Saturday, June 4, 2011

مادر یکی ازافشاکنندگان جنایات کهریزک بعد از بیست و یکماه سکوت خود را شکست

مادر یکی ازافشاکنندگان جنایات کهریزک بعد از بیست و یکماه سکوت خود را شکست








جرس، مژگان مدرس علوم : محمدحسین سهرابی‏راد، عضو ستاد مهدی کروبی که به اتهام یاری رساندن به داوری ،سر دبیر سایت سحام نیوز در تهیه فیلمی در مورد جنایتهای رخ داده دربازداشتگاه کهریزک جهت ارائه به قوه قضاییه و دفترآقای خامنه ای، توسط وزارت اطلاعات بازداشت شده، نزدیک به دوسال است که در زندان بدون حق مرخصی بسر می برد. وی به ۴سال حبس تعزیری و۷۴ ضربه شلاق محکوم شده است .وی در مدت حبس خود تحت فشارهای زیادی قرار گرفت و یکبار نیز بخاطر فشارهای وارده در زندان اقدام به خودکشی کرده است.

مادر وی با غیرعادلانه خواندن حکم صادره و رد اتهامات وارده به فرزندش می گوید: " به پسرم گفتند که تو دروغ گفته ای در حالیکه اگر پسرم دروغ گفته پس چرا خود هیئت تحقیق و تفحص از سوی مجلس عین حرفهای پسرم را تایید کردند یا حتی قاضی را در این پرونده برکنار کردند. سوال من این است که با این اوصاف کجای حرفهای پسر من دروغ بوده است؟ حرفهای پسر من که از کانالهای مختلف حتی کانالهای خود جمهوری اسلامی تایید شده است. اگر خاطرتان باشد خود آقای اژه ای هم به یکسری از این مسائل اشاره کردند و عده ای را در این رابطه دستگیر کردند و قاضی را هم برکنار کردند. پس این اتهامات مفهومی ندارد.از دادستان می خواهم که اگر می گویند فرزند من دروغ گفته پس هیئت تحقیق و تفحص مجلس هم که حرفهای پسر من را زدند دستگیر و زندانی کنند چون آنها هم حتما دروغ می گویند. و یا دوباره پرونده پسرم را بررسی کنند و حکم آزادیش را صادر کنند."



گفتنی است، بسیاری از بازداشت شدگان مربوط به اعتراضات گسترده به نتایج انتخابات ریاست جمهوری دهم و سرکوبهای پس از آن به بازداشتگاه کهریزک برده شده و تحت شکنجه و تجاوز قرار گرفته‌ و بدنیال آن چندین نفر جان خود را از دست دادند.



در ۱۸ مرداد ماه سال ۱۳۸۸ مهدی کروبی در نامه‌ای به هاشمی رفسنجانی ازاو تقاضا کرد که در مورد تجاوز جنسی به زندانیان در کهریزک تحقیق شود. این زندانیان به علت شرکت در تظاهرات پس از انتخابات ریاست جمهوری ایران در سال ۱۳۸۸ زندانی شده بودند.



طرح این موضوع باعث واکنش‌هایی در بین مقامات ایران شد اما مهدی کروبی بار دیگر بر ادعای خود تاکید کرد و با ارائه مستنداتی نظیر فیلم ، CD، نظرات پزشکان و اسناد گواهی پزشکی قانونی از بازداشت شدگان آسیب دیده پس از انتخابات خواستار تشکیل کمیته ای ویژه جهت رسیدگی به تخلفات صورت گرفته پس از انتخابات در زندانهای ایران به ویژه بازداشتگاه کهریزک شد.



محمد داوری روزنامه نگار و سردبیر سایت سحام نیوز بهمراه محمد حسین سهرابی راد و مهدی محمودیان از افشاکنندگان فجایع کهریزک بودند که هم اکنون در زندان بسر می برند. این در حالی است که پنجاه و هفت تن از نمایندگان مجلس بدنبال گزارش کمیته حقیقت یاب در نامه ای خطاب به رؤسای دو قوه مجریه و قضائیه، خواستار برخورد جدی و بدون ملاحظه با عاملین و مسببین فاجعه کهریزک به ويژه سعيد مرتضوي دادستان وقت تهران شده بودند.



متن گفتگوی "جرس" با مادر محمد حسین سهرابی راد را با هم می خوانیم:



خانم سهرابی به چه اتهامی برای فرزندتان حکم صادر کردند؟



پسرم از فعالین دفتر آقای کروبی بودند که بدنبال قضایای کهریزک یکسری اطلاعاتی داشت و در خصوص فجایع کهریزک افشاگری کرد. در مصاحبه ای که انجام داده بود نوارش به دست اطلاعات افتاد بعد به جرم اقدام علیه امنیت ملی و نشر اکاذیب توسط قاضی مقیسه ای محاکمه و به چهار سال زندان و هفتاد و چهار ضربه شلاق محکوم شد.



نظر وکیل در خصوص پرونده ایشان و اتهامات وارده چه بود؟



وکیل می گفت ما کاره ای نیستیم و حکم از قبل صادر شده است. با وجود تلاش های وکیل این حکم در دادگاه تجدید نظر تایید شد.



به پسرم گفتند که تو دروغ گفته ای در حالیکه اگر پسرم دروغ گفته پس چرا خود هیئت تحقیق و تفحص از سوی مجلس عین حرفهای پسرم را تایید کردند یا حتی قاضی را در این پرونده برکنار کردند. سوال من این است که با این اوصاف کجای حرفهای پسر من دروغ بوده است؟ حرفهای پسر من که از کانالهای مختلف حتی کانالهای خود جمهوری اسلامی تایید شده است. اگر خاطرتان باشد خود آقای اژه ای هم به یکسری از این مسائل اشاره کردند و عده ای را در این رابطه دستگیر کردند و قاضی را هم برکنار کردند. پس این اتهامات مفهومی ندارد. من از دادستان می خواهم که اگر می گویند فرزند من دروغ گفته پس هیئت تحقیق و تفحص مجلس هم که حرفهای پسر من را زدند دستگیر و زندانی کنند چون آنها هم حتما دروغ می گویند.



من به دادستان هم برای درخواست مرخصی نامه ای نوشتم و در آن اشاره کردم که خودتان حرفهایی می زنید که به آن عمل نمی کنید چرا که شما ادعای قانون و نظم دارید در حالیکه دادستانی اصلا نظم ندارد. اگر ملاقات حضوری حق است باید برای همه زندانیان باشد. من شاهدم که خانواده های زندانیان سیاسی مکررا برای ملاقات حضوری مراجعه می کنند و درخواستشان بی پاسخ می ماند و برخوردهای بین خانواده ها و مسئولین آنجا رخ می دهد.



چه برخوردهایی؟



انسان یک ظرفیت و صبری دارد نمی شود که خانواده ها هر روز به دفتر دادستانی مراجعه کنند و جوابهای گنگ دریافت کنند و بعد هم برخوردهایی صورت بگیرد که اصلا در شان دادستانی نیست.



شما تاکنون جوابی برای پیگیری هایتان گرفته اید؟



نخیر به من می گویند شما سر بزنید یعنی هر روز برو و بیا. خوب برای من امکان ندارد و خانواده هایی هم هستند که از راههای دور و شهرستان می آیند. خوب این که درست نیست. من از دادستان می خواهم به این مسائل رسیدگی کنند.



حال فرض را هم بر این بگیریم که فرزند من دروغ گفته باشد مجازاتش طبق قانون، چهار سال زندان نیست و این حکم غیرعادلانه است. من از دادستان می خواهم دوباره پرونده پسرم را بررسی کنند و حکم آزادیش را صادر کنند.



در این مدت بیست و یکماه حقوق پسرتان بعنوان یک زندانی رعایت شده است؟



در این مدت هر چه ما برای مرخصی ایشان اقدام کردیم موافقت نمی کنند حتی الان ملاقاتمان هم به شکل کابینی شده است.





وضعیت جسمی پسرتان چطور است؟





پسرم مشکل قلبی دارد و پزشک قانونی هم این مسئله را عنوان کرده و تجویز کرده بود که پسرم باید در بیمارستان بستری شود. البته در این مدت هم بر اثر استرس به بیمارستان منتقل شد اما الان برای رسیدگی پزشکی با مرخصی استعلاجی موافقت نمی کنند.



آنطور که من خاطرم است محمد حسین یکبار هم بر اثر فشارهای در زندان اقدام به خودکشی کرد؟



بله، اما همانطور که می دانید در ملاقات ها حرفهایمان شنود می شود و نتوانست دقیق ماجرا را تعریف کند. ما هم جزییات آنرا نمی دانیم. پزشک قانونی هم تجویز کرد که او افسردگی دارد.



بعد از این تجویز بود که پسرتان را به سلول انفرادی منتقل کردند؟



بله، باید از پزشکان پرسید که برای درمان افسردگی، بیمار را به انفرادی منتقل می کنند؟



از سختی هایی که در این دو سال متحمل شدید برایمان بگویید؟



محمد حسین تنها فرزند من و تمام زندگیم است اما مثل همه مادرهای دیگر که عزیزشان در بند است "تحمل" می کنم. اما از زمانیکه که پسرم در زندان است آواره هستم و تنها در خانه قرار ندارم.

چون فرهنگی بودم مادرم بیشتر اوقات پسرم را نگه می داشت و بشدت به او وابسته است الان هم که در قم زندگی می کند و بیمار است و آرزوی دیدن روی محمد حسین را دارد. بیست و یکماه است که او را ندیده است و از دلتنگی برای محمد حسین مدام گریه می کند. من از این تریبون به مسئولین و دادستانی می گویم مادر پیر من مادر شهید است و الان از دوری محمد حسین دارد از دست می رود یکبار دیگر پرونده را بررسی کنند و محمد حسین را آزاد کنند.



علت سکوت شما در این بیست و یکماه چه بوده و چرا الان این سکوت را شکستید؟



ببینید من به معاون دادستان هم گفتم ما می خواهیم قضایا در میان خودمان حل شود. زمانیکه فرزندم دستگیر شد به همه مسئولین اطمینان داشتم و به مقامات قضایی هم می گفتم من می خواهم کار فرزند من از طریق شما درست شود. اما الان دیگر به هیچکس اطمینان ندارم.



من تنها به ملاقات پسرم می روم تمام کارهایش را هم که پیگیری می کنم، تنها هستم تنهای تنها...



من خودم از افرادی هستم که هزینه های زیادی برای پیروزی انقلاب دادم تا عدالت و آزادی برقرار شود و دیگر احتیاج نباشد که کسی را داشته باشیم اما الان به ما می گویند چون شما کسی را در دستگاه حکومتی ندارید فرزندت نتوانسته به مرخصی بیاید.



من تنها این پسر را بزرگ کردم و یک فرهنگی هم بودم. در آموزش و پرورش هم از هر کس سوال کنید آنها بعنوان یک انسان ارزشی روی من حساب می کنند به علت اینکه به ارزشهایی که بخاطر آنها انقلاب کردیم پایبند بودم و تمام تلاشم هم این بوده که این ارزشها را در محل کارم پیاده کنم. الان هم وقتی به دنبال کار پسرم به دفتر دادستانی مراجعه می کنم بدنبال آن ارزشها می گردم و وقتی به آنها نمی رسم برایمان حتی از درد زندانی شدن فرزندم هم دردناکتر است.



علت کمرنگ شدن و از بین رفتن ارزشها را در چه می بینید؟



خوب واضح است که انقلاب از مسیر اصلی خودش "منحرف" شده است. البته هنوز افرادی در دستگاه حکومتی هستند که پایبند ارزشها هستند اما یکسری منفعت طلبی و قدرت طلبی حاکم شده که متاسفانه باعث انحراف انقلاب از مسیر اصلی خودش شده است.



به قول مادر یکی از شهدا آخرتی هم وجود دارد. من فکر می کنم خون شهدا در رگ این جامعه است و انسانها آزمایش می شوند. زمانیکه برادرم شهید شد هیجده سال داشت و بسیجی بود و برای رفتن به جبهه هیچ انگیزه ای جز خدا نداشت و وقتی از جبهه زنگ زد و گفت می خواهم بیایم شما را ببینم من بهش گفتم مگر جنگ تمام شده که تو می خواهی بیایی مرخصی؟ با اینکه بسیار برایش دلتنگ بودم و برایم عزیز بود اما فکر می کردم باید ایستادگی کنیم و این انقلاب را به نتیجه برسانیم. الان هم حاضرم جان خودم را برای افتادن انقلاب به مسیر اصلی اش بدهم و می خواهم این انقلاب بماند و هنوز هم امید زیادی به ماندش دارم و حاضرم هزینه هایش را هم بپردازم.

No comments:

Post a Comment