پنج خوان پرپیج و خم
بر سر راه حاکمیت کودتائی
مصطفی تاج زاده
سایت "تحول سبز" مقاله ای تحلیل به قلم مصطفی تاج زاده منتشر کرده است. تاج زاده دراین مقاله که متن را می خوانید، بحران در جناح راست حاکم در جمهوری اسلامی و بن بست انتخابات پیش روی مجلس و ریاست جمهوری را بررسی کرده است.
متن مقاله چنین است:
ماه عسل اقتدارگراها رو به پایان است و دو انتخابات پیشرو (مجلس نهم و ریاست جمهوری یازدهم) اختلافات جناح راست را به طور کامل آشکار خواهد کرد. اما مشکلات جناح حاکم به مراتب بیش از اختلافات افراد و باندها و احزاب آنهاست. به باور من جناح حاکم دستکم با پنج مشکل مهم در حال دست و پنجه نرم کردن است؛ مشکلاتی که بعضاً در حال تبدیل به بحران هستند. اولین مسأله همین اختلافات رو به رشد آنان است. حزب پادگانی با حذف اصلاحطلبان و اخیراً آقای هاشمی از مدیریت کشور، اکنون وظیفه و مأموریت آقای احمدینژاد و دوستانش را خاتمه یافته تلقی میکند. وی و اطرافیانش با توجه به حرکت اعتراضی اخیر خود تا پایان دوره ریاست جمهوری تحمل خواهد شد ولی بعد از آن در هیچ یک از سه قوه دست بالا نخواهند داشت.
حزب پادگانی در عین حال مایل نیست هر سه قوه به طور کامل در اختیار جناح محافظهکار (راست سنتی) قرار گیرد. وضعیت ایدهآل برای آنان حضور افرادی در عرصه مدیریت (هر سه قوه) کشور است که حتیالامکان وابستگی حزبی و شناخته شده به گروههای قوی و منتفذ و مستقل از کانون قدرت، نداشته باشند تا امربران و کارگزاران سر به زیر باشند. بنابراین منافع و علایق حزب پادگانی کاملاً هماهنگ با جناح راست سنتی نیست و میکوشد مهرههای خود را به تدریج جایگزین افراد شاخص آنها کند که معدل سنی بسیاری از آنان بالای ۷۰ سال است. پس حذفشان توجیه دارد.
اما راست سنتی یا محافظهکاران قصد دارند به نام اتحاد اصولگراها در انتخابات سال جاری مجلس، مانند مجلس هشتم در شهرهای بزرگ فهرست مشترک ارائه کنند. چون به این ترتیب میتوانند اکثریت مجلس نهم را نیز در اختیار بگیرند (آنان چهرههای شناخته شده بیشتری از حزب پادگانی و نیز گروه احمدینژاد برای نامزدی مجلس دارند). این اتحاد به سود آنان و به ضرر آقای احمدینژاد است. البته حزب پادگانی خود رأساً فهرستی ارائه نمیکند چون هویت آشکار و شناخته شده ندارد. آنان سعی میکنند نامزدهای وابسته به خود را در فهرست متحد اصولگراها قرار دهند. به نظر میرسد آقای احمدینژاد از این سناریو نگران است، زیرا به نام وحدت، در مجلس نهم اقلیتی به مراتب ضعیفتر از مجلس هشتم به دست خواهد آورد، بویژه که خود وی دیگر رییس دولت نخواهد بود و نمیتواند نقش مؤثری در عرصه قدرت ایفا کند.
از آنجا که این گروه توان ایجاد یک حزب منسجم را چه به لحاظ نظری و چه به لحاظ تشکیلاتی و راهبردی و برنامهای ندارند و پس از این دوره، جز شخص احمدینژاد (آن هم در عرصههای محدود) امکان حضور چندان مؤثری در قلمرو سیاستورزی و قدرت نخواهند داشت، به همین دلیل گروه وی درصدد ارائه فهرست مستقلی است تا بتوانند اکثریت قاطع (نیم به علاوه یک نمایندگان یعنی حدود ۱۵۰ کرسی) یا دستکم اکثریت قوی را به طرفداران خود اختصاص دهند تا زمینه برای ریاستجمهوری نامزد مطلوب آن گروه کوچک فراهم شود. استدلال آنان چنین است که به احتمال زیاد اصلاحطلبان در انتخابات حاضر نخواهند شد، بنابراین برای افزایش مشارکت مردمی و ایجاد شور انتخاباتی دستکم در شهرهای بزرگ مانند تهران، تبریز، اصفهان، شیراز، مشهد و… اصولگراها باید حداقل دو لیست ارائه و با هم رقابت کنند.
رقابت درونی اصولگراها به ضرر جناح راست سنتی خواهد شد، به همین دلیل محافظهکاران در ماههای اخیر اصلاحطلبان را به مشارکت در انتخابات تشویق میکنند تا به این طریق بتوانند همه اصولگراها را مجبور کنند تا با فهرست واحد در انتخابات حاضر شوند. یعنی مانند انتخابات پیشین با فشار از بالا و چانهزنی از پایین آقای احمدینژاد را به ارائه فهرست واحد مجبور خواهند کرد. به این ترتیب خواهند توانست با حضور ضعیف و دست و پا بسته اصلاحطلبان هم به انتخابات مشروعیت بخشند و هم اکثریت مجلس را بدون رقابت جدی به دست آورند. حرکت اعتراضی اخیر، موضع آقای احمدینژاد را تضعیف و مقابله با اطرافیان نزدیکش را تسهیل کرد.
مشکل دوم جناح حاکم مشکلات اقتصادی است. به نظر من در سال جاری و نیز در سال آینده همچنان شاهد افزایش قیمتها، واردات انبوه، بیکاری گسترده، تضییقات روزافزون بخشهای تولیدی و صنعتی و کشاورزی خواهیم بود و هیچ طیفی از جناح حاکم (حزب پادگانی- احمدینژاد- محافظهکاران یا راست سنتی) راهی برای برونرفت از تورم و رکود اقتصادی ندارند، تحریمهای جهانی همچنان ادامه خواهد داشت، افزایش قیمت نفت نیز حلال نهایی مسأله نیست. زیرا در عین افزایش درآمد دولت، انتظارات مردم را نیز بالا میبرد و قیمت محصولات در سطح جهانی نیز افزایش مییابد که قیمت واردات انبوه، حتی چینی را بیشتر میکند. به باور من دوره شعارهای عوامپسند جناح راست (از هر طیفی) به سر آمده است و این مسأله در نرخ مشارکت مردم در انتخابات مؤثر خواهد بود، اختلافات درونی اصولگراها نارضایتی گسترده مردم را علنیتر میکند. کما اینکه در مباحث مربوط به لایحه بودجه تا حدودی ابعاد نارسایی و نارضایتیهای اقتصادی آشکار شد. عدم انتشار آمارهای اقتصادی نیز مشکل را حل نمیکند چون مشکلات اقتصادی عینی و ملموس است و مردم برای درک آنها نیاز به آمار و ارقام ندارند.
معضل سوم تفاوت دیدگاههای ذهنی در جناح حاکم است. محافظهکاران همچنان بر طبل ایجاد محدودیت و بگیر و ببند میکوبند و حزب پادگانی نیز چنین روشی را درست میخواند، ولی گروه احمدینژاد سیاست فوق را شکست خورده و رأی شکن در انتخابات ارزیابی میکنند. طبق تحلیل دولتیها، اکثریت ایرانیان بخصوص در شهرهای بزرگ با این بگیر و ببندها و حتی با تلقی سنتیها از اسلام (از آقایان مصباح و جنتی تا مهدویکنی و ناطقنوری) مخالفاند و من حدس میزنم نظرسنجیهایی نیز در این زمینهها به عمل آوردهاند. تغییر فاز گفتمان آنان از «اسلام فقاهتی» آن هم به قرائت آقای مصباح یزدی به «مکتب ایرانی» و بزرگداشت کوروش هخامنشی ناشی از چنین تحلیل و نظرسنجیهایی است. از نظر گروه احمدینژاد دفاع از بگیر و ببند فرهنگی کمر آنان را در انتخابات میشکند. این اختلاف دیدگاه روز به روز پررنگتر میشود و حمله اصولگراها به رییس دفتر آقای احمدینژاد نمود این شکاف است. با گذشت زمان و با فعالیت گسترده شبکههای ماهوارهای، موج دموکراسیخواهی در منطقه و افزایش مشکلات اقتصادی این اختلاف دیدگاه علنیتر و گستردهتر خواهد شد.
معضل چهارم وضعیت ایران در عرصه بینالمللی است. اکنون دیگر معلوم شده در انتخابات آتی آمریکا، چه اوباما پیروز شود و چه نامزد جمهوریخواهان، دستکم در کوتاهمدت گرهی از مشکلات دو کشور باز نخواهد شد و تحریمها و تهدیدها همچنان ادامه خواهد داشت. با افزایش مشکلات اقتصادی مردم و اختلافات اصولگراها ممکن است فشارها بیشتر شود. از طرف دیگر غنیسازی اورانیوم همزمان با نقض دیگر حقوق مسلم ملت ایران جاذبه کمتری برای افکار عمومی خواهد داشت. از طرف دیگر حوادث منطقه و قیامهای مردمی، اگرچه آمریکا و اسرائیل را تضعیف کرده است، اما در عرصه داخلی برای اقتدارگراها از هر سه طیف حزب پادگانی، احمدینژاد و محافظهکاران مشکلاتی ایجاد خواهد کرد. به این ترتیب که در صورت حرکت کشورهای منطقه مانند مصر و تونس و… به سوی معیارهای دموکراتیک (احزاب و مطبوعات و انتخابات آزاد، تجمعهای اعتراضی، آزادی سبک زندگی و…) جناح حاکم در ایران نیز در فشار بیشتری قرار میگیرد تا حقوق و آزادیهای قانونی ایرانیان را به رسمیت بشناسد. اگر هم سلفیها در این کشورها اکثریت را به دست آورند جهتگیریهای شدید ضد شیعی و ضد ایرانی از خود نشان خواهند داد، حتی اگر شدیداً علیه آمریکا و اسرائیل موضع بگیرند (نمونه رادیکال آنان بنلادن بود)، در هر دو حال یعنی چه شریعتگراها حاکم شوند و چه دموکراسی حرف اول را در این کشورها بزند، مشکلات جناح حاکم بیشتر خواهد شد.
مشکل پنجم اصولگراها گسترش فساد مالی و اداری در کشور به رغم همه شعارهاست. این نارساییها خود را در زندگی روزه مردم نشان میدهد و با رقابتهای درونی و ظهور اختلافات جناح حاکم، فسادها به طور علنیتری مطرح خواهد شد. درست است که صدا و سیما و مطبوعات کاملاً کنترل شدهاند اما ماهواره و اینترنت انحصار اطلاع رسانی را شکسته و وضعیت دشواری برای اعمال روشهای اقتدارگراها ایجاد میکند.
با توجه به مشکلات فوق که هر کدام میتواند به بحرانی برای اقتدارگراها و حتی در جامعه تبدیل شود باید گفت وضعیت جناح حاکم به شدت نااستوار و سست است. به همین علت نگرانی از سر و رویشان میبارد و میکوشند انسداد و سانسور شدیدی اعمال کنند. آنان در صددند با ایجاد فضای امنیتی و پلیسی عملاً نظریه «النصر بالرعب» یا پیروزی بر اساس ایجاد ترس را تحقق بخشند. اما روند حوادث به سود آنان نیست و دیر یا زود مجبور خواهند شد که به رغم اشتراک نظر همه اصولگراها در نفی و نقض و سرکوب حقوق و آزادیهای اساسی ایرانیان، این حقوق و آزادیها را به رسمیت بشناسند. ما باید خود را برای چنین شرایطی آماده نگه داریم. من به آینده بسیار امیدوارم. کافی است با هوشیاری و متانت عمل کنیم. حق پیروز است.
No comments:
Post a Comment