مثل بسیاری از شهروندان که از شنیدن سناریوی یک حکومت برای مرگ یک شهروند خشمگین می شوند، من هم خشمگین شدم
وقتی که خواندم سینمای دولتی ایران، قرار است فیلمی دیگر از کشته شدن ندا را بر پرده برد.
خشمگین شدم وقتی دیدم سناریوی دیگری در راه است تا بار دیگر به شیوه ای دیگر ملت معترض را تحقیر کنند و طعنه زنند.
هنوز ساعات زیادی از نشر خبر مربوط به ساختن فیلم «پایاننامه» با موضوع «جنگ نرم» و حوادث بعد از انتخابات به تهیه کنندگی روحالله شمقدری
در سایت ها نگذشته بود که بر حسب وظیفه خبری ام تماسی با خانواده ندا گرفتم تا ابتدا واکنش آنها را بدانم و اگر مایل به مصاحبه بودند، سوالاتم را مطرح کنم و اگر نه با آگاهی از واکنش آنها مطلبی بنویسم.
مادر ندا چه خوب می دانست که در مواقع عصیان و خشمِ جوانانی که در دفاع از ندا، علیهِ بازیگری که نامش بر سر زبان ها افتاده است، موضع گرفته اند، چه باید بکند. آرام و مهربان سخن می گوید، خانم رستمی خوب می داند مادری کردن برای فرزندانی که در برابر زور، زبان تلخ شده اند، چگونه است. برایش خبر را می خوانم و سپس از واکنش های خشمگین جوانانی برایش می گویم که از جنس ندا هستند
و چون بی حرمتی به ندا را تاب نیاورده اند، با تندی و عتاب علیه لیلا اوتادی، محمدرضا شریفی نیا و داریوش ارجمند، بازیگران فیلم « پایان نامه» سخن گفته اند. آرام گوش می کند و هر گونه سخن گفتن در مورد خبری که در مورد صحت و سقمِ آن بی خبر است را به آینده موکول می کند. این همه تدبیرِ مادرانه اما سیاستمدرانه، ستایشم را برمی انگیزد.
بر حسب قرار، فردایش دوباره تماس می گیرم. صبور تر از پیش، بنای خانواده را سکوت اعلام می کند و ترجیح می دهند تا زمانی که نه از فیلمنامه چیزی می دانند و نه از بازیگران، هیچ نگویند.
اینها همه را نوشتم تا بگویم برای تعریف جنبش سبز گاهی باید در دل آدم های معمولی جنبش کنکاش کرد. در دل مادرانی که سیرت و صبوری شان رنگ واقعی جنبش را معنی می کند.
بی شک مادر ندا بیشتر از همه ی کسانی که تا کنون با شنیدن خبر فیلم رنجیده اند و به سببِ این رنجش، آگاه یا ناخود آگاه به لیلا اوتادی تاخته اند، رنجیده تر شد وقتی که شنید باز هم قرار است کسانی چشم ها و نگاه های آخر دخترش را در قاموس یک سینمای «وابسته»، ترجمه ای ناهمگون کنند. بی شک او مادر است و بیش از همه ی خواهران و برادران مجازیِ ندا، دلش می شکند وقتی می شنود که باز هم قرار است صورت خونین ندا را با صورتی رنگی و گریم شده در قاب سینمای حکومت به نمایش بگذارند اما آرامش و واکنش اش درس آموز بود.
هرگز بنا ندارم در این نوشته کسانی که در این دو روز انگشت اتهام شان به سمت لیلا اوتادی نشانه رفته است را نقد کنم، چون فکر می کنم، آنها کار خودشان را انجام داده اند.
مادرِ ندا کار خودش را انجام داده است، لیلا اوتادی کار خودش را انجام داده است و فعلا بازی در نقش ندا را تکذیب کرده است و از سوی دیگر خبرگزاری فارس ارگان سپاه نیز کار خودش را انجام داده است، یعنی ضمن انتشار خبر تکذیب از سوی لیلا اوتادی، اینبار نام هانیه توسلی را به میدان انداخته است تا به زعمِ خویش موجِ خشم سبزها را متوجه هنرمندِ دیگری کند.
درست است که مدام باید زبان بی خشونت را به همدیگر یادآور شد، اما اینجا حکایتِ یک کار ِجمعی بود و قاطعیتی برای باز نگاه داشتن غافله ای که می رفت تا یک بار دیگر مرگ یک انسان را آلوده به وهم خویش کند. اینجا دیگر صحبت از مخالفان سیاسی یک جنبش نبود، صحبت از کسانی بود که مخالفان حقِ زندگی یک انسان هستند و حتی پس از مرگ انسان نیز به حقوق او تجاوز می کنند.
در برابر این نوع متجاوزان نمی شود یک سویه قضاوت کرد و تنها کسانی را سرزنش کرد که از این تجاوز خشمگین و عصبانی شده اند و تندی کرده اند. شاید این ماجرا شبیه به حکایتِ همان کسی است که مورد تجاوز بی رحمانه ی یک متجاوز قرار گرفت اما وقتی بی پناه مانده بود و فریاد می زد، رهگذران شکایت می کردند و می گفتند فریادهای او که مورد تجاوز قرار گرفته، گوش را می آزارد، انگار یادشان رفت او که تجاوز می کند باید سرزنش شود نه آنکه از دردِ آن تجاوز، فریادهایی گوش خراش بر می آورد.
در صددِ توجیهِ حمله هایِ کلامی که به خانم اوتادی و یا پیش از این به آقای افتخاری شده است نیستم اما باید حواس مان باشد که به حریم و حقوق این ملت تجاوز شده است و گاهی فریادهای این ملت از درد است که گوش می خراشد نه از زیرپا گذاشتن ادب .
دیده ام که این روزها همه فشارهایی که به سمت لیلا اوتادی روانه شده بود اینبار به سمت خود سبزها برگشته است و یکدیگر را نقد می کنند که چرا تندی کرده اند، پنداشتم شاید بد نباشد علاوه بر نقد خویش گاهی نشان دهیم که همین معترضان گاهی از مادران سبز خویش صبوری و سکوت را مشق می کنند.
همین سبزهایی که در رسانه های اصولگرا اینک به بی اخلاقی متهم شده اند، در برابر سناریوی کثیفِ خبرگزاریِ متعلق به سپاه که اینبار نام «هاینه توسلی» را با صراحت به عنوان بازیگر فیلم دیگری برای ندا معرفی کرده است تا به سبک خویش « خود مشغولیِ» دیگری برای سبزها خلق کند اینک برعکس آن بارِ نخست که ناشکیبایی شان نشان داده بودند، اینبار دیپلماسی مبتنی بر صبر و انتظار را برگزیده اند.
برای همین فکر می کنم اتفاقا بیش و پیش از جوانان این حکومت است که باید از تدبیر سکوت مادرِ ندا در این ماجرا بیاموزد، حاکمیتی که هم تجاوز می کند و هم در خلوت، مشغولِ ساختنِ سناریوهای دیگر است تا این تجاوز را شرعی نشان دهد. دولتی که نام هنرپیشه ها را از طریق خبرگزاری های رسمی و سایت های غیر رسمی، رندانه بر سر زبان ها می اندازد تا یک جنبش را اولا از مرگ مادرِ یک دانشجوی زندانی که با هجوم لباس شخصی ها به منزلش سکته کرد و جان سپرد غافل نگاه دارد،
دوما انرژی سبزها را از برجسته کردن اخبار مربوط به یک روستا مردمانِ بی انگشت که فقرشان می تواند گوش دنیا را کر کند، به سمت دعوا با هنرپیشه ها بکشاند و سپس خبرهای داغ به جای آنکه بررسی چرایی حضور نزدیک به بیست زن در بند متادون و قطع تلفن و ملاقات آنها باشد، خبری زودهنگام از یک فیلم و سپس تکذیب و توضیح برای آن فیلم باشد و پس از آنکه این «خود مشغولی» به سر آمد، نام هانیه توسلی را بر سر زبان ها می اندازند تا مشغولیتی دیگر بیافرینند.
در همین راستا فراموش نکنیم خودِ سناریو سازان هم در چنین مواقعی که موجی به جود می آید در میانه این موج ایجاد شده می ایستند و به نام سبزها، وبلاگ هک می کنند، به ماشین های مردم در معابر عمومی حمله می کنند، با اسپری سبز بر دیوار خانه های مسکونی مردم کلمات رکیک می نویسند تا جنبش را تخریب کنند. یادمان نرفته فیلم هایی که نشان می داد نیروی های لباس شخصی از دیوار مردم بالا می رفتند شیشه های ماشین را می شکستند و فردا همان ها را در صدا و سیما به مردم معمولی نشان می دادند تا به زعم خویش سبزها و معترضان را به معنی تخریب گران و اغتشاش گران معرفی کنند.
پس حضور و فحاشی هایشان در فضای مجازی هم ما را به خطا نیاندازد که هم سبزها را تحریک و تشویق به خشونت می کنند و هم نتیجه کار به نام جریان سبز و به کام جریان سناریوساز خواهد بود.
پیامی که سکوت و صبوری و تفکر عمیق یک مادر برای این حاکمیت دارد آشکار است. مادر ندا با آنکه داغدار دختر است اما هرگز مثل یک حکومتِ عنان از دست داده، بی منطق و بی اصول حرف نزد. مادری که اگرچه می رنجد اما تا از صحت و سقمِ یک خبر آگاه نبود، هرگز حاضر نشد طی دوبار تماسی که حداقل خودم با او گرفته و بی شک خبرنگاران دیگری نیز تماس گرفته اند، چیزی بگوید تا کسی را برنجاند.
اما اینک همین «سکوت» برای بسیاری از خبرنگاران می تواند ارزشِ خبری داشته باشد، وقتی به صدای مادر ندا گوش می دهم کلمه به کلمه اش را جز تدبیر نمی توانم ترجمه ای دیگر کنم. مادری که یک سال و نیم چشم به راه ماند تا در کشور خودش، قاتل فرزندش را پیدا کنند اما در هیمن یک سال و نیم همه ی توان و انرژی و بودجه مسولان کشورش صرف پرداختن و ساختن چندین سناریو و فیلم برای وارونه جلوه دادن مرگ معصومانه ی دخترش شده است
اما وقتی خبر ساخته شدن این فیلم ها را می شنود می گوید باید دید فیلم چیست و سپس واکنش نشان داد. یعنی شتابزده نیست و حتی مادرانه به یاد می آورد که دخترش برخی از چهره های سرشناسی چون محمدرضا شریفی نیا و داریوش ارجمند را مثل بسیاری از هم نسل های خودش دوست می داشت با این همه ترجیح می دهد به انتظار بنشیند تا ببیند این بازیگران می خواهند چه فیلمی را برای همین جوانانِ بازی کنند و سپس نظر بدهد.
به گمانم واکنش مدبرانه ی این مادر، هیچ اگر به مسولان نیاموزد، حداقل تاملی بایدشان تا حواس شان باشد هرگاه قرار است دهان برای موضع گیری و اظهارِ سخن باز کنند، هیچ شتاب نکنند. به همه جوانب یک واقعه، یک رویداد و یک خبر بیاندیشند تا مبادا برای یک مصاحبه یا یک سخنرانی شان، چندین میلیون ملت را برنجانند. مسولانی که با بهره گیری از تیم مشاوران و کارشناسانِ رسانه باز هم چنان خطا می کنند که مجبور می شوند
تنها چند روز بعد از سخنرانی، هر کدام جداگانه صحبت هایشان را تصحیح کنند و بگویند که منظورشان از «میکروب» و «خس و خاشاک» همه ی مردم نبوده اند و هدف شان تنها فلان گروه بود و تصحیح ها و تکذیبه هایی که کارشان را از قضا زار تر می کند. از یک مادر معمولی اما مدبر یاد بگیرید که وقتی ماجرای فیلم مربوط به دخترِ نازنین اش بر سر زبان ها افتاد، شتاب زده زبان باز نکرد، سخنی نگفت که بعد مجبور به تصحیح و توضیح باشد.
سکوت کرد و همین سکوت اواینک برای من به عنوان یک خبرنگار از « خبر» ارزشمند تر است. گاهی وقت ها سکوت چه فریادها که می زند و چه درس ها که به همه ی ما می آموزد
No comments:
Post a Comment