Wednesday, January 22, 2014

بازگشت شبنم مددزاده از اوین به خانه پس از 5 سال زندان

شبنم مدد زاده٬ فعال دانشجویی که به همراه برادرش فرزاد از ۵ سال پیش در زندان بود آزاد شد. این خبر را ژیلا بنی یعقوب در صفحه فیس بوک خود منتشر کرد.  شبنم مدد زاده، نایب رئیس شورای تهران دفتر تحکیم وحدت و دبیر سیاسی انجمن دانشجویان دانشگاه تربیت معلم اول اسفند۱۳۸۷ بازداشت شد و ۱۲ خرداد ۸۹ پس از یکسال و چهار ماه که از بازداشتش در زندان اوین می گذشت توسط قاضی مقیسه در دادگاه شعبه۲۸ انقلاب به اتهام ارتباط و همکاری با سازمان مجاهدین خلق به ۵ سال همراه با تبعید به زندان رجایی شهر کرج محکوم شد.
 
بازگشت شبنم مددزاده
از اوین 
به خانه
 پس از 5 سال زندان

هیچی!

هیچی!

مسافرکش

می‌گن طرف تو خونه‌شون خیلی هوای زنش رو داشت! استکان‌های چایی را هم خودش می‌شست! / خب این کارهای خوب‌اش را یاد بگیر تو خونه بکن!
- مُسی! مُسی! حواس‌ات کجاست؟!
- هیچی دارم فک می‌کنم شوخی شوخی سی و پنج سال گذشت!
- بابا دست از این فکر و خیال‌ها بردار! اینا واسه آدم نون و آب نمی‌شه! راستی! ژوبین امروز کارنامه‌اش را گرفت... کارنامه‌ات را نشون دادی به بابا... پسرم معدل‌اش ۲۰ شده... خوشحال شدی؟!
- ...
- یعنی چی؟! چرا شونه بالا میندازی؟!
- یعنی هیچی!
- هیچی؟!!! بچه کارنامه گرفته معدل‌اش بیست شده اون‌وقت تو می‌گی هیچی؟! 
- این اوج خوش‌حالی من را نشون می‌ده! فک کن طرف بعد از سال‌ها به کشورش بر می‌گرده ازش می‌پرسن چه احساسی داری٬ می‌گه هیچی!
- ای بابا! دست بردار از این‌همه فکر و خیال. تو سر پیازی ته پیازی. ول کن بابا... راستی مامان‌ام اینا قراره آخر هفته بیان برا ژوبین جشن بگیریم. خوشحالی نه؟
- ...
- وا! چرا برّ و برّ نگام می‌کنی؟! یه چیزی بگو؟! 
- خب بر و بر نگاه می‌کنم لابد یعنی خوشحال‌ام دیگه. مگه ندیدی اون بابا هم که اومد همین جوری بر و بر نگاه می‌کرد...
- اصن می‌دونی چیه... جشن بی جشن. تو هم از صب تا شب خیابونا رو گز کن و هی فکر و خیال کن ببینیم کجای دنیا رو می‌گیری... ژوبین جان٬ مامان٬ آفرین پسر گلم که بیست گرفتی. بابا حواس‌اش پرته!
- چی چی رو حواس‌ام پرته! دارم تمرین جذبه گرفتن می‌کنم! آخه همه می‌گن خمینی آدم پر جذبه‌ای بود... دارم سعی می‌کنم من هم...
- خبه خبه! حالا می‌خواد واسه ما خمینی بشه. شما همینی که هستی باش از سرمون هم زیاده. لابد فردا هم می‌خوای دستور قتل عام صادر کنی؟!
- نه جان تو! می‌گن طرف تو خونه‌شون خیلی هوای زنش رو داشت! استکان‌های چایی را هم خودش می‌شست!
- خب این کارهای خوب‌اش را یاد بگیر تو خونه بکن! هه هه هه
- نه! صرف نمی‌کنه! همون هیچی و بر و بر نگاه کردن‌اش کافیه. هه هه هه

روایت‌های متناقض از مرگ جوان دستفروش در مترو تهران دویچه وله : روز شنبه، ۲۸ دی برخی منابع خبری ایران گزارش دادند جوان دستفروشی در ایستگاه مترو گلبرگ پس از افتادن بر روی ریل در اثر برخورد با قطار جان خود را از دست داده است. این حادثه در روزی رخ داد که نیروی انتظامی و انتظامات مترو پس از چند روز هشدار به دستفروشان داخل واگن‌ها، عملیات برخورد با آنها را آغاز کردند. در برخی از رسانه‌ها نیز به نقل از شاهدان عینی گزارش شده که این جوان قصد خودکشی نداشته و هنگامی که بر سکوی ایستگاه منتظر رسیدن قطار بوده تعادل خود را از دست می‌دهد و به داخل ریل سقوط می‌کند. روایت همکاران دستفروش احسان مقدم، مدیر روابط عمومی شرکت بهره‌برداری متروی تهران در نخستین واکنش رسمی به حادثه روز شنبه ضمن تکذیب گزارش‌های مربوط به برهم خوردن تعادل مرد دستفروش گفت او قصد خودکشی داشته و فیلم‌های ضبط شده توسط دوربین‌های ایستگاه گلبرگ این مسئله را تایید می‌کند. روزنامه اعتماد روز چهارشنبه (۲ بهمن/ ۲۲ ژانویه) از مسئولان مترو انتقاد می‌کند که ۵ روز پس از مرگ جوان دستفروش در ایستگاه گلبرگ همچنان او را "مجهول الهویه" می‌خوانند و "این حادثه را یك امر عادی تلقی می‌كنند". یک زن دستفروش به روزنامه اعتماد گفت: «مردی كه شنبه كشته شد را دورادور می‌شناختم، حدود ۲۷ سال داشت، دستفروش بود و سفره می‌فروخت، مامور دنبالش كرد و زمانی كه داشت فرار می‌كرد تعادلش را از دست داد و زیر قطار له شد.» دستفروش دیگری گفته است خودش شاهد ماجرا نبوده اما از دوستانش شنیده که مرد دستفروش پس از فرار از دست ماموران روی ریل افتاده است. احتمال خودکشی به خاطر اموال ضبط شده بنابر این گزارش، در حالی که چند دستفروش دیگر همین روایت را نقل کرده‌اند یکی از مسافران مترو که ظاهرا شنبه در ایستگاه گلبرگ حضور داشته این حادثه را به گونه‌ی متفاوتی شرح داده است. بر این اساس مرد دستفروش پس از این‌که ماموران از واگن پیاده‌اش کرده و سفره‌هایش را ضبط می‌کنند، ابتدا التماس می‌کند که اموالش را پس بدهند و با بی‌توجهی ماموران تهدید کرد که خودش را جلوی قطار می‌اندازد. یکی دیگر از مسافران که دخترش شاهد حادثه بوده به نقل از او خودکشی کردن مرد دستفروش را تایید کرده است. یکی از کارکنان مترو نیز گفته که روز شنبه به چشم خود دیده، مردی که "هویت او هنوز معلوم نیست" خودش را روی ریل انداخته و خودکشی کرده است. روزنامه اعتماد در این گزارش مسئولان مترو را متهم می‌کند که "تمامی این گونه اتفاق‌ها را خودكشی می‌دانند و پاسخگو نیستند". گرچه احتمال خودکشی مرد دستفروش منتفی نیست، پاسخگو نبودن مسئولان برای اطلاع‌رسانی درباره چنین حوادثی، از جمله آتش‌سوزی ۲۹ دی‌ماه در خیابان جمهوری، موضوعی سابقه‌دار است که شهردار تهران هم به آن اعتراف می‌کند. به گزارش خبرگزاری مهر، محمد باقر قالیباف، شهردار تهران، دوم بهمن ماه گفت، در جریان حوادث مشابه، مانند برخورد دو قطار در نیشابور یا سانحه مرگبار اتوبان قم هم مسئولان وعده رسیدگی داده‌اند "اما در آخر متوجه نشدیم که چه اتفاقی افتاد".

روایت‌های متناقض از مرگ جوان دستفروش در مترو تهران
دویچه وله : روز شنبه، ۲۸ دی برخی منابع خبری ایران گزارش دادند جوان دستفروشی در ایستگاه مترو گلبرگ پس از افتادن بر روی ریل در اثر برخورد با قطار جان خود را از دست داده است.
این حادثه در روزی رخ داد که نیروی انتظامی و انتظامات مترو پس از چند روز هشدار به دستفروشان داخل واگن‌ها، عملیات برخورد با آنها را آغاز کردند.
در برخی از رسانه‌ها نیز به نقل از شاهدان عینی گزارش شده که این جوان قصد خودکشی نداشته و هنگامی که بر سکوی ایستگاه منتظر رسیدن قطار بوده تعادل خود را از دست می‌دهد و به داخل ریل سقوط می‌کند.
روایت همکاران دستفروش
 احسان مقدم، مدیر روابط عمومی شرکت بهره‌برداری متروی تهران در نخستین واکنش رسمی به حادثه روز شنبه ضمن تکذیب گزارش‌های مربوط به برهم خوردن تعادل مرد دستفروش گفت او قصد خودکشی داشته و فیلم‌های ضبط شده توسط دوربین‌های ایستگاه گلبرگ این مسئله را تایید می‌کند.
روزنامه اعتماد روز چهارشنبه (۲ بهمن/ ۲۲ ژانویه) از مسئولان مترو انتقاد می‌کند که ۵ روز پس از مرگ جوان دستفروش در ایستگاه گلبرگ همچنان او را "مجهول الهویه" می‌خوانند و "این حادثه را یك امر عادی تلقی می‌كنند".
یک زن دستفروش به روزنامه اعتماد گفت: «مردی كه شنبه كشته شد را دورادور می‌شناختم، حدود ۲۷ سال داشت، دستفروش بود و سفره می‌فروخت، مامور دنبالش كرد و زمانی كه داشت فرار می‌كرد تعادلش را از دست داد و زیر قطار له شد.»
دستفروش دیگری گفته است خودش شاهد ماجرا نبوده اما از دوستانش شنیده که مرد دستفروش پس از فرار از دست ماموران روی ریل افتاده است.
احتمال خودکشی به خاطر اموال ضبط شده
 بنابر این گزارش، در حالی که چند دستفروش دیگر همین روایت را نقل کرده‌اند یکی از مسافران مترو که ظاهرا شنبه در ایستگاه گلبرگ حضور داشته این حادثه را به گونه‌ی متفاوتی شرح داده است.
بر این اساس مرد دستفروش پس از این‌که ماموران از واگن پیاده‌اش کرده و سفره‌هایش را ضبط می‌کنند، ابتدا التماس می‌کند که اموالش را پس بدهند و با بی‌توجهی ماموران تهدید کرد که خودش را جلوی قطار می‌اندازد.
یکی دیگر از مسافران که دخترش شاهد حادثه بوده به نقل از او خودکشی کردن مرد دستفروش را تایید کرده است.
یکی از کارکنان مترو نیز گفته که روز شنبه به چشم خود دیده، مردی که "هویت او هنوز معلوم نیست" خودش را روی ریل انداخته و خودکشی کرده است.
روزنامه اعتماد در این گزارش مسئولان مترو را متهم می‌کند که "تمامی این گونه اتفاق‌ها را خودكشی می‌دانند و پاسخگو نیستند".
گرچه احتمال خودکشی مرد دستفروش منتفی نیست، پاسخگو نبودن مسئولان برای اطلاع‌رسانی درباره چنین حوادثی، از جمله آتش‌سوزی ۲۹ دی‌ماه در خیابان جمهوری، موضوعی سابقه‌دار است که شهردار تهران هم به آن اعتراف می‌کند.

به گزارش خبرگزاری مهر، محمد باقر قالیباف، شهردار تهران، دوم بهمن ماه گفت، در جریان حوادث مشابه، مانند برخورد دو قطار در نیشابور یا سانحه مرگبار اتوبان قم هم مسئولان وعده رسیدگی داده‌اند "اما در آخر متوجه نشدیم که چه اتفاقی افتاد".

هفته سوته دلان هسته‌ای ژنوزده

هفته سوته دلان هسته‌ای ژنوزده

رنجنامه مادر ستار بهشتی: آن فرد در برابر دیدگانِ حاضرین از من عذرخواهی کرد و گفت: “ستار را زیر شکنجه کشته است” مادر ستار بهشتی با انتشار رنج نامه ای خطاب به مردم ایران گفته: “خدای من شاهد است که با تمام توان دویدم و شیون کردم تا در میان مسئولینِ مدعیِ “اسلام مداری”، گوش شنونده ای پیدا شود و ندایِ دادخواهیِ مادری داغدار را پاسخ گوید. مرا اجابت نکردند که هیچ، پرونده ستار مرا در دادگاهِ عدل اسلامی بستند و تلاشهایِ ما را برای برپاییِ یک دادگاهِ عادل، بی پاسخ گذاشتند.” به گزارش سحام نیوز، متن کامل رنج نامه گوهرعشقی بدین شرح است: ملت شریف ایران، مردم آزاده وطنم این صدای لرزان مادری داغدار است که عمرش در این دنیای فانی رو به زوال است و از قضا حاصل عمرش را در فصل زوال جسمش از او ستانده اند.”ستار” حاصل عمر من بود که به ناگاه از جلوی دیدگان من پر کشید و به بهشت خداوند شتافت و “بهشتی” شد. خدای بزرگ را شاکرم که افتخار پرورش چنین فرزند برومندی را به من داد ؛ فرزندی که شجاعانه در طلب آرمانهای حقیقی و تاریخی این کشور استبداد زده، قربانی شد و نامش در تاریخ ایران جاودانه گشت. خدای من شاهد است که با تمام توان دویدم و شیون کردم تا در میان مسئولینِ مدعیِ “اسلام مداری”، گوش شنونده ای پیدا شود و ندایِ دادخواهیِ مادری داغدار را پاسخ گوید. مرا اجابت نکردند که هیچ، پرونده ستار مرا در دادگاهِ عدل اسلامی بستند و تلاشهایِ ما را برای برپاییِ یک دادگاهِ عادل، بی پاسخ گذاشتند. در روزهای ابتدایی قتل ستار در کنار فردی بنام “حاج آقا مسعودی” که از مسئولین پرونده فرزندم بود، شکنجه گر ستار را نزد من آوردند و او در برابر دیدگانِ حاضرین از من عذرخواهی و تقاضایِ گذشت از شکایتم را کرد و بمن گفت: “ستار را زیر شکنجه کشته است”. فرزندان عزیزم “ابوالفضل عابدینی” و “حسین رونقی ملکی” بارها اعلام آمادگی کردند که در دادگاه شهادت دهند که ستار را با تن و بدن پاره و کبود دیده اند و آثار شکنجه بر بدن او نمایان بوده است. اما دریغ و درد که دادگاه عدل اسلامی، بجای فراخوانیِ شاهدان و تحقیق و رسیدگی عادلانه به این پرونده، یکی از شاهدان (ابوالفضل عابدینی) را به اهواز تبعید و دیگری را در زندان اوین محبوس کردند و حتی به او اجازه درمانِ نارسایی های بدن خود را هم نمی دهند، چه رسد به شهادت در دادگاه ستار! در نهایت نیز پرونده “قتل عمد” ستار مرا بستند و اعلام کردند که از دست رفتن او تعمدی نبوده است! در عجبم که اگر عمدی در میان نبوده است چگونه و چرا قاتل در جلوی چشمانِ من روایت کرد که ستار را زیر شکنجه کشته است،در حالیکه او بصورت مداوم به شکنجه گرش می خندید؟ چرا قاتل از من تقاضای بخشش کرد؟! مگر نه اینکه اگر کسی گناهی انجام داده باشد، برای گذشت از گناهش تقاضای بخشش می کند؟ همگان می دانند که من بدنبال فروش خون فرزند مظلومم نیستم،چرا که اگر اراده می کردم خون ستارم را معامله کنم ،در برابر پیشنهاد “هفتصد میلیون تومانی” سرهنگ ناجا دست و پایم شل میشد و… کافی بود خواسته آنها را اجابت و در مصاحبه ای علنی اعلام کنم:” ستار در یک تصادف! کشته شده و خبری از شکنجه و قتل در بازداشتگاه نبوده است”. با این اعلام نه تنها آن مبلغ کلان را دریافت می کردم، بلکه نام فرزندم را در لیست اسامی “شهدای” بنیاد شهید ثبت و از مزایای آن بهره مند میشدم. من دادگاه “صالح وعادلی” در جمهوری اسلامی نیافتم که داد خود را به آن ببرم و تقاضای ستاندن آن را بنمایم بهمین علت ،در نهایت عزت و افتخار از طرح شکایت مجدد در دستگاه قضایی جمهوری اسلامی، خودداری می کنم و اعلام میدارم ” قتل ستار بهشتی براساس گزارش پزشکی قانونی و اقرار صریح متهم نزد اینجانب و تقاضای بخشش وی از من بعنوان شاکی پرونده، قتل عمد بوده و دلیلی برای طرح شکایت مجدد به اتهام “قتل غیر عمد” در دادگاه وجود ندارد”. و اما صحبت آخرم را خطاب به دینداران جامعه اسلامی و مراجع عظام تقلید و مسئولین حکومت اسلامی با ذکر آیه ای از قرآن کریم به پایان می برم.آنجا که خداوند بزرگ در سوره نساء آیه ۷۵ می فرماید: «چرا در راه خدا و در راه مردان و زنان و کودکانی که (به دست ستمگران) تضعیف شده اند، پیکار نمی کنید. همان افراد (ستمدیده ای) که می گویند : خدایا ! ما را از این شهر که اهل آن، ستمگرند، بیرون ببر و برای ما از طرف خود، سرپرست قرار ده و برای ما از طرف خود، یار و یاوری تعیین فرما!» اگر هنوز اندک اعتقادی به روز معاد در نزد دینداران باقی مانده است با صدای بلند اعلام می کنم؛ “من ،گوهر عشقی،مادر پیر و داغدار ستار بهشتی ظلم رفته بر خود و خانواده ام را به بارگاه خدای تعالی واگذار میکنم و در روز حساب و جزا، از تمامی افرادی که میتوانستند یاور من باشند و نبودند، به درگاه خداوند شکوه و ناله میکنم و از حق خود در دادگاه عدل الهی بهیچ عنوان گذشت نمی کنم”. گوهر عشقی

رنجنامه مادر ستار بهشتی: آن فرد در برابر دیدگانِ حاضرین از من عذرخواهی کرد و گفت: “ستار را زیر شکنجه کشته است”
مادر ستار بهشتی با انتشار رنج نامه ای خطاب به مردم ایران گفته: “خدای من شاهد است که با تمام توان دویدم و شیون کردم تا در میان مسئولینِ مدعیِ “اسلام مداری”، گوش شنونده ای پیدا شود و ندایِ دادخواهیِ مادری داغدار را پاسخ گوید. مرا اجابت نکردند که هیچ، پرونده ستار مرا در دادگاهِ عدل اسلامی بستند و تلاشهایِ ما را برای برپاییِ یک دادگاهِ عادل، بی پاسخ گذاشتند.”
به گزارش سحام نیوز، متن کامل رنج نامه گوهرعشقی بدین شرح است:
ملت شریف ایران، مردم آزاده وطنم
این صدای لرزان مادری داغدار است که عمرش در این دنیای فانی رو به زوال است و از قضا حاصل عمرش را در فصل زوال جسمش از او ستانده اند.”ستار” حاصل عمر من بود که به ناگاه از جلوی دیدگان من پر کشید و به بهشت خداوند شتافت و “بهشتی” شد. خدای بزرگ را شاکرم که افتخار پرورش چنین فرزند برومندی را به من داد ؛ فرزندی که شجاعانه در طلب آرمانهای حقیقی و تاریخی این کشور استبداد زده، قربانی شد و نامش در تاریخ ایران جاودانه گشت.
خدای من شاهد است که با تمام توان دویدم و شیون کردم تا در میان مسئولینِ مدعیِ “اسلام مداری”، گوش شنونده ای پیدا شود و ندایِ دادخواهیِ مادری داغدار را پاسخ گوید. مرا اجابت نکردند که هیچ، پرونده ستار مرا در دادگاهِ عدل اسلامی بستند و تلاشهایِ ما را برای برپاییِ یک دادگاهِ عادل، بی پاسخ گذاشتند.
در روزهای ابتدایی قتل ستار در کنار فردی بنام “حاج آقا مسعودی” که از مسئولین پرونده فرزندم بود، شکنجه گر ستار را نزد من آوردند و او در برابر دیدگانِ حاضرین از من عذرخواهی و تقاضایِ گذشت از شکایتم را کرد و بمن گفت: “ستار را زیر شکنجه کشته است”. فرزندان عزیزم “ابوالفضل عابدینی” و “حسین رونقی ملکی” بارها اعلام آمادگی کردند که در دادگاه شهادت دهند که ستار را با تن و بدن پاره و کبود دیده اند و آثار شکنجه بر بدن او نمایان بوده است. اما دریغ و درد که دادگاه عدل اسلامی، بجای فراخوانیِ شاهدان و تحقیق و رسیدگی عادلانه به این پرونده، یکی از شاهدان (ابوالفضل عابدینی) را به اهواز تبعید و دیگری را در زندان اوین محبوس کردند و حتی به او اجازه درمانِ نارسایی های بدن خود را هم نمی دهند، چه رسد به شهادت در دادگاه ستار! در نهایت نیز پرونده “قتل عمد” ستار مرا بستند و اعلام کردند که از دست رفتن او تعمدی نبوده است! در عجبم که اگر عمدی در میان نبوده است چگونه و چرا قاتل در جلوی چشمانِ من روایت کرد که ستار را زیر شکنجه کشته است،در حالیکه او بصورت مداوم به شکنجه گرش می خندید؟ چرا قاتل از من تقاضای بخشش کرد؟! مگر نه اینکه اگر کسی گناهی انجام داده باشد، برای گذشت از گناهش تقاضای بخشش می کند؟
همگان می دانند که من بدنبال فروش خون فرزند مظلومم نیستم،چرا که اگر اراده می کردم خون ستارم را معامله کنم ،در برابر پیشنهاد “هفتصد میلیون تومانی” سرهنگ ناجا دست و پایم شل میشد و… کافی بود خواسته آنها را اجابت و در مصاحبه ای علنی اعلام کنم:” ستار در یک تصادف! کشته شده و خبری از شکنجه و قتل در بازداشتگاه نبوده است”. با این اعلام نه تنها آن مبلغ کلان را دریافت می کردم، بلکه نام فرزندم را در لیست اسامی “شهدای” بنیاد شهید ثبت و از مزایای آن بهره مند میشدم.
من دادگاه “صالح وعادلی” در جمهوری اسلامی نیافتم که داد خود را به آن ببرم و تقاضای ستاندن آن را بنمایم بهمین علت ،در نهایت عزت و افتخار از طرح شکایت مجدد در دستگاه قضایی جمهوری اسلامی، خودداری می کنم و اعلام میدارم ” قتل ستار بهشتی براساس گزارش پزشکی قانونی و اقرار صریح متهم نزد اینجانب و تقاضای بخشش وی از من بعنوان شاکی پرونده، قتل عمد بوده و دلیلی برای طرح شکایت مجدد به اتهام “قتل غیر عمد” در دادگاه وجود ندارد”.
و اما صحبت آخرم را خطاب به دینداران جامعه اسلامی و مراجع عظام تقلید و مسئولین حکومت اسلامی با ذکر آیه ای از قرآن کریم به پایان می برم.آنجا که خداوند بزرگ در سوره نساء آیه ۷۵ می فرماید:
«چرا در راه خدا و در راه مردان و زنان و کودکانی که (به دست ستمگران) تضعیف شده اند، پیکار نمی کنید. همان افراد (ستمدیده ای) که می گویند : خدایا ! ما را از این شهر که اهل آن، ستمگرند، بیرون ببر و برای ما از طرف خود، سرپرست قرار ده و برای ما از طرف خود، یار و یاوری تعیین فرما!»
اگر هنوز اندک اعتقادی به روز معاد در نزد دینداران باقی مانده است با صدای بلند اعلام می کنم؛ “من ،گوهر عشقی،مادر پیر و داغدار ستار بهشتی ظلم رفته بر خود و خانواده ام را به بارگاه خدای تعالی واگذار میکنم و در روز حساب و جزا، از تمامی افرادی که میتوانستند یاور من باشند و نبودند، به درگاه خداوند شکوه و ناله میکنم و از حق خود در دادگاه عدل الهی بهیچ عنوان گذشت نمی کنم”.

 گوهر عشقی