Tuesday, October 13, 2009

در دفتر پیگیری وزارت اطلاعات چه می گذرد؟

در دفتر پیگیری وزارت اطلاعات چه می گذرد؟
احضار و تهدید دختران دانشجو با شیوه‌های غیراخلاقی
پس از بازداشت 17 تن از اعضای شورای مرکزی و عمومی دفتر تحکیم وحدت در تهران و نگهداری 24 ساعته 15 تن از آنان و انتقال دو تن دیگر به زندان اوین، احضار این دانشجویان به دفتر پیگیری وزارت اطلاعات همچنان ادامه دارد.



"دفتر پی‌گیری" یکی از ساختمان‌های معروف وزارت اطلاعات است که در چهار راه ولی‌عصر تهران واقع شده و بازجویان و نیروهای امنیتی هرگاه که قصد تهدید فعالان سیاسی اجتماعی بدون بازداشت آنان را دارند، از این ساختمان که شامل یک سالن و چند اتاق بازجویی است استفاده می‌کنند.



به گفته منابع دانشجویی به خبرنگار روز تمامی این احضارها غیر قانونی و بدون ارائه احضاریه و یا حکمی قانونی صورت می‌گیرد و بازجویان با تماس های مکرر تلفنی با دانشجویان و خانواده شان از آنان می‌خواهند با حضور در این ساختمان با وزارت اطلاعات همکاری کنند.



با این حال در مورد اخیر بازداشت دانشجویان و احضار آنان به گفته برخی فعالان دانشجویی نکته‌ای به چشم می‌خورد که قابل توجه است. این دانشجویان می‌گویند در این احضارها فشار بازجویان بیشتر بر روی دختران دانشجوست و به دلایل مختلف تلاش می‌کنند تا جلسات بازجویی را تکرار کنند.



این دانشجویان می‌گویند یکی از توجیهات بازجویی‌ها در دور جدید ضبط وسایل شخصی این دختران دانشجو و احضارهای مکرر برای دریافت مرحله‌ای این وسایل است،‌ به طوریکه حتی در چند مورد علاوه بر نگه داشتن تلفن همراه دانشجویان کیف‌های شخصی آنان نیز به عنوان وسیله‌ای برای احضار مجدد این دختران استفاده شده است.



یکی از فعالان دانشجویی در این مورد می‌گوید: " چنین اقدام شنیع و ‌سابقه‌ای از حدود تهدیدات عادی و معمولی که نسبت به فعالان سیاسی اجتماعی روا داشته‌ می‌شود خارج شده و شاید بتوان گفت حکایت از مشکلات روانی و شخصیتی بازجویان دارد".



وی می‌افزاید: "این احضارها که کاملا غیرقانونی است اما حتی در حق مجرمان خطرناک نیز مطابق قوانین و موازین شرعی و اخلاقی جستجو در احوال شخصی و وسایل شخصی افراد اقدامی غیراخلاقی و جرم و گناه بزرگی است".

اعلام خطر: تورم 60 درصدی در پیش


اصولگرایان راضی و ناراضی، در تفاهمی حساب شده به احمدی نژاد فرصت دادند که حذف یارانه ها را مطابق یک برنامه ریزی سیاسی به انجام برساند. مصوبه مجلس که روزنامه دولت آن را گام تاریخی خوانده و روزنامه های منقد به مردم خبر داده اند که با تصویبش همه چیز گران خواهد شد، در حالی تصویب شد که نماینده اصولگرای کارگران اعلام خطر کرد که طبقه متوسط و فقیر به شدت در خطر خواهند افتاد.

از عنوان های روزنامه های دوشنبه تهران می توان تصویری از وضعیت سیاسی کشور را در زمان تصویب کلیات طرح هدفمند کردن یارانه ها به دست آورد."منجي اقتصاد يا فقير كننده اقشار ضعيف" سئوالی است که آفتاب یزد آن را مطرح کرده، جام جم با تیتر "جراحی اقتصاد ایران کلید خورد" به همین موضوع پرداخته، ایران، روزنامه دولت از "سه روز حساس برای اقتصاد کشور" خبر داده است.

دنیای اقتصاد با تیتر "تصویب خانه تکانی یارانه ای"، سرمایه، روزنامه دیگر اقتصادی با عنوان "صدهزار تومان یارانه نقدی برای هر خانواده پنج نفره" به همین موضوع پرداخته و روزنامه های جمهوری اسلامی، کیهان، خراسان و رسالت هم در عنوان اصلی خود از تصویب کلیات لایحه هدفمند کردن یارانه ها نوشته اند.

اعلام خطر براي فقرا

مخالفان لايحه دولت در مجلس علت اصلي مخالفت خود را پی آمدهای اين طرح و به تعبير ديگر عدم رعايت همه جوانب در طرح اعلام ‌كردند. قاضي‌پور نماينده‌ اروميه، اولين مخالف كليات لايحه‌ هدفمند كردن يارانه‌ها اما معتقد بود كه تبعات اجراي اين لايحه بر بخش‌هاي مختلف نظير صنايع و كشاورزي در نظر گرفته نشده است.

عليرضا محجوب نماينده تهران شعار حمايت از مستضعفان را به ياد نمايندگان مجلس آورد و به آنان خاطرنشان كرد كه تصويب اين لايحه به زيان مستضعفان و دهك‌هاي پائين جامعه تمام خواهد شد. نماينده مردم تهران گفت: من امروز براي فقرا و افرادي كه از فقرا حمايت مي‌كنند اعلام خطر مي‌كنم. محجوب با اشاره به احتساب قيمت حامل‌هاي انرژي در اين لايحه با قيمت فوب خليج‌فارس گفت: مگر ما دستمزدها را در كشور براساس رقم بين‌المللي محاسبه مي‌كنيم؟

اين نماينده که در عین حال رییس خانه کارگر است با تاكيد بر اينكه «بایدبين عدالت و افزايش قيمت و واحد پول ملي كه پايه مزد كارگران و كارمندان‌مان است تفاوت قائل شويم»، گفت : كارمندان و كارگران ايراني حقوق خود را به ريال دريافت مي‌كنند، نه براساس فوب خليج‌فارس؛ مگر مي‌شود براي حل اين مساله يك‌طرفه عمل كرد. وي با اشاره به اجراي طرح‌هاي مشابه در برخي كشورها مانند تركيه گفت: در تمام دنيا زمان‌هايي كه شاهد تورم بوديم مزدها شناور بود.

محجوب با اشاره به اينكه در بحث هدفمند‌كردن يارانه‌ها اقتصاد ما به اقتصاد بين‌المللي گره مي‌خورد، خاطرنشان كرد: اين گره‌خوردگي در شرايطي است كه از مزاياي آن نيز بهره‌مند نيستيم. موضوع حامل‌هاي انرژي بارها از طرف بانك جهاني و صندوق بين‌المللي پول مطرح بوده و آثار منفي آن در كشورهاي جهان مشاهده شده است.

وي نتيجه اجراي اين لايحه را ضعيف‌تر شدن پول ملي و نيز تضعيف نقش مردم در اقتصاد دانست و خاطرنشان كرد: با اين كار بنيان حضور خارجي‌ها در كشور محكم‌تر مي‌شود و آثار قيمتي به تصاعد هندسي و آثار درآمدي به تصاعد حسابي مورد رسيدگي قرار نمي‌گيرد و لذا من براي فقرا اعلام خطر مي‌كنم.

اقبال محمدي، ديگر مخالف اين لايحه با بيان اينكه «با وضعيت پرداخت يارانه‌ها ما گداپروري را محقق مي‌كنيم» گفت: اين لایحه باعث ايجاد تورم و تنبل‌شدن اقتصاد مي‌شود، چگونه مي‌توان اين مساله را كنترل كرد؟ مبلغي كه به حساب دهك‌هاي پايين جامعه واريز مي‌شود براي خريد كالاهاي اساسي صرف نخواهد شد، دولت بايد سرمايه‌گذاري‌هاي بنيادي براي دهك‌هاي پايين و مناطق محروم انجام دهد.

محمدي اجراي تدريجي اين لايحه با شيب ملايم و در چارچوب برنامه‌ پنج‌ساله‌ توسعه را خواستار شد و اظهار داشت: چه تضميني وجود دارد كه با اجراي اين لايحه پولي كه از مردم گرفته مي‌شود در بخش يارانه‌ها صرف شود. جمع‌آوري اين مقدار پول در حساب يك صندوق بدون گنجانده‌شدن در لايحه‌ بودجه براي كشور ايجاد مشكل مي‌كند. ضمن اينكه در بحث حقوق كارمندان نيز دلمشغولي‌هايي را پديد مي‌آورد.

سابقه کار

از تابستان دو سال قبل که دولت نهم طرح سرشماري اطلاعات اقتصادي خانوار را اجرا كـرد، بـحـث مـيان موافقان و مخالفان طرح تحول اقـتـصادي دولت احمدی نژاد به سطح رسانه‌ها و محافل كارشناسي كشيد. از همان زمان عده‌اي از نمايندگان اصولگراي مجلس به همزباني با مـنتقدان اصلاح طلب دولت پرداختند و نسبت به پـيـامـدهـاي اجـتماعي و اقتصادي كه اجراي طرح موردنظر دولت به دنبال خواهد داشت، اشاره كردند. ايــن در حـالـي بـود كـه مـسـئـولان دولـتـي، بـه ويـژه رئيس دولت که ادنبال استفاده بردن ز هر وسیله ای برای اثبات مردمی بودن دولت بود، پرشدن فرم های اقتصادی توسط مردم را "حضور مردم" وانمود کرد و گفت طرح سرشماري، رفراندوم 60 ميليوني براي تاييد طرح تحول اقـتـصادي بوده است.

عاقبت روز یکشنبه كليات طرح تحول اقتصادي در حالي به مجلس رفت كه قبل از آن، تاريخ‌هاي متفاوتي براي آغاز رسيدگي به اين طرح در مجلس مطرح اما هيچ يك از آنها محقق نشده بود. از نكات بارز در روند رسيدگي به كليات طرح تحول اقتصادي، اظهارنظرهاي متناقض نمايندگان از جـنـاح‌هـاي گـونـاگـون بـود. به طوري كه بعضي از نـمـايندگان از اين طرح به عنوان نسخه شفابخش اقتصاد ايران نام مي‌بردند و اظهارنظر گروهي ديگر به گونه‌اي بود كه گويي با اجراي اين طرح تيرخلاص به اقشار ضعيف جامعه شليك خواهد شد.

سرانجام كليات لايحه هدفمندكردن يارانه‌ها با 188راي موافق، 45راي مخالف و6 راي ممتنع، با حضور 242 نماينده به تصويب ‌مــجلــس رسـيـد. ‌





دلخوش سخنگوی کمیسیون ویژه مجلس اول تاکید کرد که اگر به ساماندهي منابع توجه نشود قطعا كشور در آينده دچار مشكل مي‌شود و سرمايه هاي ملي از دست خواهد رفت و آيندگان، ما را نخواهند بخشيد. ‌ و گفت: ما در تصويب اين لايحه اين اجازه را به دولت نداده‌ايم كه با شيب مدنظر خود به افزايش قيمت حامل‌هاي انرژي بپردازد. ما شيب افزايش 20 درصدي قيمت‌ها را مصوب و مقرر كرديم كه پنج دهك پاييني جامعه از يارانه‌هاي نقدي و غير نقدي استفاده كنند.

گدا گداتر مي شود

نماينده مريوان گفت لايحه هدفمند كردن يارانه‌ها تورم‌زاست.در آن براي كنترل افزايش نقدينگي و تورم هيچ تمهيداتي نينديشيده و شيوه پرداخت يارانه‌ها منجر به تورم زيادي ‌مي‌شود كه در نتيجه اين روند، گدا گداتر مي‌شود. ‌وي با اشاره به سخنان مصباحي‌مقدم مبني بر پرداخت يارانه‌ها به واسطه كارت هوشمند، افزود: اين روش مناسبي براي كنترل تورم ‌نيست و مشخص نيست كه در ازاي اين افزايش تورم، چقدر براي افزايش اشتغالزايي برنامه‌ريزي و سرمايه‌گذاري خواهد شد. ‌محمدي از شرايط جهاني بنزين سخن گفت و اضافه كرد: آيا دولت براي تعديل قيمت بنزين و جهاني شدن قيمت آن تمهيدي انديشيده ‌است؟ ‌نماينده مريوان خواستار شيب ملايم‌تري براي اجراي اين لايحه شد و گفت: چه تضميني وجود دارد كه تا پايان قانون برنامه پنجم، اين لايحه ‌به درستي اجرايي شود؟ چراكه در حال حاضر نيز بسياري از احكام برنامه چهارم اجرايي نشده است. ‌وي در پايان ابراز اميدواري كرد كه اجراي اين لايحه به درستي انجام پذيرد.‌

نادر قاضي پور گفت :اگرچه اصلاح قيمت‌هاي حامل‌هاي سوخت، مورد تائيد و اجماع اقتصاددانان است اما اين لايحه به دلايل مختلف براي هدفمند كردن يارانه‌ها كافي نيست.

وي با بيان اينكه لايحه مذكور به مشكلات صنايع،توليد و كشاورزي نپرداخته است، تصريح كرد: بديهي است بعد از تغيير قيمت‌ها و بالارفتن قيمت سوخت، كالاهاي توليدي به مراتب كمتر مي‌شود، با اين وضعيتي كه امروز شاهد ركود اقتصادي و ركود بازار مصرف كالاهاي توليدي در جهان هستيم در صورت تصويب اين لايحه و پيش‌بيني نكردن قيمت‌هاي كالاهاي مصرفي و جلوگيري نكردن از ورود كالاهاي وارداتي مشكلات فراواني پيش مي‌آيد.

هشدار نسبت به ورشكستگي كارخانه‌ها

نماينده ملاير با اشاره به لايحه هدفمند كردن يارانه‌ها‌ نسبت به ورشكستگي كارخانه‌ها در پي افزايش حامل هاي انرژي هشدار داد. وی در مخالفت با گزارش كميسيون ويژه طرح تحول اقتصادي از لايحه هدفمند كردن يارانه‌ها با تاكيد بر ‌اينكه از موضعي كارشناسي به اين موضوع مي‌نگرد، گفت: در حال حاضر يك سوم بودجه كل كشور از محل يارانه‌ها تامين مي‌شود. با اين ‌لايحه كه به آزادسازي قيمت حامل‌هاي انرژي مي‌پردازد، وضعيت اقتصادي كشور بهتر مي‌شود. آيا مردم توان پرداخت قيمت حامل‌ها با ‌نرخ خليج‌فارس را دارند؟ آيا هزينه فرسودگي سيستم پالايشگاه‌ها و سيستم توزيع برق در كشور را بايد از مردم بگيريم؟

‌وي با بيان اينكه در حال حاضر شب‌هاي انتخاباتي به پايان رسيده است از نمايندگان پرسيد:آيا با افزايش قيمت حامل‌هاي انرژي، ‌كارخانجات ما ورشكست نخواهند شد؟ آيا باز هم كارخانجات ما توان رقابت با كارخانه‌هاي خارجي را دارند؟مادامي كه اصلاح زيرساخت‌ها ‌توسط دولت، اصلاح نشود، اجراي لايحه هدفمند كردن يارانه‌ها منجر به افزايش 20 درصدي قيمت‌ها خواهد شد.

‌وفايي با اشاره به مشكلات عديده‌اي كه در اين زمينه وجود دارد از ناتواني امكان رقابت با كشورهاي خارجي سخن گفت و افزود: گرچه لازم است وارد عرصه رقابت‌هاي خارجي شويم اما نه قبل از اصلاح ساختارها.

تورم بالا؛ جشن اغنيا عزاي فقرا

نماينده اهر معتقد بود كه در مقطع فعلي هدفمند كردن نيروي انساني با اهميت‌تر است. ‌به گزارش ايلنا، غلامحسين مسعودي ريحان در مخالفت با لايحه هدفمند كردن يارانه‌ها گفت: وظيفه دولت ارائه آموزش و ‌پرورش و بهداشت و درمان باكيفيت است و رهبري هم به اهميت بهداشت و درمان باكيفيت اشاره كرده است اما اين لايحه اين دو ‌موضوع را تحت تاثير قرار مي‌دهد.

‌وي افزود: به نظر مي‌رسد در صورت حذف يارانه‌ها مشكلات بسياري پيش خواهد آمد و بهتر است به جاي هدفمند كردن يارانه‌ها به ‌مديريت در كشور و كوچك‌سازي دولت توجه كنيم.

‌مسعودي تاكيد كرد: هدفمند كردن استفاده از نيروهاي انساني نيز از اهميت بيشتري برخوردار است. ‌وي ادامه داد: تورم بالا؛ جشن اغنيا و عزاي فقر است و در سلامتي انسان‌ها نيز تاثير مي‌گذارد كه اين تورم از ‌آثار تصويب اين لايحه است.

‌اين نماينده مجلس تصريح كرد: با هدفمند كردن يارانه‌ها شاهد ورشكسته شدن بانك‌ها خواهيم بود و همچنين با افزايش قيمت ‌حامل‌هاي انرژي قدرت رقابت با بازارهاي خارجي را نخواهيم داشت. ‌

نماينده‌ مردم اردل و فارسان در مخالفت با لايحه‌ هدفمندكردن يارانه‌ها گفت: تصويب اين لايحه و اجراي آن با مفاد و محتواي فوق، پيامدهاي ناگوار اقتصادي براي مردم و دولت به وجود مي‌آورد.

به گزارش ايسنا، نورالله حيدري در مخالفت خود با كليات لايحه‌ هدفمندكردن يارانه‌ها اظهار داشت: بايد گفت اين لايحه يك شمشير دولبه است كه هر طرف آن را بگيريم آثار منفي خاص خود را دارد.

وي به ابهامات جدي و عدم اقناع بخش اعظم صاحب‌نظران جامعه و مردم در مورد اين لايحه اشاره كرد و به ذكر مصاديقي از اين اشكالات پرداخت. حيدري گفت: اولين نكته‌ حائز اهميت آن است كه اگر تاكنون اين لايحه اجرا نشده بايد به حساب كم‌توجهي نگذاشت، بلكه بررسي بيشتر راجع به آن ضروري بوده است.

نماينده‌ مردم اردل و فارسان با بيان اينکه 4 كميسيون تخصصي مجلس از جمله صنايع، كشاورزي، قضايي و ‌حقوقي اين لايحه را رد كرده بودند، يادآور شد: آيا نظرات كـمـيـسـيـون‌هاي تخصصي نمي‌تواند دال بر عدم اقناع صاحب‌نظران باشد؟ پيشنهادهاي زياد و متضادي كه چاپ شده نشانگر عدم شفافيت و واقع‌بينانه‌ اين لايحه از سوي مجلس است.

حيدري با بيان اينكه اين لايحه خلاف اصول مسلم اسلام و اصل 45 قانون اساسي كشور است گفت: موافقان عنوان مي‌كنند كه زيرساخت‌ها آماده است در حالي كه بايد پرسيد كجا آماده است؟ و در بخش‌هاي مختلف اين آمادگي وجود ندارد و فاقد اصول مالي و ضوابط بودجه‌ريزي معمول است.

وي افزود:با نظر به محتواي كلي لايحه بايد گفت چنانچه برخي مواد آن كه در لايحه وجود دارد تصويب و اجرا هم شود، پيامدهاي ناگوار اقتصادي براي مردم و دولت به وجود خواهد آورد. حيدري با بيان اينکه افزايش قيمت حامل‌هاي انرژي باعث افزايش قيمت نهاده‌هاي توليد مي‌شود، گفت: اين امر سبب افزايش تورم و گراني براي مردم و كاهش سرمايه‌گذاري در اين امر مي‌شود كه در صورت توقف سرمايه‌گذاري، شاهد خواهيم بود كه سرمايه‌ها فرار كرده و يا سپرده‌گذاري در بانك‌ها تجميع شود.

در حالی که در مجلس هیچ کس تردیدی نداشت که طرح مصوب پوست مردم را برای مدتی می کند و تورم حاصل از آن ممکن است عوارض اجتماعی به بار آورد و حتی به مسائل امنیتی هم اشاره شد اما با کمال تعجب وزير اقتصادي و دارايي دولت احمدی نژاد ادعا کرد طرح هدفمندكردن يارانه‌ها ريشه تورم را مي خشكاند.

شمس‌الدين حسيني در دفاع از لايحه هدفمندكردن يارانه‌ها اين موضوع را مهمترين تصميم اقتصادي و اجتماعي دولت عنوان كرد و گفت: در شرايط فعلي يك سوم درآمد كشور به صورت آشكار و پنهان در قالب يارانه پرداخت مي‌شود. ترديدي نيست كه اين منابع به شكل صحيحي صرف نمي‌شود و همه اقشار و صاحب نظران و نمايندگان هم عقيده هستند كه شيوه فعلي پرداخت و تخصيص منابع درست نيست.

به گفته وزير اقتصاد، اساسا طرح هدفمندكردن يارانه ها، ريشه تورم را مي‌خشكاند. در حالی که به نظر متخصصان فقط باعث می شود حجم عجیبی از پول در اختیار دولت قرار گیرد که تنها همین بخش آن باعث شادمانی نمایندگان جناح راست شد؛ چرا که با تسلط آن ها بر بازار و منابع قابل تصورست که سود عظیمی به سوی آنان سرازیر می شود و اگر هم ضرری از این کار حاصل آید به نظر جناح راست نصیب احمدی نژاد خواهد شد که در پایان دوره اش با ناله و نفرین مردم تعقیب می شود.

از برق تا دارو

براساس لايحه هدفمندشدن يارانه‌ها دولت مكلف است قیمت حامل‌هاي انرژي را اصلاح كند. فروش داخلي بنزين، نفت گاز، نفت كوره، نفت سفيد و گاز مايع و ساير مشتقات نفت به تدريج و حداكثر تا پايان برنامه پنج ساله پنجم توسعه اقتصادي - اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران كمتر از ٩٠ درصد قيمت تحويل روي عرشه كشتي (فوب) در خليج‌فارس نباشد.

براساس اين لايحه همچنين دولت مجاز است براي مديريت آثار نوسان قيمت‌هاي حامل‌هاي انرژي بر اقتصاد ملي، قيمت اين حامل‌ها را در صورتي كه تا ٢٥ درصد قيمت تحويل در روي عرشه كشتي (فوب) خليج‌فارس نوسان كند بدون تغيير قيمت براي مصرف‌كننده از طريق اخذ مابه‌التفاوت و يا پرداخت يارانه اقدام نمايد و مبالغ مذكور را در حساب تنظيم بازار حامل‌هاي انرژي در بودجه سنواتي منظور كند. در صورتي كه نوسان قيمت‌ها بيش از ٢٥ درصد شود، در قيمت تجديدنظر خواهد نمود. براساس ماده سه اين لايحه دولت مجاز است قيمت آب وكارمزد جمع‌آوري و دفع فاضلاب را هم تعيين كند.

این لايحه دولت را موظف كرده است كه به تدريج و حداكثر تا پايان برنامه پنج ساله پنجم توسعه اقتصادي- اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران نسبت به هدفمندكردن يارانه گندم، برنج، روغن، شير، شكر، دارو، خدمات پستي، خدمات ريلي(مسافري) و نهاده‌هاي كشاورزي (بذر، كود، نهال) اقدام نمايد. دولت همچنين مجاز است حداكثر تا ٥٠ درصد خالص وجوه حاصل از اجراي اين قانون را در قالب بندهاي پرداخت نقدي يا غيرنقدي به پنج دهك در آغاز دوره اجرا و تغيير تدريجي آن به برقراري نظام جامع تامين اجتماعي و اجراي نظام جامع تامين اجتماعي هزينه كند. آيين‌نامه اجرايي اين ماده شامل چگونگي شناسايي جامعه هدف، تشكيل و بهنگام‌سازي پايگاه‌هاي اطلاعاتي مورد نياز، نحوه پرداخت به جامعه هدف و پرداخت‌هاي موضوع اين ماده حداكثر، سه ماه پس از تصويب اين قانون با پيشنهاد وزراي امور اقتصادي و دارايي، رفاه و تامين اجتماعي و معاونت برنامه‌ريزي و نظارت راهبردي رئيس‌جمهور به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

جمشید انصاری نماینده مجلس در روزنامه سرمایه درباره سه تغییری که کمیسیون مجلس در لایحه دولت داده چنین توضیح داده: بر اساس این تغییرات در سال اول حداکثر منابع حاصل از اجرای طرح 15 هزار میلیارد تومان است که در نسبت های پیش بینی شده، دراختیار دولت، صنعت و دهک های هدف قرار می گیرد.به نوشته این مقاله بخشی از این تورم از طریق روش های جبرانی پوشش داده می شود و بخشی دیگر را نیز به ناگزیر باید تحمل کرد چرا که وقتی جراحی اقتصادی انجام می دهیم باید میزانی از هزینه را نیز بپذیریم.در ادامه سرمقاله سرمایه آمده پیش بینی کمیسیون آن است که چنانچه طرح به درستی اجرا شود پیامدهای تورمی زیادی نخواهد داشت، منتها قانون هر چقدر هم که پیش بینی های لازم را درست و کامل انجام داده باشد، چنانچه مجری قانون به نفس قانون پایبند نباشد، طبعاً نمی توان به اهداف پیش بینی شده دست یافت و در واقع یکی از نگرانی های کمیسیون همین مساله است.



برق خارج از نوبت

درست در همین زمان سایت تابناک خبر داده که دولت بدون توجه به مصوبه مجلس بهای برق را بدون یارانه محاسبه کرده و نرخ های جدید را در قبض ها به اجرا در آورده است. به نوشته تابناک

این کار در حالی صورت گرفته که مسئولان وزارت نیرو و مدیران شرکت توزیع نیروی برق، همواره منت پرداخت یارانه توسط دولت را بر سر مردم گذاشته و بارها و در مصاحبه‌های متعدد اعلام نموده‌اند که برق رابسیار ارزان به مشترکان می‌رسانند.

بنا بر این گزارش، این اقدام شرکت برق، در حالی در سکوت کامل خبری انجام شده است که بسیاری از مشترکان در قبوض برق خود، با درج مبالغ هنگفتی رو به رو شده و برای جلوگیری از قطعی برق و بوروکراسی‌های خاص برای وصل برق و همچنین درج زمان مهلت برای پرداخت، مجبور به پرداخت قبوض بوده‌اند، چرا که اگر این کار را انجام ندهند، شرکت برق نیز از انجام هرگونه اقدام و رسیدگی به اعتراض آنها خودداری می‌کند.

بنا بر این گزارش، شرکت برق در حذف یارانه برق مصرفی مشترکان، کاملا بی‌سر و صدا و بدون هیچگونه توضیحی درباره علت و یا اینکه این کار بنا به مصوبه دولت بوده یا خیر، اقدام کرده و این در حالی است که شرکت برق از پست قبوض خود برای اطلاع‌رسانی در زمینه‌های گوناگون از جمله زمان اوقات شرعی و غیره و.... استفاده می‌کند، اما دریغ از یک توضیح یک خطی درباره علت و چگونگی حذف یارانه پرداختی دولت!

تابناک نوشته برای نمونه در قبض برق زیر که فرد مشترک مدعی است در دوره‌های اردیبهشت تا تیر و مرداد تا شهریور هیچ وسیله برق جدیدی به کار نگرفته و در دو دوره یاد شده و به دلیل گرمای تابستان، کولرهای هر دوره که از نوع آبی 4500 است نیز یکسان بوده است، دلیلی برای افزایش مصرف برق مشترک نبوده است؛ اما با این حال، در یک دوره قبض برق هشتاد هزار تومان و در دوره بعد به 140 هزار تومان افزایش پیدا کرده است

یک نمونه

یکی از نمایندگان اقلیت مجلس گفته نگاهی به وضعیت کلی اقتصاد کشور نشان می دهد که اوضاع وخیم اقتصادی دولت را مجبور کرده که علیرغم تمام ادعا هاو تبلیغات به گفتگو و مراوده با آمریکا تن بدهد و در پشت پرده مذاکراتی را دنبال کند و تعهداتی بدهد که اساسش بر آن است که بر قدرت بماند و شناخته شود.

در همین شرایط است که جوان روزنامه متعلق به سپاه پاسداران که وظیفه اصلی خود را چنین تعریف کرده که با انتقاد و افشاگری درباره موسسات بزرگ زمینه خرید آن ها توسط سپاه پاسداران را فراهم آورد خبر داده که شرکتی در یکی از استان های غربی کشور اخیرا پس از ثبت نام متقاضیان خودرو، مبلغ کلانی از آنها دریافت کرده که به عقیده برخی از مدیران شرکت مذکور، پاسخ گویی به مطالبات انبوه از عهده شرکت خارج است.

جوان نوشته:تاکنون قریب به 12 هزار نفر در این شرکت سرمایه گذاری کرده اند که اگر به موقع به مطالبات آنها پاسخ داده نشود،احتمال تجمع و ناآرامی چندان دور از ذهن نخواهدبود.در همین ارتباط گفته می شود برخی فرصت طلبان تمهیداتی را اندیشیده اند تا در صورت وقوع هرگونه تجمع اعتراض آمیز از فرصت ایجاد شده بهره برداری سیاسی کرده و دامنه اعتراضات را به اغتشاشات خیابانی گسترش دهند.

بنا به همین شرایط که نمونه های متعدد دارد متخصصان معتقدند در شرایطی که دولت دارای سیاست اقتصادی مشخصی نیست به نظر می‌رسد اجرای طرح هدفمند کردن یارانه‌ها نیز نمی‌تواند درمانی برای اقتصاد کشور باشد.چرا که در شرایط فعلی که تورم ایران بالای 22 درصد است اجرای چنین طرحی فقط می‌تواند در کوتاه مدت مرهمی بر دردهای موجود باشد.

کمتر از شصت درصد تورم

روزنامه دنیای اقتصاد از قول یک کارشناس اقتصادی نوشته تجربه نشان داده دولت فعلی هر بار که در گوشه‌ای از اقتصاد کشور دچار مشکل می‌شود دست به کاری جدید می‌زند و دنبال راه حل می‌گردد. براین اساس به نظر می‌رسد اصرار فعلی دولت بر اجرای طرح هدفمند کردن یارانه‌ها تنها در راستای گریز از مشکلات کنونی، بالاخص در بحث سوخت است.

به نوعی دیگر می‌توان گفت دولت بدون داشتن سیاست مشخص اقتصادی هر بار که به مشکل و بن‌بستی برخورد می‌کند می کوشد با ایجاد راه حلی آن مشکل را برطرف کند اما هیچ گاه سعی ندارد سیاست اقتصادی مشخصی را به عنوان هدف در پیش بگیرد چرا که از این راه قطعاً زودتر به مقصد خواهد رسید.

به نوشته این کارشناس اجرای طرح هدفمند کردن یارانه‌ها نیز در شرایط فعلی به عنوان مرهمی بر اقتصاد فعلی کشور است؛ چرا که اگرچه در کوتاه مدت افزایش روزافزون مصرف سوخت در کشور بااجرای طرح‌های موجود کاهش یافت اما در شرایط فعلی مصرف سوخت در کشور روند صعودی به خود گرفته است. ضمن آنکه در این میان نیز نباید بحث تحریم و مشکلاتی از این دست را نیز بر دامن زدن بر مشکلات عرضه و تقاضای سوخت در کشور نادیده گرفت.

اقتصاددانان می گویند با توجه به اینکه سیاست مشخصی در دولت وجود ندارد به قطعیت می‌توان گفت پیش‌بینی برخی از کارشناسان بر رسیدن نرخ تورم کشور به 60 درصد در صورت اجرای طرح هدفمند کردن یارانه‌ها دور از ذهن به نظر می‌رسد اما افزایش 10 درصدی تورم نیز که از سوی برخی از مقامات دولتی اعلام می‌شود خوشبینانه است. به هر حال آنچه می‌توان درباره کلیات این طرح گفت آن است که اجرا و عدم اجرای طرح هدفمند کردن یارانه‌ها در صورتی که عملکرد دولت کماکان مثل سابق باشد تأثیر مثبتی بر اقتصاد کشور نخواهد داشت مگر آنکه دولت با تعیین این طرح به عنوان سیاست اقتصادی خود با قاطعیت سعی بر رفع مشکلات کنونی داشته باشد.

ناگفته های جنبش سبز در مصاحبه با محسن مخملباف


حنا مخملباف،فیلمساز جوان ایرانی این بار در قالب پرسشگر ظاهر شده است؛ او از جانب نسل خویش،از پدرش محسن مخملباف،فیلمساز پرسابقه ایرانی سئوالات فراوانی پرسیده است.ازاینکه قدرت در ایران در اختیار کیست،رهبری آقای خامنه ای چه ویژگی هایی دارد،پشت ماجرای کهریزک و اعتراف گیری ها چه بوده،قصه زندان های ایران ـ از دوران صادق قطب زاده تا امروز ـ امکان آغاز ترور مخالفان حکومت کودتا در خارج کشور و ....

مخملباف هم دربرابر پرسشگری فرزند،روشنگری کرده و حرف های ناگفته بسیاری را بر زبان آورده است؛نمی دانم از سر مهر به فرزند یا احساس مسئولیت نسبت به رهروان جنبش سبز.
شش ماه پیش اگر از پدر من درباره سیاست سوال می کردی، می گفت: من 6 ماه بعد از انقلاب سیاست را ترک کرده و به سراغ کار هنری آمده ام. اما از روز انتخابات و بلافاصله بعد از کودتای 22 خرداد او هم با انرژی آزاد شده مردم ایران یکباره به صحنه سیاسی برگشت. اکنون از خواب تا خواب غرق جنبش سبز است. در این میان گاهی من حرف هایی را از او و یا بین او و دوستانش می شنوم که دلم می خواهد بعضی از آن ها را بقیه نیز بشنوند.

گفتگوی حاضر بین من و پدرم دارای نکاتی است که او یا شنیده یا فکر می کند و یا می داند. من برای آنکه گفتگو روان تر باشد تکرار«شنیده ام» ها و« فکر می کنم» ها را حذف کرده ام. البته شنیده های او می تواند از شنیده های نسبتا موثق این ایام باشد.
او عادت دارد نظراتش را خیلی ساده و کوتاه و شفاف بیان کند.اما گفتگوی حاضر به خلاف عادت او طولانی شده است.توصیه ام به آنها که حوصله بیش از 2 صفحه خواندن را ندارند این است که اصلا شروع به خواندن نکنند. اما آن ها که پر حوصله ترند خوب است بدانند این متن دارای سه بخش عمده است:تحلیلی در مورد جنبش سبز. وضعیت گروه استبداد و اوضاع بین المللی ایران.اما از آن جا که همه آن ها به هم مربوطند از سه پاره کردن آن منصرف شدم.

حنا مخملباف





آیا جنبش سبز به پیروزی می رسد؟

پیش بینی کار سختی است، اما در کل دو نگاه به آینده جنبش سبز وجود دارد. نگاه بدبینانه و نگاه خوش بینانه.

از نگاه بدبینانه شروع کنیم.

اینکه خامنه ای و سپاه سرکوب می کنند و غرب هم هیچ غلطی نمی کند. (حکومت با 4 قرارداد اقتصادی غرب را راضی می کنند، در نتیجه از 15 خرداد تا 22 بهمن دوباره باید منتظر بود.)

و نگاه خوش بینانه؟

- این یکی دلایلش مفصل است:

اول- به لحاظ حجم: 40 میلیون جمعیتی که در انتخابات شرکت کرد. 3 میلیون معترض که در 25 خرداد به خیابان ریخت. راهپیمایی میلیونی سکوت در خیابان های تهران. راهپیمایی میلیونی روز قدس علیرغم کشتار و زندان و شکنجه و تجاوز.

دوم- به لحاظ گستردگی: یعنی جغرافیای ایران و خارج از ایران. حتی قبل از انقلاب هم در خارج این طور نبود که بیش از 100شهر تظاهرات گسترده و همزمان بگذارند.

سوم- به لحاظ وزن: (نخبگان، فرهیختگان، دانشجویان) انقلاب 57 این کیفیت را نداشت.

چهارم- به لحاظ شدت: شدت جنبش سبز مثل زلزله است. هر روز دارد یک حرکتی انجام می دهد. از یک فضای کاملا دموکراتیک قبل از انتخابات، به یک فضای رادیکال بعد از انتخابات رسید.

پنجم- به لحاظ عمق: از سطح به لایه های جامعه رفته است. در مقایسه اگرجنبش اصلاحات، جنبش نخبگان بود، جنبش سبز با گفتمان مردم، هم نوایی دارد. اعضای جنبش سبز استراتژی مبارزات بی خشونت را برگزیده اند و هرچند تکنیک مبارزاتی نمی دانند، اما هم نوایی دارند.

ششم- چند فرهنگی است: همه اقوام درگیر آنند.

هفتم- فراصنفی است: جنبش های قبلی، جنبش صنف روحانیت بود. جنبش دانشجویی بود.جنبش زنان بود.اما جنبش سبز همه اصناف را در خود دارد. در روز قدس 30 در صد زن چادری به سبزها پیوسته بودند.

هشتم- فراسازمانی است: هیچ کس آن را نمایندگی نمی کند. ذرات اتمی جمع شدند، انرژی هسته ای جنبش را ایجاد کردند. جنبش سبز در سطح میکرو، ذره ای است، اما در سطح ماکرو، هسته ای است. این ذرات تبدیل به یک بمب اجتماعی شدند. یک جنبش غیر سانترال. اگر چه هدف مشترک دارد، ضد استبدادی است. نفی ولی فقیه است. نفی احمدی نژاد است. نفی شورای نگهبان است. اما در روش مبارزاتی ، متنوع و ابداعی و نوآورانه است. و یک خودجوشی غیر سازمانی دارد.

نهم- اخلاقی است: مرزهای اخلاقی را رعایت می کند. فحاشی نمی کند. خشونت نمی کند. تزویر نمی کند. تخریب نمی کند: پس عقلانیست.

دهم- درونگراست: نگاه جنبش به درون است. حتی خارجی ها منتظرند در خیابان های تهران یک اتفاقی بیفتد. حرکت های ایرانی های خارج هم برای دفاع از داخل است.

یازدهم- سکولار است: اسلام سیاسی را نمی خواهد، ضد دین نیست، اما ضد قدرت سیاسی ملاهاست.

دوازدهم- سمبلیک است: از رنگ سبز ، تا نمایش دو انگشت.

سیزدهم- منزلت خواه است: هنوز چندان شعار رفاهی و اقتصادی ندارد. می گوید: با وجود احمدی نژاد ما تحقیر شدیم.ما به دنبال احترام شایسته یک انسان هستیم.



آینده نزدیک جنبش چیست؟

این جنبش توسعه می یابد، اما در صورت عدم موفقیت در این مرحله ممکن است به 4 قسمت تجزیه شود:

اول- بخشی از جنبش دست به اسلحه می برند. جوان ها. زخم خورده ها. (رادیکالیزم کور) این گروه خواهند گفت که نقدی و رادان و مرتضوی را باید کشت. در ماه های آتی شاید عده ای به کردستان بروند، در جست و جوی اسلحه. و یک جنبش رادیکالیزم زیرزمینی ایجاد خواهد شد. باید گفت متاسفانه. اما این بسیار محتمل است.

دوم- بخشی از نیروهای جنبش مهاجرت خواهند کرد. هم اکنون خبر آمار بالای تقاضای خروج وجود دارد. دوباره مغزها می روند و می دانی برای کشور ایران تولید هر مغز چه اندازه هزینه برمی دارد؟ معادل 30 میلیون دلار!

سوم- بخشی از نیروهای جنبش به دلیل اختناق دچار سکوت اجباری می شوند.

چهارم- اما بخش اصلی جنبش، اعتراض مدنی را ادامه می دهند. خاتمی این بخش را رهبری می کند. موسوی تکه دینی اش را رهبری می کند. کروبی کاتالیزور این بخش خواهد بود. خاتمی خواهد گفت: "اعتراض مدنی". موسوی خواهد گفت:" مقاومت می کنیم تا درزهای قانون اساسی به رویمان گشوده شود." و کروبی کاتالیزور خواهد بود، حتی کاتالیزور رهبری.

*سناریوهای جنبش سبز*

اگر از دید سینمایی ببینیم، برای آینده جنبش چند جور سناریو وجود دارد؟

شش سناریو محتمل است.

سناریوی اول- رژیم به خودش می گوید: "فشار افکار عمومی داریم. تورم داریم. قیام عمومی داریم. بایستی بحران بین المللی درست کنیم. به هولوکاست حمله کنیم. سر بمب اتم کنار نمی آییم. بحران زایی می کنیم، و در فضای بحران داخل را سرکوب می کنیم." (همه رژیم های دیکتاتوری از این گونه بحران ها استفاده می کنند.) صدام می گفت: "اجنبی." خامنه ای می گوید: "دشمنان و بیگانگان." خامنه ای ظرف 1سال گذشته 1376 بار در صحبت هایش از کلمه دشمن استفاده کرده.فیدل کاسترو هنوز می گوید امپریالیسم.

سناریوی دوم- فشار اقتصادی و فشار سیاسی در داخل. فشار نیروهای ایرانی و دولت ها در بیرون همراه با تحریم گسترده. ناکارآمدی دولت، کاهش چشم گیر مقبولیت خامنه ای در داخل. افزایش چالش های امنیتی در کردستان، بلوچستان ، خوزستان. به اضافه فشار سیاسی جنبش بر روی نظام. کار به تدارک سقوط دولت احمدی نژاد برای نجات نظام می رسد.به معنی دیگر رژیم با احمدی نژاد همان کاری را می کند که شاه با هویدا کرد.

فرماندهان ارتش شاه که به خارج گریخته بودند می گفتند: "ما در سال 57 سقوط نکردیم. ما در سال 56 سقوط کردیم. موقعی که زن های ما چمدان ها را می بستند و بچه هایمان را به خارج می فرستادند و خودشان به خارج می رفتند و منتظر می شدند که ما هم برویم. از همان وقت ما سقوط کردیم."

سقوط احمدی نژاد یعنی اثبات تقلب. یعنی ناکارآمدی حکومت. در طی 30 سال گذشته و در همه دوره ها ی رهبری خامنه ای مدام گفته می شد: "عملکرد رهبری را با عملکرد دولت تفاوت قائل شویم." اولین بار در تاریخ 30 ساله این همانی شد. و یک نظام مساوی شد، نه فقط با یک دولت، که حتی با یک رئیس جمهور ضعیف. حال آنکه در گذشته همواره رهبری در موضع منتقد دولت بود. همیشه پرسشگر بود و پاسخ گو نبود. اما وقتی خامنه ای گفت: "احمدی نژاد به من نزدیک تر است." مساوی شد سقوط احمدی نژاد با سقوط رژیم.

سناریوی سوم- دستگیری گسترده. کشتار وسیع. سازش با خارج. تعلیق هسته ای. رفاه نسبی از طریق توزیع پول نفت. آن ها تصمیم گرفته اند به مردم پول بدهند و ظرف ماه های آینده، دولت پول نفت را تقسیم می کند. از 60 تا 120 هزار تومان. و این یک رضایت نسبی اولیه حداقل در روستاها ایجاد می کند. تصور کن وقتی در روستاها کسانی که زیر 50 هزار تومان (یعنی زیر 50 دلار) درآمد دارند، یکباره درآمدشان سه برابر شود.

آیا سناریو سوم ممکن است؟

مدل عربستان. در جلسات سپاه می گویند: "مگر ما از عربستان کمتریم؟ اگر امروزه ما مشروعیت نداریم، عربستان هم ندارد. اگر ما دیکتاتوری و سرکوب داریم، عربستان سرکوب و دیکتاتوری بیشتری دارد، اما با تقسیم پول نفت دارد به حیاتش ادامه می دهد.(البته تفاوت مردم ایران و عربستان را محاسبه نمی کنند.)

این سناریوی سوم برای موقعی است که آن ها احساس کنند هزینه رفتنشان بسیار سنگین است. اما یادمان نرود شاه به خارج گریخت. عوامل جمهوری اسلامی فقط می توانند سرنوشت مجاهدین را انتخاب کنندو به سوریه یا سعودی بروندکه خطر معامله کردن بر سر آن ها وجود دارد. پس چون زمینه ای برای گریز ندارند، در این سناریومی ایستند و می کشند.

سناریوی چهارم- بروز یک حادثه پیش بینی نشده که به طوفانی شدن جنبش منجر شود. ماندن کشتار وسیع در یک روز. دستگیری گسترده در یک روز. شایعه مرگ خامنه ای. و یا مرگ واقعی یا ترور خامنه ای يا احمدی نژاد و حرکت همزمان جنبش در سراسر کشور.

از جامعه غیر قابل پیش بینی ایران چنین سناریویی هم بر می آید. همان طور که کسی یک روز قبل از انتخابات تظاهرات 3 میلیونی دوشنبه بعدش را پیش بینی نمی کرد. در یک لحظه، دریای ایران طوفانی می شود.

سناریوی پنجم- بروز یک کودتا (در کودتا) با و یا بدون حمایت خارجی. میلیتاریزم قدسی. طالبانیزم ایرانی. اسلحه ای که در نوکش عمامه خواهد بود و نه تاج. یک آخوندی در تلویزیون ظاهر می شود و می گوید: "برادر فلانی کشور را آزاد کرد." چند فرمانده سپاه با چند گردان می توانند تهران را آزاد کنند. به شرط آنکه کودتا 48 ساعت بیشتر طول نکشد. اگر بیشتر طول بکشد، شکست خواهد خورد. در این صورت کودتا 3 نیاز دارد:

1- کشتن رهبران. به ویژه خامنه ای. آن ها جنازه خامنه ای را نشان می دهند تا مردم بپذیرند و طرفداران استبداد نیز تسلیم شوند.

2- استقرار در مراکز حساس و امنیتی. به ویژه رادیو و تلویزیون.

3- تلاش برای جلب پشتیبانی خارجی. البته ممکن است این کودتا در کودتا ازاین طرف هم اتفاق بیفتد. یعنی بخشی از سپاه یا ارتش یا هردو به طرفداری از ملت بلند شوند و خامنه ای و سران کودتا را کنار بزنند.

سناریوی ششم- فروپاشی در مرکز و تجزیه کشور. هر وقت تهران ضعیف می شود، اقوام دولت های محلی ایجاد می کنند. پسیان در مشهد، خزعل در کردستان، خیابانی در تبریز، میرزا کوچک خان در جنگل.

کدام سناریو بیشتر احتمال دارد؟

سناریوی دوم و سوم بیشتر از همه محتمل است. اما هیچ کدام منتفی نیست.

استراتژی جنبش سبز چیست؟ آقای موسوی از ظرفیت های قانون اساسی حرف می زند، مردم در خیابان شعار جمهوری ایرانی می دهند، در خارج از کشور هم هر سبزی یک جور رویا دارد.

من تا به حال 3 جور استراتژی بیشتر نشنیده ام.

اول- استراتژی تعاملی:

مذاکره با رژیم تا به قانون اساسی برگردد. آقای موسوی این خط را تبلیغ می کند. او می گوید: "قانون اساسی ظرفیت خوابیده دارد، باید آن را احیا کنیم." شعار موسوی این است: "جمهوری اسلامی آزاد باید گردد." یعنی عدم نظارت استصوابی. تشکیل هیات منصفه سیاسی. حق آزادی بیان. رسانه های آزاد. تامین حقوق اقلیت ها و اقوام. آزادی زندانیان و خروج از فضای امنیتی برای احساس امنیت عمومی.

دوم- استراتژی تقابلی:

همه ظرفیت ها برای تمام کردن کار فراهم است. باید رژیم را سرنگون کرد. مردمی که شعار جمهوری ایرانی می دهند به استراتژی تقابلی می اندیشند.

سوم- رویکرد خنثی:

"این جنبش که آمده، استبداد را مثل سیل می برد، رهبری نمی خواد. بنشین و تماشا کن. " و البته این حقیقتی است که مهم ترین چالش جنبش، چالش استراتژی است. در این بین اصلاح طلبان اصرار دارند که اصلاحات خواست اول ماست، اگر نشد به دنبال تغییریم. آن ها استدلال می کنند که:

اصلاحات: "زبان عقلانی دارد. قانون مدار است. روح دموکراسی را قبول دارد. ثقل حرکتش توده است. اخلاق مدار است. نهادهای مدنی را برای تامین مطالباتش بنا می کند. به دنبال آزادی و رفاه است. در عرصه بین المللی اهل تنش زدایی است. و به حاکمیت نخبگان و نظام شایسته سالاری باور دارد. پس صرفا باید این راه را برویم."

در نقطه مقابل، انقلاب : زبان احساساتی دارد و قانون را زیر پا می گذارد. به دنبال انتقام است. اخلاق را زیر پا می گذارد. هیجان زده و گذرا است و نهادسازی نمی کند. به دنبال سخت گیری سیاسی و اقتصادی است. و در عرصه بین المللی تنش زاست. و به حاکمیت انقلابیون باور دارد. خونریز و خشن است. و چون با خشونت پیروز می شود، مجبور است با خشونت خود را حفظ کند. در نتیجه به استبداد بعدی می انجامد، نه به آزادی.

تقابلی ها و منتقدین اصلاحات هم می گویند: "این نظام اصلاح پذیر نیست و اصلاحات یعنی آزموده را آزمودن. "

در همین جنبش سبز کسانی هستند که می گویند فقط احمدی نژاد برود. کسانی هستند که می خواهند موسوی را به جای او بیاورند. کسانی می خواهند خامنه ای را بردارند و کسانی هستند که می خواهند نظام را تغییر دهند. و همه هم به راستی از جنبش سبز به تکان در آمده اند. جبهه جنبش سبز که خود حاوی جنبش های دیگری چون جنبش دانشجویی، جنبش زنان و جنبش اصلاحات و غیره است از نظر آرمانی نیز صاحب طیف گسترده ای از خواسته هاست. از طرفی هر نوع تعیین آرمان، محدود کردن گستردگی این طیف و اسباب ریزش جنبش سبز است. و از طرفی دیگر تنوع اهداف از هدفمندی موثر جنبش می کاهد.

البته به نظر می رسد که سرکوب جنبش، استراتژی تقابلی را گسترش می دهد.



چه تفاوتی بین جنبش اصلاحات و جنبش سبز هست؟

اولین فرق اساسی جنبش سبز با جنبش اصلاحات، در دارا بودن قدرت به خیابان کشاندن مردم است. در سالگرد اولین دور انتخابات خاتمی، علیرغم بسیج همه رسانه های اصلاح طلب، حداکثر یک جمعیت 40 هزار نفری جمع شدند. در همان زمان خامنه ای می توانست 300هزار نفر را به خیابان بکشد .بعد از مرگ خمینی هیچ گاه جمهوری اسلامی نتوانسته بود تظاهراتی مثل 25 خرداد را به راه بیندازد.

چالش های جنبش سبز چیست؟

اولین چالش ،همان چالش استراتژی منسجم و پایدار است که بین تعامل و تقابل و رویکرد خنثی در نوسان است.

دومین چالش، چالش تأخر رهبران است. رژیم برای برخورد با بدنه جنبش دچار زحمت نمی شود، چون رهبران عقب اند.

سومین چالش، چالش عدم توانایی در خیزش لایه های اجتماعی است. اگرچه جنبش سبز نسبت به جنبش اصلاحات فراگیرتر است، اما از آنجا که فعلاً و با توجه به نقض حقوق اوليه بشر به دست اين دولت انگیزه های اقتصادی انگیزه های ثانویه است (جنبش فرودستان نیست) پس ما نیازمند گفتمانی هستیم که فرودستان را وارد جنبش کند. این همان نکته است که می گویند: جنبش به سمت جنوب شهر که می رود کمرنگ تر می شود.

چهارمین چالش، چالش روحانیت و جنبش سبز است. به محض آن که جنبش جنبه تقابلی می گیرد، روحانیت خود را در خطر می بیند و عقب می کشد. البته عافیت طلبی و ترس از مسئولیت خون مردم را هم باید به ترس های این قشر اضافه کرد.

پنجمین چالش ، چالش وابستگی اقتصادی سران درجه دوم اصلاحات است. مثلا وقتی تو ارک بم و ماهان را داری، نمی توانی شعار سرنگونی بدهی. بعضی ها با نردبان اصلاحات بالا آمده اند و در زمان احمدی نژاد رفته اند آن طرف. و حالا هم ایستاده اند تا ببیند کدام طرف می برد که همان سمت و سو را بگیرند. در همین حال حاضر رژیم در حال جذب بعضی از نخبگان این طرف است. حتی با تشویق و تهدید اقتصادی.



چه تعدادی از جامعه 70 میلیونی با جنبش سبز هستند و حاضرند برای آن وارد صحنه شوند؟

ظرفیت جنبش یک ظرفیت سه بخشی است.

اول- ظرفیت فضای عمومی جنبش سبز است. اصلاحات به اضافه جنبش سبز حدود 70 درصد جامعه را در بر می گیرد. این ها دلشان با جنبش سبز است و آرزوی پیروزی آن را دارند.و با نگرانی اخبارش را دنبال می کنند.

دوم- ظرفیت فضای سیاسی جنبش سبز است. واین یعنی حداقل 24 میلیون و حداکثر 30 میلیون رای.

سوم- ظرفیت فضای امنیتی جنبش سبز است. آن چه در روز قدس متجلی شد (بيش از يک میلیون) آن ها که علیرغم کشتار، زندان، شکنجه و تجاوز اگر بدانند رهبران می آیند به خیابان می آیند.

به این ها اضافه کن ظرفیت بین المللی جنبش سبز را. آمریکایی ها در یک آماری به این نتیجه رسیدند که 72 درصد ایرانی- آمریکایی های مقیم آمریکا از ارتقاء دموکراسی در ایران حمایت می کنند.

تظاهرات ایرانی های خارج از ایران در بیش از صد شهر با جمعیتی که قبل از آن سابقه نداشت گواه این مدعاست. این ها می توانند بر افکار عمومی جهان از طریق رسانه ها و اثرگذاری بر دولت های خارجی و دیپلماسی آن به نفع جنبش سبز موثر باشند که همين طور هم شده است. آن ها می توانند از طریق گفتگو در رسانه هایی مثل صدای آمریکا یا بی بی سی بر اطلاع رسانی و روشنگری بر جامعه ایران موثر باشند.

در هر 2 انتخابات احمدی نژاد خودش را برنده اعلام کرد و همه گفتند تقلب کرد. مردم به چه دلایلی اصولا در ایران رای می دهند، تا از آن طریق بتوان استدلال کرد کدام طرف رای آورده است؟

به نظر من مردم به پنج دلیل عمده در ایران پای صندوق رای می روند.

اول- رای اعتراضی: مثلا به خاتمی رای می دهند تا ناطق رای نیاورد. به موسوی رای می دهند تا احمدی نژاد رای نیاورد. وقتی هاشمی رفسنجانی توانست جلوی تقلب را در آخرین روزهای ریاست جمهوری اش بگیرد، همین دسته از آراء خاتمی را رئیس جمهور کرد. و اگر این بار هم کسی جلوی تقلب را می گرفت ، موسوی با همین دسته از آراء پیروز می شد.(این بیشترین رای ایرانی هاست. همان جنس رای که قبل از انتخابات می گفت بین بد و بدتر)

دوم- رای تبعی: مثلا فلان مولوی (عبدالحمید) در بلوچستان به چه کسی رای می دهد، بلوچ ها به او رای می دهند. این رای به ویژه در مناطق قومی موثر است.

سوم- رای حزبی: مثلا آن ها که به جبهه مشارکت رای می دهند، یا به موتلفه.

چهارم- رای ایدئولوژیک: یا بهتر بگویم (رای تکلیفی) رای دهنده می گوید کاری ندارم که احمدی نژاد خوب است یا بد ، خامنه ای گفته احمدی نژاد به من از رفسنجانی نزدیک تر است، پس به او رای می دهم.

پنجم- رای منفعت طلبانه: پخش سیب زمینی. سهام عدالت. افزایش حقوق یا پرداخت حقوق های معوقه به کارمنان و معلمان. از آن جا که بخش گرسنه تر جامعه منافع کوتاه مدت برایش نیاز فوری تری است به ویژه در روستاها و مناطق فقرزده. این گروه اصولا نمی دانند که پخش پول و افزایش نقدینگی مدتی بعد چه بلایی با تورم بر سر زندگیشان می آورد، پس جذب می شوند. سازمان بهزیستی و کمیته امداد امام خمینی در اینجاها نقش دارد. و کافی است عده ای را گرسنه نگه داری و در زمان انتخابات سیر کنی و رای شان را بخری. تعیین شعارهایی مناسب با نیازهای این قشر از سوی جنبش سبز می تواند این لایه اجتماعی را هم جذب کند.

رژیم از انقلاب نرم حرف می زند. یعنی انقلابی بدون خشونت که به دنبال تغییر حاکمیت است. این واقعا ناشی از آن است که رژیم فکر می کند غرب با تشکیل یک سازمان سیاسی در داخل و خارج به دنبال این انقلاب نرم است، آیا این فقط یک تهمت است؟

بیش از همه ناشی از یک ترس واقعی است. رژیم در جلسات خصوصی اش - که به بیرون هم درز کرده - تحلیل می کند که انباشت نارضایتی 30 ساله به اعتراض جمعی پایدار بدل شده است و این هم ناشی از بحران های پنجگانه است و هم خود منجر به توسعه بحران های 5 گانه می شود. یعنی:

1- بحران مشروعیت در داخل و خارج

2- بحران مقبولیت در داخل و خارج

3- بحران کارآمدی: (نمی تواند رفاه بدهد، نمی تواند کار ایجاد کند، توانایی پاسخ به نیازهای عمومی را ندارد، خلاصه دارد کنترل می کند، اما توانایی اداره کشور را ندارد.)

4- بحران توزیع: عدم توزیع عادلانه ثروت برای بقا (نیم جمعیت فقیرند) رژیم فقط عرضه دارد زمان انتخابات به شکل مصنوعی این جمعیت گرسنه را سیر کند و ساکت کند یا رای شان را بخرد. اما عرضه ندارد برای همیشه آن ها را سیر کند که نارضایتی را به طور اساسی از بین ببرد.

5- بحران ناامنی: احساس مدام ناامنی برای سقوط. ترس از سقوط باعث احساس ناامنی می شود. احمدی نژاد در جلسات خصوصی کاملا ترسوست. چه در شورای امنیت ملی و چه در هیات دولت ، مدام ترسش را ابراز می کند. به خلاف کله شقی هایی که در مصاحبه هایش نشان می دهد.



نیازهای جنبش برای پیروزی چیست؟

اول- نیاز به استراتژی. کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت. در داخل کشور، بحران استراتژی، سردرگمی بین سرنگونی یا اصلاح است. چه در بین رهبران و چه در مردم.

دوم- نیاز به نیروی اجتماعی. در این مورد جنبش غنی است.

سوم- نیاز به رهبری: مشکل اصلی این است که انرژی ای که از بطن جنبش آزاد شده ،کسی ظرفیت رهبری اش را ندارد. و از طرفی اگر همه رهبران جنبش هم بیایند و بگویند ما دیگر نیستیم، این جنبش ادامه خواهد یافت. به عبارتی رهبران نمی توانند این جنبش را بخوابانند. در حقیقت رهبران عاملان دلگرمی و پشتوانه سیاسی اند و نه موتور جنبش. برای همین موسوی می گوید من به دنبال مردم می روم.

چهارم- نیاز به ریسک و تصمیم گیری. همان قدرت ریسکی که بیشتر در کروبی مشاهده می شود، در افشای تجاوزها، که قطعا در رسوایی استبداد یک گام اساسی بود.

رهبری جنبش؟ چه کسی رهبر واقعی این جنبش است؟

این جنبش سه مدل رهبر دارد:

اول- رهبر هسته ای: در هر محلی 4 تا 4 تا آدم ها با هم جمع شده اند و شده اند سبز. و یکی از آن 4تا سه تای دیگر را رهبری می کند. در حقیقت ساختار این جنبش هسته ای است و در عملیات سیاسی،و حضور در خیابان ها رهبری به دست آن هاست. آنها صرفا نیازمند آن هستند که یک نفر مثل سازگارا از یک رسانه قرار ملاقات بعدی آن ها را اعلام کند و تاکتيک های مبارزه را به آنها آموزش دهد.

دوم- کاریزماهای محلی: یک استاد دانشگاه، یک هنرمند، یک خبرنگار. از این ها زیادند. این اشخاص هر کدام چند هسته را رهبری می کنند. یک استاد دانشگاه چندین هسته دانشجویی را خط می دهد. یک معلم یا دبیر خود چندین هسته دانش آموزی را.

سوم- رهبران سمبلیک: خاتمی، موسوی، کروبی و حتی منتظری و صانعی و غیره. این ها و به ویژه سه رهبر اصلی، نقش هویت بخشی برای جنبش را دارند. این ها حتی به هم وصل کامل نیستند. و هر کدام نقش خاصی را دارند. اما نقطه اتکاء و دلگرمی هستند. دستگیری این ها سرعت را کم می کند اما میرایی نمی آورد. چون این ها رهبران سازمانی نیستند. به ویژه این که رهبران اصلی، در شرایط امنیتی بسیار دشواری هستند.حتی ممکن است دستگیری این ها به جنبش شتاب بدهد.

رابطه بدنه جنبش به دلیل فضای امنیتی با این رهبران سمبلیک قطع است. مردم می پرسند چرا آقای موسوی با ده روز تاخیر درباره روز قدس بیانیه می دهد؟

شرایط موسوی، شرایط یک رهبر در حصر است. لازم نیست کسی یا کسانی را برای بازداشت او بفرستند. کافی است به پاسداران محافظ او بگویند:حالا او را بیاورید. یا اورا همان جا که هست کنترل کنید. همانطور که به محافظین او در روز قدس گفتند او را به میان احمدی نژادی ها ببرید تا مورد توهین قرار بگیرد. تمام تلفن ها و موبایل های خانه او میکروفن هایی هستند که کوچک ترین صدا را به مرکز اطلاعات سپاه وصل می کنند. آنقدر سیستم شنود در محل زندگی موسوی زیاد است که او مجبور است برای حرف زدن با اطرافیان خود صدای رادیو و تلویزیون را زیاد کند و به آهستگی و از طریق لب خوانی حرف هم را بفهمند تا تصمیم گیری کنند. وهر رفت و آمدی با او را کنترل می کنند.

حتی مسیح مهاجری روحانی سردبیر روزنامه جمهوری اسلامی که برای ملاقات با او رفته بود را 3 ساعت بازداشت کردند و بازجویی شد. در چنین فضایی که ارتباطات او محدود و کنترل شده است و 90 درصد وقت رهبران جنبش صرف رعایت مسائل امنیتی می شود، نمی توان انتظار بهتری داشت. اضافه کنید جنگ های روانی را. تا به حال بارها پیغام داده اند که قرار است رهبران فردا دستگیر شوند و آن ها مجبور شده اند که برای فردای دستگیری خود کارهایی را انجام دهند.

آیا واقعا خطر دستگیری آنها نیست؟

سه گزینه در شورای کودتا با حضور خامنه ای بررسی شده است.

اول- بحث حصر خانگی (مدلی که منتظری سالها حصر بود) احتمالا این گزینه اصلی است. چون هزینه کمتری دارد.

دوم- بحث تبعید: اگر حصر جواب نداد، تبعید گزینه بعدی است.

سوم- بحث دستگیری: خامنه ای استراتژی دستگیری را پیش نخواهد گرفت. یکی دوبار شایعه دستگیری موسوی را مطرح کردند و در روزنامه ها و خبرگذاری های خود نوشتند تا واکنش جامعه را تست بزنند، اما عقب کشیدند. البته همچنان مشغول سعی و خطا هستند. مثلا برای آقای خاتمی آدم می فرستند تا در تظاهرات عمامه را از سرش بردارند و او را مورد حمله فیزیکی قرارمی دهند.شما وضعیت رهبری خمینی در پاریس زیر درخت سیب نشسته را در حالی که رسانه های خارجی در حال مصاحبه با او هستند را مقایسه کنید با کسانی چون موسوی و خاتمی و کروبی که در دفتر و خانه شان شنود می شوند و در خیابان ها مورد هجوم لباس شخصی ها قرار می گیرند و هر نوع رفت و آمدی با آن ها تحت کنترل شدید قراردارد و تمام دوستان و حتی برخی از اقوامشان در زندان و زیر بازجویی و شکنجه و تجاوزقرار دارند.

*لیست دستگیری سپاه*

عزیز جعفری 2 لیست را به آقای خامنه ای پیشنهاد کرده بود. یک لیست 150 نفره و یک لیست 300 نفره و گفته بود شما اجازه دستگیری 300 نفر را به من بدهید، من این جنبش را سرکوب می کنم. اما خامنه ای ترسیده بود. نگرانی او از واکنش جامعه به دستگیری وسیع و به ویژه دستگیری رهبران است. می ترسد ابعاد عکس العمل از کنترل آن ها خارج شود. در نتیجه در بیت رهبری (دستگیری قطره ای) را تصویب کردند. چند نفر را بگیرند وتحت فشار قرار دهند، یکی دو نفر آن ها را آزاد کنند، بعد از چند روز، چند نفر دیگر را بگیرند. این دستگیری ها و آزاد کردن ها یک بازی روانی با جامعه است تا اجازه ندهند جامعه دچار شوک شود و عکس العمل انقلابی و نهایی را از خود نشان دهد.رهبران و دست اندرکاران جنبش سبز تحت فشار قرار دارند تا داخل و خارج را مرزبندی کنند. آقای حجازی از دفتر رهبری به طور مشخص از رهبران جنبش خواسته است مرزبندی کنید و صف خود را با نیروهای خارجی و کسانی چون مخملباف و سازگارا جدا کنید.در فضای امنیتی 90 درصد وقت و امکانات هزینه امنیت می شود. فضای امنیتی، فضای بود و نبود است. فضای امنیتی بر فضای سیاسی اثر منفی می گذارد. به همین خاطر مواضع سیاسی رهبران متاثر از فضای امنیتی، محافظه کارانه و گاهی گنگ می شود. جنبش سبز بلافاصله پس از نماز جمعه خامنه ای در روز 29 خرداد از فضای سیاسی وارد فضای امنیتی شد. به خلاف خارج که همچنان فضا سیاسی است، در داخل فضا امنیتی شده و این یک چالش جدید برای جنبش سبز است.

چطور می شود مشکل رابطه رهبری را با بدنه جنبش حل کرد؟

- با رسانه ملی سبز. با یک رادیو یا یک تلویزیون سبز. البته سازمان جنبش سبز ماتریسی عمل می کند و هسته ای.

استبداد به دنبال مرزبندی بین سبز در داخل و خارج هست. خود سبزها چی؟ آیا آن ها با رژیم در داخل مرزبندی مشخصی دارند؟

مرز سبزها با رژیم در داخل، ژله ای است. سبزها در جلسات خصوصی و آشکار از هم می پرسند، آیا یک سبز در نماز جمعه خامنه ای شرکت می کند؟ آیا اصلا یک سبز به نماز جمعه می رود؟ آیا یک سبز حق دارد با دولت کار کند؟ این واکنش خشمی که مردم از هنرمندانی که با خامنه ای به هرشکل ملاقات می کنند یا در مراسم تنفیذ و تحلیف حضور می یابند، همان نیاز جامعه به مرزبندی است.

می گویند که علاوه بر این فشارها، خامنه ای مدام به آقای موسوی، خاتمی و هاشمی پیغام می دهد که به آغوش نظام بازگردند.

در روز 26 خرداد ملاقاتی بین موسوی و خامنه ای اتفاق افتاد. موسوی به خامنه ای گفت: "اگر مشکل تو من هستم، انتخابات تقلبی را باطل کن، در مقابل من خودم انصراف می دهم، اما با مردم بازی نکن."

و خامنه ای در جواب گفته بود: "تو جنس ات با خاتمی فرق می کند برو سراغ زندگی خودت." از آن سو هم برای خاتمی آدم می فرستد که" تو جنس ات با بقیه فرق می کند. تو مثل کروبی نیستی، خودت را قاطی نکن. بیا با هم صحبت کنیم. "

این رفتارها مرا یاد بازجوهای خودم در دوره شاه می اندازد که یک روز با شلاق می آمدند و یک روز با جعبه شیرینی.

هاشمی رفسنجانی چطور؟ عده ای هنوز تکلیفشان با او معلوم نیست. عده ای در طیفی که نامش سبز است، یک گوشه ای را هم برای او قائل هستند و عده ای او را مذبذب می دانند.

هاشمی رفسنجانی از دیرباز تا هنوز هر سه شنبه خامنه ای را ملاقات می کند. ادامه این ملاقات ها از دید او می تواند چند فایده داشته باشد.

اول- کند کردن خشونت سیستم. او مهار کننده خامنه ای در شرایطی است که خامنه ای تهدید کننده است.

دوم- نقش یک حمایتگر حداقلی برای جنبش سبز.هاشمی شیر پیری است که اگرچه دیگر نیرو ندارد اما نامش هنوز شیر است و هنوز همه از او می ترسند. او و خامنه ای چون دو عنصر سیاسی یا مثل دو گرگ هر سه شنبه روبروی هم می نشینند و همدیگر را ارزیابی می کنند. خامنه ای هم هر سه شنبه از او می خواهد که "جنبش سبز را رها کن. نظام مال خود توست. من نباشم تو باید این نظام را اداره کنی"

دروغی که هاشمی دیگر باور نمی کند. هاشمی می گوید :خودم خامنه ای را به رهبری رسانده ام و حالا هم چون رفیق نیمه راه خائنی به خامنه ای نگاه می کند که اسب قدرت را سوار شد و رفت.

اما برای فهم هاشمی رفسنجانی بایستی او را در محیط 3 گانه ای که حرکت می کند فهمید:

اول- محیط جنبش سبز: هاشمی از این محیط راضی است. او در آخر عمر رویای امیرکبیری خود را در این جا ارضاء شده می بیند. او دیگر دنبال پول و قدرت نیست. می خواهد نام نیکی از خود در تاریخ باقی بگذارد و برود.

دوم- محیط نظام: او معتقد است نظام مال من است و نه مال خامنه ای. از خودش می پرسد : با کی بجنگم؟ او می گوید این من بودم که پس از مرگ خمینی و قبل از به خاکسپاری او ،بی آنکه وصیتی از خمینی وجود داشته باشد،مجلس خبرگان را راضی کردم که به جای شورای رهبری،شخص خامنه ای را به رهبری انتخاب کند. (اخیرا تلویزیون NHK ژاپن در یک مستند این روز تاریخی را افشاء کرده است.) آدم از خودش می پرسد چه کسی این فیلم افشاء کننده را در اختیار جهان گذاشته است؟

سوم- محیط روحانیت سنتی: خاستگاه او. آنجا که دلشکستگان از خامنه ای که حذف شدگان نظامند با هم درددل می کنند.

هاشمی در این سه پارادکس محیطی گیر کرده است. مواضع متفاوت از هاشمی ،به خاطر این سه محیط است.

او در نامه ای به خامنه ای نوشته بود "یار خراسانی من". با این مضمون که تو خوبی، دولت احمدی نژاد بد است. نوشته بود این ها احساس می کنند بین ما تفرقه است...

این نامه البته یک توافق بود بین هاشمی و خامنه ای که اول هاشمی این نامه را بدهد و در جواب خامنه ای هم یک نامه فدایت شوم برای او بنویسد. هاشمی نامه را نوشت و فرستاد و منتظر نامه خامنه ای شد. اما در لحظه ای نامه خامنه ای به دستش رسید، که همسر پسرش ( مهدی ) را دستگیر کردند. و فاطمه دخترش سراسیمه در اطاق او را باز کرد و خبر را به او داد. هاشمی نامه خامنه ای را در این حالت خواند و دید جواب آبکی ای به او داده است و از انتشار نامه منصرف شد.

از دفتر رهبری با هاشمی تماس گرفتند که چرا نامه ات را منتشر نمی کنی؟هاشمی پاسخ داد منصرف شده ام. نامه ام را پس بدهید. نامه اش را پس ندادند. هاشمی زنگ زد که اگر نامه را پس ندهید، خودم می آیم و پس می گیرم. (این همان جایی است که شیر حتی در هنگام مرگ هم با خودش به یاد می آورد که روزی برای خود شیری بوده است.) خامنه ای با او تماس گرفت و هاشمی گفت: نامه تو نامه ای نبود که قرار بود بنویسی و برخورد سیستم ات برخوردی نبود که قرار بود با من داشته باشید.عروسم را گرفته اند و زده اند، برای چه باید نامه رفاقت بنویسم؟

بچه های هاشمی هم نقش بسیار بنیادی ای در کنترل هاشمی دارند. آن ها مدام نامه های او را می خوانند تا مبادا در این روزها یک خطای استراتژیک بکند. مدام به او می گویند مگر خون بچه های هاشمی رنگین تر از خون بچه های مردم است.و زن هاشمی حتی در مصاحبه ای که از تلویزیون ها نشان دادند گفت در صورت تقلب مردم به خیابان ها بریزند.حرف های هاشمی گاهی از دهان زن و بچه هایش در می آید.

عده ای معتقدندهاشمی یک فرصت تاریخی است برای جنبش سبز.میگویند: او کسی بود که زمینه های درونی نظام را برای فرصت اصلاحات آماده کرد، اما ضربه ای که بخشی از اصلاحات به او زد هم او را و هم اصلاحات را ضعیف کرد. آقای خاتمی همچنان ازکاری که تندروها با هاشمی در اصلاحات کرد ند می نالد.و آن را ضربه کاری به اصلاحات می داند.کسانی که جرات زدن خامنه ای را نداشتند و به جایش هاشمی را زدند.

آقای خاتمی؟ من خودم به همراه تعدادی از جوانان دو هفته قبل از آن که کاندیدا شود ایشان را ملاقات کردم، قاطعانه می گفت که کاندیدا نخواهد شد. بعد شد و من شوک شدم و بعد هم کنار کشید باز هم شوک شدم. همان وقت از ایران تلفن کردم و پرسیدم که دلیل این تفاوت در حرف ها و کردار آقای خاتمی چیست؟یادت هست چه گفتی؟

اگر خامنه ای می دانست که آقای خاتمی ممکن است بیاید ممانعت می کرد. به نظر من خاتمی آن ها را غافلگیر کرد. با یکباره کاندیدا شدن در روزهای آخر.یک روایت هم هست که دوستان خاتمی او را در آخرین لحظات قانع کردند. خامنه ای در پیغامی که توسط حسن خمینی فرستاده بود از آقای خاتمی خواست تا کنار بکشد و آقای خاتمی هم در مقابل خواست که او هم از پشت احمدی نژاد کنار برود و این یک معامله ضمنی بود که اتفاق افتاد. خامنه ای در مشهد اعلام کرد که حمایت او از دولت ،حمایت از کاندیداتوری احمدی نژاد نیست. البته بعدها معلوم شد که این یک توافق ظاهری بوده است. و خامنه ای زیر حرفش زد.

آقای خاتمی را با گاندی مقایسه می کنند. بخصوص با شعار عدم خشونت او.

همه ما آرزو داشتیم که خاتمی یک گاندی از آب در می آمد. اما فراموش می کنیم که فرهنگ اجتماعی پشت مبارزات گاندی ،با فرهنگ اجتماعی پشت مبارزات خاتمی، متفاوت است. شعار عدم خشونت گاندی، نتیجه منطقی فرهنگ هند و به ویژه هندوئیزم است. هندوهای مومن به خاطر پرهیز از خشونت ،گوشت نمی خورند و حتی تخم مرغ نمی خورند و این یک زمینه فرهنگی است برای مبارزات بدون خشونت. در حالی که آقای خاتمی در یک فرهنگی که جنگ و جهاد بیشتر رنگ عربی دارد تا هندی، می خواهد یک مدل دموکراتیک از مبارزه را مطرح کند. تنها نقطه اتکای او البته جامعه تحصیل کرده، فرهیخته و آشنای با دنیای امروز ایران است. اگر صفر و صدی نیندیشیم ،خاتمی هم گاندی ایران وگاندی منطقه است. تخم اندیشه های دموکراتیکی را که او کاشت تا همین جا هم اثر خودش را داشته است. و جنبش سبزهم چون اصلاحات وام دار آنچه او گفت و آنچه او کرد نیز هست.

گوييا باور نمي دارند روز داوري


...گوييا باور نمي دارند روز داوري

دختر مشاور احمدی نژاد به غرب پناهنده شد


از رای ما گذشته، زندگی ما را پس بدهید
نرگس کلهر، دختر مهدی کلهر مشاور محمود احمدی نژاد که با فیلمی در محکومیت شکنجه به فستیوال حقوق بشر نورنبرگ آلمان رفته بود،به غرب پناهنده شد تا ضمن نشان دادن آنکه با پدرش ارتباطی ندارد،این را نیز گفته باشد که«اگر قرارست از بین برویم ،بگذارید خودمان راه مان را انتخاب کنیم.»

نرگس 25 ساله که بیش از یک سال است با پدر خود ارتباطی ندارد و با مادرش زندگی می کند در مصاحبه با روز،از این فیلم و نحوه خروج از کشور گفته است.

در فهرست فیلم های جشنواره نورنبرگ،فیلمی نیز بود که نام نرگس کلهر را بر خود داشت؛فیلمی به نام خیش و برگرفته ازرمانی از فرانس کافکا. دراین فیلم دستگاه شکنجه ای به نام خیش (Rake) دیده می شود که با آن گناه زندانیان بر روی بدن آنان حک می شود. این دستگاه،آن طور که منتقدان نوشته اند نماد یک بربریت تمامیت گراست که در دیگر آزاری و خودآزاری دیکتاتور ادامه پیدا می کند. نرگس اما به عنوان یک جوان ایرانی این عصر، در اثر «مداخله» می کند،مهر خود را بر آن می زند و ضمن پیوند عناصر داستان با تاریخ زندان درایران،عاقبت ماشین شکنجه را متوقف و سپس نابود می کند.او که سینما و گرافیک خوانده،به روز می گوید:

این هشتمین کار کوتاه من است.

ولی اسمی از شما و کارهایتان نشنیده بودیم.

چون کارهایم اجازه نمایش نداشتند.این اولین فیلمی است که با آن از کشور بیرون آمده ام.

موضوع فیلم خیلی جالب است و همین طور رفتن سراغ کافکا با آن نگاهی که داردو تغییر دادن نگاه او.چه شد که این موضوع را انتخاب کردید؟به فضای امروز ایران بر می گردد؟

نه من این فیلم را پارسال ساختم که اوضاع با امسال خیلی فرق داشت؛می خواستم یک فیلم اقتباسی بسازم .برای همین چند کتاب خواندم و کار کافکا را یک جورهایی خیلی نزدیک به چیزی دیدم که مورد نظرم بود.

یعنی چی؟

یعنی هم کاری بود که می توانستم هم با آن همذات پنداری کنم و هم آن را به تصویر بکشم.البته چون داستان بلندی بود،کار سختی بود.برای همین بخشی از آن را گرفتم تا بتوانم اقتباس آزادی از آن بکنم.بعد به هر حال مثل هر کسی که فیلم خودش را می سازد،سعی کردم نگاه خودم را به آن اضافه کنم.

وقتی می گویید همذات پنداری،منظورتان چیست؟به شرایط یک جوان در ایران امروز بر می گردد یا چیزی دیگری مورد نظرست؟

البته واقعیت این است که شرایط امروز ایران با شرایط یک سال پیش فرق می کرد؛الان خیلی چیزها عوض شده است.نمی دانم آن موقع چه چیزی در ذهنم می گذشت که فکر کردم این فیلم را بسازم ولی الان خیلی تعابیر می شود از فیلم کرد.آن موقع من داشتم فقط در مورد فلسفه زندگی که وجود دارد،بالاو پایین کردن آن و اینکه یک انسان می تواند اصولا بدون داشتن هیچ تقصیری، محکوم به گذراندن یک شرایط سخت وبحرانی بشود کار می کردم.به هر حال من بزرگ شده بعد از انقلاب هستم و در این بیست و چند سال عوامل مختلفی روی من و روحیه ام تاثیر گذاشته است که روی این موضوع انگشت گذاشته ام.

می گویید شرایط ایران با یک سال پیش تفاوت کرده؛این تفاوت را امروز می توانیم در فیلم شما پی بگیریم؟فیلم این را به ما می گوید؟

فکر نکنید می خواهم گنده حرف بزنم ولی فکر می کنم یک کمی کلی تر نگاه می کنم.روایتی که این فیلم می خواهد بیان کند داستان انسان هایی است که محکوم به زجر کشیدن هستند؛بدون هیچ گناهی.



منظوراز زجر کشیدن چیست؟از یک مفهوم و نگاه کلی به زندگی حرف می زنید یا واقعیت زندگی در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی؟

نه؛ نه یک مفهوم بزرگ فلسفی است و نه به یک واقعیت خاص بر می گردد؛بر می گردد به دوره ای که ما به دنیا آمدیم،بزرگ شدیم و در شرایطی زندگی می کنیم که قبل و بعدش را هم ندیده ایم.شرایطی که جوانانی مانند من در آن به دنیا آمده و در آن بزرگ شده اند.ما یک خرده داریم این کل را نگاه می کنیم.

خب همین کلی که شما به آن نگاه می کنید،به زبان روشن تر چیست؟

کل این است که ما نمی خواهیم دیگران موقعیت های سخت را بر ما تحمیل کنند؛اگر قرارست ما داغان بشویم،بگذارید خودمان این کار را بکنیم.ما می خواهیم خودمان به استقبال زجر برویم پیش از آنکه ما را زجرکش کنند.

یعنی رای من را پس بده. درست است؟

نه؛دیگر از پس دادن رای گذشته؛ما می گوییم زندگی ما را پس بدهید.

راستی رابطه با آقای کلهر، پدر شما و مشاور آقای احمدی نژاد چطورست؟می داند از کشور خارج شده اید؟

نه؛من بیش از یک سال است که با او رابطه ای ندارم.بعد از طلاق، با مادرم زندگی می کنم و هیچ کس ازخروجم از کشور خبر ندارد.فیلم را فرستادم و بعد نامه ای برایم آمد مبنی بر اینکه فیلم پذیرفته شده.در ایران هم که بودم کار تدوین می کردم و خرج زندگی ام را در می آوردم.چند فیلم کوتاه هم ساختم که به هیچکدام اجازه و یا مجوز پخش ندادند.این یکی را بدون مجوز ساختم چون می خواستم کار تجربی کنم. ضمن اینکه به کسی نگفته ام دختر فلان کس هستم؛نمی خواهم اسم کسی پشتم باشد.

عقب نشینی نیروی انتظامی از خیابان ها

نیروی انتظامی با نصب 400 دوربین در گلوگاه های معروف به محل تجمع و اعتراضات مردم، می کوشد حضور خود را در شهر تهران کم کند. این اقدام تلاشی است در جهت نفی و انکار حکومت نظامی در تهران. نیروی انتظامی بر شمار قرارگاه های خود در حوالی این گلوگاه ها می افزاید تا به محض دستور از اتاق فرمان از کمینگاه بیرون آمده و درخیابان حاضر شود. کنترل 400 دوربین مخفی بر عهده همین اتاق فرمان گذاشته شده است. این تجربه، درجریان سرکوب مردم که ورزشگاه "شیرودی" (امجدیه سابق در خیابان روزولت سابق) تبدیل به قرارگاه مرکزی نیروی انتظامی و بسیجی های چماق بدست شده بود، کسب شد. دستگیرشدگان به همین مقر فرماندهی منتقل شده و از آنجا به کهریزک و یا اوین و یا زیرزمین وزارت کشور منتقل می شدند و جنازه ها نیز ابتدا درهمین محل جمع شده و سپس به سردخانه بزرگ میوه تهران منتقل می شدند تا برای دفن آنها فرصت و محل مناسب پیدا کنند! یکی‌ازمشهورترین فیلم های روزهای اعتراض مردم ایران در آخرین هفته خرداد و ابتدای تیرماه، فیلمی است از همین ورزشگاه و اتومبیل های سیاه رنگی که بصورت زنجیره ای به هم پیوسته از آن خارج می شدند تا نیروی نظامی و بسیجی را در شهر پخش کنند و یا جنازه ها را به سردخانه میوه تهران ببرند.

عقب نشینی نیروی انتظامی از خیابان ها

نیروی انتظامی با نصب 400 دوربین در گلوگاه های معروف به محل تجمع و اعتراضات مردم، می کوشد حضور خود را در شهر تهران کم کند. این اقدام تلاشی است در جهت نفی و انکار حکومت نظامی در تهران. نیروی انتظامی بر شمار قرارگاه های خود در حوالی این گلوگاه ها می افزاید تا به محض دستور از اتاق فرمان از کمینگاه بیرون آمده و درخیابان حاضر شود. کنترل 400 دوربین مخفی بر عهده همین اتاق فرمان گذاشته شده است. این تجربه، درجریان سرکوب مردم که ورزشگاه "شیرودی" (امجدیه سابق در خیابان روزولت سابق) تبدیل به قرارگاه مرکزی نیروی انتظامی و بسیجی های چماق بدست شده بود، کسب شد. دستگیرشدگان به همین مقر فرماندهی منتقل شده و از آنجا به کهریزک و یا اوین و یا زیرزمین وزارت کشور منتقل می شدند و جنازه ها نیز ابتدا درهمین محل جمع شده و سپس به سردخانه بزرگ میوه تهران منتقل می شدند تا برای دفن آنها فرصت و محل مناسب پیدا کنند! یکی‌ازمشهورترین فیلم های روزهای اعتراض مردم ایران در آخرین هفته خرداد و ابتدای تیرماه، فیلمی است از همین ورزشگاه و اتومبیل های سیاه رنگی که بصورت زنجیره ای به هم پیوسته از آن خارج می شدند تا نیروی نظامی و بسیجی را در شهر پخش کنند و یا جنازه ها را به سردخانه میوه تهران ببرند.

حتما دومی مقلد اولی است،


حتما دومی مقلد اولی است، چون اولی وقتی این اداها را در می آورد، دومی گردوبازی می کرد

اسکناس ها رسانه ملی شده اند!




سردار طلائی هم میداند
اسکناس ها رسانه ملی شده اند!




سردار طلائی، در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی فرمانده نیروی انتظامی بود و مردم او را فردی معقول می شناختند. در دولت احمدی نژاد از نیروی انتظامی فاصله گرفت و رفت به شورای شهر تهران. کاری که سردار قالیباف پیش از او کرده و شهردار تهران شده بود.

این سردار سابق، که شاید دوباره لباس پوشیده و سردار حاضر شود، پس از مدت ها، سکوت خود را پیرامون رویدادهای بعد از انتخابات 22 خرداد شکسته و درباره شعارنویسی مردم اظهار نظر کرده است. او پیشنهاد کرده است بانک مرکزی با صدور اطلاعیه ای اعلام کند که مردم اسکناس هائی را که روی آنها شعار نوشته شده قبول نکنند تا این اسکناس ها از چرخه عمومی خارج شود.

از قدیم گفته اند: تا مرد سخن نگفته باشد- عیب و هنرش نهفته باشد

سردار طلائی که ظاهرا بدلیل حضورش در شورای شهر باید از حال و روز شهر و نظرات مردم آن مطلع باشد، به ساکنان شهری که حداقل 3 میلیون نفر آن در راهپیمائی عظیم بعد از کودتای 22 خرداد شرکت کرده و علیه کودتای انتخاباتی شعار داده اند، مردمی که قید جان خود را زده و با اطلاع از دستور تیری که نیروهای انتظامی و بسیجی داشته اند، مردمی که برای توصیه های رهبر دیگر "تره" هم خُرد نمی کنند و روز قدس با شعارهای خودشان به خیابان ها می آیند، مردمی که هفته ها روی بام ها فریاد اعتراضی "الله اکبر" سر داده اند و مردمی که چون فرصت راهپیمائی و تظاهرات به آنها نمی دهند و سیمای جمهوری اسلامی شبانه روز دروغ و تحریف واقعیات را تبلیغ می کند، روی دیوارها، باجه های تلفن، اسکناس ها و... حرف خودشان را می زنند و می نویسند، به این مردم می گوید اسکناس ها را قبول نکنند! این مردم خودشان روی اسکناس ها می نویسند!