Tuesday, April 13, 2010

رئیس جمهور روسیه

رئیس جمهور روسیه
با حمله به ایران
منطقه شاهد چه پیامدهائی خواهد بود!



حمله به ایران، به عادی ترین و درعین حال مهم ترین بحث در مذاکرات مهم بین المللی میان سران کشورهای بزرگ جهان، دیدارهای مهم رهبران کشورها و همچنین مطبوعات و رسانه های جهانی شده است. تمام شواهد نشان می دهد که کار از مرحله تهدید و جنگ روانی چنان گذشته است که علی خامنه ای نیز برای نخستین بار ناچار به قبول خطر حمله به ایران شد و در یک دیدار علنی با فرماندهان کودتاچی سپاه این خطر را مطرح کرد.

به گزارش خبرگزاری «ریا نووستی» مسکو، "دمیتری مدودف" رئیس جمهور روسیه، پیش از حرکت به سمت امریکا برای دیدار با "اوباما" اسرائیل را از حمله نظامی به ایران بر حذر داشت. او گفت که چنین حمله ای می تواند به استفاده از تسلیحات اتمی و فاجعه ای بین المللی بیانجامد.

مدودیف که با شبکه تلویزیونی "АВС News" آمریکا مصاحبه می کرد، درپاسخ به سئوال مصاحبه کننده که نظر او را در باره احتمال حمله به ایران تا پایان سال جاری پرسید، گفت:

این بدترین گزینه برای حل این مسئله است چرا که اولا، هرجنگی با کشتار مردم غیر نظامی همراه است؛ دوما، جنگ در خاور نزدیک چه عوارضی در پی دارد؟ در این منطقه تمام کشورها چنان به هم نزدیک اند که هیچ کشوری از عواقب چنین حمله ای در امان نخواهد ماند.

شما تصو کنید اگر در صورت حمله به ایران، علاوه بر گسترش جنگ در منطقه، در این کشور چه اتفاقی خواهد افتاد. ، اول از همه موج آوارگان و مهاجران آغاز خواهد شد. در ایران قومیت های مختلفی زندگی می کنند. این مردم به کجا خواهند رفت؟ برای نمونه بسیاری از مردم ایران که ریشه های آذربایجانی دارند به سمت آذربایجان خواهند رفت که با ما همسایه است.

مهدی کروبی:

مردم معرض نه "مرده اند"
و نه از صحنه اعتراض "رفته اند"



شماری از رهبران و اعضای سازمان مجاهدین انقلاب در ادامه دیدارهای نوروزی، پس از دیدار با میرحسین موسوی، با مهدی کروبی دیدار کردند.

در این دیدار سخنرانی احمدی نژاد در سفر به ارومیه مورد نقد قرار گرفت و کروبی در همین زمینه گفت:

ادبیات استفاده شده در سخنرانی اخیر مسوول اجرایی کشور – احمدی نژاد- که در ارومیه بیان شد، به هیچ وجه در شان یک رئیس جمهور نبود. جالب آنکه رفتار و اعمالی که موجب دشمن تراشی شود و تبعات سنگینی را برای ملت به ارمغان آورد، سیاست و تدبیر می نامند! افراط و تفریط را به آنجا رسانده اند که یک روز نامه نگاری می کنند، روز دیگر جهت ارتباط گیری و نشستن پای میز مذاکره متوسل به فرستادن واسطه می شوند و امروز با ادبیاتی سبک (گنده گو! گردن کلفت! هر چی دستت می دهند، نخوان!) از پشت تریبون ارومیه پاسخ به اوباما می دهند.

کروبی در بخش دیگری از صحبت های خود گفت:

در صورت هرگونه تجاوز احتمالی همه در یک صف از کشور دفاع خواهیم کرد. مگر ما با دولت امریکا تازه درگیر شده ایم؟ وقایع تلخی را از دولتمردان امریکائی تجربه کرده ایم. کودتای ۲۸ مرداد ۳۲، تبعید امام(ره) به ترکیه در مساله کاپیتالاسیون، هشت سال جنگ تحمیلی و حمایت امریکا از رژیم بعث و تحریم های اقتصادی از جمله درگیری های جمهوری اسلامی با ایالت متحده بوده است. تهدیدات فعلی، چیز جدیدی نیست . البته ما نیز همچون سایر مردم و دوشادوش ملت، این تهدیدات را محکوم می کنیم و در صورت هرگونه تجاوز احتمالی همه در یک صف از کشور دفاع خواهیم کرد، همانطوری که قبلا ملت قهرمان و شهید پرور ایران امتحان خود را پس داده اند. به یاد داریم در زمان امام، شهید رجایی در جواب رئیس جمهور فرانسه از برخی تعابیر تند استفاده نمود (جالب آنکه تعابیر استفاده شده توسط شهید رجایی به هیچ وجه قابل قیاس با این قماش سخنان اخیر مسول اجرایی کشور نبود.)، امام پس از آگاهی از این موضوع، فوری برخورد کردند و جایگاه ایشان را به وی متذکر شدند.

دشمن تراشی هنر نیست. هنر آنستکه به تهدیدات، پاسخی مستدل و منطقی داده تا اذهان عمومی ملت ها و دولت ها بسوی حقیقت نیل یابد، به نحوی که تهدیدات مرتفع و به فرصتها بدل گردند.

اگر امروز اینچنین مجلس را کوچک کنند، فردا شان و منزلتی برای مجلس باقی نخواهد ماند!
مهدی کروبی همچنین درباره سخنان مشابه احمدی نژاد در قبال مجلس گفت :

متاسفانه علاوه بر اتخاذ سیاست نهادینه سازی دروغ در جامعه، بکارگیری تعابیر سبک و ناپسند در دو بعد داخلی و خارجی، بدان اضافه شده است! مگر نه آنکه به تعبیر امام: “مجلس در راس امور است.” “میزان رای ملت است” “مجلس مرکز قدرتهاست” “مجلس حاصل الله اکبرهاست” “مجلس عصاره ی ملت است.” می دانیم یکی از مهمترین دلایل تاکید بیش از حد امام بر این قضیه، درگیری ابولحسن بنی صدر از طریق روزنامه انقلاب اسلامی با مجلس بود.

نگرانی کودتاچی ها

نگرانی کودتاچی ها
از زلزله سیاسی درتهران
همن سیدی- لندن



احمدی نژاد نگران زلزله ویرانگر و زیر آوار ماندن تهرانی ها نیست، او نگران زلزله سیاسی در تهران 10- 12 میلیونی است، که کودتاچی ها در بحث های پشت صحنه به نتیجه خنده دار اخراج 5 میلیون تهرانی از شهر و فرستادن آنها به شهرها و روستاهای دیگر رسیده اند. همانند طرحی که رژیم "پل پوت- ینگ ساری" در کامبوج در دوران جنگ ویتنام به اجرا گذاشت و پس از سقوط، حداقل دو میلیون اسکلت مردمی که از پایتخت به روستاها کوچ داده شده بودند در جاده های کشور پیدا شد. این الگو را از انقلاب فرهنگی چین گرفته بودند. در آن فاجعه، یعنی انقلاب فرهنگی چین نیز تخلیه شهرهای بزرگ و از جمله پایتخت با شعار "پیش به سوی روستاها" به اجرا گذاشته شد و میلیون ها چینی جان خود را در این ماجراجوئی از دست دادند. اگر آقای خامنه ای که تراوشان ذهنی اش در تمام این طرح های مالیخولیائی – از طرح لباس زنان تا معماری اسلامی- وجود دارد، واقعا نگران زلزله طبیعی بودند مانند ژاپنی ها فکر برای زلزله می کردند. شهر توکیو پایتخت ژاپن بیش از دو برابر تهران جمعیت دارد و چندین برابر تهران زلزله خیز است اما با برخورد کارشناسی و علمی در برابر زلزله ایمن شده است.





انگار احمدی نژاد برای تهران اندیشه‌ای در سر دارد، هفته گذشته اشاره‌ای به خطر زلزله تهران کرده بود اما یکشنبه 22 فروردین و در سالگرد تاسیس بنیاد مسکن، ضمن اظهارجهل فراوان در امور مهندسی و معماری، مجددا به زلزله تهران پرداخت.

نخست اشاره‌ای کوتاه به اشتباهات علمی وی و بعد به بررسی اهداف مطرح کردن زلزله در این برهه خاص می‌پردازم.

احمدی نژاد بدون پایه علمی لازم به امور معماری و شهر سازی می‌پردازد، هر چند در مواردی چون مهندسی عمران هم که ظاهرا تخصص اوست، کارنامه درخشانی ندارد. پروژه مونو ریل تهران تز دکترای وی بود! اما بیانات اخیر وی در مورد معماری و شهرسازی، حتی اظهار نظری عامیانه هم محسوب نمی‌شود.

چند نمونه : «باید به جایی برسیم که همه ملت ایران و حتی همه بشریت در خانه‌های وسیع زندگی کنند. در طرح‌های هادی، معیارهای شهرسازی خودمان را پایه گذاری کنید. باید خانه سازی را ارزان و سریع کنیم که این شدنی است.»

راجع به خانه‌های وسیع باید گفت که آنچه بشر به آن نیاز دارد خانه مناسب است نه خانه وسیع! در بسیاری موارد با توجه به آنکه انواع خانواده ها متفاوت هستند، وسیع بودن خانه ها می‌تواند دردسر ساز هم باشد! در طرح‌های هادی نیز نمی‌توان معیارهای شهرسازی خودمان را پایه گذاری کنیم چرا که اصولا طرح‌های هادی مربوط به روستاهاست نه در ارتباط با شهرها! هر کارشناسی فرق بین طرح هادی و طرح جامع را می‌داند. شاید بتوان درطرح توسعه شهرها (طرح جامع) اصول شهر سازی خودمان را پایه گذاری کنیم، اما در طرح‌های هادی که هیچ‌کدام از مقولاتی چون ترافیک، تراکم، انواع دسترسی، تنوع کاربری، تقسیم خدمات،...مطرح نیستند. اصول شهرسازی خودمان نیزکاربردی ندارد.

راجع به خانه‌سازی ارزان و سریع - که واقعا هم شدنی است- عواقب آن در 30 سال اخیر تبلور فضائی پیدا کرده که با ارزانی و با سرعت به استقبال زلزله می‌رویم! دو فاکتور ارزان‌سازی و سریع‌سازی هیچ سنخیتی با ایمن‌سازی آن برای تهران ندارد و تنها کاربرد آن رونق کار بساز و بفروشهائی است که از مردم لقب "بساز و بنداز" گرفته‌اند.

اما واقعا احمدی نژاد از عمومی کردن مقوله زلزله تهران چه هدفی دارد؟

وی مدعی است: "با محاسباتی که من کرده‌ام اقلا 5 میلیون نفر باید از تهران بیرون بروند و روند مهاجرت معکوس شود... بنده به وقتش از مردم خواهش می‌کنم که تهران را ترک کنند"

با این همه مشغله وی هنوز فرصت کافی برای محاسباتی چنین دشوار را دارد! شاید فکر می‌کند در چند ماه گذشته، از یک سو تهران مرکز فتنه بوده و از سوی دیگر اکثریت فتنه‌گران از شهرستانی‌های مقیم تهران بوده‌اند که با بازگرداندن انها به شهرهایشان- قریب 5 میلیون نفر- به بهانه زلزله، مشکل سیاسی تهران حل می‌شود!

اما مگر منتقل کردن 5 میلیون نفر انسان آن هم با مکانیزم "خواهش" و تنها در زمان نامعلوم "به وقتش" شدنی است؟ آیا تا زمانی که تهران در هر 3 عرصه سیاسی، فرهنگی و اقتصادی دارای مرکزیت مطلق است می‌توان از ساکنانش خواهش کرد که آن ‌را ترک کنند؟ مگر خطر زلزله بمانند آلودگی هوا و ترافیک است که با کاهش جمعیت بتوان آن را حل کرد؟ چندی پیش شهردار تهران شمار قربانیان احتمالی زلزله تهران را 2 میلیون نفر تخمین زده بود که البته بسیار خوشبینانه است. اما حتی اگر جمعیت تهران و احتمالا قربانیان زلزله به نصف هم کاهش یابد، باز یک فاجعه تاریخی محسوب نمی‌شود؟

احمدی نژاد هیچ هدفی به جز تشویش و تحریف افکار تهران ‌نشیان ندارد والا راه حل زلزله تهران با چنین نسخه‌ای، پاک کردن صورت مساله است. شهر توکیو پایتخت ژاپن بیش از دو برابر تهران جمعیت دارد و چندین برابر تهران زلزله خیز است اما با برخورد کارشناسی و علمی در برابر زلزله ایمن شده است. پروژه تمرکززدائی البته می‌تواند برای تهران مفید باشد، اما نه در مورد زلزله و نه به روشی که احمدی نژاد در نظر دارد. نمی‌توان قشری خاص از مردم تهران را از آن شهر بیرون کرد. اما می‌توان عرصه‌ای خاص از 3 عرصه اصلی کاربری تهران را به مرکزی دیگر منتقل کرد که هم از جمعیت آن خواهد کاست هم مشکلات ترافیک و آلودگی هوا را کم خواهد کرد. اما هیچ ارتباطی به حل مشکل زلزله تهران نخواهد داشت. مشکل احمدی نژاد شیوه نگرش غیر علمی او است، در همین سخنرانی گفته است که تاکنون دعای خیر مردم، از فعال شدن گسل های تهران جلوگیری کرده‌است. پارسال نیز حجه‌الاسلام قرائتی در یادبود زلزله بم گفته بود اگر مردم بم زکات خرما را می‌پرداختند زلزله نمی ‌آمد. نمی‌توان از صاحبان چنین اندیشه‌ای توقع داشت راه حلی علمی بیابند. تهرانی ها باید خود دست به کار شوند، باید خواسته ایمن سازی تهران را به خواسته بدیهی خود تبدیل کنند. باید آنرا به شکل پروژه‌ای ملی در بیاورند. تهران متعلق به همه ایران است، در صورت وقوع چنین فاجعه‌ای هیچ خانواده‌ ایرانی در هیچ کجای ایران و جهان سراغ نخواهیم داشت که عزیزی را زیر آوار تهران نداشته باشد. اجرای چنین پروژه‌ای نیز از عهده احمدی نژاد و بنیاد مسکنش و شورای شهرش ساخته نیست.

عروسی "یوسف" پسر عسگراولادی

عروس با لندکروز آمد
داماد با بنز 300 میلیونی"S"


درود بر شما- می خواهم درباره مراسم شب عروسی پسر کوچک عسکر اولادی که در 19 اسفند ماه در تالار فرمانیه برگزار شد برایتان بنویسم.

مراسمی که با منوی بالای 70 هزار تومنی، گل آرایی های باورنکردنی. روی هر میز یک گلدان بزرگ.

ماشین عروس لندکروز مدل 2008. داماد یوسف عسکر اولادی نام دارد و دو ماشین دارد. یکی بنز سری "S" به قیمت 300 میلیون تومان و دیگری لندکروز مدل 2008 فول آپشن.
کارش نیمی در دبی و نیمی در تهران است و دفتری بسیار مجلل در خیابان کریم خان دارد. نمایندگی دوربین های مدار بسته "اکسز" را دارد و از پروژه برج میلاد پروار شد

ابراز نگرانی روسیه

امریکا با موشک سرعت صاعقه
آماده ضربه سریع جهانی میشود


نیکلای فادییف" خبرنگار روزنامه روسی اینترنتی "اوترا.رو" روز جمعه نوشت: آمریکا تصمیم گرفت توان جنگی خود را به کمک انواع جدید تسلیحات حفظ کند، چرا که قرارداد جدید کاهش تسلیحات تهاجمی استراتژیک (استارت) به میزان قابل توجهی خرج های هسته ای آمریکا را کاهش می دهد.

خبرگزاری "ریانووستی"، در ارتباط با دیدار روسای جمهور امریکا و روسیه گزارش داد که آمریکا در تدارک تولید موشکی با کلاهک معمولی است که می تواند با آن هر نقطه جهان بزند. این موشک که با سرعت صاعقه حرکت میکند ظرف یکساعت از امریکا می تواند به هر نقطه جهان برسد. تولید این موشک در چارچوب برنامه "ضربه سریع جهانی" در دستور قرار گرفته است. بهانه این تولید، مبارزه با تروریسم جهانی اعلام شده است.

واشنگتن پست در ارتباط با این موشک نوشت، برای حمله به تاسیسات هسته ای ایران و کره شمالی نیز می توان از این سلاح جدید استفاده کرد.

"باراک اوباما" خواستار سرعت در تولید این سلاح شده است تا جایگزین سلاح شوند.

او از کنگره خواسته است تا سال آینده 240 میلیون دلار به برنامه "ضربه سریع جهانی" اختصاص یابد.

طرح "ضربه سریع جهانی" در سال 2008 توسط "جرج بوش" رئیس جمهور سابق آمریکا مطرح شد.

هاشمی رفسنجانی:

اگر لازم شود
می آیم به نماز جمعه تهران
هاشمی رفسنجانی روز گذشته – یکشنبه- با مدیر مسئول و اعضای شورای سردبیری روزنامه "فرهنگ آشتی" دیدار کرد و به پرسش های آنها پاسخ گفت. وی در این پرسش و پاسخ از جمله درباره عدم حضور وی در نماز جمعه های تهران گفت:

وظیفه امام جمعه آگاه كردن جامعه در خصوص مسایل جاری كشور و روابط بین المللی است. زمانی كه احساس كنم ضرورت دارد شركت خواهم كرد .

هاشمی در مورد روابطش با علی خامنه ای گفت:

رابطه ما صمیمانه است، البته اختلاف نظر طبیعی است، ولی همه باید تابع نظر رهبری باشیم و اینجانب شخصی را بهتر از ایشان برای رهبری نمی‌شناسم.

درباره طرح هدفمند كردن یارانه‌ها نیز هاشمی گفت:

زمان فعلی برای اجرای این طرح از لحاظ سیاست داخلی و خارجی حساس است. باید به گونه‌ای عمل شود كه ناراحتی اجتماعی ایجاد نكند، كه اگر اینگونه شود مشكلات بیشتری به همراه خواهد داشت. از لوازم اجرای این طرح ایجاد وحدت است و اگر اختلاف بویژه میان مجلس و دولت وجود داشته باشد كار با مشكل مواجه خواهد شد.

هاشمی در باره انتخابات گفت:

مصلحت مردم و حكومت در این است كه مردم به انتخابات اعتماد و اطمینان داشته باشند و در آن شركت كنند. اگر همگان به اصول قانون اساسی پایبند باشند خواست مردم محقق خواهد شد.

دادنامه عزت الله سحابی

یا مرگ و یا دگرگونی
شرایطی که ایران گرفتار آنست


به نام خدا

تحمل حوادث و دردهایی که در این نه ماهه بر این سرزمین و فرزندانش رفته است برای من در این سنین آخر عمر بسی سخت و ناگوار بوده است. از توان ملی این کشور که به سان قالبی یخ در دست دولتی بی کفایت به سرعت در حال ذوب شدن است تا آنچه در خیابانها و زندانها بر فرزندان حق‌گو و حق‌طلب این آب و خاک گذشته است. اما در روزهای اخیر شنیده‌هایم غم جانکاه دیگری بر این تن رنجور ریخته است که نمی‌دانم شکایت این درد را به کجا ببرم و چه کاری از دستم ساخته است.

در این روزها مرتب می‌شنوم که برخی دختران زندانی‌ام همچون خانم بدرالسادات مفیدی، هنگامه شهیدی، شیوا نظرآهاری و... را باز زیر فشارهای بازجویی مضاعف و مکرر و برخوردهای مملو از توهین و افترا گرفته‌اند تا روحیه‌شان را بشکنند و پشت سرشان جهنمی بسازند که دیگر هیچ وقت هوس بازگشت به آن را نکنند. این برخوردها تا آن حد بوده است که برخی از این بانوان از خدا طلب مرگ کرده‌اند.

در گذشته هم حتی برخی هیئت‌های رسمی که از زندان‌ها دیدن می‌کردند مکرر اظهار می‌داشتند برخی زندانیان از توهین‌ها و فحاشی‌های تند و رکیک بیشتر از ضرب و شتم شدید در خیابان یا زندان، شکوه و شکایت می‌کردند.

هم چنین باز در هفته‌های اخیر مکرر می‌شنوم که فرزندان دیگرم هم‌چون احمد زیدآبادی، منصور اصانلو، مسعود باستانی و ... که مسلم است زندانیان عقیدتی، سیاسی و صنفی هستند، برخلاف همه عرف‌های اخلاقی و قانونی مبتنی بر طبقه‌بندی زندانیان به زندان‌های دیگری مملو از مجرمانی با جرایم سنگین جنایی (که البته خود قربانیان همین جامعه و همین حاکمیت هستند) تبعید شده‌اند، دچار چه فشارها وشداید هدایت شده‌ای هستند و بعضا جان و سلامت جسمی و روحی‌شان در خطر افتاده است.

برای بنده که فضای بازجویی و زندان در حاکمیت قبل و بعد از انقلاب را تجربه کرده‌ام، انقلابی که به سهم خود نقش ناچیزی در آن داشته‌ام؛ بسیار غمبار است که اذعان کنم برخوردهای غیراخلاقی با زندانیان و تهدید جان و سلامت آنان با تبعید کردن‌شان میان برخی متهمان به قتل و آدم‌کشی و زیر اعدام و یا اعمال فشار و فحاشی به زنان و آوردن فشار بر برخی از آنان برای اعترافات شرم‌آور و نظایر آن در رژیم قبل نیز کم‌سابقه یا بی‌سابقه بوده است.

من نمی‌دانم بر حاکمان ما چه رفته است که برای حفظ قدرت دو روزه دنیایی، این طور قید هرگونه اخلاق و مذهب را زده‌اند و از هر روش وابزاری برای ادامه قدرت خود استفاده می‌کنند. ما یادمان نرفته است که قبل از انقلاب چه طور دیگران را نقد می‌کردیم که هدف، وسیله را توجیه نمی‌کند.

من به عنوان یک فرد مذهبی که اخلاق را ستون فقرات و هدف اصلی مذهب می‌دانم و پیامبرمان هم برای تعالی اخلاق مبعوث شده است (انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق) شرم‌ام می‌آید در زمانه‌ای زندگی می‌کنم که به نام خدا و دین، دختران و پسران و زنان و مردان این جامعه را به جرم حق‌گویی و حق‌خواهی زیر شدیدترین فشارهای جسمی و روحی می‌گیرند، وقیحانه‌ترین کلمات را برای بانوان به کار می‌برند و اعترافات دروغ از آنها می‌خواهند.
وااسفا «دروغ» که در فرهنگ ملی و مذهبی ما بزرگ‌ترین گناه است، امروزه به سنت غالب زمانه تبدیل شده، دولت‌مردان با لاف و گزاف به راحتی به مردم دروغ می‌گویند و خیالات واهی داخلی و بین‌المللی‌شان را صبح و شب با تکرار و تکرار می‌خواهند به خورد مردم فهیم این مملکت بدهند. مردمی که دیگر گول این دروغ‌ها را نمی‌خورند (و در قم مراجع مذهبی مردم نیز از چهره‌های دروغ‌پرداز روی برمی‌گردانند). اما متأسفانه هم‌چنان در زندان‌ها می‌خواهند زندانیان زن و مرد را به دروغ‌گویی وادارند والا یا تبعید می‌شوند و یا زیر فشارهای مضاعف می‌روند.

خدایا این دردها را باید به چه کسی گفت و پیش چه کسی برد؟

امیدوارم اگر گوش شنوا و ترس از خدا و آخرت در بین هر یک از مسئولان سیاسی و قضایی هنوز وجود داشته باشد، ناله بنده را بشنوند و تغییری در وضعیت زندانیانی که اسم برده‌ام یا دیگرانی که در همین وضعیت هستند و بنده نمی‌شناسم، بوجود بیاورند و خانواده‌های زجرکشیده‌شان را از این اضطراب جانکاه نجات دهند.

خدایا تو شاهدی وعده‌ای که انقلاب به ملت ما می‌داد حکومت عدل علی‌وار بود، حکومتی که سخت‌گیری عدالتش نزدیک‌ترین افراد به علی را هم در برمی‌گرفت و رحم و مروت‌اش دورترین و دشمن‌ترین افراد نسبت به او را.

در حالی که آنچه حاکمیت ما بنام دین علی انجام می‌دهد آسان‌گیری و گذشت از هر فساد و تباهی سیاسی و اقتصادی و قتل و غارتی است که بعضی از خودی‌ها در بانک و شرکت و بازار و یا کوی دانشگاه و زندان اوین و کهریزک انجام می‌دهند و سخت‌گیری و فشار، آن هم با به کارگیری انواع فشار‌ها علیه زنان و مردان دست‌بسته و چشم‌بسته و بی‌گناهی است که اهداف و آمال و وعده‌‌های همان انقلاب را مطالبه می‌کنند. ای خدای بزرگ، ای تغییر دهنده قلب‌ها و فکرها، یا حال و روز ما را دگرگون کن یا مرگ مرا برسان.

ربنا اخرجنا من هذه القریه الظالم اهلها واجعل لنا من لدنک ولیا واجعل لنا من لدنک نصیرا (نساء، 75)

عزت الله سحابی 21 فروردین 1389

دیدار و گفتگو درخانه عبدالله مومنی

یپروزی های بزرگ مردم
تا همین جا نیز فراموش نشدنی است


میرحسین موسوی و زهرا رهنورد با "عبدالله مومنی" دبیر ادوار تحکیم وحدت که برای مرخصی از زندان بیرون آمده دیدار کردند. همزمان با حضور آنها درخانه عبدالله مومنی، شماری از اعضای شعبه اصفهان سازمان ادوار تحکیم وحدت نیز برای دیدار با عبدالله مومنی به دیدار وی رفتند. در این دیدار جمعی، اوضاع جاری کشور مورد بحث و تبادل نظر قرار گرفت. میرحسین موسوی خطاب به حاضران گفت:

همانگونه که بهار آمدنی است و نمی توان جلوی آمدن آن را گرفت، نمی توان جلوی جنبش اعتراضی مردم و موفقیت آن را گرفت.

زمانی كه ملت ایران پس از انتخابات با تمام وجود در صحنه حضور پیدا كرد، بنده نیز بر خود دانستم دركنار آنها باشم و یا واضح تر بگویم، دنبال آنها بدوم .حركت شكل گرفته در خرداد ماه سال گذشته واجد این ویژگی مهم بود كه توانست همه مردم از طیف های گوناگون و با طرز تفكر های متفاوت در داخل و خارج از كشور را درو هم جمع کند. درحال حاضر برای حفظ این اتحاد از شبكه های اجتماعی و حركات ابتكاری باید بهره گرفت.

نمی توان جنبش اعتراضی مردم را همچون نقاشی در نظر گرفت كه طراح آن از قبل تمام خصوصیات و ویژگی های آن را در ذهن دارد و آنگاه بر اساس آن طرح خود را به تصویر می كشد، بلكه علیرغم قابل تصور بودن طرح و شمای كلی آن، باید گفت كه بخش ها و جزییات آن به مرور زمان و متناسب با شرایط مكانی و زمانی شكل خواهند گرفت.

حركت اعتراضی مردم تا همین جا نیز پیروزی های بزرگی را بدست آورده كه حتی اگر پس از سالها تنها خاطره ای از این ایام در اذهان باقی بماند نیزخود نشانه و گواهی است بر اینكه ملت ایران ملتی زنده و بیدار بوده و خواهد بود .

دیدار تبلیغاتی خامنه ای با فرماندهان

دیدار تبلیغاتی خامنه ای با فرماندهان
مردم فاتحه رهبر و فرماندهانش
مجلس و نمایندگانش را خوانده اند!



علی خامنه ای روز گذشته با رئیس ستاد کل نیروهای مسلح، فرماندهان کل ارتش و سپاه و جمعی از دیگر فرماندهان ارشد نظامی و انتظامی دیدار کرد. این دیدار بر خلاف دیداری های مکرر کودتائی که وی پنهانی با فرماندهان سپاه و رئیس کودتاچی ستاد کل نیروهای مسلح "سرلشگر فیروزآبادی" می کند، دیداری علنی و تبلیغاتی بود. علنی بود، زیرا در آن صحبت از فجایعی که طی 10 ماه گذشته فرماندهان سپاه و نیروهای انتظامی در کشور مرتکب شده اند در میان نبود، بلکه صحبت از اوباما بود!

خامنه ای با اشاره به سخنان اخیر اوباما که کاربرد سلاح اتمی در ارتباط با ایران را مطرح کرده گفت: "معنای این گونه سخنان این است که دولت آمریکا، دولتی شریر و غیرقابل اعتماد است. رئیس یک کشور تهدید به حمله اتمی می کند و دنیا نباید آن را ندیده بگیرد. علاوه بر آمادگی نظامی باید آمادگی های روحی و معنوی و عزم و توان ایستادگی را تقویت کرد."

این که امریکا به ایران حمله خواهد کرد یا نه؟ اوباما جسارت فرمان حمله اتمی به ایران را خواهد داشت یا خیر و جهان به او چنین اجازه ای را می دهد یا نمی دهد؟ و سیاست های نظامی و جنگی حاکمیت خود ایشان – خامنه ای- چگونه زمینه سازی انواع فاجعه ها و از جمله فاجعه حمله نظامی به ایران می تواند بشود، همگی مطرح است، اما مطرح تر از همه آنها، در حال حاضر جنایاتی است که خود حکومت علیه مردم ایران مرتکب می شود. پیش از آن که اوباما مرتکب شود! فکری برای این فاجعه باید کرد، که اگر این مشکل حل شود، آن یکی مشکل، که حمله خارجی باشد نیز می تواند حل شود!

آنها که دست به کودتا زدند و بزرگترین وحدت و اتحاد ملی را در کشور از بین بردند و میان وحشت از خشم مردم و حمله نظامی به ایران، به استقبال دومی می خواهند بروند نمی توانند منادی معنویت و اتحاد و انسجام ملی باشند. مقام معظم فرمانده کل قشون از اینجا به بیراهه رفته است.

225 نماینده مجلس فلج و نماینده قدرت نیز در همین مورد بیانیه ای صادر کرده و ادبیات جنگ طلبانه اوباما را محکوم کرده اند.

مجلسی که طی 10 ماه شاهد انواع جنایات علیه مردم بوده و نه تنها شاهد، بلکه شماری از نمایندگان آن مانند "حسین فدائی" خود آمر جنایات در کهریزک بوده اند، حالا منتقد ادبیات جنگ طلبانه رئیس جمهور امریکا شده است!

اگر این سخنان برای مردم و خطاب به مردم است، که کسی اعتناء به آنها ندارد و اعتباری برای مجلس و نمایندگانش، رهبر و فرماندهانش باقی نمانده و اتفاقا آن ادبیات جنگ طلبانه و تهدید به حمله اتمی به ایران حاصل همین سقوط اعتبار و مشروعیت است. سکان را بدهند بدست موسوی تا امریکا شاهد چنان خیزش ملی برای دفاع از نظام و دولت و مملکت شود که رئیس جمهورش جسارت تهدید ایران به حمله اتمی را به خاک بسپارد!

اطلاعیه مصطفی تاج زاده


مصطفی تاج زاده، طی اطلاعیه ای که در صفحۀ فیس بوک خود منتشر ساخت، از تمام علاقمندان دعوت کرد تا سوالات خود پیرامونِ انتخاباتِ ریاست جمهوری، وقایع بعد از آن، برنامه های پیش روی اصلاح طلبان، آیندۀ جنبش سبز و همچنین حرکت های اصلاح طلبانه در ایران را، در صفحۀ وی مطرح کنند
.سید مصطفی تاجزاده عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که به تازگی و پس از تحمل بیش از 280 روز بازداشت غیرقانونی به مرخصی آمده است فرصت کوتاه بدست آمده را مغتنم شمرده و تصمیم دارد تا با شما همراهان عزیز به گفتگو بنشیند. ضمن تشکر از حضور گرم و همراهی ها و ابراز محبت های شما عزیزان از کلیه دوستانی که علاقه مند به طرح سوالات خود در خصوص انتخابات، وقایع پس از آن، برنامه های پیش روی اصلاحطلبان و آینده جنبش سبز و حرکتهای اصلاحطلبانه در ایران از این فعال سیاسی هستند میتوانند سوالات خود را در صفحه طرفداران ایشان در فیس بوک به آدرس زیر مطرح نمایند. سوالات مطرح شده از روز شنبه بیست و هشتم فروردین ماه و در همین صفحه پاسخ داده خواهد شد. facebook.com/Mostafa.Tajzadeh
صفحه هواداران تاج زاده

Seyyed Mostafa Tajzadeh, former deputy of interior ministry during Khatami administration and member of central council of the Participation Front and the Mojahedin of the Islamic Revolution Organization (reformist), recently and after more than 280 days of illegal detention has been allowed some time out of prison and is using this opportunity to have dialogue with all you, dear comrades. While appreciating your warm presence, participation and show of affection, all friends who are interested in asking their questions about the election, the events after it, the reformists' future plans and the future of Green movement and reformists' activities in Iran from this political activist, can ask their questions on his Facebook page . The questions raised will be responded to gradually on the same page.
The Facebook page of Seyyed Mostafa Tajzadeh

آقای خامنه ای!

آقای خامنه ای!
بجای پاسخ به اوباما، پاسخ بهاره را بدهید


بهاره مقامی از قربانیان تجاوز در بازداشتگاه های پس از کودتای 22 خرداد است. او را مانند "ترانه موسوی" از مقابل مسجد قبا، پاسداران کودتا ربودند و در بازداشتگاه با او آن کردند که خود نوشته و شیخ مهدی کروبی با جسارتی فراموش نشدنی این جنایت را تاکنون فریاد کرده است.

خانم مقامی می نویسد:



نام من بهار است. بيست و هشت ساله ام، نامم بهاره مقامی است و ديگر هيچ چيزی برايم باقی نمانده که بخواهم به اميد آن نامم را پنهان کنم. همه آنهايی که روزی برايم مهم بودند را از دست داده ام، اقوام و دوستان، آشنا و همسايه، همکار و هم قطار، همه و همه را از دست داده ام. همه چيزم را نامردان ربودند، زندگيم را. حال که جلای وطن کرده ام، می خواهم برای يک بار هم که شده، دردم را با کسی قسمت کنم. از همه دوستان ديگری هم که سرنوشت دردناکی چون من داشته اند می خواهم که بنويسند . بنويسند که بر آنها چه گذشته. اگر هم از بيم جان يا آبرو نمی توانند اسمشان را بگويند، با اسم مستعار بنويسند. بنويسند تا تاريخ بداند که بر نسل ما چه گذشت، بر نسل غم. تا آيندگانی که در آزادی در ايران زندگی خواهند کرد بدانند که اين آزادی به چه قيمتی به دست آمده، به بهای چه جانهای سوخته، چه اميدهای بر باد رفته، چه کمر های شکسته و زانوان خميده.

کمر پدرم شکست وقتی فهميد. خرد شد. مادرم يک شبه انگار صد سال پير شد. برادرم، برادرم که هنوز هم روی آنرا ندارم که به صورتش نگاه کنم، و او هم نگاهم نميکند تا مرا بيش از اين نيازارد. انگار مرديش را از او گرفتند وقتی فهميد. از مرد بودن خودش هم بيزار شد وقتی فهميد، که نامردهايی هستند که از مردی فقط نرينگی را دارند. ناموس و عنف و شرف و نجابت و عصمت و حيا برايشان بی معنيست. من معلم اول دبستان بودم، به غنچه های کشورم خواندن و نوشتن ياد می دادم. ياد می دادم "بابا آب داد"، "آن مرد می آيد"، "آن مرد نان دارد". مرد برايم آن نان آور مهربان بود. او که منتظر بودم بيايد. حال برايم چهره اش عوض شده، خشماگين و در هم کشيده از هوس کور، بوی تعفن عرقش يک لحظه هم از خاطرم نميرود. هميشه ترسم از اين است که بيايد، نيمه شبها با ترس آمدنش از خواب می پرم. با کوچکترين صدايی همه وجودم به لرزه می افتد و قلبم به تپش می افتد، مبادا بيايد؟ هر لحظه آماده فرارم، شبها را با چراغ روشن به روز می رسانم و روز ها را با اشک و آه به شب.

خانه مان در کارگر شمالی بود. با برادرم به سمت مسجد قبا رفته بوديم که دستگيرم کردند. زدند و بردند و داغان کردند، به قول حافظ همان طور که ترکان خوان يغما را. بعضی ها دستشان شکست، بعضی ها پايشان، بعضی ها کمرشان. بعضی ها هم مثل من روحشان، خرد و خمير شد. له شدم. انگار انسان بودنم از من گرفته شد. بهار بودم، مرده ام حالا، شقايق له شده ام.

از کسانی که اين نامه را می خوانند می خواهم، که اگر کسی را می شناسند که مثل من قربانی تجاوز نامردان شده، با او مهربانتر باشند، همدرد باشند. بدبختی من و امثال من اين است که در فرهنگ ما تجاوز فقط ضربه به يک فرد نيست، به کل خانواده يا حتی خاندان اوست. فردی که قربانی تجاوز شده دردش با گذشت زمان التيام نمی پذيرد، بلکه با هر نگاه پدرش داغش تازه می شود، با هر قطره اشک مادرش، قلبش از نو ميشکند. فاميل و دوست و همسايه که هيچ. همه با آدم قطع رابطه می کنند. خانه مان را مجبور شديم مفت بفروشيم و برويم به کرج. اما آنجا هم دوام نياورديم. مأموران که سريع آدرس خانه جديدمان را پيدا کردند، زير نظرمان داشتند. می آمدند سر کوچه مان می ايستادند، پدرم که رد می شد پوزخند می زدند. همه چيز را گذاشتيم و جلای وطن کرديم. پدر و مادرم سر پيری آواره کمپ پناهندگی شده اند. به جرأت می توانم بگويم که درد فرهنگی پس از تجاوز بارها و بارها بدتر و شديد تر از درد جسمی آن بود. خيلی ها وقتی که در مورد تجاوز می شنوند می خندند، قسم به هر چه که برايتان عزيز است، خنده دار نيست. رنج و عذاب يک خانواده ساده، بی آبرو شدن يک دختر يا پسر جوان، هتک حرمت از عشق خنده دار نيست. آنها که تجاوز می کردند می خنديدند، سه نفر بودند. هر سه ريشو و کثيف، بد لهجه و بد دهن. به همه فاميلم فحش می دادند، با اينکه خودشان ديدند باکره ام به من تهمت فاحشگی زدند و مجبورم کردند زيرش را امضا کنم. ديگر خجالت نمی کشم که اين را بگويم، برايم قبحش را از دست داده که هيچ به آن افتخار هم می کنم: گفتند جنده. گفتند جنده امضا کن. گفتم من معلمم. امضا نمی کنم. گفتند ما سه تا شاهد عادل داريم که ديده اند تو يک شب با سه نفر خوابيده ای. گفتم من هم بيش از سی تا شاهد دارم که معلمم، اگر حالا کارم به اينجا کشيده شده تقصير شماست. پوزخند زدند که خب برايت بد نشد، از حالا به بعد درآمدت کلی بالا می رود. ناموس برايشان تا اين حد بی معنا بود، نجابت تا اين حد پوچ. نديده بودند، نداشتند. همه زنها برايشان جنده بودند، زن که هيچ، به مرد ها هم رحم نمی کردند. انسان نبودند، در اثر کمبود و عقده، به جانوارن منحرفی تبديل شده بودند که جز به کثافت کشيدن همه زيبايي ها کاری بلد نبودند. می بينم مردم گاهی به خواهر و مادر اينها فحش ميدهند، اين جانورانی که من ديدم به خواهر و مادر خودشان هم رحم نمی کنند، خدا به داد آن بيچارگان برسد که بايد عمری را با اين درنده خويان بدصفت سر کنند. دندان های جلويم شکست، شانه ام از جا در رفت، زنانگی ام ويران شد. می دانم که ديگر هيچ گاه قادر نخواهم بود مردی را دوست بدارم، هيچ گاه نخواهم توانست با مردی صميمی و نزديک باشم و به او اعتماد کنم. می دانم که سرزمينم مردان غيور درد آشنا هم زياد دارد، اما برای من ديگر مرد و نامرد يکی شده است. زندگيم ديگر به عنوان يک زن به پايان رسيده، انگار مرده متحرکی بيش نيستم. اما می نويسم، می نويسم تا زنده بودنم را پس بگيرم. می نويسم معلم بودم ، جنده شدم، حالا هم نويسنده ام. می نويسم بهار بودم، با اينکه خزان شدم. حالا زيباترم. جنده زيبايم، بی آبروی محله مان شدم، معلم بی کلاس شدم، مسخره خاص و عام شدم، محکوم به تنهايی شدم، آغشته به کثافت ظالم شدم، گيسو بريده و شکسته دست و خونين چهره جمهوری اسلامی شدم، پس افتخار می کنم که جنده آزاديم . می دانم که من تنها نيستم، صدايشان را مي شنيدم، در بند های مجاور، وقتی که مثل يک جسد بی جان و بی مصرف روی زمين افتاده بودم ميشنيدم که نامرديشان را بارها به نمايش گذاشتند. از همه همدردانم ميخواهم که بنويسند، دردشان را هر جوری که می توانند فرياد بزنند، چون اين از همان دردهاييست که به قول هدايت مثل خوره روح آدم را ميخورد. بگذاريد بيرون بيايد، بگذاريد همه بدانند. بدانيد که تنها نيستيد، مثل من و شما بسيار است، ما همه در اين درد شريکيم.

اين زجر نامه طولانی تر از اين هاست، اما برای حالا آن را با يک حرف به پايان ميبرم، روی صحبتم با شخص آقای خامنه ايست: تو که خودت را پدر همه ملت ميدانی، من دختر ايران زمين بودم، ماموران تو به من تجاوز کردند. تقاص عصمت من را چه کسی خواهد پرداخت؟

فروردين ۸۹

مردم ایران از خشونت نفرت پیدا کرده اند

قرقیزها به قیامی مجبور شدند
که ایرانی ها از آن گریزانند!



درود بر شما- من و خانواده ام در تمام راهپیمائی ها و تظاهرات پس از انتخابات 22 خرداد بوده ام. در زمان انقلاب بهمن هم یکسال تمام به همراه همسرم دو جفت کفش کتانی را در خیابان های تهران کهنه و پاره کردیم. قیام و شورش اخیر مردم قرقیزستان را از طریق تلویزیون های ماهواره ای دیدم و فکر می کنم خیلی از مردم ایران آن را با کنجکاوی دیدند، چون در این روزها در هر محل و محفلی در این باره صحبت می شود.

از مطلبی که در باره قرقیزستان نوشتید بسیار لذت بردم. نوشته وزین و محکمی بود.

شک نکنید که با دیدن صحنه های قیام مردم قرقیزستان نفس خیلی ها در حکومت بند آمد. یاد حرف سردار شارلاتان "قاسمی" افتادم- که موقع جنگ دائماً از جبهه فرار می کرده- که از دهنش بعد این حوادث پرید که این مردم (مردم ایران) قصد براندازی نداشتند و الا اگر یکی یک جارو دستشان می گرفتند همه چیز را جارو می زدند.

واقعیت همین است. این که مردم ما از خشونت نفرت پیدا کرده اند. 30 سال زندگی در گرداب خشونت حکومتی همه ما را به این درک رسانده است. شما اگر روز عاشورا در خیابان و زیر پل حافظ بودید می دیدید که مردم حتی وقتی افراد نیروی انتظامی را دستگیر می کردند با آنها با ملایمت و برادرانه رفتار می کردند. حتی زنان مانع می شدند که جوانان عصبانی آنها را نزنند. درحالیکه همان روز من به چشم خودم دیدم که مردم می توانستند تفنگ بگیرند و راه بیفتند. یا در همان روز و روزهای قبل به راحتی می توانستند با بطری کوکتل مولوتف درست کنند و با بسیج و چماقنداران مقابله را شروع کنند. اما از همه این کارها چشم پوشیدند، چون از خشونت نفرت پیدا کرده اند. هنوز هم این حکومت است که خشونت می کند و می خواهد خشونت متقابل را به مردم تحمیل کند و مملکت را ببرد به سمت جنگ داخلی. یعنی همان چیزی که مردم ما از آن پرهیز دارند و جنبش سبزی که از شکم انتخابات 22 خرداد بیرون آمده تابلوی این پرهیز از خشونت است. حتی رنگ سبز به معنای رویش و شادابی را انتخاب کرده اند. این مردم فهیم و گریزان از خون و مرگ و خشونت را حکومت می خواهد به سمت تقلید از قرقیزستان ببرد، که هنوز معلوم نیست نتیجه قیام مردم آنجا چه چیز بیرون خواهد آمد. درحالیکه از هم اکنون بر مردم ما معلوم است جنبش سبز چیست و به کجا می خواهد برسد و اهدافش چیست. تفاوت جنبش سبز با قیام قرقیزستان همینهاست و دست شما بخاطر آن تفسیر کوتاهتان در باره قرقیزستان درد نکند. درود بر شما.