Wednesday, March 2, 2011

سن باتوم به دستان کاهش می‌یابد

حسین پسر بچه چهارده ساله‌ایست که با این باتوم‌ها تعداد زیادی را کتک زده‌است. مادر این پسر بچه که زنی تقریبا بی‌سواد و از اهالی جنوب شهر تهران است به خبرنگار خودنویس گفت:« با دیدن صورت خسته و عرق کرده حسین و باطومی که با خود به خانه آورد شوکه شدم. پرسید این دیگر چیست؟ گفت ابزاری جدید برای کسب درآمد بدون دردسر.»






« از حدود خرداد ماه گذشته و بعد از شلوغی‌هایی که بعد از انتخابات در تهران و شهرهای دیگر به وجود آمد فروش باتوم و وسایلی از این دست زیاد شده و بیشتر مشتری ها به دنبال خرید این باتوم های پلاستیکی و فنری هستند.» اینها را منصور یکی از فروشندگان لباس‌های سربازی در خیابان سپه می‌گوید.



فرزانه که خبرنگار یکی از روزنامه‌های اصلاح طلب بوده از مشاهداتش در خیابان امام خمینی و فروش باتوم می‌گوید:« چند ماه پیش بود که برای خرید یک پرچم روی میزی به فروشگاه‌های نظامی منظقه خیابان سپه رفتم و با دیدن باتوم‌هایی که جوانان خریداری می‌کردند و از سه هزار تومان تا هفت هزار تومان قیمت داشت شوکه شدم.»







اینها را فیروزه می‌گوید زنی پنجاه و اندی ساله که دیگر از باتوم نمی‌ترسد.«وقتی کمرم تیر کشید برگشتم تا صورت کسی که باتوم را به کمرم کوبید ببینم. پسری دوازده ساله بود که نگاهش هیچ حسی نداشت. نه غضب را می‌توانستم در آن ببینم نه نفرت را. انگار در بازی حیاط مدرسه‌اش گرفتار شده‌بود.»



مریم می‌گوید:« به چشم خودم دیدم که چطور بچه‌های دبیرستانی باتوم‌هایشان را در هوا می‌چرخاندند و فریاد یا حسین سر می‌دادند و بر تن مردم می‌کوبیدند.انگار در یک رقابت باهم شرکت داشتند. چهره‌هایشان متفاوت بود، بعضی فقیر بودند ، بعضی به نظر می‌آمد برای سرگرمی هم شده آمده‌اند. کلا نمی‌شد فهمید این جماعت از چه قشری و از چه مرامی هستند.»



حسین پسر بچه چهارده ساله‌ایست که با این باتوم‌ها تعداد زیادی را کتک زده‌است. مادر این پسر بچه که زنی تقریبا بی‌سواد و از اهالی جنوب شهر تهران است به خبرنگار خودنویس گفت:« با دیدن صورت خسته و عرق کرده حسین و باتومی که با خود به خانه آورد شوکه شدم. پرسید این دیگر چیست؟ گفت ابزاری جدید برای کسب درآمد بدون دردسر.»



مادر حسین می‌گوید:« حسین به هیچ چیزی باور ندارد و به هیچ مساله‌ای در زندگی‌اش اهمیت نمی‌دهد او فقط می‌گوید پول می‌دهند می‌روم. خسته ام بسکه دستم به دهان مردم بوده.»



حمله به معترضین این روزها شدت بیشتری به خود گرفته‌است و باطوم به دستان دیگر سرباز وظیفه‌ها نیستند. در کنار آنها بچه‌هایی هستند که برای دریافت امکانات و کمک‌های مالی از سوی رژیم حاضرند باطوم‌های خود را در هوا بچرخانند و بر تن نحیف مادران و زنانی فرود بیاوردند که می‌تواند مادر یا خواهر خود این بچه‌ها باشند. حکومت با چیدمان جدید خود تلاش می‌کند وجه جدیدی به ماجرا بدهد تا بر مبنای آن جامعه را با بحران‌های جدید اختلاف و درگیری همراهی کند.



مرضیه می‌گوید:« فقط می‌خواهم به این بچه‌ها بگویم بجای تخم کینه و خشونت جوانی کنند. دلم می‌خواهد دست همه این کودکان وطنم بگیرم و ملتمسانه برایشان تعریف کنم که زندگی چیز دیگری است. گول این قصه‌ها را نخورند که فردا قصه چیز دیگری خواهد بود.»

No comments:

Post a Comment