Saturday, November 13, 2010

خون، ناموس، میدان کاج -یا- موبایل ها روشن

ای آدم ها که بر ساحل نشسته،



شاد و خندانید!



یک نفر،



در آب دارد می‌سپارد جان !





ـــــــــــــــــــــــــــــ



پیش نگارش:



آفرین بر انسانیت مردمی که با شنیدن جمله ی بفرمائید مساله ناموسی ست از کنار زجه های یک انسان چشم می بندند و شب با خیال آسوده سر بر زمین می گذارند.



احسنت بر مردمی که در عمل، انسانیت را شرم‌زده می کنند!



و درود بر جان بر کفان وظیفه شناس.



چند سال قبل فیلمی دیدم از برخورد برادران و پدر یک دختر با او بر سر یک موضوع به اصطلاح ناموسی در یکی از کشورهای اسلامی همسایه.



دختر رو به سختی و با تمام توان کتک می زدند؛



مردم تماشا می کردند؛



چهره ی دختر از خون سرخ بود!



دختر کمک میخواست ازمردمی که دست به کمر، مشغول فیلم برداری از این صحنه ی هیجان انگیز بودند!



تا همینجا بیشتر طاقت دیدن نداشتم.



اما شنیدم از دوستی که در پایان یکی از برادرها بلوک سیمانی بزرگی بر سر دختر زد و به قول خودش، این ننگ رو از دامن خانواده پاک کرد!



باید به خود لرزید!



نه فقط از دیدن این پدر و برادران که انسانی را کشتند



از دیدن مردمی که در حال ارضاء کنجکاوی خود، انسانیت را کشتند…



چند روز قبل حادثه ای در تهران اتفاق افتاد



صحنه ی جنایت، میدان کاج بود



و همشهریهای ما از رهگذر و کسبه تا نیروی شریف انتظامی و کادر محترم اورژانس، تماشاچیان حادثه بودند.



در اینجا قصدم انتقاد به نیروی انتظامی نیست؛ شاید رغبتی هم نیست! وقتی اینبار لا اقل رئیس شان پذیرفت که اهمال از مامورینش بوده و دست کم به مردم گفت که محاکمه شان می کنند.



قصدم حتی انتقاد از کادر اورژانس منطقه ای هم نیست!



اما …



چقدر از کاستی های بقیه بگوئیم!



چقدر به این بنازیم که مردممان هزاران سال در خونشان فرهنگ و جوانمردی ست!



چرا نباید حقایق را ببینیم؟ چرا نباید به خود بیائیم ما مردم!؟



دوست عزیزم!



فیلمی که تو گرفتی و برای من بلوتوث کردی، می توانست صحنه ی نجات یه مرد از دستان یک مهاجم باشد، به جای صحنه ی یک قتل فجیع!



در مواجهه با یک درگیری، جز زدن دکمه ی رکورد موبایل، کارهای معقول دیگری هم می توان کرد!




No comments:

Post a Comment