Wednesday, November 25, 2009

نوشته ای از عطاء الله مهاجرانی



نوشته ای از عطاء الله مهاجرانی
فرمان شلیک به مردم
از اختیارات رهبر بود!



دستور تیر مشخصا و مستقیما بر عهده مقام رهبری است. ایشان فرمانده کل قوا هستند و تمام نیروهای نظامی و انتظامی و امنیتی و لباس شخصی ماموران تحت فرمان ایشان. (به گلوله بستن مردم یعنی اداره کشور؟)

اگر کشور رهبری و اداره می شد، حجم نقدینگی در دوره احمدی نژاد سیصد در صد رشد نمی کرد. اگر کشور رهبری و اداره می شد، سپاه و سازمان اطلاعات موازی، وزارت اطلاعات را نمی بلعید. اگر کشور اداره و رهبری می شد، در مذاکرات ژنو آن تسلیم و افتضاح بالا نمی آمد. اگر کشور اداره و رهبری می شد، نگرانی وجود نداشت که لاریجانی در سفر قم این نگرانی از آینده نظام را به مراجع اطلاع بدهد. اگر کشور اداره می شد هاشمی رفسنجانی را در این روزها زیر فشار نمی گذاشتند تا در باره 16 آذر سکوت کند. اگر کشور اداره می شد نیاز نبود که روز 16 آذر روز مبارزه مردم و دانشجویان با استبداد دینی شود. اگر کشور اداره و رهبری می شد لااقل خود آقایان قبول داشتند که مردم را مرعوب و خانه نشین کرده اند، و از جمعیت چند میلیونی 25 خرداد که به خیابان آمده بودند فقط چند هزار نفر باقی مانده اند، درحالیکه خودشان هم میدانند اینطور نیست. اگر رهبر و اداره کنندگان کشور می خواهند واقعا ببینند مردم سرکوب و خانه نشین شده اند یا نه، به وزارت کشور بگویند برای روز 16 آذر اجازه راهپیمایی مردم هر شهری را تا دانشگاه مرکزی همان شهر صادر کنند تا صدای مردم را بشنوید. مردمی که نمی ترسند!



مهندس موسوی در دومین مصاحبه اینترنتی- تصویری با " کلمه" به نکات بسیار مهمی اشاره کرده اند. وقتی اصل صحبت مهندس موسوی را می دیدیم، دوستی گفت: "چرا اینقدر ساده و افتاده حرف می زند. کاش اندکی از خودش جوش و خروش و صلابت نشان می داد!"

گفتم مهندس موسوی همین است. چشمه ای زلال و درخشنده، هیچ نیازی به آرایش و پیرایش سخن و فراز و فرود لحن ندارد. مردم هم همو را همینگونه دوست دارند، خودش هم که صمیمیانه و صاف در اعلامیه ای گفت که من بلاغت در سخن ندارم. البته دیدم در سایت رجا نیوز سردار سپاه آقای قاسمی از بلاغت مسعود رجوی تعریف کرده بود و از مهندس موسوی انتقاد...

مقصودم تکیه یا تاکید بر بلاغت سخن نبود. قصدم این است که وقتی از آغاز درخشش جنبش سبز امید، اعلامیه ها و سخنان مهندس موسوی را مرور می کنیم و در هر سخن او تاملی، به روشنی پیداست که مهندس موسوی با تدبیر و دقت تمام نقشه راه و خط مشی جنبش را ترسیم کرده است. به اقتضای موقعیت نیز گاه سخنانی درشت و درست گفته است. درشت گویی او هیچگاه از چهارچوب متانت و ادبیات ویژه او فراتر نرفته است.

در مصاحبه دوم گفته اند:" کشوری که به نام اسلام اداره می شود، نباید با ترساندن مردم مسیر را طی کند...مسیر در کشوری که به نام اسلام اداره می شود و یک انقلاب بزرگ را از سر گذرانده، نباید از این راه باشد که با ترساندن مردم کشور را اداره کند."

به روشنی روز است که کشور اداره نمی شود. اگر اداره می شد، حجم نقدینگی به بالای دویست هزار میلیارد تومان نمی رسید و در همین مدت دوره احمدی نژادی این حجم سیصد در صد رشد نمی کرد.

اگر کشور اداره می شد، وزارت اطلاعات که معمولا در هر دوره ای می کوشید بر اساس روشمندی علمی و آگاهانه و غیر ماجراجویانه حوادث را تحلیل کند و از این رو در دوران آقای یونسی با بازداشت اعضا و سران نهضت آزادی مخالف بود، در کام سپاه بلعیده نمی شد.

اگر کشور اداره می شد، دبیر شورای عالی امنیت ملی که نماینده رهبری ست در مذاکرات اول اکتبر آن سخنان را نمی گفت و چنان مواضعی را نمی گرفت، که رهبری مستقیما وارد بحث بشوند و تمام کاسه و کوزه احمدی نژاد و دولتش را بر هم بریزد .

وقتی کشور اداره نشد، گمان می کنند با زور و سرکوب و رعب می توان فضا را آرام و جامعه را ساکت و بحران را جمع کرد. دادگاه های مدل دادگاه های شوروی سابق و ضرب و شتم مردم در خیابان ها نشانه های همان ارعاب بود. آیا ارعاب موفق از کار در آمد؟ مردم ترسیدند و به قول تحلیلگران طرفدار دولت و حاکمیت جمعیت سبز ها از چند میلیون راهپیمایی 25 خرداد به جمعیت چند هزار نفری سیزده آبانماه انجامید؟

بعید می دانم خود آقایان هم چنین تفسیر و تحلیل هایی را باور کنند. چنان که رئیس مجلس در ملاقات با مراجع تقلید در قم به صراحت از نگرانی هایی که برای نظام پیش آمده است، سخن گفت.

به گمانم به صراحت می توان گفت نظریه پیروزی بر اساس سرکوب و قتل و شکنجه و اسارت با مانع جدی رویارو شده است. در روز سیزدهم آبانماه کاملا اشکار بود که پلیس و نیرو های امنیتی دستور شلیک تیر مستقیم را نداشتند. در روزهایی که جوانان مردم در خیایان ها کشته شدند، چنین دستوری وجود داشت. فیلم ها و تصاویر هم همین را می گوید. ماموران شخصی که مستقیم به سوی مردم شلیک می کردند، دستور تیر داشتند. دستور تیر هم مشخصا و مستقیما بر عهده مقام رهبری است. ایشان فرمانده کل قوا هستند و تمام نیروهای نظامی و انتظامی و امنیتی و لباس شخصی ماموران تحت فرمان ایشان.

از سوی دیگر هیچگاه شنیده نشد که فرماندهانی به دلیل دستور تیر بازخواست شوند، بلکه بر عکس خون جوانان کشته شده دست کم گرفته شد.

چرا در روز سیزدهم آبانماه دستور تیر داده نشد؟ دلیلش روشن است. خون ندا آقا سلطان و سهراب و محسن روح الامینی و همه شهیدان، ایران و جهان را تکان داد.

این بار تا پیش از شانزدهم آذرماه که شاهد بلوغی دیگر از جنبش سبز ملت ایران خواهیم بود، تهدید ها به سوی سران جنبش سبز است. در این گونه مواقع هم ابتدا برخی ائمه جمعه آتش بیار معرکه اند. آیه الله نمازی که از رویش های انقلاب بود و اصل، آقایان کروبی و موسوی را به زندان و محاکمه تهدید کرده است. دادستان انقلاب در باره بازگشت مهدی هاشمی صحبت کرده؛ تا آیه الله هاشمی رفسنجانی تا شانزدهم آذر ساکت بماند.

به گمانم این ها همه نشانه های رشد جنبش سبز در گستره و اعماق جامعه است. مرم نمی ترسند. به تعبیر مهندس موسوی کتک می خورند و در خیابان می مانند. شاهد شیر زنانی بوده ایم و هستیم که رو در روی ماموران نظامی و انتظامی و امنیتی می ایستند و از جوانان دفاع می کنند. نشانه های ترک برداشتن و فروریختن افسانه نصر بالرعب. شانزده آذر ماه روز دیگری است. روز رویارویی مردم و در راس آنان دانشجویان با استبداد دینی. اسلام و اندیشه توحیدی به مسلمانان یاد داده است که در برابر ستم فریاد بزنند و از جور و صولت سلطان نهراسند. در کنزالعمال علاءالدین هندی داستان غریب و عبرت آموزی ذکر شده است. عمر بن خطاب خلیفه دوم برای مردم سخن می گفت. گفت:" اگر در کار و رفتار من کژی و ناراستی دیدید، به من تذکر دهید."

بشر بن سعد برخاست و در میانه مجلس در بین جمعیت مهاجر و انصار با صدای بلند گفت: "اگر از خلیفه کژی و ناراستی ببینیم با این تیغ کج او را راست می کنیم." شمشیرش را از میان بیرون کشید و به جمعیت نشان داد.

عمر با شکیبایی به سخن او گوش داد و گفت:" خداوند را سپاس می گویم که در بین امت محمد(ص) کسانی هستند که بر خیزند و چنین سخن بگویند."( کنزالعمال 5/687)

باید به آنانی که گمان می کنند می توانند مردم را بترسانند، گفت: کاشکی جلوه ای از عدالت و آینده بینی عمر در رفتار شما بود!

مثل سیزدهم آبانماه دستور تیر ندهید! اگر هم می خواهید حضور مردم را ببینید، به وزارت کشور بگویید اجازه راهپیمایی مردم هر شهری را تا دانشگاه مرکزی همان شهر صادر کند. صدای مردم را بشنوید. مردمی که نمی ترسند.

جهان را به آهن نشایدش بستن

به زنجیر حکمت ببند این جهان را!

بیانیه شماره 15 میرحسین موسوی بمناسبت سالروز بنیانگذاری بسیج



بیانیه شماره 15 میرحسین موسوی بمناسبت سالروز بنیانگذاری بسیج

بسیج قرار نبود

ماشین سرکوبگر شود!

یک ملت بسیجی می تواند از کشور دفاع کند، نه بسیج مسلح و سرکوبگری

که دست و پای مردم را می شکند و به روی مردم شلیک می کند!





بسم الله الرحمن الرحیم

پنجم آذرماه سالروز تاسیس بسیج مستضعفان از سوی امام خمینی و فرصتی است تا این نهاد موثر در تاریخ انقلاب اسلامی در معرض نگاهی دوباره قرار گیرد. بسیج چه بود و چه هست و چه باید باشد؟ بسیج را چه چیز ساخت و چه چیز نامدار کرد و قهرمان تمامی سلیقه‌ها و گرایش‌ها در دوره‌ای از تاریخ معاصر این سرزمین قرار داد؟ آن سابقه درخشان و دستاورد بزرگ که بسیج نامیده شد با بودجه‌های کلان و سلاح‌های گران به دست نیآمد. سازماندهی برتر نبود که از بسیج اسطوره ساخت و قدرت نظامی نبود که توانایی‌های بسیج را شکل داد، بلکه نیت‌هایی پاک و عمیق این بنای بلند را برافراشت و اسوه‌هایی را پرورش داد که هنوز هرگاه از آنان نام برده می‌شود گویندگان و شنوندگان، (یاران پیامبر ص) را به یاد می‌آورند.

علاوه بر این، بسیج در تاریخ انقلاب نماد و نهاد شجاعت و ایستادگی ملت ماست. سی سال پیش از این امام بسیج مستضعفان را در مقابله با احتمال حمله نظامی ابرقدرت ها به وجود آورد و این موثرترین اقدام ممکن برای پیشگیری از آن خطر بود. در این سه دهه هیچ سلاحی وجود نداشت که قدرت‌های بزرگ و کوچک مخرب‌تر از آن را در اختیار نداشته باشند و تنها چیزی که آنان را از گزند رساندن به این خاک منصرف و یا پشیمان می‌کرد ملاحظه شجاعت مردمی بود که از قدرت قدرتمندان نمی‌ترسیدند و در دفاع از آرمان‌ها و حقوق خود کوتاهی نمی‌ورزیدند. بسیج قابی بود که این چهره از ملت ما را به نمایش می‌گذاشت. و بسیج جلوه‌گاهی بود برای ظهور یکپارچگی اقشار و سلیقه‌های گوناگون مردم ما. زمانی که پدر دلسوز ما این نهال را غرس می‌کرد گفت: «کشوری که بیست میلیون جوان دارد، باید بیست میلیون بسیجی داشته باشد». چنین هدفی چگونه می‌توانست تحقق بیابد اگر بسیج به یک سلیقه یا نحله یا فرقه یا قشر تعلق پیدا می‌کرد؟ بلکه مقصود او از ارتش بیست میلیونی ایجاد ‌آن ظرفی و رنگی بود که بتواند تمام، یا لااقل اکثریت عظیمی از رنگ‌های جامعه را در خود جمع کند؛ شبیه‌ترین چیز به پرچم‌های سالار شهیدان (ع) که هر ساله در کشور ما بلند می‌شود و همه اقشار مردم ما، حتی برخی از اقلیت های دینی را گرد خویش می‌آورد.

اگر بسیج به یکی از بزرگترین دستاوردهای تاریخی ملت ما تبدیل شد به خاطر توجه به چنین رمزهایی بود، والا از صرف یک نام چنین هنرهایی ساخته نیست؛ هنر تبدیل انسان‌هایی عادی به لشکر مخلص خدا، هنر پایدار ماندن و پیروز شدن با دستانی خالی و هنر محور و مایه وحدت و سربلندی یک ملت تاریخی و بزرگ قرار گرفتن.

اینک نیز داستان همین است. نوعی از نام‌ها و نشانه‌ها، نوعی از کلمات و ظواهر، نوعی از لحن‌ها و لهجه‌ها، نوعی از جملات و طلسم‌ها…. نیستند که مدرسه‌های عشق و انسان‌های بزرگ می‌سازند. تمامی بسیجیان نامدار و گمنامی که ایمان و ایران به آنان افتخار می‌کند به صرف ادای چند حرف در میادین سابقین قهرمان نشدند. آنان در بوته قرار گرفتند. و در این جهان کیست که در بوته‌های فتنه آزموده نشود؟

احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لا یفتنون.

آیا مردم گمان کردند همین که بگویند ایمان آوردیم به حال خود رها می‌شوند و در فتنه‌ها آزموده نخواهند شد؟

و لقد فتنا الذین من قبلهم و لیعلمن الله الذین صدقوا و لیعلمن الکاذبین

به تحقیق کسانی را که پیش از آنان بودند آزمودیم و خداوند خواهد دانست کسانی را که راست گفتند و خواهد دانست آنانی را که دروغ‌ گویانند.

اینک نوبت به وارثان باقری‌ها و باکری‌ها رسیده است. نسل جدیدی که بسیجی نامیده می‌شود امروز در بوته تاریک‌ترین شبهه‌ها و فتنه‌ها قرار دارد. آیا این نسل جدید نیز شبیه به کسانی هستند که جنگ جمل را در رکاب امیرمومنان (ع( مبارزه کردند؟ یا این قیاس‌ها واهی است و کسانی که این‌گونه قیاس می‌کنند بسیج را ماشینی سرکوبگر می‌‌خواهند برای زدن و گرفتن و آزار و حتی قتل انسان‌هایی که تنها جرمشان دعوت به دادگری است؟ چه کسانی جواب این سوال را می‌دانند؟ هویت آن سازمانی که اینک بسیج مستضعفان نامیده می‌شود به راستی چیست؟ دستگاهی بی‌نیت که بفرموده چشمانش را می‌بندد و دست ‌و پای خواهران و برادرانش را می‌شکند، یا نهادی مجهز به عمیق‌ترین بصیرت‌ها که می‌تواند در ظلمانی‌‌ترین شب‌های فتنه راه‌ را از بیراهه‌ تشخیص دهد؟ شب فتنه، روز کسانی است که در پاسخ به این پرسش‌ها مردد مانده‌اند.

اذا التبست علیکم الفتن کقطع اللیل المظلم فعلیکم بالقرآن.

پاسخ پیامبر (ص) را به تمامی این تردیدها بشنوید که وقتی فتنه همچون پاره‌های شب تاریک شما را فرا گرفت باید به قرآن رو کنید. قرآن شفیعی است که اگر به سود کسی شفاعت ‌کند از او پذیرفته خواهد شد و چون به رغم کسی شهادت ‌دهد تصدیق می‌شود؛ کتابی که هرکس آن را پیشوا و پیشارو بگذارد به بهشت می‌رود و کسانی را که به آن پشت کنند به سوی دوزخ می‌راند؛ کتابی که به سوی بهترین راه‌ هدایت می‌کند؛ کتابی که به روشنی و صراحت ما را فرمان می‌دهد تا با راستگویان باشیم.

یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین

ای کسانی که ایمان آورده‌اید از خدا پروا کنید و با راستگویان باشید.

ولی اگر معلوم بود کدام گروه راستگو هستند که شب فتنه به پایان می‌رسید. در عین حال این قدر معلوم است که راستگویان دروغ نمی‌گویند. کسانی که در مبارزه سیاسی اصلی‌ترین شیوه‌شان دروغ گفتن است حتما راستگو نیستند؛ تقوا در همدستی‌ با آنان و ایمان سازگار با پیروی‌شان نیست. آیا در این چند ماهه هیچ دروغی نشنیده‌اید؟ ای جماعت مومنان! تقوا کنید و با راستگویان باشید.

بسیج چه بود و چه خواهد بود و چه باید باشد؟

بسیجی که امام می‌‌خواست در مقابل ملت قرار نمی‌گرفت، بلکه در کنار مردم و پشت‌سر آنان بود؛ بسیجی که فراتر از جناح‌ها عمل کند و بازوان بلندش همه اقشار را در بر بگیرد؛ بسیجی که از دوستی مردم لذت ببرد؛ بسیجی که به دنبال رفاقت و محبت و یگانگی مردم باشد؛ بسیجی که بدون توجه به اختلافات سلیقه‌ای خود با دیگران حافظ عرض و ناموس‌شان باشد، که آنان یا برادر او در دینند و یا نظیر او در آفرینش؛ بسیجی که حرمت حریم‌های خصوصی مردم راحفظ کند. امام بسیج را به عنوان ابزاری برای قدرت حاکمان نمی‌خواست، بلکه نهادی برای قدرت مردم می‌دید تا حاکمیت آنان بر سرنوشتشان تضمین نماید. قرار بود رفتار و اندیشه بسیجی در مردم اثر کند، نه آن که قدرت بسیج بر سر مردم فرود آید. قرار نبود بسیج جیره‌خوار دولت شود و به ازای دستگیر کردن مردم در اجتماعات پاداش سرانه بگیرد. افسوس بر بسیج اگر تا حد یک حزب سیاسی تنزل کند؛ این آن چیزی نیست که امام ما برای بسیجیان می‌خواست. قرار نبود بسیج به دستگاهی تبدیل شود که اختیار انتخاب و آزادی رای را از مردم بستاند.

برادران بسیجی من! کدام عیب و کاستی در آرزوهای امام برای بسیج وجود داشت که از آنها کناره گرفته ‌شود؟ و چرا باید چهره‌ای که با زحمات گذشتگان شما پدید آمد به کدورت‌ها آلوده گردد؟ شما خود با مردمید و از مردمید. مفاهیمی که فطرت مردم آنها را می‌پسندد چرا باید در نزد برخی از دوستان بسیجی ما نفرت ایجاد کند؟ کدام زشتی در نام‌هایی چون آزادی وجود دارد که وقتی بر زبان می‌آید قلب بعضی از آنان را مشمئز می‌کند، گویی که نام بزرگترین گناهان باشد؟ حال آن که هنوز بزرگترین میعادگاه‌ها در اکثر شهرهای ما به نام آزادی خوانده می‌شوند. مگر نمی‌گوییم عنوان‌هایی چون حقوق بشر، حقوق زنان، حقوق اقلیت‌ها، و امثالشان محمل‌هایی است تا قدرت‌ها ریاکارانه خویشتن را به آنها الصاق کنند و سیمایشان را زیبا جلوه دهند؟ چرا آنهایی که قاعدتا باید صاحبان اصلی و اصیل چنین آرمان‌هایی باشند از آنها فاصله می‌گیرند؟ مگر می‌خواهند مکتب‌شان کریه جلوه کند؟ چرا این مفاهیم را لعن می‌کنیم و ملاک بی‌دینی قرار می‌دهیم؟ دینی که چونان یک بوته گل دلخواه برای بشر ارمغان آورده شد، از بس که آموزه‌هایش ملایم و موافق با فطرت بود. مبادا آن را تبدیل به یک بوته خار کنیم تا هرکس با هر گوشه از آن تماس می‌گیرد زخمی شود؛ زخم‌هایی از نوع آنچه جوانان ما در خیابان‌ها می‌بینند.

بسیج نیز سی سال پیش از این همچون یک بوته گل و یک پارچه نور متولد شد. آیا اگر کسی رجعت به آن عهد نورانی و نخستین را بخواهد به انقلاب پشت کرده است و دست به براندازی نظام زده است؟ آیا اگر کسی بازگشت به نسخه اصیل انقلاب اسلامی را طلب کند، آیا اگر کسی خواستار آن اسلام ناب محمدی که امام منادی و معرف آن بود باشد و از خرافه‌پرستی‌ها و قشری‌گری‌هایی که با نام دین به مردم فروخته می‌شود بیزاری بجوید، آیا اگر کسی اجرای بدون‌تنازل قانون اساسی را دنبال کند، آیا اگر کسی از وفاداری به عهدهای ایمانی و انسانی بپرسد جز به دادگری فراخوانده است؟ آیا چنین کسانی باید در خیابان‌ها کتک بخورند، در زندان‌ها شکنجه ببینند و به حبس‌های طولانی‌مدت محکوم شوند؟ آیا اسلام و قرآن اجازه می‌دهد مردمی که با مسالمت حاکمانشان را به عدالت امر می‌کنند کشته شوند؟
و یقتلون الذین یامرون بالقسط من الناس فبشرهم بعذاب الیم

و مردمی را که به دادگری امر می‌کنند به قتل می‌رسانند، پس آنان را به عذابی دردناک بشارت ده.

بسیج چه بود و چه خواهد بود اگر به مسیری که پیش‌رویش گذاشته شده است ادامه دهد؟ آن نیرویی که یک زمان نماینده شجاعت ملت ما بود آیا اینک باید به کار گرفته شود تا ایرانیان را بترساند؟ کاملا پیداست که آخرین و تازه‌ترین راهبرد اقلیت اقتدارطلب ایجاد هراس در مردم است. آیا لباس‌های مخوف می‌پوشند و ‌در خیابان‌های شهر آرایش‌های نظامی به خود می‌گیرند تا هم‌وطنانشان را مرعوب کنند؟ یا مردم را می‌ترسانند چون خود می‌ترسند؟ یا فرزندان انقلاب را به هفت سال و ده سال و پانزده سال زندان محکوم می‌کنند تا به خود تسلی داده باشند؟ و فکر نمی‌کنند که با این رفتارهای کوته‌بینانه چگونه امنیت ملی کشور را در معرض خطر قرار می‌دهند.

کافی است مردم بترسند تا پای قدرت‌ها به مرزهای این بوم باز شود. کافی است سمعه شجاعت این ملت خدشه‌دار گردد و بیگانه در دلاوری و استواری آنان تردید کند تا خواب های سی ساله تعبیر شود. به دو کشور همسایه ما که اینک در اشغال خارجی قرار دارد نگاه کنید. در هر دو آنها نخست مردم ترسانده شدند و ترسیدند. ظاهرا قدرت‌ها با شعار آزادی‌بخشی به این دو کشور قدم گذاشتند، در عین‌حال که وقتی ابوغریب‌ها را به راه می‌انداختند طمع خویش را در چهره‌های وحشت‌زده مردم پنهان نکردند. آنها با صراحتی که بیشتر از آن ممکن نبود به مردم این دو کشور می‌گفتند شما همان‌هایی هستید که از صدام و طالبان وحشت داشتید، پس اینک حق آن است که از سلاح‌های رعب انگیزتر ما بیشتر بترسید. حتی تروریست‌های افراطی هنوز به آن امید که بتوانند همچون خونخواران پیش از خود بر هراس مردم این کشورها حکومت کنند آنان را بیرحمانه می‌کشند. قربانیان ددمنشی‌های صدام و طالبان هنوز دارند تاوان ترس خود را می‌پردازند، کما این که ملت ما هنوز امنیت و آرامش خویش را مرهون شجاعت و استحکامی است که در طول سی سال گذشته به نمایش گذاشت.

حال کسانی در داخل کشور می‌خواهند این سرمایه را از ما بگیرند. در مقابل نمایش‌های آنان مردم یا نمی‌ترسند، که نمی‌ترسند، و این آخرین حربه هم از آنان سلب می‌شود، و یا خدای ناکرده می‌ترسند. در آن صورت آیا اسباب‌بازی‌های جنگی از تمامیت این کشور حفاظت خواهدکرد؟

بسیج در تاریخ معاصر ما نه فقط یک نام، بلکه یک عملکرد بود که هرگز از آن بی‌نیاز نمی‌شویم؛ تا جایی که اگر معدودی از متصدیان این عملکرد ماموریت‌های خود را فراموش کنند لازم است ما مردم خود آنها را بر عهده بگیریم. ضرورتی، حتی به مراتب مهم‌تر از آرمان‌های جنبش سبز ما را مجبور می‌کند که اجازه ندهیم کسی در ترسیدن ما طمع کند.
و بدانیم که بالاتر از سیاهی رنگی نیست. ترساندن آخرین تیر ترکش است. مخالفانتان اشتباه کردند و در مقابل مسالمت و مقاومت شما آن را به کار بردند تا اگر کارگر نشود چاره‌ دیگری نداشته باشند. چاره راستین آنها هم خود شمایید، روزی که از مخالفان خود بپرسید آیا پرچم‌های رنگارنگ شما نیز به معنای اصرار بر اجرای بدون تنازل قانون اساسی است، و اگر آری گفتند آنها را بپذیرید. آن روز وقتی است که همه با هم سبز می‌شویم.

میر حسین موسوی

همایش"چشم انداز1404"


همایش"چشم انداز1404"
واقعیت مقابل چشم همگان است
وزیر اطلاعات دنبال مرکزغیبی است!



در تهران همایشی بنام "چشم انداز 1404" برگزار شد. (این عدد نه تاریخ شمسی است و نه قمری و احتمالا در اوضاع شمس و القمری ایران، برای ظهور امام زمان این تاریخ را در نظر گرفته اند!)

حجت الاسلام حیدر مصلحی وزیر سابق سازمان اوقاف در کابینه احمدی نژاد بود. سازمانی که بقول حاج حبیب الله عسگراولادی پدرخوانده موتلفه "نفت دوم" است درجمهوری اسلامی. بعد از کودتای 22 خرداد و تبدیل وزارت اطلاعات به شعبه سازمان اطلاعات سپاه حیدر مصلحی وزیر اطلاعات شد. یعنی در نقش "محلل" در وزارت اطلاعات ظاهر شد. البته با سابقه نمایندگی رهبر در بسیج و آشنائی قبلی با فرماندهان کودتای 22 خرداد.

تمام این گروه از روحانیون که در همین شماره پیک نت سخنرانی یکی دیگر از آنها، بنام مهدی طائب را می خوانید، همگی از روحانیونی هستند که در زمان رهبری آقای خامنه ای قد کشیده اند. مانند حجت الاسلام سعیدی نماینده رهبر در سپاه و یا قائم مقام او حجت الاسلام ذوالنور و دیگران و دیگران.

حیدرمصلحی که نه وزیر، بلکه "محلل" دوران انتقال وزارت اطلاعات به سازمان اطلاعات سپاه است، در همایش 1404 سخنران اصلی بوده است.

او دراین سمینار یا همایش گفت:

برای مقابله با تهاجم دشمنان در عرصه مجازی افسران ارشد اینترنتی تربیت خواهند شد. باید تحولات ناشی از پیوند با ضد انقلاب خارج و داخل کشور و پیوند با بیگانگان معادله امنیت ملی باز تعریف شود. مناسبت ها و تاکتیک متفاوت شده است و بازیگران با رویکرد جدید وارد عرصه شده است. در طول سی سال عمر انقلاب عده ای بازیگر مرکزی بودند و برای آن که انقلاب را به زانو در بیاورد برنامه ریزی می کردند و نمی خواستند این انقلاب به اهداف بلند خود دسترسی پیدا کند و آن مرکزیت افرادی را در درون کشور مدیریت می کرد که امروز باید این مرکز شناسایی شود. این مرکز توانست افرادی را با خود همراه کند. چالش مهم دیگر نیروی انتظامی که در ده سال آینده با آن رو به روست "ناتوی فرهنگی" است که برنامه های خود را افزایش خواهد داد و از جمله این برنامه ها، تقدس زدایی از ارزشها، تلاش برای تغییر گروه های مرجع فکری و تربیتی، تلاش برای ایجاد شکاف های مدیریتی و تغییر نگرش افراد جامعه، تغییر در باورها و ارزشها و تلاش برای حمایت از سازمان دهی گروه ها است."

پس از استماع این سخنان مالیخولیائی وزیر جدید اطلاعات ( او هنگام رای اعتماد نیز به نمایندگان مجلس گفته بود باید به مخالفان رودست بزنیم!) محسن رضائی دبیرمجمع تشخیص مصلحت و فرمانده سابق سپاه که او نیز یکی از حاضران در این همایش بود گفت:

مفهوم ساختارهای امنیتی، رفتارهای امنیتی و چارچوب های تحلیلی آن عوض شده است. اگر محیط امروز را درک نکنیم، ممکن است به بیراهه برویم. پلیس سیاسی در محیط اجتماعی ممکن است خود به بحران آفرینی کمک کند. در حوادث بعد از انتخابات عده ای می خواستند حوادث اجتماعی را سیاسی کنند و وظیفه پلیس این بود که مرز اعتراضات اجتماعی و سیاسی را جدا کند. چنین هوشمندی ای در شرایط امروز کشور برای عبور از مسائل مهم بوده و هست و بواسطه آن می توان از بسیاری از نارضایتی ها جلوگیری کرد.عده ای آگاهانه یا ناآگاهانه می خواهند اعتراضات اجتماعی مردم را سیاسی کنند. عده ای نیز می خواهند از نهادهای حکومتی علیه مردم استفاده کنند و با دادن اطلاعات غلط از توان حکومتی علیه مردم استفاده کنند.

سخنرانی مهدی طائب، عضو رهبری جمعیت رهپویان انقلاب!


سخنرانی مهدی طائب، عضو رهبری جمعیت رهپویان انقلاب!
این تحلیل ها را، ابتدا
زیر گوش "آقا" می خوانند!



مهدی هاشمی(پسر رفسنجانی) برای مسئولین نظام فاحشه تربیت می کرد. کروبی در شهر قم فقط 4 رای آورده بود. همین حالا اگر موسوی و خاتمی و کروبی دستگیر شوند هیچ اتفاقی نمی افتد. برنامه این بود که موسوی رئیس جمهور شود و خاتمی رهبر. به ما گفته بودند روز انتخابات طرفداران احمدی نژاد مثل مور و ملخ از محلات پائین شهر می ریزند پای صندوق رای. روز دوشنبه بعد از رای گیری 700 هزار نفر را آوردند بیرون و چون خونریزی از طرف نظام صورت نگرفت غروب حمله کردند به یک پایگاه بسیج. تا روز جمعه با اغتشاشگران مماشات شد. سخنرانی آقا آبی بود بر تهران. روز شنبه مردم صف خودشان را جدا کردند و فقط پیاده نظام دشمن در خیابانها ماند. آن هم چه کسانی؟ بچه های پونک و نیاوران. اینها چنگال رو با دستمال کاغذی بلند می کنند. باتوم خور نبودند. همین که باتوم رو دیدند فرار کردند .





سه شنبه 26 آبان، مهدی طائب، برادر حسین طائب فرمانده سابق بسیج که نامش در صدر لیست جنایات کهریزک و کشتار مردم در راهپیمائی های اعتراضی علیه کودتا قرار دارد، در یک همایش بسیج در استان گلستان سخنرانی کرد.(حسین طائب اکنون شده قائم مقام سازمان اطلاعات سپاه!)

این همایش، بی سر و صدا و بدون تبلیغاتی که موجب شد دانشجویان غیر بسیجی هم در آن شرکت کنند، در دانشگاه علوم کشاورزی و منابع طبیعی گرگان و با حضور بسیجی های دانشگاه و بسیج برخی ادارات دولتی برگزار شد.

از جملات سخنان عجیب مهدی طائب را که عضو جمعیت رهپیویان انقلاب است، به نقل از وبلاگی بنام "مهدی" می خوانید:



1- در سال 73 یا 74 یک باند جاسوسی پیدا کردیم که در برجی مجلل در اتوبان مدرس تهران فاحشه تربیت می کرد برای منحرف کردن مسئولین نظام. یکی از گردانندگان این باند مهدی هاشمی، پسر آقای هاشمی رفسنجانی بود که بلافاصله دستگیر شد. اما با اعمال نفوذ پدرش و تعدادی از مدیران وزارت اطلاعات مهدی و سایر اعضای باند آزاد شدند. دختران و زنان فاحشه شاغل در آن باند نیز در انتخابات 22 خرداد در ستاد دختران فیروزه ای مهندس موسوی مشغول فعالیت شدند!

2- در یکی از محلات قم 6 رای به نام "جومونگ" و 4 رای به نام "کروبی" بود . یعنی رای آقای کروبی از رای جومونگ کمتر بود .

3- اگر همین الان موسوی و هاشمی و خاتمی دستگیر شوند هیچ اتفاقی نمی افتد. حتی دو تا گاو به هم شاخ نمی زنند !

4- برنامه اصلاح طلبان این بود که موسوی رئیس جمهور و خاتمی رهبر شود! و فاتحه نظام را بخوانند .

5- چهار، پنج روز مانده به انتخابات مسئولین ستاد مهندس موسوی با رفسنجانی جلسه داشتند. مسئول ستاد قم گفت: من امیدی ندارم . علتش هم اینست که اکثر طرفداران آقای موسوی به کنترل موالید معتقدند. اگر دقت کنید در این ماشین هایی که برای موسوی تبلیغ میکنند یک مرد و یک زن و حداکثر یک سگ داخل ماشین است. شما منتظر باشید روز انتخابات طرفداران احمدی نژاد مثل مور و ملخ از محلات پایین شهر رای می دهند. در نتیجه قرار شد نظر سنجی انجام شود و یکی دو روز مانده به انتخابات مطمئن شدند که رای نمی آورند.

( مقایسه کنید با ادعای زاکانی، نماینده مجلس و عضو دیگر رهبری جمعیت رهپیویان انقلاب که سخنرانی اش در یک همایش دیگری مربوط به بسیج دانشجوئی در دانشگاه امام صادق در تمام سایت های خبری منعکس شد. او در آن سخنرانی گفت که وزارت کشور و وزارت اطلاعات در آخرین روزهای مانده به انتخابات یک نظرسنجی دادند که بموجب آن انتخابات به مرحله دوم می کشد و احمدی نژاد در دور اول رای نمی آورد. همین مسئله باعث شد تا بگویند تقلب شد! اینجا)

6- پیاده نظام دشمن که در دانشگاهها تربیت شده توانست با شعار الله اکبر عده ای از مردم را همراه کند. طوری که روز دوشنبه پس از انتخابات 700 هزار نفر بین میدان انقلاب و میدان آزادی تجمع کردند. وقتی غروب دیدند خونریزی ای که انتظارش را داشتند از طرف نظام صورت نگرفت لذا حمله کردند به یک پایگاه بسیج و 7 نفر از جمله یک مادر و دختر کشته شدند. اما تیر آنها به سنگ خورد و آن مادر و دختر از خانواده حزب اللهی بودند که درخواست دیدار آقای موسوی را رد کردند. فردای آن روز سه هیات به دیدار خانواده آن مادر و دختر رفتند و گفتند تا شنبه یا یکشنبه هفته بعد صبر کنید، کار نظام تمام است و ما یک تشییع جنازه آبرومند برای شما برگزار می کنیم . اما جواب رد شنیدند .

7- تا روز جمعه با اغتشاشگران مماشات شد. سخنرانی آقا آبی بود بر تهران. روز شنبه مردم صف خودشان را جدا کردند و فقط پیاده نظام دشمن در خیابانها ماند. آن هم چه کسانی؟ بچه های پونک و نیاوران. اینها چنگال رو با دستمال کاغذی بلند می کنند. باتوم خور نبودند. همین که باتوم رو دیدند فرار کردند .

8- الان شما در اینترنت نروید خبری از بحران در کشور نیست. کدوم بحران؟ مردم مشغول زندگی خودشان هستند.