حمیدرضا فروازنفر، پزشک نیست، روانشناس نیست اما زبان شناسی میخواند و مهمترین دلمشغولیاش «تحلیل گفتمان و گفتگو». از هر جایی که به ذهنش میرسیده سابقه دایی مادرش را گرفته تا بداند سید علی خامنهای چگونه تبدیل به رهبر امروز شده. کسی که از «شماره۲» بودن متنفر است و به تازگی هاشمی رفسنجانی را بهزیر کشیده است.
سید علی خامنهای مانند هر انسان دیگر، نتیجه شرایط اجتماعی و خانوادگی و محیطی است. انسانی است که واکنشها و رفتارش میتوانسته ریشه در گذشتههای دوری داشته باشد که بسیاری از محکومین به حکومت او، از آن بیاطلاع بودهاند. شایعات در باره کودکی او آنقدر زیاد است که نمیتوان به سادگی به همه آنها توجه کرد.
حمیدرضا فروزانفر اما این اطلاعات را از مادربزرگش، خواهر بزرگتر سید علی خامنهای و دیگران جویا شده. از منابع دستاولی که دسترسی به آنها برای کمتر کسی امکانپذیر است. او در سفرش به ایران، که شاید آخرین سفرش هم بوده باشد، هر آنچه توانسته جویا شده. اولین قسمت گفتگوی من با حمیدرضا فروزانفر در باره گذشته کسی است که نمیخواهد «شماره ۲» باشد. کسی که کودکی و نوجوانی چندان دلچسبی را تجربه نکرده، کسی که نتوانسته حتی دیپلم بگیرد...بر خلاف برادر بزرگتر، سید محمد خامنهای که لیسانس حقوق گرفت و به سینما میرفته و ...
آقای فروزانفر! منبع مهم شما برای شناخت سید علی خامنهای که بود؟
مادر بزرگم. از افراد و منابع دیگری هم بوده. مادر بزرگم بزرگترین فرد از خانواده خامنهای است که در قید حیاتاند. بزرگتر از سید محمد و سید علی.
مادر بزرگم یک علاقه درونی به برادرانش دارد، با توجه به اینکه اصلا آدمی سیاسی نیست و تا حدود زیادی هم مذهبی است و مثل یک خواهر بزرگ که برادرانش را دوست دارد از برادرانش صحبت میکند. در مقابل ممکن است خواهرشان که همسر آقای شیخ علی تهرانی هستند، یک چنین دیدگاهی را نداشته باشند.
حالا با عنایت به همین شناخت، آقای خامنهای چگونه تبدیل به چیزی شدند که امروز شاهدش هستیم؟ آیا میتواند ریشه در دوران کودکی شان داشته باشد؟
اصلا یک دفعهای اینجوری نشدند. چیزی که الان آقای خامنهای هست، حاصل یک روند تدریجی چندین ساله است. و این تغییرات را ما سال بهسال میدیدیم، کاملا واضح و آشکار بود در طول این بیست سالی که ما هر دفعه برای دیدن ایشان میرفتیم. مسلما ریشه در دوران کودکی دارد. ایشان را در رقابت با برادرشان محمد باید ارزیابی کرد. محمد خامنهای پسر شیطانی بود که سینما میرفت، قرتی بود دور از چشم خانواده مطابق مد روز لباس میپوشید. علی رغم فضای خانوادگی و مخالفت پدر «حقوق» خواند، و کسی که همیشه مورد عتاب بود، محمد بود، در مقابل «علی» یک آدم ظاهرساز و دورو و ریاکار که برای آنکه خودش را عزیز بکند و خودش را در دل پدر جا بکند خیلی کارها میکرد که لج بقیه اعضای خانواده را هم در میآورد. در یک فضای پادگانی [بزرگ شد] که آدمها تبدیل به «آدم خوبه» و «آدم بده» میشوند، یعنی تو خوبی به خاطر آنکه همه چیزهایی که پدرت میخواهد را رعایت میکنی و تو بدی به خاطر اینکه داری شیطنت میکنی.
اگر معتقد باشیم که اینها همهاش از محیط به انسان منتقل میشود، باید یک روانشناس برجسته بیاید با اطلاعات دقیقتر، رفتار آقای خامنهای را روانکاوی کند، مسلما به نکات خیلی خیلی زیادتری از دوران کودکیاش خواهد رسید که به شخصیت الانش دارد معنا میدهد.
آقای خامنهای تا دوران ابتدایی در مدرسه مشکل بینایی داشتند بدون اینکه خودشان یا خانواده در جریان باشند.این را یک بار خودشان در جمع تعریف کردند برای ما. حتی آن طرف خیابان را تیره و تار میدیدند، تا یک روزی که از جلوی عینک فروشی رد میشده و تصادفا عینکی را میزند و میگوید فضا برای من روشن شد و انگار دوباره متولد شدم. تصور کنید یک آدم در خانواده با چشمهای ضعیفش چقدر میتوانسته مورد تمسخر قرار گیرد و او را مثلا «دست و پا چلفتی» خوانده باشند، تحقیر شده باشد و اعتماد به نفساش زیر سوال رفته باشد...اینها اتفاقاتی هست که میافتد...حتی در مورد یک حادثه کوچک در بزرگسالی، میآیند به گذشته نقب میزنند به دوران کودکی که چه اتفاق خاصی در دوران کودکی افتاده که این آدم الان اینجوری شده. به نظر من این اتفاق خیلی مهمی بوده.
به نظر من سید علی خامنهای تحت تاثیر یک حس تحقیر در درون مانده از سنین نوجوانی به خاطر نبود اعتماد به نفس و عزت نفس است، که آنرا تا مقطع مهمی نداشته...آقای خامنهای همیشه دلش میخواسته در محافل ادبی و روشنفکری در آن مقطع (جوانی) شرکت کند که با مخالفت همیشگی خانواده روبرو میشده...هیچوقت نتوانسته تحصیلات دبیرستانیاش را تمام کند و از یک مقطعی مجبور بوده به حوزه علمیه برود. یک موجود پا در هوا. یک علاقهای در این بچه از بین رفته و وقتی بعدها رهبر میشود، خود را رهبر فرزانه میبیند که روشنفکرها و شعرا و سینماگران را دعوت میکند نمود پیدا میکند. سواد آکادمیک ندارد و هر چه دارد از شنیدههاست، یک غم بزرگ هم دارد که چرا نتوانسته برود دنبال این فضاها، در عین حال هم نمیخواهد خود را از تک و تا بیاندازد. وقتی ما همیشه با او صحبت میکنیم، چون کار من هم علوم انسانی هست و افراد زیادی را دیدهام که در این زمینه کار میکنند، همیشه یک جوری صحبت میکنند که انگار کارشناس آن موضوع هستند، در صورتی که مثلا فردی که واردتر باشد، متوجه میشود که نه، این سواد نیست، این یک اشتیاق فروخفته تحقیر شده است در دوران کودکی، چون از طرف پدر تایید نمیشده. ارجاع همیشگیاش به ادبیات جهان بینوایان ویکتور هوگوست و دشمن خونی احمد محمود و احمد شاملوست. علت شور و شوق آقای خامنهای به عرصه هنرهم واقعی نیست. بیشتر یک جور ارضای آن حس فروخفته درونی خودش است.
یعنی ایشان حس میکنند بر همه حوزهها ولایت دارند؟
به نظر من از یک عقده فروخفته میآید. برای اینکه با مخالفت پدر و مادرش روبرو میشده، نهی میکردند از حضورشان در عرصههای روشنفکری، یک بچه چهارم-پنجم ابتدایی دائما توی سرش می زدهاند که «تو دست و پاچلفتی هستی، استکان میشکنی، لیوان می شکنی»...چون نمیدیده. میخواهم یک تصویری را برای شما شکل بدهم که همه اینها در دوران کودکی شکل گرفته و حالا وقتی وارد عرصه اجتماع میشود، شناخته میشود، وارد مبارزات انقلابی میشود، همه اینها [مشکلات و عقدههای روانی] با او همراه است. بعدها که میشود رهبر انقلاب، یک عرصه کاملا وسیع را در اختیار دارد که بتواند آن عقدههای فروخفته را باز کند. این البته تعبیر من است چون بارها دیدهام. با دعوت از نویسندگان و قشر روشنفکر جامعه دارد یک جوری آن عقده فروخفته را ارضا میکند. یعنی میگوید اگر چه من نتوانستم این کار را انجام بدهم، ولی آنهایی که من آرزوی دیدنشان و خواندن کتابهایشان را داشتم، الان میآیند دستبوس و به سمت من. فکر میکنم [آقای خامنهای] ارضا میشود به این شکل. من یک جور ارضای روحی را دارم میبینم.
به عبارت بهتر، شما آقای خامنهای را تحت تاثیر عوامل مختلف میبینید...مثل اعتیاد به مواد مخدر...
بله، از سنین جوانی
یعنی کسی که به خاطر مشکلات روحی آمده سراغ مواد مخدر و تحت تاثیر اطرافیان هم قرار میگیرد.
درست است.
اما از عوامل دیگر تاثیرگذار، اگر تاریخچه زندگی ایشان را ورق بزنیم به علی اکبر هاشمی رفسنجانی میرسیم که قبل از انقلاب با ایشان در ارتباط بوده، کمکشان کرده و به عبارتی عامل رهبر شدن سید علی خامنهای است. ما در روزهایی هستیم که آن دوستی در بازی قدرت، رنگ دیگری گرفته و انگار آقای هاشمی از قدرت کنار گذاشته شده. افراد خانواده شما چه نگاهی به خانواده هاشمی داشته است؟
چیز که من خبر دارم این است که خانوادههای خامنهای و هاشمی رابطهای معمولی بوده و همدیگر را تحمل میکردهاند. مثلا اگر در مراسم عروسی یکی از پسرها بوده، و آقای هاشمی با خانواده دعوت میشده، رابطه بین خانم آقای خامنهای و خانم آقای رفسنجانی چیز دلچسبی نبوده است. یعنی حاضر بودهاند چون دعوت شده بودند، ولی رابطه صمیمانهای نداشتهاند. اما اگر روند حذف آقای هاشمی رفسنجانی را در طول این سالها در نظر بگیرید، بعد از بیست سال رهبری آقای خامنهای، به یک نکته مهمی میرسید. از دیدگاه من آقای خامنهای نمیتوانسته عقده دوم بودن را تحمل کند. عقدهای که به او بگویند «از عهده کاری بر نمیآیی». این روند بیست ساله برای من اینچنین تحلیل میشود که «آقای هاشمی آمده مرا رهبر کرده، اما من یک آدم گردنکلفت قوی و محبوب مثل هاشمی رفسنجانی را نمیتوانم تحمل کنم. من دارم مسیری را میچینم که او خود به خود حذف شود». اگر شما مسیر بیست ساله را نگاه کنید، میبینید که پایههای این مسیر مستحکمتر شده. با آنکه در منظر عمومی با هم رفیقاند، اما ببینید تا همین انتخاب آقای احمدینژاد و بعد از آن که میگویند «نظر من به ایشان[احمدینژاد] نزدیکتر است».
یک عقدهای این وسط وجود دارد که آقای خامنهای نمیتواند کسی را بالاتر از خودش بپذیرد و در راس ببیند. و نمیتواند ببیند کلام کسی از او موثرتر و نافذتر باشد. این با روند «ولی امر مسلمین» شدن ایشان هم تطبیق میکند. یعنی تمام عوامل سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جامعه را شما بگیرید و بیایید جلو، به علاوه، خصوصیات اخلاقی خود آقای خامنهای که از دوران کودکی به همراه آورده، یک پسری که توی سرش می زدند، سرخورده بوده به خاطر کارهایی که میکرده، در عین حال برای کسب محبوبیت مجبور بوده جلوی پدرش خیلی کارها را انجام بدهد که بگوید «من دارم به حرف شما گوش میدهم» و همیشه نفر دوم خانواده بوده، محمد(برادر بزرگتر) خیلی موفقتر از علی توی زندگی خانوادگیاش جلو آمده...لیسانس گرفته توی آن مقطع، آقای خامنهای اما، حتی دیپلمش را نگرفته و وارد حوزه علمیه شده...تمام اینها را بگذارید کنار همدیگر، نتیجهاش میشود این که خیلی راحت دارد تلاش میکند که این آدم [هاشمی] را حذف کند، و تلاش میکند که خودش نفر اول همه چیز باشد، احمدینژاد این وسط چهکاره است؟ احمدینژاد یک ابزار است برای اینکه این مسیر را برای اقای خامنهای هموار میکند. این تحلیل من است. چیزی که من از نزدیک با توجه به خصوصیات اخلاقی این آدم دارم میبینم و تحلیل میکنم.
---
No comments:
Post a Comment