Tuesday, December 14, 2010

خون فرزندان ما می جوشد

خانواده های سید علی موسوی حبیبی، مصطفی کریم بیگی، شهرام فرج زاده طارانی و شبنم سهرابی در مصاحبه با"روز" اعلام کردند که با گذشت یکسال از شهادت فرزندانشان، عاملان شهادت آنها معرفی نشده و به شکایات آنها رسیدگی نشده است.








سید علی موسوی حبیبی، خواهر زاده میرحسین موسوی است که ظهر عاشورای سال گذشته در خیابان شادمان هدف گلوله قرار گرفت و در بیمارستان سینا جان باخت.



شهرام فرج زاده و شبنم سهرابی، دو جان باخته ای هستند که خودروی نیروی انتظامی از روی آنها رد شد و صحنه جان باختن آنها را جهانی به نظاره نشست.



مصطفی کریم بیگی نیز جوان 26 ساله ای بود که در روز عاشورا جان باخت؛ او را در حالیکه گلوله ای به پیشانی اش اصابت کرده بود، از بالای پل کالج به پایین پرت کردند.



اولین سالگرد شهادت این 4 نفر فرا میرسد که به گفته خانواده شهرام فرج زاده، حکومت روزنامه ها را از درج آگهی تسلیت و آگهی مربوط به زمان برگزاری مراسم برای آنها منع کرده است.



خانواده کریم بیگی نیز به "روز" گفته اند که نه تنها به شکایت آنها رسیدگی نشد بلکه خانواده آنها به شدت مورد تهدید و تحت فشار قرار گرفته اند.



ترور سید علی موسوی برای فشار آوردن به میرحسین موسوی



خدیجه موسوی خامنه، مادر شهید سید علی موسوی در آستانه سالگرد شهادت فرزندش از عدم معرفی قاتل فرزندش می گوید.



او پیشتر نیز از مسکوت ماندن قضیه شهادت فرزندش به "روز" گفته بود.



سید علی موسوی، 43 سال سن داشت و خواهرزاده میرحسین موسوی بود. او ظهر روز عاشورا در خیابان شادمان توسط سرنشینان یک پاترول مشکی هدف گلوله قرار گرفت.



براساس گزارش ها روز عاشورا حوالی ساعت ۱ تا ۲ بعدازظهر یک اتومبیل پاترول مشکی رنگ با چهار سرنشین لباس شخصی با سرعت هرچه تمام‌تر به سمت مردمی که در خیابان شادمان حضور داشتند یورش برد؛ ابتدا دو نفر را زیر گرفت و از روی یکی از آنها به طور کامل رد شد، نفر کنار راننده هم که مسلح به کلت بود، در طول حرکت، چند گلوله به سمت مردم شلیک کرد و سپس طول خیابان شادمان را به همین صورت طی کرد، دور زد و به سمت خیابان آزادی برگشت.



آقای موسوی در همین منطقه و در حالی از ناحیه سینه ، هدف گلوله قرار گرفت که به گفته خانواده اش از چند روز قبل به صورت تلفنی تهدید شده و از سوی افرادی تحت تعقیب بود.



خدیجه موسوی خامنه، مادر سید علی موسوی در آستانه سالگرد جان باختن فرزندش به "روز" می گوید: وقتی می گویند سربازان گمنام امام زمان، فلانی را در هوا گرفتند چطور در عرض یکسال نتوانستند قاتل پسرم را معرفی کنند؟ آمدند و گفتند که ظرف 15 روز قاتل را معرفی میکنیم اما یک سال گذشت و هیچ خبری نشد. خودشان میدانند قاتل چه کسی بوده و صد در صد شناسایی شده است؛اگر قوه قضائیه درست کار میکند، یکسال از شهادت علی گذشته، قاتل او را معرفی کند.



او با طرح این سوال که "آن روز اسلحه دست چه کسانی بوده"؟ میگوید: این چیزی نیست که ندانند. دست آدم های معمولی که اسلحه نبود. خودشان میدانند چه کسی بوده ،چه نیتی از قبل داشته و حساب شده علی را انتخاب کرده و به شهادت رسانده است.



خانم موسوی می افزاید: همه میدانند که این قتل، یک ترور بوده و یک بچه بی گناه که خصوصیاتش زبانزد خاص و عام بود، ظهر عاشورا شهید شد. علی یک شهید است و بالاتر از این چی میخواهیم؟ همین به ما ارامش میدهد که او ظهر عاشورا شهید شد.



از خانم موسوی می پرسم گفته می شود فرزند شما را برای فشار آوردن به برادرتان مورد هدف قرار دادند نظر شما چیست؟ خانم موسوی پاسخ میدهد: فکر میکنم به خاطر آقای موسوی بوده و میخواستند به او فشار بیاورند. اما آیا اسلام گفته که ظلم را ببینید و سکوت کنید؟ چنین نیست؛ در اسلام نگفته اند که ظلم پذیر باشید. آقای موسوی هم نمی توانستند ظلم را تحمل کنند. کاری هم نکرده اند مثل بقیه مردم، اعتراض داشتند و ما هم اعتراض داریم و قبول نداریم که در مقابل ظلم ساکت بمانیم. وقتی مسلمان هستیم نباید ظلم پذیر باشیم و اعتراض داشتیم به دروغ ها و کاری که شده بود.



خانم موسوی می افزاید: زمانی بود که ما در خانه مان، مرد نداشتیم؛ همه را به جبهه فرستاده بودیم ، اینقدر پای کشورمان و نظام ایستاده بودیم. الان هم آرامش من از این است که بچه ام ظهر عاشورا شهید شد. او یک شهید است و بالاتر از این چه چیزی است؟



مادر سید علی موسوی سپس تاکید میکند که: "درد زیاد است و خیلی حرف داریم که بزنیم اما قصد ندارم فعلا حرفی بزنم؛ تنها این را می گویم که چطور می شود یکسال بگذرد و ضارب علی که حتی دیده اند چگونه نشانه رفته، معرفی نمی شود؟ چرا؟ مگر چکار کرده بود؟ بیایند جواب بدهند. ما انتظار داریم اگر عدالتی هست قاتل را معرفی کنند".



خانم موسوی درباره سرنوشت شکایت شان اشاره میکند که :"آخر به چه کسی شکایت کنیم، وقتی خودشان میدانند چه کسی بوده و با چه هدفی کشته و از قبل برنامه داشته. اما بگویند گناهش چی بوده"؟



او در پایان می گوید: انشاالله وضع مملکت درست شود و زندانیان آزاد شوند.



تهدید خانواده مصطفی کریم بیگی در آستانه سالگرد



شهنار اکملی، مادر مصطفی کریم بیگی نیز در آستانه سالگرد درگذشت فرزندش از بی نتیجه ماندن شکایت و پی گیری هایشان برای معرفی قاتل او می گوید.



مادر مصطفی کریم بیگی می گوید: به شکایت ما که اصلا جوابی ندادند و این داغی است که فقط در دل ما است. در دل ما مادرها که بچه هایمان کشته شدند؛ هیچ اهمیتی هم داده نمی شود و هیچ ارزشی هم برای ما قائل نمی شوند.



او همچنین خبر میدهد که مراسم سالگرد فرزندش را روز 9 دی ماه برگزار خواهد کرد.



پیکر مصطفی کریم بیگی 23 دی ماه سال گذشته در حالی به خانواده او تحویل داده شد که یک سوراخ در سمت چپ پیشانی اش بود و پیکر او را کالبد شکافی کرده و از گردن تا زیر ناف او را دوخته بودند.



آقای کریم بیگی را در حالی از بالای پل حافظ به پایین پرت کرده بودند که از ناحیه پیشانی مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود. پیکر او در امام زاده مهدی جعفر، در روستای جوقین از توابع شهریار به خاک سپرده شده است.



روز گذشته در شرایطی با خانم اکملی ، مادر مصطفی کریم بیگی صحبت کردم که یکشنبه هفته گذشته به اتفاق دخترش در بهشت زهرا بازداشت شده و تحت بازجویی قرار گرفته بود: به من گفتند «از جان دخترت بترس اگر دخترت را دوست داری». بعد هم زنگ زدند خانه و تهدید کردند. من از جان خودم نمی ترسم مریم هم نمی ترسد اما من تحمل داغ دیگری را ندارم. برای خودم واقعا از هیچ چیزی نمی ترسم اما دختر من در اوج جوانی اش است 22 سال دارد او باید زندگی کند مصطفی هم در اوج جوانی اش بود فقط 26 سال داشت او را از من گرفتند؛ دیگر تحمل داغ دیگری را ندارم. هنوز از نظر روحی حالم جا نیامده اما می گویم تا مردم بدانند.



روزیکشنبه سالروز تولد امیر ارشد تاجمیر، فرزند شهین مهین فر، گوینده و مجری رادیو و تلویزیون بود که روز عاشورای سال گذشته جان باخت. خانواده تاجمیر، تولد فرزندشان را بر سر مزار او در حالی گرامی داشتند که مادران تعدادی دیگراز جان باختگان اعتراضات بعد از انتخابات سال گذشته از جمله خانواده های شهرام فرج زاده، رامین رمضانی، مصطفی کریم بیگی، سهراب اعرابی و مادران عزادار و تعدادی از مردم آنها را همراهی میکردند؛اما پایان مراسم آنها با هجوم نیروهای امنیتی و بازداشت تعدادی از مادران و حاضران همراه بود.



مادر سهراب اعرابی، مادر رامین رمضانی و مادر و خواهر مصطفی کریم بیگی بعد از بازجویی در همان محل آزاد شدند اما پدر رامین رمضانی و دو تن از مادران عزادار به بازپرسی شهر ری منتقل و برای آنها قرار بازداشت صادر شد.



مادر مصطفی کریم بیگی در این مورد توضیح میدهد: ما برای تولد امیر ارشد تاجمیر، سر مزار او رفته بودیم . از آن طرف هم سر مزار ندا و سهراب و رامین رفتیم. بعد توی مینی بوس بودیم که با اسلحه آمدند گفتند کیف هایتان را بگذارید زمین و موبایل هایتان را بدهید. بعد هم از ما بازجویی کردند و از ما عکس گرفتند گویا قاچاقچی یا قاتل هستیم و بعد تشکیل پرونده دادند و از ما تعهد گرفتند.



از خانم اکملی می پرسم بازجویی ها در مورد چه مساله ای بود و چه تعهدی از شما گرفتند؟ می گوید: از من تعهد گرفتند که با هیچ کسی در تماس نباشم. قبل از آن مجلس کوچکی در خانه ام گرفته بودم. می گفتند چرا این مجلس را گرفتی؟ گفتم شب جمعه بود و مادر سهراب اعرابی و مادر رامین رمضانی برای تسلای دل من آمده بودند. گفتند چرا راهشان دادی؟ جواب دادم در خانه من به روی همه باز است؛ شما هم بخواهید برای تسلا بیایید راهتان میدهم چه برسد به مادر رامین و مادر سهراب که هم درد من هستند. درد پیاده را پیاده می فهمد نه سواره، اتشی در دل من افتاده که خانم رمضانی و خانم اعرابی می فهمند چون مثل من هستند. بعد هم پرسیدم که آیا شما بچه دارید؟ آیا پدر هستید؟ بچه ای را بزرگ کرده اید؟ 9 ماه در شکمتان کشیده اید و به بار نشانده اید و از دست داده اید؟ سکوت کردند هیچ نگفتند.



مادر مصطفی کریم بیگی پیشتر در مصاحبه با "روز" گفته بود که خونبهای فرزندش آزادی ایران و زندانیان است. او اکنون با تاکید بر این مساله می گوید: مصطفی به خاطر وطنش رفت؛ می گفت باید خون ما بریزد تا همه چیز درست شود. او آزادیخواه بود، عضو هیچ دسته و حزب و گروهی نبود، فقط آزادیخواه بود و هر سال سالگرد 18 تیر می رفت. می گفت اگر جنگ شود اولین کسی هستم که به خاطر کشورم خواهم رفت. راه و هدفش همین بود. تا وقتی که مصطفی به هدفش برسد برای من زنده است و باز می گویم زندانیان را آزاد کنید تا من از خون بچه ام بگذرم.



خانم اکملی می افزاید: جسم مصطفی پیش من نیست اما روحش پیش من است. من با مصطفی زندگی میکنم. هفته گذشته هم در همان بازجویی مصطفی بود که به من کمک کرد. حضور داشت و من حضورش را کاملا حس میکردم. او همیشه پشتیبان من ، پدرش و خواهرش بود. به همه هم گفته ام که مصطفی ستون خانه ام بود، ستون مردمش شد و خونش را به مردمش اهدا کرد. وقتی گفتم خون بهای بچه ام آزادی ایران و زندانیان است شعار ندادم، هدف مصطفی را گفتم. من آدمی سیاسی نبوده ام و نیستم اما الان زبان مصطفی هستم. مادر همه شهدا زبان بچه هایشان هستند، مادر سهراب ، زبان سهراب است و مادر رامین، زبان رامین و خوب میدانم که خون مصطفی می جوشد و یک روز دامن قاتلانش را خواهد گرفت.



مادر مصطفی کریم بیگی درباره مراسم سالگرد شهادت فرزندش می گوید: روز عاشورا مراسم نمی گیرم. در اصل 6 دی سالگرد شهادت مصطفی است و ما 9 دی ماه مراسم می گیریم. مصطفی اما دو روز شهادت دارد یکی روز عاشوراست و یکی 6 دی ، دقیقا مثل تولدش که دو روز بود مصطفی روز مبعث دنیا آمده بود و به همین خاطر اسمش را مصطفی گذاشته بودیم و من هر سال دو روز در سال به او تبریک می گفتم یکبار در روز مبعث و یکبار هم در 21 اردیبهشت و همیشه می خندید، شهادتش هم شد دو روز در سال و اکنون دقیقا یکسال است که من صدای مصطفی را نمی شنوم، خنده هایش را نمی شنوم ، صدای نفسش را نمی شنوم و ........



آگهی تسلیت هم برای شهدای عاشورا ممنوع شد



اولین سالگرد شهادت شهرام فرج زاده، روز پنج شنبه، ظهرعاشورا، ساعت 3 در قطعه 304 بهشت زهرا برگزار خواهد شد.



راحله فرج زاده ، خواهر شهرام فرج زاده به "روز" میگوید که خانواده او برای برای سالگرد شهادت فرزندشان قصد داشتند در روزنامه همشهری آگهی بزنند اما به آنها گفته شده که "اجازه ندارید برای کشته شدگان روز عاشورا هیچ گونه آگهی منتشر کنیم".



شهرام فرج زاده، روز عاشورا توسط ماشین نیروی انتظامی زیر گرفته شد و فیلم کشته شدن این جوان 35 ساله به سرعت بر روی اینترنت قرار گرفت. به گفته شاهدان عینی و براساس فیلم منتشره،یک خودروی نیروی انتظامی شهرام را زیر گرفت و خودروی دیگری که آن نیز متعلق به نیروی انتظامی بود از روی شهرام رد شد.persian/news/newsitem/article/-008206467c.html



لیلا توسلی، شاهد له شدن شهرام فرج زاده زیر چرخ های ماشین نیروی انتظامی به دلیل شهادت دادن این جنایت به دو سال حبس محکوم شد و اکنون در زندان اوین به سر می برد.



و اکنون در آستانه سالگرد شهادت شهرام فرج زاده، خواهر او به "روز" می گوید که به شکایت آنها برای معرفی قاتل یا قاتلان رسیدگی نشد: "علیرغم پی گیری های خانواده و بخصوص برادرم که خیلی پی گیری کرد و به چند وکیل هم پول داد اما هیچ جوابی ندادند، فقط او را سر دواندند.



اومی افزاید: در حالیکه فیلم شهادت شهرام موجودست و همگان آن را دیده اند اما منکر شدند و به ما گفتند ماشین شخصی به شهرام زده است در تلویزیون هم گفتند ماشین نیروی انتظامی بوده اما دزدی بوده است.ما غیر از دروغ چیزی از آقایان نشنیده ایم اما اکنون با گذشت چند ماه، انگار که اصلا چنین پرونده ای وجود ندارد و هیچ کسی پاسخگو نیست.



از خانم فرج زاده که پیشتر در مصاحبه با "روز" از جزئیات شهادت برادرش سخن گفته بود درباره دختر شهرام فرج زاده می پرسم؛ میگوید: آوا امسال مدرسه رفت. او با اینکه گاهی به سر خاک پدرش میرود اما برخی اوقات می پرسد پس بابا کی می آید؟ هنوز تصور درستی از مرگ ندارد و همین باعث شده از نظر روحی خیلی به هم بریزد و ضربه بخورد. یکبار سر خاک میخواهد خاک ها را کنار بزند و دست پدرش را بگیرد و می گوید پدرش مرده و یکبار می پرسد پدرش کی خواهد آمد و .........



خواهر شهرام فرج زاده می افزاید: با کشتن یک نفر، خیلی چیزها را در زندگی ما کشتند. خیلی زخم ها زدند به همه ما که التیام ناپذیر است. خیلی از ارزش ها، خیلی از استعدادها و خیلی از احساسات را کشتند و کشتن بچه هایی چون شهرام تنها کشتن یک جسم و یک فرد نبود.



او سپس به فشارهایی که بر خانواده های جان باختگان سال گذشته وارد می آورند اشاره میکند و می گوید: همیشه محرم ، پرچم سبز سر در خانه هایمان بود اکنون سخن گفتن از پرچم سبز و عاشورا هم خطرناک شده و وحشت دارد. آدم باورش نمی شود که به کجا رسیده ایم؟ شاید واقعا اخرین سنگر سکوت باشد که ما حتی به خواهرم که مدام به بهشت زهرا می رود می گوییم احتیاط کند؛ به خاطر دو فرزند کوچکش احتیاط کند چون پدر و مادرم زخمی هستند و دیگر توان زخم دیگری را ندارند. مادرم همیشه می گوید اگر مرا دوست داری دعا کن زودتر بمیرم؛ یعنی مرگ برایش قابل پذیرش تر و قابل تحمل تر از شرایط فعلی است و باورش نمی شود پسر جوانش زودتر از خودش رفته باشد؛ از طرفی نگران نوه هایش، بچه هایش و دختر شهرام است. شهرام برای مردمش رفت و خون داد و حال حتی زدن پرچم سبز و روبان سبز بر سر خاکش جرم است و .....



شکایت هم فایده ای ندارد



مادر شبنم سهرابی نیز به "روز" می گوید که هیچ یک از پی گیری های او برای معرفی قاتل و قاتلان فرزندش نتیجه ای نداشته است.



شبنم سهرابی، زن 34 ساله ای است که ظهر روز عاشورا توسط خودرو نیروی انتظامی زیر گرفته شد و شاهدان عینی این صحنه را چنین بازگو کردند: "ماشین نیروی انتظامی با سرعت به شبنم برخورد کرد و بعد از چندین بار رد شدن از روی شبنم، او را زیر چرخ هایش له کرد".



مادر شبنم سهرابی پیشتر به "روز" گفته بود که: "رفتم دادسرای جنایی و گفتم میخواهم شکایت کنم و بدانم چه کسی دختر مرا زیر گرفته است. چگونه توانسته است چندین بار از روی دختر من رد شود و آیا اسم او را می توان انسان گذاشت؟ اما گفتند همین چیزهایی که میگویی که بچه ات اینگونه شده و.... شکایت است؛ تو برو ما پی گیری میکنیم. برگشتم اما بعد از آن بارها رفته ام دیگر اجازه ورود به دادسرا به من نمی دهند. هر بار می گویند شماره تلفنت را بده حاج آقا خودش به شما زنگ میزند. و من تا به حال بیش از ده بار شماره داده ام اما نه تماسی می گیرند و نه اجازه ورود به دادسرا را به من میدهند. تا به حال هم نه کسی به من سر زده و نه کسی در این مورد سئوالی کرده است".



او اکنون نیز تنها به این بسنده میکندکه: "هیچ جوابی که ندادند، نه شکایت فایده ای دارد نه چیزی، یکسال گذشت و شبنم رفت و من ماندم با نگین، نوه ام که بوی شبنم را میدهد".



سایر جان باختگان عاشورای 88



امیر ارشد تاجمیر، جهان بخت پازوکی، شاهرخ رحمانی، مهدی فرهادی راد و علی راسخی نیا ، دیگر جان باختگان روز عاشورا هستند که خانواده های آنها به دلیل فشارهای امنیتی از مصاحبه با رسانه ها پرهیز کرده اند.



امیر ارشد تاجمیر، فرزند شهین مهین فر از مجریان و گویندگان پیش کسوت رادیو و تلویزیون بود. او 25 سال داشت و روز عاشورا پس از آنکه توسط خودروی نیروی انتظامی زیر گرفته شده، جان باخت.



پیکر امیر ارشد تاجمیر، 12 دی ماه در قطعه 302 بهشت زهرا در حالی به خاک سپرده شد که تنها پدر و مادرش اجازه حضور در خاکسپاری را در حضور انبوهی از ماموران امنیتی یافتند.



شاهرخ رحمانی ، دیگر جان باخته روز عاشورا است که او نیز توسط خودروی نیروی انتظامی و در چهارراه ولیعصرزیر گرفته شد.



آقای رحمانی ، 25 سال داشت و در قطعه 213 بهشت زهرا به خاک سپرده شده است. به خانواده او گفته بودند که شاهرخ رحمانی بر اثر تصادف کشته شده اما در گواهی فوتی که به خانواده او دادند نوشته بودند "علت مرگ بعدا تعیین می شود".



محمدعلی راسخی نیا هم بر اثر اصابت گلوله در روز عاشورا جان باخت. او 44 سال داشت و درتاریخ 9 دی ماه در قطعه 304 بهشت زهرا به خاک سپرده شده است.



جهان بخت پازوکی نیز در قطعه 304 بهشت زهرا به خاک سپرده شده است. او 58 سال داشت و تاکنون عکس یا جزئیاتی از نحوه شهادت او منتشر نشده است.



اما مهدی فرهادی راد که38 سال داشت از دیگرجان باختگان روز عاشورا است که فیلمی از جان باختن او در اینترنت منتشر شده است. مزار او نیز در قطعه 302 بهشت زهرا است.



براساس فیلمی که منتشر شده آقای فرهادی راد از ناحیه سر و سینه مورد اصابت گلوله قرار گرفته است.

No comments:

Post a Comment