Wednesday, December 15, 2010

نامه محمد نوری زاد به همسرش : اکنون من در زندان همین انقلابم! و شما در زندانی وسیع تر/ اف بر من اگر آینده ی انقلاب، در نگاه من، همین بوده باشد / دستمان تهی از رویاها و وعده های انقلاب است

نامه محمد نوری زاد به همسرش : اکنون من در زندان همین انقلابم! و شما در زندانی وسیع تر/ اف بر من اگر آینده ی انقلاب، در نگاه من، همین بوده باشد / دستمان تهی از رویاها و وعده های انقلاب است


وب سايت شحصی محمد نوری زاد nurizad.net



برای همسرم فاطمه



فاطمه جان، احتمال می‌دهم از هفته‌ی آینده، زندان‌بانان ملاقات من و تو را برنتابند. من دلیل نگرانی آن‌ها را می‌دانم، که: مبادا میان من و تو، از پس پنجره‌ای دوجداره، و گوشی‌های تلفنی، چیزکی ردوبدل شود. نوشته‌ای، مطلبی، مهری، محبتی، اشکی، شوقی و شرمی که تا همیشه‌ی عمر بر چهره‌ی من نشسته‌است.

یادت هست سال ۱۳۶۲ با من همراه شدی و زندگی مختصرمان را بر پشت وانتی بار زدیم و راه طولانی بندرعباس را در پیش گرفتیم؟



من تمام سال ۶۱ را بدون تو، در منطقه محروم بشاگرد مانده بودم. و تو، سال بعد را، دور از من جایز ندانستی. گفتی:”ماهم می آییم. من و بچه ها”. که اباذر چهارساله بود و زینب یکساله.

یادت هست تمام روز را رانندگی کردم. نیمه های شب، از حاجی آباد که گذشتیم، هوای مطبوع جاماند و ما به هوای شرجی و داغ وارد شدیم. خسته بودیم. در کنار راه خوابیدیم. در خواب نیمه شب بودیم که یک روستایی رهگذر بیدارمان کرد و گفت: “این گاو اسباب پشت وانت شما را می خورد”. گاو را راندیم. او، سفره ی نان مارا بو کشیده و آن را از هم دریده بود.



یادت هست آن اقامتگاه بیرون شهر میناب را؟! که یکسال تمام، خانواده ی کوچک مارا در خود جای داد؟ و بیماری مستمر زینب را؟ من آنجا، یک سر داشتم هزار سودا.

فکر می کردم آن همه فقر و محرومیت را می‌شود با یک سال و دو سال کار شبانه‌روزی زدود. و تو، نازنینم، دبیر بودی، در تهران. خودت را به شهر میناب منتقل کردی، جایی که تلفنش هندلی بود و جز محرومیتی گسترده، هیچ نداشت و هرچه داشت، استعدادهایی بود که باید برکشیده می شد. من و تو، به این نیّت، به آنجا کوچیده بودیم. که استعدادها را برآوریم.

من در بشاگرد، طرح “کاشت و کوچ” را ابداع کردم. که: مردمان پراکنده ی آنجا را، چاره ای جز کوچاندن و اسکان دادن در چند منطقه محوری نیست. طرحی که بر کاغذ ماند و اقبالی برای انجام آن نیافت.

من می گفتم یک آبادی پنج خانواری، در لابلای کوه های صعب العبور، دلیلی برای ماندن در آن نقطه ی دور و پرت ندارد. چگونه باید به او جاده و مدرسه و امکانات بهداشتی داد؟ چه بهتر که آن آبادی را، و دیگرانی چون او را، به یک فضای فراخ آورد، کارخانه ای دست و پا کرد، معیشتی فراهم نمود، و امکانات منطقی زیست را برای آیندگانشان تدارک دید و شهرکی در حد مقدوراتشان به پا کرد و آن پراکندگی بی دلیل و رنج آور را در دل یک اجتماع درست مستحیل ساخت.



عمده ی عمر من، عزیز دلم، در همین مناطق محروم سپری شد. شدم یک پا متخصص محرومیت. هرچه نوشتم و هرچه فریاد زدم، راه به جایی نبردم. تمام نوار مرزی خراسان و سیستان و بلوچستان را روستا به روستا رفتم و از دار و ندارشان فیلم های مستند ساختم تا شاید نگاه ها را متوجه آن سامان کنم.

در همه ی این برنامه ها می گفتم: چرا نباید یک روستایی مرزنشین، در زابل، در سراوان، در قائن، در پیشین، در گوادر، به تعلقات رفاهی و اجتماعی ما راه یابد؟ و می گفتم: همین که یک روستایی در آن نقطه ی دور مانده و سینه به سینه ی مرز دور کشور سپرده، باید دورش گشت و قد و بالایش را با بهترین امکانات معیشتی و رفاهی و اجتماعی آذین بست.



اما عزیز دلم، صدای من به جایی نرسید. ظاهراً اداره ی جامعه، به شیوه ای که در تخصص کمیته امداد است، مطلوب تر تشخیص داده شد و من، و بسیاری چون من، هدر شدیم.



یک روز، پسرمان اباذر، به من گفت: “تو بالا سرِ ما نبودی”. و من به او حق دادم. به او، و به سایر فرزندانمان. و من، اینجا، با مرور این خاطره ها، بر انبوه شرم خویش خانه می سازم. و از همان خانه، به دست های تهی خویش می نگرم.



یادت هست نازنینم، یکبار که از بشاگرد به تهران آمدم، تو با لمس دست های من که زبر بود و پر خراش، خم شدی و بر کف دستان من بوسه زدی؟ این تابلوی پرشکوه، هرگز فراموشم نمی شود. بوسه ی آن روز تو، جنسی از آیه های قرآن داشت. و من، آن را به حافظه ام سپرده ام. و گاه به گاه ، با صوتی حزین، آن را تلاوت می کنم.



همسرم، من خودم را، تو را، و فرزندانمان را، به امید آینده ی بهتر این انقلاب، ندیدم. هرکجا تحمل و صبوری شما به کاستی می گرایید، شما را به آینده های بهتر وعده می دادم. و هرکجا روی ترش می کردید، بر شما می شوریدم. و حتی عرصه را به شما تنگ می گرفتم. آینده ای که در آن، من و تو به کنار، فرزندانمان، و فرزندانِ فرزندانمان را، سر در آغوش نیکبختی می نهند و از نردبان رشد بالا می روند. اکنون من در زندان همین انقلابم! و شما در زندانی وسیع تر. شرمم باد اگر چشم انداز من از آینده ی انقلاب این بود. اف بر من اگر که آینده ی انقلاب، در نگاه من، همین بوده باشد که هست. مرا، آرزو های انقلاب، آواره ی کوه ها و بیابان ها کرده بود. هرکجا خسته می شدم، با تجسم یکی از آن آرزوها، نفس تازه می کردم و سرپا می شدم. هرکجا رمقم ته می کشید، دست به گنجینه ی آرزوهای انقلاب می بردم و یکی از آن ها را پیش می آوردم و با تماشای آن، انرژی می گرفتم.



عزیز دلم، من کجا باور می کردم که ریاکاری، به اخلاق جاری بسیاری از مسئولان ما بدل شود؟ و چاپلوسی و دروغ، عرف معمول میان مسئولان و مردم ما گردد؟ من کجا فکر می کردم جمعی از مسئولین تراز اول کشور، در بالا کشیدن اموال مردم، از هم سبقت بگیرند؟ به‌خداقسم من از روی تو و بچه ها شرمنده ام.

شما را در سختی و ریاضت پروراندم و اجازه ندادم ذره ای از امکانات مردم، به درون خانه ی ما پا گذارد. یادت هست چگونه اباذر را برای رفتن به سربازی تحریک و تشویق کردم درحالیکه اطرافیان ما و بسیاری، به کار من و تو می خندیدند. که مگر چه کسی پسرش را به سربازی می فرستد؟



من، عزیز دل، ریشه ی پارتی‌بازی را از محدوده ی کارم برچیدم و اولین پرخاش های من، نصیب شما و نزدیکانم می شد. یادت هست پدر پیرم را به بشاگرد برده بودم تا در کار کشت نخیلات به من کمک کند؟ دیدی چگونه بر او برافروختم؟ جلوی جمع؟ مگر او چه کرده بود؟ مختصری از وظیفه اش، به محدوده ی پدر و فرزندی پای نهاده بود. یادت هست یک روز روی در روی تو نشسته بودم و گفتم: من از فلان پروژه ی تلویزیونی، هشت میلیون تومان صرفه جویی کرده ام. نظرت چیست؟ باوجود آنکه نظر تو را می دانستم، باز اما پرسیدم. گفتی اگر به ما تعلق ندارد، به جای اولش برگردان. و من، در آن سال های دور، که هشت میلیون تومان بسیار بود، آن مبلغ را به تلویزیون بازگرداندم.



امروز، من در این زندان، که فرق چندانی با زندان شما ندارد، بخش پایانی عمر خویش را سپری می کنم. در زندان، گاه می نشینم و آرزوهای برنیامده ی انقلاب را یک به یک شماره می کنم.

قرار بود ما به یک آزادی عمیق دست پیدا کنیم. فراتر و ناب تر از دیگران. قرار بود دیگران، با هر عقیده و مرامی که دارند، در کنار ما، و شانه به شانه ما، حضور داشته باشند و احساس امنیت کنند. قرار بود نکبت های اخلاقی از میان ما برچیده شود. و چهره ی جامعه ی ما را، ادب، درستی، مدیریت، رشد، بیاراید. قرار بود جوانان ما به ایرانی بودن خود ببالند. قرار بود ایرانیان از هرکجا به کشور خویش بازآیند، نه اینکه سیل ایرانیان ناراضی، به هرکجای جهان سرازیر شود. قرار بود عدالت از جنس ناب علوی، آنچنان که رهبر و رهگذر یک روستا در برابرش یکی باشند، بر ما قضاوت کند. قرار بود ما به جهانیان، کیفیت ادب را، فهم را، علم را، درستی را، انصاف را، مدیریت را نشان بدهیم. قرار بود آزادی، اکسیژن ما باشد. من کجا به روزی می اندیشیدم که به صورت آزادی تیغ بکشند؟ و خانه اش ویران کنند؟ و جسم رنجورش را به زندان در افکنند؟ و عده ای، شیوه های شعبان بی مخی را احیا کنند و با همان شیوه ها، به جان مردم بیفتند؟



همدمم،

سی و دو سال از عمر من و تو، در این انقلاب گذشت. من اینجا در زندانم و تو در آنجا، که زندانی دیگر است. و دست هردوی ما تهی. تهی از رویاها و وعده های انقلاب. با همان شتابی که این سی و دو سال سپری شد، مابقی عمر ما نیز سپری می شود. تمنای من از تو و از فرزندانمان این است که مرا ببخشایید. و از مردمی که از امثال من آسیب دیده اند، نیز این است که مارا ببخشایید.



حکایت من و حکایت ما، حکایت کشاورزی است که با هزار مشقت و با امید ثمری خوشگوار، به کار و تلاش پرداخته اما آفتی فراگیر، محصول او را برده و خود او را با دستان تهی به جای نهاده است.



در روزهای ملاقات، من در این سوی، در زندان بودم و تو، در آن سوی، در زندانی دیگر. من می گفتم و تو می نوشتی. این گفتن های من و نوشتن های تو، زندانبان مرا بر این داشته است تا همین ملاقات مختصر را از من و تو باز بدارند. ملالی نیست. تو که با نبودن های من خو گرفته ای، این ایام نیز بر او مضاف.



سرت سلامت نور چشمم. احساسم این است که در آینده ای نزدیک، فرصت های ما با شتاب از کف می روند. چرا که دروغ، تزویر، بی عدالتی، ابزار حتمی فروپاشی اند. نعمت های خداوند یک به یک از ما دریغ خواهد شد، و زمان، به زیان ما از دست خواهد رفت. وقتی در جامعه ای عدالت نباشد، چرا ثروت باشد؟ چرا باران باشد؟ چرا آفتاب باشد وقتی مردمان یک جامعه، به انشقاق درافتند، چرا آلودگی سراپای مارا نیالاید؟



خودت را و فرزندانمان را برای روزهای سخت اما روشن مهیا کن.

می بوسمت.

فدای تو
محمد نوری زاد / زندان اوین

اسناد ویکی‌لیکس : مخالفان احمدی‌نژاد از میدان فوتبال تا انتخابات

اسناد ویکی‌لیکس : مخالفان احمدی‌نژاد از میدان فوتبال تا انتخابات


مردمک .mardomak.org :

تاریخ تنظیم سند: نهم ژوئن 2009

محل تنظیم سند: مرکز دیده‌بان ایران در دبی وابسته به وزارت امور خارجه آمریکا

طبقه‌بندی: محرمانه

موضوع: نقش ورزش در انتخابات ریاست جمهوری دهم ایران



خلاصه: در حالی‌که یک هفته مناظره میان چهار نامزد انتخابات ریاست جمهوری ایران شور و هیجان را در جامعه بالا برده، درست 36 ساعت قبل از شروع رای‌گیری، نتیجه مسابقه تیم ملی فوتبال ایران و تیم ملی امارات متحده عربی در مسابقات مقدماتی جام جهانی هم ممکن است نارضایتی رای‌دهندگان را از محمود احمدی‌نژاد افزایش دهد.



محمود احمدی‌نژاد سخت تلاش کرد تا خود را به تیم ملی محبوب ایران نزدیک کند اما این تاکتیک او در ماه مارس شکست خورد؛ زیرا متهم شد که حضورش در بازی ایران و عربستان سعودی «بدشانسی» آورده و به همین دلیل در دقیقه آخر یعنی درست زمانی که احمدی‌نژاد وارد ورزشگاه شد، تیم ملی ایران گل خورد و به تیم ملی عربستان سعودی باخت.



این رویداد به همراه باخت غیرمنتظره تیم ملی کشتی ایران که آن هم در حضور احمدی‌نژاد اتفاق افتاد موجی از پیامک و جوک‌های اینترنتی به راه انداخت که در آنها رئیس‌جمهوری عامل شکست تیم‌های ملی فوتبال و کشتی معرفی شده بود. کارشناسان و رابطان مرکز آمریکایی دیده‌بان ایران در دبی (تا حدی به شوخی) پیش‌بینی می‌کنند که باخت تیم ملی فوتبال ایران در 10 ژوئن می‌تواند جایگاه آقای احمدی‌نژاد را درمیان ایرانیان طرفدار فوتبال بیش از پیش ضعیف کند.



اوایل قرن بیستم کارگران شرکت نفت انگلیس فوتبال را به ایرانیان معرفی کردند. از آن زمان فوتبال به یکی از محبوب‌ترین ورزش‌ها در ایران تبدیل شده و از این لحاظ تنها با ورزش کشتی قابل مقایسه است. اگرچه وقوع انقلاب اسلامی و جنگ ایران و عراق مانع از پیشرفت حرفه‌ای فوتبال ایران تا اوایل سال‌های 1990 شد؛ اما راه‌یابی ایران به بازی‌های جام جهانی فرانسه، بار دیگر تیم فوتبال این کشور را در عرصه بین المللی مطرح کرد.



تیم ملی فوتبال ایران نتوانست به دور بعدی جام جهانی راه یابد؛ اما پیروزی به یادماندنی دو بر یک آن بر تیم ملی فوتبال آمریکا در رقابتی که یک بازی دوستانه و جوانمردانه نامیده شد، جایگاه آن را در نزد ایرانیان محکم کرد.



جرج استاین‌برنر ایران *



فوتبال در نتیجه وجود چنین جایگاه بزرگی در ایران به‌شدت سیاسی شده است. به گفته یکی از رابطان دفتر دیده‌بان ایران در دبی که از نزدیک با فوتبال حرفه‌ای ایران سروکار دارد، دولت ایران از احتمال ناآرامی داخلی که شکست یا پیروزی تیم ملی ایران می‌تواند عامل آن باشد به‌خوبی آگاه است.



موفقیت تیم ملی فوتبال ایران در بازی‌های مقدماتی جام جهانی در سال‌های 1997 و 2005 به جشن‌های گسترده‌ای در خیابان‌های تهران منجر شد که در آن مردم سرخوشانه شادی کردند و رقصیدند و زنان حجاب از سر برداشتند؛ در حالی‌که حذف ایران از بازی‌های مقدماتی جام جهانی در سال 2001 به ناآرامی خیابانی منجر شد.



رابطان دفتر دیده‌بان ایران در دبی می‌گویند دولت ایران نگران این است که باخت تیم ملی آتش ناآرامی‌ها را روشن کند و بر شدت تظاهرات سیاسی شب‌های اخیر که تهران را فلج کرده، بیفزاید.



محمود احمدی‌نژاد، رئيس‌جمهوری ایران به‌ویژه برای فوتبال سرمایه‌گذاری سیاسی زیادی کرده است. او به عنوان یک بازیکن سابق و طرفدار فوتبال، چند بار در حضور خبرنگاران با اعضای تیم ملی تمرین کرده است.



واکنش فیفا به دخالت‌های سیاسی



احمدی‌نژاد که یک سیاستمدار محافظه‌کار است، در تلاش برای جلب نظر رای‌دهندگان فوتبال‌دوست، تا جایی پیش رفت که در سال 2006 خواستار حضور زنان برای تماشای بازی‌های تیم ملی مردان ایران شد؛ اگرچه آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، با این درخواست مخالفت کرد. مخالفتی که از موارد نادر اما مهم آشکار شدن اختلاف نظر این دو نفر بود.



به علت ارتباط‌ نزدیک احمدی‌نژاد با تیم ملی فوتبال ایران، بسیاری از سیاستمداران اروپایی و گروه‌های یهودی رایزنی کردند که صلاحیت تیم ملی ایران برای حضور در جام جهانی 2006 رد شود که این رایزنی‌ها بی‌نتیجه ماند.



در نتیجه عملکرد ضعیف تیم ملی در بازی‌های مقدماتی جام جهانی، احمدی‌نژاد سرمربی تیم ملی را به دلیل آنچه که «خدشه دار کردن غرور ملی» گزارش شد، برکنار کرد و دستور داد درباره فساد در فدراسیون فوتبال جمهوری اسلامی ایران تحقیق شود. فیفا، فدراسیون بین‌المللی فوتبال هم در ماه نوامبر 2006، به طور موقت تیم ملی فوتبال ایران را از حضور در رقابت‌های جهانی محروم کرد؛ به این دلیل که احمدی‌نژاد با دخالت سیاسی خود قوانین فیفا را نقض کرده است.



با وجود این تصمیم فیفا، دخالت احمدی‌نژاد در امور تیم ملی ایران به طور قابل توجهی بیشتر شد.



عزل و نصب‌ها در تیم ملی



ژوئن سال 2008 احمدی‌نژاد با همکاری سید حسن خمینی، نوه بنیانگذار جمهوری اسلامی، موفق شد فدراسیون تیم ملی فوتبال ایران را تحت فشار بگذارد که تعلیق علی کریمی را لغو کند تا این ستاره فوتبال بتواند در بازی‌های مقدماتی جام جهانی 2010 بازی کند.



براساس گزارش رسانه‌های ایران، احمدی‌نژاد پس از باخت تیم ملی ایران به تیم عربستان سعودی در مارس 2009 شخصا در برکناری علی دایی، سرمربی تیم ملی دخالت کرد.



محمد مایلی کهن، سرمربی بعدی تیم ملی نیز تنها دو هفته در فضای سیاست‌زده فوتبال ایران دوام آورد.



با حمایت احمدی‌نژاد در نهایت افشین قطبی، شهروند آمریکا و دستیار سرمربی تیم ملی آمریکا در جام جهانی 1998، به عنوان سرمربی تیم ملی فوتبال ایران انتخاب شد و طرفداران فوتبال در فرودگاه امام خمینی به استقبال قطبی رفتند.



شروع کار قطبی با بازی تیم ملی فوتبال ایران و تیم ملی فوتبال کره شمالی در ششم ژوئن همراه شد و احمدی‌نژاد شخصا هواپیمای ریاست جمهوری خود را به تیم ملی قرض داد تا به پیونگ یانگ برود.



حمایت از موسوی



یکی از منابع اطلاعاتی دفتر آمریکایی دیده‌بان ایران در دبی (نام او در این گزارش پاک شده) ادعا می‌کند که به دلیل نفوذ شدید دولت ایران در فوتبال، سرویس‌های اطلاعاتی ایران برای چهره‌های سرشناس فوتبال ایران پرونده دارند، بازیکنانی که بیشترشان پس از انقلاب اسلامی متولد شده‌اند.



رقابت‌های فشرده انتخابات ریاست جمهوری ماه ژوئن منجر شده است که شماری از مسئولان سرشناس فوتبال ازجمله هیئت مدیره باشگاه فوتبال ذوب‌‌آهن و مربی پیشین باشگاه پرسپولیس از میرحسین موسوی، نامزد انتخابات حمایت کنند.



طرفداران فوتبال نیز به‌طور علنی نارضایتی خود را از دولت احمدی‌نژاد نشان داده‌اند.



همان رابط به دیده‌بان ایران در دوبی گفت که در بازی هفته گذشته لیگ قهرمانان آسیا، پس از باخت پرسپولیس، محبوب‌ترین و موفق‌ترین باشگاه دولتی ایران، به تیم فوتبال «بنیادکار» ازبکستان، تماشاگران حاضر در استادیوم علیه نمایندگان احمدی‌نژاد در این مسابقه یعنی علی سعیدلو، معاون رئیس‌جمهوری در امور اجرایی و محمد علی‌آبادی، معاون رئيس‌جمهوری و رئیس سازمان تربیت بدنی ایران شعار دادند «فوتبال سیاسی نمی‌خواهیم». پیش از آن که نیروهای امنیتی این دو نفر را از ورزشگاه بیرون ببرند، تماشاچیان به سمت آن‌ها اشیایی پرتاب کردند.



شانس ناچیز ایران



با وجود حمایت احمدی‌نژاد از تیم ملی فوتبال، شانس ایران برای رسیدن به جام جهانی 2010 بسیار ناچیز است. درپی بازی هفته گذشته ایران مقابل تیم ملی کره شمالی با نتیجه صفر بر صفر، تیم ملی 10 ژوئن یعنی دو روز پیش از انتخابات ریاست جمهوری ایران با تیم ملی امارات متحده عربی بازی خواهد کرد.



اگرچه تیم ملی امارات ضعیف‌ترین تیم در گروه ایران شناخته می‌شود اما در بازی نوامبر 2008 با ایران نتیجه مسابقه یک-یک شد.



باخت تیم ملی ایران به امارات که رقیب سیاسی و اقتصادی ایران در تنگه هرمز به‌شمار می‌رود، موجب شرمساری ملی ایران خواهد بود و به وجهه احمدی‌نژاد در نظر رای‌دهندگان آسیب زیادی خواهد زد. به اعتقاد منبع آگاه دفتر آمریکایی دیده‌بان ایران در دبی، احمدی‌نژاد نمی‌تواند این شکست را در شب چنین رقابت فشرده‌ای «تاب بیاورد».



برخی در ایران تردید دارند که احمدی‌نژاد حتی در بازی تیم‌ملی ایران با تیم امارات حاضر شود آن هم پس از آن که بعضی از طرفداران خرافاتی فوتبال او را عامل «بدبیاری» تیم ملی در بازی با تیم ملی عربستان سعودی نامیدند. چون به اعتقاد آن‌ها رسیدن احمدی‌نژاد به ورزشگاه آزادی باعث گل خوردن ایران شده بود.



به هرحال احمدی‌نژاد به کنارکشیدن خود از تیم ملی فوتبال هیچ اشاره‌ای نکرده است. او هفتم ژوئن به رسانه‌های ایران گفت «متاسفانه این ورزش دچار مسائل بسیار بدی شده است و من باید شخصا دخالت کنم تا این مسائل مخرب را برطرف کنم».



احمدی‌نژاد با حضور فعال در عرصه عمومی فوتبال، خود را با نتیجه مسابقات مقدماتی جام جهانی گره زده است. رقابت‌های انتخاباتی در روزهای گذشته به شدت بحث‌انگیز شده است. احمدی‌نژاد رقبایش را به رگبار انتقاد و تهمت گرفته و سایر سیاستمداران قدرتمند ایران را هم با طرح اتهام فساد به این میدان کشانده. همه این‌ها باعث شده که انتخابات ریاست جمهوری ایران به رفراندومی درباره احمدی‌نژاد تبدیل شود.



با این که عوامل بسیاری رای‌دهندگان ایرانی را روز 12 ژوئن به پای صندوق‌ها خواهد کشاند، اما نمی‌توان نقش نتیجه مسابقه فوتبال روز 10 ژوئن، مخصوصا شکست تیم ایران را در سرنوشت احمدی‌نژاد را نادیده گرفت.



به اعتقاد بسیاری، فوتبال امروز ایران انعکاس‌دهنده همان مشکلاتی است که مخالفان احمدی‌نژاد ادعا می‌کنند شیوه مدیریت او برای ایران ایجاد کرده است.



ایران موفق شد در زمان ریاست جمهوری خاتمی، در مسابقات جام جهانی 1998 موقعیت برجسته‌ای در فوتبال جهان به دست آورد، اما سیاسی شدن ورزش در زمان احمدی‌نژاد جایگاه تیم ملی ایران را در جهان به خطر انداخته و به اعتقاد خیلی از ایرانیان با این کار غرور ملی ایرانیان را خدشه‌دار کرده است.



* توضیح مردمک: جورج استاین‌برنر، معروف به «رئیس»، مالک باشگاه بیس بال «نیویورک یانکیز» بود که در زمان مدیریت او این باشگاه هفت عنوان جهانی گرفت. اما شهرت جهانی آقای استاین‌برنر به دلیل این است که تمایل داشت در تصمیم‌گیری‌های روزانه این باشگاه نیز دخالت کند و میران باشگاه را استخدام یا اخراج کند. او حدود 20 مدیر را در طول 23 سال از تیم اخراج کرد.



کد سند: 09PRODIBAI235

تجمع اعتراضی در عسلویه به دنبال مرگ مادر و دختر

تجمع اعتراضی در عسلویه به دنبال مرگ مادر و دختر


عصر ایران : سایت عسلویه‌نیوز گزارش داد: در پی مرگ مادر و کودک خرد سالش در عسلویه به دنبال نبود مراکز درمانی مناسب تجمعی اعتراضی در برابر بخش‌داری برگزار شد.



مردم با تجمع در مقابل درب بخش‌داری عسلویه و نشان دادن پلاکاردهای خود خواستار توجه بیشتر مسئولان نسبت به تکمیل و راه اندازی بیمارستان تامین اجتماعی شدند.



بیمارستان تامین اجتماعی شهر عسلویه ۸۰% پیشرفت فیزیکی داشته که به‌دلیل عدم تامین اعتبار ۲۰% درصد بیش از ۵ سال به حال خود رها شده است.



مردم شهر عسلویه با امضای طومار و تسلیم آن به استاندار محترم خواستار توجه بیشتر مسئولین به بزرگ‌ترین معضل اجتماعی شهر خود ، تکمیل بیمارستان ۳۲ تختخوابی این شهر شدند.



وبلاگ "اخبار عسلویه" نیز در این باره نوشت: حادثه به این صورت بوده که خانواده‌ای بخاطر فرار از آلودگی خفه‌کننده‌ای که در شهر شاهد هستیم دل به طبیعت و به خارج از شهر میزنند. در هنگام برگشت جاده‌های شلوغ و کم‌عرض متاسفانه ماشین از مسیر منحرف و حادثه ناگواری پیش می‌آید.



حوالی ساعت ۱۸ بود ماشینی که مصدومین حادثه دو زن میانسال 3بچه کوچک و دو نوجوان که همگی در قسمت وانت ماشین بودند آنها را به بهداری عسلویه میرساند.



از انجا که درمانگاه عسلویه توان پذیرش و درمان اولیه اینطور حوادثی نداشته به همین خاطر همه مصدومین بجز دختر بچه که شرایط دختر بچه طوری بود که امکان جابجایی نبود، به درمانگاه منطقه ویژه با تعلل با ماشین‌های شخصی اعزام شدند و بعد از آن هم به شهرستان با فاصله 70 کیلومتری و شلوغی جاده‌ها همراه بود و ان چیزی که در این بین شاهد بودیم خبری از امبولانس یا پزشک همراه بیمار نبود.



دختربچه (مریم کوچولو) هفت ساله که جسم نحیف آن روی تخت بود به علت نبود امکانات پزشکی و تلاش پزشکان متاسفانه بعداز دو ساعت دست و پنجه نرم کردن با مرگ تسلیم مرگ شد.



بخش عسلویه بالغ بر ۳۰ هزار نفر مردم بومی و بیش از ۵۰ هزار نفر کارگر که در عسلویه ساکن ومشغول بکار هستند اما فقط عسلویه یک درمانگاه دارد آن هم در حد معالجه سرپایی.

اولین سالگرد شهادت شهرام فرج زاده، روز پنج شنبه، ظهرعاشورا، ساعت 3 در قطعه 304 بهشت زهرا برگزار خواهد شد.

اولین سالگرد شهادت شهرام فرج زاده، روز پنج شنبه، ظهرعاشورا، ساعت 3 در قطعه 304 بهشت زهرا برگزار خواهد شد.


راحله فرج زاده ، خواهر شهرام فرج زاده به "روزآنلاین" میگوید که خانواده او برای برای سالگرد شهادت فرزندشان قصد داشتند در روزنامه همشهری آگهی بزنند اما به آنها گفته شده که "اجازه ندارید برای کشته شدگان روز عاشورا هیچ گونه آگهی منتشر کنیم".

شهرام فرج زاده، روز عاشورا توسط ماشین نیروی انتظامی زیر گرفته شد و فیلم کشته شدن این جوان 35 ساله به سرعت بر روی اینترنت قرار گرفت. به گفته شاهدان عینی و براساس فیلم منتشره،یک خودروی نیروی انتظامی شهرام را زیر گرفت و خودروی دیگری که آن نیز متعلق به نیروی انتظامی بود از روی شهرام رد شد

لیلا توسلی، شاهد له شدن شهرام فرج زاده زیر چرخ های ماشین نیروی انتظامی به دلیل شهادت دادن این جنایت به دو سال حبس محکوم شد و اکنون در زندان اوین به سر می برد.

و اکنون در آستانه سالگرد شهادت شهرام فرج زاده، خواهر او به "روز" می گوید که به شکایت آنها برای معرفی قاتل یا قاتلان رسیدگی نشد: "علیرغم پی گیری های خانواده و بخصوص برادرم که خیلی پی گیری کرد و به چند وکیل هم پول داد اما هیچ جوابی ندادند، فقط او را سر دواندند.

اومی افزاید: در حالیکه فیلم شهادت شهرام موجودست و همگان آن را دیده اند اما منکر شدند و به ما گفتند ماشین شخصی به شهرام زده است در تلویزیون هم گفتند ماشین نیروی انتظامی بوده اما دزدی بوده است.ما غیر از دروغ چیزی از آقایان نشنیده ایم اما اکنون با گذشت یک سال انگار که اصلا چنین پرونده ای وجود ندارد و هیچ کسی پاسخگو نیست.

از خانم فرج زاده که پیشتر در مصاحبه با "روز" از جزئیات شهادت برادرش سخن گفته بود درباره دختر شهرام فرج زاده می پرسم؛ میگوید: آوا امسال مدرسه رفت. او با اینکه گاهی به سر خاک پدرش میرود اما برخی اوقات می پرسد پس بابا کی می آید؟ هنوز تصور درستی از مرگ ندارد و همین باعث شده از نظر روحی خیلی به هم بریزد و ضربه بخورد. یکبار سر خاک میخواهد خاک ها را کنار بزند و دست پدرش را بگیرد و می گوید پدرش مرده و یکبار می پرسد پدرش کی خواهد آمد و .........

خواهر شهرام فرج زاده می افزاید: با کشتن یک نفر، خیلی چیزها را در زندگی ما کشتند. خیلی زخم ها زدند به همه ما که التیام ناپذیر است. خیلی از ارزش ها، خیلی از استعدادها و خیلی از احساسات را کشتند و کشتن بچه هایی چون شهرام تنها کشتن یک جسم و یک فرد نبود.

او سپس به فشارهایی که بر خانواده های جان باختگان سال گذشته وارد می آورند اشاره میکند و می گوید: همیشه محرم ، پرچم سبز سر در خانه هایمان بود اکنون سخن گفتن از پرچم سبز و عاشورا هم خطرناک شده و وحشت دارد. آدم باورش نمی شود که به کجا رسیده ایم؟ شاید واقعا اخرین سنگر سکوت باشد که ما حتی به خواهرم که مدام به بهشت زهرا می رود می گوییم احتیاط کند؛ به خاطر دو فرزند کوچکش احتیاط کند چون پدر و مادرم زخمی هستند و دیگر توان زخم دیگری را ندارند. مادرم همیشه می گوید اگر مرا دوست داری دعا کن زودتر بمیرم؛ یعنی مرگ برایش قابل پذیرش تر و قابل تحمل تر از شرایط فعلی است و باورش نمی شود پسر جوانش زودتر از خودش رفته باشد؛ از طرفی نگران نوه هایش، بچه هایش و دختر شهرام است. شهرام برای مردمش رفت و خون داد و حال حتی زدن پرچم سبز و روبان سبز بر سر خاکش جرم است و .....

خدیجه موسوی خامنه، مادر شهید سید علی موسوی در آستانه سالگرد شهادت فرزندش از عدم معرفی قاتل فرزندش می گوید.

خدیجه موسوی خامنه، مادر شهید سید علی موسوی در آستانه سالگرد شهادت فرزندش از عدم معرفی قاتل فرزندش می گوید.


او پیشتر نیز از مسکوت ماندن قضیه شهادت فرزندش به "روز" گفته بود.

سید علی موسوی، 43 سال سن داشت و خواهرزاده میرحسین موسوی بود. او ظهر روز عاشورا در خیابان شادمان توسط سرنشینان یک پاترول مشکی هدف گلوله قرار گرفت.

براساس گزارش ها روز عاشورا حوالی ساعت ۱ تا ۲ بعدازظهر یک اتومبیل پاترول مشکی رنگ با چهار سرنشین لباس شخصی با سرعت هرچه تمام‌تر به سمت مردمی که در خیابان شادمان حضور داشتند یورش برد؛ ابتدا دو نفر را زیر گرفت و از روی یکی از آنها به طور کامل رد شد، نفر کنار راننده هم که مسلح به کلت بود، در طول حرکت، چند گلوله به سمت مردم شلیک کرد و سپس طول خیابان شادمان را به همین صورت طی کرد، دور زد و به سمت خیابان آزادی برگشت.

آقای موسوی در همین منطقه و در حالی از ناحیه سینه ، هدف گلوله قرار گرفت که به گفته خانواده اش از چند روز قبل به صورت تلفنی تهدید شده و از سوی افرادی تحت تعقیب بود.

خدیجه موسوی خامنه، مادر سید علی موسوی در آستانه سالگرد جان باختن فرزندش به "روز" می گوید: وقتی می گویند سربازان گمنام امام زمان، فلانی را در هوا گرفتند چطور در عرض یکسال نتوانستند قاتل پسرم را معرفی کنند؟ آمدند و گفتند که ظرف 15 روز قاتل را معرفی میکنیم اما یک سال گذشت و هیچ خبری نشد. خودشان میدانند قاتل چه کسی بوده و صد در صد شناسایی شده است؛اگر قوه قضائیه درست کار میکند، یکسال از شهادت علی گذشته، قاتل او را معرفی کند.

او با طرح این سوال که "آن روز اسلحه دست چه کسانی بوده"؟ میگوید: این چیزی نیست که ندانند. دست آدم های معمولی که اسلحه نبود. خودشان میدانند چه کسی بوده ،چه نیتی از قبل داشته و حساب شده علی را انتخاب کرده و به شهادت رسانده است.

خانم موسوی می افزاید: همه میدانند که این قتل، یک ترور بوده و یک بچه بی گناه که خصوصیاتش زبانزد خاص و عام بود، ظهر عاشورا شهید شد. علی یک شهید است و بالاتر از این چی میخواهیم؟ همین به ما ارامش میدهد که او ظهر عاشورا شهید شد.

از خانم موسوی می پرسم گفته می شود فرزند شما را برای فشار آوردن به برادرتان مورد هدف قرار دادند نظر شما چیست؟ خانم موسوی پاسخ میدهد: فکر میکنم به خاطر آقای موسوی بوده و میخواستند به او فشار بیاورند. اما آیا اسلام گفته که ظلم را ببینید و سکوت کنید؟ چنین نیست؛ در اسلام نگفته اند که ظلم پذیر باشید. آقای موسوی هم نمی توانستند ظلم را تحمل کنند. کاری هم نکرده اند مثل بقیه مردم، اعتراض داشتند و ما هم اعتراض داریم و قبول نداریم که در مقابل ظلم ساکت بمانیم. وقتی مسلمان هستیم نباید ظلم پذیر باشیم و اعتراض داشتیم به دروغ ها و کاری که شده بود.

خانم موسوی می افزاید: زمانی بود که ما در خانه مان، مرد نداشتیم؛ همه را به جبهه فرستاده بودیم ، اینقدر پای کشورمان و نظام ایستاده بودیم. الان هم آرامش من از این است که بچه ام ظهر عاشورا شهید شد. او یک شهید است و بالاتر از این چه چیزی است؟

مادر سید علی موسوی سپس تاکید میکند که: "درد زیاد است و خیلی حرف داریم که بزنیم اما قصد ندارم فعلا حرفی بزنم؛ تنها این را می گویم که چطور می شود یکسال بگذرد و ضارب علی که حتی دیده اند چگونه نشانه رفته، معرفی نمی شود؟ چرا؟ مگر چکار کرده بود؟ بیایند جواب بدهند. ما انتظار داریم اگر عدالتی هست قاتل را معرفی کنند".

خانم موسوی درباره سرنوشت شکایت شان اشاره میکند که :"آخر به چه کسی شکایت کنیم، وقتی خودشان میدانند چه کسی بوده و با چه هدفی کشته و از قبل برنامه داشته. اما بگویند گناهش چی بوده"؟

او در پایان می گوید: انشاالله وضع مملکت درست شود و زندانیان آزاد شوند.

‬http://www.roozonline.com/persian/news/newsitem/article/-4e4680e8f4.html

Add a caption

خدیجه موسوی خامنه، مادر شهید سید علی موسوی در آستانه سالگرد شهادت فرزندش از عدم معرفی قاتل فرزندش می گوید.

او پیشتر نیز از مسکوت ماندن قضیه شهادت فرزندش به "روز" گفته بود.

سید علی موسوی، 43 سال سن داشت و خواهرزاده میرحسین موسوی بود. او ظهر روز عاشورا در خیابان شادمان توسط سرنشینان یک پاترول مشکی هدف گلوله قرار گرفت.

براساس گزارش ها روز عاشورا حوالی ساعت ۱ تا ۲ بعدازظهر یک اتومبیل پاترول مشکی رنگ با چهار سرنشین لباس شخصی با سرعت هرچه تمام‌تر به سمت مردمی که در خیابان شادمان حضور داشتند یورش برد؛ ابتدا دو نفر را زیر گرفت و از روی یکی از آنها به طور کامل رد شد، نفر کنار راننده هم که مسلح به کلت بود، در طول حرکت، چند گلوله به سمت مردم شلیک کرد و سپس طول خیابان شادمان را به همین صورت طی کرد، دور زد و به سمت خیابان آزادی برگشت.

آقای موسوی در همین منطقه و در حالی از ناحیه سینه ، هدف گلوله قرار گرفت که به گفته خانواده اش از چند روز قبل به صورت تلفنی تهدید شده و از سوی افرادی تحت تعقیب بود.

خدیجه موسوی خامنه، مادر سید علی موسوی در آستانه سالگرد جان باختن فرزندش به "روز" می گوید: وقتی می گویند سربازان گمنام امام زمان، فلانی را در هوا گرفتند چطور در عرض یکسال نتوانستند قاتل پسرم را معرفی کنند؟ آمدند و گفتند که ظرف 15 روز قاتل را معرفی میکنیم اما یک سال گذشت و هیچ خبری نشد. خودشان میدانند قاتل چه کسی بوده و صد در صد شناسایی شده است؛اگر قوه قضائیه درست کار میکند، یکسال از شهادت علی گذشته، قاتل او را معرفی کند.

او با طرح این سوال که "آن روز اسلحه دست چه کسانی بوده"؟ میگوید: این چیزی نیست که ندانند. دست آدم های معمولی که اسلحه نبود. خودشان میدانند چه کسی بوده ،چه نیتی از قبل داشته و حساب شده علی را انتخاب کرده و به شهادت رسانده است.

خانم موسوی می افزاید: همه میدانند که این قتل، یک ترور بوده و یک بچه بی گناه که خصوصیاتش زبانزد خاص و عام بود، ظهر عاشورا شهید شد. علی یک شهید است و بالاتر از این چی میخواهیم؟ همین به ما ارامش میدهد که او ظهر عاشورا شهید شد.

از خانم موسوی می پرسم گفته می شود فرزند شما را برای فشار آوردن به برادرتان مورد هدف قرار دادند نظر شما چیست؟ خانم موسوی پاسخ میدهد: فکر میکنم به خاطر آقای موسوی بوده و میخواستند به او فشار بیاورند. اما آیا اسلام گفته که ظلم را ببینید و سکوت کنید؟ چنین نیست؛ در اسلام نگفته اند که ظلم پذیر باشید. آقای موسوی هم نمی توانستند ظلم را تحمل کنند. کاری هم نکرده اند مثل بقیه مردم، اعتراض داشتند و ما هم اعتراض داریم و قبول نداریم که در مقابل ظلم ساکت بمانیم. وقتی مسلمان هستیم نباید ظلم پذیر باشیم و اعتراض داشتیم به دروغ ها و کاری که شده بود.

خانم موسوی می افزاید: زمانی بود که ما در خانه مان، مرد نداشتیم؛ همه را به جبهه فرستاده بودیم ، اینقدر پای کشورمان و نظام ایستاده بودیم. الان هم آرامش من از این است که بچه ام ظهر عاشورا شهید شد. او یک شهید است و بالاتر از این چه چیزی است؟

مادر سید علی موسوی سپس تاکید میکند که: "درد زیاد است و خیلی حرف داریم که بزنیم اما قصد ندارم فعلا حرفی بزنم؛ تنها این را می گویم که چطور می شود یکسال بگذرد و ضارب علی که حتی دیده اند چگونه نشانه رفته، معرفی نمی شود؟ چرا؟ مگر چکار کرده بود؟ بیایند جواب بدهند. ما انتظار داریم اگر عدالتی هست قاتل را معرفی کنند".

خانم موسوی درباره سرنوشت شکایت شان اشاره میکند که :"آخر به چه کسی شکایت کنیم، وقتی خودشان میدانند چه کسی بوده و با چه هدفی کشته و از قبل برنامه داشته. اما بگویند گناهش چی بوده"؟

او در پایان می گوید: انشاالله وضع مملکت درست شود و زندانیان آزاد شوند.

شهنار اکملی، مادر مصطفی کریم بیگی در آستانه سالگرد درگذشت فرزندش از بی نتیجه ماندن شکایت و پی گیری هایشان برای معرفی قاتل او می گوید.

شهنار اکملی، مادر مصطفی کریم بیگی در آستانه سالگرد درگذشت فرزندش از بی نتیجه ماندن شکایت و پی گیری هایشان برای معرفی قاتل او می گوید.


مادر مصطفی کریم بیگی به روزآنلاین می گوید: به شکایت ما که اصلا جوابی ندادند و این داغی است که فقط در دل ما است. در دل ما مادرها که بچه هایمان کشته شدند؛ هیچ اهمیتی هم داده نمی شود و هیچ ارزشی هم برای ما قائل نمی شوند.

او همچنین خبر میدهد که مراسم سالگرد فرزندش را روز 9 دی ماه برگزار خواهد کرد.

پیکر مصطفی کریم بیگی 23 دی ماه سال گذشته در حالی به خانواده او تحویل داده شد که یک سوراخ در سمت چپ پیشانی اش بود و پیکر او را کالبد شکافی کرده و از گردن تا زیر ناف او را دوخته بودند.

آقای کریم بیگی را در حالی از بالای پل حافظ به پایین پرت کرده بودند که از ناحیه پیشانی مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود. پیکر او در امام زاده مهدی جعفر، در روستای جوقین از توابع شهریار به خاک سپرده شده است.

روز گذشته در شرایطی با خانم اکملی ، مادر مصطفی کریم بیگی صحبت کردم که یکشنبه هفته گذشته به اتفاق دخترش در بهشت زهرا بازداشت شده و تحت بازجویی قرار گرفته بود: به من گفتند «از جان دخترت بترس اگر دخترت را دوست داری». بعد هم زنگ زدند خانه و تهدید کردند. من از جان خودم نمی ترسم مریم هم نمی ترسد اما من تحمل داغ دیگری را ندارم. برای خودم واقعا از هیچ چیزی نمی ترسم اما دختر من در اوج جوانی اش است 22 سال دارد او باید زندگی کند مصطفی هم در اوج جوانی اش بود فقط 26 سال داشت او را از من گرفتند؛ دیگر تحمل داغ دیگری را ندارم. هنوز از نظر روحی حالم جا نیامده اما می گویم تا مردم بدانند.

روزیکشنبه سالروز تولد امیر ارشد تاجمیر، فرزند شهین مهین فر، گوینده و مجری رادیو و تلویزیون بود که روز عاشورای سال گذشته جان باخت. خانواده تاجمیر، تولد فرزندشان را بر سر مزار او در حالی گرامی داشتند که مادران تعدادی دیگراز جان باختگان اعتراضات بعد از انتخابات سال گذشته از جمله خانواده های شهرام فرج زاده، رامین رمضانی، مصطفی کریم بیگی، سهراب اعرابی و مادران عزادار و تعدادی از مردم آنها را همراهی میکردند؛اما پایان مراسم آنها با هجوم نیروهای امنیتی و بازداشت تعدادی از مادران و حاضران همراه بود.

مادر سهراب اعرابی، مادر رامین رمضانی و مادر و خواهر مصطفی کریم بیگی بعد از بازجویی در همان محل آزاد شدند اما پدر رامین رمضانی و دو تن از مادران عزادار به بازپرسی شهر ری منتقل و برای آنها قرار بازداشت صادر شد.

مادر مصطفی کریم بیگی در این مورد توضیح میدهد: ما برای تولد امیر ارشد تاجمیر، سر مزار او رفته بودیم . از آن طرف هم سر مزار ندا و سهراب و رامین رفتیم. بعد توی مینی بوس بودیم که با اسلحه آمدند گفتند کیف هایتان را بگذارید زمین و موبایل هایتان را بدهید. بعد هم از ما بازجویی کردند و از ما عکس گرفتند گویا قاچاقچی یا قاتل هستیم و بعد تشکیل پرونده دادند و از ما تعهد گرفتند.

از خانم اکملی می پرسم بازجویی ها در مورد چه مساله ای بود و چه تعهدی از شما گرفتند؟ می گوید: از من تعهد گرفتند که با هیچ کسی در تماس نباشم. قبل از آن مجلس کوچکی در خانه ام گرفته بودم. می گفتند چرا این مجلس را گرفتی؟ گفتم شب جمعه بود و مادر سهراب اعرابی و مادر رامین رمضانی برای تسلای دل من آمده بودند. گفتند چرا راهشان دادی؟ جواب دادم در خانه من به روی همه باز است؛ شما هم بخواهید برای تسلا بیایید راهتان میدهم چه برسد به مادر رامین و مادر سهراب که هم درد من هستند. درد پیاده را پیاده می فهمد نه سواره، اتشی در دل من افتاده که خانم رمضانی و خانم اعرابی می فهمند چون مثل من هستند. بعد هم پرسیدم که آیا شما بچه دارید؟ آیا پدر هستید؟ بچه ای را بزرگ کرده اید؟ 9 ماه در شکمتان کشیده اید و به بار نشانده اید و از دست داده اید؟ سکوت کردند هیچ نگفتند.

مادر مصطفی کریم بیگی پیشتر در مصاحبه با "روز" گفته بود که خونبهای فرزندش آزادی ایران و زندانیان است. او اکنون با تاکید بر این مساله می گوید: مصطفی به خاطر وطنش رفت؛ می گفت باید خون ما بریزد تا همه چیز درست شود. او آزادیخواه بود، عضو هیچ دسته و حزب و گروهی نبود، فقط آزادیخواه بود و هر سال سالگرد 18 تیر می رفت. می گفت اگر جنگ شود اولین کسی هستم که به خاطر کشورم خواهم رفت. راه و هدفش همین بود. تا وقتی که مصطفی به هدفش برسد برای من زنده است و باز می گویم زندانیان را آزاد کنید تا من از خون بچه ام بگذرم.

خانم اکملی می افزاید: جسم مصطفی پیش من نیست اما روحش پیش من است. من با مصطفی زندگی میکنم. هفته گذشته هم در همان بازجویی مصطفی بود که به من کمک کرد. حضور داشت و من حضورش را کاملا حس میکردم. او همیشه پشتیبان من ، پدرش و خواهرش بود. به همه هم گفته ام که مصطفی ستون خانه ام بود، ستون مردمش شد و خونش را به مردمش اهدا کرد. وقتی گفتم خون بهای بچه ام آزادی ایران و زندانیان است شعار ندادم، هدف مصطفی را گفتم. من آدمی سیاسی نبوده ام و نیستم اما الان زبان مصطفی هستم. مادر همه شهدا زبان بچه هایشان هستند، مادر سهراب ، زبان سهراب است و مادر رامین، زبان رامین و خوب میدانم که خون مصطفی می جوشد و یک روز دامن قاتلانش را خواهد گرفت.

مادر مصطفی کریم بیگی درباره مراسم سالگرد شهادت فرزندش می گوید: روز عاشورا مراسم نمی گیرم. در اصل 6 دی سالگرد شهادت مصطفی است و ما 9 دی ماه مراسم می گیریم. مصطفی اما دو روز شهادت دارد یکی روز عاشوراست و یکی 6 دی ، دقیقا مثل تولدش که دو روز بود مصطفی روز مبعث دنیا آمده بود و به همین خاطر اسمش را مصطفی گذاشته بودیم و من هر سال دو روز در سال به او تبریک می گفتم یکبار در روز مبعث و یکبار هم در 21 اردیبهشت و همیشه می خندید، شهادتش هم شد دو روز در سال و اکنون دقیقا یکسال است که من صدای مصطفی را نمی شنوم، خنده هایش را نمی شنوم ، صدای نفسش را نمی شنوم و ........

مادر شبنم سهرابی به "روزآنلاین" می گوید که هیچ یک از پی گیری های او برای معرفی قاتل و قاتلان فرزندش نتیجه ای نداشته است.

مادر شبنم سهرابی به "روزآنلاین" می گوید که هیچ یک از پی گیری های او برای معرفی قاتل و قاتلان فرزندش نتیجه ای نداشته است.


شبنم سهرابی، زن 34 ساله ای است که ظهر روز عاشورا توسط خودرو نیروی انتظامی زیر گرفته شد و شاهدان عینی این صحنه را چنین بازگو کردند: "ماشین نیروی انتظامی با سرعت به شبنم برخورد کرد و بعد از چندین بار رد شدن از روی شبنم، او را زیر چرخ هایش له کرد".

مادر شبنم سهرابی پیشتر به "روز" گفته بود که: "رفتم دادسرای جنایی و گفتم میخواهم شکایت کنم و بدانم چه کسی دختر مرا زیر گرفته است. چگونه توانسته است چندین بار از روی دختر من رد شود و آیا اسم او را می توان انسان گذاشت؟ اما گفتند همین چیزهایی که میگویی که بچه ات اینگونه شده و.... شکایت است؛ تو برو ما پی گیری میکنیم. برگشتم اما بعد از آن بارها رفته ام دیگر اجازه ورود به دادسرا به من نمی دهند. هر بار می گویند شماره تلفنت را بده حاج آقا خودش به شما زنگ میزند. و من تا به حال بیش از ده بار شماره داده ام اما نه تماسی می گیرند و نه اجازه ورود به دادسرا را به من میدهند. تا به حال هم نه کسی به من سر زده و نه کسی در این مورد سئوالی کرده است".

او اکنون نیز تنها به این بسنده میکندکه: "هیچ جوابی که ندادند، نه شکایت فایده ای دارد نه چیزی، یکسال گذشت و شبنم رفت و من ماندم با نگین، نوه ام که بوی شبنم را میدهد".

‫شاهرخ رحمانی، 25 سال داشت و روز عاشورا توسط خودروی نیروی انتظامی و در چهارراه ولیعصرزیر گرفته شد.

‫شاهرخ رحمانی، 25 سال داشت و روز عاشورا توسط خودروی نیروی انتظامی و در چهارراه ولیعصرزیر گرفته شد.


به خانواده او گفته بودند که شاهرخ رحمانی بر اثر تصادف کشته شده اما در گواهی فوتی که به خانواده او دادند نوشته بودند "علت مرگ بعدا تعیین می شود". او در قطعه 213 بهشت زهرا به خاک سپرده شده است.‬



شاهرخ رحمانی، 25 سال داشت و روز عاشورا توسط خودروی نیروی انتظامی و در چهارراه ولیعصرزیر گرفته شد.

به خانواده او گفته بودند که شاهرخ رحمانی بر اثر تصادف کشته شده اما در گواهی فوتی که به خانواده او دادند نوشته بودند "علت مرگ بعدا تعیین می شود". او در قطعه 213 بهشت زهرا به خاک سپرده شده است...

آوا دخترک نازنین شهرام فرج زاده است او نمیداند پدرش زیر ماشین نیروی انتظامی له شد تا آوا و کودکان سرزمین اش هوای آزادی را نفس بکشند. خواهر شهرام فرج زاده می گوید: آوا امسال مدرسه رفت. او دلتنگ پدرش است و گاهی اوقات می پرسد پس بابا کی می آید؟ سرخاک پدرش می نشیند و خاک ها را کنار میزند و می پرسد الان بابای من دستش زیر این خاک است؛ همه خاک ها را کنار بزنم می توانم دستش را بگیرم؟ آوا ماشین که می بیند می گوید "بابام حواسش نبود ماشین زد بهش". گاهی نیز می گوید بابا مسافرت رفته است. هنوز تصور درستی از مرگ ندارد و همین باعث شده از نظر روحی خیلی به هم بریزد و ضربه بخورد. یکبار سر خاک میخواهد خاک ها را کنار بزند و دست پدرش را بگیرد و می گوید پدرش مرده و یکبار می پرسد پدرش کی خواهد آمد و .........

آوا دخترک نازنین شهرام فرج زاده است او نمیداند پدرش زیر ماشین نیروی انتظامی له شد تا آوا و کودکان سرزمین اش هوای آزادی را نفس بکشند. خواهر شهرام فرج زاده می گوید: آوا امسال مدرسه رفت. او دلتنگ پدرش است و گاهی اوقات می پرسد پس بابا کی می آید؟ سرخاک پدرش می نشیند و خاک ها را کنار میزند و می پرسد الان بابای من دستش زیر این خاک است؛ همه خاک ها را کنار بزنم می توانم دستش را بگیرم؟ آوا ماشین که می بیند می گوید "بابام حواسش نبود ماشین زد بهش". گاهی نیز می گوید بابا مسافرت رفته است. هنوز تصور درستی از مرگ ندارد و همین باعث شده از نظر روحی خیلی به هم بریزد و ضربه بخورد. یکبار سر خاک میخواهد خاک ها را کنار بزند و دست پدرش را بگیرد و می گوید پدرش مرده و یکبار می پرسد پدرش کی خواهد آمد و .........


چه تلخ می گوید خواهر شهرام فرج زاده که با کشتن یک نفر، خیلی چیزها را در زندگی ما کشتند. خیلی زخم ها زدند به همه ما که التیام ناپذیر است. خیلی از ارزش ها، خیلی از استعدادها و خیلی از احساسات را کشتند و کشتن بچه هایی چون شهرام تنها کشتن یک جسم و یک فرد نبود‬



آوا دخترک نازنین شهرام فرج زاده است او نمیداند پدرش زیر ماشین نیروی انتظامی له شد تا آوا و کودکان سرزمین اش هوای آزادی را نفس بکشند. خواهر شهرام فرج زاده می گوید: آوا امسال مدرسه رفت. او دلتنگ پدرش است و گاهی اوقات می پرسد پس بابا کی می آید؟ سرخاک پدرش می نشیند و خاک ها را کنار میزند و می پرسد الان بابای من دستش زیر این خاک است؛ همه خاک ها را کنار بزنم می توانم دستش را بگیرم؟ آوا ماشین که می بیند می گوید "بابام حواسش نبود ماشین زد بهش". گاهی نیز می گوید بابا مسافرت رفته است. هنوز تصور درستی از مرگ ندارد و همین باعث شده از نظر روحی خیلی به هم بریزد و ضربه بخورد. یکبار سر خاک میخواهد خاک ها را کنار بزند و دست پدرش را بگیرد و می گوید پدرش مرده و یکبار می پرسد پدرش کی خواهد آمد و .........

چه تلخ می گوید خواهر شهرام فرج زاده که با کشتن یک نفر، خیلی چیزها را در زندگی ما کشتند. خیلی زخم ها زدند به همه ما که التیام ناپذیر است. خیلی از ارزش ها، خیلی از استعدادها و خیلی از احساسات را کشتند و کشتن بچه هایی چون شهرام تنها کشتن یک جسم و یک فرد نبود..

‫محمدعلی راسخی نیا بر اثر اصابت گلوله در روز عاشورا جان باخت. او 44 سال داشت و درتاریخ 9 دی ماه سال گذشته در قطعه 304 بهشت زهرا به خاک سپرده شده است

‫محمدعلی راسخی نیا بر اثر اصابت گلوله در روز عاشورا جان باخت. او 44 سال داشت و درتاریخ 9 دی ماه سال گذشته در قطعه 304 بهشت زهرا به خاک سپرده شده است

امیر ارشد تاجمیر، فرزند شهین مهین فر از مجریان و گویندگان پیش کسوت رادیو و تلویزیون بود. او 25 سال داشت و روز عاشورا پس از آنکه توسط خودروی نیروی انتظامی زیر گرفته شده، جان باخت

امیر ارشد تاجمیر، فرزند شهین مهین فر از مجریان و گویندگان پیش کسوت رادیو و تلویزیون بود. او 25 سال داشت و روز عاشورا پس از آنکه توسط خودروی نیروی انتظامی زیر گرفته شده، جان باخت


پیکر امیر ارشد تاجمیر، 12 دی ماه در قطعه 302 بهشت زهرا در حالی به خاک سپرده شد که تنها پدر و مادرش اجازه حضور در خاکسپاری را در حضور انبوهی از ماموران امنیتی یافتند

مهدی فرهادی راد که38 سال داشت روز عاشورا از ناحیه سر و سینه مورد اصابت گلوله قرار گرفته است. مزار او در قطعه 302 بهشت زهرا است

مهدی فرهادی راد که38 سال داشت روز عاشورا از ناحیه سر و سینه مورد اصابت گلوله قرار گرفته است. مزار او در قطعه 302 بهشت زهرا است

داستان پلو نذری امام حسین

حسین می‌گوید: «فقط کافی است ظهر عاشورا در کوچه های اطراف بازار قدم بزنید. حاجی‌ بازاری‌هایی نذری می‌دهند که تا دیروز نزول خوری می‌کردند.»...جلوی خانه حبیب الله عسگراولادی هم شلوغ است....«این آقا که برای کمیته امداد کارکرده و این‌همه فقیر دیده‌است و می‌داند مردم چه می‌کشند چطور به خودش اجازه می‌دهد این بریز و به پاش‌ها را انجام دهد؟»





«جلوی آن خانه شلوغ است، محمد می‌گفت امشب اینجا نذری خوبی می‌دهند. قیمه‌های این نذری از بقیه جاها پر گوشت ‌ت است».سارا می‌خندد و با انگشت کوچه شهید مقدم را نشان می‌دهد و‌می‌گوید:«تو هنوز آدم نشدی و قیمه می‌خوری؟ این کوچه رو برو تو. زرشک پلو با ران مرغ نذری می‌دهند. خواهرم در آخرین بررسی‌هایش فهمیده صاحبخانه یکی از کله گنده‌های بازار است. می‌گویند جزو شرکای بزرگ صادرات سپاه هم هست. باید زنش را ببینی، خواهرم می‌گوید نوک دماغش را از چادر می‌گذارد بیرون اما سالی سه چهار بار می‌رود دبی.»



«ببین محرم است و قیمه نذری، بقیه این غذا ها چند سالی است که مد شده و هر کسی برای چشم و هم چشمی یک شکل جدید اختراع می‌کند. می‌گویند باید روز عاشورا برویم بازار تهران.آنجا محشر است. کلی از حجره‌داران خط و نشان‌هایشان را با نذری که می‌دهند بهم حالی می‌کنند.» حسین خودش پسر یک فرش فروش در بازار است و گه گاهی به بازار می‌رود . او از دیدن این صحنه‌ها و شنیدن ماجرای پشت پرده نذری‌ها متاسف است و می‌گوید:«طرف در عمرش یک رکعت نماز نخوانده و به هیچ چیز اعتقاد ندارد، محرم که می‌آید مشکی می‌پوشد و نذری می‌دهد آنهم از پول نزول خوری و گران فروشی‌هایی که در طول سال داشته.وقتی در مکالمات روزانه آنها شرکت می‌کنم واقعا بهت زده می‌شوم.»



«این سیستم نذری دادن‌ها در محرم و بریز و بپاشی که می‌شود بعد از انقلاب و خصوصا بعد از دوران جنگ شدت بیشتری گرفته. مساله این است که عده زیادی با این کار دنبال وجاهت دولتی و پیش بردن کارهای خود در سیستم اداری – سیاسی جمهوری اسلامی می‌گردند. مثلا نذری‌هایی که در ادارات و شرکت‌ها باب شده شکلی از چشم و هم چشمی‌های رایج در سیستم است.»



کریم معتقد است که دوران لوطی گری‌ها و زورآزمایی‌ها در دسته‌های عزاداری به پایان رسیده و اینک هر کس به فراخور کار خود و موقعیت و جایگاهش دنبال نذری دادن است. او رضای خدا و خلوص نیت را زیر سوال می‌برد و می‌گوید: «این‌همه اسراف، این‌همه نذری که در خیابان بالای شهر داده می‌شود و بین یک عده ثروتمند پخش می‌شود، اگر واقعا کسی دنبال نیت خیر است چرا همین پول هنگفت که مثلا کباب می‌دهند یا خورش فسنجان، را صرف مستمندان نمی‌کند و در جنوب شهر و محلات پایین بی سر و صدا کاری نمی‌کند؟»



سوده می‌خندد و در حالی که صدای موسیقی کویتی پور از ماشینش شنیده می‌شود می‌گوید: «این نذری دادن ها و دنبال نذری گشتن‌ها هم شده سرگرمی این روزهای ما جوان‌ها. یکی از ما مسئول شناسایی محل، قبل از نذری است. یکی زودتر می‌رود و در صف می‌ایستد. بعضی جاها فقط به هر فرد یک غذا می‌دهند برای همین باید تعداد کسانی که در صف می‌ایستند بیشتر باشد. یکی از بچه‌ها رانندگی می‌کند و نذری‌ها و بچه‌های در صف را منتقل می‌کند.»



«در طول دهه محرم، بعضی خانه‌ها هر شب نذری می‌دهند. بعضی جاها فقط عاشورا و تاسوعا نذری می‌دهند. بعضی روضه‌خوانی‌ها فقط به کسانی نذری می‌دهند که در مراسم شرکت کرده باشند. بعضی در را باز می‌کنند و تک تک از لای در نذری را بین مردمی که صف کشیده‌اند تقسیم می‌کنند.»



رضا می‌گوید:«دوسال پیش در منطقه دارآباد همسر یکی از سران کشور نذری می‌داد. غذای مرغوب با گوشت فراوان. فسنجان عالی. مردم صف کشیده بودند با قابلمه و بادیه جلوی خانه آنها. من که از بستگان این خانه بودم در زدم و صاحبخانه لای در را آرام باز کرد تا به درون بروم. مردم شروع کردند به مشت زدن به در. محوطه جلوی در شلوغ شده بود و همه خسته بودند. وقتی من با دو قابلمه بزرگ از در بیرون آمدم. جمعیت شروع کردند به بد و بیراه گفتن و فحش دادن به سران نظام که همه چیز شده پارتی بازی. خجالت‌زده، زدم به چاک . مردمی که جلوی در ایستاده بودند اما از ناسزا گفتن دست بر نمی‌داشتند. آنجا بود که فهمیدم چقدر همه چیز مصنوعی است. هم آن خانم می‌دانست آدمهایی که پشت در هستند از او بدشان می‌آید و هم مردمی که جلوی در منتظر نذری بودند می‌دانستند صاحبخانه کیست. این وسط فقط مساله یک ظرف غذا بود و این خجالت آور است.»



جلوی خانه حبیب الله عسگراولادی هم شلوغ است. او که ساکن محله عین الدوله تهران است هر سال نذری می‌دهد. بخشی از میهمان‌ها دعوت می‌شوند و باقی هم بین مردم پخش می‌شود. نرگس می‌گوید:«غذای این خانه عالی است. بهترین برنج، بهترین روغن، با گوشت فراوان. کافی است که یک بار محرم غذای نذری این خانه را بخوری. دیگر دلت غذای جای دیگر را نمی‌خواهد. با این وجود سوال من این است این آقا که برای کمیته امداد کارکرده و اینهمه فقیر دیده‌است و می‌داند مردم چه می‌کشند چطور به خودش اجازه می‌دهد این بریز و به پاش ها را انجام دهد؟»



«آدم‌هایی را می‌بینم که در صف ایستاده‌اند و به نذری دهنده فحش هم می‌دهند و بعد غذا را می‌گیرند و نوش جان می‌کنند. دختر پسرهایی را دیده‌ام که نذری می‌گیرند و بعد هم دنبال مشروب خوب می‌گردند که با غذا نوش جان کنند. کسانی را می‌شناسم که یک ماه محرم آشپزخانه شان تعطیل است و از این محله به آن محله می روند برای غذای مجانی . امام حسین هم شده بازیچه دست عده‌ای» این را زهرا می‌گوید و بعد در حالیکه به شدت ناراحت است با خشم ادامه می‌دهد:« اینهمه فقیر در شهر است، اینهمه یتیم. بجای اینهمه بریز و به پاش هر کدام از این آقایون و خانم ها اگر یک سال غذای یک خانواده فقیر و بی سرپرست را به عهده می‌گرفتند کارها خیلی بهتر درست می‌شد. قرار است یاد امام حسین زنده نگه داشته شود؟ با چای و خرما هم می‌شود این کار را کرد. تازه بخش اعظم این نذری ها در محله‌های مرفه پخش می‌شود که کسانی که نذری می‌گیرند نمی‌دانند گرسنگی یعنی چه.»



حسین می‌گوید: «فقط کافی است ظهر عاشورا در کوچه های اطراف بازار قدم بزنید. حاجی‌ بازاری‌هایی نذری می‌دهند که تا دیروز نزول خوری می‌کردند.»



«آیا راه دیگری برای جذب کمک‌ها و نذروات وجود ندارد؟ آیا اینهمه مشکل در جامعه نمی‌تواند با این پول‌های هنگفت که صرف غذای امام حسین می‌شود حل شود؟ آیا واقعا می‌توان باور داشت که پشت این نذری دادن‌های تجملاتی باور به امام حسین و قیام عاشورا وجود دارد؟» نگار مکث می‌کند و می‌گوید:« من به همین علت هیچ وقت نذری نمی‌خورم.»



سارا در ماشین را باز می‌کند و پویا و کامران و سپیده سوار ماشین می‌شوند. دست هر کدام یک ظرف یک بار مصرف سفید است. سارا صدای موسیقی را بلند می‌کند، شیشه‌ها را بالا می‌کشد و داد می زند:«ته دیگ همه غذاها مال خودمه.»



ماشین در پیچ جاده لواسان محو می‌شود. آنها به سمت ویلای‌شان می‌روند تا عصر تعطیل تاسوعا را با هم خوش بگذرانند.

شاهد

احضار مجدد مهدی تاجیک به دادگاه انقلاب

احضار مجدد مهدی تاجیک به دادگاه انقلاب


با فرا رسیدن سالروز عاشورای خونین 88 مهدی تاجیک دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه تهران و از فعالین مطبوعاتی برای دومین بار در سال جاری به دادگاه انقلاب احضار گردید.

در پی احضار مهدی تاجیک در اردیبهشت ماه سال جاری حکم دادگاه بدوی وی به وکیل ایشان ابلاغ گردید. دادگاه بدوی در طی این حکم این فعال مطبوعاتی را به تحمل دو سال و سه ماه حبس تعزیری و 30 سال محرومیت سیاسی محکوم نموده بود.



بنا بر این گزارش این حکم سنگین در حالی از سوی قاضی پیر عباس صادر شده است که هیچ استنادی در پرونده این فعال مطبوعاتی مبنی بر شرکت وی در اجتماعات پس از انتخابات و حوادث رخ داده موجود نمی باشد و بنا بر شنیده ها پرونده سازی علیه وی به حدی بوده است که قاضی نیز در بخشی از حکم صادره به حجیم نمودن بی مورد پرونده توسط ضابطین قضایی اشاره نموده است. شایان ذکر است که مهدی تاجیک اواخر سال گذشته در پی حوادث پس از انتخابات در منزل خود دستگیر و تا عید نوروز در بند 350 زندان اوین به سر برده است. نامبرده روزهای پایانی سال با برگزاری دادگاه و تبدیل قرار بازداشت به وثیقه از زندان اوین مرخص گردید.



قابل ذکر است که مهدی تاجیک در سال 85 نیز به جرم انتشار برخی مقالات خود و همچنین تاسیس یک گروه دانشجویی ، توسط نیروهای امنیتی دستگیر و ماهها در بازداشت به سر برده است. وی در همان سال توسط دادگاه انقلاب به 30 ماه حبس تعزیری محکوم گردید که این حکم در دادگاه تجدیدنظر شکسته و به شش ماه حبس و جریمه نقدی تبدیل گردید.

به نظر می آید احضار این دانشجو به دادگاه برای ابلاغ حکم تجدیدنظر وی باشد.

حسین درخشان بعد از دو روز مرخصی به زندان بازگشت

حسین درخشان بعد از دو روز مرخصی به زندان بازگشت


*بازداشت چند تن در کردستان

حسین درخشان بعد از دو روز مرخصی به زندان بازگشت



رهانا : خانواده حسین درخشان در وبلاگ «عدلت برای حسین درخشان» خبر داده‌اند که این وبلاگ‌نویس تنها دو روز توانسته‌ است از مرخصی استفاده کند و بار دیگر به زندان بازگشته است.

این خانواده نوشته‌اند که «غیر منتظره بود ولی بالاخره بعد از ماه ها تلاش و صبر قبول کردند تا حسین دو روز رو بیرون از بازداشتگاه و پیش ما بگذراند. هر چند که ما او را در این یک سال و خورده ای اخیر هر هفته در زندان ملاقات کرده ایم، ولی گذراندن دو روز در خانه با همدیگر شیرین ترین لحظات را در این سال ها برای ما آورد.»

حسین درخشان در تاریخ ۱۰ آبان ۱۳۸۷ در منزل خود دستگیر شد. وی در حدود ده ماه را در سلول انفرادی، در انزوای کامل از جهان خارج گذراند و در طول این مدت برای اعترافات دروغین در خصوص ارتباط با سازمان اطلاعاتی آمریکا (سیا) و سازمان‌های اطلاعاتی اسراییل تحت فشار و ضرب و جرح بوده است. ظرف سال اول حبس حسین درخشان، خانوادهء او فقط توانستند دوبار به ملاقات وی بروند.

این وبلاگ‌نویس به ۱۹ سال و نیم زندان محکوم شده است.



بازداشت چند تن در کردستان



آژانس خبری موکریان : چند شهروند سقزی به نام های کاوه خلیفه ای، آزاد رستمی و امید محمد امینی توسط نیروهای امنیتی در این شهر دستگیر شدند.

به گفته خبرنگار آژانس خبری موکریان، این سه شهروند که مورخه 20 آذر ماه بازداشت شده اند روز گذشته به زندان مرکزی سقز منتقل شدند.

تاکنون هیچ علت یا عللی برای بازداشت این شهروندان از سوی مراجع قضائی در سقز اعلام نشده اما شنیده ها حاکی از آن است که این افراد به همکاری با یکی از احزاب متهم شده اند.

از بانه نیز به آژانس خبری موکریان خبر رسیده که یک شهروند اهل بانه به نام عبدا... بهرامی 60 ساله توسط نیروهای امنیتی دستگیر و روانه زندان شده است.

گفته می شود بازداشت این شهروند که حدود 15 روز پیش صورت گرفته به اتهام همکاری با احزاب غیر قانونی بوده است.

حسین درخشان بعد از دو روز مرخصی به زندان بازگشت

حسین درخشان بعد از دو روز مرخصی به زندان بازگشت


*بازداشت چند تن در کردستان

حسین درخشان بعد از دو روز مرخصی به زندان بازگشت



رهانا : خانواده حسین درخشان در وبلاگ «عدلت برای حسین درخشان» خبر داده‌اند که این وبلاگ‌نویس تنها دو روز توانسته‌ است از مرخصی استفاده کند و بار دیگر به زندان بازگشته است.

این خانواده نوشته‌اند که «غیر منتظره بود ولی بالاخره بعد از ماه ها تلاش و صبر قبول کردند تا حسین دو روز رو بیرون از بازداشتگاه و پیش ما بگذراند. هر چند که ما او را در این یک سال و خورده ای اخیر هر هفته در زندان ملاقات کرده ایم، ولی گذراندن دو روز در خانه با همدیگر شیرین ترین لحظات را در این سال ها برای ما آورد.»

حسین درخشان در تاریخ ۱۰ آبان ۱۳۸۷ در منزل خود دستگیر شد. وی در حدود ده ماه را در سلول انفرادی، در انزوای کامل از جهان خارج گذراند و در طول این مدت برای اعترافات دروغین در خصوص ارتباط با سازمان اطلاعاتی آمریکا (سیا) و سازمان‌های اطلاعاتی اسراییل تحت فشار و ضرب و جرح بوده است. ظرف سال اول حبس حسین درخشان، خانوادهء او فقط توانستند دوبار به ملاقات وی بروند.

این وبلاگ‌نویس به ۱۹ سال و نیم زندان محکوم شده است.



بازداشت چند تن در کردستان



آژانس خبری موکریان : چند شهروند سقزی به نام های کاوه خلیفه ای، آزاد رستمی و امید محمد امینی توسط نیروهای امنیتی در این شهر دستگیر شدند.

به گفته خبرنگار آژانس خبری موکریان، این سه شهروند که مورخه 20 آذر ماه بازداشت شده اند روز گذشته به زندان مرکزی سقز منتقل شدند.

تاکنون هیچ علت یا عللی برای بازداشت این شهروندان از سوی مراجع قضائی در سقز اعلام نشده اما شنیده ها حاکی از آن است که این افراد به همکاری با یکی از احزاب متهم شده اند.

از بانه نیز به آژانس خبری موکریان خبر رسیده که یک شهروند اهل بانه به نام عبدا... بهرامی 60 ساله توسط نیروهای امنیتی دستگیر و روانه زندان شده است.

گفته می شود بازداشت این شهروند که حدود 15 روز پیش صورت گرفته به اتهام همکاری با احزاب غیر قانونی بوده است.

یک کارشناس آلمانی: کرم «استاکس نت» برنامه اتمی ایران را "دو سال" عقب انداخته است

یک کارشناس آلمانی: کرم «استاکس نت» برنامه اتمی ایران را "دو سال" عقب انداخته است


یک کارشناس آلمانی می گوید، کرم «استاکس نت» برنامه اتمی ایران را "دو سال" عقب انداخته است.

به گزارش رادیو فردا، رالف لانگنِر، یکی از نخستین کسانی که کد استاکس نت را تحلیل کرده است، در گفت و گو با روزنامه اسرائیلی جروزلم پست گفت: کرم استاکس نت به اندازه یک حمله نظامی به تاسیسات هسته ای ایران ضربه زد.

مقام های جمهوری اسلامی،ضمن تائید آلوده شدن هزاران رایانه صنعتی به کرم استاکس نت، تکذیب کرده اند که این کرم به تاسیسات هسته ای آسیبی وارد کرده باشد.

بازداشت هاشم صباغیان و حجت الاسلام سلیمانی در پی هجوم ماموران امنیتی به مراسم تاسوعا

بازداشت هاشم صباغیان و حجت الاسلام سلیمانی در پی هجوم ماموران امنیتی به مراسم تاسوعا جرس: ظهر امروز 24 آذر ماه مصادف با روز تاسوعا، ماموران امنیتی یا یورش به منزل مهندس صباغیان و با برهم زدن مراسم تاسوعا عزاداران شرکت کننده را متفرق کردند.




به گزارش رسیده به جرس، لباس شخصی های موتور سوار به همراه ماموران اطلاعات ، مهندس صباغیان، عضو نهضت آزادی ایران و حجت الاسلام سلیمانی از اعضای مجمع مدرسین حوزه علمیه قم را بازداشت کردند.



گفتنی است که سالهاست مراسم سوگواری ماه محرم در روزهای عاشورا و تاسوعا در منزل مهندس صباغیان با حضور جمع زیادی از علاقمندان به نهضت حسینی برگزار می شود. سال گذشته نیز به رغم محدودیت های گسترده امنیتی این مراسم به روال سالیان پیش برپا شده بود .



این دومین بازداشت هاشم صباغیان در سه ماهه اخیر است. دلیل بازداشت نخست، اقامه نماز جماعت در اصفهان بود و اکنون برگزاری مراسم سوگواری محرم بهانه دستگبری مجدد او شده است.



شایان ذکر است دکتر سلیمانی، از اعضای مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم، تابستان سال گذشته در بهشت زهرای تهران بازداشت شد.



سلیمانی از اعضای مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم است که به همراه آیت‌الله موسوی تبریزی بر سر مزار شهدای حوادث پس از انتخابات در بهشت زهرای تهران حضور یافته بود و در همان محل توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد.

معاون وزير كشور تنها 2 ساعت بعد از انفجار : تروريستها توسط سرويس هاي اطلاعاتي منطقه و آمريكا حمايت شده اند

معاون وزير كشور تنها 2 ساعت بعد از انفجار : تروريستها توسط سرويس هاي اطلاعاتي منطقه و آمريكا حمايت شده اند


ایرنا - معاون امنيتي وزارت كشور در خصوص دو انفجار تروريستي كه صبح امروز چهارشنبه در چابهار رخ داد گفت: تجهيزات و امكانات پشتيباني عاملان حادثه تروريستي بيانگر آن است كه اين عوامل توسط سرويس هاي پيشرفته اطلاعاتي منطقه و آمريكا حمايت شده اند.



علي عبدالهي روز چهارشنبه در گفت وگو با خبرنگار سياسي ايرنا، با اشاره به جزييات عمليات تروريستي امروز در چابهار اظهار داشت: يكي از اين انفجار ها به دليل اينكه قبل از انجام عمليات شناسايي شده بود آسيب كمتري نسبت به انفجار ديگر برجاي گذاشته است.



وي با بيان اينكه دو انفجار بين ساعت 10 تا 10 و سي دقيقه در شهر چابهار و در فاصله كوتاهي از يكديگر در يك دسته عزاداري روز تاسوعا انجام شده است.

معاون وزير كشور افزود: يكي از عاملان تروريستي قبل از اينكه بتواند كاري انجام دهد شناسايي و مورد ضرب گلوله قرار گرفت اما وي انفجار را انجام مي دهد كه البته آسيب چنداني بر جاي نمي گذارد.

به گفته وي دسته عزاداري منصوب به سازمان شيلات چابهار بوده است.

وي گفت: هر چند كه منطقه از لحاظ پزشكي مشكلي ندارد اما با دستور وزير كشور يك تيم پزشكي عازم چابهار شده است.

ابراز نگرانی چند کارگردان ايرانی نسبت به وضعیت محمد نوری زاد

ابراز نگرانی چند کارگردان ايرانی نسبت به وضعیت محمد نوری زاد


"محمد نوری زاد عزیز،

ما نگرانیم و آرزومند.

نگران سلامتی تو که با اعتصاب غذای خشک به مخاطره افتاده است؛

و آرزومند آزادی و حضور دوباره ی تو در کنار خانواده ات و خانواده ی سینما هستیم."

رخشان بنی اعتماد، کمال تبریزی، جعفر پناهی، کیومرث پوراحمد، مجتبی میرطهماسب کامپوزیا پرتوی، حسن برزیده، محمد رحمانیان، مهتاب نصیرپور، محمد رسول اف، مازیار میری، محمدرضا موئینی، منوچهر محمدی، مهناز محمدی، داوود رشیدی، محسن عبدالوهاب، سید رضا میرکریمی، ابراهیم سعیدی، بایرام فضلی.



تصویر نامه پیوست به این ایمیل است.

سازمان ملل، اوباما، بریتانیا، فرانسه و اردن انفجارها در چابهار را محکوم کردند

سازمان ملل، اوباما، بریتانیا، فرانسه و اردن انفجارها در چابهار را محکوم کردند




اوباما حمله تروریستی در چابهار را محکوم کرد



صدای آمریکا : رییس جمهوری آمریکا انفجار بمب در چاه بهار را محکوم کرده است.

پرزیدنت اوباما در بیانیه ای که کاخ سفید منتشر کرده است، حمله تروریستی در یک مسجد در چابهار را بشدت محکوم می کند و می گوید: "قتل شهروندان بی گناه در مسجد در مراسم عاشورا اهانتی زشت و نکوهیده است، و مرتکبین باید مسئول شناخته شوند."

رییس جمهوری آمریکا با توصیف حمله به عنوان "عملی بیشرمانه و مذبوحانه" می گوید: "این کار و دیگر اقدامات تروریستی مشابه هیچ مرز مذهبی، سیاسی، يا ملی را به رسمییت نمی شناسد."

پرزیدنت اوباما با تاکید بر این که ایالات متحده تمام اقدامات تروریستی را در هر کجا اتفاق بیافتد محکوم می کند، می گوید: "ایالات متحده در کنار خانواده ها و عزیزان کسانی که کشته و مجروح شدند، و مردم ایران، در برابر این بیعدالتی ایستاده است."

رییس جمهوری آمریکا می گوید: "مردم جهان باید باتفاق تمام شکل های تروریسم را محکوم سازند و از حق جهانی انسان ها برای برخورداری از یک زندگی آزاد از هراس و خشونت بی معنا حمایت کنند."



سازمان ملل، بریتانیا، فرانسه و اردن انفجارها در چابهار را محکوم کردند



رادیو فردا : بان کی مون، دبیر کل سازمان ملل و دولت های بریتانیا و فرانسه حملات تروریستی صبح چهارشنبه در مقابل مسجدی در چابهار را بشدت محکوم و از اینگونه اعمال ابراز انزجار کردند.

کاخ سلطنتی اردن هم اعلام کرده است که ملک عبدالله دوم ، پادشاه این کشوردر پیامی به محمود احمدی نژاد، با محکوم کردن این حملات، تاکید کرده است که «اردن در غم برادران ایرانی خود شریک است.»

غرق شدن قایق حامل پناهجویان ایرانی در آب‌های استرالیا»

در حالی که خبرگزاری‌ها روز چهارشنبه از غرق شدن یک قایق چوبی حامل ده‌ها پناهجو در آب‌های استرالیا خبر داده‌اند، روزنامه‌های استرالیایی می‌نویسند که پناهجویان ایرانی نیز در این قایق حضور داشتند.




گزارش‌ها حاکی از آن است که یک قایق چوبی شش تا ۹ متری با کابین‌هایی که توسط پارچه و پلاستیک پوشیده شده و حامل ده‌ها پناهجو بود در ساعات اولیه روز چهارشنبه، ۲۴ آذر به دلیل نامساعد بودن هوا و متلاطم بودن اقیانوس، به صخره‌های ساحلی جزیره کریسمس، متعلق به استرالیا، برخورد کرده و غرق شده است که در اثر این حادثه دستکم ۲۷ نفر کشته شده‌اند.



مقامات جزیره اعلام کرده‌اند که موفق به نجات ۴۱ نفر شده‌اند و افزوده‌اند که امکان دارد تعداد کشته‌شدگان افزایش یابد.



روزنامه استرالیایی «سیدنی مورنینگ هرالد» به نقل از یکی از اعضای شورای جزیره کریسمس نوشته است که به نظر می‌رسد اکثر پناهجویان این قایق چوبی که زن و کودک نیز در میان آن‌ها حضور داشت، از خاورمیانه بودند و یک پزشک نیز در گزارش کوتاه خود به موسسه پناهندگی جزیره تأیید کرده است که اکثر نجات یافتگان این سانحه ایرانی و عراقی هستند.



این عضو شورای جزیره کریسمس به خبرگزاری رویترز گفته است: «وحشتناک بود. من یک نفر را دیدم که در مقابل من در حال مردن است و برای نجات آن‌ها هیچ کاری نمی‌توانستیم بکنیم... کودکان شاید سه یا چهار ساله خود را به تکه‌های چوب چسبانده بودند و کمک می‌خواستند... ما جلیقه نجات به سمتشان پرتاب کردیم اما بسیاری از آن‌ها نمی‌توانستند چند متر شنا کنند و به آن‌ها برسند.»



این روزنامه افزوده است که قرار است اجساد به شهر «پرت» در جنوب غرب استرالیا فرستاده شوند.



به گفته حاضرین در محل، ساکنین جزیره نیز برای نجات دادن افراد شناور در آب، بر روی صخره‌ها جمع شده بودند و جلیقه نجات و طناب به داخل آب پرتاب می‌کردند، با این وجود به دلیل وضعیت نامساعد آب اقیانوس، عملیات نجات به کندی صورت گرفته است.



یک شاهد عینی به آسوشیتدپرس گفته است کشتی‌های گمرک دریایی در بخش دیگری از جزیره که دریا آرامتر بود در حال نجات یک قایق دیگر حامل پناهجویان بودند و به همین دلیل با تأخیر در محل حادثه حضور پیدا کرده است.



یکی از شاهدین عینی به شبکه خبری اسکای گفته است که امواج «چهار متری» افراد را به صخره‌های تیز این جزیره می‌کوبید.



به نوشته آسوشیتد پرس یک تیم پزشکی استرالیایی برای رسیدگی به وضع مجروحین، عازم این جزیره که در ۲۶۰۰ کیلومتری شمال غرب استرالیا و ۳۶۰ کیلومتری جنوب اندونزی در اقیانوس هند قرار دارد، شده است. این خبرگزاری همچنین افزوده است که حال سه نفر از مجروحین وخیم گزارش شده است.



همچنین گروه نجات کماکان در حال جستجو برای یافتن افراد مفقودین این سانحه هستند.



جزیره کریسمس، یک جزیره دورافتاده و مقصد نخست بسیاری از پناهجویان غیر قانونی ایرانی، عراقی و افغانی است که قصد پناهنده شدن به استرالیا را دارند. این پناهجویان غیرقانونی پیش از ورود به استرالیا به بازداشتگاه جزیره کریسمس فرستاده می‌شوند تا پرونده پناهندگی آنان مورد مطالعه و بررسی قرار بگیرد.


عکس و فیلم / آثاری از رضا دقتی، عکاس برجسته ايرانی : ندای عاشورا

عکس و فیلم / آثاری از رضا دقتی، عکاس برجسته ايرانی : ندای عاشورا



 






جندالله مسئوليت انفجار امروز چابهار را بر عهده گرفت + عکسهای کسانی که در عمليات امروز شرکت داشتند


جندالله مسئوليت انفجار امروز چابهار را بر عهده گرفت + عکسهای کسانی که در عمليات امروز شرکت داشتند


جندالله طی اطلاعیه انفجار امروز چابهار را بر عهده گرفت. در بخشی از اين اطلاعيه آمده است :



سایت خبری جندالله junbish.blogspot : به اطلاع عموم مردم بلوچستان و ايران مي رساند كه امروز دو فرزند سلحشور و غيور بلوچستان در دو عمليات استشهادي در شهر چابهار و در برابر فرمانداري شهر دهها تن از مزدوران و پاسداران رژيم جهل و جور و سفاهت را به جهنم واصل نمودند و عمليات انتقام 2 را با موفقيت به اجرا در آوردند.

اين دو فرزند مومن و غيور بلوچستان با نامهاي سيف الرحمان چابهاري و حسان خاشي با فدا كردن جان خود توانستند قدرت و جبروت و غرور متجاوزان جنايتكار ولايت سفيه را بشكنند و پرچم حق را در اين نقطه بلوچستان بلند كنند.

اين عمليات در حقيقت انتقام اعدام رهبر جنبش امير عبدالمالك و ديگر شهداي جندالله مي باشند كه وحشيانه و بدون هيچگونه دادگاه عادلانه اي به دار زده شدند چنانچه طي چند ماه اخير بيش از 160 تن از جوانان بي گناه بلوچ و اهلسنت اعدام شدند و جنبش مقاومت قبلا اعلام كرده بود كه در برابر اعدامهاي بي رويه رژيم جنايت پيشه متجاوزان و بيگانگان اشغالگر ساكن در بلوچستان را هدف قرار خواهد داد.

اين عمليات هشداري است براي رژيم ايران كه به دخالتهاي خود در امور ديني و مذهبي اهلسنت پايان دهد و دست از اعدام و جنايت بردارد و اسراي زنداني را آزاد كند در غير اين صورت عملياتهاي استشهادي با شدت بيشتري ادامه خواهد يافت و تمامي بيگانگان ساكن در بلوچستان هدف قرار خواهند گرفت.

هدف از اين عملياتها اخراج متجاوزان از بلوچستان و رسيدن مردم مسلمان بلوچ به حقوق حقه خود در سايه حكومت منطقه اي مي باشد و بايد متجاوزان و جنايتكاران مزدور ولايت سفيه بلوچستان را ترك كنند و اختيار بلوچستان را به مردم بلوچ واگذار نمايند ورنه فرزندان اين مرز و بوم اجازه راحت زيستن به بيگانگان نخواهند داد.

عکس / انفجار امروز چابهار





فیلم / گزارش تلویزیون جمهوری اسلامی از انفجار بمب در چابهار

پیگيری خبر / آخرین آمار کشته ها و زخمی های انفجار امروز چابهار : 38 کشته و 55 مجروح

پیگيری خبر / آخرین آمار کشته ها و زخمی های انفجار امروز چابهار : 38 کشته و 55 مجروح


ايلنا: رئيس سازمان امداد و نجات كشور گفت كه حادثه تروريستي صبح امروز در چابهار 38 شهيد و 55 مجروح بر جاي گذاشت.

محمد مظفر در گفت‌وگو با خبرنگار ايلنا گفت كه تاكنون 38 تن بر اثر وقوع انفجار در نزدیکی میدان فرمانداری در میان دسته عزاداری شیلات بندر چابهار کشته و بيش از 55 تن ديگر مجروح شدند.

صبح امروز و در يكي از مراسم‌هاي عزاداري تاسوعا انفجار انتحاري به وقوع پيوست.

معاون امنیتی وزیر کشور نيز گفت كه بر اساس شواهد و نوع تجهیزات به‌کار رفته، این تروریست‌ها وابسته به عناصر گروهک‌های تندروی وهابی مورد حمایت آمریکا و برخی سرویس‌های جاسوسی کشورهای منطقه بودند.

وي افزود كه ممکن است تعداد کشته ها و زخمی‌های این اقدام تروریستی افزایش یابد.

طبق گزارش‌هاي رسيده اين انفجار در ساعت 11 و 15 دقيقه و در نزديك مسجد امام حسين به وقوع پيوسته است.

اداره اطلاعات چابهار نيز اعلام کرد كه این انفجار به صورت انتحاری بوده است در این جنایت تروریستی 2 نفر دست داشتند که نفر اول با انفجار کشته شد و نفر دوم که بمب همراه وی عمل نکرد، توسط نیروی انتظامی مورد هدف قرار گرفت.

وزارت اطلاعات مدعی دستگیری عامل انفجار چابهار شد

وزارت اطلاعات مدعی دستگیری عامل انفجار چابهار شد


مهر : اداره اطلاعات چابهار با بیان اینکه سه نفر در حادثه تروریستی چابهار نقش داشتند از دستگیری عامل این انفجار خبر داد.

به گزارش خبرگزاری مهر، اداره اطلاعات چابهار اعلام کرد انفجار چابهار به صورت انتحاری بوده است و در این جنایت تروریستی 3 نفر دست داشتند که نفر اول با انفجار کشته شد و نفر دوم که بمب همراه وی عمل نکرد توسط نیروی انتظامی مورد هدف قرار گرفت و زخمی و نفر سوم نیز دستگیر شد.



براساس این گزارش، این بمب در نزدیکی میدان فرمانداری در میان دسته عزاداری شیلات بندر چابهار منفجر شد.

انفجار انتحاری در چابهار / تعداد کشته ها و زخمی ها به بیش از 50 نفر ميرسد

انفجار انتحاری در چابهار / تعداد کشته ها و زخمی ها به بیش از 50 نفر ميرسد




ايلنا: دادستان شهر زاهدان از وقوع عمليات "تروريستي" در چابهار خبر داد.

محمد مرزيه،‌ در گفت‌وگو با خبرنگار ايلنا ضمن تائيد اقدام "تروريستي" در شهر چابهار استان سيستان و بلوچستان گفت: اين اقدام تروريستي صبح امروز و در يكي از مراسم‌هاي عزاداري تاسوعاي حسيني به وقوع پيوست.



دادستان زاهدان با بيان اين‌كه اين اقدام تروريستي به صورت انتحاري صورت گرفته است، از جزئيات و تعداد شهدا و مجروحان اين حادثه ابراز بي‌اطلاعي كرد.



وي ادامه داد كه هنوز عاملان اين اقدام فجيع تروريستي مشخص نشده و گروهي مسئوليت آن را به‌عهده نگرفته است.



طبق گزارش‌هاي رسيده اين انفجار در ساعت 11 و 15 دقيقه و در نزديك مسجد امام حسين به وقوع پيوسته است.

طبق گزارش‌هاي تائيد نشده تعداد کشته ها و مجروحان اين حادثه شنيع به 50 تن رسيده است.



همچنين خبر مي‌رسد كه يك انفجار در مقابل فرمانداري و يك انفجار به صورت عمليات انتحاري در مجاورت آمبولانس جمعيت هلال احمر روي داد كه بر اثر اين انفجار تعدادي از هم‌وطنانمان زخمي و جان خود را از دست دادند.