مقالهی روز/ خامنهای و استالین؛ دو مستبد بیمار
دیکتاتوری استالین و ولایت مطلقهای خامنهای هر چند خود را به دو ایدئولوژی مختلف متصل میکنند ولی در واقع دارای ویژگی توتالیتر و ایدئولوژیک هستند. استالین خود را نماینده پرولتاریا و ایدئولوژی علمی معرفی میکند، حال آنکه خامنهای خود را تجلی اراده الله دانسته و قدرت فردی خود را تنها قدرت مشروع میداند. با وجود این تفاوت، میان دو الگوی حکومتی نزدیکیهای زیادی وجود دارد. روشن است که استالین بر پایه سنت حزب لنینی و متمرکز و بر اساس ایدئولوژی توتالیتر عمل میکند و خامنهای بر پایه اعتقاد ولی مطلقه و ایدئولوژی شیعهگری تبعیض گرا رفتار میکند. از نظر جامعه شناسی سیاستی، اگر چه همه قدرتهای مستبد هدف تسلط بر جامعه و حفظ منافع فردی را تعقیب میکنند ولی در روش اجرای قدرت و چگونگی اعمال قدرت، هم تفاوت وجود دارد و هم شباهت و نزدیکی فراوان است. این گونه تحلیل مقایسهای و تطبیقی، راز گشایی نموده و نشان میدهد علیرغم تنوع، ما با خویشاوندی اجرای قدرت و رفتار همگون دیکتاتورها مواجه هستیم.
استالین آرام و زیرک و توطئهگر، بر رقیبان اصلی در دفتر سیاسی مانند تروتسکی، زینویف، کامنوف، ریکوف، تومسکی، غلبه میکند و در سالهای ۱۹۲۸- ۱۹۳۲ همزمان با برنامه اقتصادی پنج ساله، کارزار بزرگی علیه «انحراف راست» یعنی رهبران اصلی حزب سازماندهی میکند. استالین با توطئه این رهبران را «خیانتکار و جاسوس و مدافع کولاک» نشان داده و زمینه اخراج و تبعید و نابودی آنها را مهیا مینماید. هم زمان با این کارزار سرکوب، روزنامه پراودا مقالات متعدی به استالین به عنوان «نابغه و رهبر بزرگ» اختصاص میدهد.
خامنهای پس از دو دوره ریاست جمهوری و بعد از مرگ آیتالله خمینی در سال ۱۳۶۸ با پشتیبانی رفسنجانی و مجلس خبرگان، به عنوان رهبر ایران و ولی فقیه انتخاب شد. به این ترتیب دروان ثروت اندوزی و قدرت مطلقه او آغاز میگردد. خامنهای به موازات نقش رسمی، بطور پنهانی و با حوصله، تمام مهرههای قدرت شخصی ولی فقیه را مینشاند و بیت امام را سازماندهی میکند. خامنهای یک دیکتاتور بزرگ است و او مسئول کشتار و شکنجه تعداد بیشماری از ایرانیان است. اعدامهای سیاسی و حمله به کوی دانشگاه و اسیدپاشی و کشتار جوانان در جنبش سبز و جنایت کهریزک در دوران ولایت فقیهی او روی میدهد. سیاست خامنهای گاه بر تهدید مستقیم متکی است ولی اغلب پنهانی عمل میکند. خامنهای دارای موضع گیری دوپهلو و ابهام انگیز است، او از صراحت برخوردار نیست.
استالین آرام و زیرک و توطئهگر، بر رقیبان اصلی در دفتر سیاسی مانند تروتسکی، زینویف، کامنوف، ریکوف، تومسکی، غلبه میکند و در سالهای ۱۹۲۸- ۱۹۳۲ همزمان با برنامه اقتصادی پنج ساله، کارزار بزرگی علیه «انحراف راست» یعنی رهبران اصلی حزب سازماندهی میکند. استالین با توطئه این رهبران را «خیانتکار و جاسوس و مدافع کولاک» نشان داده و زمینه اخراج و تبعید و نابودی آنها را مهیا مینماید. هم زمان با این کارزار سرکوب، روزنامه پراودا مقالات متعدی به استالین به عنوان «نابغه و رهبر بزرگ» اختصاص میدهد.
خامنهای پس از دو دوره ریاست جمهوری و بعد از مرگ آیتالله خمینی در سال ۱۳۶۸ با پشتیبانی رفسنجانی و مجلس خبرگان، به عنوان رهبر ایران و ولی فقیه انتخاب شد. به این ترتیب دروان ثروت اندوزی و قدرت مطلقه او آغاز میگردد. خامنهای به موازات نقش رسمی، بطور پنهانی و با حوصله، تمام مهرههای قدرت شخصی ولی فقیه را مینشاند و بیت امام را سازماندهی میکند. خامنهای یک دیکتاتور بزرگ است و او مسئول کشتار و شکنجه تعداد بیشماری از ایرانیان است. اعدامهای سیاسی و حمله به کوی دانشگاه و اسیدپاشی و کشتار جوانان در جنبش سبز و جنایت کهریزک در دوران ولایت فقیهی او روی میدهد. سیاست خامنهای گاه بر تهدید مستقیم متکی است ولی اغلب پنهانی عمل میکند. خامنهای دارای موضع گیری دوپهلو و ابهام انگیز است، او از صراحت برخوردار نیست.
هر دو ایدئولوژی، شیعه ولایت فقیهی و استالینیستی، تبعیضگرا بوده و هر گونه فاصله رفتاری نسبت به آنها مورد طرد و تنبیه قرار میگیرد. این دو ایدئولوژی بر ضد آزادی و پلورالیسم بوده و مطلقیت خود را اساس گردش امور میدانند. استالین همه مخالفان خود را «ضد انقلاب و نوکر بورژوازی» معرفی میکرد و خامنهای همه مخالفان خود و ولایت مطلقه را «دشمن دین و نوکر غرب» معرفی میکند. توتالیتاریسم اولی، مشروعیت خود را به علمی بودن دکترین و طبقه برتر جامعه وصل میکند، حال آنکه توتالیتاریسم دوم مشروعیت خود را به آخرین دین و سنت امامت پیوند میدهد. روشن است که دروغ و جعل و دگماتیسم اعتقادی پایه مشترک هر دو ایدئولوژی است.
No comments:
Post a Comment