Saturday, May 16, 2015

فرزندفروشی

فرزندفروشی

در این گزارش با پدیده نوظهوری آشنا می‌شوید که کارگران جنسی که کمتر جذاب هستند به دنبال باردار شدن و فروش نوزاد خود می‌روند تا از طریق#فرزندفروشی درآمدی برای مصرف مواد به دست آورند. شما درباره این معضل اجتماعی چه می‌اندیشید؟ #توانا به تازگی کتاب «بچه‌های اعتیاد» خانم مهرانگیز کار را با همکاری ایشان بازنشر داده و به روز رسانی کرده است. این کتاب از لینک زیر به رایگان قابل دانلود است:
https://goo.gl/EkBGqw

یک خانه که «خانه» نیست، یک دختر چهارساله که برای بازی در زمین خیس از باران، جز سنگ، چیز دیگری نمی‌شناسد. یک پسر ۱۰ ساله که هر روز برای وارد شدن به خانه‌ای که خانه نیست، باید مراقب مار درازی باشد که هم‌خانه جدیدشان شده. یک مادر ۲۲ ساله که خانه نیست؛ رفته پی مواد و «کار». یک پدر ۳۰ ساله که کمپ است با جیبی که مخدر‌ها سال‌هاست در آن لانه کرده‌اند. یک زندگی، که «زندگی» نیست؛ زیر این باران تند ظهرگاهی، با این هوای سرد، در محله «نوبنیاد»، زیر نگاه ماموران پلیسی که پدر را همین چند وقت پیش گرفته اند و برده‌اند.
در حاشیه ساری، مرکز یکی از پرجمعیت‌ترین استان‌های شمالی ایران، محله‌هایی هست که به سرتاسر ایران «آدم» صادر می‌کنند، به انواع و اقسام؛#معتاد، #گدا، #دزد، کارگر جنسی. «نوبنیاد» که قبلا آن را «جانبازان» می‌گفتند، یکی از همین محله‌هاست و «سودابه» ۲۲ ساله که امروز از صبح بیرون رفته و هنوز نیامده، یکی از زنانی است که حالا مددکار‌ها او را یکی از آسیب دیده‌ترین زنان «نوبنیاد» می‌دانند. «محمد» ۱۰ ساله و «شکوفه» چهارساله که کنار خط آهن گرگان - تهران که محله را از جاده ساری - قائمشهر جدا می‌کند، بازی می‌کنند، بچه‌های «سودابه»‌اند.
«سودابه» مثل بیشتر زنان هم‌محله‌ای‌اش، معتاد است. خودش می‌گوید «چندسال تریاک می‌کشیده ولی الان تریاک‌های محل خراب شده و حالا شیشه و دوا می‌کشد.» حالا همین‌طور که زیر باران نم‌نم و روی علف‌های تازه بهاری راه می‌رود و پایش توی گِل گیر می‌کند، اخم‌هایش هم کم‌کم توی هم می‌رود. با چوبی که توی دستش است، به در و دیوار می‌زند، تند تند راه می‌رود و یاد بچه‌هایی که دیگر کنارش نیستند، ذهنش را به هم می‌ریزد؛ به خاطر همین است که شروع می‌کند به گلایه کردن، از زمین و زمان: «اصن تقصیر ما نیست. ما‌ هزار بدبختی داریم، دلمون نمی‌خواست دیگه بدبخت مواد بشیم. به جای این‌که به ما بگن مواد نکشین، نذارن مواد وارد بشه. قانون اول باید جلوی اونا رو بگیره. ما چه گناهی کردیم. خانواده‌های ما شکارچی‌ان، با تفنگ نون می‌خوریم. حالا که تفنگامون رو هم ازمون گرفتن، می‌گن غیرقانونیه. بازم می‌گم خدا بزرگه. من الان خونه ندارم، خونه‌مو خراب کردن، دزدا به سیم کابل و پنجره‌ش هم رحم نکردن و بردن. ما نه موادفروشیم نه قاچاقچی، فقط مصرف داریم. ما از خدامونه که نجات پیدا کنیم. اون روز که عبدالله رو بردن، شکوفه و محمد داشتن خودشونو تیکه پاره می‌کردن. یه شوهر داشتم، اونم ازم گرفتن.»
فروش کودکان بین این زنان یک مسأله جدی است، به‌ویژه بین کارگران جنسی که خیلی جذاب نیستند و مشتری زیادی ندارند. آنها شیشه می‌کشند و باردار می‌شوند تا بتوانند جنینشان را بفروشند و بتوانند درآمد داشته باشند. از طرف دیگر در مناطق حاشیه‌ای ساری و آمل دلال‌هایی هستند که این زنان را ترغیب می‌کنند که بچه‌دار شوند و سود هنگفتی دارند. من یک بار از یکی از این دلال‌ها درباره درآمدشان پرسیدم و او گفت که حدود هفت هشت‌ میلیون برای هر بچه به او می‌رسد. حالا این‌که چقدر بچه‌ها را از آنها می‌خرند متفاوت است و دقیق مشخص نیست».

منبع: روزنامه شهروند

No comments:

Post a Comment