پدری دخترش را به خاطر «شمارهی ناشناس» موبایل کشت
بخش تحلیل خودنویس: روز دوشنبه کارگر بسیجی و دارای ۴ فرزند به نام حسینعلی رئیسی، به خاطر آنکه دخترش شمارهای ناشناس در گوشی موبایلش داشت، آنقدر او را کتک زد تا دختر ۱۸ ساله تسلیم مرگ شد.
بر اساس ماده ۲۲۰ قانون مجازات اسلامی، «پدر یا جد پدری که فرزند خود را بکشد، قصاص نمیشود و به پرداخت دیه قتل به ورثه مقتول و تعزیر، محکوم خواهد شد.» پدر زهرا هم باید دیه را ورثه، از جمله خودش پرداخت کند...
گزارشی از سوی یک هماستانی در شهر «نافچ» در استان چهارمحال و بختیاری به دستم رسیده است؛ روایتی از قتل فجیع و دردناک دختر به دست پدر، برخاسته از یک داوری نادرست و شتابزده و به دنبال آن، اقدامی جنونآمیز و به دور از فکر و اندیشه؛ من، با توجه به اینکه زادگاهم در استان چهارمحال و بختیاری است، شهر کوچک «نافچ» و وضعیت فرهنگی و مذهبی آن را بهخوبی میشناسم و بارها به آنجا رفتهام؛ مردمانی پاک و سادهدل، بیریا و...؛ اما به ناگاه، فردی ناآگاه، با نگاهی برخاسته از تعصب کور و ایدئولوژیک و نشأتگرفته از باورها و تلقینهای سراسر نادرست، به نام غیرت، با دختر، خانواده، خود و احساسات پاک شهر خود چنین میکند؛ ای کاش جمهوری اسلامی اینچنین مفاهیم را تهی از محتوا و دارای معنای منفی نمیکرد! ای کاش...!
بر اساس این گزارش، روز دوشنبه ۲۴ تیرماه سال ۹۲ شهر کوچک «نافچ» واقع در ۲۰ کیلومتری شهرکرد، مردی ۴۹ ساله، کارگر بسیجی و دارای ۴ فرزند به نام حسینعلی رئیسی، به خاطر آنکه دخترش شمارهای ناشناس در گوشی موبایلش داشت، آنقدر او را کتک زد تا دختر ۱۸ ساله تسلیم مرگ شد.
به گواهی یکی از همسایگان، ساعت ۲ بعدازظهر حسینعلی وارد خانه میشود و میبیند دخترش در حیاط خانه مشغول صحبت با مویایل است؛ او اصلاً برای فرزندانش موبایل نمیخرید، فقط این گوشی را در خانه گذاشته بود تا همه از آن استفاده کنند. او از دختر میپرسد:«با کی صحبت میکنی؟! دخترک جواب میدهد: فریبا یکی از همکلاسیهایم.»
بعد از آن، حسینعلی، گوشی را برداشته و با اندک سواد خود شماره آخر را میگیرد؛ پسری پشت خط جواب میدهد؛ مرد بدون لحظهای تأمل، گوشی را به دیوار میزند و با چوب، به جان زهرا، دختر ۱۸ ساله خود، میافتد، به گفته پزشکی قانونی، ۵ ضربه محکم به صورت و سر زهرا وارد شده که باعث خونریزی مغزی و مرگ او بوده است. مادر زهرا و برادران کوچکش وقتی عصبانیت پدر و ضربات چوب را میبینند که به سر زهرا میخورد، شروع به فریاد و کمکخواهی از همسایگان میکنند؛ دقایقی نگذشته که همسایه وارد خانه شده و حسینعلی را از پیکر بیجان دختر دور میکند.
گوشی موبایل کمی آنطرفتر افتاده است، به خاطر اینکه به دار قالی برخورد کرده بود صدمهای ندیده و مرتب زنگ میخورد. همه دور زهرا جمع شدهاند و میبینند خون همه صورتش را گرفته؛ او را به بهداری شهر میرسانند، به محض رسیدن، به اتاق احیا برده میشود و پزشکان مرگ را ثبت میکنند.
او نمیدانست آخرین شماره گرفته شده مربوط به خانه برادرزنش بوده و نیم ساعت قبل از زهرا، همسر حسینعلی با برادرش تلفنی صحبت کرده بود. او نمیدانست این زهرا نبوده که به فریبا زنگ زده، بلکه فریبا بوده که به موبایل زنگ زده بود و با زهرا صحبت میکرد. در لحظه مرگ زهرا، دایی او مرتب به موبایل زنگ میزد تا بپرسد چه کسی شماره او را گرفته و سریعاً قطع کرده.
...
زهرا امشب در کنار خانوادهاش نیست، مادر او هنوز بیهوش است و در بیمارستان با داروهای آرامبخش به خواب رفته است. پدر در بازداشت است و نمیدانم با خود چه میگوید
No comments:
Post a Comment