Thursday, March 18, 2010

شورش در بروجرد و بهبهان

عکس های احمدی نژاد و خامنه ای
در آتش چهارشنبه سوری سوخت


چهارشنبه سوری در تهران همانگونه گذشت که انتظار آن می رفت، اما آنچه در شهرستان ها گذشت پیش بینی نشده بود. در بسیاری از مراکز استان و شهرستان ها، کار به درگیری و تظاهرات محلی و منطقه ای کشید. در تهران نیز علیرغم حضور گسترده واحدهای سرکوب که مردم نام آنها را "لباس قورباغه ای" گذاشته اند، از غروب و با تاریک شدن هوا، درگیری ها آغاز شد. نیروهای ویژه از بیم تاریکی و به دام افتادن وارد خیابان های فرعی نشدند. حضور و استقرار وسیع نیروهای نظامی و انتظامی در خیابان های تهران، خود باندازه یک تظاهرات مردمی گویای ادامه بحرانی بود که از 9 ماه پیش و باکودتای انتخاباتی 22 بهمن در ایران جریان دارد.

درشهرک زعفرانیه تبریز مردم عکس های احمدی نژاد را آتش زده و از روی آن می پریدند.

در ارومیه، مردم در خیابان شهید بهشتی کوی بغدادیان با فشفشه های سبز نمایش آتش سبز برپا کردند.

در بابلسر که اخیرا سنگین ترین یورش امنیتی به دانشگاه آن وارد آمده مردم بیش از بقیه شعارها، شعار "مرگ بر دیکتاتور" را سر میدادند و در حوالی پارك بهارستان، این شعار تبدیل به "مرگ بر خامنه ای" شد.

در تهران- در خیابان اميرآباد نیز مردم عکس های خامنه ای را آتش زده و از روی آن می پریدند.

در نجف آباد اصفهان، چهارشنبه سوری از همان ابتدا با تظاهرات و شعار علیه حکومت همراه شد.

در شهر کرج، چهارشنبه سوری تبدیل به مقابله جوانان با نیروهای انتظامی انجامید.

- در اصفهان، مردم منطقه، در خیابان هاتف این شهر یک کیوسک مربوط به بسیج را به آتش کشیدند.

- دربندرعباس نیز مردم و بویژه جوانان در محلات این شهر آتش برپا کرده و شعارهای 9 ماه اخیر را سر دادند.

- بهبهان شاهد تهاجمی ترین چهارشنبه سوری و تظاهرات مردم بود. این شهر تاکنون چنین جمعیت معترض و مهاجمی را در خیابان ندیده بود. هنوز معلوم نیست که درجریان تیراندازی ها چه تعداد زحمی و احتمالا کشته شده اند. مردم با پرتاب سنگ با نیروهای نظامی مقابله کردند و عده زیادی دستگیر شدند. نیروهای انتظامی برای ایجاد رعب و وحشت شیشه اتومبیل های عبوری را می شکستند و هر موتورسواری که وابسته به خودشان نبود متوقف کرده و موتورش را زیر ضربه چوب می گرفتند.

- بروجرد نیز مانند بهبهان و شاید بیش از آن، چهارشنبه سوری را با تظاهرات و درگیری پشت سرگذاشت. اوج این درگیری ها در خیابان تختی بود.

شعار تازه ای که چهارشنبه سوری با سردادن آن پشت سرگذاشته شد، شعاری بود در تقابل به اوباش و مهاجمین بسیجی که با فریاد "حیدر حیدر" چوب و چماق و قمه و زنجیر را روی سر گردانده و به مردم حمله می کنند. دیشب مردم این شعار از روی آتش می پریدند:

حیدِر حیدِر. حیدر



نگرانی ها واقعیت پیدا خواهند کرد؟

نگرانی ها واقعیت پیدا خواهند کرد؟
موج جدید اخبار مربوط به
تدارک حمله نظامی به ایران



تمام سایت های خبری که اخبار نظامی و جنگی را منتشر می کنند، از هفته گذشته خبرهائی را پیرامون نقل وانتقالات جدید نظامی امریکا با هدف ایران منتشر کرده اند. این خبرگزاری ها مدعی شده اند که امریکا بمب های ویژه تخریب تاسیسات زیر زمینی را در هفته های اخیر به جزایر"دیه گو گارسیا " در اقیانوس آرام منتقل کرده است .

روزنامه " ساندی هرالد " بریتانیا مدعی شد که هدف اصلی انتقال این محموله نظامی استفاده از آنها برای حمله احتمالی به تاسیسات هسته ای و دیگر تاسیسات نظامی ایران است . از جمله انتقال 387 بمب "یلو" که ویژه تخریب تاسیسات زیر زمینی است .195 بمب هوشمند هدایت شونده "بلو 110" و 192 بمب 2000 "بلو 117 " نیز از جمله تجهیزات منتقل شده به دیگوگارسیا گزارش شده است.

مرکز مطالعات بین المللی و دیپلماسی در دانشگاه اعلام کرد: " بمب افکن های آمریکایی آماده اند تا ظرف چند ساعت 10 هزار هدف را در ایران بمباران کنند .

موسسه اسکاتلندی کمپین خلع سلاح هسته ای اعلام کرده است: شرایط کنونی و بحث های کنونی درباره ایران شباهت بسیار دارد با بحث هایی که در سال های 2002 و 2003 و پیش از حمله به عراق جریان داشت.

همزمان با انتشار این اخبار، پادشاه عربستان سعودی، پس از دیدار و مذاکره با معاون رئیس جمهور امریکا، پا را از تشدید تحریم های اقتصادی علیه ایران فراترگذاشته و اعلام کرد: مقابله با برنامه اتمی ایران نیازمند "اقدام فوری" تر است! 1 2

رهبری جمهوری اسلامی


رهبری جمهوری اسلامی
در دست های پنهان یک "لژ"



هیچکس نمی گوید "حجتیه" در سالهای بعد از انقلاب و بویژه سالهای پس از آیت الله خمینی چه ساختاری داشته و یا پیدا کرده است. این انجمن زیر فشار آیت الله خمینی خود را منحل اعلام کرد و برخی وزرای کابینه های اول انقلاب که مستقیما وابسته به این انجمن بودند، - مانند علی اکبر پرورش وزیر آموزش و پرورش- از کار کنار گذاشته شدند. اما این انجمن نه تنها منحل نشد و کادرهای قدیمی اش – مانند علی اکبر پرورش، سید حسین سجادی و سید حسن افتخار زاده سبزواری- نه تنها کناره گیری سیاسی نکردند، بلکه ساختار جدید انجمن حجتیه را مانند یک "لژ" سازمان دادند. سازمان های موازی با اسامی مختلف درست کردند. از جمله "بنیاد غدیر" و یا "موسسه افکار آیت الله خمینی" که در واقع موسسه افکار حجتیه است اما این نام را برای آن انتخاب کردند تا حساسیت ایجاد نکند. اولی را آیت الله خزعلی بنیانگذاری کرد و دومی را آیت الله مصباح. فراموش نکنیم که آیت الله احمد جنتی نیز از کادرهای قدیمی همین انجمن است که شورای نگهبان را به یکی از سازمان های وابسته به لژ مخفی حجتیه تبدیل کرد.

شیخ محمود حلبی(محمود ذاکر زاده تولائی) بنیانگذار انجمن حجتیه که خطیبی توانا بود و بیش از یک دهه در جمهوری اسلامی همچنان پیشنماز یکی از مساجد جنوب شهر تهران بود و اعتبار خود را نزد مریدانش مانند "قطب" حفظ کرد، در اواخر دهه 1376 و در سن 80 سالگی در گذشته و در ابن باویه به خاک سپرده شد. او تا کودتای 28 مرداد در مشهد بالای منبر می رفت و پس از آن ناپدید شد تا آن که درتهران سروکله اش پیدا شد و انجمن حجتیه را با موافقت دربار شاهنشاهی پایه گذاری کرد. انحراف از مبارزه با دربار شاهنشاهی و تمرکز روی قشریت مذهبی و تائید ادامه رژیم شاه با این توجیه که این رژیم و فساد آن جاده را برای ظهور امام زمان هموار می کند، هدف این انجمن بود.(در سالهای اخیر بسیاری از سخنرانی های او را جمع آوری کرده و در یک سایت اینترنتی قرار داده اند. شما دراین سخنرانی ها، به آسانی احمدی نژاد و مصباح یزدی را می یابید. سایت مذکور را از اینجا ببینید!)

او بنیانگذار آن "تفکر امام زمانی" است که احمدی نژاد، رحیم مشائی، مصباح یزدی، احمد جنتی، خزعلی و ... بر جمهوری اسلامی حاکم کرده اند. گروه فرقان که درهمان ابتدای جمهوری اسلامی آیت الله مطهری را ترور کرد، از شکم انجمن حجتیه بیرون آمد و رهبر روحانی آن "میلانی"، برای به گور بردن اطلاعاتش، در زندان جمهوری اسلامی همان سرنوشتی را پیدا کرد که سعید امامی پیدا کرد. از این ترورهای مافیائی، تا کودتای 22 خرداد، در تمام حوادث 31 سال اخیر، ردپای سازمان های مخفی این انجمن را باید پی گرفت. حتی در انفجارها و ترورهائی که بدست مجاهدین خلق اما با نفوذ و هدایت همین انجمن صورت گرفت و میدان را برای روحانیون و کادرهای غیر روحانی وابسته به این انجمن خالی کرد. دراین 30 سال آنها کادر به خارج اعزام کردند تا تحصیلات عالیه کرده و برای اشغال پست های وزارت و وکلالت به ایران باز گردند. امثال محمدعلی رامین، که مبتکر هولوکاست شد و اکنون در وزارت ارشاد اسلامی تیغ به گلوی مطبوعات بی جان جمهوری اسلامی می کشد و یا کامران دانشجو وزیر علوم و دهها و صدها کادر علنی شده و مخفی از جمله همین دوره دیده ها و تحصیل کرده های حجتیه در سالهای تربیت کادر برای قبضه جمهوری اسلامی اند.

این که محافل یهودی تباران درون حاکمیت جمهوری اسلامی چه پیوند و ارتباطی با سازمان های مخفی انجمن حجتیه دارند، نکاتی است که تاریخ و یا حوادث تکاندهنده و زیر و رو کننده در ایران و در جمهوری اسلامی روشن خواهد کرد.



در این لژ احترام پیشکسوتان اما و اگر ندارد. یک واجب سازمانی است که تعلل و چشم پوشی از آن جزای مرگ دارد. مناسبات درونی حجتیه، مناسبات حزبی و کارگزارانی و جبهه مشارکتی و از این حرف های مدرن و حزبی نیست. وقتی قاضی و بازجو شدی و در پست های کلیدی نظامی و قضائی و اقتصادی و شورای نگهبان قرار گرفتی باید تابع تصمیم "لژ" باشی. انسجام درونی آن را با همین انسجام خدشه ناپذیر اگر حفظ نکرده بودند، امروز رهبری و دولت و قوه قضائیه و نیروی نظامی و حاکمیت جمهوری اسلامی را به چنگ نیآورده بودند.

در هفته های اول پیروزی انقلاب، آیت الله خزعلی به نیابت از شیخ محمود حلبی – رهبر و بنیانگذار حجتیه- که آیت الله خمینی حاضر نبود سایه اش را هم ببیند، چه رسد به خودش، رفت نزد آقای خمینی و پیام حلبی را به ایشان داد. آن پیام این بود که حجتیه 30 هزار کادر دارد که می تواند آن را در خدمت جمهوری اسلامی قرار دهد. آقای خمینی فورا این پیشنهاد را رد کرد و گفت که انقلاب احتیاجی به این کادرها ندارد. مدتی بعد هم که اختلاف بر سر احکام اولیه و حکم حکومتی بالا گرفته بود و شورای نگهبان چوب لای چرخ مجلس خط امامی و میرحسین موسوی گذاشت، آقای خمینی نامه ای کوتاه برای این شورا که در آن احمد جنتی و آیت الله خزعلی حضور داشتند نوشت و این جمله تاریخی را در آن گنجاند: "مواظب باشید، اینها- حجتیه- اگر مسلط شوند همه چیز را برباد خواهند داد".

آن مناسبات درونی و مافیائی "لژحجتیه"، بی سر و صدا به کار خود ادامه داد و نفوذ خزنده را سازمان داد. روحانی برای آینده تربیت کرد، این روحانیون را دراختیار علی خامنه ای گذاشت تا در سپاه و بسیج و نمایندگی های رهبری در ارگان های مختلف و نماز جمعه ها به خدمت بگیرد. پسران خامنه ای را زیر پر و بال گرفت و عمامه بر سرشان گذاشت و آنها را تابع خود کرد. حجتیه در تمام ارگان ها، شروع به جلب و جذب و تربیت کردند. فرماندهان سپاه را زیر پر و بال خود گرفت و آنهائی را که به راه نمی آمدند تصفیه کرد. همین کار را با نیروی انتظامی و بسیج کرد. همین است که حالا وقتی فرماندهان هر سه نیرو دهان باز می کنند، گوئی یک نوار ضبط صوتی را باز کرده اند. از دهان همه آنها یک صدا بیرون می آید. همه مثل هم فکر می کنند و مثل هم سخن می گویند. قطب نما، همان "لژ" پنهانی است که چند تنی از آنها شناخته شده اند و بقیه مخفی. امثال مصباح یزدی به روز و رو به آینده است و امثال آیت الله خزعلی به دیروز است و رو به پایان، اما مناسبات مافیائی درون این لژ، مستحکم تر از لژفراماسونی عمل می کند، چنان که امثال آیت الله خزعلی تا زنده است، حتی می توان از رانت او بهره گرفت و به نفع جنبش سبز قلم زد. یعنی همان کاری که دکتر خزعلی می کند و دستش درد نکند! چون فردا شود، فکر فردا کنیم!

برای حمله به ایران

لژ حجتیه جاده را صاف می کند


با سلام ـ مقاله شما "لژ پنهان حجتیه" را خواندم. دو سال پیش هم مطلبی با عنوان "نقشه جدید حاورمیانه" را منتشر کردید. باکنارهم گذاشتن افشاگری های دکتر خزعلی می توان به این نتیجه رسید که حجتیه بمانند "Skulls & bones" ya "ILuminati"و فراماسونری عمل می کند و نمیتواند بی ارتباط با سازمان های فوق الذکر باشد. تصور می کنم تمام اتفاقات کودتای 22 خرداد هدایت شده توسط سازمان های مذکور و جهت کاهش حمایت مردمی ج. اسلامی بود تا در زمان حمله نظامی به ایران ـ بهردلیل ـ مانند حمله اعراب در زمان ساسانیان، ایران براحتی فتح و نهایتا خوزستان که 80 درصد نفت درآنجاست، طبق نقشه جدید خاورمیانه جدا شود. متاسفانه احتمال حمله به ایران زیاد و هدف جداسازی خوزستان از ایران است. موضوع هسته ای هم به همین دلیل توسط حجتیه دنبال می شود که بهانه جنگ به غرب داده شود. دعا کنید اشتباه کنم!

یک خبر و یک نامه

خط سبز، از فرق سر
تا نوک پای حاکمیت را شکافته


انتشار یک نامه تازه و یک خبر جدید از دو خانواده که فرزندانشان به جرم سبزاندیشی بازداشت شده اند، برگ تازه ای شد بر دفتر پیوند خانواده بسیاری از سران و چهره های صاحب مقام حاکمیت جمهوری اسلامی- حتی فرماندهان سپاه و نمایندگان مجلس- با جنبش سبز. این درحالی است که خانواده شماری از فرماندهان شهید دوران جنگ- مانند خانواده سردار همت، خانواده سردار باکری و...- نه تنها متمایل و طرفدار جنبش سبزاند، بلکه آشکارا از میرحسین موسوی حمایت می کنند. این واقعیت که بسیاری از فرماندهان دوران جنگ، به مدت 8 سال با میرحسین موسوی از نزدیک کار کرده اند و در انتخابات 22 خرداد شماری از همین فرماندهان به ستادهای انتخاباتی او پیوستند. برخی از همین فرماندهان پس از کودتا دستگیر و زندانی شده اند.

دو خبر و نامه تازه ای که سایت های خبری طرفدار جنبش سبز اخیرا آنها را منتشر کرده اند، برگ دیگری است از همین دفتر.

1- فرزند سردار پاسدار اسماعیل قاآنی، فرمانده نیروی هوائی سپاه، در مشهد دستگیر شده است. گفته می شود دستگیری وی به آن دلیل که هیچ نوع فعالیت سیاسی و دانشجوئی نداشته، با هدف فشار به پدرش صورت گرفته است که از جمله فرماندهان مخالف کودتای 22 خرداد در سپاه است. حتی گفته می شود که وی مانع به خیابان کشیدن نیروی هوائی سپاه برای سرکوب مردم شده است.

2- جواد ملیحی، در نامه ای که خطاب به دادستان عمومی و انقلاب تهران "دولت آبادی" نوشته، با اشاره به سوابق مبارزاتی مشترکی که پیش از انقلاب با وی داشته، نسبت به بازداشت و شکنجه فرزندش "علی ملیحی" اعتراض کرده است.

علی ملیحی روزنامه نگار و عضو شورای سیاستگذاری سازمان دانش آموختگان ایران است که در بازداشت کودتاچی ها می باشد.

او در نامه اش، از جمله می نویسد:

جناب آقای جعفری دولت آبادی

دادستان محترم تهران

با سلام و تحیات

شاید اگر به روزهای جوانیمان بازگردیم هردوی ما روزهایی را به خاطر بیاوریم که یا برای بدرقه و یا استقبال دوستانمان در برابر دیوارهای سترگ و درب سنگین اوین جمع می شدیم. هرگاه در آن زمان از برابر آن دیوار سرد و سخت می گذشتیم آرزویمان بود که روزی را شاهد باشیم تا آوار شوند و فرو ریزند بر سر استبداد و آزادی از پس آن پدیدار گردد و پایدار.

شاید یادتان باشد که با چه شور و نشاطی آزادی همرزمانمان را جشن می گرفتیم و با چه خشم و عصیانی شکنجه و شهادت یارانمان را دادخواهی می کردیم. نمی دانم به یاد دارید روزهایی را که رژیم شاهنشاهی در اوج اقتدار دسته دسته بهترین فرزندان این مرز و بوم را به همین زندان اوین می برد؟

آن دیوارهای سترگ و نام مخوف اوین هیچگاه نتوانست بقای رژیم شاهنشاهی را تضمین نماید.

اکنون که بنده و حضرتعالی 30 زمستان از آن روزها را از سر گذرانده ایم در دو جایگاه متفاوت هستیم که بی شک در آن روزها هیچکدام فکرش را نیز نمی کردیم.
شما در پس همه این سالها دادستان باشید و من دادخواه، با حکم شما فرزندم در همان اوین باشد و من برای آزادیش در پای همان دیوارهای سرد و بی روح. هیچ نمی دانستم که پس از 30 سال باز هم باید در پای همان دیوارها و همان در باشم، روزی برای آزادی همرزم امروز برای آزادی فرزندم.

اگر شما فقط چند بار نام فرزندم علی ملیحی فرزند جواد ساکن بند 240 سلول انفرادی را شنیده اید من 27 سال است که او را می شناسم اندیشه اش در دامان مادری آموزگار و پدری شاید انقلابی پرورده شده است اندیشه ای که نه من و نه شما نمی توانیم بر رد آن حتی واژه ای بیان نمایم. 27 سال است که نظام جمهوری اسلامی تربیت فرزندم را بر عهده داشته است او میراث دار اندیشه های نسل بنده و شماست. گواهی می دهم دغدغه های او همان است که بسیاری از دوستان و خویشانمان را در آن سالها در پس همین دیوارها و دری که اکنون با حکم شما باز و بسته می شود را به سبب آن چشم در راه بودیم. گواهی می دهم دغدغه های فرزندم علی همان است که بسیاری را مردانه در سالهای کودکی فرزندم مفتخر به نام شهید و جانباز و رزمنده و آزاده و ایثارگر کرد و خوشا آنکه حضرتعالی نیز در این رهگذر در راه اعتلای وطن و صیانت از آزادی ملت به صفت جانبازی مفتخر گشتید.

30 سال پیش قرارمان این نبود که در چنین روزی فرزندانمان را به بند بکشیم و زیر ضربات مشت و لگد بازجو ببریم و پدران و مادران کهنسال را گریان و نالان در پای دیوارهای لرزان اوین به نظاره نشینیم، دسته دسته دانشجویان را از سر کلاس درس به سلول انفرادی ببریم و وکلای ایشان را از پشت در زندان برانیم و بازجو آن کند که می خواهد آن گوید که دیوار از شرم فرو ریزد و برای فرزندانمان که دربند وامانده اند راهی نماند جز اعتصاب غذا.

قاطعانه می گویم بیش از یک ماه فرزندم علی در انفرادی بند 240 در بند است در روزهای نخست بازجویی در برابر اصرار غیرقانونی بازجو جهت قبول اتهامات واهی قانونا مقاومت می کند و به همین علت توسط بازجویش به شدت ضرب و شتم می شود و در جهت تظلم و اعتراض چهار روز را دست به اعتصاب غذا می زند.

ناباورانه می بینیم همه آنچه را که نبایست ببینیم. حالیه اشک در چشم و خشم در دل و آه بر لب در برابر این سی سال نشسته ام و سرانجام کار را می نگرم.

در پایان لازم می دانم در کمال صحت عقل و آزادی و اختیار اقرار کنم که به قول مشهور اقرار العقلاء علی انفسهم جایز بل نافذ اینجانب جواد ملیحی پدر علی ملیحی اقرار می کنم من نیز در جرم فرزندم شریک هستم و همان را می اندیشم که او می اندیشد و اگر او را به این جرم بازداشت نموده اید شایسته و بایسته است به استناد وظیفه شرعی و قانونی مستندا به این اقرار من را نیز همراه او به بند بکشید. باشد تا راه سی سال پیش رفته را دوباره روم با این تفاوت که اینبار من در همان راهم و شما.... .

مهدی کروبی در دیدار با رهبران زندانی نشده جبهه مشارکت


همان را می گویند و می کنند
که شاه می گفت و می کرد!



اینروزها بین روز پیروزی انقلاب اسلامی و رفراندوم جمهوری اسلامی قرارداریم. کمتر از بیست روز به روز همه پرسی در سال ۵۸ مانده است. 2ر98 درصد مردم به جمهوری اسلامی رای دادند. اما قطعا آنچه امروز هست آن نیست که مردم به آن رای دادند.

در زمان شاه به شعبان بی مخ- و دار و دسته اش- که مردم را می زدند می گفتند "اراذل و اوباش". چطور می شود به آنها که همان کار شعبان بی مخ را می کنند بگوئیم اینها "حزب الله" هستند؟

تقریبا هر امکانی را از ما برای ارتباط راحت با مردم گرفته اند. با این احوال افکار عمومی با ماست. برای اینکه معلوم شود حق با کیست و اکثریت مردم با کدام نظر و دیدگاه همراهی دارند، اجازه بدهند ما یک تجمع و راهپیمایی برگزار کنیم.

با زور و قلدری می شود مردم را ساکت و کنترل کرد اما اداره نمی توان کرد. بازداشت و زندانی کردن افراد سیاسی و روزنامه نگار و…، بستن مطبوعات، سانسور و خفقان را حاکم کردن قبول نداریم و اینها جز آزادی کشی و استبداد نامی ندارد. چطور حرفهای شاه نادرست بود اما حرفهایی که با همان منطق و محتوا از زبان شما گفته می شود درست است؟

اما درباره این دولت. بنده اعلام می کنم که این دولت مستقر است و مسئولیت دارد و باید پاسخگوی مردم باشد هر چند مشروعیت ندارد و قانونی نیست چون رای مردم را نگرفته است.





آن گروه از اعضای شورای مرکزی دفتر سیاسی و جوان جبهه مشارکت که در زندان نیستند، روزدوشنبه با مهدی کروبی دیدار کردند. آنها در همین روز با میرحسین موسوی دیدار کردند. سخنان میرحسین موسوی در این دیدار با عنوان "راهپیمائی 25 خرداد، شناسنامه جنبش سبز است" در پیک نت منتشر شد. اینک سخنان مهدی کروبی در این دیدار را می خوانید:



عید نوروز باستانی و سال جدید را تبریک می گویم. امیدواریم سال جدید سالی پر خیر و برکت و آرامش همراه با اجرای قانون و رعایت حقوق شهروندان باشد . سالی که در روزهای پایانی هستیم سال تلخی شد البته از نعمت های خدا سپاسگزاریم اما به هرجهت حوادث خوبی پیش نیامد . بجای اینکه یک انتخاباتی موجب آرامش و اطمینان خاطر شود، موجب شوق و شور و شعف شود، تبدیل شد به زندان و کشتار و حوادث سختی که در موارد و مواقع مختلف پیش آمد. تا ۲۲ خرداد همه امور بخوبی پیش می رفت و تا برگزاری انتخابات خیلی خوب بود و شاهد حضور گسترده مردم بودیم اما حوادث بعدی، که قطعا حوادث بی سابقه ای در جمهوری اسلامی ایران بود، تلخ و تاسف بار بود. اینکه تعداد زیادی از مسئولان گذشته نظام از وزیر و وکیل و مدیر و… بدلیل فعالیت های سیاسی و انتخاباتی همراه با افرادی از دیگر اقشار اجتماعی پس از اعلام نتیجه انتخابات به این وسعت و گستردگی بازداشت و زندانی شوند، یا فضای کاری مطبوعات سخت و بیش از ده روزنامه طی این مدت توقیف و تعطیل شود و حوادث غیرقابل تصور دیگری که رخداد و مجال ذکر آنها نیست و همه به آن واقفید . امیدوارم خسارت وارده جبران شود و منظورم بیشتر خسارت های معنوی و حیثیتی است که به افراد و اشخاص وارد شده است.
اینروزها بین روز پیروزی انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی قراردارد و به روز جمهوری اسلامی نزدیک می شویم و کمتر از بیست روز به روز رای دادن و همه پرسی در سال ۵۸ مانده است. لازم می دانم چند جمله ای راجع به اینروز جمهوری اسلامی بیان کنم . امام خمینی در دوران مبارزه و انقلاب وعده هایی به مردم داد . نظام حاکم بر ایران یک نظام سلطنتی و استبدادی بود. امام در صحبت ها و اعلامیه هایش همیشه خطابش به مردم بود و به رای و نظر مردم تکیه می کرد و و عده برقراری جمهوری می داد. فلذا وقتی حکم تشکیل دولت موقت را می دهد تصریح می کند چون مردم مرا به عنوان رهبر انتخاب کرده اند این حکم را می دهم و به همین دلیل امام پس از پیروزی انقلاب برخلاف رویه جاری در دیگر انقلاب ها بلافاصله برای تعیین نوع نظام به رای مردم رجوع کرد. در آن موقع کشور هنوز فاقد نهادهای امنیتی و پلیسی مستقر بود. اما در یک چنین شرایطی امام برانجام همه پرسی و رای مردم تاکید کرد و 2ر98 درصد رای به جمهوری اسلامی دادند. گاهی برخی می گویند مردم رای دادند اما نمی دانستند به چه رای می دهند. اما بنظرم این درست نیست قطعا آنچه امروز هست آن نیست که مردم به آن رای دادند. این مائیم که آمدیم با اعمال سلیقه و عملمان جمهوریت و اسلامیت را به اینصورت در آوردیم. دلیل هم قانون اساسی ماست که مبتنی بر همان رای و نگرش تدوین و تصویب شد و در آن حقوق اساسی ملت تعریف و تضمین شده است. حتی در نامه ای که امام به اعضای بازنگری در قانون اساسی نوشت تکرار همین حرف ها بود و اینکه در مورد رهبرهم، مجتهدی که رای خبرگان منتخب مردم را گرفت و بطور غیر مستقیم منتخب مردم است، مسئولیت رهبری می یابد .اوضاع ما متاسفانه به همین صورتی شده است که شاهدش هستیم . شما می خواهید که کنگره تشکیل دهید اما اجازه نمی دهند و این جای سئوال بسیار دارد و ایضا نسبت به بقیه امور، آن جمهوری اسلامی که مردم رای دادند آنی نیست که الان هست.

ما نه جاسوسیم و نه برانداز و…و آنهایی که این نسبت ها را بما می دهند خود بخوبی می دانند که اینها ناروا و دروغ و تهمت و بهتان است. ما بدنبال همان جمهوری اسلامی واقعی که مردم در سال ۵۸ به آن رای دادند هستیم . من روحانی هستم، سابقا در کوچه و خیابان مردم به روحانی احترام می گذاشتند و بعضا متلکی هم می گفتند اما خدا شاهد است من امروز از این تبلیغات دروغ و تهمت و نسبت هایی که می دهند به اندازه آن متلک گفتن ها ناراحت نمی شوم چرا که خودم می دانم ضد انقلاب و نظام نیستم، عامل بیگانه هم نیستم و نمی دانم اینها که اینها را می گویند و می نویسند چطور می خواهند جواب خدا را بدهند؟ اینها به دیگران همینگونه حمله می کنند. دو دفعه به درخانه ما آمده اند و بار دوم به درخانه جدید ما که هنوز ساکن آنجا نشده ایم آمدند و مزاحم مردم و همسایه ها شدند و به در و دیوار رنگ پاشیدند و شعار نوشتند و دوربین های مدار بسته مجتمع را به سرقت بردند و شیشه های ساختمان را شکستند و به خانم یکی از همسایه ها توهین کردند. آیا این وضع برای جمهوری اسلامی ننگ نیست؟ آیا اینها برای نظام خوب است و آبرو و اعتبار می آورد؟ مگر این نظام ملک طلق افرادی خاص است که هرکاری دلش خواست بکنند و امنیت روحی و روانی و مادی را از دیگران سلب کنند؟ و آدم از اینها متاثر و متاسف می شود .

ما درتاریخ می خوانیم وقتی دکتر فاطمی را پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ در تجریش گرفتند در راه که او را می بردند به فرمانداری نظامی مشتی اراذل و اوباش به او حمله کردند و دکتر فاطمی را زدند و مجروح و خونین کردند، چطور آنها اراذل و اوباش بودند اما اینها با این کارهاشان نیستند؟ پس این وضعیت مصیبت مضاعف است. اگر در زمان شاه شعبان بی مخ دیگران را می زد از اراذل و اوباش بود اما اینها با همان عمل حزب الله هستند؟ واقعا آدم متاثر و متاسف می شود که اینها از همه مفاهیم و معانی دینی استفاده ابزاری می کنند و آنها را وارونه نشان می دهند و با این روشها جمهوری اسلامی با آن پشتوانه عظیم مردمی به این روز سیاه افتاده است. ما معتقدیم که نظام جمهوری اسلامی ایران حاصل انقلابی بزرگ است و باید بماند. ما جوانی و عمرمان را برای برپایی این نظام صرف کرده ایم و الان هم که تقریبا هر امکانی را از ما برای ارتباط راحت با مردم گرفته اند اما با این احوال افکار عمومی با ماست برای اینکه معلوم شود حق با کیست و اکثریت مردم با کدام نظر و دیدگاه همراهی دارند اجازه بدهند ما یک تجمع و راهپیمایی برگزار کنیم.

با زور و قلدری می شود مردم را ساکت و کنترل کرد اما اداره نه. ما می خواهیم جمهوری اسلامی را حفاظت کنیم، ساختار شکن هم نیستیم. ما اینجور افراد سیاسی و روزنامه نگار و…را بازداشت و زندانی کردن، مطبوعات را بستن، سانسور و خفقان را حاکم کردن قبول نداریم و اینها جز آزادی کشی و استبداد نامی ندارد و هیچ قرابتی هم با جمهوری اسلامی ای که امام می خواست و در قانون اساسی تعریف و تبیین شده ندارد. نه ما وابسته به بیگانه ایم و نه شما ، اما اتفاقا این شمائید که با این عملکرد آب به آسیاب دشمن می ریزید و با خشونت هایتان برای آنها خوراک تبلیغاتی فراهم می آورید. از قدیم گفته اند دوست نادان از دشمن دانا خطرناکتر است. اینها چون قدرت و امکانات دستشان است و داشتن قدرت هم شیرین است و لابد حفظش هم به هرقیمت واجب! هرحرفی را می زنند و هرفردی را بخواهند به اینجا و اونجا وصل می کنند. در زمان انقلاب که بی بی سی اخبار را انتشار می داد و بگونه ای به پیشبرد انقلاب کمک می کرد اشکالی نداشت اما حالا انتشار اخبار اشکال دارد؟ اگر اینگونه استدلال شود پس باید حق را به شاه داد که می گفت انقلاب را بی بی سی راه انداخت و وحدت ارتجاع سرخ و سیاه بود. چطور حرفهای شاه نادرست بود اما حرفهایی که با همان منطق و محتوا از زبان شما گفته می شود درست است؟ آیا در دوران مبارزه که آقای دعایی با اجازه و اطلاع امام رادیویی را که متعلق به دولت عراق بود و یا امام در فرانسه از همه خبرگزاری ها استفاده می کرد جهت انتشار اخبار نهضت، این دلیل وابستگی جریان مبارزه به حکومت عراق و بیگانگان بود؟ البته روشن است که این یک فرصت است البته هر جامعه و نظام سیاسی بدنبال منافع خودش است و برای تامین بیشتر منافعش عمل می کند و ما همه باید به این نکته توجه داشته باشیم اما این نباید ما را دچار داوری نادرست کند .
اینکه دائم دم از وحدت زده شود کافی نیست بلکه لازمه تحقق این شعار داشتن سعه صدر است و اینکه انقلاب و نظام را متعلق به همه مردم و ۷۵ میلیون شهروند ایرانی بدانیم و الان هم بنده اعلام می کنم که این دولت مستقر است و مسئولیت دارد و باید پاسخگوی مردم باشد هر چند مشروعیت ندارد و قانونی نیست چون رای مردم را نگرفته است . ما اعلام کرده و می کنیم که خواستار اجرای همین قانون اساسی هستیم چون خیلی ظرفیت دارد که مغفول مانده است و برخی اصول و بطور خاص اصولی که در فصل حقوق ملت آمده است در اجرا به فراموشی سپرده شده است منتهی آقایان می خواهند با عدول از قانون و با تکیه بر زور و چماق و تهمت امور را به پیش ببرند تا قدرتشان حفظ شود . به این جهت امیدواریم که اینها در نحوه نگرش و رفتارشان تجدید نظر کنند و دریابند که کشور را به نحو دیگر و قانونمند هم می شود اداره کرد که همه راضی باشند و بهره برند و آرامشی پویا و نه قبرستانی و استبدادی حاکم شود . ما براین باوریم که کل قانون اساسی باید اجرا شود و نه اینکه یک اصلش وحی منزل تلقی و اجرا شود و بقیه اصول به فراموشی سپرده شود و در مورد امام نیز باید کل سخنان و سیره عملی ایشان ملاک و معیار باشد و نه اینکه با نگاهی خاص سر و ته سخنان ایشان زده شود و به آن استناد شود. ما خواست و نظرمان روشن است و جنبش مردمی هم پس از انتخابات و در اعتراض به نتیجه اعلام شده راه افتاده است همین خواست را دارد و امیدوارم با صبر و بردباری مردم در سال آینده بتوانیم به این خواست دست یابیم .