرگان و مراجع در مواقع حساس قدم جلو می‌گذاشتند و کاری می‌کردند، مثل میرزای شیرازی، مثل ثقه‌الاسلام تبریزی، مثل شیخ محمد خیابانی، مثل شیخ فضل‌الله نوری، مثل آیت‌الله کاشانی و نواب صفوی.



در خراسان جوانی از آستان قدس می‌آمد هتل، من را می‌برد در حرم سخنرانی کنم. یک بار به من گفت حاج‌آقا! من آن وقتی که بیکار بودم به یک روحانی ناسزا می‌گفتم و او را آدم بدی می‌دانستم ولی خدا می‌داند نه برای کارم، حالا که جلو رفتم می‌بینم آنچه شنیده بودم دروغ بوده و خیلی تعریف آن روحانی را کرد. خیلی از ایرادها و گیرها این‌جوری است.



گاهی بعضی‌ها پدرشان در نظام مقام شامخی داشته و شهید شده. منتها بچه‌هاشان جبهه می‌گیرند. زمانی که شهید بهشتی هم زنده بود خانم بزرگوار شهید مطهری می‌گفت ببین کسی از ما احوالی نمی‌پرسد! البته ممکن است دستگاه کوتاهی داشته باشد. گیر و گرفتاری باشد. بزرگان مملکت گرفتارند ولی هدف‌شان بی‌اعتنایی نیست. اگر بعضی‌ها کم‌لطفی کردند فرزندان نباید با فتنه همراه بشوند.



درباره خواص سال گذشته نگفتید...



آقایان سران فتنه هم خدا می‌داند یا از اول باطن سیاهی داشتند یا در این مسائل انتخابات تغییر کردند. مملکت حساب و کتاب دارد. در وزارت کشور 1500 نفر کارمند نشسته. سرتاسر ایران چند میلیون آدم محترم از قشرهای مختلف آوردند پای صندوق برای نظارت. آن‌وقت آدم بگوید تقلب! این آقا جواب این چند میلیون را روز قیامت چطوری می‌تواند بدهد؟ از صبح تا غروب پای صندوق نشستند کار خودشان را انجام دادند، آن‌وقت به آنها می‌گویند خائن و متقلب! جواب اینها را چطور می‌دهند؟ آقا رای نیاورده شلوغ می‌کند. این منافقین هر وقت رای می‌آوردند می‌گفتند مردم فرهیخته، مردم دانشمند، مردم فلان. وقتی مردم استقبال نمی‌کردند می‌گفتند مردم ناآگاه، نفهم و نادان. اینها با بنی‌صدر بد بودند، هی زیر عکسش می‌نوشتند بتول خانم. هی بتول خانم، بتول خانم. بعد با بنی‌صدر رفیق شدند تا جایی که بنی‌صدر دخترش فیروزه را به مسعود رجوی داد. ما باید مطالعه عمیقی کنیم تا ببینیم چه کسی چرا منحرف شد؟



جریان شایعات پشت سر شما در انتخابات دور دوم مجلس چه بود؟



اینها یک مشت آدم‌های شیطان بودند. آمدند پیش من توبه کردند و گفتند ما فکر می‌کردیم از اینهایی که بعد از شما بیایند می‌توانیم خوب وام بگیریم. از قضا همان‌ها بعد که رای نیاوردم آمدند خانه من و من آنقدر عصبانی بودم که حد نداشت چون خدمت کرده بودم.



آقای شجونی ظاهرا شما به آن انتخابات اعتراض داشتید.



بله. من دوره اول نماینده کرج بودم و خدایی به مردم خدمت کردم و اگر از مجلس حقوق ماهی 7000 تومان می‌گرفتم خدایی خرج مردم می‌کردم. همین الان مهندسی هست به نام کوهستانی که آن زمان جوان بود. الان یک سال است به من می‌گوید حاج‌آقا من با شما بد نبودم ولی دنگم گرفته بود که رای نیاوری! من در یک صندوق 21 هزار رای مخالف شما دادم! ببین چطوری حق من را خوردند.



بعضی هم می‌گفتند اموال مصادره‌ای را به نفع خود استفاده کردید؟



من نماینده امام (ره) بودم. به دستور امام (ره) آمدیم کاخ‌ها را رسیدگی کردیم. من هم یک نفر نبودم که مورد سوال قرار بگیرم. ما 20 نفر آدم خوش‌نام و متدین کرج را انتخاب و با آنها کار کردیم. فروش اموال و... حتی فروش 13 سگ شاهنشاهی! اینها را انجام دادیم. یک قران پول دست من نبود. ما 500 نفر پاسدار خوب داشتیم. بودجه هم نداشتیم. فقط یک بار نفری 500 تومان به اینها دادیم. اصلا این خبرها نبود. ما نماینده امام(ره) بودیم. ایشان یک عمر ما را می‌شناخت که پاکیم و صافیم. از جیب زن و بچه می‌بردیم در کمیته خرج می‌کردیم.



البته زمان مجلس دوم این حرف‌ها را نمی‌زدند، فقط می‌گفتند این بار شجونی نباشد. بعد هم آمدند در خانه ما و عذرخواهی کردند. همین جا آمدند که آن موقع یک طبقه بود، بعد برای بچه‌ها نفری یک واحد ساختیم.



یک موضوع دیگری هم درباره شما مطرح کردند و گفتند که آقای شجونی حالا خط امامی شده و او هم جزو تغییر کرده است چراکه در انتخابات خبرگان در سال 58 که شهید بهشتی و بزرگان دیگری رای آوردند نامه اعتراضی داد و گفت که به انتخابات و ترکیب آن اعتراض دارد که به نوعی اعتراض به انتخاب شهید بهشتی بود. بعد هم داد روزنامه بنی‌صدر یعنی انقلاب اسلامی نامه را چاپ کرد.



یک بنده خدایی از نهضت آزادی بود به نام حاج‌احمد علی بابایی. با هم زندان بودیم. این خدا بیامرز آدم خوب ولی تندی بود. مسجد و حسینیه ساخته. در زندان هم یک‌بار به من پول داد که بین زندانیان تقسیم کنم که کردم. بعد از پیروزی انقلاب روزی به من زنگ زد. من هم تند داشتم از پله‌ها پایین می‌رفتم. گفت شجونی باش تا یک کاغذ بیاورم امضا کنی. پرسیدم چی هست؟ گفت اینکه آیا خبرگان حتما باید آخوند باشند یا غیر‌آخوند هم می‌تواند جزو خبرگان باشد؟ گفتم: حاج‌علی! غیر‌آخوند هم می‌تواند جزو خبرگان باشد. ما ملاهایی داریم که لباس نمی‌پوشند.



آقای گرجی از شاگردان آقای خویی بود که در نجف کفایه درس می‌داد. گفت: مساله همین است و من نامه‌ای نوشتم که غیر‌روحانی هم می‌تواند عضو خبرگان باشد. خدا شاهد است. به روح پیغمبر اسلام (ص). به جان امام حسین(ع) آورد و من هم ندیده امضا کردم. متن آن را هم تابه‌حال نخوانده‌ام. یک بار مرحوم طالقانی به من زنگ زد و گفت: شجونی بیا به دادم برس. پرسیدم چه اتفاقی افتاده؟ گفت که این علی بابایی دیوانه با یک کت و شلوار آمده می‌گوید لباس آخوندی را دربیاور و کت و شلوار بپوش. این آدم این‌طور بود. آدم خوبی بود ولی تند زبان بود. من می‌گفتم تو را باید خواباند زبانت را شلاق زد. از این حرف‌ها درباره من زیاد زده‌اند. حالا بیایند بگویند شجونی طرفدار شاه بوده! چرا؟ چون کلاس اول که بوده در مدرسه می‌خوانده: شهنشه ما زنده بادا! ...آن‌وقت ما بچه بودیم.



حاج‌آقا شانس آوردید صدای شما را ندارند وگرنه برخی رسانه‌ها منتشر می‌کردند!



بله. به خدا؛ هیچ‌کس بی‌دامن‌ تر نیست. اما دیگران پرده افکنده‌اند و ما بر آفتاب انداخته‌ایم. قبل از انقلاب با همین اعضای جبهه ملی، زندان بودیم. به آیت‌الله کاشانی فحش می‌دادند، در صورتی که اگر کاشانی نبود مصدق وکیل مجلس نمی‌شد. اگر ترور شهید نواب نبود جبهه ملی به مجلس راه نمی‌یافت. در این مملکت رئیس جامعه، روحانیت و علمای خوشنام هستند. خدا شاهد است. من خالصانه سخن می‌گویم. هیچ کسی یک هزار تومان هم به من نداده است. از دولت هم حقوق نمی‌گیرم. خالصانه می‌گویم نهضت آزادی و جبهه ملی از نردبام روحانیت بالا رفتند و نردبام را شکستند. ما داریم که بعدها جبهه ملی با شاه ساخت و پاخت کردند. میلیون‌ها ثروت به هم زدند آن‌وقت آقای کاشانی در گرسنگی مرد. نان نداشت. شهید نواب صفوی آه در بساط نداشت. خدا شاهد است یک بار در تاکسی فهمید که من می‌خواهم کرایه بدهم-یک تومان بود- آرام کرایه را از من گرفت و داد به شوفر که یک دفعه او فکر نکند ما داریم کرایه تاکسی نواب را می‌دهیم. از من طلبه بی‌پول و بی‌چیز گرفت و داد. نداشت که بدهد. روحانیت همیشه داربست ترقی سیاستمداران بودند ولی بعد که به قدرت رسیدند داربست را باز کردند و انداختند گوشه‌ای. بنده یک بلوغ تجربی دارم که عرض می‌کنم.



همین آقای میرحسین موسوی را مقام معظم رهبری آورد در حزب جمهوری. همراه با آقای آقازاده که وزیر نفت بود. که اینها در روزنامه جمهوری اسلامی کار کنند. با این بیانیه‌ها آدم می‌فهمد اصلا صحبت انتخابات نیست. صحبت احمدی‌نژاد و تقلب نیست.



مدت‌ها بود که شما سکوت کرده بودید ولی در یک سال اخیر خیلی رسانه‌ها مثل صدا و سیما به شما گرایش نشان دادند، چرا؟



بله. بعد از انقلاب ما ساکت بودیم. چطور آقای موسوی 20 سال ساکت بود، ما هم همان‌طور ساکت بودیم. دنبال کار خودمان بودیم. دیدم نامردی و فتنه آمد جلو. دروغ آمد جلو، من هم وارد شدم. روز انتخابات که رای دادم خبرنگاری آمد جلو پرسید: آقای شجونی در انتخابات میاندوره‌ای از بین دو نفر موسوی و احمدی‌نژاد به چه کسی رای می‌دهی؟ گفتم چی؟



گفت: بله. انتخابات به دور دوم می‌رود. گفتم: بنویس که در همین انتخابات احمدی‌نژاد 75‌درصد رای می‌آورد. من می‌دیدم. بعضی‌ها چند تا دختر رقاص را در جردن می‌دیدند، من 20 کیلومتر آدم در اصفهان می‌دیدم، یا در کرمان و جنوب آن و سایر استان‌ها همین‌طور بود. طرف در یک روستایی می‌گفت 900 رای احمدی‌نژاد آورد سه تا موسوی. من اینها را دیده بودم. من بو کنم می‌فهمم. در دفتر ازدواج و طلاقم گاهی پسر و دختری می‌آیند ما برای اینها «انکحت» می‌خوانیم ولی در دل می‌گویم اینها سه ماه دیگر برمی‌گردند. اینها زن و شوهر دائمی نمی‌شوند. خدا می‌داند دید من دید است. حالا از خودم معجزه بهتان بگویم! گاهی در دفتر می‌گویم محمد- از کارمندان دفترم- به خدا دارند باد ماشینم را خالی می‌کنند. می‌گوید حاج‌آقا تو از کجا می‌دانی؟ می‌گویم تو برو ببین. خدا شاهد است می‌رود می‌بیند که بله خالی کرده‌اند! اینها جرقه است. فیض روح‌القدس ار باز مدد فرماید/ دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می‌کرد.



ما در جوانی آتش‌پاره بودیم. بعد ساکت شدیم. بعد دیدیم چهار نفر پیدا شدند مثل کروبی و خاتمی و موسوی. به غیرت و شرف مردانگی‌ام برخورد، راه افتادم.



شما خاتمی را هم جزو این دسته می‌دانید؟



خاتمی را من خائن می‌دانم.



آقای غفوری فرد که از قضا مثل شما هم عضو شورای مرکزی موتلفه است چند روز قبل گفته بود خاتمی در چارچوب نظام است.



غفوری‌فرد، عسگراولادی، لاریجانی و بعضی دیگر شناسنامه خودشان را دارند باطل می‌کنند.



آقای بادامچیان چطور؟



او هم همین‌طور. من روزهای شنبه با اینها جلسه دارم و جسته و گریخته گفته‌ام چه می‌کنید؟!

چه کسی از اینها ریش‌سفیدی و حکمیت خواسته که خودشان را جلو می‌اندازند. چه کسی به اینها گفته بروید جلو ریش‌سفیدی کنید؟ طرف دیگر مناقشه این سه نفرند. اینها با بیانیه‌های مکرر خود دارند تیشه به ریشه خود می‌زنند. کی اینها به عسگراولادی، غفوری‌فرد و بادامچیان نامه نوشته‌اند که خودشان را جلو می‌اندازند. اشتباه می‌کنند. تعارف ندارد.



چند وقت قبل در مشهد آقای عسگر اولادی گفت که برخی می‌خواهند‌ هاشمی را بی‌شناسنامه کنند.

بله، گفت. من هم بودم. خدا شاهد است بعضی‌ها من را کنار کشیدند و اعتراض کردند به این سخنان. این چه حرف‌هایی است که عسگراولادی می‌زند؟ که چی؟



جایگاه آقای‌ هاشمی را چطور می‌دانید؟



اگر خدایی بخواهیم حرف بزنیم، ایشان دارند خود را هزینه خانواده خود می کنند. فدای دخترش و پسرش شد.



پیغمبر روزی فرمود: «السلمان منا اهل‌البیت». زبیر هم نشسته بود، فرمود: «الزبیر منا اهل البیت ما لم نشا ابنه المشموم» یعنی تا زمانی که پسر شومش بزرگ نشود.



درآمد شما از کجاست؟



شغل من منبر بوده و از آن هم پول درمی‌آوردم. گاهی هم مثلا یک زمین می‌خریدم صد هزار تومان، بعد می‌فروختم مثلا 120 هزار تومان. یک بار مرحوم تولیت قم به من گفت بیا برو سالاریه قم زمین‌های من را قطعه‌بندی کرده‌اند.یک 300 قطعه‌ای بردار؛ بعد قسطی به من بده. خدا می‌داند به من برخورد.‌ هاشمی‌رفسنجانی هم آنجا نشسته بود. مثل اینکه یک سماور آب جوش ریختند روی سر من. مرحوم تولیت آنقدر که مرا تحویل گرفت ‌هاشمی را تحویل نگرفت. بعد پیشنهاد زمین‌ها را داد که نپذیرفتم. سالاریه قم اگر الان بروی انگار به پاریس قدم گذاشته‌ای. من با همه تنگدستی که آن روز حتی کرایه تهران تا قم را نداشتم، قبول نکردم و گفتم: آقای تولیت من نمی‌خواهم. یکدفعه‌ هاشمی گفت که من می‌خواهم. تولیت هم رو به‌ هاشمی گفت تو بردار.‌ هاشمی از آنجا میلیاردر شد. حالا اگر می‌گفت برویم به‌صورت شریکی با هم زمین‌ها را برداریم و قسطش را بدهیم باز یک چیزی ولی نگفت.



ما به پاکی خال سیب و آن صداقت با عقیده کار کردیم. زن و بچه من زجر زیاد کشیدند. نمی‌خواهم جانماز آب بکشم.



یک نقل قولی از امام(ره) هست که تا آقای‌هاشمی و رهبری انقلاب با هم باشند آسیبی به انقلاب نمی‌رسد.

بله فرمودند و احمد آقا هم فرمودند. من یک بار به محسن رضایی گفتم که به کچل می‌گویند زلفعلی. گفت چطور؟



گفتم ببین اینها که در مجمع تشخیص مصلحتند چرا مصلحت را تشخیص نمی‌دهند. ملای رومی نوشته یک کسی به یارش که رسید کاغذ درآورد خواند. خب به یارت رسیدی چرا کاغذ درآوردی؟ ملای رومی می‌گوید که عاشق به معشوق گفت که تو‌ داری عمرت را ضایع می‌کنی. شما که می‌گویی ما هر وقت بخواهیم یک ساعت دوساعت با رهبر می‌نشینیم چرا نامه می‌نویسی؟ گفتم شما مصلحت را تشخیص نمی‌دهید.



آن نماز جمعه آقای‌هاشمی واقعا بد بود. گفت عده‌ای تردید کردند که باید اقناع بشوند. این یعنی چی؟ یعنی بنزین روی آتش بریز. یا روایتی که جایش آنجا نبود را گفت.



آنان که با علی پیمان بستند کوچک‌ترین تخلفی کردند، علی با آنها جنگید. اینها که وارد انتخابات شدند یعنی چه؟ یعنی قانون را قبول دارند. ولایت فقیه را قبول دارند. نهادهای نظام را قبول دارند.



خود‌ هاشمی هم به من علاقه‌مند است و می‌داند که غرض و مرضی ندارم. می‌داند در خون شجونی پدرسوختگی نیست. من طبق بلوغ تجربی که دارم با کسی دوست یا مخالف هستم.



چرا پس آقا همچنان آقای‌ هاشمی را رئیس مجمع گذاشتند و در نماز جمعه آن‌طور از ایشان تعریف کردند.

کشورداری مشکل است.



حتی شنیدم که ناراحت شده‌اند از برخی رسانه‌ها که آقای‌هاشمی را با کروبی و موسوی یکی می‌کنند.



بله. ما از خدا می‌خواهیم. اما آدمی که خودش را بی‌خود جلو می‌اندازد یا سکوتی می‌کند که از فحش خواهر و مادر بدتر است چه بگوییم.



چه معنی دارد کمیته امداد 14 اسفند با‌ هاشمی ملاقات می‌کند؟ کار بی‌خودی کرده‌اند. یا می‌گوید دارند شناسنامه ‌هاشمی را باطل می‌کنند. آقای عسگراولادی! با دفاع از‌ هاشمی‌ داری شناسنامه خودت را باطل می‌کنی! من با اینها مخالفم.



همین‌ها حسنعلی منصور را کشتند چرا؟ چون یک کلمه علیه امام (ره) صحبت کرده بود. الان که این فتنه‌گرها علیه امام حسین(ع) امام (ره)، علیه قرآن امام، علیه نظام امام (ره) و... هجمه کردند. حالا برویم منت‌کشی کنیم؟ یکی از آخوندهایی که در جامعه روحانیت مبارز هم هست گفته بود آمدن‌ هاشمی به نماز جمعه یک ضرورت ملی است. چه ضرورت ملی؟ مردم 14 خرداد با نوه امام (ره) چه کردند؟ اینی که مردم فهمیدند درست است. خدا شاهد است این درست بود.



ولی رهبری در 14 خرداد، سید حسن را بوسیدند. آقای‌ هاشمی هم گفت قبلش پیش آقا بوده و ایشان هم از شعارهای مردم ناراحت شده‌اند و وقتی صدای صلوات بلند شده فرموده‌اند اینها مردمند نه آن عده محدودی که شعار می‌دادند...



نه. سید حسن می‌خواست قهر کند برود. آقا گفته بود با ما بیا بالا، بعد خواستی بروی برو. این نهایت انسانیت آقا بود. اینی هم که ‌هاشمی می‌گوید از آقا درست نیست. نمی‌شود گفت که اینها مردم نبودند. به خدا بودند. این تلویزیون توی خانه همه رفته است و تاثیرش را گذاشته. خدا شاهد است یک سال قبلش گفتم حسن جان! در جماران عده‌ای هستند که ضد امامند. گفتم همین داماد اشراقی، محمدرضا خاتمی و دختر اشراقی در روزنامه نوشتند که از امام (ره) باید انتقاد کرد. حسن گفت که مزخرف گفتند. گفتم ما خاندان شما را دوست داریم. در زمان شاه همین همسر امام(ره) را کسی حاضر نبود ضامنش بشود که برود نجف شوهرش را ببیند. شهید محلاتی به من زنگ زد گفت به بازاری و غیره زنگ زده‌ام هیچ‌کس حاضر نیست سندش را بیاورد این خانم برود نجف. گفت تو بیار. گفتم تو خودت بیار. گفت سند من گرو است. گفتم دروغ میگی شیخ. گفت نه به خدا راست می‌گویم. بالاخره من بردم سند گذاشتم. ما به‌خاطر امام، زن و بچه‌مان را داغان کردیم. من چهار تا پسر دارم بیکارند. همه از سواد و درس عقب افتادند. من در این سن و سال باید منبر بروم 10 تومان 20 تومان بگیرم تقسیم کنم بین‌شان. غرض اینکه ما ضربه این نظام را زیاد دیدیم و دل‌مان می‌سوزد و چیزی هم نمی‌خواهیم.

دلیل سکوت طولانی آقای ناطق را در چه می‌دانید؟



ایشان و حسن روحانی دیگر جلسات روحانیت را نیامدند. نه اینکه طرف میرحسین رفتند نه! من نمی‌توانم این را بگویم. ولی با احمدی‌نژاد بد بودند. گاهی هم آقای ناطق به من متلک می‌گفت. من هم می‌گفتم آقای ناطق من عاشق چشم و ابروی احمدی‌نژاد نیستم ولی من می‌گویم میان این کاندیداها این رای‌آور‌ترین است. چون ابتکار دارد. ابتکارش این است که کابینه‌اش را می‌برد دهات. پسرم می‌گفت به یک دهاتی گفتم به کی رای میدی؟ گفت به این. اشاره کرد به علم گاز. این‌طور نیست. این اختلاف بین ما بود. از آن زمانی هم که جامعه روحانیت جلسه دارد و اینها نمی‌آیند کسی سوال نمی‌کند که غایبین چرا نمی‌آیند؟ بیاید یا نیاید...



البته آقای یزدی گفته بود که‌ هاشمی، ‌هاشمی 10 سال قبل نیست. ناطق هم ناطق پنج سال قبل نیست. بعد هم درباره مشایی گفته بود که ما اصلا او را به حضور نمی‌پذیریم. گفت با آقای جنتی هم صحبت کردیم، صلاحیت امثال ایشان رد است.



شما گفتید که روحانیت معمولا پله ترقی سیاستمداران بوده است و بعد از به قدرت رسیدن این پله را شکستند. آقای احمدی‌نژاد با پشتیبانی جامعتین آمد و رئیس‌جمهور شد و علمایی چون آیت‌الله جنتی، آیت‌الله مصباح یزدی و... از ایشان حمایت می‌کردند اما جدیدا می‌بینیم که انتقادهای همین علما از دولت افزایش یافته. آقای جنتی در نماز جمعه می‌گوید حرف من به جایی نمی‌رسد اگر می‌توانستم جلوی برخی عزل و نصب‌ها در دولت را می‌گرفتم و از این حرف‌ها. آیا این به همان معنی بالا رفتن از نردبام و شکستن آن است؟



حرف را رهبری تمام کرد. می‌گوید این حرف‌ها فرعی است. حضرت امیر(ع) هم می‌فرمایند که جزییات را بزرگ نکنید.



یعنی معتقدید آقای جنتی اشتباه کردند و به جزییات پرداختند؟



نه. اشتباه نکرد. انتقاد غیر‌ از اعتراض است. غیر ‌از دشمنی است. پیغمبر در مسجد روی منبر فرمود مسلمان در سه چیز خیانت نمی‌کند اول عملش را خالص برای خدا انجام می‌دهد. دوم اینکه رهبران دینی را نصیحت می‌کند و سوم در اجتماعات مسلمین شرکت می‌کند. گوسفند تا در گله است گرفتار گرگ نمی‌شود. ما هم اگر مجتمع باشیم کمتر گرفتار ایدئولوژی‌های منحرف می‌شویم.



بنابراین نقد خوب است. ما با خود آقای احمدی‌نژاد بنشینیم. می‌گوییم بالاغیرتا، پایین غیرتا، وسط غیرتا، مراجع تقلید و علما از این رئیس دفتر تو راضی نیستند. به خدا آیت‌الله جعفر سبحانی به خود من گفت ما اگر قدرت داشتیم مشایی را بیرون می‌کردیم.



بعضی‌ها معتقدند دیدگاه آقای مشایی و احمدی‌نژاد یکی است چون رئیس‌جمهور تمام‌قد از وی حمایت می‌کند.



بکند یا نکند ما این اشکال را بر احمدی‌نژاد وارد می‌دانیم.



در جامعه وعاظ یک بار مشایی آمد و توضیحاتی داد و بعد هم شما گفتید که اقناع شدید و حلالیت طلبیدید. چه گفت که شما را راضی کرد؟



این حرف من نبود. متاسفانه به نام من زدند. بله برخی از جوانان بلند شدند حرف زدند و بعد که مشایی جواب داد؛ گفتند که آقای مشایی از ما راضی باش که پشت سرت حرف زدیم. از میان ما هم دبیر اجرایی‌مان تنگاتنگ شده بود با مشایی که گفت بله همه راضی شدند ولی ما او را از خودمان جدا کردیم و مشایی هم او را قاپید و برد جای دیگر و پول و پله هم راه انداختند و انشعاب کردند. جامعه روحانیت هم اینها را به رسمیت نمی‌شناسد، الان هم معروفند به واعظین مشایی. البته خودشان که می‌گویند واعظین ولایی. اینها از ما نیستند. خود همینی که از ما جدا شد گفت که رئیس‌جمهور آینده مشایی است و احمدی‌نژاد هم معاون اول او می‌شود. من این حرف را جایی زدم مشایی پیغام داد و گله کرد. من هم گفتم که این حرف احمدی‌فر است نه من. من در همان جلسه وعاظ هم به مشایی اعتراض کردم و گفتم برخی می‌گویند سنی هستی و معلوم نیست از چه کسی تقلید می‌کنی! مشایی گفت من از آقای شجونی تقلید می‌کنم. 217 نفر در جلسه ما بودند که این حرف را زد.

چرا الان وجهی برای اعتراض علما قائل نیستند؟



اصلا قدرت غرور می‌آورد. البته ایشان در مجامع دنیا اصول ما را ترویج می‌کند. به فقرا می‌رسد. آبرو به روحانیت داده است. خدایی دارد آبرو می‌دهد. همین برای ما بس است. منتها یک جزییاتی هست که اشکال دارد. حالا مگر عمر دولت چقدر است؟ می‌شود صرف نظر کرد.

ما مدارا می‌کنیم. خود رهبر هم دارد دست به عصا راه می‌رود که یک جایی شکافی پیدا نکند.



قبول دارید مراجع با گرایش‌های دولت موافق نیستند؟



بله. می‌دانم که نیستند.



این نقطه ضعف بزرگی برای دولت نیست؟



این نقطه ضعف دولت است. منتها خود دولت در دلش این‌طور است که مخالفت مراجع برای ما ننگ نیست. بالاخره این استخوان لای زخم است و کاری هم نمی‌شود کرد. ما صبر می‌کنیم.

یکی نیست به مشایی بگوید بابا جان این نهج‌البلاغه و امام علی، این امام و وصیت‌نامه‌اش. چه کاری است که اینها را ول می‌کنی و می‌روی وصیت‌نامه کوروش را پیدا می‌کنی و می‌آوری.



اتفاقا دیدم شما درباره کوروش موضع گرفتید و گفتید که کوروش اولین کسی بود که ازدواج با محارم را ترویج کرد درحالی‌که علامه طباطبایی در المیزان می‌گوید که احتمال هست که ذوالقرنین همین کوروش باشد.



من که حرفی ندارم. ضمن احترام به آقای طباطبایی و مکارم شیرازی می‌گویم یک کسی که فعلا درباره‌اش تردید هست چرا مطرحش کنیم. کوروش اگر می‌توانست چیزی را نگه دارد شاه را نگه می‌داشت. کوروش آسوده بخواب ما بیداریم حرف شاه است. ان‌شاءالله آن حرفی که درباره کوروش و ازدواج محارم گفتم و در تاریخ هم آمده دروغ باشد. حرفی نیست. حرف من چیز دیگری است. این حرف‌ها چه ربطی به رئیس دفتر رئیس‌جمهور دارد تا کار را به جایی برسانند که آقای مصباح یزدی می‌گوید هر کسی این حرف‌ها را می‌زند غیر‌خودی است؛ یا مثلا تیمسار فیروز‌آبادی بگوید مشایی افسارگسیخته است. آدم اگر بلد نیست شعر بگوید چرا شعری می‌گوید که در قافیه‌اش گیر کند. شعر نگو آقا.

No comments:

Post a Comment