Friday, November 18, 2011

من یکی که دچار تحول شدید شدم! از قدیم گفته اند دو صد گفته چو نیم کردار نیست. نه جان شما. هیچ کس نمی تواند جلوی مرا بگیرد. چی فکر کردید. درست است که نام ام سخن است اما مردِ عمل ام نه سخن. بله؟! جان؟! چرا این طور یک دفعه آتیشی شدم؟ اوه، بله، از بس هیجان زده هستم یادم رفت اول مقدمه را بگویم بعد نتیجه بگیرم و همان اول کار رفتم سراغ نتیجه. عرض کنم حضور منورتان که در خبرها آمده بود و جزو خبرهای داغ بالاترین با شونصد هزار کلیک هم بود که علیامخدره ای به نام علياء ماجدة المهدی که از قضا وب لاگ نویس است و باز هم از قضا مثل ما مدرن‌اندیش و تحجرستیز است برای اعتراض به تحجر، لخت و عور جلوی دوربین قرار گرفته و عکس هایش را در وب لاگ اش منتشر کرده است. چشم تان روز بد نبیند، اول زن و بچه را از اتاق بیرون کردیم بعد رفتیم سراغ وب لاگ این ماجده خانم، که چه‌ها دیدیم بماند. نه که وب لاگ نویس هستیم، آن چیز هایی را که علی القاعده باید ببینیم ندیدیم اما کنتور وب لاگ ایشان را دیدیم که ثانیه ای سه چهار بیننده به آن اضافه می شد. الله اکبر! یعنی این همه وب لاگ خوان در جهان هست که منتظر چنین اعتراض هایی هستند و اگر ما هم این طوری اعتراض کنیم این جوری بیننده خواهیم داشت؟ به این نتیجه رسیدم که حکماً همین طور است و این همه زور زدن ما و جفت و جور کردن هزاران کلمه و بالا و پایین کردن هزاران مفهوم برای انتقال یک فکر نو، یک ایده ی نو، یک تصویر نو همه اش کشک است و خیلی همت کنیم و جان بِکَنیم تعداد بازدید کننده مان می شود صد تا، دویست تا. ای خاک بر سر ما که حاصل تلاش ضد تحجرمان این قدر است آن وقت مبارز ضد تحجری مثل ماجده خانم با چند تا عکس این تعداد بیننده و هوادار دارد. چه کنیم چه نکنیم، مگر ما چه کم داریم، خب ما هم لخت می شویم و این جوری علیه تحجر مبارزه می کنیم. جنبش آزادی خواهی راه می اندازیم چه جنبشی! تو دهن حاکمان متحجر می زنیم چه زدنی! فقط یک اِشکال خیلی کوچک وجود دارد که پیش از آن‌که لخت شویم و خودمان را در معرض دیدِ عمومی قرار دهیم با شما در میان می گذاریم بل که راهنمایی یی چیزی کنید. ماجده خانم البته زیبا و ظریف و خوش هیکل اند. این بنده ی حقیر، چیزی شبیه به گوریل با یک خروار مو و سبیل و متفرقه‌جات هستم. آیا اعتراض من هم مسموع جهانیان خواهد شد؟ آیا لخت شدن من هم موجب طراوت و نشاط جنبش آزادی خواهی خواهد شد؟ یک نکته ی دیگر که مرا به فکر فرو برد و غرق در تفکر کرد این بود که حالا من با هیکل قناس و شکم گنده هیچ، بانوان محترم، بخصوص بانوان محترم فمینیستی که عمل ماجده خانم را انقلابی بی نظیر می خوانند، حاضرند چنین کنند؟ آیا ایشان به نتیجه ی عمل‌کردشان به اندازه ی نتیجه ی عمل‌کرد ماجده خانم اطمینان دارند؟ اگر آری چرا لخت نمی شوند، و اگر نه چرا برای ماجده خانم هورا می کشند؟ اصلا بانوان به کنار؛ رسانه هایی که این عمل انقلابی را انعکاس داده اند چرا همه شان عکس های نیم تنه و سانسور شده از ماجده خانم منتشر کرده اند؟ مگر او کار بدی کرده است که عکس هایش به طور کامل چاپ نمی شود؟ اگر کار بد کرده است، چرا می گویند کار خوب کرده است، و اگر کار خوب کرده است چرا حاصل کار او را تمام و کمال منتشر نمی کنند؟... خیلی ببخشید، خیلی ببخشید، خیلی ببخشید، ما که روی‌مان نمی شود لخت شویم. فکر می کنم من هنوز جزو آدم های متحجر باشم و عقل ام به آزادی به آن مفهومی که ماجده خانم فهمیده اند نرسیده باشد. من شرمنده، شرمنده، شرمنده که اول اش می خواستم با لخت شدن خودم از عمل این خانم حمایت به عمل آورم و مقاله ای در ستایش ایشان و عمل شجاعانه شان بنویسم اما بعد با مقایسه تن و بدن خودم با تن و بدن ایشان از این کار پشیمان شدم و ترجیح می دهم به همین نوشتن بی سر و صدا و کم‌خواننده‌ام ادامه بدهم که کاچی به از هیچی است و اگر لخت نمی شویم لااقل نق و نوقی می کنیم. باز هم شرمنده که لخت مرا ندیدید. مطمئن باشید سرتان کلاه نرفته است و خدا بهتان رحم کرده است! ارسال به



ف.م.سخن لخت می شود!
من یکی که دچار تحول شدید شدم! از قدیم گفته اند دو صد گفته چو نیم کردار نیست. نه جان شما. هیچ کس نمی تواند جلوی مرا بگیرد. چی فکر کردید. درست است که نام ام سخن است اما مردِ عمل ام نه سخن. بله؟! جان؟! چرا این طور یک دفعه آتیشی شدم؟ اوه، بله، از بس هیجان زده هستم یادم رفت اول مقدمه را بگویم بعد نتیجه بگیرم و همان اول کار رفتم سراغ نتیجه.
عرض کنم حضور منورتان که در خبرها آمده بود و جزو خبرهای داغ بالاترین با شونصد هزار کلیک هم بود که علیامخدره ای به نام علياء ماجدة المهدی که از قضا وب لاگ نویس است و باز هم از قضا مثل ما مدرن‌اندیش و تحجرستیز است برای اعتراض به تحجر، لخت و عور جلوی دوربین قرار گرفته و عکس هایش را در وب لاگ اش منتشر کرده است.
چشم تان روز بد نبیند، اول زن و بچه را از اتاق بیرون کردیم بعد رفتیم سراغ وب لاگ این ماجده خانم، که چه‌ها دیدیم بماند. نه که وب لاگ نویس هستیم، آن چیز هایی را که علی القاعده باید ببینیم ندیدیم اما کنتور وب لاگ ایشان را دیدیم که ثانیه ای سه چهار بیننده به آن اضافه می شد. الله اکبر! یعنی این همه وب لاگ خوان در جهان هست که منتظر چنین اعتراض هایی هستند و اگر ما هم این طوری اعتراض کنیم این جوری بیننده خواهیم داشت؟
به این نتیجه رسیدم که حکماً همین طور است و این همه زور زدن ما و جفت و جور کردن هزاران کلمه و بالا و پایین کردن هزاران مفهوم برای انتقال یک فکر نو، یک ایده ی نو، یک تصویر نو همه اش کشک است و خیلی همت کنیم و جان بِکَنیم تعداد بازدید کننده مان می شود صد تا، دویست تا. ای خاک بر سر ما که حاصل تلاش ضد تحجرمان این قدر است آن وقت مبارز ضد تحجری مثل ماجده خانم با چند تا عکس این تعداد بیننده و هوادار دارد.
چه کنیم چه نکنیم، مگر ما چه کم داریم، خب ما هم لخت می شویم و این جوری علیه تحجر مبارزه می کنیم. جنبش آزادی خواهی راه می اندازیم چه جنبشی! تو دهن حاکمان متحجر می زنیم چه زدنی!
فقط یک اِشکال خیلی کوچک وجود دارد که پیش از آن‌که لخت شویم و خودمان را در معرض دیدِ عمومی قرار دهیم با شما در میان می گذاریم بل که راهنمایی یی چیزی کنید. ماجده خانم البته زیبا و ظریف و خوش هیکل اند. این بنده ی حقیر، چیزی شبیه به گوریل با یک خروار مو و سبیل و متفرقه‌جات هستم. آیا اعتراض من هم مسموع جهانیان خواهد شد؟ آیا لخت شدن من هم موجب طراوت و نشاط جنبش آزادی خواهی خواهد شد؟
یک نکته ی دیگر که مرا به فکر فرو برد و غرق در تفکر کرد این بود که حالا من با هیکل قناس و شکم گنده هیچ، بانوان محترم، بخصوص بانوان محترم فمینیستی که عمل ماجده خانم را انقلابی بی نظیر می خوانند، حاضرند چنین کنند؟ آیا ایشان به نتیجه ی عمل‌کردشان به اندازه ی نتیجه ی عمل‌کرد ماجده خانم اطمینان دارند؟ اگر آری چرا لخت نمی شوند، و اگر نه چرا برای ماجده خانم هورا می کشند؟ اصلا بانوان به کنار؛ رسانه هایی که این عمل انقلابی را انعکاس داده اند چرا همه شان عکس های نیم تنه و سانسور شده از ماجده خانم منتشر کرده اند؟ مگر او کار بدی کرده است که عکس هایش به طور کامل چاپ نمی شود؟ اگر کار بد کرده است، چرا می گویند کار خوب کرده است، و اگر کار خوب کرده است چرا حاصل کار او را تمام و کمال منتشر نمی کنند؟...
خیلی ببخشید، خیلی ببخشید، خیلی ببخشید، ما که روی‌مان نمی شود لخت شویم. فکر می کنم من هنوز جزو آدم های متحجر باشم و عقل ام به آزادی به آن مفهومی که ماجده خانم فهمیده اند نرسیده باشد. من شرمنده، شرمنده، شرمنده که اول اش می خواستم با لخت شدن خودم از عمل این خانم حمایت به عمل آورم و مقاله ای در ستایش ایشان و عمل شجاعانه شان بنویسم اما بعد با مقایسه تن و بدن خودم با تن و بدن ایشان از این کار پشیمان شدم و ترجیح می دهم به همین نوشتن بی سر و صدا و کم‌خواننده‌ام ادامه بدهم که کاچی به از هیچی است و اگر لخت نمی شویم لااقل نق و نوقی می کنیم. باز هم شرمنده که لخت مرا ندیدید. مطمئن باشید سرتان کلاه نرفته است و خدا بهتان رحم کرده است!

No comments:

Post a Comment