Thursday, March 3, 2011

با بیانیه یا بی بیانیه- با مناسبت یا بی مناسبت

با بیانیه یا بی بیانیه- با مناسبت یا بی مناسبت


یک ملت در انتظار

فرصت ریختن به خیابان است





عنوان بزرگ امروز(روزگذشته "ترس مردم ریخته...") شما، چنان با آنچه که ما در میان مردم شاهدیم همخوانی داشت که تصمیم گرفتم این چند نکته را هم در تکمیل عنوان دیروزتان ارسال کنم:



امروز شاهد دو صحنه تاریخی بودم. اول این که مردم داخل مترو هرچه از دهانش در می آمد به مجلس هدیه می کردند. دلیل را پرس و جو کردم. معلوم شد گزارش تظاهرات 25 اسفند را در مجلس خوانده اند و مردم را عامل انگلیس و امریکا معرفی کرده اند. من نمی دانم اینها میدانند و خودشان را به ندانستن می زنند و یا واقعا از شهر خبر ندارند. اگر فرض دوم باشد، باید به علی لاریجانی پیشنهاد کرد یک روز صبح مجلس را تعطیل کرده و نماینده ها را به گروه های 5 نفره تقسیم کند و بفرستد به خیابان، مترو، بازار، یا هر محل دیگری که خودشان انتخاب می کنند، تا ببینند مردم درباره اوضاع مملکت و موسوی و کروبی و مجلس چه می گویند.



بهرحال به خاطر چرندهایی که مجلس به عنوان بیانیه و کمیسیون 25 گفته و تلویزیون هم پخش کرده مردم در مترو عصبانی بودند. قبلا فحش هایی که می دادند فحش های ناموسی نبود، بخاطر اینکه به هرحال زن هم در مترو سوار می شود. اما مثل اینکه امروز هیچ کس اعصاب درست و حسابی نداشت. فحش خواهر و مادر بود که به مجلسی ها، به رهبر و لاریجانی و هر کس که به دهانشان می آمد میدادند.



تا هفته قبل مردم به چشم همدیگر نگاه می کردند و می شد از چشمشان خواند که دارند در دلشان فحش می دهند به نظام. مثلا در مترو مردم غر می زدند، اما همین که یکنفر شروع می کرد و به فحش یا متلک، بقیه پشتش را می گرفتند. اما دیروز کسی منتظر نمیشد که یک نفر شروع کند، و آنها وضعیت را بسنجند و اگر مناسب بود دنبالش را بگیرند. شاید باور نکنید، ولی امروز بارها دیدم که دو نفر، یکیشان یک مرد میانسال حدود 40 ساله و یکیشان هم یک جوان 25 ساله همین که مترو ایستاد و درها باز شد و اینها آمدند داخل، به محض داخل شدن فحش را شروع کردند. مرد میانسال گفت: اینها هی می گفتند آمریکا رفته به عراق و سربازان آمریکایی به زن های عراق تجاوز کرده، خودشون که از همه بدترند!



‏جوان هم گفت: ‫تو روح بابای همشون سگ ... و مردم با خنده صلوات فرستادند!



2- اما خبر دوم. امروز در میدان صادقیه بودم. حدود ساعت 6 بعد از ظهر. ابتدا یک جمعیت 50 - 60 نفره شروع کردند به تظاهرات و شعارهای سبز. بسرعت بر تعداد آنها اضافه شد. تا لحظه ای که من شاهد و در میان آنها بودم بالای هزار نفر به حرکت در آمده و شعار میدادند. تعدادی نیروی انتظامی در محل بود، اما از جایشان تکان نخوردند. یا غافلگیر شده و ترسیده بودند و یا خودشان هم بدشان نیآمده بود که مردم شعار بدهند. سرپرست آنها مرتب با بی سیم تماس می گرفت اما تا آن وقتی که من در محل بودم نیروی کمکی به محل نرسید. من حدود ساعت 7.30 دقیقه از این جمعیت جدا شدم و به طرف خانه حرکت کردم، اما تظاهرات ادامه داشت. من فکر می کنم مردم شیوه درستی را پیدا کرده اند. اول این که غروب شروع می کنند به تظاهرات که هوا رو به تاریکی می رود و دوم این که منتظر بیانیه و همآهنگی و این حرف ها نمی شوند، بلکه هرجا که فرصت پیدا می کنند به حرکت در می آیند. کار به آنجا کشیده که همه مردم منتظر فرصت تظاهرات اند. با بیانیه یا بی بیانیه. با مناسبت و یا بی مناسبت. یک ملت در انتظار فرصت تظاهرات و شعار است!



مشاهدات دیروز و امروز من این را می گوید که اتومبیل ها، هرجا که ستون های ماشین های انتظامی را می بینند که به یک طرفی در حرکت اند، با راه بندان های مصنوعی باعث گیر کردن آنها درترافیک می شوند و باحتمال زیاد به همین دلیل نیروی انتظامی کمکی نتوانست به میدان صادقیه برسد. یا بموقع برسد.

No comments:

Post a Comment