Friday, May 3, 2013

حیواناتی که بر ما حکومت کرده‌اند(۱۵): کفتار نجف‌آباد


حیواناتی که بر ما حکومت کرده‌اند(۱۵): کفتار نجف‌آباد


آن فاعل به مفعولیت، آن مخالف جمهوریت، آن دائم به زیر ۳۳ پل، آن وزیر تحت تعقیب اینترپل، آن رئیس سعید امامی، آن پرورنده هر چه نمامی، آن شاه کلید قتل‌های زنجیره‌ای، آن کشته مرده غذاهای جیره‌ای، آن سرسلسله کفتاریان، شیخنا و مولانا علی فلاحیان، وزیر اطلاعات بود و به امور لاطائلات بود و عامل اختلافات بود.

نقل است که به هنگام تولد، از مادر نیمه برهنه خود عکس انداخت و برایش پرونده ساخت.
چون در نجف آباد، آخوند شدن مد شده بود، پس به قم رفت و به امور حقانیت مشغول شد.
گویند حافظ قرآن بود ولی برعکس می‌خواند و برعکس هم عمل می‌کرد، عین مرحوم تیمور لنگ، و این از معجزات او بود.
چون به قم رفت، طلبه مدرسه حقانی شد که پرورنده قاضی و جاسوس و سالوس بود.
بعد از انقلاب حاکم شرع شد به خوزستان و فاعل به امور شر. فرمانده کمیته انقلاب بود و چون خوب آدم می‌کشت، لاشخور خمین او را منزلتی بخشید امور دادگاه ویژه روحانیت به او سپرد. بعدا به وزارت اطلاعات شد و از اوج درایتش در کشتن، ری‌شهری، قائم مقامش کرد و از از آن تاریخ، از هر چه «قائم مقام» بود خوشش آمد.
در وزارت لاطائلات، با سعید امامی آشنا شد و یک دل نه، ۱۰۰ دل، عاشقش شد. گویند عشق این دو آنقدر آتشین بود که روح شمس تبریزی در قبر لرزید و مولانا دوباره جان به جان آفرین تسلیم کرد.
چون خوک رفسنجان رئیس جمهوری شد، او را به عنوان وزیر اطلاعات به مجلس معرفی کرد، اما گروهی از خدا بی‌خبر، مخالفت کردند…خوک اعظم در تعریف از توانایی حضرت کفتار گفت: «…این اواخر من ایشان را مسئول بازرسی ویژه فرماندهی کل قوا کرده بودم که کار کردن ایشان برای من بسیار جالب بود ٬یعنی جزو زیباترین کارهایی که ارائه می‌شد در حوزه ما کارهای ایشان بود…» که بعد از پایان دوران مجلس سوم، فلاحیان همان کار زیبا را سر نمایندگان معترض آورد و خصیتین‌شان را از بیخ کند و کم کم برج‌ساز شد و خصیتین‌ روی هم می‌انباشت.
چون وزیر شد، سعید امامی به زیر شد، و هر دو به امور مسلمین مشغول گشتند و مسلمین هم مشعوف.
 هر کس با هاشمی مخالفت می‌کرد، حضرت خوک رفسنجان از فلاحیان می‌خواست «زیباترین» کار را سر طرف بیاورد و به این سبب، اگر آغا محمد خان چشم قربانیان روی هم جمع می‌کرد، فلاحیان، از خصیتین‌ کشیده شده، کوه ساخت و در کنار خویش نگاه می‌داشت از برای یادآوری.
حضرت هاشمی چون می‌خواست ماموران وزارت اطلاعات به فساد و سو استفاده از اموال دولتی نیافتند، اجازت فرمود برادران گمنام به امور اقتصادی مشغول گردند و از این رو، حضرت فلاحیان بسیاری از بازرگانان و صاحبان نفت‌کش را ربود و پول‌شان را صرف امور مالی و بمالی نمود تا فساد نشود!
از کرامات او این بود که شرکت‌های فراوان برای وزارت اطلاعات بساخت و کار رقبا بساخت و در میدان رقابت اقتصادی بتاخت.
او از هرچیزی، فرنگی‌اش را دوست داشت جز مهماندار! پس امور رفاهی برادران فرنگی‌کار وزارت را به مهمانداران سپرد و گاه مهمانداران رابا مقامات نظام که مسافر بودند آشنا می‌کرد تا برای‌شان پرونده بسازد و اگر روی‌شان زیاد شود، فیلم عملیات فتح خیبرشان را به نمایش بگذارد.
فلاحیان به فیلم‌سازی علاقه بسیار داشت، پس تا کسی کله‌اش بوی قرمه سبزی می‌داد، حکم به جلبش می‌داد و جلوی دوربین می‌نشاندش تا هر چه دل تنگش می‌خواهد، به زور بگوید!
در دوران وزارتش  با همکاری برادران کیهانی که نیمه پنهان مردم می‌دیدند، هویت بساخت و پدر مردم بسوخت.
در ایام وزارت، بسیار به سونا می‌رفت در زعفرانیه، و آهوان زیبا روی را میل می‌فرمود. در آن سال‌ها، زحمت عزرائیل کم کرد در پایان دادن به کار نویسندگان و فعالان و نوکیشان، و حضرت خوک رفسنجان به کرات از او اظهار رضایت فرمود.
چون بدانست که بخت، یار بختیار نیست، دوستانی بی‌درنگ به فرنگ فرستاد تا به «زیباترین» وجه، زحمت او را بکشند، همینطور زحمت دیگرانی را در رستوران میکونوس برلین کم کرد و ترقه‌ای هم در آرژانتین، «در» فرمود.
از دیگر تلاش‌هایش برای سازندگی، قاچاق سلاح بود با دیگر برادران گمنام.
وزیر اطلاعات دوران سازندگی، کار صدها نفر بساخت و بدون ترموز بتاخت.
در سنوات دهه ۷۰، زحمات نویسندگان و هنرمندان کم کرد و سعیدی سیرجانی را به سعادت اخروی مبتلا ساخت!
در عهد سید محمد خاتمی، وزارتش خاتمه یافت و در پستوی پسین وزارت اطلاعات، به طرح برنامه مشغول شد که ناگهان چند نفری به آن دنیا سفری ابدی فرمودند، از جمله راننده‌اش که داشت داماد می‌شد و مهمانداری «قائم مقامی» نام. سعید امامی شیرازی در خاطراتی که ننوشت، نقل می‌کند که پسر حاجی به سیامک سنجری راننده، نظر داشت و چون سیامک هوس عروسی زد به کله‌اش، مجبور شدیم پسر حاجی را از ناراحتی خارج کنیم! و چون فهمید قائم مقامی مهماندار، نیت افشا دارد، امر فرمود بر کم کردن زحمتش.
اکبر گنجی، رحمت خدا و صبح امروز و رادیو فردا و غیره بر او باد، از اهالی سابقا خفیه صبح امروزی مدارکی ستاند و در جریده‌ها کفتار نجف‌آباد را افشا کرد و گفت در قتل‌های سنه ۷۷ دست دارد و او را شاه کلید نامید.

چون آبها از آسیاب اوفتاد و گنجی به زندان رفت و خاتمی پیگیری قتل‌ها فراموش کرد و قاتلان هم آزاد شدند پس از «شهادت» سعید امامی که اهل نظافت بود، فلاحیان کاندیدا شد و آقازاده‌اش که بسی قهرمان بود، با هفت تیر ماموری بکش و آب از آب تکان نخورد.

حضرتش که عضو مجلس خبرگان هم بود، برج‌سازی می‌کرد، اما این بار نه با خصیتین‌ مردم!

گویند در سنه ۹۲ باز هم نامزد شد تا خلق به ریشش بخندند
.

No comments:

Post a Comment