Tuesday, April 22, 2014

اول اردیبهشت سالروز درگذشت سهراب سپهری

اول اردیبهشت سالروز درگذشت سهراب سپهری

سهراب سپهری شاعر، نویسنده و نقاش ایرانی در ۱۵ مهرماه ۱۳۰۷ در کاشان به دنیا آمد. شاید او را بتوان به تعبیری موفق‌ترین شاعر معاصر ایرانی دانست که از طرفی در میان نخبگان و شعرخوانان حرفه‌ای طرفدار دارد و از سوی دیگر در میان توده مردم نیز اشعارش دهان به دهان می‌چرخد.
اشعار سپهری به زبان‌های مختلفی از جمله انگلیسی، ایتالیایی، اسپانیایی و فرانسوی ترجمه شده است.
سپهری در خانواده‌ای اهل فرهنگ و هنر و ادبیات به دنیا آمد. پدربزرگش میرزا نصرالله خان سپهری نخستین رئیس تلگراف‌خانه کاشان و پدر و مادرش نیز اهل هنر بودند. سپهری در سال ۱۳۳۰ اولین مجموعه شعر نیمایی خود را به نام “مرگ رنگ” منتشر کرد. او در سال ۱۳۳۲ از دانشکده هنرهای زیبا فارغ‌التحصیل شد. در همین سال سپهری در چند نمایشگاه نقاشی در تهران نیز شرکت کرد و دومین مجموعه شعر خود با نام “زندگی خواب‌ها” را نیز منتشر ساخت.
سپهری به فرهنگ مشرق‌زمین علاقه بسیاری داشت و از بابت همین علاقه بود که سفرهای متعددی به هندوستان و افغانستان و پاکستان و چین و ژاپن کرد.
سهرای سپهری در سال ۱۳۵۸ به بیماری سرطان خون مبتلا شد و در غروب ۱ اردیبهشت سال ۱۳۵۹ در بیمارستان پارس تهران به علت همین بیماری درگذشت. او را در صحن امزاده سلطان‌علی‌بن‌محمدباقر در روستای اردهال در اطراف کاشان به خاک سپردند.
سهراب سپهری در نامه‌ای که ازنیویورک برای احمدرضا احمدی نوشته بود می‌گوید:
“آدم چه دیر می‌فهمد...من چه دیر فهمیدم که انسان یعنی عجالتا ...ایران مادرهای خوب دارد و غذاهای خوشمزه و روشنفکران بد و دشت‌های دلپذیر...
و همین …”
مجموعه اشعار سهراب سپهری در کتابی با نام “هشت کتاب” گردآوری شده است.
شعر طولانی “مسافر” یکی از اشعار معروف سهراب سپهری است. در بخشی از این شهر بلند سپهری می‌گوید:

نگاه مرد مسافر به روي زمين افتاد :
"چه سيب هاي قشنگي !
حيات نشئه تنهايي است."
و ميزبان پرسيد:
قشنگ يعني چه؟
- قشنگ يعني تعبير عاشقانه اشكال
و عشق ، تنها عشق
ترا به گرمي يك سيب مي كند مانوس.
و عشق ، تنها عشق
مرا به وسعت اندوه زندگي ها برد ،
مرا رساند به امكان يك پرنده شدن.
- و نوشداري اندوه؟
- صداي خالص اكسير مي دهد اين نوش.

و حال ، شب شده بود.
چراغ روشن بود.
و چاي مي خوردند.

- چرا گرفته دلت، مثل آنكه تنهايي.
- چقدر هم تنها!
- خيال مي كنم
دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستي.
- دچار يعني
- عاشق.
- و فكر كن كه چه تنهاست
اگر ماهي كوچك ، دچار آبي درياي بيكران باشد.
- چه فكر نازك غمناكي !
- و غم تبسم پوشيده نگاه گياه است.
و غم اشاره محوي به رد وحدت اشياست.
- خوشا به حال گياهان كه عاشق نورند
و دست منبسط نور روي شانه آنهاست.
- نه ، وصل ممكن نيست ،
هميشه فاصله اي هست .
اگر چه منحني آب بالش خوبي است.
براي خواب دل آويز و ترد نيلوفر،
هميشه فاصله اي هست.
دچار بايد بود
و گرنه زمزمه حيات ميان دو حرف
حرام خواهد شد.
و عشق
سفر به روشني اهتراز خلوت اشياست.
و عشق
صداي فاصله هاست.
صداي فاصله هايي كه
- غرق ابهامند
- نه ،
صداي فاصله هايي كه مثل نقره تميزند
و با شنيدن يك هيچ مي شوند كدر.
توانا : آموزشکده ای برای جامعه‌ مدنی ایران's photos