«شرف اهل قلم» در مقابل وزیر «شیر خر خورده»
فرشته قاضی روزنامهنگار ساکن آمریکا، با بازخوانی مسائلی مرتبط با احمد زیدآبادی و عطاءالله مهاجرانی، به مقایسه «شرف اهل قلم» و وزیر سابق متهم به ارتباط با عربستان سعودی پرداخته است.
خرداد ۷۸ است؛ احمد زیدآبادی سردبیر روزنامه آزاد است عمر سردبیریاش اما به سه هفته نمیکشد. او در حال سر و سامان دادن به تحریریه و روزنامه است که محمدرضا یزدان پناه، مدیرمسول روزنامه از وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامی با توصیهای دستوری از سوی وزیر بازمیگردد، احمد زیدآبادی از تحریریه خداحافظی میکند و برای همیشه میرود. عطاءالله مهاجرانی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی است.
فروردین ۸۱ است؛ احمد زیدآبادی در تحریریه روزنامه همشهری و همچنان روزنامهنگار است. برای روزنامه بنیان مصاحبهای با او انجام میدهم درباره انتفاضه دوم، فلسطین و اسرائیل. از «عملیات استشهادی» که آیتالله خامنهای مینامید و روایت رسمی رسانهها بود به عنوان «عملیات انتحاری» نام میبرد و برای اولین بار یک روزنامه به طور رسمی روایتی غیر از روایت غالب حکومتی منتشر میکند. مصاحبه مفصل و پر از نکاتی مهم که حمله طیفهای مختلف حکومتی را به دنبال دارد، برای زیدآبادی پرونده جدیدی تشکیل میشود، اصلاحطلبان به نقد مینشینند و نقدها و پاسخهای محسن آرمین و احمد زیدآبادی تا مدتها در روزنامه منتشر میشود.
تنها یک روز بعد از انتشار مصاحبه اما محسن اشرفی، مدیر مسوول بنیان میآید تحریریه، سر میز سیاسی و تلفن را دست من میدهد. آن سوی خط عطالله مهاجرانی عصبانی است و میگوید: «حرفهایی که این مردک زده یک جاسوس موساد هم نمیزند.» مرا متهم به بیسوادی در قضیه فلسطین میکند و زیر سوال میگیرد که چرا چنین مصاحبهای با چنین شخصی کردهام و ... میگویم اگر نقدی دارید مثل آقای آرمین بنویسید منتشر کنیم؛ شما حق ندارید توهین کنید. تقاضای مصاحبه میدهد و میگوید که به جای نقد ترجیح میدهد مصاحبه کند. ده روز بعد مصاحبهام با مهاجرانی در دوصفحه کامل در روزنامه بنیان منتشر میشود. تمام تحلیل و سخناناش در رد تحلیل و سخنان زیدآبادی است. از کسانی که نارنجک یا بمب به خود میبندند و در رستوران یا مکانهای عمومی دیگر، زنان و مردان غیرنظامی و کودکان را میکشند دفاع میکند و میگوید این عملیاتها استشهادی است. سوال میکنم که تعریف شما از حقوق بشر چی است؟ ضبط را خاموش میکند. عطالله مهاجرانی، رئیس مرکز گفتگوی تمدنها است.
خرداد و تیر ۹۴ است؛ احمد زیدآبادی روزنامه نگار زندانی است و بعد از ۶ سال زندان، از رجاییشهر مستقیم به گناباد فرستاده میشود؛ به تبعید. در تبعید هم امنیت جانی ندارد. همسرش تحت فشار است و او به محرومیت مادام العمر از هرگونه فعالیت سیاسی و شرکت در احزاب و هواداری و مصاحبه و سخنرانی و تحلیل حوادث به صورت کتبی و شفاهی محکوم شده است. عطالله مهاجرانی در لندن است، تحلیلگر است، پژوهشگر است و... اسناد ویکیلیکس درباره عربستان منتشر میشود. ۶ سند درباره عطاءالله مهاجرانی است. سند تامین هزینه تحصیل و سکونت فرزندش در لندن با دستور سعود الفیصل، وزیر امور خارجه عربستان و توسط وزارت دارایی این کشور. سندهای دیگر از اعمال نفوذ و حمایتهای معنوی دولت عربستان از او حکایت دارد؛ از اعمال نفوذ برای عضویت عطالله مهاجرانی در شورای مرکزی موسسه جهانی ملک عبدالله برای گفت و گوی ادیان و تمدنها تا فراهم کردن مقدمات دعوت از او برای شرکت در کنفرانس بزرگ حج در سال ۹۱.
[مهاجرانی]سکوت کرده است و به بیبیسی میگوید که در فرصت مناسب توضیح خواهد داد. همسرش اما دست به قلم میشود منتقدان را «طرفداران و جیره بگیران رسمی و غیر رسمی اسراییل، دروغگویان حرفهای، افراد و رسانههایی که در صدد مساله سازی کاذباند و افرادی که برای انتخابات آتی دنبال تایید صلاحیت هستند» میخواند و مینویسد: «پاسخ مستدل و نقد کارشناسانه مهاجرانی به مصاحبه نتانیاهو و سیاست های تجاوزطلبانه اسراییل در بیبیسی هزینههای خاص خود را دارد. به گونهای که عوامل نفوذی داخلی و کسانی که با انعقاد قرارداد در قالب یک پروژه تعریف شده با موسسات اسراییلی، برای متهم کردن و بدنام نمودن چهرههای شاخص ایرانی در خارج از کشور ارتزاق میکنند، همصدا و همسو و هم زمان برای وارد کردن ضربه مورد نظر در زمان توافقی وارد صحنه می شوند.»
در فضای مجازی اسناد منتشر شده ویکی لیکس و پاسخ همسر مهاجرانی دست به دست می شود هرچند که او ساعاتی بعد نوشتهاش را از فیسبوک برمی دارد. از احمد زیدآبادی هم: «زندگی به اندازهای زیباست که همه چیز را میتوان قربانی آن کرد مگر شرافت را که عزیزتر و زیباتر از زندگی است و لایق آنکه زندگی را قربانی آن کرد. این اصل اساسی زندگی من است و هرکس لحظهای در این باره تردید کند هرگز مرا نشناخته است.»
No comments:
Post a Comment