شعری از رسول بداقی،معلم دربند و زندانی سیاسی:من دیوار زندانم را دوست دارم
“خاک آزادی را”
من دیوار زندانم را دوست دارم.
به بلندای آرمانم.
سلام بر دیوار زندان
این آموزگار ایستادگی!
چه دیدنی ست،
سرافکندگی دیوارها،
در پیشگاه آزادگان!
من زنجیرهای دست و پایم را می ستایم،
به سان بی کرانگی روح آزادگان.
چه با شکوه است،
بوسه های زنجیر بر دست و پای آزادگان!
زنجیر و زندان،
پرچم بزرگی روح آزادگان اند،
سلام،
در گرداب خشم زندانبان،
چه تماشایی ست،
آرامش اندیشه های مبارزان؟
چه آموختنی ست،
امانت داری زنجیر!
چگونه من پاس ندارم، آزادگی ،
این میراث مادری را؟
سلام بر شکنجه،
که پرداخت وام من است،
به صندوق رهایی هم وطنانم.
سلام بر درد و رنجهای بیکران،
در راه پر سنگلاخ رهایی.
سلام بر ماندگاری ناله های مبارزان،
زیر شلاق خون آلود خودکامگان.
من ستایشگر اندیشه های شیشه ای و اراده های پولادینم.
بر تابوت من نیافشانید،
مگر خاک آزادگی را!
“خاک آزادی را”
من دیوار زندانم را دوست دارم.
به بلندای آرمانم.
سلام بر دیوار زندان
این آموزگار ایستادگی!
چه دیدنی ست،
سرافکندگی دیوارها،
در پیشگاه آزادگان!
من زنجیرهای دست و پایم را می ستایم،
به سان بی کرانگی روح آزادگان.
چه با شکوه است،
بوسه های زنجیر بر دست و پای آزادگان!
زنجیر و زندان،
پرچم بزرگی روح آزادگان اند،
سلام،
در گرداب خشم زندانبان،
چه تماشایی ست،
آرامش اندیشه های مبارزان؟
چه آموختنی ست،
امانت داری زنجیر!
چگونه من پاس ندارم، آزادگی ،
این میراث مادری را؟
سلام بر شکنجه،
که پرداخت وام من است،
به صندوق رهایی هم وطنانم.
سلام بر درد و رنجهای بیکران،
در راه پر سنگلاخ رهایی.
سلام بر ماندگاری ناله های مبارزان،
زیر شلاق خون آلود خودکامگان.
من ستایشگر اندیشه های شیشه ای و اراده های پولادینم.
بر تابوت من نیافشانید،
مگر خاک آزادگی را!
No comments:
Post a Comment