Monday, October 26, 2009

پشت آرامش ظاهری

پشت آرامش ظاهری
موجی از اخبار پنهان است

حصرعملی و خانگی موسوی را به دستگیری او ترجیح داده اند. ثروت عظیمی در اختیار علی خامنه ایست که او در توجیه آن می گوید "این اموال مال من نیست، بلکه من اختیار آن را دارم!". احمدی نژاد برخلاف تظاهری که می کند بشدت از اوضاع ترسیده است. رژیم بر این باور است که موج سبز حداقل 24 و حداکثر 30 میلیون رای دارد. فرمانده کل سپاه با یک لیست 300 نفره نزد خامنه ای رفته و ساده لوحانه مدعی شده بود که با دستگیری این عده کار جنبش تمام می شود. خامنه ای بسیار تلاش می کند با خاتمی و موسوی بازی کرده و آنها را از هم جدا و خانه نشین کند اما تاکنون موفق نشده است. فیلم مستند انتخاب خامنه ای بعنوان رهبر درجلسه خبرگان بعد از مرگ آقای خمینی، ناگهان از تلویزیون ژاپن سر درآورد!



مدتی پیش، محسن مخملباف پیرامون اوضاع ایران گفتگوئی با دختر خویش کرده بود که در سایت "روز" منتشر شد. این گفتگوی بسیار مشروح در سه قسمت منتشر شد و این احتمال که بسیاری حوصله نکرده باشند آن را کامل خوانده باشند زیاد است. درحالیکه در این گفتگو علاوه بر نظرات و تفسیرهائی که مخملباف بعنوان دیدگاه های خود مطرح می کند، نکاتی خبری وجود دارد که در نوع خود بسیار قابل توجه است. بویژه که مخملباف در ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی در خارج از کشور فعال بود و اکنون نیز بعنوان یکی از فعالان جدی جنبش سبز در خارج از کشور فعالیت می کند. ما سعی کردیم از هر سه بخش این گفتگوی مشروح، نکات خبری آن را استخراج و منتشر کنیم که در شماره امروز بخش اول آن را می خوانید.



- جنبش سبز حداقل 24 میلیون و حداکثر 30 میلیون رای دارد.

- تظاهرات ایرانی های خارج از ایران در بیش از صد شهر برگزار می شود. رسانه هایی مثل صدای آمریکا و بی بی سی نقش مهمی در اطلاع رسانی دارند.

- رژیم در جلسات خصوصی اش - که به بیرون هم درز کرده - تحلیل می کند که انباشت نارضایتی 30 ساله به اعتراض جمعی پایدار بدل شده است. رژیم توان کنترل آن را دارد اما توانایی اداره کشور را ندارد.

- احمدی نژاد در جلسات خصوصی کاملا ترسوست. چه در شورای امنیت ملی و چه در هیات دولت، مدام ترسش از سرنگونی را ابراز می کند. به خلاف کله شقی هایی که در مصاحبه هایش نشان می دهد.

- موسوی، در شرایط حصر است. لازم نیست کسی یا کسانی را برای بازداشت او بفرستند. کافی است به پاسداران محافظ او بگویند: حالا او را بیاورید. یا او را همان جا که هست کنترل کنید. همانطور که به محافظین او در روز قدس گفتند او را به میان احمدی نژادی ها ببرید تا مورد توهین قرار بگیرد. تمام تلفن ها و موبایل های خانه او میکروفن هایی هستند که کوچک ترین صدا را به مرکز اطلاعات سپاه وصل می کنند. آنقدر سیستم شنود در محل زندگی موسوی زیاد است که او مجبور است برای حرف زدن با اطرافیان خود صدای رادیو و تلویزیون را زیاد کند و به آهستگی و از طریق لب خوانی حرف هم را بفهمند تا تصمیم گیری کنند. هر رفت و آمدی با او را کنترل می کنند.

- مسیح مهاجری روحانی سردبیر روزنامه جمهوری اسلامی که برای ملاقات با میرحسین رفته بود را 3 ساعت بازداشت کردند و بازجویی شد.

- سه گزینه در شورای کودتا با حضور خامنه ای بررسی شده است :

اول- حصر خانگی مدلی که منتظری سالها حصر بود. احتمالا این گزینه اصلی است. چون هزینه کمتری دارد.

دوم- تبعید، اگر حصر جواب نداد.

سوم- دستگیری که خامنه ای استراتژی دستگیری را پیش نخواهد گرفت. یکی دوبار شایعه دستگیری موسوی را مطرح کردند و در روزنامه ها و خبرگزاری های خود نوشتند تا واکنش جامعه را بسنجند و جواب تست چنان بود که عقب کشیدند.

- برای آقای خاتمی آدم می فرستادند تا در تظاهرات عمامه را از سرش بردارند و به او تعرض کنند.

- موسوی و خاتمی و کروبی که در دفتر و خانه شان شنود می شوند و در خیابان ها مورد هجوم لباس شخصی ها قرار می گیرند و هر نوع رفت و آمدی با آن ها تحت کنترل شدید قراردارد و تمام دوستان و حتی برخی از اقوامشان در زندان و زیر بازجویی و شکنجه و تجاوزقرار دارند.

- عزیز جعفری فرمانده کل سپاه 2 لیستی را به آقای خامنه ای پیشنهاد کرده بود. یک لیست 150 نفره و یک لیست 300 نفره و گفته بود شما اجازه دستگیری 300 نفر را به من بدهید، من این جنبش را سرکوب می کنم. اما خامنه ای ترسیده بود. نگرانی او از واکنش جامعه به دستگیری وسیع و بویژه دستگیری رهبران است. می ترسد ابعاد عکس العمل از کنترل آن ها خارج شود. در نتیجه در بیت رهبری دستگیری قطره ای را تصویب کردند. چند نفر را بگیرند و تحت فشار قرار دهند، یکی دو نفر آن ها را آزاد کنند، بعد از چند روز، چند نفر دیگر را بگیرند. این دستگیری ها و آزاد کردن ها یک بازی روانی با جامعه است تا اجازه ندهند جامعه دچار شوک شود و عکس العمل نهایی از خود نشان دهد.

- رهبران و دست اندرکاران جنبش سبز تحت فشار قرار دارند تا داخل و خارج را مرزبندی کنند. آقای حجازی از دفتر رهبری به طور مشخص از رهبران جنبش خواسته است مرزبندی کنید و صف خود را با نیروهای خارجی جدا کنید.

- روز 26 خرداد موسوی و خامنه ای با یکدیگر ملاقات کردند. موسوی به خامنه ای گفت: "اگر مشکل تو من هستم، انتخابات تقلبی را باطل کن، در مقابل من خودم انصراف می دهم، اما با مردم بازی نکن."

و خامنه ای در جواب گفته بود: "تو جنس ات با خاتمی فرق می کند برو سراغ زندگی خودت."

از آن سو برای خاتمی هم پیغام فرستاده بود که " تو جنس ات با بقیه فرق می کند. تو مثل کروبی نیستی، خودت را قاطی نکن. بیا با هم صحبت کنیم. "

- هاشمی رفسنجانی هنوز سه شنبه ها خامنه ای را ملاقات می کند و همدیگر را ارزیابی می کنند. خامنه ای هر سه شنبه از او می خواهد که "جنبش سبز را رها کن. نظام مال خود توست. من نباشم تو باید این نظام را اداره کنی". دروغی که هاشمی دیگر باور نمی کند.

هاشمی می گوید :خودم خامنه ای را به رهبری رسانده ام و حالا چون رفیق نیمه راه اسب قدرت را سوار شد و رفت.

- هاشمی در آخر عمر رویای امیرکبیری خود را در این جا ارضاء شده می بیند. او دیگر دنبال پول و قدرت نیست. می خواهد نام نیکی از خود در تاریخ باقی بگذارد و برود. او می گوید این من بودم که پس از مرگ خمینی و قبل از به خاکسپاری او، بی آنکه وصیتی از خمینی وجود داشته باشد، مجلس خبرگان را راضی کردم که به جای شورای رهبری، شخص خامنه ای را به رهبری انتخاب کند. (اخیرا تلویزیون NHK ژاپن در یک مستند این روز تاریخی را افشاء کرده است.) آدم از خودش می پرسد چه کسی این فیلم افشاء کننده را در اختیار جهان گذاشته است؟

- او در نامه ای به خامنه ای نوشته بود "یار خراسانی من". با این مضمون که تو خوبی، دولت احمدی نژاد بد است. نوشته بود این ها احساس می کنند بین ما تفرقه است...

این نامه البته یک توافق بود بین هاشمی و خامنه ای که اول هاشمی این نامه را بدهد و در جواب خامنه ای هم یک نامه فدایت شوم برای او بنویسد. هاشمی نامه را نوشت و فرستاد و منتظر نامه خامنه ای شد. اما در لحظه ای نامه خامنه ای به دستش رسید، که همسر پسرش ( مهدی ) را دستگیر کرده بودند. و فاطمه دخترش سراسیمه در اطاق او را باز کرد و خبر را به او داد. هاشمی نامه خامنه ای را در این حالت خواند و دید جواب آبکی ای به او داده است و از انتشار نامه منصرف شد.

از دفتر رهبری با هاشمی تماس گرفتند که چرا نامه ات را منتشر نمی کنی؟ هاشمی پاسخ داد منصرف شده ام. نامه ام را پس بدهید. نامه اش را پس ندادند. هاشمی زنگ زد که اگر نامه را پس ندهید، خودم می آیم و پس می گیرم. این همان جایی است که شیر حتی در هنگام مرگ هم با خودش به یاد می آورد که روزی برای خود شیری بوده است. خامنه ای با او تماس گرفت و هاشمی گفت: نامه تو نامه ای نبود که قرار بود بنویسی و برخورد سیستم ات برخوردی نبود که قرار بود با من داشته باشید. عروسم را گرفته اند و زده اند، برای چه باید نامه رفاقت بنویسم؟

- بچه های هاشمی هم نقش بسیار بنیادی ای در کنترل هاشمی دارند. آن ها مدام نامه های او را می خوانند تا مبادا در این روزها یک خطای استراتژیک بکند. مدام به او می گویند مگر خون بچه های هاشمی رنگین تر از خون بچه های مردم است. زن هاشمی حتی در مصاحبه ای که از تلویزیون ها نشان دادند گفت در صورت تقلب مردم به خیابان ها بریزند. حرف های هاشمی گاهی از دهان زن و بچه هایش در می آید.

- عده ای معتقدند هاشمی یک فرصت تاریخی است برای جنبش سبز. می گویند: او کسی بود که زمینه های درونی نظام را برای فرصت اصلاحات آماده کرد، اما ضربه ای که بخشی از اصلاحات به او زد هم او را و هم اصلاحات را ضعیف کرد. آقای خاتمی همچنان ازکاری که تندروها با هاشمی در اصلاحات کردند می نالد. و آن را ضربه کاری به اصلاحات می داند. کسانی که جرات زدن خامنه ای را نداشتند و به جایش هاشمی را زدند.

- درجریان نامزدی برای انتخابات ریاست جمهوری اخیر خامنه ای در پیغامی که توسط حسن خمینی فرستاده بود از آقای خاتمی خواست تا کنار بکشد و آقای خاتمی هم در مقابل خواست که او هم از پشت احمدی نژاد کنار برود و این یک معامله ضمنی بود که اتفاق افتاد. خامنه ای در مشهد اعلام کرد که حمایت او از دولت، حمایت از کاندیداتوری احمدی نژاد نیست. البته بعدها معلوم شد که این یک توافق ظاهری بوده است. و خامنه ای زیر حرفش زد.

- خامنه ای از حلقه روحانیتی که دور خود جمع کرده، حالت قدسی برای خود می سازد. در گرد او دایره ای به نام روحانیت و مداحان هستند .

منابع اقتصادی خامنه ای در مشهد است. آستان قدس یکی از کارتل های بزرگ مشهد، که از قضا باعث نفرت مردم مشهد هم هست. رب گوجه، نان رضوی، کاشی، قطعات خودرو، همه کارخانه های مادر و یا بنیاد 15 خرداد و میلیاردها دلار زمین و امکانات. مجتمع اقتصادی کوثر (5 هولدینگ يا شرکت مادر دارد.) دارائیش 20 میلیارد دلار است. به اسم خامنه ای نیست اما هیچ کس حق جابه جایی یک ملک را بدون مجوز او ندارد.

کمیته امداد با 6 میلیون نفری که تحت پوشش دارد و با 60 میلیارد دلار ثروت تحت نظر خامنه ایست.

- 30 درصد بانک پارسیان

- 30 درصد ایران خودرو

- کل بانک دی

- شرکت سرمایه گذاری تدبیر که خودش از بزرگترین شرکت های سرمایه گذاری است.

- جامعه الزهرا (که یک کارتل اقتصادی است و چندین کارخانه در کشور دارد . فقط در یک مورد یک پروژه 3هزار واحدی خانه سازی دارد که با مشارکت سرمایه گذار قطری می سازد. همه این اموال در اختیار ولی فقیه است و در سربرگش هم نوشته شده.

آقای خامنه ای به مخبر رئیس ستاد اجرایی در حضور گلپایگانی و حجازی گفته است غیر از من کسی حق جابه جایی املاک را ندارد، حتی این آقایان. خامنه ای فهمیده است که برای اعمال قدرت و تداوم مشروعیت احتیاج به پول دارد. این پول ها به او امکان می دهد که به کردستان برود و بنام خودش 200 میلیارد تعهد کند. امام جمعه ها، شورای نگهبان، حوزه علمیه از او حقوق می گیرند. طلبه ها از 100 تا 150 هزار تومان از خامنه ای حقوق می گیرند. در حالی که مثلا طلبه های صانعی 15 تا 20 هزار تومان از صانعی حقوق می گیرند. خامنه ای همه طلبه ها را بیمه کرده و دارد برای تمام طلبه ها خانه می سازد. شهرک های اطراف قم با پول هائی که خامنه ای در اختیار دارد بالا می رود. او همیشه می گوید سرمایه مال من نیست بلکه در اختیار من است.

فرماندهان نظامی نیز مشروعیتشان را از ولی فقیه می گیرند. این ها 20 درصدشان ناراضی اند اما جرات حرف زدن ندارند.

بدنه نظامی80 درصدشان کارمندند.این ها با هر نیرویی کار می کنند. فردا اگر جنبش سبز به قدرت برسد، با جنبش سبز کار می کنند.

این 20 در صد فرماندهان از حفاظت اطلاعات که شد سازمان اطلاعات سپاه می ترسند. سپاه حدود 150هزار نیروی رسمی دارد و 350 هزار نفر به نوعی از بسیج حقوق می گیرند.

برخی از افراد عالیرتبه سپاه از ایثارگرانی هستند که روزگاری جان بر کف به دفاع از ایران در مقابل عراق برخاستند و امروزه از اینکه عامل نظامی رژیمی هستند که همه موازین اخلاقی را زیر پا می گذارد به ستوه آمده اند و احساس عذاب وجدان دارند. از همه بالاتر خانواده های آن ها هستند. بسیاری از زنان و بچه های این ها سبزند و مورد بازخواست خانواده های خود قرار دارند. حتی درون بچه های خود خامنه ای اختلاف نظر وجود دارد و فاصله قلبی آن ها با استبداد یک اندازه نیست.

در وزارت اطلاعات، حالا کار به جایی رسیده که در معرفی وزیر اطلاعات جدید در جلسه معارفه، هیچ کس به احترام احمدی نژاد از جایش برنمی خیزد.



قدرت در دست چه کسی است؟

این عنوان بخش دوم اخباری است که از درون مصاحبه بسیار مشروح مخملباف با دخترش استخراج کرده و فردا منتشر می کنیم.

گزارشی متفاوت از نمایشگاه مطبوعات




گزارشی متفاوت از نمایشگاه مطبوعات
لنگه کفش جعلی عکاس خبرگزاری فارس
مریم رحمانی- مدرسه فمینیستی



جمعه بعد ازظهر با حضور مهدی کروبی در نمایشگاه مطبوعات یک بار دیگر صدای اعتراض مردم به تقلب در انتخابات با سردادن شعار یا حسین میرحسین زیر گوش خبرگزاری هایی که کمی احتیاج به شنیدن حرف راست (و نه دروغ) داشتند، پیچید. خبرگزاری هایی که در حضور مردم و جلوی چشم آنان به سرعت به جعل خبر پرداختند. موضوع از این قرار بود که با حضور مهدی کروبی سبزها بار دیگر حضور خود را به رخ کشیدند و برادران بسیجی مستقر در نمایشگاه با باتوم الکتریکی به جان مردم افتادند. زمانی که مهدی کروبی قصد داشت به سمت روابط عمومی مصلا برود در حالی که جمعیت شعار زنده باد کروبی سر داده بود در نزدیکی نمازخانه داخل شبستان ماموران گاز اشک آور زدند. حراست و بسیج مانع ادامه حضور کروبی شدند و علاوه بر حمله به او و شکستن سرش او را به بیرون نمایشگاه هدایت کردند.

خبرگزاری فارس به سرعت و با استفاده از فتوشاب تصویر لنگه کفشی را بر سر کروبی کوبید در حالی که اصلا لنگه کفشی در کار نبود. با خروج کروبی از نمایشگاه بسیجی ها جلوی خبرگزاری فارس و ایرنا مرگ بر منافق سر دادند اما این صدا در برابر صدای یاحسین میرحسین مردم زمزمه ای بیش نبود.

با آرام تر شدن جو نمایشگاه از طبقه دوم نمایشگاه پایین آمدم و سری به غرفه فارس زدم بادی گاردی جلوی در غرفه ایستاده بود به او گفتم: چرا در عکس شما لنگه کفش؟ چرا همان قسمتی که سر آقای کروبی شکسته قرار ندارد، گفت: این یکی دیگرست. گفتم اصلا لنگه کفشی در کار نبود. اصولا مگر نه اینکه تعهد ما به ملت است نه دولت چرا این همه جعل خبر؟ گفت شما هنوز ذهنت بسته است. گفتم به نظر من روزنامه نگار باید حقایق رو بگه. گفت: تو کی هستی؟ گفتم یه روزنامه نگار. گفت: نیستی، گفتم چرا؟ گفت: چون بی ادبی. گفتم من چه بی ادبی کردم جز اینکه گفتم عکس رو مونتاژ کردید؟ پسری کنارم ایستاد و به «بادی گارد» گفت کجا مردم شعار می دادند مرگ بر منافق ؟ چند نفری جمع شدند و یکی از خانم های روزنامه نگار فارس به من گفت شماها دروغ می گید! و من از خودم می پرسم تا به حال کجای دنیا دم در غرفه های خبرگزاری ها بادی گارد می ایستد؟

به غرفه سایر روزنامه های دولتی هم سری زدم و به دفترهایی که گذاشته بودند نگاهی انداختم. پر بود از «مرگ بر دیکتاتور»، «به ما بگروید» و... در دفتر روزنامه رسالت یادداشتی به چشم می خورد:

سبزیم و پایدار

از سلاله خورشید و ماندگار

و تو ای شحنه تاریکی

کسوفی بیش نیستی

گذرا و میرا

به غرفه کیهان رفتم دفترشان را پنهان کرده بودند. گفتم پس دفترتان؟ گفت می آوریم. رفت و آورد اما بالای سرم ایستاد.

نوشتم: «همکاران گرامی، تنها تعهد ما به مردم است نه دولت مردان که مردم ماندگارند و دولت مردان رفتنی... صبح نزدیک است»

دیدم با خودکار سبز کسی قبل از من نوشته بود: «بزودی آنچه باید اتفاق افتد روی خواهد داد».

و در صفحه قبل مردم حرف های دل شان را در اعتراض به استبداد و دعوت از کیهانی ها برای پیوستن به خیل مردم، نوشته بودند.

به روزنامه ایران سری می زنم و نگاهی به دفترشان می کنم، نوشته هایی از جنس قبلی ها نوشته شده. این نوشته توجه ام را جلب می کند: «ایران سرزمین اندیشمندان و سربداران، تو ماندگاری و ضحاک رفتنی»

دنبال روزنامه های اصلاح طلب می گردم. عکاس روزنامه جوان می گوید: «می خوای بری کوچه چپی ها ؟ پشت ایرناست..» و با خنده می گویم: چرا اینقدر آن ها را پس و پشت پرده برده اند؟ می گوید: «فارس رو می بینی 150میلیون داده برای غرفه آرایی و...»

به «کوچه چپی ها» می رسم که با آفتاب یزد شروع می شود و با روزنامه نگار داخل غرفه به گپ و گفت درباره فارس و خبرش. او هم مثل من با فارسی ها حرف زده بود، گفتگویی بی حاصل.، که اصولا این جماعت گوش هایی بس ناشنوا دارند که راه بر هر استدلالی می بندد. زوجی جوان می آیند و سراغ کیهان را می گیرند و می گویند می خواهند بروند مثل من یادگاری بنویسند در دفترشان...

به دفاتر روزنامه های اصلاح طلب نگاه می کنم، پر است از دست مریزاد و تشکر و البته مرگ بر دیکتاتور اینجا هم هست .

یکی دردفتر یک روزنامه اصلاح طلب نوشته بود: «فقط اوس محمود!»

به روزنامه اعتماد می رسم بحث بسیجی ها با یکی از روزنامه نگاران داغ داغ است درباره اشک آور زدن در این محوطه کنار نمازخانه ...

به دفتر نگاهی می اندازم پر است از

موفق باشید

دوستتان داریم

به امید آزادی مطبوعات

به امید آزادی ایران

به امید آزادی روزنامه نگاران دربند.

به امید آزادی همکارانمان بهمن امویی، احمد زید آبادی، محمد قوچانی